موضوع سخنرانی: لزوم شناخت شیطان
عنوان بخش ۱ : مقدماتی در مورد گناه و شیطان
حشر (۱۶) علق (۵) بقره (۳۱) جمعه (۵)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
دقیقه ۰ تا ۵
۱- … ایام پر خیر و برکت و ایام ماه مبارک رمضان رو و امیدوارم که همهی شما عزیزان و خود بنده دست پر از این ماه انشاءالله بیرون بریم و به قول خودمونی بخوایم بگیم: «بار خودمون رو ببندیم انشاءالله.» خب روزها روزهای بلندیه، روزه گرفتن سخته، مخصوصاً اونهایی که کار میکنن؛ اینقدر روزها بلند شده آدم لحظهی افطار حس عید نوروز بهش دست میده، میخواد پاشه روبوسی کنه با بقیه. مخصوصاً هم حالا یه چند وقتیش مثلاً اُفتاد، سخنرانی هم داشتیم، ما هم زیاد آب میخوریم، اون موقع واقعاً، یه روز اومدم دفتر گفتم: «سریع یه صوت بذار توی سایت از عطش حضرت اباعبدالله(ع).» ما روضهی حضرت اباعبدالله(ع) رو اصلاً باید یه ساعت قبل از افطار خوند واقعاً. مخصوصاً روزی که بدویی و سرگیجه بگیری و داستانیه، آدم درک بکنه خیلی خوبه؛ حالا حداقل یه خرده خودش رو شبیه کنه، اون که نمیتونیم بِکِشیم. دو سال دیگه عاشورای شمسی و قمری یکی میشه. هر چند وقت یه بار اینجوری جور درمیاد. ۱۳۹۵ من با نرم افزار زدم دیدم عاشورای شمسی و قمری یکی میشه. حالا من خودم گفتم اگه بشه آدم اونجا باشه و شاید یه خرده آب و هوایی هم بیشتر بتونه درک بکنه. یه وقت این البته بدعتی نشه پسفردا درست کنن عاشورای شمسی هم درست شده! نه، منظورم این نیست. برای درک اون گرما توی سرزمین عراقه، توی اون آب و هوای شرجی. کسانی که رفتن بهتر میدونن.
خب ما این چند شب انشاءالله قراره، اینکه ننوشتیم توی سایت پنج شب، چهار شب، چقدر، سه شب، اینها، چون عید دست ما نیست. ما گفتیم: «تا آخر ماه مبارک در خدمت شما هستیم.» موضوعش هم موضوعیه که خیلیها با ما تماس گرفتن و میخواستن و این بحث که: «آقا ما چه جوری جلوی گناه کردنمون رو بگیریم؟ ما گناه دوست نداریم بکنیم خداییش.» هیچ بچه مسلمونی، هیچ محب اهل بیتی دوست نداره گناه کنه. اصلاً بذار من یه چیزی به شما بگم، حتی غیرمسلمونهاش هم دوست ندارن گناه کنن، چون با فطرتشون گناه کردن سازگار نیست. اما ما ارادهی ترک گناه رو ظاهراً نداریم. گناه میکنیم، شاکی میشیم از دست خودمون، گریه میکنیم، اشک میریزیم، «خدایا ببخشید.» دنبال همین ماهها میگردیم خودمون رو تطهیر کنیم، پاک کنیم. اما واقعاً راه داره.
مبنای بنده هم توی این چند شب، اول از همه که میدونید، همون طور که سخنرانیهای حقیر هستش، قرآن و سیرهی اهل بیته؛ ثقلین. و خب ما هم به عنوان یه مسلمون همون طور که وظیفهمونه باید پیگیر مسائل اخلاقی باشیم، من از دو استاد اخلاق بهره میبرم. خدمت این بزرگواران هم میرسم یه سری نسخهها دارن، یه سری نکات دارن که این نکات واقعاً نکات ارزندهایه. خب اینها رو من یادداشت برداشتم، نوشتم، مثالهای خوبی براش پیدا کردم، مصداقهایی پیدا کردم، همینها رو، این نکات رو میخوام عرض بکنم که جاهایی هم به برخی از افراد ما گفتیم نتیجه گرفتن خداییش. یعنی چون نتیجه گرفتن، در عمل نتیجه داده؛ یعنی اصلاً قرار نیست ما حرفهای فقط تئوریک و اینجوری بزنیم؛ نه، قراره یه سری حرفهایی بزنیم که خودتون اجرا کنین نتیجهاش رو توی زندگیتون ببینید. فقط باید پایه باشید؛ یعنی واقعاً اجراش بکنید. اجرا کنید توی کمتر از ۲، ۳ ماه نتیجهاش رو توی زندگیتون ببینید. کمتر از ۲، ۳ ماه نتیجهاش شروع میشه. این چند شب ما قراره انشاءالله به امید آقا صاحبالزمان(عج) در مورد اینها صحبت بکنیم.
من شب اول رو سخنرانیش رو قبلاً جای دیگه کردم. خب؟ منتها مجبورم شب اول خیلی خلاصه، تایم (time) سخنرانیمون هم من در واقع یک باید میکروفون رو تحویل بدم. خب؟ یعنی برای سخنرانیِ هیئتی یه سخنرانیِ معمولی و حتی شاید زیاد هم باشه، چون ۴۵ دقیقه و اینها. برای ما که روی دو ساعت و نیم، سه ساعتیم، برای ما کمه، یعنی عادت نداریم، شروع میکنیم میشه یه ساعت. خب؟ حالا نکتهاش اینه که این چند شب سریالیه و در واقع پشت سر همه.
ببینید، خب گناه، اون چه که با عنوان و اسامی مختلف که اینها هم باز با هم تفاوت داره، (حالا بیشتر صحبت خواهیم کرد شبهای آینده)، مثل «اِثم،» «ذنب،» این رو میشناسید، و ما دوست نداریم این کار رو انجام بدیم، در حقیقت یک نافرمانی آشکار در مقابل خداست. انسان جایزالخطا نیست، این اشتباهه؛ انسان ممکن الخطاست؛ اصلاً انسان جایز نیست خطا کنه. یه جاهایی میگن: «جایزالخطا،» انگار مجازه خطا کنه؛ بیخود کرده!
دقیقه ۵ تا ۱۰
بعضی از ماها هم توهم داریم؛ یه خطایی که نمیکنیم انتظار داریم مثلاً همین الآن از آسمون یهویی یه فرشتهای بیاد روی زمین و مثلاً یهویی کفشهامون جلوی پامون جفت بشه مثلاً. این توهم و تخیله؛ مثل یه رانندهی خلافکاری میمونیم ما، که به گند کشیدیم کل جاده رو؛ بعد، چند روزیه تصمیم گرفتیم کمربند ایمنیمون رو ببندیم اما کماکان ۲۰۰ تا میریم ها! با گوشی صحبت میکنیم ها! دستی میکشیم ها! اینها هست. چون فعلاً کمربند رو داریم میبندیم انتظار داریم که همهی پلیسها برن توی رکوع در مقابل ما توی جاده. خب این توهمه. اینها رو باید از توی توهمات بیاید بیرون. اگر یه سری توهمات توی ذهن خودمون چیدیم، این توهمات برای ما میشه مبنا، بعد یه سری اتفاقات نمیاُفته، میگیم: «آی خدا با ما قهره؛ آی خدا چرا اینجوری نکردی؟ چرا اونجوری کردی؟» بعد این رو بذاری کنارِ یه سری مباحث عرفانهای نظری که ماشاءالله داره بیان میشه و جاش هم اصلاً توی کشور ما خالی نیست، خیلی زیادیش هم داریم؛ عرفانِ عملی خیلی کمه؛ این [عرفان نظری] تشنه میکنه طرف رو، اما در عمل راهکاری نیست. تشنه شده در عمل هم راهکاری نیست، میره از جوی آب میخوره. میاد، «آقا عرفان اینجوری، آ سید علی قاضیِ بزرگ طباطبائی آقا دو رکعت نماز میخوند اومدن دیدن غش کرده، چشمهاش سیاهیش معلوم نیست، سفیدیش دیده میشه؛ عجب! چی کار میکرده؟ آقا آقای قاضی نماز میخونده اینجوری؛ آقایِ، (خدمت شما عرض کنم) حضرت آیتالله بهجت اینجوری بود، آقای نخودکی اصفهانی اون طور بوده،» اینها رو میشنوی و بعد انتظار داری تو هم همینجوری باشی. یهویی میاُفتی توی یه فازی و یک سیستمی درست بکنی و بعد میری توی دیوار، هیچچی هم اتفاق نمیاُفته، به کُلِّش شک میکنی. نه عزیزم! آقای قاضی بیست و خردهای سال فقط نگین زیر زبونش گذاشت که حرف لغو نزنه! بیست و خوردهای سال زیر زبونش سنگ، نگین، عقیق گذاشت، هر موقع میخواست یه حرف بیخودی بزنه که جاش نبود، از همین مزخرفاتی که ما میگیم؛ بیکاریم، کسی اصلاً ازمون سؤال نپرسیده حرف میزنیم! میشه غیبت، میشه خودشیرینی، میشه اطلاعات لو دادن، میشه هزار جور. آقا بیکاری، بشین، ساکت بشین. برای این که، خودم رو میگم ها! برای که حقارت شخصیتی داریم دیگه. «آقا راجع به این مسئله هم من نظریه بدم.» اصلاً نمیتونی یه دقیقه آرومش کنی توی جمع. خب؟ آقای قاضی هر موقع میخواست یه حرفی بزنه که… «من برای چی باید این حرف رو بزنم؟ تا ازم سؤال نپرسیدن من چرا حرف بزنم؟» هِی فشارش میداد.
حالا یه سؤال: «ما جایزیم بریم این کار رو بکنیم؟» نخیر، این هم نیست، اشتباه نکنید، همینه دیگه. این فرمول برای آقای قاضی بوده، تو فرمول خاص خودت رو داری. فهمیدی چی شد؟ شما فرمول خاص خودت رو داری. تو برعکس بهترین دکتر خودت خودتی. قرآن و اهل بیت(ع) بهت میگن مریضیها رو. دیدی آقا یه نفر هستش میگه: «آقا بیا فلان بخور.» میگه: «نه نه نه آقا؛ من بعد از فلان غذا بهمان غذا رو میخورم حالم بد میشه.» دکترِ خودشه. توی اون جمع افطاری دادن ۲۰ نفر هیچچیشون نمیشه، این یه نفر براش ضرر داره. اینها رو باید پیدا کنی و میدونید، همهتون اون گیر و گورهای زندگیتون رو میدونید، اون گرهها رو میشناسید، باید خوب استفاده کنید.
شیطون هم کارش ارائهی گناهه. دست هیچ کدوممون رو هم به زور نگرفته ببره. اون دنیا هم ما خِرِش رو میگیریم. ما که نه انشاءالله، جهنمیها. خِرِش رو میگیرن میگن: «خدا کار همین پدرسوخته بود. این رو نگهش دار، نذار رد بشه.» خدا نگهش میداره. میگه: «خب بگو.» میگه: «من دست کدومتون رو به زور گرفتم؟ نه، یکیتون پاشه بگه: آقا این خِر من رو گرفت، بیا بریم، بیا بریم زنا کنیم، بیا بریم. دروغ اگه نگی من با این کُلت شلیک میکنم توی مخت.» میگه: «پیغمبرش اومد به تو گفت: بیا توی این راه، من هم گفتم: بیا توی این راه. حرف من رو گوش کرد.؛ میخواست بره حرف پیغمبر رو گوش کنه. تازه خدایا من از این برائت میجویم، این خیلی احمقه.» آی آتیش میگیره آدم. «إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ» (حشر/۱۶). «من تازه خودم از خدا میترسم.» اینها حرفهای شیطانه؛ مکالمههاشه، اینها رو قرآن آورده. میگه: «من خودم از خدا میترسم. بعد تازه این هم از من فاصله بدین؛ خدایا این رو بکشیدش اونوَر.» بعد جونور هم طبقهی چهارم میسوزوننش توی جهنم. یعنی سه طبقه هست که بدتر از اینن! اونهاییاَن که شیطون رو رد کردن، شیطون رو درس میدن. شیطون بدبخت یه چهار تا راهکار و اینها داره، یاد میده و بعد دیگه بعضیها هستن یاد میگیرن، اوستا میشن. یه بابایی بود، گفتم دیگه، داشت گناه عجیب غریبی میکرد؛ بعد، حالا دیگه گناهش رو نمیشه گفت. آره، گناه عجیب غریبی میکرد، گناهش که تموم شد، کارش که تموم شد، گفت: «بر شیطون لعنت.» اون هم گفت: «بر پدرت لعنت! بر هفت جد و آبادت لعنت! من هزار سال فکر میکردم همچین چیزی به مخم نمیرسید، تو این رو از کجا درآوردی؟ این نوع گناه کردن رو؟» ما آدمها عقلمون از جنها بیشتره، از شیاطین؛ شیاطین جنی، عقل انسان بیشتره. خب؟ اونها تجربه دارن، چون عمر زیاد دارن. مثلاً شیطون تا یکی مثل شما رو میبینه، میگه: «عجب! ۱.۲۰۰ سال پیش یه بابایی بود عین همین بود کله پاش کردم.»
دقیقه ۱۰ تا ۱۵
یادمه، برای اون این کار رو کردم، برای اینهم جواب میده؛ اخلاقش عین همونه؛ کِیس (case) آشناست، پروندهاش رو قبلاً داریم؛ اینجوریه؛ اونها تجربه دارن. و گرنه علم ما، عقل ما، اینها بیشتره انسان. «و عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» (علق/۵). «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» (بقره/۳۱). اصلاً توی اون سؤال جواب این جنها و فرشتهها و این جنهای که رفته بود قاطی شده بود نتونستن جواب بدن.
ما قراره روی این راهکارها کار کنیم. یه چیز عجیب غریبی که حالا توی این کتاب شریف ما واضح آمده اما توی ترجمهها در نمیاد، ایراد هم ایراد زبان غیرعربه، میخواد فارسی باشه، ترکی باشه، انگلیسی باشه، اسپانیایی باشه، زبان نمیدونم اون بورکینافاسو باشه، فرقی نمیکنه، در مقابل زبان عربی ما مشکلات داریم. الآن شیطون توی قرآن ۲۰ مدل به ما حمله میکنه، بعد همه رو نوشتیم فریفت! خب کُشتی خودت رو. فریفت هم شد …. «آقا اسرائیل به غزه حمله کرد.» خب چه جور حملهای بود؟ حمله کرد. موشکی هم حمله کرده میگه: «حمله کرد.» تک تیراندازهاش رفتن میگه: «حمله کرد.» نمیدونم با هواپیما رفته زده میگه: «حمله کرد.» نیروی زمینیش رفته گرفته میگه: «حمله کرد.» بابا من نمیتونم اصلاً بفهمم؛ باید بفهمم چه جوری حمله کرد، برای اون تکتیراندازه تکتیرانداز بذارم، برای اون پَهبادهاش دوشپرتاب بذارم، جلوی موشکش موشک بزنم. تا نفهمی نوع حمله چیه چه جوری میخوای جلوگیری کنی؟ افغانستان نیرو دریایی داره، آره؟ آره یا نه؟ خب دریاش کجا بوده که داشته باشه؟ اصلاً حملهی دریایی ممکنه بشه به افغانستان؟ بره سرمایه گذاری کنه روی نیروی دریایی! نشدنیه. مغولستان نیروی دریایی داره؟ نداره دیگه. ما داریم؛ چرا؟ چون دریا داریم دیگه. یه چیز واضحیه. ما حالا اینطور که دریا رو میشناسیم، چون جلوی چشممونه، خودمون رو نمیشناسیم! اون جونور هم نمیشناسیم. این میشه که گناه میکنیم.
جلسهی اول من مدلهایی که این جونور به ما حمله میکنه، این جونور توی صحبتهای بنده توی این ۴ شبی که خدمت شما هستم یعنی شیطون. عمدتاً؛ مگه این که عکسش باشه، حالا اون هم توضیح میدم. این جونور به ما حمله میکنه، این رو باید خدمت شما عرض بکنم، نکاتش رو از قرآن در آوردم و خدمتتون عارض میشم. پس بفهمید، شیطون حمله میکنه مدلهای مختلف داره؛ بعد تو خودت تشخیص میدی میگی: «اِاِ این حمله هوایی بود، آی بازی خوردم.» «آقا چی کار کنیم؟» «نیروی دریاییمون رو قوی کنیم!» میگه: «حمله هوایی بهت کرده بابا، تو کجای کاری؟» میگی: «پدافند موشکیمون رو باید قوی کنیم. پدافند موشکی، ضد هوایی و از این داستانها.» میگی: «آ این این این، این اصلاً داخل بود؛ این حمله از داخل بود. چریکهاش اومدن تو.» پیش میره دیگه، حملهاش به یه جاهایی میرسه که اصلاً خدا فحشهای بد بد داده! حالا من میگم. آخه بعضیها به ما گیر میدن میگن: «تو چرا توی صحبتهات، یکی میگفت: تو برگشتی گفتی الاغ.» گفتم: «خب خدا توی قرآن میگه؛ «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ» (جمعه/۵). «اونهایی که تورات حمل میکنن، میبرن با خودشون، اما عمل بهش نمیکنن مثل الاغن.» حالا من چه میدونم واسه چی؟ شاید الاغ اون دنیا شاکی بشه که به بعضیها ما بگیم الاغ! خب؟ اینها که خدا خودش توی قرآن میگه: «سگ؛» به بلعم باعورا میگه. اینها فحشهای قرآنیه، ناراحت نشید.
عنوان بخش ۲ : حمله های شیطان؛ وحی
فصلت (۳۶) صافات (۳۵) فاتحه (۵) انعام (۱۲۱) طه (۱۲۱) بقره (۳۷) طه (۱۲۲) حجر (۲۹)
۲- اولین نوع حملهی این جونور وَحیه. همونجوری که ما وحی الهی داریم، دقیقاً وحی شیطانی هم داریم. وحی جونوری به قول دوستمون. «لِلْقَلْبِ أُذُنَیْن»؛ «قلب انسان دو تا رادار داره»، دو تا رادیو داره، دو تا گیرنده داره. «اُذُن للرحمن و اُذُن للشیطان». صوت شیطان دائم هست، مشکل از تویه که رادیوت رو تنظیم میکنی روی اون. «چرا من به گناه میاُفتم؟» خب دائم رادیوت داره ابلیس میگیره. رادیو ابلیس گرفتی بعد میگی: «چرا به گناه میاُفتم؟» بیا رادیو الله بگیر؛ داستان سر همینه. یعنی شروع ماجرا از اینه که رادیومون رو تنظیم کردیم روی ابلیس. موج رادیو؛ خدا میگه و معصوم میفرماید؛ «اُذُن للرحمن و اُذُن للشیطان.» تو وصل کردی، این اُذُن، گوش، گیرنده، بشقاب رو چرخونده، دیش رو روی شیطون؛ شبکه قرآن نمیگیری. از توی این جز وُیس آو آمریکا (voice of America)، صدای شیطان بزرگ درنمیاد. همینجوری که آقا، من بارها توی این سخنرانیها پرسیدم؛ میگم: «آقا توی این ۳۰۰ – ۲۰۰ سال گذشتهی معاصر، کشورمون تجزیه شد، نفتمون رو بردن، ترور کردن، امیرکبیر کشتن، اینها، پدرمون رو در آوردن، کدوم کشور بیشتر بابامون رو درآورده؟» همه میگن: «انگلیس.» باز بی بی سی (BBC) نگاه میکنن!
دقیقه ۱۵ تا ۲۰
خب همینه دیگه. ببین، میدونیم شیطون بده اما موجمون روی چیه؟ شیطون. میدونیم انگلیس بده اما موجمون روی انگلیسه. پس نگو عجیبه، در عمل داره اجرا میشه. در این هم شک نداریم که صلاحمون رو نمیخواد ها! شک نداریم که پدر سوختگیِ محضه؛ خب؟ پدر سوختگی محضه، اما باز هم گوش میکنیم. چرا گوش میکنیم؟ عجیبه! نفس میخواد. جلسهی بعدیمون در مورد اینه. یعنی اصلش اینه که ما نمیتونیم جلوی صدای شیطون رو بگیریم. اون آقا صاحبالزمان(عج) میاد خفهاش میکنه، کله رو میندازه اون طرف، تموم. خب؟ دیگه اصلاً صدای شیطانی روی زمین نیست؛ هِی رادیو رو میچرخونن بگیرن یه چیزی؛ نیست؛ پارازیت ول کردن و …. اینجا چه اتفاقی میاُفته؟ مشکل از من و تویه که میگیریم دائم، دوستش داریم. قرآن یه جایی میگه: «اولیاء.» میگه: «دوست شیطونید و ولایتش رو پذیرفتید.» حالا در ظاهر بگو: «نه، من اینجوری نیستم.»
در ظاهر عربستان بیاد به اسرائیل فحش بده. آقا من خبر به شما بدم، به غزه هم ربط داره؛ ما اخبار نسبتاً بسیار صحیح داریم که کل هزینهی حملهی اسرائیل به غزه رو عربستان متقبل شده. خب من کارمه دیگه. ما اصلاً بولتن تهیه میکنیم، بولتن خیلی خاص، نزدیک ۸۰۰ تا خبر رو تحلیل میکنیم، در ماه خونده میشه، میشه ۶ تا، ۷ تا، ۸ تا تحلیل. ۸۰۰ تا خبر و مقاله تحلیل میشه، میفرستیم برای برخی از مسئولین میگیم: «باخبر باشید اونوَر چه خبره.» فقط هم روی اسرائیل. خب؟ من به عنوان یه کارشناس دارم عرض میکنم خدمتتون. عربستانِ الآن، یک سری از شروط حماس برای آتشبس رو اسرائیل قبول کرده بود، عربستان و مصر بودن قبول نمیکردن! اینها قبول نمیکنن، میگن: «حماس کلاً باید از بین بره.» خب اینها هم سُنیاَن؛ چی شد؟ این داعش کدوم قبرستونه؟ این حمله حملهی خوبی نبوده ها! ما هم میبینیم جیگرمون آتیش میگیره خدا شاهده؛ اما «الخیر فی ما وقع». خدا اثبات کرد و حجت تمام کرد بر مسلمانان که: «ببینید! اینها در ظاهر فحش میدن به اسرائیل اما ولایت اسرائیل رو قبول کردن. بهتون اثبات بشه. این عربهایی که در به در دنبال بودن که آی مردم سوریه دارن کشته میشن، انواع و اقسام سلاحها رو رسوندن، چرا اینجا صداشون درنمیاد؟ اصلاً سلاح نمیخواد برسونن، ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان؛ به اسرائیل پول رو نده؛ بنزین هواپیماهاشون که دیگه خبرش خیلی آشکار شد که عربستان سعودی میداد. حتی میگن بعضی از هواپیماهاشون میرن اونجا سوختگیری میکنن میان بیرون! اینجوریه. توی اردن هم همینه. داعش یه کُری خوند واسه اردن، اسرائیل وزارت جنگش اعلام کرد: «اگر داعش سمت اردن بیاد ما وارد جنگ میشیم با داعش.» یعنی اینقدر برای اردن… خب اینها با هم رفیقن؛ پشت پرده با هم بستن. یعنی وحی، یعنی ارتباط سریع و پنهانی.
یک ارتباطی یک لحظه به دلت میاُفته؛ نگاه کن، یه فکری توی ذهنت میاُفته؛ ببین، خودشناس باش. میگی: «این حرف مال من نیست.» «آقا رفتم خونهی رفیقم، به ناموسش چپ نگاه کنم؟ بابا من معرفت دارم، مرام دارم.» اما فکرش اومده توی ذهنتون ها! اومده، اما قبول داری که این حرف مال تو نیست؛ تشخیص بده مال شیطونه؛ سریع خاموش کن رادیو رو. بدون موجت روی اتومات بوده، چه جوری بوده، چرخیده رفته ابلیس گرفته. میفهمیم ما بعضی موقعها، میگیم: «این فکر مال من نیست.» میگیم. میگیم: «این فکر مال من نیست.» سریع «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» (فصلت/۳۶، اعراف/۲۰۰). سریع یه ذکر بگو؛ «لَاحَوْلَ وَ لَاقُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم». صلوات بفرست. آره، اینها واقعاً اثرگذاره ها! قدیمها تا دعواشون میشد چی میگفتن؟ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» (صافات/۳۵؛ محمد/۱۹). «پاشم بزنم این رو.» «اسْتَغْفَرُواْ اللّهَ» نگاه، همین جلوی دعوا رو میگرفت. الآن تا شاکی میشه اول فحش خواهر و مادر میده، وز وز همینجور داره میره. خب این میخواد جلوی دعوا رو بگیره؟ این تشدید کننده و آمرِ بر دعواست. «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» (فصلت/۳۶؛ اعراف/۲۰۰). سریع، میدونی باید چیکار کنی؟ باید بری پناهندهی سیاسی شی. قدیمها توی همین مملکت خودمون همینجوری بود. تا یه دعوایی میشد اونهایی که خود فروخته بودن میرفتن توی سفارت روسها و نمیدونم توی سفارت انگلیسها؛ ها؟ میرفتن سریع، اونجا جزئی از خاکشون میشد، میگفتن: «آقا این روسها و انگلیسها هم قویاَن نظامی، کسی جرأت نمیکنه بهشون حمله کنه.» ها؟
دقیقه ۲۰ تا ۲۵
میرفتن پناهندهی سیاسی میشدن. الآن جایی جنگ در میگیره میرن توی مقرهای سازمان ملل، میرن سریع؛ میگن: «اینجا رو نمیزنن.» سریع پناهندگی فقط به دامان الهی، به درگاه مقدس حق تعالی. بریم بسمالله، خدایا من اومدم، من میترسم خدایا از این. من بدون تو جلوی این جونور نمیتونم دربیفتم؛ فقط تویی، فقط تو. جز تو کی رو دارم من؟ این شبها شب همینهاست.
ما ایرونیها، ما شیعیان، ما محبین اهل بیت(ع)، میونهمون با اهل بیت(ع) خوبه. اصلاً ما به سراغ اهل بیت(ع) رفتیم، توی زیارت جامع چی میگیم؟ میگیم: «خدایا ما از اینها بهتر گیر نیاوردیم برای رسیدن به تو.» آقا نمازهایی که ما برای اهل بیت(ع) میخونیم؛ شما نماز برای امام زمان(عج) رو نگاه بکنید؛ توحیدی ترین نمازه. کدوم بخش نماز هِی تکرار میشه؟ «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» (فاتحه/۵). برای خدا. اهل بیت(ع) باید ما رو برسونن به خدا. اهل بیت(ع) آدرس نیستن، کشتی نجاتن. هم آدرس میدن، هم میبرن با خودشون. فهمیدی چی شد؟ اینجوری نیست که بگه: «برو.» میبرت. اهل بیت(ع) میگن: «بیا، بیا بریم.» نمیگه: «برو.» میگه: «بیا.» چون خودش میگیره میبردت. کشتی نجاته توی اون طوفانهای گناه و ذنوب و معصیتها؛ ما بتونیم بریم اونجا.
قرآن میگه؛ میگه: «إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ» (انعام/۱۲۱). آها، «إِلَى»؟ دوستشه. دوستش نباشه که نمیتونه. اگه، ببین، اون کسی که گذاشت این ماهواره رو، دیش رو چرخوند به سمت اونوَر، به سمت اون بابایی که میخواد براش وحی بفرسته، دوستش داره. ببین، ته قلبش میخواد. میگی: «بابا این، این رو جمع کن از توی خونهات.» میگه: «مستندهای خوبی نشون میده.» نه، من که میدونم تو میخوای بری خرم سلطان نگاه کنی. خب؟ این بعد دیدی اینها خودشون هم لو میدن، نمیگن: «حریم سلطان.» چون مقصود اینها از این سریاله فقط همون زنه است. اسم همونه. میگن اون زمانی که سریال امیرالمؤمنین(ع) نشون میداد، سریال امام علی(ع)، یه عدهای میگفتن: «امشب قُطام داره.» خب؟ این آره دیگه نشون میده که بالاخره یکی از کاراکترهای مهمی که مدنظر ایشونه اینه. ببین، بهانه است، «مستند نشون میده؛ جونورها، خیلی جونورهای خوبی نشون میده، اینها؛ بشینیم اونها رو نگاه بکنیم.» خب؟ دیگه ببین، ته دل به خودت دروغ نگو.
ما توی این چند شب میخوایم اولین حرفی که بزنیم، به خودمون دروغ نگیم؛ تا بتونیم مشکلمون رو حل کنیم. بگیم: «آقا نیروی زمینیمون مشکل داره، میخوایم بیایم میدون مین درست کنیم، شیطون نتونه به ما حمله کنه.» میخوایم این کار رو کنیم. اصلاً کارِ انسان، ببین، حضرت آدم(ع) ترک اولی کرد، «وَ عَصَی آدَمُ» (طه/۱۲۱). یه اشتباهی کرد. بعد گفت چی؟ غلط کردم، اشتباه کردم، ببخشید. «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم» (بقره/۳۷). بعد خدا هم بهش فرمود: «راه رسیدن به من هم همینه که بهت میگم.» کنز العمال متقی هندی اهل سنت، دُر المنثور جلالالدین سیوطی اهل سنت، مستدرک حاکم نیشابوری اهل سنت میگه: «اون کلمات الله این بود: «اِلَهی یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یَا قَدِیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ». گفت: «راه رسیدن هم بهمون نشون داده.» میگه: «از این مسیر، اما بیای سمت من.» میگه: «فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم» (بقره/۳۷). آدمی که تا دیروز …، آدم، آدم شد. آدم تعلیم دیده بود، اما تربیت؟ نه؛ به خاطر همین خدا میگه: «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ» (بقره/۳۷). میگه: «رفت از مربیش تربیت گرفت.»
ما توی این حملهها میخوایم خودمون رو چیکار کنیم؟ به روز بکنیم. آقا شما یه مربی فوتبالی، میبینی هِی داری گل میخوری؛ دفاعت قدشون کوتاهه، هِی سانتر میکنن گل میخوری؛ دو تا دفاع قد بلند میفرستی. مربیای، تیمت رو تربیت کردی، ترمیمش کردی. شیطون حمله کرد، یه بار خوردی؟ عیبی نداره. خدا میگه: «عیبی نداره، راه برگشت بازه؛ ۳ تا تعویض هم نیست. من اَرْحَمَ الرَّاحِمِینم، من بخشندهام. نه ۳ تا تعویض، تا میتونی تعویض کن، اما تیمت رو محکم ببند.» درست شد؟ تیمت رو ببند؛ بازیکنها رو جابهجا کن، یه تیمی …. حالا تو برو تا فردا با مالدیو بازی کن. ۱۷ تا! «عجب تیمی داریم ما!». اصلاً عشق میکنه یارو دیگه. این دروازهبان ما حوصلهاش سر رفته بود؛ توپ نمیاومد اینوَر که. بعد همون سال نمیدونم با آ اِس رم (A.S. Roma) بود، با کجا بازی کردن، ۵ تا، ۷ تا، نمیدونم چقدر خوردن؛ سوراخ سوراخ شدن. خب؟ برای چی؟ برای اینکه دشمن قویه؛ دشمن خدا گذاشته قَدَر! خب؟ برای اینکه ضعفهای ما با وجود ابلیس چی میشه؟ آشکار میشه. با وجود ابلیس ضعفهای ما آشکار میشه. وقتی این ضعفها رو ترمیم میکنیم ما آدمتر میشیم. گرفتی چی شد؟
در سیستم آفرینش الهی، ابلیسِ ملعون، که ما خوشمون هم نمیاد ازش، جزئی از پازل الله تعریف شده. ابلیس فرصت میتونه باشه حتی برای یه مؤمن؛
دقیقه ۲۵ تا ۳۰
میگه: «من خودم متوجه نبودم ایراداتم کجاست؛ این ملعون به من مشخص کرد.» آقا سریع، حمله زمینی شده؟ عیبی نداره، درست کن. دیوارهای دفاعی رو درست کن؛ میچینه، دیگه حمله نمیشه. آقا من میبینم از شهوت دارم به گناه کشیده میشم، تشخیصش سخت نیست. میفهمم منِ سخنران رو غرور میگیره؛ تشخیصش برای خودم آسونه، میفهمم. آقا یه نفر میبینه، آقا داره توی این کاری که هست، توی این برههای از زندگیش، توی این جایی که هست، داره به گناه اُفتاده میشه؛ برای چی؟ سر مثلاً همکار خانومی که داره. حمله رو تشخیص داده، نمیخواد این رو بیاد حل کنه؛ حمله رو دوست داره! حمله رو دوست داره! میگه: «إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ» (انعام/۱۲۱). میگه: «این ولایت ابلیس رو اصلاً پذیرفته؛ خوشش میاد.» حالا به زبون هم نمیاره. استغفرالله، خدایا، تف تف تف تف تف تف، اینوَر اونوَر میکنه. آره، اما دلش اونوَره کلاً. این ماجراست، اینها رو دریابیم. وحی؛ رادیوت، ببین، بذار بهت بگم، رادیوت رو روی خدا بذاری هِی میاد پارازیت ول کنه، اون میاد کار خودش رو بکنه. تو باید دائم زرنگ باشی، هر لحظه بگی: «این حملهی جدیده، از کجا؟»
حضرت آدم(ع) بعد از این ترک اولایی که کرد و توبه کرد، خدا یه لفظی براش استفاده کرده عالی! ۲۰! خدا بهش میگه: «ثُمَّ اجْتَبَاهُ» (طه/۱۲۲). میگه: «آدم، مجتبی شدی.» مجتبی در زبان عربی یعنی معشوقهای که شیش دونگ بخرنش. یعنی مقام حضرت آدم(ع) بعد از ترک اولی و توبه و ترمیم خودش بالاتر رفته از قبل از اون خطا. این خیلی جالبه ها! خدا میگه: «خطا کردی؟ جایز نبود خطا کنی. اما انجام دادی؟ فهمیدی ایرادت کجاست یا نه؟» حالا مار گزیده از، چی؟ میگن: «آدم عاقل از یه سوراخ دو بار؟ گزیده نمیشه.» باید شیش دونگ بشه. «آره، من فهمیدم اینها کماندوهاش اومدن تو، بستم، به خدا بستم اونجا رو.» سریع میره جلوش رو میگیره.
جوون اومده به من میگه: «من به گناه دارم کشیده میشم، دیگه نرفتم اینجا.» باریکالله. من خودم میدونم، خودم برای خودم میگم، با کس دیگه هم کار ندارم. آقا من میدونم یه دوستی دارم، برم باهاش بشینم، گناه لِسانی به وقوع میپیونده؛ نمیرم پیشش، باور میکنید؟ هِی در به در دنبال مایه، زنگ بزن، «آقا بیا ببینیمت، فلان، اینجور چیزها.» دوستش هم دارم ها! رفیقمونه. اما میگم: «خودم رو بیشتر دوست دارم. ولش کن بابا، اون دنیا کجا بیاد پیدا بشه؟» اون دنیا هیچکی هیچکی رو نمیشناسه. حدیثهاش رو بخونم امشب زار میزنید! امشب زار میزنید؛ منتها تصمیم گرفتم زیاد از وحشت نگم، از مرحمت و اینها بگم. اما یه دونه فقط براتون بخونم، اون دنیا روایت داریم، مثل تیرِ توی تیردون که تکون میخوره؛ یه چیزی میذاشتن تیر توی تیردون تکون نخوره، مثل فنر توی خشاب. اونجوری محشور میشی. یعنی جفت پا وایستادی، بغل دستت یکیه، جلوت یکیه، پشت سرت یکیه، این طرف هم یکیه. نمیتونی بچرخی؛ بعد میگن: «آقا برید، بیاید.» یک شَلَم شوربایی! بچهات بغل، دست راستته، میگی: «برو گور پدرت!» اینقدر اوضاع خرابه! مادرت رو نمیشناسی. خب؟ بعد میگه: «آقا غیبت کردی از فلانی، بگرد پیداش کن حلالیت بگیر.» یا خدا! توی اون جمعیت! ۲.۰۰۰ سال دنبالش میگردی، بعدِ ۲.۰۰۰ سال پیداش میکنی میبینی ۵۰ نفر خِرِش رو گرفتن، این خِرِ ۲۰ نفر رو گرفته، یه شیر تو شیریه! تو هم میری توی اون دعوا! حقالناس رو آقا رعایت کنیم.
حقالناس رو رعایت کنیم که خدا حقالناس رو از شهید هم میگیره؛ چون عادله این خدا. من آدم خوبی بودم، شهید شدم، حالا رفتم مال یه نفر رو خوردم؛ حالا ما اعتقاد داریم هر کسی هم شهید نمیشه ها! حالا یه وقت اشتباه نکنید از عرض بنده. اما یه کاری کردم، بالاخره حقه؛ ما نمیتونیم بگیم: «شهدامون حقالناس بر گردنشون نبوده.» همین شهدای جنگ خودمون؛ بوده. بعد چی میشه؟ خدا میگه: «وایستا حقالناست رو پس بده، بعد بیا برو بهشت.» اون حق الله و حق النفس صاف، بیا برو بهشت. اما حقالناس رو پس بده. یه سری شهدای معدود و محدود داریم که خدا میگه: «[تسویه این] با من، ساکت شید. چقدر؟ چقدر؟ ۳۰۰ تا ثواب.» دعوا سر ثوابه؛ عین واحد پول میشه. اونجا بعد ثوابهای یارو تموم میشه گناهاشون رو میذارن روی گردن این. قدِ ۳۰۰ تا گناه میذاره روی گردنش؛ خیلی اوضاع خراب میشه. خب؟ اونجاست که میدونی چی میشه؟ اونجاست خدا میگه: «این با منه، این حساب شده است.» یه عدهی محدود و معدودی از شهدا هستن که اونها، اصلاً اینها با کله میرن توی بهشت. خوشا به سعادتشون. اونها هم مثلاً
دقیقه ۳۰ تا ۳۵
یه کسی اون دنیا میتونه بره خِرِ زهیر رو بگیره و خِر ِوهب نصرانی رو بگیره بگه حق الناس گردنته؟ خدا میگه: «با من. چند؟ ٣٠٠؟ ۴٠٠؟ بدید این رو خفهاش کنین؛ بیا برو.» این جوریهاست. حالا دارم یه خرده خودمونی میگم. بعضیها هم آخه استاد مُلا غلطگیری و اینجور چیزهان. به خدا قسم ما نمیدونیم از صهیونستها بنالیم یا از اینها؟ خب؟ آقا مثلاً من یه سخنرانی کردم میگم که: «آقا خدا یه تیکه از وجودش رو در من و شما گذاشته.» «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی» (حجر/۲۹، صاد/۷۲). خب ما هم میدونیم که خدا یه تیکهاش رو نمیتونه جدا کنه بذاره؛ این رو دیگه هر آدمی که ذرهای شعور داشته باشه و بفهمه، صفات خدا رو شناخته باشه می دونه. اون حس اون مطلب مد نظرمه؛ میگم: «بخشی از وجود خدا در تو به ودیعه گذاشته شده.» ما همهی وجودمون از خدایه. این دست هم مال خداست، نه فقط روح. اصلاً روح با جسم در ارتباطه. بعد میگن: «نه، رائفی گفته خدا تیکه تیکه میشه، تیکههاش رو میذاره اینجوری!» گیرن دیگه.
بنده خدا یه رفیقی ما داریم روحانیه، رفته بود تلویزیون میگفت: «خوش به حال حضرت آدم؛ خوش به حال حضرت حوا که شوهرش آدم بود.» خب؟ «خوش به حال حضرت حوا که شوهرش آدم بود، مادر شوهر نداشت، خواهر شوهر نداشت، اینها.» یه شوخیه دیگه. نگاه کردم توی اینترنت برداشتن یه نقدی نوشتن، پناه بر خدا از این نقد که چه انسان احمق و ابله و نادان و کودن و تا آخر؛ کاندیدی بوده. خب؟ میدونید دیگه کاندید یعنی احمق، کاندیدا یعنی نامزد انتخاباتی. کلی تلویزیون به اینها فحش میده؛ من دیدم توی ایام انتخابات؛ نمیفهمن. خب؟ به انگلیسی، آره. آدم نادان برداشته نوشته: «آی یعنی چی تنها کسی که شوهرش آدم بود؟» بعد اومده بود ماجرا رو چسبونده بود به اهل بیت(ع)! نعوذ بالله. «فلانی یعنی شوهرش آدم نبود؟» آدم احمق این مثال یه شوخیه! برای مثال داره میزنه، شوخی میکنه جو رو آروم کنه. بعضیها مریضن. خب؟ اینها بازی نخورید ها!
عنوان بخش ۳ : حمله های شیطان؛ وسوسه
ناس (۱) ناس (۲) ناس (۳) ناس (۴) ناس (۵) ناس (۶) ق (۱۶) حجر (۴۰) یوسف (۲۴)
۳- پس ما حمله بهمون صورت میگیره، قراره چیکار کنیم؟ حمله رو بشناسیم، دفعش کنیم. اگر حمله رو نشناسیم، عامل حمله رو نشناسیم، نوع حمله رو نشناسیم …. گفتم: «حمله هوایی بهمون صورت میگیره، میریم زمینی.» هیچ فایدهای نداره.
وسوسه مدل بعدیشه. وسوسه رو میشنوی یه خرده؛ حسش از وحی چیه؟ بیشتره. پیس پیس. از پشت این ستون یه دفعه احساس میکنی یه چیزی، یه پیشنهادی، برمیگردی، «چی بود؟» اون طرف. اصلاً حرف سین حرفه رازه. حرف سرّه. اصلاً ببین، سرّ خودش «س» داره باز. «سِکرِت» (secret)، «موساد»، «ام آی سیکس» (MI6)، «سیا» (CIA)، «ساواک»؛ حرف پیچیدهایه، حرف مرموزیه حرف سین. خدا هم وقتی وسوسه رو بهت بخواد یاد بده، خوب، خوشگل، شاهکارِ ادبی و واج آرایی و آوایی قرآن؛ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» (ناس/۱) «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» (ناس/۱) «مَلِکِ النَّاس» (ناس/۲) «إِلَهِ النَّاسِ» (ناس/۳) «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ» (ناس/۴) «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ» (ناس/۵) «مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ» (ناس/۶). ببین چه بازی ای با «س» میکنه عمداً! شاهکاره! ما هنوز روی این ابعاد تفسیری قرآن نتونستیم وارد شیم؛ نتونستیم دیگه. ببین چه شاهکاریه! حس وسوسه بهت دست میده. پیس پیس. یواشکی میاد یه صدایی میکنه. ها؟ اصلاً عامل ارتباطه دیگه؛ «سخن»، «اسپیک» (speak)، «سر و صدا». ترکها سَس (ses). میبینی اصلاً این «س» خیلی اینجوری تکرار میشه. حتی ما فارسی هم که میگیم «صدا،» اون رو سین تلفظ میکنیم؛ میگیم «سدا.» آقا «سه سوت» بری بیای. اصلاً این حرف «س» ناخودآگاه؛ این از فطرتتون جوشش پیدا میکنه ها! خدا میگه: «این زبانشناسی، این زبانهای شما از نشونههای منه؛ برید آقا بگردید، سرچ کنید.» ها؟ همین هم باز «س» داره. گشتنِ مخفیانه، اینها اصلاً یه ارتباط عجیب غریبیه باور کنید. خب؟ اینها حالا باید روزی آدم بیاد روی اینها بحث بکنه؛ مفصله.
میگه: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» (ق/۱۶). یعنی این نفس هم وسوسهات میکنه؛ «آقا امام زمان(عج) میاد شیطون رو گردن میزنه دیگه تمومه دیگه؟ اوکیه دیگه؟ ردیفه؟» نه، نفست هست. اصلاً شیطون دست میذاره روی چی؟ روی نفس. از ماها یه سری بند و بیل آویزونه، نخ مَخ اَزَمون آویزونه، شیطون هر دفعه میاد یکی از اینها رو میگیره. نخهات رو وا کن هیچ غلطی نمیتونه بکنه؛ خودش میگه. بدبخت خودش لو داده خودش رو؛ خدا یعنی لوش داده، دوست نداشته خودش خودش رو لو بده؛ یه جایی دشمن شناسی رو خدا به ما یاد داده. میگه: «این جونور،» خب؟ وقتی اون مکالمه شکل گرفت، گفت: «من نمیتونم اونهایی که خالص شدن رو دیگه کاری کنم.» «إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (حجر/۴۰، ص/۸۳). «اونهایی که خدا تو خالصشون کردی، طنابها اَزَشون وا شده، من هرچی میخوام دست بزنم دستم سُر میخوره.» دیگه به این مرحله میرسه اصلاً ابلیس نمیتونه پیشنهاد گناه بده. به والله قسم شما میتونید به اون مرحله برسید. لفظ جلاله خوردم.
دقیقه ۳۵ تا۴۰
شیطون نمیتونه پیشنهاد گناه بهتون بده؛ نداری طنابش رو. میدونی چیکار میکنه اون مرحله؟ یه کار خوب میخوای انجام بدی، سریع یه کار خوب دیگه بهت پیشنهاد میکنه! یک پدر سوختهایه این جونور! کار خوبی که ثواب کمتری داره.
«آقا میشه شیطون کار خوب به ما پیشنهاد کنه؟» بله؛ شیطون میشه بهت کار خوب پیشنهاد بکنه؛ منتها میاد اینجا میگه: «آهان این الآن داره احترام پدر مادرش، این کار رو میکنه، من بهش بگم برو زیارت عاشورا بخون. زیارت عاشورا؛ یهویی یاد اون ماجرای علامه امینی میندازمش که پسرش در خواب دید علامه امینی رو، حضرت امیر توی دستش آب داد به علامه امینی.» پسرش گفت: «بابا خوش به حالت!» همه رو توی جام میداد سر حوض کوثر؛ حوض کوثر هم یادمه سخنرانی کردم توی همین هیئت؛ اون شرابهای الهی رو صحبت کردم. توی دست مبارک؛ گفت: «بیا جلو، بیا جلو تو.» خیلی هم امیرالمؤمنینی بود. آورده بودنش مشهد، یه هفته مشهد باشه، سه روز گذشت گفت: «من رو ببرید؛» اومده در جوار آقا علیبنموسی الرضا(ع)! گفت: «من رو ببرید، دلم برای آقایم امیرالمؤمنین(ع) تنگ شده است.» نمیتونست اصلا ًنباشه. بعد پسرش میگه: «من در خواب دیدم، پرسیدم، آقا تو، باباجان این به خاطر الغدیره دیگه؟» میگفت: «الغدیر خیلی ثواب داشت اما نه؛ این به خاطر مداومتم بر زیارت عاشورایه.» گرفتی نکته رو؟ بخونید ها! من به خیلی از دوستان میگم بخونید؛ حالا ۱۰۰ لعن و ۱۰۰
تا سلام نمیتونی، خیلی سریع دو دقیقهای هم تمومه، حفظ میشی اصلاً. بچه هیئتیها که همه فولن (full). حفظ کردن زیارت عاشورا هم سخته، چون فرازهای شبیه به هم داره. همیشه توی جیبتون باشه، توی موبایلها که اینها هست. سریع همونجا، نمازش هم نشسته، نمیخواد اصلاً، توی ماشین، مستحبیه، توی ماشین بخون؛ نماز مستحبیه. اذیت نکنید خودتون رو توی مستحبات که زده بشید. اما پیشنهاد میکنم بخونید، خیلی خوبه. دعای عهد صبح رو من همیشه پیشنهاد میدم توی مستحبات، میگم این خیلی خوبه. یه پرانتزی توی زندگیمون بذاریم، زیارت عاشورا مثلاً شب موقع خواب بخونیم، صبح هم دعای عهدمون؛ حالا اون نماز شب خونها، اونها که جای خود دارن. یعنی این دو تا خیلی خوبه. بعد میاد همین ماجرای علامه امینی رو هم به ذهنش میندازه.
بابا پدر و مادر اینجا …. بله، اصلاً راه رسیدن به اهل بیت(ع) پدر و مادرن. تا احترام به پدر و مادر نذاری به اهل بیت(ع) نمیرسی. چون تو باید بفهمی «بِاَبِی اَنْتَ وَ اُمِّی» یعنی چی؟ تو وقتی اَبی و اُمی رو نمیفهمی چی بگی «بِاَبِی اَنْتَ وَ اُمِّی»؟ تو وقتی مقام پدری رو نمیفهمی، چی میخوای بفهمی که حضرت فرمود: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه». با یک پدر و مادر غیرمعصوم مانور بده برای اون پدر و مادر معصوم. پدر و مادر ما حرف اشتباه نمیزنن؟ چرا. خیلی از ماها هم پدر و مادریم، هم پدر و مادر داریم. خب؟ حرف اشتباه نمیزنن؟ چرا. اما همین جاست که تو سخنِ حرف زورش رو قبول کنی؛ اون بحثهایی که توی حوزه دینیه نه، اون رو خود قرآن هم گفته. اما حرف زورش رو قبول کنی، احترام بذاری؛ اون به اهل بیت(ع) میرسه یه همچین کسی. وهب اگه به امام حسین(ع) رسید به خاطر احترام عجیبی که به مادرش میذاشت؛ وهب نصرانی. تازه ازدواج بود، به زنش گفت: «این مادرم رو نمیتونم کنار بذارم ها! بهت گفته باشم.» مادر مقامی داره! خدا دست میذاره روی این آدم. اینها رو ما درک کنیم. بعد شیطون میاد این رو تویِ، این هم خب اینوَر ببینیم. آقا یکی از این شهدا بود به خواب مادرش اومده بود میگفت: «من ازت خواهش میکنم این شب جمعه نیا سر قبر من. چون ما همه میهمان حضرت اباعبدالله(ع) هستیم، بعد یهویی آقا امام حسین(ع) توی جمع به ما میگه: شماها پاشید برید مادرانتون اومدن سر قبرتون، اولویت داره. اواسط هفته بیا اگه میخوای بیای دلت تنگ میشه.» داستانی داره اینها، ما نمیدونیم.
اینجا بین دو تا خیر شما رو مخیر میکنه این ملعون. بعد چهجوری بفهمیم اینجا؟ من به شما میگم. باید ببینی توی کدوم یکی نفست کمتر قلقلکت داره میده. خودِ این یه نکته است؛ نکتهی دو، ببین توی کدوم یکی نور بیشتری میبینی؟ «اِسْتِناره». طلب نور کن از خدا؛ این چشمهات رو ببند، از خدا بخواه راهنماییت میکنه. وحی الهی داریم، الهام الهی داریم، قشنگ تشخیص میدی. طرف نذر کرده بود چهل شب فلان عمل رو انجام بده، اگر انجام نده از اول باید دوباره انجام بده. توی یه ساعت خاصی هم باید انجام بده. همون شب بیست و هشتم، بیست و نهم، اون آخرها تقریباً بود، مهمون رسید؛ «ای داد بیداد؛ چی کار کنم؟ مهمون حبیب خداست، باید برم مهمان داری کنم؛ از اینوَر بهش بگم نیم ساعت بشین نکنه بهش بر بخوره! گفت: عیبی نداره یه شب دوباره میشینیم این بیست و هشت شب رو از اول انجام میدیم، چاره ای نیست.» اومد به مهمون رسید و شب، حضرت، اون معصوم رو در خواب دید که نذر کرده بود در مورد او، گفت: «پذیرفته شد،
دقیقه ۴۰ تا ۴۵
برو دیگه نمیخواد ادامه بدی، چهل شب برات نوشتیم. درستترین کار رو کردی تو.» ببین، طلب نور؛ یعنی چی؟ میخواستم، مرادم این بود.
یعنی این ملعون [شیطون] فکر نکنید چیزیه ها! یه برههای پیش میرسه دیگه چی؟ اصلاً دیگه نمیتونه گناه دعوتت بکنه. به مرحلهای میرسی، به والله خود شما میتونی برسی، نترس، قطعیه. اصلاً کار شیطون، یکی از کارهاش استزلاله. ما امشب فکر نکنم وقت بکنیم این رو جمع بکنیم، یه بخشش میاُفته برای فردا. خب؟ اونجا میگم، که شیطون متزلزلت میکنه، نتونی بری. نترس، برو جلو. ما علمامون، نه معصومین، نه حضرت عباسمون، نه علی اکبرمون. علمامون به مرحلهای رسیده بودن که میگفتن: «ما فکر گناه هم نمیکنیم.» به شیخ انصاری گفتن: «دیگه بابا خداییش حالا ما نمیگیم گناه نمیکنیم، آقا دیگه فکر گناه که دیگه دست آدم نیست که، میاد توی ذهن. حالا ما گناه، فکرش میاد اما گناه نمیکنیم؛ جلوی فکرمون وایمیستیم.» گفت: «تو به این تا حالا فکر کردی مدفوع خودت رو بخوری؟» گفت: «اَه.» حالش به هم خورد یارو؛ بدش اومد. گفت: «ما هم اصلاً نمیتونیم به این فکر کنیم. یعنی گناه رو عین أکل مدفوع میبینیم، عین خوردن مدفوع میبینیم.» برای چی؟ برای اینکه گناه مثل مدفوعه و زشتیش آشکار شده. حضرت یوسف، زشتیِ زلیخا رو دید، اون زشتیِ باطنیش آشکار شد. قرآن میگه: «این هم همت کرد بر او.» اونوَرِش هم میگه به خدا. میگه چی؟ «وَ هَمَّت بِهَا» (یوسف/۲۴). پناه برد به خدا، زشتی درون. خدا میگه: «ما کمکش کردیم، رحمت من شامل حالش شد و گرنه یوسف هم چپ میکرد توی اونجا.» رحمت خدا شامل حالش شد، آیهی قرآنش رو بخونید. خداست دستگیری میکنه. زشتیِ این عمل زلیخا رو دید، زشتیِ خیانت اینقدر برای این آدم بده، اصلاً نمیتونه ببینه. اینجوری باید برسیم. این زشتی رو میشه به وجود آورد؟ بله.
یک طلبهای بود، یه شیخی بود، اگه اشتباه نکنم شیخ احمد نامی بود. این خیلی خوشگل بود. اصلاً مردم توی خیابون وایمیستادن این رو نگاه میکردن، میگفتن: «عجب آخوند خوشگلی!» میدونید دیگه، حاج آقای تهرانی خدا بیامرز، میرفتن مدرسهاش میخواستن درس حوزه برن، میگفتش که: «آخوند باید خوشگل باشه، یعنی تو دل برو باشه.» بالاخره اون هم یک مطلبیه ها! بعد این خیلی خوشگل بود. یه کسی توی کوک این رفته بود. هِی به بهانههای مختلف به پر و پای این میپیچید و این هم پا نمیداد. میرفت مکتب، درس میداد. یک روز این یه نقشه چید واسه این. نقشه چید و گفت: «آقا من مادرم مریضه، الآن یه نامهای هم از بچهمون رسیده، نمیدونم از کجا، نمیتونیم بخونیم، این هم خیلی نگرانه و فلان؛ شما که مکتب میرید و سواد دارید، بیاید این رو براش بخونید.» این بنده خدا هم چی؟ بر احساس وظیفه و فلان. ببین، دشمن شناس خوبی نبوده ها! همینجا باید شیش دونگ بشه؛ ها؟ بیاد تا درِ خونه بگه: «آقا دو نفر دیگه هم با من بیان.» چه ایرادی داره؟ ها؟ ۳، ۴ نفر با خودش ببره. جلوی گناه رو بگیرید؛ «اِجْتَنِبُوا مِنْ مَواضِعُ التُّهَم». جاهایی که مورد تهمت قرار میگیرید چی؟ اجتناب کنید. گفت: «اِجْتَنِبُوا مِنْ مَواضِعُ التُّهَم»، آ شیخ تو هم! آره. خب؟ ما خودمون در رو میبندیم، با یه زن نامحرمی نشستیم؛ خب؟ اصلاً تو باریک الله، تو اصلاً پیغمبر اونجا نشستی، اون کسانی که از اونجا رد میشن چی میگن؟ «هر چی شد، شد. و گرنه این در رو برای چی بست؟» آدمهای مریض هستن، اینجوریه. خب؟ این رفت اون تو و یهویی دید بله، در رو بستن و گفتن، مادره هم سرکاریه داستانش. گفت: «آره یا باید با من باشی یا جیغ و داد راه میندازم.» گفت: «خب پس یه فرصتی به من بده؛ گفت برم یه دستشویی بیام.» رفت توی دستشویی این تیغ چیز رو برداشت، تیغهای که قلمش رو میتراشید؛ برداشت، شروع کرد موهاش رو کندن، تیکه تیکه. ابروهاش رو کند؛ زخم درست کرد روی صورتش آ،آ؛ اینجاها رو زد خونی مالی. گفت: «مردهشور این خوشگلی رو ببره که خدا بخواد من رو از تو دور کنه.» اینجاها رو زد خون ریخت روی سرو کله و صورت و این اومد بیرون، زنه کُپ کرد، گفت: «برو گمشو بیرون.» در مورد ابنسیرین همین نقل شده دیگه. شاگرد بزاز بود و آورد زنه کشوندش توی خونه. گفت: «بذار،» از خدا کمک خواست. خدا بهش وحی کرد، الهام کرد، به دلش انداخت. رفت توی دستشویی مدفوع خودش رو مالید به صورتش؛ گفت: «این الآن از اون زنه بهتره برای من.» مدفوع خودش رو مالید به صورتش؛ اومد بیرون، این دید حالش به هم خورد؛ گفت: «مردهشور ببردت.» پرتش کرد از خونه بیرون.
دقیقه ۴۵ تا ۵۰
اومد بیرون میگه: «از اونجا بود که به من علم تعبیر خواب دادن.» خب این اینجوری؛ یعنی ما خودمونیم. اصلاً ببین، شیطون یه پیشنهاددهنده بیشتر نیست. وسوسه می کنه، ایده میده، حالا در مورد اینها باز هم صحبت میکنیم.
اون وسوسه پس شد چی؟ اون صدای بسیار ضعیفی که شر میاره، معنیش میشه این. این هم باید به خدا پناه برد؛ تا میبینی این اتفاقات اُفتاده از عامل گناه دوری کن. آقا، جوون نشستی پای کامپیوترت؟ فلان فیلم مستهجن توشه؟ فیلترشکن داری؟ میتونی بری توی فلان سایت، فلان عکس رو ببینی؟ فلان فیلم رو ببینی؟ ها؟ میبینی اینجوریه؟ یهویی دَرِش رو ببند، دَرِ کامپیوتر رو؛ لپتاپ رو درش رو ببند؛ برو فاصله بگیر. تو خودت عامل اجراییِ اون میشی. میدونی اگر تو در خونه تنها باشی این اتفاق میاُفته، پل پشت سر خودت رو برای گناه خراب کن. میدونی اگر کامپیوتر توی اتاق باشه، کسی بالای سرت نباشه، خراب کن، کامپیوتر رو بیار بذار بیرون، جلوی چشم همه. تو خودت میخوای، اون دوستی رو داری، بَدِت هم میاد، اما این رو بِکَن، راهش همینه. آقا جوونه، مجرده، نشسته توی خونه، این فیلمها رو میبینه، این عکسها رو میبینه؛ این گوگل کلمههای بیربط داری سرچ میکنی، چیزهای دیگهای میاد. میبینه تحریک میشه، تحریک هم نشه این آدم نیست. بهت بگم ها! باید بره دکتر.
منتها از عامل تحریک باید فاصله گرفت، او [شیطون] وسوسهاش رو میکنه. تو دوست داری صدای شیطون رو بشناسی؛ میگه: «صدایی که شر میاره، صدای خفیفی که شر میاره.» گوش نده، نگاه نکن. این مجرد و متأهل و اینجور چیزها نداره. گناه کبیرهای که اینقدر متأسفانه دامن گیر شده که من واقعاً نمیتونم در موردش صحبت کنم توی کشور خودمون، به خاطر اون محدودیتهایی که هست، که یه بخشش درسته و یه بخشش هم باطل؛ گناه خودارضایی، که گناه کبیره است؛ بخش عمدهایش به خاطر اینه که اون عامل تحریک رو طرف از خودش دور نمیکنه. هِی توی خونه عمداً تنها میشه. هِی میشینه پای کامپیوتر این فیلم رو ببین، اون عکس رو ببین، خب معلومه تحریک میشی، متأهلهاش هم به والله تحریک میشن. فاصله بگیر، پلهای پشت سر خودت رو خراب کن. مدفوع خودش رو مالید اومد بیرون این شد؛ علم تعبیر خواب دادن. حضرت یوسف هم علم تعبیر خواب داره. نمیدونم شاید ارتباطی است واقعاً بین گرفتن شهوت و این هدیهی الهی. حالا اینهایی که دارم میگم، میگم جلوش رو بگیر و اینجور چیزها، من فردا راههاش رو یاد میدم، فردا پس فردا توی شبهای آینده، میگم چهجوری میشه حتی جلوی این کار رو گرفت. نه اینکه یه چیز تئوری همینجوری بگیم؛ اجراییه.
عنوان بخش ۴ : حمله های شیطان؛ القای امنیه
حج (۵۲) اعراف (۱۷۹)
۴- یک مورد دیگه هم من عرض بکنم خدمت شما بزرگواران؛ یکی دیگه از کارهایی که میکنه شیطون و شما رو به گناه میندازه که خیلی خیلی هم مهمه، القای اُمنیه است «أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ» (حج/۵۲). آیهی قرآن داریم؛ که این آیه رو در مورد پیامبران آورده، یعنی حتی شیطون از پیامبرها هم توی این زمینه دست؟ نکشیده. اُمنیهی غلط بهتون میده. این رو بارها گفتم. بیبنید، ما یه سُؤل داریم و یه اُمنیه. سُؤل اون هدف اصلیِ زندگیه که داری براش زندگی میکنی. چیه؟ که خیلیها توی زندگیشون سُؤل؟ کلاً ندارن به خدا. توی دیوارن اینها! میگی: «برای چی داری زندگی میکنی؟» میبینه ااا! وقتی سُؤلش رو میگه میبینی اصلاً با گوسفند هیچ فرقی نداره طرف. به دنیا میاد، جفتگیری میکنه، زاد و ولد میکنه، بعد میمیره، بعد دیگه تموم شد. بعد نه لاشهاش به درد کسی میخوره، هیچ چی. صد رحمت به گوسفند. «أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (اعراف/۱۷۹).
برای چی داری زندگی میکنی؟ هدفت چیه؟ «آقا میخوام برسم به اون سعادت بزرگ. میخوام پای امام زمانم باشم؛ هرچی اون میگه. باریک الله.» این سُؤل، این میشه سُؤل شما. حالا برای رسیدن به این ۵ تا چیز اصلی میخوای، نه ۵٠ تا. ۵ تا چیز اصلی. من برای اینکه بتونم کار برای امام زمان بکنم، سُؤل منه، خیلی خوبه. چرا این رو سُؤل قرار دادی؟ چون بهترین کارها کار برای چی؟ امام زمان(عج) است که شما رو به خدا میرسونه. بقیهی کارها حواشیه، این رو بهتون بگم ها! و ثوابی که کار برای امام زمان(عج) داره، اصلاً قابل قیاس نیست؛ قابل قیاس نیست. اصلاً گریه بر امام حسین(ع) میکنی که به امام زمان(عج) برسی. بفهمی امام حسین(ع) هم امام زمان(عج) وقت خودش بود. ببینم این رو میفهمیم؟ از توی هئیت اینها درمیاد؟ این خیلی مهمه ها! پس ما چند تا اُمنیه داریم، همهی اینها در راستای یه چیزه. «آقا میخوام دکترا بگیرم.» باریک الله، اُمنیهاش. «آقا با فلانی ازدواج کنم.» نوش جونت. کور بشه هرکی ندید. «آقا فلان شغل هم به دست بیارم.» خدا پدرت رو بیامرزه. که چی همهی اینها؟ اینها در راستای چیه؟ «ندارم.»
دقیقه ۵۰ تا ۵۵
کار شیطان میگه: «القای اُمنیهی باطله.» تا دلتون بخواد توی جوونهامون میبینم. میگه درس بخون. «آقا میخوام برم دکترا بگیرم.» خب بعدش میگیری که چی میشه؟ خب بگو چیه؟ خوب که فکر میکنه میبینه هیچ چی.
یه بابایی بود اون موقع که دانشگاه آزاد گرون بود، معروف بود به دانشگاه دولتی و دانشگاه چی؟ آزاد. این شبانه و مثلاً این چیزها، سیستمها نیومده بود. یه بابایی بود میخواست فوق لیسانس بخونه، پول نداشت دانشگاه آزاد، رفت توی بازار کار کنه که چی؟ پول دربیاره که بره دانشگاه آزاد. رفت توی بازار دید اصلاً اشتباه میکرده رفته بوده درس خونده بوده؛ همهاش همینوَره. من میخوام برم که فوق لیسانس بگیرم که پول در بیارم، خب همین الآن دارم پول درمیارم؛ دیوانهام برم پولم رو بریزم توی شکم دانشگاه آزاد؟ شکم داره آقا دانشگاه آزاد! به یکی گفتن: «سه تا دروغ پشت سرهم بگو.» گفت: «دانشگاه آزاد اسلامی.» گفت: «دیوانهام بلند شم برم؟ خب میخوام درس بخونم که به پوله برسم خب …»
آقا نه، یه نفر میخواد درس بخونه، «آقا من به شیعه خانهی امام زمان(عج) کمک کنم. توی این بخش مشکل داره.» به والله قسم ثانیه ثانیهی درس خواندن تو عبادت است و ذکر است و نماز است و روزه است. خدا میگه: «این الآن نشسته داره استاتیک میخونه، براش ذکر مینویسن.» میگه: «این میخواد مهندس بشه به شیعه خونهی امام زمان(عج) خدمت کنه. این ایراد رو تشخیص داده وجود داره.» مصطفی احمدی روشن چی کار میکرد فکر کردین؟ من از خود خانوادهاش شنیدم، بیواسطه. گفت: «این میاومد میگفت: آقا امروز مشکل جمهوری اسلامی اینه: ما باید توی غنیسازی اینجوری بشیم که ….» ببین، برای شیعه خونهی امام زمان(عج). اینها دست جمعی رفتن خدمت آیت الله خوشوقت مرحوم رحمهاللهعلیه؛ استاد اخلاق بودن ایشون. رفتن گفتن: «آقا ما این سانتریفیوژها و این چیزهایی که داریم درست میکنیم به درد امام زمان(عج) میخوره؟ اصلاً شاید سیستم رو کلاً بریزه به هم و…؟ میگن آقا: سلاح ها از کار میاُفته و نمیدونم دستگاهها از کار شاید بیفته. چهجوریه سیستم؟» آقای خوشوقت بهشون گفته بود: «شما بسازید، کارتون رو انجام بدید، امام زمان(عج) استفاده میکنه.» فلذا ثانیه ثانیه که او داره میره، هزاران کیلومتر این آدم فقط براش کیلومتری جابجایی سفر داشت. هِی از تهران میرفت کاشان برمیگشت؛ میرفت نطنز کاشان برمیگشت. با یه مدیری به مشکل خورده بود، همین مشکلاتی که برای ماها پیش میاد؛ میگیم: «گور باباش، فکر کرده کیه؟ برید دورهاتون رو بزنید بیاید سراغ من.» فهمیده بود الآن این کارشکنی میکنه این مدیر؛ اومده بود سر عوارضی کاشون وایستاده بود، جلوی ماشینها رو دونه دونه میگرفت تا پیداش کنه؛ اون رو که نگه داشته بود رفته بود اُفتاده به دست و پاش، روبوسی که آقا ببخشید. مصطفی احمدی روشن! «به دست و پاش بیفتم که این اگه الآن بیفته سر لج کار امام زمان(عج) زمینه.» فکر کردی هر نخالهای شهید میشه؟ انتخاب شده بود. ببین، خودشیرینی کرده بود برای خدا.
بفهمیم. اُمنیهی خودتون رو چی قرار دادید؟ سُؤل رو که صحبت میکنم ها! یکی از روشهای خود شیطون اصلش سُؤل رو میزنه. همون که گفتم: «خیلیها سُؤل ندارن.» بعضیهامون، اصلاً نگاه کن بین کسی که میخواد همینجوری «آقا دوست دارم دکترا بگیرم بهم بگن: استاد به من نمره میدی؟» دوست دارن مثلاً دنبالش بیفتن. خدا از این استادها ردیف نکنه، به تور کسی نخوره از این استادهایی که عمداً امتحان سخت میگیرن که بعد علاقه دارن یه عدهای بهشون رجوع کنن و هِی نمره بخوان و این هم ناز کنه و یارو بابای طرف رو در بیاره. خب؟ آقا میخواد استاد دانشگاه بشه که یه نفر دنبالش بیفته. خب؟ دیگه چی بگه آدم به این آدم؟ چی میشه گفت؟ شیطون نذارید اُمنیهتون رو تغییر بده ها! نذارید، به خدا کلاهتون پس معرکه است. نذارید اُمنیهتون رو تغییر بده. سُؤل که گفتم سر جای خودش. اما شما میبینی، این آدم همین درس رو بره بخونه بشه استاد دانشگاه، مثلاً دکترای مهندسی بگیره. این هم که میخواد کار برای امام زمان(عج) کنه دقیقاً باید همون درسها رو بخونه. برای این میشه عبادت، برای این میشه باطل؛ کار باطل؛ عجب! این معجزهی نیته. ثانیه ثانیهای که داره درس میخونه کار بیخود داره انجام میده. آقا اون کسی که بمب اتم درست کرد فیزیک نخونده بود؟
اون کسی که بمبهای شیمیایی رو درست کرد شیمی نمیدونست؟ یه کسی هم میاد از همین علم شیمی برای دارو استفاده میکنه، برای داروسازی استفاده میکنه. باریکالله به او، مبارکش باشه خدمت او. آقا پزشک سعودی رفته توی عراق خودش رو منفجر کرد، به درک واصل شد. این طرف هم یه پزشک آلمانیه، مسلمون هم نیست، رفته توی غزه وایستاده داره، توی این تصاویر هم دیده میشه هِی، رفته وایستاده. هردو تا یه درس خوندن. برای چی؟ پزشکی خوندم که چی؟ این «که چی» سُؤل و اُمنیهی من و شما رو تشکیل میده. پس سُؤل اون اصلیه است که گفتم بیشتر در مورد این صحبت خواهم کرد. اما اُمنیههاتون رو بچینید توی زندگیتون. بعد وقتی فکر میکنید میبینید خیلی از اُمنیههای باطل دارید و شیطانیه. وقتتون رو بیخود داره میگیره. طرف میبینی ۳ سال وقت گذاشته مثلاً، یهویی دیدی مثلاً هوس میکنه «بریم کلاس زبان.»
دقیقه ۵۵ تا ۶۰
حالا زبان هم بخون، عیبی نداره. اگه میتونی زبان بخونی بیای امام زمان(عج) رو پِرِزِنت (Present) کنی، انگلیسی سایت بزنی، فلان، باریک الله. نه، زبان میخونه یه یکسالی میگذره و هیچ چی هم یاد نگرفته، میره. بعد یه مدت میبینی یه چیزی روی دوششه، اینجوری اینجوری میکنه. چیه؟ «گیتار.» میخواد بره کلاس گیتار. یه قِر و قِر و دنگ و دنگی هم میکنه، از توی این هم هیچ چی درنمیاد و میشه دکور. گیتارهایی که توی خونهها هست دکوره. که یه مدت هم میدونید دیگه، قوطیش گیر نمیاومد. گیتارها خودش گیر میاومد قوطیش گیر نمیاومد. چون خیلیها قوطی خالی میخریدن، توی بازار عرضه و تقاضا به هم ریخته بود. قوطی خالی میذاشتن اینجوری میرفتن. ببین، یعنی یه هدفی نداره. میفهمی؟ باری به هر جهتی، آدمهای بیخود و بیجهت. از اینها زیاد داریم ها! یهویی میان سراغت، «سلام، چطوری ممّد خوبی؟» «آره، قربونت؛ چه خبر؟» «بریم یه دوری بزنیم.» «کجا بریم یه دوری بزنیم؟» همین خندهتون یعنی دیدید دیگه؛ از اینها دارید یا هستید احتمالاً! خب؟ دور بزنیم که چی؟ هدف چیه؟ من باید هر کاری میکنم در راستای اُمنیه و این چند تا اُمنیهام، سُؤلم باشه. سُؤل یعنی خواستهی اصلی. من بیام دور بزنم که چی؟ بیکارم مگه؟ هِی میره خیابون رو طیِ صفا و مروه میکنه. میرن بالا میان پایین، میرن بالا میان پایین، میرن بالا میان پایین. شیاطین رجیم هم از کنارشون هِی رد میشن، یکی دو تا هم نیستن. «لا اله الا الله. استغفرالله.» خب اینکه نمیشه که! خودت داری خراب میکنی. «شیطون، لعنت خدا بر شیطون.» حالا بر او لعنت باد، هزار بار. اما خب این فحش رو به خودت داری میدی، اگه از ما میشنوی.
سُؤل و اُمنیهتون رو همین امشب برید بچینید. من اصلاً برای چی دارم راستی زندگی میکنم؟ یه سؤالیه مثلاً. که یه وقت خدایی نکرده زندگی حیوانی نداشته باشیم. بعد که چیدم خب برای رسیدن به اون باید چی کار کنم؟ من واقعاً باید درس بخونم. نه، اصلاً نیازی نیست من برم دکترا هم بگیرم. خیلیها به من میگن: «تو چرا نمیری دکترا بگیری؟» به خدا قسم! گفتم: «من هر چی فکر کردم به این نتیجه نرسیدم که دکترا گرفتنم به درد اون هدف اصلیم میخوره.» دیدم وقتم هم تازه چیه؟ میگیره. باید درگیر باشی، دکترا باید یه دکترین بدی، هِی باید بری ارائه کنی، بیای، بری پیش این استاد و اون استاد و فلان. دیدم هر چی فکر کردم دیدم نتیجهای نداره. ۱۰۰.۰۰۰ نفر هم بیان بهم بگن قبول نخواهم کرد. مگه اینکه منطقی و عقلانی ببینم به درد امام زمانم میخوره. آقا من دارم خب الآن بحث هم میکنم، پژوهشم هم میکنم، کتابم هم میخونم، از نظر اساتید بهره میبرم، برای دوستان هم میام نظراتم رو میگم، حالا اگه کسی میخواد قبول بکنه میخواد قبول نکنه. خب حالا من دکترا داشته باشم چی میشه؟ حالا جالبه، خیلی هم عجیبه! وقتی همچنین حسی دَرِت به وجود میاد، دقیقاً اصلاً دست میذارن روت، هِی میگن: «دکتر.» ما توی سایتمون زدیم والله بالله، به پیر به پیغمبر، ما دکترا نداریم. خب؟ باز هم میگن: «دکتر.» رفتم یه جا سخنرانی، بعد نظامی هم بودن. این گفت: «آقای دکتر فلانی بیان بالا.» رفتم گفتم: «آقا من دکترا ندارم، حالا ایشون فرمودند. اگه به حساب دکترا اومدید که پاشید برید، من دکترا ندارم راستش.» چون این رشته هم که دارم صحبت میکنم رشته نداره؛ اصلاً توی دانشگاهها نداریم اصلاً. خب؟ جونور شناسی اینجوری نداریم دیگه. خب؟ بعد، عرضم رو تموم بکنم، خوب دقت کنید. بعد که این اومد بره تشکر کنه، ما نشستیم و چند تا سؤال هم طرح کردیم و جواب دادن و از همون نیروهایی که اونجا بودن میخواست هدیه بده. بعد رفتیم بالا باز دوباره گفت: «ضمن تشکر از آقای دکتر و فلان و اینجور چیزها.» گفتیم: «بابا ول کن تو رو خدا.» گفت: «نه، برای ما دکتری تو.» گفتم: «خب بیا دکترای افتخاری ما رو هم ایشون، این جناب سرهنگ داد.» خب؟ فیلمش هم هست. یعنی اومده بیرون، دست مردم هم هست. سخنرانیِ معمولاً این نهادهای اینجوری که داریم بیرون نمیاد، اما این یه مورد بیرون هم اومده. من واقعاً هر چی فکر میکنم دیدم به دردم نمیخوره، برای چی باید برم بخونم؟ برم وقتم رو تلف کنم، علاف کنم، بعد برم مثلاً دکترای حسابداری بگیرم؟ میخوام چی کار کنم دکترای حسابداری؟ همون قبل حسابداریش به چه درد خورد؟
یه نکتهای بگم، حالا یه خرده فضا عوض بشه و خوب بخندید که برای گریه آماده بشید. من به خودم هم رحم نمیکنم توی تیکه انداختن. یه بار رفته بودیم دانشگاه آزاد اردبیل سخنرانی، یه دختر خانمی گفت: «آقا شما استاد، این رشتهی تحصیلیتون چیه؟» گفتم: «حسابداری خوندم.» تا گفتم حسابداری آقا اینها یک سوت و کفی زدن، اون حسابداریها. بعد من احساس کردم یه خرده این حسابداریها اینجا جو گرفتشون؛ گفتم: «خیلی رشتهی خوبیه.» دوباره سوت و کف زدن. گفتم: «اصلاً عالیه.» دوباره سوت و کف زدن. گفتم که: «این رشته رشتهایه که اصلاً بیکار نمیمونید؛ بازار کارش فراهمه. هر جا پول باشه حسابدار هم هست.» دوباره سوت و کف زدن. گفتم: «دستشوییهای بین راه هم که میری میبینی یه حسابدار گذاشتن اونجا؛» آره، خب من برم چی؟ دکترای این رو برم بگیرم وقتی من نه درسش رو میدم توی دانشگاه، نه وقتش رو دارم و نه اصلا الآن … برای کس دیگه توجیه داره ها! مملکت حسابدار هم میخواد، اشتباه نکنید. خب؟ اما برای من خوب نیست؛ برای یکی دیگه خوبه بره بخونه. این توی اُمنیههای بنده؟ فعلاً حالا حالاها نیست. مگه اینکه حالا مثلاً یه چیز دیگهای بشه حالا.
دقیقه ۶۰ تا ۶۲
آخه توی کشور ما یه بار یه چیزهایی عوض میشه مجبور میشی. حالا ما واقعاً به چیزهای سیاسی نگاه نمیکردیم از اول هم مثلاً بیایم پست سیاسی؛ خوشم هم نمیاد؛ مسؤولیتش سنگینه. آقای قرائتی هم عامل موفقیتش همینه. یعنی به عنوان یه خطیب خودش رو نگه داشت؛ بنده اعتقاد دارم. وقتی طرف میره توی سیاست بازی یه ذهنیت بدی توی مردم ایجاد میشه. «آها این میرفت اصلاً حرف میزد که یه روزی بیاد برای این کار.» بعدش هم توی مجلس هم که دیدید دیگه، یهویی یه قانونی تصویب کردن که فوق لیسانس فقط میتونه بیاد؛ بعد کلی نماینده مجلس لیسانس داریم، گفتن: «خب اینها رو چی کار کنیم؟» گفتن: «یه راهکار خوب داریم.» گفتن چی؟ گفتن: «هرکی یه دوره نماینده مجلس بوده یه مدرک.» رئیس جمهور اون موقع رفته بود توی مجلس یه تیکهای هم بهشون انداخت، گفت: «بعضیها با شستی مدرک گرفتن.» یعنی یه دکمه فشار دادی، اینجا رأی دادی مدرک گرفتی. خب؟ منظورش به این بود. خب این خیلی کار زشتی بود. یه وقت دیدن آره مثلاً همینجور این داره میره بالاتر، دور بعد گفتن که چی؟ هرکی دو تا دوره نماینده مجلس داشته بشه دو تا مدرک. این هم از اونوَر بذاریم دکترا. هِی رقبای انتخاباتیشون توی شهرها حذف شن. توجیهید دیگه چی دارم میگم؟ حداقل انشاءالله که اینجوری نیست، یکیش این باشه. خب خیلی زشت بود؛ من اون روز واقعاً اصلاً خجالت کشیدم. من خودم خجالت کشیدم. آره یه موقع اینجوری میشه، آدم مثلاً یهویی برنامهاش هم مینویسه میگه: «نه، من حتماً باید نماینده مجلس بشم که این اتفاقه بیفته.» خب شروع میکنه خوندن؛ یا میاد چیکار میکنه؟ اینقدر شانتاژ درست میکنه، اونها دوباره برگردن بیان پایین مدرکشون. حالا نه، داستان سر چیه؟ ببینید، اُمنیه تون رو چی قرار میدید.
«اللّهمَ عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج وَ العافِیهِ وَ النَصر وَ اجعَلنا مِن خَیرِ اعوانِه و اَنصارِه والمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه.»
تعجیل در فرج قطب عالم امکان حضرت صاحبالزمان صلواتی عنایت بفرمایید.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم»
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن (عج) که صد البته نزدیک است.