موضوع سخنرانی : اثبات هجوم به خانه وحی (۲)
عنوان بخش ۱ : شعر در مورد حضرت زهرا(س)
دقیقهی ۰ تا ۵
۱ – قبلا این صحنه را نمیدانم در من انگار میشود تکرار
آه سردی کشید حس کردم کوچه آتش گرفته از این آه
و سراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه
گفت: آرام باش چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمرم
دست من را بگیر گریه نکن مرد گریه نمیکند پسرم
چادرش را تکاند با سختی یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما نالههایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن این صدای روضه کیست؟
طرف کوچه رفتم و دیدم در و دیوار خانهای مشکی است
با خودم فکر میکنم حالا کوچه ما چقدر تاریک است
گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه راستی فاطمیه نزدیک است
عنوان بخش ۲ : مقدماتی درباره موضوع سخنرانی و شبهات مطرح شده در خصوص شهادت حضرت زهرا(س)
۲ – اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَه وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ.
عرض سلام، ادب و احترام مجدد دارم خدمت شما بزرگواران. از این که بار دیگر خداوند متعال به این بنده سراپا تقصیرش لطف کرد تا بتونه در مجلس اهل بیت(ع) حضور پیدا بکنه. خداوند متعال رو شاکرم با توجه به اینکه امشب ما وقتمون تنگه، یعنی من دیشبم متوجه نشده بودم وقت گذشته بود و تا ساعت ۱۰ باید بحث رو تموم بکنیم تا به این مراسم که قراره پیاده به سمت حرم آقا علی ابن موسی الرضا(ع) بریم برسیم و پیشنهاد هم میکنم همه دوستان شرکت بکنن. دیشب اصلا بحثمون این بود هر چه جماعت بیشتر باشه اثرش واقعا مضاعف میشه و تو چشم میاد.
بحث شبهات که من دیشب مطرح کردم قصد دارم امشب به سه موردش پاسخ بدم و جبری باعث شد که به این فضا ورود پیدا بکنیم. یعنی من وقتی دیدم بی حیایی و هتاکی به جایی رسیده که اصل مسلم تاریخی رو دارن خاک میپاشن روش، اینجا ما وظیفه کوچیک خودمون دونستیم. وگر نه من عرض کردم این عرصه رو اونقدر عرصه خاصی میدونم که اصلا خودم رو تو این قد و قواره نمیدونم که من بخوام بیام تو این عرصه بخوام صحبت بکنم. مظلومیت اهل بیت(ع) هم همینه دیگه.
دیشب صحبت کردیم که ما میخوایم فضایی بدون توهین، بدون عیبجویی و کاملا یک بحث علمی و منطقی و عقلانی بر مبنای آنچه او قبول دارد و من قبول دارم و یک فضایی که توش حسن تفاهم وجود داره. و ببینم ما دنبال حقیقت میگردیم. والله بالله، به پیر به پیغمبر، من بیشتر از اون که بخوام گیر تعصباتم باشم، از اون دو فرشته الهی میترسم که میخوان از من سؤال جواب بکنن از یه ابدیت عذاب میترسم و به یک ابدیت غرق شدن در لذات بهشتی فکر میکنم. حالا میخواد پدرم هر دینی داشته باشه واسه خودش داشته باشه برای من نیست. این رو خیلی رک میگم.
اولین بحثی که مطرح میشه در این فضا اینه که؛ آقا چه طور من باید بپذیرم که نور چشم رسول الله(ص)، پاره تن رسول الله(ص)، افضل زنان زمین و بهشتی که دیدید بزرگان اهل سنت گفته بودن و هنوز هم میگن، یعنی هنوز هم شما رجوع بکنین میگن بله. آخه چه طور ممکنه که خلیفه دوم به عنوان لیدر (leader) این جریان پیش بره و این مساله رو رقم بزنه؟ اگر کسی این کار رو انجام بده آیا این فرد مسبوق به سابقه بوده؟ همین الآن یک نفر با یک خانم دعواش بشه، هر چی این خانم به این فحش بده این سرش رو بالا نمیاره. الآن که خیلی از حدود از بین رفته نه فقط تو ایران، کشورهای خارجی رو هم نگاه بکنی میگن زنه مراعات کنید. خانمها مقدمترند. یه جا سختی پیش بیاد اول از زن حفاظت میکنن.
دقیقهی ۵ تا ۱۰
میشه نور چشمی حضرت رسول(ص) رو این اتفاق افتاده باشه؟
فلذا ما باید رجوع بکنیم به منابع برادران اهل سنتمون. تو منابع شیعی یه چیزهایی داریم، منتها من اگر بخوام از منابع شیعی بگم به درد خودمون میخوره. نه که به معنی بد میگم به درد خودمون میخوره. نه این که واقعا به درد خودمون میخوره. طرف مقابل این رو قبول نداره. میگه: «این رو از منابع ما بگو، من این شیخ مفید رو قبول ندارم». همون طور که من آلوسی رو قبول ندارم. من بخاری رو هم قبول ندارم به عنوان یک نفر که حدیث نقل کرده. اون حدیثی که آورده سندش رو بررسی میکنم میپذیرم یا نمیپذیرم. اگر غلط بود نمیپذیرم، اگه درست بود میپذیرم. اما این که «صحیحه عین قرآنه و فلانه و تالی قرآنه و بعد قرآن آمده و هیچ. و از اولش از ب بسم اللهش تا آخرش هیچ ایرادی نداره». نخیر من در مورد کتب شیعه هم من همچین نظری شیعیان ندارند چه برسه به فرد دیگری.
عنوان بخش ۳ : رفتار خلیفه دوم با زنان پیش از مسلمان شدن
۳ – سه بخش میکنیم زندگی خلیفه دوم رو. یکی قبل اسلام، یکی زمان اسلام آوردن در زمان حیات پیامبر(ص)، و یکی در زمان بعد از پیامبر(ص). یعنی در زمان خلیفه اول و اونجایی که دیگه حکومت و قدرت دست خودش بوده.
رفتار خلیفه دوم با زنان پیش از مسلمان شدن:
با کیا؟ با مردها هم کاری نداریم. با زنان. بحثش در رابطه مردان خودش میشه یه کتاب. ما فقط روی بحث زنان ورود پیدا کردم. یه جا یک کودکان هم آوردم. این چون فضاشون نزدیک به همه. اینهایی که دارم میخونم روایتهایی است یا روایتهای تاریخی است که یا در تاریخ اهل سنته یا در کتب رواییشون. همه رو هم سندهاش رو عرض میکنم خدمتتون.
عمر نزد آن دو، خواهر و همسر خواهرش رفت. قبل از اسلام آوردن. خواهر کی؟ خودش. (خواهرش اسلام آورد ظاهرا نامش هم فاطمه بوده، زودتر از خود خلیفه دوم مسلمان میشه، پیش خواهرش و دامادشون رفت) خباب نیز آنجا بود و هنگامی که احساس کرد عمر به آنجا میآید در خانه پنهان شد. عمر گفت: این سر و صدای چیست؟ آنها سوره طه را تلاوت میکردند سوره طه نازل شده بود پاسخ دادند چیزی جز سخنانی که به هم میگفتیم نبود. عمر گفت: شاید شما از دین خود بیرون رفتهاید. گفت: نکنه به دین آبا و اجدادتون پشت کردید؟ یعنی به همون شرک دوران جاهلی. شوهر خواهرش پاسخ داد: ای عمر! اگر حق در غیر دین تو باشد چه خواهی کرد؟ گفت: اومدیم و همین رو که داری میگی دینه، حق توی اون نباشه. توی غیر این دین باشه، اون وقت چه خواهی کرد؟ عمر به او حمله کرد و او را لگدکوب نمود. خواهرش آمد تا از شوهرش دفاع کند، اما عمر با دست بر صورت او کوبید که صورتش خونین شد. یعنی با دست میکوبه تو دهن و صورت خواهرش که خون جاری میشه. یعنی اینقدر بر اون دین طرز تفکر خودش محکم بوده که نظر مخالف رو نپذیرفتی، حالا مرد رو زدی. هیچ چی. به خواهر خودش رحم نکرده زده. اینها اومده. کی گفته؟ النمیری البصری، تاریخ المدینه المنوره، جلد ۱ صفحه ۳۴۸. بلاذری در أنساب الأشراف آورده جلد ۳ ، صفحه ۳۸۶. اینها همهشون هم از بزرگان اهل سنتند ها! شیخ مفید نیست، شیخ صدوق نیست. مقدسی حنبلی الاحادیث المختاره جلد ۷ ، صفحه ۱۴۱. ذهبی در تاریخ اسلام خودش میاره جلد ۱، صفحه ۱۷۴. عسقلانی در المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه جلد ۱۷، صفحه ۲۵۹.
در مورد دیگه باز دوباره فاطمه دختر خطاب یعنی خواهر عمر میشده آمد تا از شوهرش دفاع کند عمر آنچنان او را زد که سرش شکست. در قولی دیگری باز اینها اینطور آوردند. این رو ابن کثیر در البدایه والنهایه جلد ۳ ، صفحه ۸۰ اش میگه.
در جایی دیگر باز نقل کردهاند: ابوبکر میدید که کنیز مسلمان شده از بنوموصل از خاندان عدی بن کعب، عمر او را کتک میزد، یک کنیزی بوده از این قضیهای که ذکر کردم خدمت شما، این مسلمون شده بود، عمر داشت این رو میزدش تا دست از اسلام بردارد و مسلمان بودن را ترک کند. چوم عمر هنوز آن زمان مشرک بود. آن قدر او را زد تا خسته شد. خسته شد رفت کنار. گفت: اگر تو را کتک نمیزنم برای این است که خسته شدهام، از این جهت مرا ببخش. کنیز در پاسخ گفت: بدان که خدا نیز اینگونه با تو رفتار خواهد کرد. او اینطور برگشت جواب داد. گفت: «اگه نمیزنمت فکر نکنی من قصدم عوض شده، ببخش خسته شدم». الحمیری در سیره النبی، جلد ۲ ، صفحه ۱۶۱ آورده،
دقیقهی ۱۰ تا ۱۵
شیبانی، احمد بن حنبل، ابو عبدالله، فضائلالصحابه، به عنوان فضیلتهای صحابه آورده جالبه! جلد ۱، صفحه ۱۲۰، الاکتفاء، بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثه الخلفاء، الکلاعی الاندلسی جلد ۱، صفحه ۲۳۸ آورده، الجوهره فی نسب النبی وأصحابه العشره ، این هم خدمت شما عرض کنم الانصاری التلمسانی ، التلمسانی جلد ۱، صفحه ۲۴۴ آورده، الریاض النضره فی مناقب العشره ، طبری جلد ۲ صفحه ۲۴ آورده. نهایۀ العرب فی فنون الادب نبیری جلد ۱۶ صفحه ۱۶۲ آورده، یعنی چقدر دیگه من بیام برای شما عرض کنم؟
این قبل از اسلام آوردن، حالا میاید به لحاظ دینی میگی نمیتونی حرف بزنی شما، اما به لحاظ رفتارشناسی میتونی بحث بکنی. دلیل برخورد با اینها چی بود؟ به خاطر این که یک تفکر و ایده دیگهای رو قبول داشتند، درسته؟ او ایده دیگهای رو قبول داشت. توی در راه اون ایدهاش حتی به خواهر خودش هم رحم نمیکرد. میزد، برخوردش با زنان این طور بوده. یعنی این زنه رعایت بکنم ضعیفه است، ما میگیم ضعیفه، یعنی اصلا معروف شده میگن ضعیفه است. نباید بزنیش باید مراعات کرد زن رو، واقعا هم همینه. این طور نبوده؟
عنوان بخش ۴ : رفتار خلیفه دوم با زنان در زمان پیامبر(ص)
بقره (۱۵۶)
۴ – در زمان پیامبر(ص) رو عرض میکنم. حالا پیامبر(ص) آمده ایشون اسلام هم آورده، میگه: زینب دختر رسول خدا از دنیا رفت، در مورد دختران حضرت رسول(ص) فرصت نیست یک جلسه جدا میطلبه تا ببینیم این دخترانی که به نامهای رقیه، زینب یا اینها اسم برده شده، اینها واقعا دختر خود حضرت رسول(ص) بودن؟ دختر خدیجه(س) بودن، یا دختر (خدمت شما عرض بکنم) هاله خواهر خدیجه(س) بودن؟ که پیامبر(ص) رو به فرزندخواندگی قبول کرد بزرگشون کنه. اینها همش جای بحث داره. زینب دختر رسول خدا(ص) از دنیا رفت، فرمود: «خداوند او را به سلف صالح، عثمان بن مظعون ملحق نمود»، پیامبر فرمود که: «این رفت پیش عثمان بن مظعون». عثمان بن مظعون از صحابه پیامبر(ص) بود که سال دوم هجری رحلت کرد، پیامبر(ص) به شدت ایشون رو دوست داشت، حتی وقتی ایشون فوت شد قبرش کرد پیامبر(ص)، این یه سنگی هم گذاشت بالا سرش، گفت: «این نشونه باشه که من اگه کسی از نزدیکانم مرد میخوام کنار این دفن کنم» و خیلی جالبه! حضرت امیر(ع) هم به شدت به ایشون علاقهمند بود. ما در احادیث، ما در اسناد اهل سنت داریم که حضرت امیر(ع) اسم یکی از پسرانش رو عثمان گذاشت به خاطر علاقه زیادی که به عثمان بن مزعون داشت. به این دلیل نام یکی از پسرانش رو عثمان گذاشت. این که میگن اگه اینها با هم دشمن بودن… چرا اسم رو میارن ماجراها داره. خبر نداره طرف. بیا بحث بکنیم عزیز دل من! بحث علمی. تو کتاب خودتون نوشته. کما اینکه همین هم جا داره ها! همین هم جای بحث داره. که آیا مثلا زمان شاه چون اسم شاه محمدرضا بود، انقلابیها دیگه هیچکس اسم بچهشو نمیگذاشت محمدرضا؟ چه حرفیه؟ میگذاشت. خب گذاشتن اتفاق هم افتاده دیگه، بگیم نبود؟ اصلا اسمهای رایج بود اینها. صحبت اینجاست که اگه محبت دو سره است چرا [از] اینها یکیشون اسم پسرهاشون رو حسن و حسین نگذاشت؟ علی نگذاشت؟ اصلا نام علی رو منع کردن گذاشتن نام علی رو، گذاشتن نام علی منع شد آقا، در تاریخ آمده برید بخونید.
زینب دختر رسول خدا(ص) از دنیا رفت، فرمود خداوند او را به سلف صالح، عثمان بن مظعون ملحق نمود، زنان با شنیدن این سخن پیامبر(ص) گریستند، عمر با تازیانهای که در دستش بود در حضور رسول خدا(ص) آغاز به کتک زدن زنان نمود، با شلاق شروع کرد زنها رو زدن که چرا گریه میکنید؟ که با برخورد تند پیامبر رحمت(ص) مواجه شد، حضرت تازیانه را از او گرفت و فرمود: «آرام باش، تو را با این زنها چه کار؟ بگذار گریه کنند»، سپس به زنها فرمود: «گریه کنید ولی از نالههای شیطانی برحذر باشید». نالههای شیطانی اون نالههایی است که طرف یک کَسیش میمیره، شروع میکنه کفر گفتن. ای خدا! این چه ظلمیه در حق ما شده؟ ای خدا… بله این معلومه نباید گفت: «…إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ». (بقره/۱۵۶) گفت: از این حرفها نزنین، بذار گریه کنه. بابا نیاز داره، اگه گریه نکنه میترکه. الآن به روانشناسی جدید بگی آقا گریه میکنه نباید… یکیش مرده نباید گریه کنی؟ میگیرن میبرنت تیمارستان به خدا، اصلا یه نفر که یک کَسیش میمیره گریه نمیکنه چی بهش میگن؟ خطرناکه. میگن این رو به گریه بندازید. خود پیامبر(ص) هنگام مرگ پسرش که کودک بود، نوزاد بود یعنی فوت شد گریست پیامبر(ص). «بَده». نخیر کی گفته بَده؟ این سنت نبی رو ما داریم نگاه میکنیم، این رو کی آورده؟ مسند احمد بن حنبل،
دقیقهی ۱۵ تا ۲۰
امام احمد حنبل امام حنبلیهاست، یکی از چهار شاخه چی؟ اهل سنت. که وهابیت شاخهای از حنبلیها بود، یعنی در میان حنابله رشد کرد. شافعی دارن، حنبلی دارن، مالکی دارن و حنفی. اختلاف بین خودشون هم هست، وقت باشه یه جلسه دیگه میگذاریم اختلافات رو من بگم که چطور فحش دادن؟ چطور زیرآب زدن؟ ابوحنیفه چه بلایی سرش آوردن؟ چه بلایی سر امام شافعی آمد؟ اینها مباحثی است. اختلافات فقهی هم دارن، مثلا مالکیها دستهاشون رو مثل ما شیعیان میندازن، نماز میخونن. او سه فرقه دیگه نه. در حال تکتف نماز میخونن.
المستدرک على الصحیحین که مال حاکم نیشابوریه جلد ۳، صفحه ۲۱۰. نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شوکانی جلد ۴، صفحه ۱۴۹. تحفه الأحوذی بشرح جامع الترمذی، جلد ۴، صفحه ۷۵. اینها مواردی که این سند رو آورده. پس از واجب شدن حجاب، (این رو دقت بفرمایید خیلی عجیبه)! سوده همسر رسول خدا(ص) برای انجام کاری از منزل خارج شد و چون زن تنومندی بود شناخته میشد، قدش بلند بود، هیکل درشتی داشت. حجاب هم که داشت، جلباب هم داشت مشخص بود این اویه. مثلا میگفتن توی این محله ما زن به این قد بلندی نداریم، شناخته میشد، عمر بن خطاب او را دید و گفت: ای سوده! از نظر و نگاه ما مخفی نمیمانی. مواظب باش که چگونه بیرون میروی؟ سوده برگشت در آن لحظه رسول خدا(ص) در اتاق من مشغول غذا خوردن بود، سوده وارد شد و گفت: ای پیامبر خدا! از منزل برای کاری بیرون رفتم و عمر به من چنین و چنان گفت، پیک وحی نازل شد و رسول خدا(ص) فرمود: به شما اجازه داده شده که برای برآوردن امور و انجام حاجات از منزل خارج شوید، یعنی وایستاده میاومدن بیرون میگفت: من شناختمت ها!
این رو در صحیح بخاری به همسر پیامبر(ص)، حالا صبر کنید، در صحیح بخاری، آقا ما گفتیم صحاح سته. ۶ تا، صحیح بخاری اون اصلیترینه. در صحیح بخاری جلد ۱، صفحه ۶۷، حدیث ۱۴۶ ( عزیزان لطف کنن برق این لپتاب رو وصل بکنن وگرنه سواد ما میپره. فقط یه خورده سریعتر که اگه خاموش بشه که دیگه کارمون با کرامالکاتبینه.) آلوسی در نقد این مسئله میگه: شیعه عمر را به جهت آن چه از او (آلوسی وهابیها!) شیعه عمر را به جهت آنچه از او سر زده است ملامت میکنند و از عیبهای او برمیشمرند، چون این حرکت وی را بیادبی به خانواده پیامبر(ص) و خجالت کشیدن همسر رسول خدا(ص) و آزار او میدانند. اهل سنت پاسخ دادهاند که بر فرض که این روایت درست باشد ولی او فکر میکرده است که این حرکت او صحیح و باعث برکات خواهد شد. میگه از نگاه او این بوده که این حرکت چیه؟ صحیحه.
ما همین رو هم بخوایم در نظر بگیریم. میگیم برادر من همینه دیگه. اگه هر کس بخواد بر مبنای نظر خودش به اسلام عمل بکنه که فاتحه دین خونده میشه که، این جاست که میگه: «به کتاب من رجوع بکنید». این جاست که اصلا لزوم بودن امام معصوم احساس میشه، یکی باید باشه معصوم باشه که دین رو هدایت کنه وگرنه اگه هر کی بخواد خودش… طرف معصوم نباشه مشکل داشته باشه بخواد به من و شما مطلب بده، چی از دین میمونه؟ میشه چی؟ اونی که توی توراته. تورات میگه که: «پیغمبرها معصوم نبودن»، مسیحیها هم معتقدند: «پیغمبر معصوم نبوده»، بعضیهاشون شبکه محبت تی وی، نمیدونم چی چی، اومده طرف میگه: «پیغمبرها معصوم نبودن»، «داوود با زن شوهردار زنا کرده»، خب تو به این پیغمبر میتونی اعتماد کنی؟ حضرت داوود تو تورات آمده میگم تو عهد عتیق آمده، براتون گفتم قبلا کسانی که سیدیهای ما رو دیدن. نمیخوام اون بحث رو کنم. کاغذ داد به طرف، به زنش تجاوز کرد بعد شوهره رو خواست بکشه، کاغذ داد گفت: این رو بگیر برو اجرا کن، توش حکم قتلش رو نوشته بود، گفت: برو این رو فلان جا نشون بده، اگه اون رو نشون میداد میکشتش که کشتنش هم، یعنی به کشتن دادنش. خب از کجا معلوم پیغمبری که معصوم نیست الآن یکی از همون حکمها به من نداده تو این حدیثش؟ ها؟ هیچ دلیل عقلانی، عقل آدم کجا رفته؟ این بزرگترین نعمت الهی، أَفَلَا یَعْقِلُونَ ؟ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ؟ یَتَفَکَّرُونَ ؟ یَفْقَهُونَ ؟ یَتَدَبَّرُونَ ؟ بابا این رو داده استفاده کنیم دیگه. نایلون کشیده روش آک آک نگه داشته. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، جلد ۲، صفحه ۷۲. این جلوی روی پیغمبر(ص) این نوع رفتار بوده، قبلش هم که دیدین پس با آمدن اسلام این رفتار کم که نشده چی شده؟ شدت هم گرفته. توجیه هم پیدا کرده.
عنوان بخش ۵ : رفتار خلیفه دوم با زنان در زمان خلافت
آل عمران (۱۶۹)
دقیقهی ۲۰ تا ۲۵
۵ – در زمان حکومت خودش ببینید چطور بوده؟ حالا که اینجا قدرت هم دست خودشه صاحب فتواست. میگه: عمر زنی را که نزد وی در رفت و آمد بود احضار کرد. آن زن پس از شنیدن خبر فریاد زد: وای بر من مرا با عمر چه کار؟ گفت: «من با اون چی کار دارم؟ برای چی من رو خواسته»؟ ترسید. در بین راه که میآمد ناگهان درد زایمان آن زن را فراگرفت، وارد خانهای شد. فرزندش به دنیا آمد، اما آن کودک دو بار فریاد زد و مرد. سقط جنین کرد. یعنی چنان میترسیدند ازش. گفتند: «آقا خلیفه کارت داره»، این زنه شروع کرد دست و پاش لرزیدن. گفت: «آخه اون با من چی کار داره آخه»؟ از اضطراب بین راه سقط جنین کرد. المصنف، جلد ۹ ، صفحه ۴۸۵.
جالبه! برخی از علمای اهل سنت این رفتار خلیفه دوم رو تبدیل کردن به حکم فقهی. گفتند چون رفتار خلیفه بوده پس این قانونه. که النووى در المجموع خودش جلد ۱۹، صفحه ۱۲. میگه: اگر زنی نزد حاکم و فرماندهی بدگویی کرده و وی را متهم کند، سپس حاکم کسی را نزد وی بفرستد تا وی را احضار کنند و آن زن از ترس، فرزند در رحمش را سقط نماید، بر حاکم است که دیه وی را بپردازد. یعنی بر مبنای این رفتار اومدن حکم فقهی بیرون کشیدن. گفتن: این بچه بمیره دیهاش با کیه؟ مرده دیگه. انسانه مرده.
ابن قدامه مقدسی فقیه مشهور حنابله است. حنبلی هاست. میگه: او هم گفته: اگر حاکمی زنی را احضار نماید و آن زن جنینش را مرده به دنیا آورد، حاکم ضامن است. المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، جلد ۸ ، صفحه ۳۳۸. کشاف القناع عن متن الإقناع جلد ۶، صفحه ۱۶. المهذب فی فقه الإمام الشافعی جلد ۲، صفحه ۱۹۲.
باز دوباره اینجا رو دقت بکنید: الصنعانی در المصنف میگه که جلد ۴، صفحه ۳۷۴، حدیث ۸۱۱۷: عمر در بین صفهای بانوان عبور میکرد، بوی خوشی از یکی از خانمها به مشامش رسید. یعنی تو خیابون داشته رد میشده، یه دستهای از خانمها یه بوی خوشی احساس کرد. گفت: اگر میدانستم که کدام زن خودش را خوشبو کرده است با وی چنین و چنان میکردم. گفت: «چی کارش میکردم اگه دستم میرسید بهش». شما زنان باید خودتان را برای همسرانتان خوشبو کنید و هنگام بیرون آمدن از منزل لباسهای کهنه بپوشید. راوی میگوید: شنیدم که خود زنی که خودش را خوشبو کرده بود از ترس خودش را نجس کرده است. یعنی طرف رو خودش ادرار میکنه، از ترس اینکه این تهدید فقط شده. بخواد عملی بشه چی میشه؟
دیده بودن. معروف بود، اصلا شلاق خلیفه دوم رو مثال میزنن به سیف به شمشیر حجاج بن یوسف. این دائم شلاق دستش بود. هر جا میرفت همونجا خودش تنبیه میکرد طرف رو. در زمان پیامبر(ص) بارها شما تاریخ بخونید رجوع بشه به همین منابع اهل سنت میبینید بارها بوده که در زمان پیامبر(ص) یه چیزی که میشده، میگفت: «گردنش رو بزنم». پیامبر چی گردنش رو بزنی مگه همین جور گردن زدن شهر هرته؟ زمانی که پیامبر(ص) وارد مکه شد چند نفر رو میدونید دیگه. همه رو گفت: برید هرکی که شمشیر دستش نیست و نیزه برما نگرفته آزاده. به خاندان ابوسفیان که این همه خون ریختند از پیمبر(ص)، از مسلمانان، گفت: برید «…أنْتُم طُلَقاء…» شما آزاد شدههایید. پیغمبر رحمت، دنبال کشت و کشتار که نیستش. چند نفر رو گفت من نمیبخشم، یکی از اینها رو خلیفه سوم یعنی عثمان وساطت کرد. کلی وساطتش کرد این گناه داره، این فلانه، این بهمانه. برش داشت آورد پیش پیامبر(ص) ده دقیقه این عذر خواهی میکرد از پیغمبر(ص)، پیغمبر(ص) هیچ چی نمیگفت. بعد گفت: خوب برو بخشیدمت. گفت: «این ده دقیقه چرا این تایمی که طول کشید چرا هیچ چی نمیگفتی یا رسول الله»؟ گفت: «منتظر بودم یکی گردنش رو بزنه دیگه». گفت: «مگه من به شما فتوا نداده بودم»؟ جایی که فتوا داده شده بوده نمیشده. جایی که یه بدبختی حالا مثلا یه عطری زده، یه کاری کرده بزنم گردنش رو.
زمانی که خالدبن ولید در زمان خلافت عمر از دنیا رفت. خالدبن ولید، خالدبن ولیدی که شما میدونید دیگه. بهش میگن سیفالاسلام. شمشیر اسلام بوده و فلان و بهمان از دنیا رفت. میدونید دیگه رفتارهایی که خالدبن ولید کرده از سوی شیعه مورد قبول نیست ها!
دقیقهی ۲۵ تا ۳۰
از دنیا رفت. زنان در خانه میمونه همسر رسول خدا(ص) گرد آمدند و بر وی گریه میکردند. عمر تازیانه به دست همراه ابن عباس از راه رسید و خطاب به ابن عباس گفت: یا عبدالله! بر امالمؤمنین میمونه وارد شو به زنان پیامبر میگن امالمؤمنین. وارد شو و او را امر کن حجاب بپوشد و بگو زنانی که در خانه جمع شدند نزد من بیایند اونایی که دارن گریه میکنن تو خانه. ابن عباس میگوید زنان خارج شدند و عمر آنها را با تازیانه میزد. دم در وایستاد دونه دونه شون اومدن بیرون با شلاق زدشون. دقت بفرمایید ها! من فقط روی چه طیفی زوم کردم؟ فقط زنان. همین طور که عمر زنان را میزد پوشش یکی از آنها افتاد، حجابش آشکار شد، بی حجاب شد. به عمر گفتند: پوششش! زن مسلمونه بابا حرمت داره پوششش. رهایش کن. عمر گفت: شما را با او چه کار؟ پس از این گریهها او احترامی ندارد. «چون این گریهها رو انجام داده دیگه احترامی نداره. این اصلا مسلمون نیست، بیفته حجابش، بذار سرش دیده بشه». المصنف، جلد ۳، صفحه ۵۵۷، حدیث ۶۶۸۱.
شبی در مدینه صدای نوحه و گریه و زاری به گوش عمربن خطاب رسید، در پی صدا رفت و داخل خانهای شد که صدا از آنجا بیرون آمد. زنان را پراکنده کرد تا رسید به زن نوحه خوان. رفت بینشون زدشون کنار اونی که داشت نوحه میخوند رو پیداش کرد. آغاز کرد به تازیانه زدن او، یه صدایی توی یه خونه شنیدی دارن گریه میکنن، رفت بدون حکم دادستانی رفت تو رسید خودش رو رسوند به اون زنه، از اون لا پیداش کرد: «کار کیه؟ کیه داره گریه میکنه»؟ در این هنگام روپوش زن نوحه خوان از سرش افتاد، به عمر گفتند: روپوش او از سرش افتاد. گفت: آری، ولیکن این زن احترامی ندارد. جلد ۳، صفحه ۵۵۷.
حالا شما ببینید چی میگه؟ بابا قران سوره نور آیه ۲۷ و ۲۸ بخونید. من میگم از امیرالمؤمنین(ع) برای من حدیث بیار با آیه قرآن نخونه، شرمندتم میزنمش به سینه دیوار. چرا؟ چون خودش گفته بزن به سینه دیوار. جعلیه اون حدیث. یعنی بابا ببین قرآن ثقل اکبره. این آیه قرآن رو شما ببینید خدا وکیلی. این رفتار رو محک بزنید با آیه قرآن. ای افرادی که ایمان آوردهاید در خانههایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید این برای شما بهتر است شاید متذکر شوید. و اگر کسی را در آن نیافتید وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد بازگردید، بازگردید. میگه: «صاحبخونه گفت: برو! برگرد! وای نایستا اصرار بکن». ای کسایی که ایمان آوردید یعنی اگه مؤمنی؟ یکی از ویژگیهات اینه. این برای شما پاکیزهتر است و خداوند به آن چه انجام میدهید آگاه است. خدا میدونه دارید چه کار میکنید، ها! خدا میبینه. این سوره نور آیه ۲۷ و ۲۸. خب آدم همینجور بره خونه مردم زن مردم رو بگیره بزنه؟
ابوبکر از دنیا رفت. عایشه به عزاداری و گریه پرداخت. این دیگه خونه کیه؟ خونه امالمؤمنین عایشه، به زعم خود برادران اهل سنت دیگه. به گریه پرداخت. عمر در خانه عایشه آمد و زنان را از گریه و عزاداری نهی کرد ولی زنها گوش نکردند. عمر به هشام بن ولید دستور داد تا وارد خانه شود و خواهر ابوبکر را بیرون بیاورد. عایشه هنگامی که سخن عمر را شنید به ایشان گفت: من بر خانهام از تو سزاوارترم. بابا چهار دیواری اختیاری. خونه خودمه. معلومه که من محق ترم نسبت به توی غریبه که میخوای بیای خونهام. عمر به هشام گفت: به تو اجازه میدهم داخل خانه شو. هشام داخل خانه شد و امفروه خواهر ابوبکر را بیرون آورد و نزد عمر برد. عمر تازیانه را به حرکت درآورد و ضرباتی چند بر پیکرش نواخت زنان هنگامی که این خبر را شنیدند متفرق شدند. تاریخ المدینه المنوره النمیری، جلد ۱، صفحه ۳۵۸. تاریخ طبری، جلد ۲، صفحه ۳۵۰.
این نشد که آدم سیستم شترمرغی عمل بکنه. میگی: بار ببر. میگه: مرغم. میگه: تخم بذار. میگه: شترم. همین تاریخ طبری استناد میکنی، میگه: «یه تاریخه، معلوم نیست درست باشه». بابا شما بیاید ببینید رجالیون اهل سنت درباره طبری چی گفتن؟ الفقیه، الفلان، البهمان، یک وصفی در موردش کردن. اون جایی که علیه اهل بیت(ع) مطلب نوشته میگن: تاریخ طبری. الآن بخش عمدهای از مسائل و شبهاتی که داره بر جهان اسلام علیه تشیع مطرح میشه از همین تاریخ طبری دارن بیرون میکشن. من این رو قبول؟ (بگید) ندارم.
دقیقهی ۳۰ تا ۳۵
اما تو که قبولش داری. و فن بحث اینه که من از چیزی که تو قبول داری بگم، تو خودت گفتی آقا این رو. تازه این رو بگم؛ تاریخ رو کی مینویسه؟ (خدا خیرتون بده معروفه) اونی که غالبه تاریخ رو مینویسه. بعد از سالها ویرایش شدن، سانسور شدن. یکی از دوستان یکی از چاپهای صحیح بخاری برای من آورده، من اصلاً مات موندم خدا شاهده! ما در صحیح بخاری روایتی داریم، رسماً آمده که وقتی پیامبر(ص) لحظات احتضار که داشتند جان میدادند، لحظات آخر گفتش که: «برام قلم و مرکب بیارید تا چیزی بنویسم که بعد من هرگز گمراه نشید». «و قال عمر بن خطاب انَّ الرَّجُل لَیَهجُر» عمر بن خطاب گفت: «این مرد داره هذیون میگه واسه خودش». این تو صحیح بخاری اومده داریم، قدیمیش تو چاپ جدید اومده «و قال عمر بن خطاب» چی شده؟ به جای اون نوشته شده «و قال فلان ابن فلان». فلانی پسر فلانی گفت: «انَّ الرَّجُل لَیَهجُر» «این مرد داره هذیون میگه»، یعنی سانسور. همین الآن جلو چشم مردم، جلو چشم رسانهها داره صورت میگیره، آبدیت (up date) میشه کتابها، حالا همین ماجرایی که این بیاجازه وارد خونه عایشه شده، به خاطر اینکه حرفی توش نیان بگن، که نمیدونم تاریخ طبری و فلان. اینهارو دقت بکنید.
در تقریب التهذیب، جلد ۱، صفحه ۲۴۱ این تصحیح سند شده توسط اهل سنت. گفتن سند این کاملاً صحیحه، ابن حجر، جلد ۱، صفحه ۵۰۶. الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته که نوشته آقای ذهبیه، جلد ۲، صفحه ۴۰۴ همون کتاب صفحه ۴۰۳ اش هم هست. تقریب التهذیب، صفحه ۳۲۸ اش هم هست. سندش مورد وثوق قرار گرفته، این صحیحه. «کسانی که برای ما گفتن ما قبولشون داریم». اینجا میدونی چی میشه؟ یا باید بگیم غلطه… اگه بگیم غلطه… میگه چرا غلطه؟ میگه فلانی رو من قبول ندارم، درسته! دلیلش این میشه دیگه. میگه «فلانی به فلانی گفت، فلانی به فلانی گفت»، اینجوری حدیث نقل میکنند دیگه. میگه من قبول ندارم، این رو. بگه بدبختتره ها! چون اون رو قبول نکنه ۱۵۰۰ تا یه وقت دیدی مثلا حدیث به باد هوا رفت، چون اون نقل کرده، یعنی اینجا تو یک منگنهای گیر کردند. به خاطر همین دور زده میشه مطالب. این مکه که میری، این (خدمت شما عرض بکنم) وهابیها… برخی از وهابیهای افغانی رو آوردن اونجا چون فارسی بلدن، مثل نوار یک چیزی رو تکرار میکنه. به تهش که میرسه دوباره از اول میخونه، هی دوباره همین. هی تو باهاش بحث کن، اصلاً هیچ چی. پنبهای تو… انگار… فقط گفتن بگو، اینقدر اُدلار بگیر بگو.
از سعید بن مصیب نقل شده است که گفت: «هنگامی که ابوبکر مرد، عایشه مجلس عزاداری به پا کرد. عمر این خبر را شنید و زنان را از گریه و عزاداری نهی کرد. اما آنان توجهی نکردند. به هشام بن الولید گفت: دختر ابو قحافه یعنی خواهر ابوبکر را نزد من بیاورید. هنگامی که آمد چندین ضربه بر بدنش زد، زنانی که عزاداری میکردند، با شنیدن این خبر متفرق شدند. این در طبقات الکبری آمده جلد ۳، صفحه ۲۰۸. در کامل فی التاریخ هم اومده جلد ۲، صفحه ۲۶۷، ببینید افراد دیگری هم دوباره این داستان رو چی کار کردند؟ نقل کردند. یعنی از چند جهت رسیده.
در شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید معتزلی سنی، جلد ۱، صفحه ۱۱۴، ببینید چی آمده؟ حالا این هم میگم که تصحیح سند شده همین هم. که نگن آقا «این ابن ابی الحدید ما فلان است و بهمان است». نخستین کسی که عمر او را با تازیانه زد منظورش بعد از اسلام بوده، ام فروه دختر ابو قحافه یعنی دختر ابوبکر بود. ابوبکر مرده بود و زنها برای او گریه میکردند که در میان آنها خواهر ابوبکر نیز بود. عمر آنها را چندین بار منع کرد ولی آنها توجه نکردند. عمر خواهر ابوبکر را از میان زنها خارج کرد و با تازیانه بر سر او زد، زنان دیگر ترسیدند و متفرق شدند. در مقام تشبیه گفته میشود، تازیانه عمر وحشتناکتر از شمشیر حجاج بن یوسف بود. در خبر صحیح آمده است، سروصدای زنانی که خدمت پیامبر(ص) بودند زیاد شده بود، زمان کی؟ زمان پیامبر (ص) بودند. هنگامی که عمر آمد از ترس وی همه گریختند، به آنان گفت: ای افرادی که به خودتان رحم نمیکنید آیا از من میترسید و از رسول خدا(ص) نه؟ زنانی پیش پیغمبر(ص) بودن، سر و صداشون زیاد بوده. تا این اومد همه دَر رفتن، پیامبر(ص) حضور داشت، بعد گفت: خجالت نمیکشید؟ از پیغمبر (ص) نمیترسید از من میترسید؟ گفتند: آری تو خشن و تندخو هستی. گفتن: «پیغمبر مهربونه، کاری نداره با آدم، تویی که میزنی». ابن حجر پس از تصریح به صحیح بودن سند این روایت، مینویسد: (گوش کنید! پس تصریح شده سندِ این روایت.) به او میگه:
دقیقهی ۳۵ تا۴۰
ابن سعد در طبقاتش به سند صحیح از سعید بن مسیب نقل میکند که گفت: هنگامی که ابوبکر از دنیا رفت. عایشه مجلس عزاداری برپا کرد. خبر به عمر رسید آنان را از گریه و عزاداری منع کرد، ولی زنها نپذیرفتند. عمر به هشام بن ولید گفت: برو داخل خانه و خواهر ابوبکر را بیرون بیاور، هنگامی که هشام وارد خانه شد، ضرباتی با تازیانه بر بدن امفروه نواخت که بقیه زنها گریختند، اسحاق بن راهویه به شکل دیگری این قصه را نقل کرده است و در آخرش میگوید، زنان را یکی پس از دیگری از خانه ابوبکر بیرون میآورند و عمر آنان را با تازیانه میزد. عسقلانی این رو در شرح صحیح بخاری، گفته جلد ۵، صفحه ۷۴. میگه: «وایستاد، دونه دونهشون رو آوردن بیرون، زدن». ابن جوزی… بابا اینهایی که دارم میگم، اینها بزرگان اهل سنتن، یه نفر با ما بحث کنه، بگه شیخ مفید، شیخ صدوق بیاد از بزرگان تشیع اسم ببره. ابن جوزی پس از نقل روایت اینگونه توجیه میکند، یعنی قبول کرده این اتفاق افتاده، اینگونه توجیه میکند که چون عمر زورش به عایشه نمیرسید، خواهر ابوبکر را زد. گنه کرد در بلخ آهنگری. به شوشتر زدند گردن مسگری. خب برادر من! رفتار این فرد این بوده، قبل از آمدن اسلام، چه در زمان پیامبر(ص)، چه در زمان بعد از شهادت پیامبر(ص).
از عکرمه بن خالد نقل شده است، که گفت: پسر عمر نزد پدرش رفت، درحالی که لباس زیبا و خوبی پوشیده بود، عمر آنقدر او را با تازیانه زد تا به گریه افتاد. این بچه خودش، پسرکوچیکش، حفصه دخترش گفت: او که کار بدی نکرده چرا او را کتک میزنی؟ عمر گفت: احساس کردم که از پوشیدن لباس دچار غرور شده است و خواستم غرورش را بشکنم. بحث ما اینه، مگه پیامبر(ص) نمیگه لباسهای زیبا به تنتون کنید؟ خوب ببینید اینجا برادر من! من آیا دفاعی که به خاطر یه سری تعصباتم باید آیه قران رو بزنم به دیوار! سنت پیامبر(ص) رو باید بزنم به دیوار. اگر قراره اینها دیده نشه پس شما قائل بر این هستید که معصومند دیگه؟ که به همین هم قائلند. یعنی تو لسان نمیگه. وقتی باهاش بحث میکنی، میگه: «عدالت صحابه، یعنی هرکاری کرده درسته». یعنی چی هرکاری کرده درسته؟ بابا دو تا صحابه با هم تو یک جنگ جلوی هم جنگیدن، این یکی اون یکی رو کشته، میگه هر دو تا شون درست عمل کردن، علی(ع) از صحابه بود یا نه؟ امیرالمؤمنین(ع)؟ میگه بله، طلحه و زبیر از صحابه بودن یا نبودن؟ میگه بله. تو جنگ جمل اینها جلوی هم بودن. بعد میگه هر دو تاش درسته. آقا این رو من قبول نمیتونم بکنم، جَوونت هم قبول نمیکنه، بخواد بمونه بر این مطلب بر مبنای تعصب میمونه و باید جواب بده اگه بخواد بر مبنای تعصب بمونه. اون دنیا خِرِش رو میگیرن، میگه بر مبنای کدام بحث عقلانی تو بر این مسئله غیرعقلانی وقوف کردی؟ این رو در الجامع خودش جلد ۱۰، صفحه ۴۱۶ و المصنف صنعانی ، جلد ۱۰، صفحه ۴۱۶ دوباره. تاریخ الخلفای السیوطی، جلد ۱، صفحه ۱۴۲.
از اشعث بن قیس نقل شده است که گفت: شبی مهمان عمر بودم، نیمههای شب عمر از جایش حرکت کرد و زنش را کتک زد. بین آن دو قرار گرفته و مانع شدم، هنگامی که عمر به رختخوابش برگشت گفت: ای اشعث! سخنی از من بشنو که از رسول خدا(ص) شنیده ام، کسی که همسرش را میزند از وی نمیپرسند که چرا او را کتک زدی؟ میگه: «تو نباید بپرسی که چرا داری میزنی؟ نباید مداخله میکردی». و همیشه دومین چیزی که از پیامبر شنیده و همیشه پس از خواندن نماز وتر بخواب، ولی سومی را فراموش کردهام. سنن ابن ماجه، جلد ۱، صفحه ۶۳۹، سنن ابن ماجد، کسانی که میشناسن، تحقیق کردن در مورد برادران اهل سنت، میشناسن اینها کی هستن؟ اینها که من دارم اسم میبرم، جلد ۱، صفحه ۶۳۹، حدیث ۱۹۸۶، یا ۱۹۸۶ مسند احمد بن حنبل جلد ۱، صفحه ۲۰، حدیث ۱۲۲، الأحادیث المختاره، جلد ۱، صفحه ۱۸۹. تهذیب الکمال جلد ۱۸، صفحه ۳۱. تفسیر القران العظیم، جلد ۱، صفحه ۴۹۳.
اشعث بن قیس میگوید بر عمر بن خطاب میهمان شدم. در قسمتی از شب نزد همسرش رفت و وی را کتک زد، سپس مرا صدا زد و گفت: ۳ چیز را از من بیاموز که آن را از رسول خدا شنیدم: ۱- از کسی که همسرش را میزند نباید پرسید ۲- و نباید پرسید که به چه کسی اعتماد دارد و به چه کسی ندارد ۳- و نخواب مگر پس از خواندن نماز وتر. اینجا اون نکتهای که یادش رفته بود رو ذکر میکنه. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، جلد ۴ ، صفحه ۱۹۴.
خب این تهمته به پیغمبر(ص). ما شک نداریم، این تهمته، یا این پیغمبر(ص) باید من چهرهشو عوض کنم که اون موقع اون پیغمبری که من میخوام نیست، دینش هم نخواهم پذیرفت. ها؟ یا اینکه من بین آدم واقعاً میمونه، منگنه است خدا شاهده.
دقیقهی ۴۰ تا ۴۵
این مگر همان حضرت رسولی نیست که خود شما در سنن ابن ماجهتون صفحه ۶۳۶ گفتید که حضرت فرمود: خیرکم خیرکم لاهله و انا خیرکم لاهلی؟ بهترین شما کسی است که با خانوادهاش بهترین باشد و من برای خانوادهام بهترینم. مگر این همان حضرت رسولی نیست که محمدبن یزید ابوعبدالله القزوینی در سنن ابن ماجه، جلد ۱، صفحه ۶۳۶ میگه: «بهترین شما کسی است که نسبت به همسرانش بهترین باشد»؟ مگر این همون پیامبری نیستش که در صحیح مسلم، جلد ۴، حدیث ۲۳۱۶ میگه: هیچ کسی را مهربانتر از رسول خدا(ص) با خانوادهاش ندیدم. مگر این همان پیغمبری نیست که در صحیح مسلم، جلد ۴، حدیث ۲۳۲۸ از عایشه نقل شد که: «رسول خدا(ص) هرگز چیزی را با دست خود نزد و هیچ خادم و زنی را کتک نزد». و این رو که خودتون گفتین که. مگر این همان حضرت رسولی نیست شما عنایت داشته باشید این مطلب رو چون وقت گذشته من باید یک شبهه دیگه رو هم سریع جمعش بکنم.
این رو گوش کنید. در تاریخ طبری، جلد ۲، صفحه ۵۶۴ اومده. العقد الفرید مربوط به کتاب آقای اندلسی جلد ۶، صفحه ۹۸. اومده کامل فی التاریخ، جلد ۲، صفحه ۴۵۰ اومده: عمربن خطاب ابتدا به خواستگاری امکلثوم دختر ابوبکر رفت. این امکلثومی که الآن اینها میگن امکلثوم دختر حضرت علی(ع) و فلان و این مسائل اینه. بعد از مرگ خلیفه اول حضرت امیر(ع) همسرش رو به خونه خودش میاره. دو تا بچه داره. یکی محمد بن ابی بکر. اون یکی کیه؟ ام کلثومه. خلیفه دوم با این ازدواج کرده. ربیبه حضرت بوده. یعنی حضرت تربیتش کرد. اما اینقدر این خاندان خاندان رحمتند، عین بچههای خودشون برخورد کردند. همین محمدبن ابی بکر… بچه ابوبکر تو خونه امیرالمؤمنین(ع) بزرگ شده. شد از یاران ناب امیرالمؤمنین(ع). شهید شد در راه علیبنابیطالب. معاویه کشتش این رو. دستور داد شکم خر مردهای رو… شکم خر حاملهای رو پاره کردند محمدبن ابی بکر رو کردند اون تو. اون رو آتیشش دادند. بعد جالبه! به معاویه این وهابیها میگن خالالمؤمنین. یعنی دایی مؤمنان. چون خواهرش زن پیغمبر بوده چیز. بله خواهرش زن پیغمبر بوده، میشه دایی مؤمنان. اگه خواهرش میشه امالمؤمنین این میشه دایی مؤمنان. اما به محمدبن ابی بکر که برادر عایشه است نمیگن خال المؤمنین. ببین من دارم یه تبعیض غیر… خوب شما به من بگین ببینم دختر ابوسفیان مقامش بالاتر بوده یا عایشه؟ خب این دقت داشته باشین. چه طور… باید به این بر عکس باید بگین خال المؤمنین. عایشه این پیشنهاد را با خواهرش مطرح کرد در پاسخ گفت: مرا با او کاری نیست. عایشه گفت: آیا امیرالمؤمنین را نمیخواهی؟ منظورش خلیفه دومه. گفت: آری نمیخواهم. او در زندگی سخت و خشن و با زنان تندخو و بدرفتار است. گفت: «خیلی بد با زنان برخورد میکنه. میزنه. من چرا باید برم باهاش ازدواج کنم»؟ تاریخ طبری اسنادشو گفتم.
اغانی ابوالفرج اصفهانی، جلد ۱۶، صفحه ۱۰۳. المقریزی در جلد ۶ ، صفحه ۲۰۷ کتاب خودش إمتاع الأسماع بما للنبی صلى الله علیه وسلم من الأحوال والأموال [والحفده والمتاع] و الی آخر (کتاب ماشاءالله یک جمله است) تو ای امیر مؤمنان! مردی سختگیر و بداخلاق نسبت به خانوادهات هستی. میگه این رو فردی برگشت بهش گفت. فکر کنم مغیره بهش گفته. بداخلاق نسبت به خانوادهات هستی. و امالکثوم دختر خردسالی است. میترسم به زور چیزی از او بخواهی و او اطاعت نکند و تو او را کتک بزنی و تو او را کتک بزنی داد و فریاد بزند و تو او را ناراحت کنی و عایشه نیز از این عمل غمگین شود. عمر با شنیدن سخنان مغیره سخن او را تأیید کرد. بله مغیره بوده.
در الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، قرطبی جلد ۴، صفحه ۱۸۰۷ میگه: عمر امکلثوم دختر ابوبکر را از عایشه خواستگاری کرد. عایشه او را امیدوار کرد و به امکلثوم گفت: رأی تو در این باره چیست؟ امکلثوم گفت: تو مرا به ازدواج عمر در میآوری؟ در حالی که میدانی او در زندگی چقدر سختگیر و خشن است. به خدا اگر این کار را انجام دهی من کنار قبر رسول خدا(ص) خواهم رفت و فریاد خواهم زد. گفت: «شکایت به قبر رسول الله(ص) میبرم اگه بخوای این کار رو بکنی». از دل این احادیث خیلی چیزهای دیگه بیرون میاد ها! که این وهابیها رو میشه زد. مگه شما نمیگین مرده کار از دستش برنمیاد؟ میگن پیغمبر(ص) الآن (ببخشید) تمام شده هیچ کاری از دستش برنمیاد. پس این رفتار چیه؟ گفته میرم پیش پیامبر(ص) دادخواهی میکنم. آخه یعنی چی؟ یعنی پیغمبر(ص) تمام؟ شهید. نگاه کن شهید. خدا در موردش میگه چی؟ اینها پیش خدا « …بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (آل عمران/ ۱۶۹) میگه. احیاء. اینا زندهان پیش خدا دارن روزی میخورن.
دقیقهی ۴۵ تا ۵۰
پیامبراسلام نباشه؟ که حتی شهید هم شد.
عمر بن خطاب از ام ابان بنت عتبه خواستگاری کرد. ببینید ما یک عَتَبه داریم یک عُتبه داریم. عَتَبه یعنی آستان. به خاطر همین میگن عتبات عالیات. عُتبه اسم شخصه. حالا بعضا اونطوری هم خونده میشه. خواستگاری کرد. آن دختر نمیپذیرفت میگفت: گفت: «برای چی نمیپذیری»؟ دلیلش اینه؛ در خانهاش را میبندد. خیرش به کسی نمیرسد. عبوس میآید و عبوس میرود. گفت: «بد اخلاق میاد. بد اخلاق میره. در خونهاش همیشه بسته است. هیچ کی هم به خونهاش راه نمیده». أنساب الأشراف بلاذری، جلد ۳، صفحه ۲۶۰، تاریخ طبری، جلد ۲، صفحه ۵۶۴، نثر الدر فی المحاضرات، جلد ۴، صفحه ۴۳، الکامل فی التاریخ ابن الأثیر، جلد ۲ ، صفحه ۴۵۱، البدایه و النهایه ابن کثیر اون ابن اثیر بود ها! اون قبلیه. ابن کثیر، جلد ۷ ، صفحه ۱۳۹.
علی بن زید میگوید. عاتکه دختر زید، همسر عبدالله بن ابوبکر بود. و عبدالله. من عذر میخوام از خوندن این روایت. اما این ماجرا مجبورم و عبدالله با او شرط کرده بود که اگر او مرد. شوهر نکند. عاتکه… خوب این اشتباه بوده. در این که شکی نداریم من عقل رو میگم. این اشتباه بوده. حق نداشته همچین چیزی رو بگه. عاتکه پس از مرگ عبدالله بدون شوهر مانده بود. و هر کس از وی خواستگاری میکرد نمیپذیرفت. یعنی خیلی هم زن وفاداری بوده به شوهرش. عمر به کسی که ولایت بر عاتکه داشت گفت که برای من از او خواستگاری کن. آن زن عمر را نیز قبول نکرد. عمر به سرپرست او گفت: تو او را به همسری من در بیاور. مراسم ازدواج انجام شد. عمر بر او وارد شد و با وی درگیر شد تا سرانجام با زور با وی همبستر شد. هنگامی که کارش تمام شد، عاتکه با اظهار نفرت چندین مرتبه گفت: اوف. اوف. سپس عمر خارج شد و نزدیک وی بازنگشت. رفت پی کارش، دیگه هم نیامد سراغ این زن. تا آن که عاتکه کنیزش را فرستاد و به عمرگفت: بیا من در اختیار تو هستم. دیگه وقتی زنش شد، دید نمیتونه دیگه. وقتی دیگه عقد رو خوندن، فلان. طبقات الکبری، جلد ۸ ، صفحه ۲۶۵.
در المبسوط آمده جلد ۱۰، صفحه ۱۵۱، سرخسی حنفی نوشته میگه: عمر هنگامی که کنیزی را میدید که روسری بر سر دارد او را با تازیانه میزد و میگفت: آن را از سرت بردار و میگفت: کنیز نباید روسری بر سر کند. انس میگوید کنیزان عمر با سر برهنه و در حالی که اندامشان درحرکت و لرزش بود از میهمانان پذیرایی میکردند با همان لباس کار و معمولی برای فراهم کردن مایحتاج بیرون میرفتند و رفتار مردم از نظر نگاه و تماس بدن با آنان مانند همسر و دیگر محارمشان بود و فقط به پشت و شکمشان نباید نگاه میکردند. همان طور که نسبت به محارم خودشان نیز چنین بودند. المبسوط، جلد ۱۰، صفحه ۱۵۱. عرض کردم عمر هر وقت کنیزی را میدید که روسری بر سر دارد او را با تازیانه میزد. کنیز یعنی زن، جنس کنیز زنه، او را با تازیانه میزد و میگفت: ای کثیف بدبو! روسری را از سرت بردار. آیا میخواهی به زنان آزاده خودت را همانند کنی؟ میخوای بگی من مثل زنهای آزادم. روسریت رو باید برداری.
این چه طور جامعه اسلامیه؟ این رو کی گفته؟ باید دو ساعت اسنادش رو بخونی. حاشیه رد المختار على الدر المختار شرح تنویر الأبصار فقه أبو حنیفه، جلد ۶، صفحه ۳۶۷. متأسفانه این رفتارها به دستورات فقهی هم تبدیل شد. یعنی چی؟ چون فرد رو اصل قرار دادن گفتن پس درست بوده این رفتار. باید تسری داده بشه. داشته باشد. محمد ناصر البانی وهابیها بهش میگفتن بخاری دوران.
صحیح بخاری میگفتم. بهش میگن بخاری دوران او در کتاب ارباع القلیل اون رو صحیح دونسته این ماجرا رو. و ابن منظر گفته: ثابت است که عمر به کنیزی که مقنعه میپوشید میگفت: که سرت را برهنه کن وخودت را به زنان آزاده تشبیه نکن و او را با تازیانه میزد. این روایات را ابنابیشیبه نیز نقل کرده و صحیح دانسته است. در ادامه همین فرد مینویسه: از انس نقل شده است که عمرکنیزی را دید که مقنعه پوشیده بود او را کتک زد و گفت: خودت را به زنان آزاده شبیه مگردان. سند این روایت نیز صحیح است. انس بن مالک میگه: کنیزی از کنیزان مهاجر یا انصار میگه کنیز خود طرف هم نبوده، کنیز یکی دیگه. یکی از کنیزان مهاجر یا انصار با بدن پوشیده و مقنعه بر سر نزد عمر رفت. عمر پرسید آیا آزاد شدهای؟ گفت: کسی آزادت کرده؟ گفت: نه. عمر گفت: پس این روسری و مقنعه چیست؟ آن را از سرت بردار. چون این پوشش مخصوص زنان آزاده و مؤمن است. کنیز لحظهای اهمال کرد، عمر از جایش برخواست و با تازیانه بر سرش زد تا روسری بردارد. همین آقای البانی که بخاری دوران وهابیهاست.
محمد ناصر البانی
دقیقهی ۵۰ تا ۵۵
در ارواء الغلیل جلد ۶، صفحه ۲۰۳ و ۲۰۴ ببینید چی میگه؟ میگه: کنیزان عمر با سرهای برهنه و در حالی که تضطرب ثدیهن [پستانهایشان بالا و پایین حرکت مىکرد و مىلرزید] از ما پذیرایی کردند. ببخشید من اون تضطرب ثدیهن مجبور شدم عربیش رو بگم. ببخشید، تضطرب سریع خوندم. کسانی که عربی بلدن خودشون بفهمن. پذیرایی میکردند در حالی که تضطرب ثدیهن.
عنوان بخش ۶ : لزوم عقلانیت و هشیاری شیعه و سنی
کوثر (۱)
۶ – خب این رفتار ایشون با زنان. چه قبل از اسلام آوردن و چه زمانی که جلو چشم پیغمبر(ص) زده. دختر… خدمت شما عرض شود، به امالمؤمنین عایشه خونهاش رحم نکرده. اجازه داده، برو تو، رفته، دختر ابوبکر رو بیرون کشیده زدتش. خواهر ابوبکر رو، عذر میخوام. خب ببینید این رفتار باید یک آسیبشناسی میشه دیگه. پس عزیزم کاملا محتمل است که زده باشد. کاملا محتمل است. میخواد بره تو خونه، حضرت زهرا(س) در بسته. آیا اجازه میخواد؟ این رفتارشناسی میگه خیر. تازیانه دستش نبوده، هر چی دستش بوده با همون میزده. درب رو آتیش زد. با لگد شکست انداخت. فردا شب اثبات میکنیم این هم باز. ورود پیدا کردند، خب من وقتی میام اینها رو به لحاظ عقلانی بررسی میکنم، مگر شما نمیگین به لحاظ عقلانی اسداللهالغالب چطور پذیرفت؟ ساکت شده. اون رو جواب میدیم ها! شما بیا به من بگو به لحاظ عقلانی این همهاش از کتابهای خودتون، یکی از اینها درست باشه بسه. که همهاش درسته. خود شما میگین. برادر من! خب از نگاه شما طرف معصومه دیگه. پس چی شما عصمت رو قبول ندارین بعد از پیغمبر؟ این چه نوع طرز برخورد دوگانه یک بام و دو هوایی است؟ عقل جوان امروزی اینها را نمیپذیره به خدا قسم. نمیپذیره. از چی زده میشه؟ کلا از دین زده میشه.
ما بسیاری از موارد سکوت کردیم، اما اونجایی که بخواد به خط قرمزها وارد بشه، ورود پیدا میکنیم. من عرض کردم تهران برنامه دارم در مورد همسران پیامبر(ص). بس که توهین شنیدیم نسبت به پیغمبر(ص). در مورد همسرانشون. این… بعضی از افراد رو حالا من میدونم از کدوم گرایش هستند. میدونم دینشون هم حتی چیه، اسم نمیبرم. میان تو سایتها توهین میکنند به حضرت رسول(ص). پیغمبر(ص) نمیدونم پدوفیل بوده، نمیدونم چی بوده؟ اون هم میاد به زعم خودش رفتارشناسی میکنه دیگه. روانشناسی امروز مثلا. چرا با یک دختر ۶ ساله ازدواج کرد؟ خب اینها تو اسنادشون آوردن. عایشه ۶ ساله بود آوردش خونه، ۹ ساله که شد باهاش ازدواج کرد. بابا ما بررسی میکنیم میبینیم، اِ، حداقل حداقل ۱۷ سالش بوده وقتی که پیغمبر باهاش ازدواج کرده. شما برای اینکه اثبات کنین تنها زن باکره پیغمبر(ص) بوده، میاین پیغمبر(ص) رو زیر سؤال میبرین؟ چطور میخواین تو روی پیغمبر(ص) نگاه کنین؟ به خاطر یک همچین مزخرفی که گفتی امروز پیغمبر(ص) ما داره فحش میشنوه. اثبات بکنی که تنها زن پیغمبر(ص) بوده که قبلش ازدواج نکرده بوده. برای اینکه گفت: اگه بگی ۹ سالگی، میگه خب شاید تو ۹ سالگی دختر عرب به بلوغ میرسه و ازدواج هم میکرده. همین الآنش هم تو ۹ سالگی دختر شوهر میدن. برای اینکه این رو اثبات کنه میگه نه، از ۶ سالگی آورد تو خونه خودش، ۳ سال بزرگش کرد بعد باهاش ازدواج کرد. عقل شما این رو میپذیره؟ به سادگی قابل اثباته. شما سن خواهر عایشه رو با خودش مقایسه کنید. آمده، سن او آمده و فاصله سنی هم آمده. برخی از موارد که بر مبنای نقلهای اهل سنت، سن بالای ۲۱، ۲۲، ۲۳ ساله. من کمترین رو گفتم. بابا آمده وقتی سوره قمر نازل شد عایشه آن را حفظ کرد. بیاید شما حساب بکنید، سوره قمر مشخصه چه سالی نازل شده، ببینید یک بچه چند ساله باشه میتونه یک سورهای رو حفظ بکنه؟ و اون هم سوره قمر رو. «إِنَّا أَعْطَیْنَا…» (کوثر/۱) نه، کوتاهه، سوره قمر رو چند ساله باشه میتونه حفظ بکنه؟ اون هم تو اون زمان. سال اسلام آوردن عایشه اصلا هست.
اینها را بیاید کنار همدیگه بچینید. خدا عقل داده دیگه، پس برای چی میخواین؟ پس برای کی میخوام استفاده بکنم؟ این نگاه دو پهلو آسیب زننده است عزیزان! فلذا من تقاضایی که دارم از همه بزرگواران، چه شیعه، چه سنی، به عنوان یک مسلمان، واقعا نگاه تحقیقی داشته باشید، تعصبات رو بذاریم کنار،
دقیقهی ۵۵ تا ۵۷
بیاییم پژوهش بکنیم. به خاطر تعصبات ما اسلام داره ضربه میخوره، به خاطر تعصبات ما حضرت رسول(ص) داره ضربه میخوره. امروز به یه نفر تا میگیم مسلمونم، رنگ و روی بدبخت میپره تو اروپا. میگه از همونهایی که سر میبرین؟ میگیم نه بابا، اونا سر ما رم میبرن والله. تو پاراچنار پاکستان برید ببینید چه خبره؟ تیکه تیکه میکنن. دستها رو جدا، پاها رو جدا، سرو جدا میبرن، تیکه تیکه میکنن. خب این به خاطر چی همچین فرقه نحسی به وجود اومده؟ به خاطر همین نگاههای غیرعقلانی دیگه. ببین، میگم، حرف آخرم.
بین رسول الله و اسلام و بین تعصباتمون یکی رو باید انتخاب کنیم. نمیشه. با هم جور در نمیاد. اینها مثالش رو زدم. من به زعم خودم گفته بودم که امشب میتونم ۳ تا شبهه جواب بدم، یکیش رو فقط جواب دادم. فردا اما بلافاصله از این جا باید بریم، پرواز داریم. من نمیدونم دوستان چه جوری میخوان برنامهریزی بکنن؟ یعنی بلافاصله که یعنی من ۱۰ نمیتونم برم که امشب الآن ۱۰ رفتم. چون ۱۰:۳۰ پروازمه. ۱۰ هم نمیتونم برم، یعنی خیلی زودتر باید تمام بکنم. من نمیدونم حالا چه برنامهریزی میخوان بکنن. جان؟ یعنی شبش نمیریم؟ ها. پس ما فردا، کسانی که میخوان زودتر برن، برن عقبها بشینن. چون ما فردا مجبوریم شبههای رو که اسمش رو بردم تو این جلسه، اگه تا ۳ صبح هم طول بکشه باید بمونم تا جمعش کنم. اگه شبهه رو مطرح کنی جوابشو ندی، خودت شدی عامل فتنه. یعنی شبهاتی رو که من اسمش رو بردم باید جواب بدم و جواب هم میدم. چون گردنمه. به شما هم نمیشه اعتماد کرد بگیم خودتون برین بخونین. خب سرتون رو درد آوردم، به برنامه خودتون هم برسین.
تعجیل در فرج قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان صلوات عنایت بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن (عج) که صد البته نزدیک است.