موضوع سخنرانی : آثار اشک بر اباعبدالله (۲)
عنوان بخش ۱ : مخلوقات و سیر الی الله
فاتحه (۶) حاقه (۲۳) یس (۱۲)
به نام خدا
دقیقهی ۰ تا ۵
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَه وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ اللَّعینِ الرَّجیم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم.
اللَّهُمَّ الْعَن اَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حقَّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ و آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَی ذَلکَ اللهمَّ العنِ العِصَابَهَ الَّتِی جَاهَدَتِ الُحُسَین وَ شَایِعَتْ وَ بَایِعَتْ و تَابِعتْ علی قِتله اللهمَّ الْعَنْهُم جَمِیعاً.
۱- خب! عرض سلام ادب واحترام و تعزیت و تسلیت دارم خدمت شما عزیزان. ما دیشب در رابطه با بحث بلا و مصیبت صحبت کردیم و اینکه اصلاً فلسفه خیلی از این بلاها چیه؟ و اینکه چند نوع بلا داریم؟ حیفم آمد این بحث رو بسطش ندم، شرحش ندم و میخوام امشب هم در مورد همون ادامه بدم و یه خرده بیشتر با این سفرهی عظیم عاشورا فی الواقع آشنا بشیم.
تفاوتی که متأسفانه وجود داره بین حقیقت امامشناسی و اون چیزی که وهمی است در ذهن مردم، کما اینکه ماها هم هیچوقت نمیتونیم درست و حسابی مفهوم امامت رو بشناسیم الّا این که امامی باید بالای سرمون باشه و درست تبیین بکنه، اما به اندازه بضاعتمون پیش میریم و مباحث رو از آن جایی که در قرآن و روایات داریم پی میگیریم.
این سیر و سلوک الیالله به واسطهی امام یعنی این راهی که ما به سمت خدا میریم، بارها گفتم اینکه امام آدرس نمیده فقط، امام میره و با خودش میبره. یعنی سیر الیالله برای امامان هم وجود داره، چون خدا یک بی نهایته. یعنی هر بار دریچههایی از فیض و علم بر امامان هم باز میشه. ما روایتهای متعدد داریم اصلاً در اصول کافی یک باب داریم باب علم امام. (آقا این اِکوش رو بگیرین نیازی نداریم سخنرانی میخوام بکنم این سوت میکشه اذیت میکنه مردم رو). باب علم امام داریم که هر شب جمعه بابی از علم بر امامان باز میشه. منتها این علم اون چیزی نیست که من و شما فکر میکنیم یعنی امام برای هدایت من و شما مثلاً به اون نیاز داشته باشه، نخیر! اون چه که (حتی بر پیامبر) اون چه که بر امام عرضه میشه یک چیز بسیار بالاتره. من باب رفع امور ما و مسائل ما امام نیازی به این نداره که هر جمعهای یک علمی عرضه بشه و… این طور نیست. یه وقت اشتباه نکنید!
کما اینکه ما اعتقاد داریم اهلبیت و (میدونیم که) امامان هم نماز میخوندن و اونها هم در نمازشون میگن «اهدِنَاالصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» (فاتحه/۶) یعنی این سیر الیالله همینطور ادامه داره و اصلاً بعد از مرگ بسیار بهتر و در دسترستر و سریعتر، با حوزههای جدید شناختی قابل دستیابی خواهد بود. یعنی اصلاً حیات ما مربوط به اینجا نیست. یک حیات جنینی داشتیم در رحم مادر که فقط باید شرایط فیزیک جسم شما آماده میشده برای دمیده شدن روح، اون هم جزئی از سیر الیالله بوده. باید بدن شما آماده میشده، بستر آماده میشده. تا اون زمینه آماده نشه اصلاً نمیشه ساختمون ساخت. فلذا کسانی که بستر آماده بدنی دارند در اونها روح دمیده شده. افرادی هستن مجنون به دنیا میان، اینها صاحب روحالایمان نیستن. روح دارن، در حدیث امام رضا(ع) نقل کردیم که امام رضا(ع) میفرماید که همه چیز روح دارد منتها اون روح الایمان رو ندارن و اینها داریم، آیه داره توی قرآن، در روایات اهلبیت هست که جایی هست در دنیا به اسم اعراف، در اونجا دوباره زندگی بر اینها عرضه خواهد شد و اینها امتحان خودشون رو پس خواهند داد. این در مورد افرادی از کسانی که مجنونن یا کودکان نقل شده. کودکی که میمیره اصلاً به تکلیف نرسیده. همه چیزش دو دو تا چهار تا داره خدا، عدالتش کامله. اما یک انسانی که عقل و شعور داره این نیاز به هدایت شدن داره. حیات جنینیش طرف کامل نشده،
دقیقهی ۵ تا ۱۰
جسم کامل نشده، مغز برای دو دو تا چهار تا کردن و تفکر و تعقل کامل نشده، اون روحالایمان مدنظر در او دمیده نمیشه. البته تنها شرط دمیده شدن روحالایمان، به شما بگم فقط شرایط جسمی فقط نیست چیزهای دیگه هم داره. فاکتورهایی دیگه هم داره که حالا محل بحث ما نیست.
اما خب بعد این دنیا ما الآن اینجا تازه باز میایم آمادگیهای روحی پیدا میکنیم که اون دنیا لازم داریم. چطور گفتیم؟ آقا جنین توی رحم مادر، جالبه لحظهی به دنیا آمدن، گفتیم چشم داره، گوش داره، دست داره، پا داره، لامسه داره، حس چشایی چشیدن داره، اما هیچ کدوم به دردش نمیخوره. نهایتاً حس شنوایی یه خرده… داره درش به وجود اومده امّا به دردش نمیخوره. تمام همّ و غمش بند نافه فقط. میگه دنیای من همینه. هر چی هم بهش میگی: «بابا درست تغذیه شو، اگر درست تغذیه نشی اون دنیا اذیت میشی ها! دست و پا در بیار! چشم داشته باش! گوش داشته باش! حس چشایی داشته باش!» نمیفهمه. چرا؟ میگه: «دروغه، ول کن! کی از اونوَر زنده برگشته؟» چی؟ فقط بند ناف رو چسبیده. جالب اینجاست که تنها چیزی هم که با خودش نمیبره چیه؟ همون بند ناف. دیگه توی این دنیا اصلاً به دردش نمیخوره. خیلی هم بخواد بهش بچسبه میمیره. بهتون بگم! بعضی از این نوزادها هستن موقع به دنیا اومدن همین بند ناف میافته دور گردنشون خفهشون میکنه. آقا به دنیا میاد باید قطع کنن از چیزهای جدید استفاده کنه. فلذا چون تکامل پیدا نکرده توی این دنیا، دنیای رحمی، توی این یکی دنیا، دنیایی که الآن ما توش هستیم اذیت میشه عذاب داره، جهنمش رو با خودش آورد. ما هم، من و شما هم الآن یک سری دست و پا داریم، چشم داریم، نه این چشم! دست پا داریم، نه این دست و پا! منتها نمیفهمیم چسبیدیم به بند ناف.
اینه که سیر الیالله بعد از این دنیا هم هست، یعنی اصلاً اون دنیا شرایطی فراهم میشه برای اولیاءالله، برای عباد خدا، تا جا بیفتن. حالا بعضیها هستن، میبینی معلولیت دارن میان توی این دنیا، باید هی عمل جراحی روشون انجام بشه. اونور هم آماده نشده میفرستنش جهنم. جهنمی که خودش با خودش میبره. من یه وقت فکر نکنید بالعکس نفی میکنم آتش جهنم رو. یعنی میگم منظور از آتش جهنم یعنی اون معلولیت معنوی، نخیر! بر عکس قائل بر این هستم عذاب هست، آتش هست. و معاد رو جسمانی هم میدونم. قابلیت اثبات هم داره. این سیر الیالله ادامه داره یعنی اصلاً شما فکر نکنید ما آفریده شدهایم که بریم بهشت عشق و حال کنیم فقط. نخیر کماکان هست.
اصلاً اصل عشق و حال الیالله رفتنه، به سوی خدا رفتنه. کِیفش توی همینه سمت خدا رفتنه. خود خدا میفرماید دیگه، خود معصومین فرمودن: «که بابا اصل لذت اون دنیا فناء فیالله، لقاءالله». مصادیقش میشه این میوهها، «قُطُوفُهَا دَانِیَهٌ» (حاقه/۲۳)، میوههایی که توی دستن و نمیدونم، سریرهای آنچنانی و حوریهای بهشتی ﻧﻤﻲدونم و اینها… اینها مصادیقشه، مصداقه. اصل اونه. اصل ماجرا اونه.
کاری که امام انجام میده و قدر و مقدور و همه چیز رو اندازهها رو درست میکنه، و همه چیز بر مبنای اون خلیفه الله داره انجام میشه، همینه که شما رو به سمت خدا ببره. قرآن میگه: «وَ کُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» (یس/۱۲). همه چیز رو توی امام، شمردیم بهش دادیم. اصلاً شب قدر، شب امامه. شبیه که بر امام چیزی عرضه میشه. روح میاد و تمام مقدورات، همه چیز بسته میشه. حالا این امام مبین، چه بشه کتاب مبین، چه امام، امام مبین. منتها اگه خدا میخواست بگه کتاب، بلد بود بگه کتاب. مگه نگفته جاهای دیگه؟ بعضیها بلد نیستن، سر در نمیارن، حرف میذارن توی دهن خدا. نه! «فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» (یس/۱۲) پس اصل این سیر و سلوک با اراده امامه.
عنوان بخش ۲ : صبر معصومین بر مصیبت ها
فاتحه (۶) حاقه (۲۳) یس (۱۲) سجده (۲۴) سجده (۲۴)
۲- امام، فانوس دریایی نیست که یک آدرسی بشه، بیا اینجا! نه! امام میگه: «بیا این جا با هم بریم و داریم با هم میریم». امام سفینهالنجاته، کشتی نجاته، سوارت میکنه با خودش میبردت. منتها اینجا که توی عرشه کجا بشینی اینها بستگی به خودت داره.
کشتی نوح هم طبقات مختلف داشت دیگه ها! یک جاش واسه آدماست، یک جاش واسه جونورها. باز جونورها هم دسته بندی شدهاَن. باید برسونیم خودمون رو.
دقیقهی ۱۰ تا ۱۵
امام میرود و با خود میبرد و اصلاً اذن به واسطهی او داده میشود. در مورد اذن الآن مفصل من جلسهی بعدی که همین امشب دارم اونجا صحبت خواهم کرد. امام هم مشغول عبادته. نماز میخونه، روزه میگیره. امّا اوج و بالاترین عبادتی که امام و معصومین انجام میدهند بلائه، مصیبته، چون سختترین کاره. «افضل الاعمال اهمزها». حدیث داریم، میگه بالاترین اعمال چیه؟ سختترینشونه.
شما فلذا میبینید برای معصومین علیهمالسلام سختترین ها رو خدا خواست و ازشون شرط گرفته بود که چه کار بکنن؟ اینها رو، بپذیرن. اگر نپذیرن خدا اصلاً قبول نمیکنه و فرق اونها با من و شما توی همینه. ما توی «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّهِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِکَ وَ عَلِمُتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِه» میگه: «اصلاً ازشون شرط گرفته که این دنیا، این خوبیهاش و این لذاتش و این زیب و زیورش و اینها رو و ولشون کن. شرط فرمودی آنها هم بر این شرط معتقد شدند و تو هم میدانستی که به عهد خود وفا خواهند کرد. پس آنان را مقبول و مقرب درگاه خود ساختی». یعنی از اول پذیرفته بودن. شما میبینید سختترین مصیبتها برای اهلبیت بود. سختترین مصیبتها. آیا نعوذبالله گناهی کردن که کفاره گناهانشون باشه؟ نخیر. دیشب گفتیم بله، عمدهی مصیبتهایی که در دنیا هست و برای عمومه چیه؟ کفاره است، حتی برای پیامبران. مثالهاش رو الآن عرض میکنم.
و اونها امام شدن چون اصلاً اهل صبر بر مصیبتها بودن.
آیه قرآن: «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» (سجده/۲۴)، و از اونها قرار دادیم، امامانی که هدایت میکردند به امر ما. «لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ» (سجده/۲۴) «این دلیلش هم این بود که اینها اهل صبر بودن». لذا شما میبینید سختترینها دقیقاً برای همون معصوم پیش میاد.
اصلاً وقتی اینها حمله کردن به در خونهی امیرالمؤمنین(ع)، تنها کسی رو که گمان نمیکردن بیاد پشت در کی بود؟ حضرت زهرا (سلاماللهعلیها). اصلاً توی برنامهشون نبود که زهرا(س) بیاد پشت در. وقتی اومد اصلاً کل برنامهشون ریخت به هم. مجبور شدن دوباره مهندسی کنن نقشه رو. پِلَن (plan) رو دوباره بچینن. گفتگویی که نقل شده بین حضرت زهرا(س) و اون فردی که پشت در اومد، در منابع اهل سنّت هست. گفت: «من زهرام میفهمی»؟ گفت: «آره متوجهام تویی، اما تو هم باشی همینه». چرا؟ داستان سر چی بود؟ چون ببینید اونها میگفتن: «آقا زهرا(س) یک عفیفهی عارفهای است که توی خونه میشینه، به عبادت داره میگذرونه». ازش وقتی تعریف یک روابط خوب رو میپرسی میگه که روابط تعامل بین محرم و نامحرم؛ میفرماید: «از نظر من کسی که نه نامحرم ببیندش، نه نامحرمی رو ببینه اصلاً». چنان بریده است، فَطَم، فاطمه چنان بریده است. او میاد پشت در؟ اصلاً اینها مات میمونن. و خدا از او دقیقاً همین رو میخواد. که بیاد توی کوچه، داد و بیداد کنه. چیزی که تماماً بر خلاف میلشه، برخلاف شأن و شخصیتشه.
در میان فرزندان امیرالمؤمنین(ع)، شجاعترینش رو تاریخ، امام حسن مجتبی(ع) نقل کرده. دقیقاً همون مأمور به صلح میشه. یعنی دقیقاً شما برید نگاه بکنید، کار سخته رو خواستن.
عقل کل عالم، عالم هستی، آقا رسولالله(ص) در بین بدویترین جامعه مبعوث میشه. با آدمهایی داره سر و کله میزنه که دو دو تا چهارتای ابتدایی غریزی زندگیشون رو بلد نیستن. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید دیگه. اینها رو حضرت علی(ع) میگفت، اینها بدشون میاومد، کینه برداشتن. «بابا فکر کردید، گذشتهتون رو یادتون رفت؟ پیغمبر اومد آدمتون کرد. از چالههایی، چاله آب میخوردید، توی چاله آب جمع میشد میرفتید از همونجا. بارونی باریده بود، توی چاله آب جمع میشد میرفتید از همون جا آب میخوردید. از چالههایی آب میخوردید که شترانتان در آن ادرار میکردند. یادتون رفته گذشتهتون رو؟» این حرفها رو میزد سختشون بود، کینه برمیداشتن، بغض بر میداشتن.
دقیقهی ۱۵ تا ۲۰
حضرت امیرالمؤمنین(ع) حقیقت رو میگفت. عقل کل هستی باید با اینها بیاد سر و کله بزنه.
علیبنابیطالب(ع)، اسدالله الغالب، شهابالله ثاقب، حیدرکراربلافرار، که میگن زرهش پشت نداشت چون به دشمن پشت نمیکرد. تنها کسی که میتونست با ذوالفقار بجنگه، چون ذوالفقار شمشیر دو دم بود. به پشت ضربه زدن به شمشیر خیلی سخت بود. یه همچین کسی مأمور بر صبر میشه، اون هم چی؟ جلوی چشمش اون اتفاق بیفته.
«لَمَّا صَبَرُوا» (سجده/۲۴) اصل عبادت اینجا برای اونها اینه، چون اهمزهاست، چون سختترینشه. چون سختترینشه.
اینکه عاشورا میشه اون رحمهالله الواسعه، امام حسین(ع) میشه اون رحمهالله الواسعه و عاشورا میشه اون بستر لازم برای همچین کاری، به خاطراینه که همهی این مصیبتها جمع شدن توی یه روز. اگه تمام این مصیبتها رو جمع میکردی، کنستانتره میکردی عصارهاش رو میگرفتی، میشد همون عاشورا. بعد جالبه! شما در مورد مثلاً این که، این بلاها و مصیبتها بر اینها نازل میشده، دقیقاً این بزرگواران رو شما صابر، شاکر و راضی مییافتید. مطلقا یک جایی شما بشنوید، چی؟ یک کفری خدایی نکرده زبانم، کفر چیه اصلاً دیگه؟ بحثی بخواد بکنه و نمیدونم چی، اصلاً.
ما در مورد حضرت زهرا(س) چند بار توی سخنرانیها گفتیم، اینجا لازمه گفته بشه. اینکه امیرالمؤمنین(ع) هنگام دفن پیکر مطهر حضرت زهرا(س)، میبینیم عبارت، عبارت عجیبیه، به حضرت رسول میفرماید: «این زهرا برای من هم نگفت، من الآن فهمیدم». موقع غسل دادن خیلی از ماجراها رو میفهمه حضرت امیر(ع). میگه به من هم نگفته بود. یا رسولالله(ص) او کسیه که به تو هم اون دنیا هم نمیگه. «اِسْتَخْبِرْهَا الْحَال». استخباراتی باش، ازش حرف بکش، زهرا(س) رو بازجویی کن ببین چی میگه؟ نمیگه، چون بناش بر اینه که ما که کاری نکردیم. صابر، شاکر و راضی مییافتید.
آقا اباعبدالله(ع)، آخرین عبارتی که در گودال بعد از اون همه مصیبت ذکر میکنه و نقل میکنه چیه؟ «اِلهی رِضاً بِرِضَائِک». «یَا رَضِیتُ بِرِضَائِک»؛ «خدایا راضیام به رضای تو»، «تَسْلِیماً لِاَمْرِک». الله اکبر! «صَبْراً عَلَی قَضَائِک». ببینید این عبارتها دقیقاً درسته. دارم مصداق، برات دارم دلیل میارم. «یَا رَبّ»، بعد عشقبازی هم میکنه. «لَا مَعْبُوداً سِوَاک»؛ «معبودی جز تو نیست»، «یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِین»؛ «ای فریادرس بی پناهان». اصلاً شروع با رضایته، با صبره، با تسلیمه. این میشه که یکی میشه حسینبنعلی(ع)، یکی دیگه میخواد باشه هرکی دیگه میخواد باشه، باشه.
جالبه این کسانی که اومدن انجیل نوشتن، از توی ۱۵۰ تا انجیل چهار تا رو هم جدا کردن، گذاشتن، سه تاش هَمنَوا یکی هم یوحنا، گذاشتن کنار هم دیگه، یک عبارتی هست توی دو تا از این اناجیل آمده که وقتی عیسی(ع) رو به صلیب کشیدن، عیسی(ع) میگفت: ایلی ایلی لما شَبَقتَنی در تمام اناجیلی که اینها ترجمه کردن، به فارسی، به عربی، بهیونانی، سوئدی، آلمانی، چه میدونم به هر زبونی ترجمه کردن، اصلاً حضرت عیسی(ع) که به اون زبونها حرف نمیزده که، به آرامی صحبت میکرده، تمام جملات عیسی(ع) و اناجیل ترجمه شده جز این یه جمله، این یه جمله رو عین جملهای که میگن عیسی(ع) بر روی صلیب گفت رو آوردن ایلی ایلی لما شبقتنی توی اون یکی انجیل میگه ایلویی ایلویی لما سبقتنی همین یکیه. چی؟ «خدایا، خدایا چرا تنهام گذاشتی؟ چرا ولم کردی؟ چرا زدی زیرش»؟ فقط میخوام این دو تا جمله رو با هم قیاس کنین، «رِضاً بِرِضَاک»، یکی دیگه بیاد بگه چرا زدی زیرش؟ چرا تنهام گذاشتی؟ ترسیده عیسی(ع) بر روی صلیب! خب این عیسی اون عیسی(ع) نیست، ما اعتقاد داریم اصلاً عیسی(ع) بر صلیب کشیده نشد، منتها این رو نویسندگانش باید جواب بدن. ما بر مبنای قرآن اعتقادی دیگر داریم. محل بحثم عیسیبنمریم(ع) و این داستانها نیست و گرنه دل پردردی دارم از این ماجراها، به وقتش هم خواهم پرداخت.
شما ببینید حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) وقتی حقش رو میخورن، وقتی فدک رو میگیرن، اصلاً میره یک خطبهای رو میخونه دیگه، خطبهاش معروفه، شنیدید. اصلاً شروع خطبه رو آوردن اینها،
دقیقهی ۲۰ تا ۲۵
فریقین نقل کردن ها! دقت کنید! فریقین نقل کردن، هر دو تا فرقه گفتن. اومد، چی جوری چادرش رو برداشت، روبندش رو زد، روسریش رو انداخت، مقنعهاش رو انداخت. همهی اینها رو توضیح میده، میاد چی میگه؟ الحمدلله… شروع بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم ش رو که میگه بعد میفرماید: «اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ». اینها اصلاً لسان فصیح بودن، همهشون، حضرت زهرا(س) توی سن ۱۸ سالگی، این طور در اوج فصاحت داره خطبه میخونه در مقابل غاصبین فدک. شکر خدای را به خاطر همهی نعمتهایش، «وَ لَهُ الشُّکر». «اَلْحَمْدُلله»؛ «حمد ستایش از آن او»، «وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ». «و آنچه که الهام کرد»، «وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ»، باز هم ستایش، یعنی سه نوع لفظ عربی برای ستایش و شکر رو استفاده میکنه، و آنچه که از پیش فرستاد، از نعمتهای فراوانی که خلق فرمود. من فارسیش رو میخونم. و عطایای گستردهای که اعطا کرد و منّتهای بی شماری که ارزانی داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز است، و نهایت آن از پاداش فراتر و دامنهی آن تا ابد از ادراک دورتر و مردمان را فراخواند به شکر، «لاِتِّصالِها»، باز دوباره شکر. تا با شکرگزاری آنها نعمتها را زیاد گرداند و با گستردگی آنها مردم را به سپاسگزاری خود متوجه سازد و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان ﻣﯽکند.
آقا یک دعوایی، حق یکی رو گرفتن، حکومتی غصب شده، کی میره شروع دفاعیه از خودش این طور صحبت کنه؟ ها؟ فکر کنید توی اون شرایط باشید، حکومتی غصب شده، ریختن، دعوا بود توی مدینه، چند تا قبیله از بیرون آوردن، اینها بادیهنشین بودن، به اینها پول دادن، گفتن با چوب راه میافتید، خِر مردم رو میگیرید، اینها توی منابع اهل سنت نقل شده ها! خِر مردم رو میگیرید، میگید که آقا با فلانی بیعت میکنید یا نه؟ [اگر] نه گفتن، همون جا با چوب میزنیدشون.
اصلاً شلم شوربایی بود توی مدینه. بگیر ببند، آتیش بگیر، آتیش. اصلاً شهر کودتا شده بود. یک جنگ شهری در گرفته بود. توی دل همین شلوغی بود تونستن ماهی خودشون رو بگیرن، توی دل همین آب گلآلود بود تونستن ماهی خودشون رو بگیرن. توی این شیر تو شیر حضرت زهرا(س) داره میره برای دفاع از خودش این طور عبارت میگه، دفاع از حق خدا نه حق خودش.
بعد شما میبینید در زیارت حضرت زهرا(س) داری: «السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَه»؛ «سلام بر تو ای امتحان شده»، «قد امْتَحَنَکِ الَّذِی»؛ «که تو را امتحان کرد». «خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَک»؛ «تو را خالق تو، قبل از آن که خَلقَت کند امتحانت کرده بود». «فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ بِهِ صَابِرَه»؛ «و تو را صابر بر آن امتحان یافت». «وَ نَحْنُ لَکِ أَوْلِیَاءُ صَابِرُون»، خیلی جالبه، بعد ادعایی که ما میکنیم در مقابل حضرت زهرا(س)، «وَ نَحْنُ»؛ «ما»، «لَکِ»؛ «برای تو»، «أَوْلِیَاءُ»؛ «دوستانی هستیم، «صَابِرُون»؛ «ما هم اهل صبریم».
عنوان بخش ۳ : عاشورا؛ مقام صبر و رضایت
عصر (۱) عصر (۳)
۳- یعنی یکی از درسهای مهم عاشورا که امروز من میخوام حرف بزنم در موردش اینه که، اصلاً من و شما با روضهی اباعبدالله(ع) تمرین چی میکنیم؟ صبر! برای مقام گرفتن.
اصلاً من گفتم عزیزان، من هر چی نگاه میکنم، میبینم مهدی(عج) برای صابران است. سورهاش میگه دیگه، «وَ الْعَصْرِ» (عصر/۱) میاد پایین میفرماید: «وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» (عصر/۳) شخصی رو میشناختم ۱۷، ۱۸ نفر اگه اشتباه نکنم از اعضای خانوادش رو توی بم از دست داده بود. صحبت میکرد، میگفت: «تنها چیزی که به من صبر میده عاشورایه». خیلی جالبه ها! میبینید! تنها کسی که به من صبر میده دلم آروم میگیره عاشورایه. هر چی فکر میکنم میگم ۱۷، ۱۸ نفر آدم غیرمعصوم، بعضیهاشون گنهکار هم بودن، بچه، پیر نمیدونم از اعضای نزدیک خانوادش، توی یک مهمونی شب یه جا میخوابن، کل اون ساختمون میاد روی سرشون. و افراد دیگهای مثل خاله و نمیدونم اینها، اینها همه رو از دست داده بود بندهی خدا، بعد میگفت: «من تنها کسی که به من صبر میده، یادم میافته آروم میگیرم». فقط حضرت زینب (سلاماللهعلیها)ست. حالا میرسم به مقام حضرت که او چه کرد! و خدا با او چه کرد!
شما خطبهی شب عاشورای ابا عبدالله(ع) رو نگاه کنید بابا ۳۰ هزار نفر آدم ، آدم نه، ۳۰ هزار نفر جونور،
دقیقهی ۲۵ تا ۳۰
این جوری باید بگیم دیگه وحشی تا دندان مسلح، آدم رو دوره کنن، صبح هم خبر داری میخواد چی بشه؟ چون توی خطبهات میگی. توی خطبهات میگی، میگی: «برید». توی دعای عرفهات اصلاً گفتی. توی همون مکه، توی دعای عرفهات گفتی، گفتی وقتی صحبت کردی از استخونهای سینهات وقتی صحبت کردی از لبهات وقتی صحبت کردی میدونستی میخواد چی بشه؟
شروع خطبهی ابا عبدالله(ع) در شب عاشورا رو شما نگاه کنید! ثنا میگویم «عَلَی الله»؛ «بر خدا». «أَحْسَنُ الثَّنَاء»؛ «بهترین شکر و ستایش را». «و أحمده»؛ «و او را میستایم». «عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاء»؛ «بر خوشیهایش و سختیهایش». یعنی خدای من خدای وقتی خوش باشم فقط نیست برام فرقی نمیکنه او همون خداست که چه وقتی من شادی داشته باشم چه وقتی چی؟ خستگیها و سختیها و مصائب بخواد بیاد. «اَللَّهُمَّ إِنّی»؛ «به راستی من». «أَحْمَدُکَ»؛ «میستایم تو را». «عَلَى أَنْ أَکْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّهِ»؛ «که ما رو تکریم کردی پیامبری به ما دادی». «وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَهً وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآن». همینطور میفرمان و آخرش چی میفرماید؟ «فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکِرِین»؛ «ما را از شکرگزاران قرار بده». یعنی خیلی جالبه! بلا برات نازل بشه، بگی الحمدلله، عجب بلایی!
من حالا عرض میکنم! بلایی که بر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) عرضه شد، بر احدی عرضه نشد، به استثناء معصومین. این رو کار ندارم. وقتی ابنزیاد به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) میرسه میگه چی دیدی؟ چی میگه؟ «ما رَأَیتُ الّا جَمیلاً». «من جز زیبایی و خوشگلی ندیدم». آدم در مقابل زیبایی نمیگه شکر؟ نمیگه الحمدلله؟ اگه این نویسندگان اینجا چرت و پرت آوردن نوشتن، اینها واقعیته، اینها رو مخالفین ما نقل کردن. اینها دیگه زمانی اومده که دیگه بشر مینوشته دیگه قشنگ. بلا بر آدم بیاد شکر بکنه؟ بعد میری بعضی موقعها توی بهشت زهرا(س) اینور و اونور مرده آوردن پیرمرد ۹۰ ساله مرده بچههاش ببین چی کفر میگن، انگار جوون ۱۸ ساله مرده، که کما اینکه جوون ۱۸ سالهاَش هم نباید ]کفر[ گفت.
مقام رضایت مقام الکی نیستش ما فکر کنیم….
بعد تو توی خوندن زیارت عاشورا، وقتی زیارت عاشورا رو میخونی، میری جلو، سیر میکنی، سیر میکنی، میری خودت رو جزء منتقمین میبینی، اعلام برائت میکنی، از همهی اونها در هر اندازهای که شریک بودن. اگر «أَلْجَمَت» بودن، اگر «تَنَقَّبَت» بودن. هر چی بودن. «أَسْرَجَت» بودن. اگر لجام زدن، اگر نقاب زدن، اگر نشستن، اگر تاختن، اگر شمشیر زدن، از آلشون، از افراد اعلام برائت میکنی از آل…. بعضیها خانوادهای کلاً اعلام برائت میکنن. آل زیاد و آل مروان، همینطور میای آخرِ آخر، که دیگه به سجده میافتی چی میگی؟ «اللَّهمَّ لکَ الحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرینَ لَک»، الحمدلله! شکر به چی؟ «عَلَی مُصَابِهِم»، برای مصیبت. الله اکبر! شکر میکنی عجب مصیبتی! چرا دیگه تو مصیبت…. برای اینکه تو دیگه قاطی شدی خودت. تو هی اومدی بازی کردی توی زیارت عاشورا، جاهایی که مصیبت مال یکی دیگه بود هی میگفتی «لَقَد عَظُمَ مُصَابِی بِکُم»؛ «این مصیبت منه». با این که ۱۴۰۰ سال فاصله داشتی بی آن که جلوی چشمت این اتفاقها بیفته. روضهاش رو شنیدی، بلند شدی اومدی خوندی، بعد میگی الحمدلله، شکر خدا برای تو «لکَ الحَمد حمدَ الشاکرینَ لَکَ عَلَی مُصَابِهِم الحمدُ للهِ علی عَظیمِ رَزیَّتِی» دیگه اینجا با «ی» وحدهی متکلمالوحده هم استفاده میکنی. میگی: «شکر بر این سختی که بر من حائل شد».
مقام رضایت بالاخره اون آخرین مقامیه که یک بنده بهش میرسه. یکی از علماء بود گفت: «خدایا من راضیام به رضای تو». لافش رو زد، ابتلا اومد سراغش. دیشب چی گفتیم؟ گفتیم لاف میزنی ادعا میکنی میتونم درسها… «دیگه من دیپلم رو تموم کردم میتونم وارد دانشگاه بشم». سریع ازت امتحان میگیرن. ادعا میکنی میتونی پشت رل بشینی، سریع ازت تصدیق میخوان، امتحان میگیرن ها! تا ادعا کرد جلوی چشمش بچهاش افتاد توی حوض. داشت لب حوض بازی میکرد. خواست بلند شه، دید نمیتونه، بلند شه میخواست بره نجات بده دید پاهاش تکون نمیخوره.
دقیقهی ۳۰ تا ۳۵
این بچه همینجوری دست و پا میزد، بالا میرفت، پایین میرفت، گفت: «غلط کردم نمیخوام». بلند شد رفت بچهاش رو کشید بیرون.
وقتی آدم رشد میکنه میاد بالا، وقتی به گذشته فکر میکنه، وقتی به کوچیکیها فکر میکنه، خیلی چیزها براش حل میشه. دیروز یک خرده زودتر ما رسیدیم اینجا. گفتیم زوده. دوستمون یک جیپیاسی (GPS) داشت. زد و یک امامزادهای این نزدیکیها بود یک کیلومتر فاصله داشت رفتیم اونجا. امامزاده قاضی اشتباه نکنم اسم شریفشون و… چی؟ بله بله احسنت. بعد رفتیم اونجا، داشتیم نماز میخوندیم، یک بنده خدایی نذری داده بود. خب؟ داشت همینجوری میاومد حالا من که داشتم نماز میخوندم کسانی که نماز میخوندن میذاشت کنار مُهرشون. بعد یک دونه شکلات گذاشت، یک شکلات عادی، از شکلاتهای خیلی مثلاً گرونقیمت و مثلاً خوشمزه و آن چنانی نبود، یه شکلات عادی گذاشت جلوش. سر نماز یک لحظه با خودم فکر کردم گفتم عجب! یک روزی واسه همین سر و کله میشکوندم. الآن توی دلم چرخید، گفتم: «چرا گذاشت اینجا؟ حواسم رو پرت نکنم.» چی عوض شده؟ شکلات همون شکلاته، ماها بزرگ شدیم.
یک روزی کافی بود به تو وعدهی شهربازی بهت بدن هر بیگاری بخوان ازت بکشن. به خاطر یک دوچرخه یک سال درس میخوندی اما وقتی میای بالا، اون خواستنیها بیشتر میشه.
عجب سفرهای فراهم کرده بیآنکه مصیبتی بَرِت حائل بشه بری اون جا، بگیری ببری. خدا وکیلی اصلاً مفته ها! رحمهاللهالواسعه یعنی همین دیگه. در رو باز گذاشتن، بیا! بی اون که جوون از دست بدی بیا، با علی اکبر(ع) همذاتپنداری کن با ابا عبدالله(ع) سر روضهی علی اکبر(ع)، بیآنکه نوزادت از دست بره، بیا با اباعبدالله(ع) همذاتپنداری کن سر روضهی علی اصغر(ع)، بگیر و ببر! خب نمیشه رحمهالله الواسعه؟
عنوان بخش ۴ : بلا و مصیبت؛ پاک کردن ناخالصی ها
شوری (۳۰) صافات (۱۴۳) انبیاء (۸۷) صافات (۱۴۴) آل عمران (۱۱۲) حدید (۲۲)
۴- پس یکی شد کفاره، که من عرض کردم! الآن باز هم یه خرده توضیح میدم. اما یک بخشش گفتیم برای مراتب خودشونه. بالاترین عبادتهاست مصیبتها برای خودشونه. گفتیم میروند و میبرند. اونها هم دارن میرن همینطور و در جهان هستی بیشتر از همه کسی که بهره از مصیبتها داره میبره آقا رسولالله(ص) است. من روایتش رو دارم، که در معراج خدا به پیامبر(ص) میفرمایند که بر سه چیز تو را خواهم آزمود. صبر میکنی یا نه؟ حالا وقتش برسه عرض کنم.
اما روی بحث کفارهایش اینی که بله ما کفاره گناهانمونه ما روایت داریم. امیرمؤمنان(ع) دیشب هم عرض کردم، روایتش رو امشب هم براتون آوردم، «إِنَّ الله»؛ «خداوند به راستی» «یُطَهِّرُ شِیعَتُنَا مِنْ ذُنُوبِهِمْ فِی الدُّنْیَا بِمَا یَبْتَلِیه»؛ «خداوند میبخشه گناهان شیعههای ما رو توی دنیا»، چون نمیخواد بره اون طرف کار سخت بشه، این گناههای ما مثل گِله گفتم. هر چی نرمتر باشه زودتر میشه شکلش داد، ازش سایید، ازش کَند. هر چی بگذره اگه توی دنیا صاف شد، شد، [اگر] نشد لحظهی مرگ خشکتره، اون دنیا توی برزخ خشکتره، روز محشر خشکتره، دیگه جهنم خیلی خشک میشه. دیگه نمیشه. باید سایید. باید سایید، باید بعضی موقعها زد شکوندش. اینقدر سفت میشه ساروج میشه دیگه، سنگ فرز باید برداری روش بزنی. اونه که دردش میگیره.
حضرت میفرماید: «خدا میخواد پاک کنه شیعههای ما رو»، «مِنْ ذُنُوبِهِمْ»؛ «از گناههاشون»، «فِی الدُّنْیَا بِمَا یَبْتَلِیه مِنَ الْمِحَن»، با این محنتها و این چیزهایی که سرشون میاد، «وَ بِمَا یَغْفِرُهُ لَهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُول»؛ «این همون چیزیه که خدا توی قرآن فرموده» «وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ» (شوری/۳۰) اگه میبینید مصیبتی داره سرتون میاد «بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» (شوری/۳۰)، کار خودتونه! خودت خرابکاری کردی. عرض کردیم! مصیبت یعنی تصادف عمدی. اصابت، فلانی مورد اصابت موشک قرار گرفت، گلوله قرار گرفت، یعنی من میدونم کی رو باید بزنم. چرا؟ همون چیزی رو میزنم که بین من و تو فاصله انداخته؟ «کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» (شوری/۳۰)؛ «خودت دست رو زدی»، «وَ یَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ» (شوری/۳۰) تازه بگم اگر میخواستم به خاطر اعمالتون مصیبت ببارم سرتون که دیگه اوضاعتون خیلی خراب بود، «وَ یَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ» (شوری/۳۰)؛ «خیلیها رو هم میبخشه» همین جوری. خیلیهاش رو میبخشه.
یک بنده خدایی برای من تعریف میکرد میگفتش: «که من میدونستم اگر این کار رو کنم توی همین دنیا به فاصلهی کمتر از ۲۴ ساعت، خدا بابایی از من در میاره که نگو.
دقیقهی ۳۵ تا۴۰
منتها خودم رو جلوی… اون گناهه رو بعضی وقتها از دستم در میرفت میکردم». حالا گناه خیلی خاصی چیزی هم نبود منتها برای این آدم باید حواسش چی باشه؟ توی مرتبهی او باید مراقب باشه. میگفت: «آقا انجام میدادم، کمتر از ۲۴ ساعت بلا میآمد سرم. میدونستم»! میگفت: «بعضی موقعها انجام میدادم بلاش هم بلایی بود که من دردم میگرفت، دقیقاً توی همون جا من نقطه ضعفم بود». جالبه میگفت: «همیشه در مقابل این گناه یه نوع بلا میاومد یه جنس بلا». متوجهی؟
فرض کنید همیشه این جوری بشه که پات بشکنه. این نبود ها! یه چیز دیگهای بود. حالا من چون خودم نمیخوام اشاعهی گناه بدم عرض نمیکنم. میگفت یه مدل، میگفت: «یه بار این کار رو انجام دادم، اومدم گفتم خدایا غلط کردم، تو رو خدا این بلا سرم نیاد، ببخشید، نمیدونم فلان میگفت خیلی گریه کردم». خیلیهاش رو میبخشه. نمیخوایم این جا راه بگیم درست کنیم، بگیم آقا برایاینکه بلا سرت نیاد، اما همین استغفارها اون میزان اون گناهها رو کم میکنه. یک کفاره گناهات میشه اشک بر اباعبدالله(ع).
به جرأت میتوان گفت جز چهارده معصوم و کسانی که بر بلای معصوم میخوان خودشون رو شریک بکنن، به صورت اولیاءالله ها! بالا، هر که باشه و این جور چیزها اصلاً کفاره گناهان…. حتی پیغمبرها رو هم ما داشتیم.
شما ماجرای یونس پیغمبر(ع) چی بود؟ میکندش توی شکم ماهی؟، برای چی؟ حالا ظاهر آیه میگه به خاطر اون زد زیرش دیگه قرار بود وایسته تا موقعی که عذاب بیاد، شهر رو ترک کرد، خدا حالش رو نگرفت؟
میدونی آیه قرآنش چیه؟ «فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ» (صافات/۱۴۳)؛ «اگر توی شکم ماهی شروع نمیکرد تسبیح بگه» «وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» (انبیاء/۸۷) میگه اگر این، ذکر یونسیه معروف شد دیگه «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» (انبیاء/۸۷) اگر تسبیح نمیگفت «لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (صافات/۱۴۴) «تا خود روز قیامت توی شکم ماهی نگهش میداشتیم»، الله اکبر! چی کار کرده؟ یک تمردی که روزی صدتاش رو داریم انجام میدیم. روزی صدتاش رو داریم انجام میدیم. چرا؟ چون او یونسه، چون اون پیغمبره، چون اون پارچه سفیدتره، لکه تو چشم میاد.
ترک اولی کردن پیغمبرها، بلاهایی سرشون آورده که بندگان خدا رو ببین. شما در مورد ماجرای حضرت یوسف(ع) مگه نمیبینید! دیر از اسبش اومد پایین در مقابل حضرت یعقوب(ع). جبرئیل آمد پیشش گفت: «کف دستت رو وا کن»، تا وا کرد دید یک نوری رفت توی آسمون. نه این نوری که من و شما میبینیم ها! گفت: «این چی بود»؟ گفت: «پیغمبری رو از ذریهات گرفتیم خداحافظ». دیگه میدونید که حضرت یوسف(ع) فرزندانش پیغمبر نمیشن، تازه از چند نسل بعدش میدونید کی میاد بیرون؟ سامری! خدا داد به داداش یوسف(ع)، لاوی. اصلاً حضرت موسی(ع)، هارون(ع)، بقیه پیامبران بنیاسرائیل از نسل لاویاند. یه دقیقه در مقابل پدرش، یه دقیقه که نه بابا چند ثانیه، شاید این هم بهت زده بودش، نمیدونیم. شاید حساب میکرد: «من الآن جلوی این مصریها بیام پایین موقعیت خودمون خراب میشه»، نمیدونم چی فکر کرد حضرت یوسف(ع). پیامبر الهی، علیه السلام، من کی باشم در مورد او صحبت کنم؟ اما خدا چه بلایی سرش آورد؟ توی زندان بود به جایی که اومد به این یارو که میخواست اومد بره پیش پادشاه فرعون بگو من همونم فلانی. همین! همین رو قرار داد ببین چی کارش کرد؟ توی زندان نگهش داشت بعداً هم بهش گفت، گفت: «تو زندان اضافه موندی فقط به خاطر همین بود که به غیر من چی کار کردی»؟
جلسه اون یکی، صحبت اون یکی جلسهمون شفاعت و توسله. اصلاً ماجرای حضرت یوسف(ع) اینه که کسی رو خواست شفیع قرار بده. چون اصلاً آدم خودش نمیتونه، شفیع رو خدا انتخاب میکنه. این وهابیها که نفهمیدن، آیات قرآن رو اصلاً درک نمیکنن، اینها فکر میکنه مثلاً ما خودمون شفیع قرار میدیم. نه! شما شفیعهایی که خدا قرار میده رو اجازه استفاده ازش داری.
«حَبْلٍ مِنَ اللَّهِ» (آل عمران/۱۱۲)، طناب رو خدا میندازه. اگر اون طناب شد حبل من الناس. آیه قرآنه! شد طناب مردم، تو میری ازش بالا وگرنه یه طنابی تو اینور برداشتی یه طنابی هم اونور آویزونه، ]اگر[ سراغ اون نرفتی، هر چی از این بری بالا دوباره میافتی پایین. اصلاً به جایی بند نیست، اصلاً نمیتونی ازش بری بالا!
دقیقهی ۴۰ تا ۴۵
خود حضرت آدم(ع) به خاطر اون ترک اولایی که میکنه چی کارش میکنه؟ میاندازش توی زمین، توی بدآبوهواترین نقطه کرهی زمین. انداختش وسط همین حجاز. هیچ چی نداشت. جا سایه نداشت، سایهبون نداشت بره زیر سایهبون.
از ۴۰ سال تا ۳۰۰ سال نقل کردن که اشک ریخت، که این رو منابع اهل سنت هم آوردن، با سند صحیح و اشاره میکنن که او هم بالاخره با اشک بر اباعبدالله(ع) بخشیده شد. آخر پنج تن رو واسطه قرار داد، شفیع قرار داد، جبرئیل بهش گفت «قُل یَا آدَم یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ، یَا قَدِیمَ الاِحسانُ بِحَقِّ الْحُسَیْن» که توی کنزالعمال و مستدرک و درالمنثور سیوطی آمده. کنزالعمال مال متقی هندی، مستدرک هم مال حاکم نیشابوری، او هم بالاخره اینها رو شفیع قرار داد.
اساساً این بلاهایی که میاد با خود آدم و با خالصیها کار نداره، با چی کار داره؟ با ناخالصیها کار داره. اصلاً به پاکی … که اصلاً پاکی چوب نمیخوره که، ناخالصی، …
مولوی توی مثنویش توی دفتر سوم خیلی قشنگ میگه:
«آن جفا با تو نباشد ای پسر بلکه با وصف بدی اندر تو در
بر نمد چوبی که آن را مرد زد بر نمد آن را نزد بر گرد زد»
فرش رو میخوای تمیز کنی چی کار میکنن؟ یک چوبی روی یک طنابی شروع میکنن میزنن فرشه رو دارن میزنن دردش میگیره؟ میزنه برای چی؟ برای اینکه ناخالصی از این تار و پود جدا کنه، این اضافه، اشتباهه رفت اونجا، باید خالص بشه. حالا خالص نمیشه چوب میخوره. اگر فرشه جون میداشت احساس درد میکرد من این رو قبول دارم، اما فرشه میگفتش این صاحب، صاحب فرشِ ، این صاحب ما با من مشکل داره من رو میزنه؟
خیلی وقتها ما بیماریهایی میکشیم، دکتر ما رو پرهیز میده، سختی بر ما میده که خوب شیم. خیلی جالبه! تا پرهیز نده خوب؟ نمیشیم. اصلاً بلای زمینی به واسطهی دکتر، پزشک میاد میگه: «این کار رو باید بکنی»، پزشک عملت میکنه، یک ماه پات بسته است، نمیدونم از خیلی چیزها تفریحات محرومی، برای اینکه کلاً نخوری زمین. برای اینکه اون غده سرطانی از توی بدنت بیاد بیرون. برای اینکه خالص بشی.
اینکه ما با مصیبتهایی که توی دنیا برامون میاد، بله! پاک میشیم فلان. و جالبتر اینجاست من به شما بگم، اگر خدا ما رو به دید مؤمن نگاه بکنه و بخواد توی همین دنیا پاک بکنه، روایت از حضرت امیر(ع) داریم تن آدم میلرزد، که حضرت میفرماید: «اگر یک نفر عمرش داره میگذره و روز به روز بهتر نمیشه، خدا هم دیگه از اون چی؟ چشم امید برداشته، و او به سنت استدراج داره باهاش پیش میره و امهال، تدریجاً بدبختش میکنه و مهلت بهش میده گناه کنه»، حضرت امیر(ع) میفرمایند: «هر چی زودتر انشاءالله مرگش برسه». میگه: «سریعتر هر چه مرگ این برسه به نفعشه»، چون کثافتش داره بیشتر میشه، توی دنیا هم قرار نیست پاک بشه وقتی گل نرمه، قراره بذارن همون موقعی که… ما اصلاً داریم که خدا بعضیها رو توی این دنیا لحظهی مرگ هم راحت میذاره بمیرن، که تماماً ببرن اونور. اینها کسانیاَن که ظالمن، ظالمن.
وقتی آقا امام سجاد(ع) در مجلس یزید حاضر شد، یزید تا اون اوضاع اهلبیت پیغمبر رو دید، خب این بیشرف، اینها اصلاً دین نداشتن، این باباش هم دین نداشت. اینها نگاهشون بر این بود که اصلاً پیغمبری چیه؟ الکیه، آقا رسولالله(ص) هم یه جادوگریه، ساحره. نگاهشون این بود. بارها لو دادن. توی حرفهاشون هست. شروع کرد عرق میخورد قهقهه مستانه میزد شعر میخوند
«لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ»؛ «بنیهاشم با ملک و حکومت بازی کرد. میخواست حکومت بر عربها رو به دست بگیره» وگرنه «فَلاَ خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ»؛ «نه خبری بود و نه وحیی اینها همهاش چرت و پرت بود». «لَسْتُ مِنْ خِنْدِف إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ *** مِنْ بَنِی أَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ». بچهی خِندیف نیستم، (جدش رو گفت) اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم، به خاطر او کاری که کردن «ما کانَ فَعَلْ.لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا »؛ «ای کاش
دقیقهی ۴۵ تا ۵۰
اون بزرگانی که از بنیامیه توی بدر کشته شدن، میبودن»، «شَهِدوا»؛ «میدیدن» «جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَسَلْ»؛ «که چه جوری الآن اینها صداشون دراومده زیر نیزه». دستها بسته بود، یک وضعی. تا نگاه کرد بیشرف این آیه قرآن رو خوند: «وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ» (شوری/۳۰) گفت: «اگر بلایی سرتون میاد به خاطر گناهاتونه تازه خدا خیلیهاش هم بخشیده»، به اهلبیت پیامبر(ص)! آقا امام سجاد(ع) در دم سوره حدید آیه ۲۲ رو خوند. او سوره شورا آیه ۳۰ رو خوند. آقا امام سجاد(ع) در دم آیه ۲۲ رو خوند. «مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ» (حدید/۲۲) گفت: «ما مورد خطاب این آیهایم نه اون، اون شماهایید». مورد خطاب این آیه، این یکی آیه ما هستیم که خدا میفرماید: «این مصیبتهایی که بر شما داره میاد از قبل نوشته شده است». برای حضرت زهرا(س) چی عرض کردیم؟ «قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَک». خیلی جالبه ها! میگه: «اون مصیبتهایی که از قبل نوشته شده و شما پذیرفتید و عهد کردید که تمام قد وامیایستید «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْد»؛ «و چقدر قشنگ وفا کردید تا تهش وایستادین».
عرض کردم وقتی جبرئیل بر اباعبدالله(ع) حاضر میشه و میگه در گودال عرضه میداره: «که تمام شد، خدا سلامت رسوند و گفت: تا همین جا بسه، حق و باطل جدا شدن از هم». حضرت فرمود: «نه! من تا توی این گودال دست و پا نزنم ول نمیکنم. من تا ته عهدی که بستم میمونم».
شما فکر کردید اهلبیت(ع) رو خدا امتحان نمیکنه؟ امتحان میشدن به چه چیزهایی؟ امیرمؤمنان(ع) به ابنملجم ملعون گفت: «تو همون کسی هستی که ریش من رو به خون فرقم خضاب میکنی». اما چون میدونید دیگه اهل بیت(ع) مأمور بودن قضاوت باطنی نکنن. بر مبنای چی؟ دو دو تا چهارتای دنیوی کار انجام بدن. یعنی او امام معصوم میدونست این مسمومه، اگر یک نفر از بغل داد میزد این مسمومه نخور، نمیخورد، اما اگر کسی نمیگفت یعنی دلیل دنیوی نبود، چی کار میکرد؟ میخورد. حضرت امیر(ع) اومد دید قاتلش دمر خوابیده توی مسجد، حکم شرعی این چیه؟ یه نفر، (اصلاً به ابنملجم کار نداریم)، خوابیده توی مسجد، اون هم دمر، باید چی کارش کنی؟ بیدارش کنی، حضرت حکم شرعی رو انجام داد. خیلی حرفه ها! بدونه همین الآن میخواد…
و درد کشید حضرت. دو روز توی بستر افتاده بود. اون زمان نه مسکنی بوده، نه چیزی. بفهمیم، درک کنیم ما! که صعصعه، میگه: «وقتی وارد شدم بر امیرالمؤمنین(ع)، رنگ صورتش از اون پرچم زردی که به سر مبارکش بسته بودن نمیتونستی تفکیک کنی از هم». چنان زهر بر پیکر مطهرش اثر گذاشته بود و بی خونی، کم خونی هیچ چی نبوده! نمیتونستن خون تزریق کنن. میدونه اما حکم الهی، ولو اندکش نباید زمین بمونه. اینها امتحان پس دادن! اینجا میشه که بلا برای اونها میشه ترفیع و برای ما تکفیر گناه برای بلاهای خودمون. حالا یک باب رحمتی باز میکنن از این جهت که ما چی کار کنیم؟ بریم شست و شو بشیم.
عنوان بخش ۵ : بهره بردن از عاشورا به میزان ظرفیت
بقره (۱۲۴) صافات (۱۰۷) یوسف (۸۴) یوسف (۹۷)
۵- برخی از ترفیعها هست برای خود مؤمنه! برخی از ترفیعها هست برای یک امّته! و برخی از ترفیعها هست برای کلّ بشریت. کلّ تاریخ از قبل تا بعد، نه فقط بشر، بلکه برای جن و انس و ملک. یک رحمت وسیع که میشه عاشورا. ما داریم آقا که جن و ملک دارن گریه میکنن بر اباعبدالله(ع). میدونی چرا؟ چون مَلَک زرنگه! میخواد بهترین عبادات رو انجام بده. میره میبینه بهترین عبادات در بزرگترین مصیبتهاست، میبینه بزرگترین مصیبت فقط همین عاشورایه! شروع میکنه گریه کردن!
اصلاً روایت داریم که فرشتگان چهار هزار فرشته اومدن برای یاری اباعبدالله(ع). حضرت بهشون اذن نداد. گفتن: «نه! من همینجور زمینی میخوام بجنگم». اصلاً اومدم کار رو زمینی تموم کنم تا حجت تموم شه. تا اون موقعهایی که دیگه چشمشون برای معجزه بسته میشه اونها هم دهنشون بسته شه! میدونید دیگه امروزه هیچ یهودی نمیتونه … اگر ما مسلمون نباشیم، هیچ یهودی نمیتونه پیغمبرش رو برای من و شما اثبات کنه. چون توی کتابشون که هیچ چی نیست! معجزه! میگه: «از کجا فهمیدی موسی علیه السلام پیغمبره؟» میگه: «دریا شکافت». میگه: «خب وردار بیار بشکافه ببینم»! غیر اینه؟ مسیحی هم نمیتونه اثبات کنه. میگه: «برو عیسی(ع) رو بردار بیار رو آب راه بره ببینم». میتونه بره بیارش؟ نه!
اما معجزه پیامبر من و شما عقلانی بود با این همه دم دسته!
دقیقهی ۵۰ تا ۵۵
۱۴۰۰ ساله دم دستته، بعد این هم خواهد بود. اصلاً این بود. اهل بیت(ع) اصلاً اومدن مسیر رو یه کاری کنن زمینی ببندنش، که حتی ماتریالیستها هم دهنشون بسته بشه. کسانی که فقط پنج تا حس رو درک میکنند، اونها هم دهنشون بسته شه.
حضرت فرمودن: «من زمینی میجنگم». نشستن، میگه: «تا روز ظهور اینها اشک میریزن». تا روز ظهور، که آقا صاحبالزمان(عج) بیاد، از ایشون اذن بگیرن برای مقاتله و برای انتقام.
برخی از اولیاءالله نقل کردن وقتی یک جاهایی پردهها کنار رفته، حقیقت عاشورا براشون آشکار شده، میگن: «دیدیم زمین و زمان، سنگ، کوه، پرنده، حیوون، همه داشتن گریه میکردن»!
بعضیهاتون که انشاءالله اونهایی که کربلا نرفتن حتماً انشاءالله برن! نگید: «نمیرم، قسمت نشد» و اینها، باید اقدام کنید. بلند شید برید ثبت نام کنید. پول قرض کنید ولو، پا شید برید! اصلاً فکر میکنید من برم کربلا میمیرم، قبل اینکه بری. میری اونجا میبینی عه! گریهات نمیگیره! چرا اینجوری شدم من؟ ناراحت میشی و فلان. اما حدیثی از امام صادق هست که میفرمایند: «که ما یک پرده ای میندازیم روی دل شیعیانمون چون اونجا ممکنه بمیرن»! خیلی از بزرگان هستند اصلاً قتلگاه اباعبدالله(ع) رو نمیرن!
قتلگاه یه ۱۵ متر، ۲۰ متری فاصله داره با محل تدفین حضرت. حالا نکتهایه که چرا قتلگاه جدایه و فاصله داره خودش بحثیه!
اسبهای عرب آموزش دیده بودن. وقتی متوجه میشدن سوارشون زخمی شده، برمیگشتن سمت خیمه. اینها رو برای جنگ آموزش میدادن. وقتی هم تشخیص میدادن، نه! دیگه سوار افتادنیه، بهیک طرف داره خودش رو کج میکنه نمیتونه خودش رو نگه داره، اسب برای اینکه از بالا نیفته، زخمی نشه، میرفت توی یک گودال مینشست یا میرفت توی یک گودالی که بغل گودال چی بشه؟ هم قد و قوارهی زین اسب بشه و اون راحت بیاد پایین. اسب که رفت توی گودال، دیگه اباعبدالله(ع) توی همون گودال موند. اما چه شد پیکر مطهر آن طرف دفن است؟ چون نمیتونستن اسب بتازن توی گودال. این ماجرا، ماجرای حذف سیاسیِ یک مخالف سیاسی نبود! مطلقا این نبود. داستان خیلی عظیمه! دستها توی کار بود.
امام سجاد(ع) ۳۴ سال گریه کرد برای اباعبدالله(ع)! ۳۴ سال! برید بخونید، دیشب یک جاهاییش رو نقل کردم. فقط کافی بود پسر حضرت عباس(ع) رو ببینه تا زار زار اشک بریزه. حضرت عباس(ع) یک پسر داشت به اسم عبیدالله، هر بار حضرت او رو میدید زار زار اشک میریخت. میفرمود: «رَحِمَ الله عَمِّیَ العَبّاس»، شروع میکرد روضهی عباس خوندن. خیلی عجیبه! هر بار عمههاش رو میدید حضرت زار زار گریه میکرد. میفرمود: «الشام، الشام، الشام». هر بار دید حیوانی رو دارن نحر یا ذبح میکنن، (ذبح برای گوسفند میگن، نحر برای شتر میگن!) هر بار دید حیوانی دارن… میرفت وایمیایستاد میگفت: «آب دادید؟» میگفتن: «بله آقا ما آب دادیم! مسلمونیم! چی فکر کردید؟» فلان! شروع میکرد همون جا گریه کردن میگفت: «کجا بودید که…» روضه میخوند. همه! همه! گفت عرض کردم امام باقر(ع) فرمود: «پدرم جرعه آبی ننوشید و غذایی نخورد، مبالغه نمیکنه امام ها! الّا اینکه به اشک چشمش آمیخت». اینطور بود. اشک میریخت اصلاً نمیتونستن! میدونی چرا؟ چون عزیزم گفتم رحمت وسیعه اما ظرفها چیه؟ متفاوته! توی یه دریا آب بهت میدن، تو با لیوان میری، یه نفر با سطل میره، یه نفر با حوض میره، یه نفر اصلاً میره یک دونه پمپ میذاره آب رو میکشه اینور.
مصیبت امام معصوم رو فقط امام معصوم میتونه درک کنه. یعنی همهی مصیبت رو میچشه. شما دیدید آقا یه اتفاقی میافته آدمها برخوردهای مختلفی در مقابلش دارن. یه صحنهی تصادف میبینن. یه صحنهی تصادف! یه نفر میخوره زمین، بعضی اصلاً میخندن. بعضیها میدون میرن کمک کنن، میرن بالا سرش «آقا چیزی شده؟» این تفاوت ها به خاطر ظرفهاست که متفاوته. تو سعی باید بکنی هر محرّم ظرفت وسیعتر بشه از این دریای وسیع رحمت بیشتر برداری. وگرنه کلاهت پس معرکه است.
اولیاء الله میرفتن سراغ این دریای وسیع. آدم(ع)، نوح(ع)، ابراهیم(ع).
دقیقهی ۵۵ تا ۶۰
شما در مورد حضرت ابراهیم(ع) «و َإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ» (بقره/۱۲۴) گفت: «پسرت رو سر بِبُر». اصلاً کلماتالله توی قرآن یعنی اهل بیت. من این رو اثبات کردم بر مبنای منابع اهل سنت. کلماتالله توی قرآن یعنی اهل بیت(ع). نمیگه با سر بریدن اسماعیل(ع) او رو آزمود. میگه: «با اهل بیت(ع) آزمود». چرا؟ چون اونها قرار بود از طریق اسماعیل(ع) به دنیا بیان. اسماعیلی که چی؟ زن و فرزند هم نداره. حضرت ابراهیم(ع) هم ۹۹ سالشه، احتمال بچهدار شدن هم دیگه نمیده، میگه: «من چه جوری این رو سر ببرم»؟ گفت: «برو سر ببر». نبرید. گفت: «اما یک جای دیگه سره بریده میشه»! «وَ فَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» (صافات/۱۰۷) کُشت حضرت ابراهیم(ع) رو. اصلاً رفتن قاطی بشن. زکریا(ع) میاد با یحیاش شریک بشه توی این غم. اصلاً بعضیها برای اینکه در غم ولیّ معصوم شریک بشن بار این غم رو بتونن بکشن، در خودشون میان ظرفیت به وجود میارن.
یکی از پیر غلامهای اهل بیته، مادِحین اهل بیته. حالا اسمشون رو نمیبرم چون احتمال میدم راضی نباشن. از اون پیر غلامهاست. سن و سالی ازش گذشته. پسرش تصادف کرد. افتاد توی بیمارستان با موتور. زنش گفت: «بخواه از اباعبدالله(ع). خیلیها پای منبر تو، پای روضههای تو شفا گرفتن». گفت: نه! چی توی ذهن این آدم گذشت؟ الله اعلم! فردا صبح، عاشورا، پسرش مُرد. مُرد و زیر بغلهاش رو گرفتن آورد توی، آوردنش توی مجلس! شروع کرد همین جور اشک ریختن. گفت: «الحمدالله تازه فهمیدم روضهی علی اکبر(ع) یعنی چی»! الله اکبر! ببین او دیگه میخواد. او خودش میره بلا رو چی کار میکنه؟ خودش برمیداره. میگه: بده من!
سر بریدن اسماعیل(ع) شاید شما بگین بلای اسماعیل(ع) و ابراهیم(ع) با همه. اما عزیزم! قرآن میگه: «بلای ابراهیم(ع) بود بیشتر». «دُردونهات رو بِبَر به قتلگاه، ببر ببینم میتونی ببری ابراهیم؟» یعنی اومدن شریک شدن!
خدا تمام بلاهای معصومین رو اول بر پیامبر داد. روایت داریم دیگه! ابن قولویه در کامل الزیارات، دیگه سندش هم خیلی محکمه. صفحه ۳۳۲ تا ۳۳۵. عبارت اینه که خداوند متعال، امام صادق(ع) نقل میکنه: چون پیامبر(ص) به سفر آسمانی رفت، به او گفته شد خداوند بزرگ در سه چیز تو را میآزماید تا بنگرد صبرت چگونه است. پیامبر(ص) فرمود: پروردگارا تسلیم امر توام. مرا جز به مدد تو قوتی بر صبر نیست. حضرت موسی(ع) من دیشب توی اون یکی برنامه داشتم. حضرت موسی(ع) گفت: «انشاءالله ببینم چی میشه»! اصلاً پاسخ دادن متفاوته. سطح یک پیامبر رو نشون میده. بعد، خداوند متعال میفرماید اون ۳ چیز رو. میفرماید: «اول فاطمه است». دخترت ستم میبیند از حقی که برای او، برای او قرار میدهی. محرومش میکنند. حقش را غاصبانه میگیرند. با آنکه باردار است، کتک میخورد بچهاش را سقط میکنند، بر اثر ضربه از دنیا میرود. همینطور میگه، بعد دومی میفرماید: برادرت علی را طناب بر گردنش میاندازند و برای بیعت میکشند. و بعد میره توی روضهی امام حسن مجتبی(ع). روضهی اباعبدالله(ع). اینها بر پیامبر(ص) عرضه میشه.
پس ما به اندازهی ظرفیت خودمون و ظرف خودمون داریم از بلای عاشورا میبریم. کاری که ما باید هر محرّم کنیم که با محرّم دیگه فرق بکنه، این بشه که (عزیز دل من!) ظرفیته بره بالا. هم رقیقتر بشیم، دیدی برای بعضیهامون اگر اهل فن باشیم، ما اگه شیعه باشیم، ما اگر ظرفمون، ظرف باشه، فقط کافیه برامون بگن حسین(ع) از مکه راه افتاد! باید بمیریم.
دیدی بعضیهامون رو باید روضهی قتلگاه بخونن، تازه دروغ هم بگن، بالا پایین هم بپرن؟ مداح بیاد بالا پایین، با دستش هم یه اشاراتی بکنه. ها! تا بخواد اشک در بیاد. ظرفه کوچیکه. نه اینکه رقت قلب داره، قسیالقلب شدیم. اگر یک نفر هیئتیه، اگر یک نفر به مجلس اباعبدالله(ع) میاد، هر سال که میگذره باید روضهی رقیقتر براش بخونی تا شروع کنه به گریه کردن. تا آتیش بگیره! تا بمیره!
بعضیها بودن اشاره میکردی داغون میشدن. به مرحوم ناظم میگفتن: «آقا روضهی علی اکبر(ع) میخونی برامون»؟ یک کم نگاه کرد، گفت: «من به این چی بگم»؟ آخه روضهی علی اکبر(ع) که سخته که. علی اکبر(ع) … خدا بیامرزه حاج آقای مجتهدی تهرانی رو میگفت: «ما توی یه مجلسی نشسته بودیم. همهی مداحها روز عاشورا آمدن خوندن». عجب عبارتیه خدا شاهده! گوش کنید! میگه: «همهی مداح ها اومدن خوندن. تموم شد دیگه. از مردم گریه گرفته بودن.
دقیقهی ۶۰ تا ۶۵
فلان مداح هم اومد» که ایشون اسمش رو هم میبره، من یادم نیست. میگه: «همهی بزرگان حاضر بودند». میگه: «یهویی اومد نشست گفت: آقا میخوام یه چیزی بهتون بگم». گفتن: «بفرمائین». گفت: «میخوام بهتون بگم آقا این مقاتل اشتباه نوشتن. قاتل اباعبدالله(ع)، شمر، یا سنان و اینها نیستش». میگن: «همهی علما تعجب کردن که این چی داره میگه؟ حرف شاذّ و حرف بیخودی رو داره میزنه، چرا داره میزنه»؟ میگه: «شروع کرد گریه کردن، گفت قاتل حسین(ع)، علی اکبر(ع) بود. علی اکبر(ع) که به میدان رفت و برنگشت حسین(ع) کشته شد». اون مصیبت درک میکنه.
به همین مرحوم ناظم گفتند. آقا مصیبت علی اکبر(ع) چیه؟ چون میدونین دیگه مختار روضه خوب گوش میکرد. چون اینها رو دونه به دونه میآورد میگفت: «چی کار کردید»؟ قاتلین حضرت علی اکبر(ع) رو که آورد گفت: «چی دیدی؟ چی کار کردی»؟ و فلان. گفت: «ما، تنها کسی بود که دیدیم حسین(ع) پشت سرش مثل یه بچه افتاده بود راه میرفت. داد میزد بلند بلند میگفت: خدایا شاهد باش! کی رو من دیگه دارم به میدون میفرستم». «أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرسولالله. إِذَا اشْتَقْنَا بِرُؤیَهِ الرسولالله». «ما وقتی مشتاق میشدیم رسولالله(ص) رو ببینیم میگفتیم: علی جان جلوی ما راه برو». کی رو من فرستادم. بعد مرحوم ناظم تا این جوری شد. گفت: «روضهی علی اکبر(ع) بخونم»؟ تسبیحش رو درآورد، نخش رو پاره کرد، دونههای تسبیح رو پاشید توی جمع. گفت: «بیاین جمعش کنید اگه میتونید». گفت:
دست عباس به خون خواهی آب آمده بود
تن عباس در این معرکه هی کم میشد
همهی دشت پر از برگ گل اکبر بود
همهی دشت مگر روی عبا جمع میشد؟
ما چه میفهمیم مصیبت چیه؟ چون مصیبت رو زمانی درک میکنی که بگه بابا کی کشته شد؟ این آدم عادی نبود، کی کشته شد؟ «این کشتهی فتاده ﺑﻪ هامون حسین(ع) توست». این آدم عادی نیست. عطش بر کی؟ چه عطشی؟ نقل میکنه اباعبدالله(ع) میگه: «دود میدید دیگه آسمان رو از تشنگی. دخان میدید آسمون رو. سیاه سیاه میدید». کجای کاریم؟ اینجاست که فضا باز میشه رحمت… تو باید به اندازهی ظرفت بری از این دریا آب برداری. بر نداری تو بیچارهای. برادرهای یوسف(ع) رفتن یوسف(ع) رو انداختن توی چاه. هیچ بهرهای هم ازش نبردن. یعقوبه که ۴۰ سال اشک میریزه. «وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ» (یوسف/۸۴) چشمهاش سفید شد. آی بیشرفهایی که میگین نباید برای کسی که رفته، گریه کرد! پس این پیغمبر نمیفهمیده، شما میفهمی؟ میگه: «چشمهاش از گریه سفید شد» و جالب اینجاست، تنها چیزی هم که نجاتش داد، پیراهن یوسف بود. و تا نرسید و به چشمهاش نمالید خوب نشد. اینهایی که میگن تبرک فلانه، باید با تماس جسمی و لمسی، باید این به چشمش کشیده میشد تا خوب شه.
خدا داستان میآره و عمداً روی پیراهن یوسف تأکید میکنه. اصلاً داستان یوسف با پیراهن گره خورده. اونجا که پیراهن رو میبرن بگن گرگ خوردش. آنجا که پیراهن پاره نشان میده، عصمت داشته در ماجرای زلیخا. آنجا که پیراهنش رو میبرن برای حضرت یعقوب(ع)، اینجا هم داستان پیراهن وسطه.
اینها عجیبه عزیز دلم! قرآن بخونی، قرآن خودش داره روضهی اباعبدالله(ع) میخونه، ماها نمیفهمیم. جالبه! بر یک بلا بچههای یعقوب شادند، پدر داره اشک میریزه. و جالب اینجاست وقتی اینها میگن: «خدایا ببخشید»، خدا میگه: «من اصلاً شما رو نمیشناسم برید یه شفیع پیدا کنید». میرن سراغ کی؟ آیهی قرآن. «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا» (یوسف/۹۷) میگن: «باباجان تو برای ما استغفار بطلب». خدا کَره؟ نعوذبالله خودش نمیشنوه؟ چرا شفیع قرار میده؟ خدا میخواد بهشون بفهمونه راهی جز آن چه که یعقوب کرد نیست. و یکی از دلایل شفیع قرار دادن همینه. شفاعت برای همین توی قرآن آمده، که بفهمی تو فقط باید سراغ این افرادی که من تعیین میکنم باید بری. هرچند شما حرفهاش رو گوش نکردید اون موقع، الآن اگه میخواید ببخشمتون، راهی جز یعقوب(ع) ندارید. حضرت یعقوب(ع) در غیبتِ ولیّ خدا اشک میریزه.
عنوان بخش ۶ : شریک شدن در مصیبت امام حسین(ع)
ندارد (-)
۶- حالا اینها رو گفتم پنج دقیقه میخوام اصل ماجرا رو برات بگم. آنچه که گفتم ولی معصوم درک میکنه از کربلا، چون ظرفش وسیعتره. تمام آن اقیانوس بینهایت رو میچشه. شما دریاب، اباعبدالله(ع) یک همچین مصیبتی رو در یک روز درک کرده، پیامبر(ص) درک کرده، شما دریاب او کیست که هزار و صد و هفتاد و خورده ای بار این مصیبت هر سال بَرِش عرضه میشه. اینه که مرحوم علامه امینی میفرمود: «من صدقه شب عاشورا میدم.
دقیقهی ۶۵ تا ۷۰
قلب آقا در فشار است». همینه دیگه. یعنی مصیبت رو اون فقط میفهمه. فلذا عبارتهایی که استفاده میکنه بینظیره. یعنی برید اگر خواستید یک روزی اما توی حرم اباعبدالله(ع) نخونید، خیلی سخته، برید زیارت ناحیه مقدسه بخونید، ببینید چه عبارتهایی استفاده میکنه؟ اصلاً اینقدر این عبارتها، روضهی باز میخونه آقا صاحب الزمان(عج). آنچه رو که میبینه میگه. «السَّلَامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضِیب»؛ «سلام بر آن محاسن به خون خضاب شده». «السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِیب»؛ «سلام بر آن گونهی به خاک کشیده شده» «السَّلَامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلِیب»؛ «سلام بر آن پیکری که پیراهنش را بردند، بردند». ها؟ به پیراهن پاره هم رحم نکردند! «المرمل بدماء». یه عبارتهای عجیبی. بعد میفرماید. عجب! میخواد خودش رو توی مصیبت شریک کنه آقا صاحب الزمان(عج) توی مصیبت اباعبدالله(ع). میگه حیف ای حسین(ع)! که زمین و زمان بین من و تو فاصله انداخت نبودم در عاشورا. عوضش برایت اشک میریزم. «بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما»؛ «عوض اشک من خون گریه میکنم بر تو ای حسین(ع)». این مصیبت اباعبدالله(ع) را فقط صاحب الزمان(عج) درک میکند و گویی هزار صد و هفتاد و خورده ای سال است، او هر بار حسین(ع) میشود و به شهادت میرسد. او درک میکند چه شد. بلاها امام زمان(عج) رو احاطه میکنه، عدهای میرن از این بلاها بچشن.
توی دعای ندبه چی میگی؟ «عَزِیزٌ عَلَیَّ أَن تُحِیطَ بِکَ دُونِیَ الْبَلْوَى وَ لَا یَنَالَکَ مِنِّی ضَجِیجٌ وَ لَا شَکْوَى»؛ «برای من سخته» «عَزِیزٌ عَلَیَّ أَن تُحِیطَ»؛ «که تو را محیط کنن»، محاط کنن، دورت رو بگیرن «بِکَ دُونِیَ»؛ «زمانی که من نیستم که یه خرده کمکت کنم». ها؟ «الْبَلْوَى»؛ «بلاها دور تو رو بگیرن و هیچ چی هم از من به تو نمیرسه. نه شکایتی، نه ضجه ای»، هیچ چی. اینجاست که شما میبینید کسانی که….
افرادی همیشه زودتر به میدون میزدند. عابس همون اول پیراهنش رو درآورد، گفت: «بیاین من رو بکشین». با زره رفت میدون. اینها نمیجنگیدن، میترسیدن. خیلی جنگاور بود. اومد زرهاش رو درآورد گفت: «لا مذهبها، این گوشت، اون هم آهن. بزنید دیگه. بیاین جلو». نمیتونستن وایستن چون بلای امام حسین(ع) سنگین بود. اونهایی که آخر وایستادن خیلی کارشون سخت بود. میدونین دیگه عباس بن علی(ع) جزء اون آخریهاست. او دیگه پس از علی اکبر(ع) کار بَرِش سخت شد دیگه. بقیه هم که رفتند. علی اکبر(ع) اولین بنیهاشمه. بقیه که میرن، میاد جلو میدونین دیگه! اجازه میدان نگرفت حضرت عباس(ع)، از امام حسین(ع). اصلاً بحث این کجا اومده؟ ما ندیدیم. حضرت اومد دستش رو گذاشت روی سینهاش و روی پیراهنش، یه فشار داد. انگار میخواد پیراهن رو پاره کنه فرمود: «وَ لقَدْ ضَاقَ صَدْرِی»؛ «سینهام داره میترکه». که حضرت فرمود برو آب بیار، گفت: «برو آب بیار». یعنی مصیبت رو اون…
اصل مصیبتها هم، مصیبت بعد عباسه آخه. و باز من میخوام به شما بگم میخوام برسید به مقام یه نفر امشب ها! خب؟ برای اینکه کسی که میره شریک میکنه خودش رو در بلای امام زمانش. بره بالا. ظرفش رو داره وسیع میکنه، ها! اصل مصیبتها هم، مصیبت بعد خود اباعبداللهه. که اونجا علمدار اون جریان فقط بیبی حضرت زینبه. اصلاً عجیب حضرت… نمیدونم چی شد، خدا چه عنایتی کرده بود بر او. دستی که حضرت بر سینهی مبارکش کشید هم اثر داره. بله! وگر نه آدم نمیتونه تحمل بکنه. از امام سجاد(ع) پرسیدند: «آقا این همه مصیبت دیدی کدوم سختتر بود»؟ حضرت ۳ مرتبه گریست فرمود: «الشّام، الشّام، الشّام». آخه ما نمیفهمیم! ما نمیفهمیم چه زینبی رفت به مجلس ابنزیاد! زینبی که بادیگارد داشت توی خیابون میرفت. چهرهاش رو ندیده بودند. از صحابه نقل میکنه: «من مدتها در کنار خانه علی(ع) بودم، صدای زینب(س) رو نشنیدم من». ابومخنف نقل میکنه، میگه زینب(س) رو بر مجلس ابنزیاد وارد کردند. «و هی تستره وجهها بکمها»؛ «وارد کردند در حالی که آستینهاش رو روی صورتش گرفته بود.» اصل مصیبت رو اون میبینه. مصیبت ۳ ساله رو اون درک میکنه. مصیبت سرهایی که میبردند جلوی چشم مبارکش او درک میکنه. به اندازهی ظرفش وسیع شده حضرت زینب(س). بعد میپرسه چی دیدی؟ میگه: «ما رَأَیتُ الّا جَمیلاً». جسم تحمل نداره. نماز شب رو نشسته میخونده دیگه. اما این روح چقدر وسیع شده! این روح چقدر وسیع شده!
زهیر وقتی میخواست به میدان بره،
دقیقهی ۷۰ تا ۷۴
گفتند چرا داری میری؟ گفت: «دیگه نمیتونم تحمل کنم اینقدر مصیبت رو». یعنی میخواستن برن خودشون رو راحت کنن. میخواست بره راحت کنه. دیگه نمیتونست ببینه. زهیر گفت: «نمیتونم ببینم یک مرد اینجوری مستأصل شده، هی میاد، دختر بچههاهی میان دور دامنش رو میگیرن». گفت: «من میخوام برم به میدوند».
مصیبت عظیمه! بیایم ظرفمون رو پاک کنیم، بزرگ کنیم. از این دریا بیایم ببریم. بی آن که خودمان گرفتار این بلا شویم. بیایم ادعای شراکت کنیم، ادعای حقیقی! این اصل ماجراست. ببینید چطور برای امام زمانشون میرفتن توی اون بلا.
چی گفتم؟ حضرت عباس(ع) رو وقتی اومد بالا سرش اباعبدالله(ع) خواست سر مبارکش رو یکی از منبریها تعریف کرد سر مبارکش رو میخواست بذاره روی زانوش، سرش رو گذاشت پایین. گفت: «چرا این طوری میکنی»؟ گفت: «تو کسی نیست بالای سرت بیاد سرت رو به زانو بگیره». ببین چه جوری خودش رو در مصیبت شریک میکنه؟ برادرهاش رو دونه دونه به میدان فرستاد. برادرهای تنی خودش رو، بچههای امالبنین رو به میدون فرستاد. گفتن: «چرا این جوری میکنی»؟ گفت: «امروز مولام داغ برادر میبینه. میخواهم در داغ برادر دیدن هم شریک مولایم شوم». ببین میره خودش رو شریک میکنه در مصیبت امام زمانش.
حالا من و تو کجاییم؟ چطور میتونیم خودمون… گفتم عبارت دعای ندبه رو میگه: «من سخته برام که تو را، دور تا دورت رو این بلواها»… فکر کردی امام زمانی که قلب رقیقه. امیر مؤمنان(ع) خبر آوردند خلخال از پای پیرزن یهودی کندند، گفت: «اگر مردی بمیره علی او رو سرزنش نمیکنه که اصلاً مرد باید با شنیدن چنین خبری بمیره». درسته؟ فکر کردی دیدن این صحنهی سر بریدنها توی عراق و شام و این بچهها، جنین رو دارن سر میبرند. این همه کشت و کشتار توی دنیا چند ساله؟ هزار و صد و خردهای ساله، هر روز داره میبینه آقا. هر روز داره این مصیبتها رو میبینه. خونِ دل امام زمان(عج). خونِ دل امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بریم یاد بگیریم، بریم بگیم امروز امام زمانمون بود مصیبتش چی بود؟ بریم شریک بشم. برم یه خرده از دردش کم کنم. حداقل صدقه براش بدم. یه کاری بکنم دیگه. یه صلوات بفرست برای سلامتیش. یه کاری میکنی دیگه. ها؟
آیت الله بهبهانی بود یا بهاءالدینی بود یادم نیست به کدوم یکی از این بزرگواران امام زمان(عج) میگه که: «میرید زیر قبهی اباعبدالله(ع) ظهور من رو بخواید». چون میگه: «اونجا دعا مستجابه». حضرت میگه «من رو یادتون رفته. همه چی میخواید و نمیدونم، اصل منم». «فاکثروا الدعا بالتعجیل الفرج فانه فرجکم»؛ «دعا کنید برای فرج من که فرج خودتونه!» فرج خودتونه! وقت گذشت زیاد امشب صحبت کردم.
«اَللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِیَهَ وَ النَّصْر اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ خَیْرِ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْه».
اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِیقَ الطَّاعَهِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِیَهِ
اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِیقَ الشَّهَادَه فِی سَبِیلِ مَولانَا صاحبالزمان بَیْنَ یَدَیْه بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد.
صلواتی عنایت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن (عج) که صد البته نزدیک است.