توسل و شفاعت – جلسه چهارم

موضوع سخنرانی:  توسل و شفاعت (۴)

عنوان بخش ۱ : توسل و شفاعت در دیدگاه شیعه

ندارد

دقیقه ۰ تا ۵

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَه وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُک.

أعوذُ بِالله مِنَ الشَیطانِ اللَعینَ الرَّجیم.

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزیارتِکُم اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ و اَخِ الْحُسَیْن عباس و اُختِه زِینَبِ الکُبری.

۱- عرض سلام و ادب و احترام و تعزیت و تسلیت داریم خدمت شما عزیزان. خب ما در سه شب گذشته پیرامون بحث توسل و شفاعت و نظام سبب و اسباب صحبت کردیم، بحث‌های عقلی و قرآنیش رو آوردیم، آیه‌های قرآن رو گفتیم؛ تقریباً آیه‌ای نموند از شفاعت که اصلاً نگیم. یعنی تمام آیات شفاعت رو من اینجا فکر می‌کنم خوندم.

امشب می‌خوام بحث رواییش رو بحث بکنیم. یعنی دیگه یک شاخه‌اش هم این می‌شه دیگه. ما مسلمانان خیلی از مسائل قرآنی برای ما، در واقع برای اینکه تبیین بشه، ما بابتش روایت داریم. پیامبر(ص) هم فرمود که: «من دو تا چیز گرانبها می‌ذارم بین شما، و هم وزن و هم قیمت؛ قرآن و عترتم.» پس این عترت یه کارایی باید داشته باشه دیگه. یا آیاتی ما در قرآن داریم می‌فرماید که: «تأویل این آیات رو جز راسخون در علم نمی‌دونن.» پس راسخون علم یه کسانی هستن که می‌دونن.

به هر حال یک بخشی از دینمون رو ما از طریق روایات می‌گیریم؛ سخت‌گیری هم دارن علما، رجالش رو بررسی می‌کنن، سندش رو بررسی می‌کنن، سیاق و روش‌ها و مِنْهَج مختلفی دارن، اما در کل شبیه به همه. حالا بعضی‌ها مثلاً هستن سخت نمی‌گیرن. حالا هستن فرقه‌هایی که اصلا روایات رو سخت نمی‌گیرن، استفاده می‌کنن. برخی هستن اصلاً عقلانیت رو در حدیث استفاده نمی‌کنن، می‌گن: «هر چی مونده، تو اجراش کن» کاری ندارن. خلاصه علـمیه دیگه، ۵۰ سال یک نفر عمر خودش رو می‌گذاره، می‌شه یک رجالی معروف؛ یعنی متخصص در علم رجال می‌شه.

علمای شیعه که در واقع شاهکاری به وجود آوردن که برخی از رجالیون ما بر رجال اَهل سنت هم تسلط کامل دارن. یعنی همون‌طور که رجال شیعه رو، اون سلسله راویان رو می‌شناسند و بررسی می‌کنن، سلسله راویان اَهل سنت هم می‌شناسند، با مبانی فکری خودشون بررسی می‌کنن. متوجهید؟ یعنی مثلاً می‌گیم که: «آقا شما می‌گی صحیح بخاری، آقای بخاری جمع شده گفته: «از نظر من این روایت‌ها صحیح‌اَند.» چرا؟ چون این رجالی رو که آقای بخاری آورده قبول داشته؛ یعنی فلانی رو من قبول دارم، از نظر من دروغ‌گو نبوده، فلان نبوده، بهمان نبوده، حدیثی رو گفته. بعد، آقای مسلم اومده یه صحیح هم ایشون نوشته، گفته: «آقا از نظر من هم این آقایون چی‌اَند؟ مورد وثوق‌اَند.» درست شد؟ بعد جالبه مثلاً یکی میاد مثل حاکمِ نیشابوری، میاد کتاب می‌نویسه «مُستَدرَک». می‌گه: «آقای بخاری، (این هم سُنّیه) می‌گه: «آقای بخاری بر مبنای اینکه این رجال رو قبول داری باید این حدیث هم قبول می‌کردی؛ این از دستت در رفته، ندیدیش حالا.» اینجوری نبوده که دیگه سرچ (Search) کنی که بتونی پیدا کنی. بعضی‌هاشون هم خب نمی‌گفتن مثلاً حدیث رو. مثلاً شما می‌بینید که، مثلاً جلد ۳ مُستَدرَک حاکم رو بخونید هِی می‌گه: «هذا حدیث صَحیحْ عَلی شَرطِ شِیخِین وَ لَمْ یُخْرَجا»؛ «این حدیث صحیح بود بر شرط شیخین»، یعنی هم بخاری هم مسلم؛ منتها نمی‌دونم چرا این رو استخراج نکرده. مثلاً جلد ۳ می‌بینی فقط احادیث در مورد اَهل بیته. یعنی تا جایی که می‌تونستن سانسورشون می‌کردن. حالا بیشتر در مورد این من صحبت می‌کنم و قضاوت با خودتون.

اولاً در رابطه با بحث شفاعت و توسل من ۲ تا حدیث با سند صحیح از شیعه بگم که آقا بعضی از این‌ها پرروبازی در میارن می‌گن: «آقا شیعه‌ها هم از خودشون مثلاً در مورد شفاعت شما خودتون هم حدیث ندارید!» حرف‌های اجَق وَجَق حالا می‌زنن. زیارت جامعه‌ی کبیره که از نظر شیعه کاملاً مستند و جزءِ قوی‌ترین ادعیه‌ی ماست و شیخ صدوق با سند کاملاً صحیح بر مبنای عقایدِ چی؟

دقیقه ۵ تا ۱۰

بر مبنای اصول حدیثی شیعه کاملاً صحیح… اول خودمون رو بگم بعد اَهل سنت هم نقل می‌کنم. آیه‌ی قرآنش رو آوردم حالا ببینیم آیا اَهل سنت تو روایت‌هاشون دارن؟ که می بینیم داریم، فلذا اَهل سنت توسل و شفاعت رو قبول دارن، وهابی‌ها قبول ندارن؛ ما نمی‌دونیم این‌ها چی اَن؟

«مُنْتَظِرٌ لِاَمْرِکُمْ، مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِکُم»؛ «ما منتظر امر و فرمان شما و چشم به راه دولت شماییم».

«آخِذٌ بِقَوْلِکُمْ»؛ «ما می‌گیریم قول شما رو و سخن شما رو اَخذ می‌کنیم».

«عامِلٌ بِاَمْرِکُمْ»؛ «ما عامل هستیم به امر شما، امر شما اگر باشه ما سریع عمل می‌کنیم».

«مُسْتَجیرٌ بِکُمْ»؛ «ما به درگاه شما پناه میاریم».

«زآئِرٌ لَکُمْ»؛ «به زیارت شما میایم».

«لائِذٌ عآئِذٌ بِقُبُورِکُمْ»؛ «به قبور و مرقد مطهر شما پناه میاریم».

«مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِکُمْ وَ مُتَقَرِّبٌ بِکُمْ إِلَیْهِ»؛ و چی؟ و «ما شفاعت می‌جوییم به درگاه خدا به واسطه‌ی شما».

بله، می‌بینیم می‌فرماید که: «ما شفاعت می‌جوییم به درگاه خدا و تقرب می‌جوییم به واسطه‌ی شما

شیخ صدوق، عرض کردم جلد ٢، صفحه‌ ۶٠۴ در کتاب مَنْ لا یَحْضرُهُ الْفَقیه. در کتاب شریف کافی، جلد ۵، صفحه‌ ۴٧ روایت دیگه‌ای با سند صحیح اومده که امام صادق(ع) می‌فرماید: «و شُعارُ الحُسین یا مُحَمّد و شُعارُنا یا مُحَمّد.»؛ «امام حسین(ع) هم شعارش پیامبر(ص) رو صدا می کرد، یا محمد؛ (یعنی، عذر می‌خوام حالا چون این دیوانه‌ها این جوری می‌گن: «مرده رو خطاب قرار می‌داد»، ما هم چی؟ خطاب قرار می‌دیم.» خب دیگه یه چیز واضحیه.

روایت دیگری هم در کتاب دلائل الإمامه تألیف محمد بن جَریر طبری، صفحه ٣٢٢ و صفحه‌ ٣٢۴ هستش و اون هم اشاره می‌کنه به بحث استغاثه به رسول‌الله(ص) که هِشام بن سالم استغاثه می‌کنه. اما حالا من می‌خوام در مورد دیدگاه وهابیت صحبت کنم، این زیاد بحثی در مورد این نداشتیم. چون شیعه شفاعت رو کامل قبول داره و هیچ کس نمی‌تونه این وصله رو به شیعه بچسبونه که شیعه شفاعت رو قبول نداره. اما گفتیم که به قولی دستمون جور باشه دیگه حالا چهار شب اینجا داریم صحبت می‌کنیم یه نفر این رو گوش می‌کنه کامل باشه.

دیدگاه وهابیت؛ وهابی‌ها که دیگه اون محمدبن‌عبدالوهاب به اسم او در واقع دارن اون‌ها وهابی خونده می‌شن، توسل، استغاثه رو نه تنها قبول نداشت بلکه عامل توسل و استغاثه رو کافر و مشرک و مَهدورالدَّم می‌دونست؛ یعنی خونش هدره، می‌تونی بُکُشیش. به وضوح تکفیر می‌کرد. یه کتاب این‌ها دارن کتاب «دٌرَرِ السِنیه فی الأجوبهِ النَجدیه» تألیف «عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصِمی القَحتانی النَجدی» که از مهم‌ترین کتاب‌های وهابی‌هاست و دو تا از نوادگان همین ملعون، محمدبن‌عبدالوهاب هم تقریظ زدن به این. جلد اول، کتاب عقاید، صفحه‌ ١۴۴ می‌گه: «چیزهایی که ما آن‌ها را انکار می کنیم، «و اَمّا الَّذی اَنکرناهُ عَلَیهِم»؛ «و انجام دهنده‌ی آن‌ها را ما تکفیر می‌کنیم.» چرا؟ «زیرا شرک به خدا می‌ورزند مثل اینکه پیامبری از پیامبران خدا را بخوانند.» پس از نگاه وهابی‌ها اگر شما پیامبری رو هم بخوانی چیه؟ مشرکی. چون همه‌ی پیغمبرها مُردن دیگه. «پیامبری از پیامبران»؛ «مِنْ اَنبیاء» «اَو مَلِکٌ مِنْ مَلائِکَه»؛ «یه فرشته از فرشته‌ها را هم بخواند، یا اینکه رکوع و سجود می‌کنند یا اینکه در سختی‌ها از آن‌ها کمک می‌گیرند، این‌ها همان کفر قریش است.» پس خواندن پیامبران، خواندن فرشتگان هم ‌چی؟ اصلاً غیر این‌ها که هیچ چی، خب؟ کفره و تکفیر می‌شی و می‌کُشَنِت. عرض کردم: کتاب عقاید، جلد ١، صفحه‌ ١۴۴.

روایت توی این زمینه از وهابی‌ها هم چیه؟ زیاده، این هم من نقل دیگه نمی‌کنم. چون در اینکه شیعه شفاعت و توسل رو قبول داره درش شکی نیست، در اینکه وهابیت هم قبول نداره شکی نیست؛ وقت خودمون رو با اینجور چیزها، با این نمی‌گیریم. بیشتر اصل بحثمون امروز اینه که این‌ها دارن روی اَهل سنت کار می‌کنن، خب؟ و تا حدودی برخی از جوانان شیعه که مثلاً آقا این از کجا آمده و فلان؟ وقتی شما دلیل عقلی بیاری، دلیل قرآنی بیاری و از کتب اَهل سنت دلیل بیاری دیگه حجت تمامه بر یه نفر دیگه. خود شیعه که تا دلت بخواد حدیث داره که عرض کردم، من دو تاش رو گفتم که تموم بشه، دو سه تاش رو.

عنوان بخش ۲ : توسل و شفاعت در روایات اهل سنت (۱)

ندارد

۲- دیدگاه اَهل سنت؛ من چند تا روایت رو جدا کردم خدمت شما عزیزان می‌خونم، سند‌های همه‌شون هم بررسی شده و صحیحه؛

دقیقه ۱۰ تا ۱۵

یعنی یه نفر اگه جیگر داره بیاد بگه سنده این‌ها غلطه! بر‌‌مبنایِ مبانی فکری خودشون ها! یعنی این، هنر اینه دیگه شما بیای بر مبنای… علمای ما اومدن این کار رو انجام دادن.

روایت حضرت ‌هاجره. این روایت، روایته عجیبیه. چرا؟ چون توی صحیح ‌بخاری اومده. این‌ها وقتی می‌گن: «صحیح ‌بخاری» یعنی اون حدیث قطعاً چیه؟ صحیحه دیگه. تموم شد. ۶ تا کتاب دارن: «صحاح ‌سته»، دو تای اولی «صَحیحِین» که دیگه خیلی روش حساب باز می‌کنن. اخیراً این وهابی‌ها وقتی دیدن شیعه از توی صحیح بخاری خیلی نکات بیرون می‌کشه، این وهابی‌ها می‌گن: «۹۹ درصد صحیح بخاری درسته، ۱ درصدش ایراد توش هست، غلطه» و دقیقاً اون ۱ درصد رو می‌ذارن همون حدیثی که شما می‌گی! ۱ درصد، ۱ درصد جمع می‌زنی، می‌شه ۵۰ درصد! یعنی هر موقع، هر حدیثی که تو بخونی می‌گن: «این همون ۱ درصده.» اما تعداد رو که جمع می‌زنی بعضی موقع‌ها می‌بینی بابا این‌ها کُل کتابشون رفت که! این که دیگه نشد صحیح بخاری، می‌شه: «غلط ‌بخاری» که! نمی‌شه که، این نشد که. یعنی واقعاً ماست‌مال کنن دیگه. بعد جالبه از اون طرف هم توی مبانی عقیدتی‌شون اینه که صحیح بخاری رو نمی‌تونن زیر سؤال ببرن. حتی برخی‌هاشون گفتن اگه کسی صحیح بخاری رو زیرِ سوال ببره زنش بَرِش حرام می‌شه! یه پا قرآنه برای خودش! دیگه چی‌کار کنیم؟ یه پا قرآنه.

شیعه کتاب صد‌در‌صد صحیح؟ نداره، اصلاً. شیعه تنها کتاب صد‌‌در‌صد صحیح رو قرآن می‌دونه. «آقا فلان روایت توی بحاره، تویِ نمی‌دونم اُصولِ ‌کافیه». «خب هر‌جا می‌خواد باشه باشه». شیعه بررسی می‌کنه کیا گفتن، بر ‌مبنای چی؟ اون اصول روایت‌شناسی و حدیثیش و علم ‌رجال و حدیث و دِرایه و این چیزها. خب؟ میاد بررسی صحیح و درست انجام می‌ده. و برخی‌ها هم خیلی سخت‌گیرن. بهتون بگم! یعنی توی رجال هست مثلاً یه نفر می‌گه: «من فلانی رو قبول دارم»، اون یکی می‌گه: «نه، این اواخر عمرش فراموشی گرفته بود، بعضی از عدد‌‌ها رو اشتباه می‌گفت». این‌جوری‌اند، یعنی خیلی دقیق. یعنی تا ۴۰ سالگیش مثلاً حدیثش رو قبول داره، از ۴۰ سالگی به بعدش حدیث طرف رو قبول نمی‌کنه. می‌ره تاریخ صدور حدیث از این فرد رو درمیاره. یعنی خیلی علمه! بعضی‌ها فکر می‌کنن… دیدی همین جوری میان نظر می‌دن در مورد دین؟ نمی‌دونن چقدر پیچیدگی‌ها داره.

«آقا توی حدیث خوندم». «خب بیجا کردی توی حدیث خوندی، کدوم حدیث؟» کجا امام‌زمان‌(عج) فرمود: «فَارْجِعُوا إلَی اَحَادِیثِنا؟» نگفت: «رجوع کنید به احادیث ما.» فرمود: «فَارْجِعُوا إلی رُواهِ اَحَادِیثِنا.» الآن می‌بینی هر‌کسی یه کتاب حدیث داره، می‌گه: «عجب حدیثی!» خب جعلیه. الزاماً اصلاً جعلی نیستش، یعنی عمدی در کار نبوده، ایراد در تصحیفه، در صفحه‌برداری؛ می‌خواسته این جوری بنویسه، این‌وَری نوشته. آقا ایراد در خط کوفی بوده؛ الآن عرض کردم چند بار، «سَبْعین» و «تِسْعین» نقطه‌هاشون عین هم خونده می‌شن؛ برای همین بعضی‌ها [در مورد شهادت حضرت زهرا(س)] می‌گن: «آقا ٧٠ روز بعد از رحلت پیامبر(ص)، بعضی‌ها می‌گن چی؟ ٩٠ روز بعد از رحلت پیامبر(ص)». بعضی موقع‌ها این جوری پیش می‌ا‌ومد، بعضی وقت‌ها غلط ‌املایی بود، یعنی بعضی موقع‌ها خط‌خوردگی بود، یعنی این‌جوری بود دیگه.

یعنی واقعاً یه علمه، تخصص بسیار بالایی می‌خواد، در همین حد من فقط می‌تونم بگم. حتی جاعل هم باز بحث می‌شد. آخه هر جاعلی هم همه‌ی احادیثش که جعلی نبوده که، یه ۴ ‌‌تا راست هم باید می‌گفته مردم حرفش رو گوش کنن یا نه؟ یعنی انگیزه‌ی جعل رو باید بره… یه پا کارآگاه باید باشی! انگیز‌ه‌ی جعل رو در بیاری، بگی این آدم داره جعل می‌کنه که مثلاً این رو این کار رو بکنه. یا برخی از جاعل‌ها هستن که تخصصشون توی حوزه‌ی جعل توی یه کاره. مثلاً دیدی بعضی‌ها جعل پاسپورت انجام می‌دن؟ مثلاً توی احادیث، مثلاً این کارش این بوده چهره‌ی خشن از امام ‌زمان‌(عج) نشون بده. مثلاً ابوسُمَینه رو شما نگاه می‌کنید می‌بینید نزدیک ٣٠ تا روایت این آدم… این کسی که ملعونه واقعاً، شما توی علم ‌رجال می‌بینید نگاه می‌کنید در موردش چیا گفتن کُتب رجالی ما؟ که: «این کذابه، فلانه، بهمانه!» ٣٠ تا روایت فقط این نقل کرده: «امام ‌زمان(عج) میاد گردن می‌زنه همه رو!» «از هر ۱.۰۰۰ نفر ۹۹۹ تا رو می‌کُشه!» خب واسه‌ی کی می‌خواد امامت کنه پس؟ بعد طرف می‌گه: «آقا یه حدیث خوندم امام ‌زمان(عج) میاد گردن می‌زنه و نمی‌دونم و فلان و این‌ها». خب این‌ها علم نمی‌خواد؟ خب این بی‌انصافیه.

حالا این روایتی که عرض کردم توی صحیح بخاری، صفحه‌ ٣٨٠، کتاب أحادیثُ الأَنبیاء، روایت ٣٣۶۵. روایت طولانیه، با اون‌هاش کار ندارم، با همین بخشش کار دارم؛ حضرت‌ ابراهیم(ع) میاد حضرت ‌هاجر(س) و اسماعیل(ع) رو می‌ذاره توی اون سرزمین منطقه‌ی مکه و رها می‌کنه و می‌ره؛ وضعیت خاص برای اسماعیل پیش میاد و او [حضرت هاجر(س)] ٧ بار بین صفا و مروه، به قولی طی صفا و مروه می‌کنه، زمانی که ناامید می‌شه یه صدایی می‌شنوه: «فاِذا هِیَ بِصَوْت فَقالَت اَغِثْ اِنْ کانَ عِندَکَ خَیر» «صدایی شنید، فکر کرد که انسانی در آنجاست، پس گفت: به داد من برس اگر در نزد تو خیری است. که آن صدا صدای جبرئیل بود.

دقیقه ۱۵ تا ۲۰

و بعد حضرت ‌اسماعیل(ع) پای خود به زمین می‌کوبد و در اثر همان کوبیدن آب جاری می‌شود.

که تا الآن هم این یادگار استغاثه هست دیگه و معجزه‌ی حضرت ‌اسماعیل(ع) هست. زمزم هم به زبان عبری آرامی صحبت کرد، یعنی «بایست»؛ «زَمْ، زَمْ»، ترسید از آب؛ گفت: «بایست بایست». چشمه‌ی عجیب غریبیه، حالا محل بحثمون نیست که ۴.۰۰۰ ساله داره می‌جوشه؛ تمام مولکول‌های آب ‌زمزم هگزوناله (HEGZONAL)؛ یکی از معجزات این آبه. یه قطره از آب زمزم رو بندازی توی یه بشکه آب تمام مولکول‌هاش هگزونال می‌شه. یعنی اون خاصیت خودش رو می‌تونه چی کار بکنه؟ آره، انتشار بده. بعد جلبک نمی‌زنه، این چیز‌هایی که تو آب‌های دیگه هست. خیلی عجیبه! یعنی معجزه‌ است دیگه به هر حال. توی اون سرزمین خشک ۴.۰۰۰ ساله این چشمه داره می‌جوشه.

آیا حضرت ‌هاجر(س) که استغاثه کرد کافر بود؟ لابد بوده دیگه! حضرت ‌ابراهیم(ع) هم رفـته یه زن کافر گرفته از نظرِ این آقایون. آیا کسانی که این روایت رو نقل کردن کافر بودن؟ یعنی کیا خب؟ راوی‌های حدیث. از کی نقل کردن؟ بسم‌الله، من دیگه جرأت نمی‌کنم بگم. بعد خودِ آقای بخاری که این رو توی کتابش آورد، اون هم کافر بود؟ خب پس چی موند؟ همه‌ی پیغمبر‌ها و همه چی شدن؟ کافر! چرا که طبق نص صریحِ کتاب محمد‌بن‌عبد‌الوهاب استغاثه به ملائک چی بوده؟ کفرِ قریش بوده. دیدید دیگه همون اول اون روایت رو خوندم. استغاثه به ملائک کفرِ قریش بوده، خب؟ پس حضرت‌ هاجر(س) هم کافر بوده. این یه روایت.

روایت دیگه آقای ابن‌عباسه؛ روایت رو براتون فارسیش رو دیگه می‌خونم. می‌گه: «در روی زمین بنده‌ای از بندگان خدا وجود دارد که هر زمان برای انسان مشکلی پیش آمد و او را فریاد بزند، او را کمک می‌کند که ای بندگان خدا! به فریادم برسید و آن‌ها را کمک خواهند کرد. می‌گه: «عَن ‌الاِبن‌ عباس اِنّ‌ اللَّه عَزَّوَجَلَّ ملائکهٌ فی‌الاَرض»، یعنی اون بندگان، ملائکه رو می‌گه ها! می‌گه: «ملائکه‌ای وجود دارند که اگر انسان به آن‌ها استغاثه بکنه اون‌ها چی‌کار می‌کنن؟ به فریادش می‌رسند.» ببین، ما روایات اَهل سنت رو داریم می‌خونیم؛ بر مبنای اصول خودشون هم چی؟ بررسی می‌کنیم. خب؟ آیا این روایت صحیحه یا نه برمبنای بحث شیعی، اون محلِ بحث ما نیست ها! اشتباه نکنید! ما مبانی فکری خودمون رو داریم. خب پس این‌جا هم که شما می‌بینید آقای اِبن‌عباس ـ حِبْرِ اُمّه ـ حِبْرُ الاُمّه بهش می‌گن دیگه، یعنی: دانشمند اُمت، خود اَهل‌سنت هم این لقب رو بهش دادن، پس ایشون هم کافره. بعد، سند هم جامعُ ‌الشعب‌ الایمان، صفحه‌١۴٠ سندش. روایت هم معتبره، بهتون بگم. سندی هیچ مشکلی نداره و نمی‌تونن زیرِ سوال ببرن. یعنی تمام راوی‌های حدیث، همه‌ی این‌ها کافر‌ن از نظر این‌ها. صحابه‌ای هم که این‌ها رو نقل کردن این‌ها همه کافرند.

روایت بعدی روایت احمد‌بن‌حنبله. احمدبن‌حنبل امام حنبلی‌هاست. این وهابی‌ها خودشون یه شاخه‌ی برگرفته شده از حنبلی‌هان. حنبلی‌ها بیشتر توی عربستانند، کم هستن. ما توی کشور خودمون تعداد خیلی کمی داریم. بعد، چون اَهل ‌سنت ایران بیشتر شافعی‌اَن که کُردها و جنوب کشورند، کُردها و (خدمت شما عرض بکنم) حاشیه‌ی خلیج، مثل هرمزگان و این‌ها شافعی‌اَند. بعد، ترکمن‌های ما و بلوچستان و خراسان‌ جنوبی حنفی‌اَند.

این رو گوش کنین! از عبدالله‌بن‌احمدبن‌حنبل، از پدرش نقل کرده: «حَدَّثَنا عَبدالله‌بن‌اَحمدبن‌حَنبل قال سَمِعْتُ اَبی اَقول،» ـ می‌گفت… حالا من می‌گم، «پدرم می‌گفت: من ۵ بار به حج رفتم. ٢ بار سواره، ٣ بار پیاده. یا هم این‌ که ٣ بار سواره، ٢ بار پیاده. نقل داره می‌کنه حدیث رو یادش نیست، دقیق داره می‌گه، می‌گه: «۲ بار سوار بودم؟ ۳ بار؟ خلاصه ۵ باری رفتم.» در یکی از این سفرها، پیاده راه را گم کردم و نمی‌دانستم که به کجا بروم. فریاد زدم: ای بندگان خدا! راه را به من نشان دهید. یعنی فرشته‌ها. تا این را گفتم فوراً راه را پیدا کردم. در این‌جا کی به کی کمک کرد؟ آقای اَحمدبن‌حنبل هم پس کافره و تمام کسانی که این‌ها رو نقل کردن کافرند. خب آقا این هم الجامع‌ شعب‌ الایمان، بیهقی، صفحه‌ ١۴٠ به بعد، این‌جا اومده. آقای احمدبن‌حنبل کافر بود یا مسلمون بود؟ به تحقیق محققش، مختار اَحمدالنَّدَوی باید باشه، خب؟ می‌گه: «اَسنادُه جَیِّد» یعنی سندش هم خوبه.

آقای اَلبانی، اَلبانی این‌ها بهش می‌گن: «بخاری دوم». یعنی اینقدر مثلاً ارزش داره.

دقیقه ۲۰ تا ۲۵

می‌گه: «سند روایت حَسَنه»، یعنی خوبه. و این‌ها هم تصحیح شده. گفتم دیگه این‌ها تصحیحِ سندی شده، این‌ها نمی‌تونن… بعد این آقای اَلبانی یادش رفته که خودِ محمد‌بن‌عبدالوهاب گفته که چی؟ «استغاثه به فرشته، کفره». یعنی یادش می‌ره دیگه. می‌گه: «دروغ‌گو کم حافظه است». چون این‌ها انگیزه‌‌های مختلفی هم داشتن. در ادامه‌ی روایت، احمد‌بن‌حنبل رو گوش کنید. می‌گه: «این روایت اَحمد‌بن‌حنبل با سند صحیح نقل شده است.» خود اَلبانی می‌گه. وقتی این رو نقل می‌کنه می‌گه: «این روایت هم با سند صحیح اومده.» پس تو چه جور وهابی‌ای؟ اصلاً وقتی یه چیزی مبنا نداشته باشه، یه چیز لغزنده می‌شه، به خدا.

من خیلی با این تکفیری‌ها سر و کله می‌زنم. همین چند وقت پیش یه مناظره‌ای بود، توی محیط همین لاین بود یا وایبر، یکی از این اتاق‌های گفتگو که درست کردن؛ چقدر داستان درست کردن که: «بیا». یکی از این خانم‌های دانشجویی که مرتبط با ماست، بدون اجازه با من هم تازه رفته بود مناظره کرده بود، بدون اجازه‌ی من؛ ۱۱ نفر شیعه شدن! ۱۱ نفر! تازه اجازه هم از من نگرفت، خب؟ چون می‌ترسید بهش بگم: «نه». چون من روی بحث وحدت خیلی حساسم. خب؟ می‌دونم اگه شما بری ۱۰.۰۰۰ نفر رو هم شیعه بکنی، اگه یه شیعه‌ای یه جا به ناحق کُشته بشه نمی‌ارزه. بهتون بگم ها! اینقدر خون مسلمون ارزش داره ها! ارزشمنده. بعد رفته بود مناظره کرده بود و بعد اون‌ها با خودشون گفته بودن: «بابا این اینجوری…» بعد اون‌ها چند تا؟ اون‌ها ۳، ۴ تا استاد بودن اون طرف! کله پا شده بودن. فکر نکنین یه مناظره‌ی دانشجویی بوده. چقدر آدم‌های مخاطب این روم (Room) شیعه شدن و جالبه که اون‌ها گفته بودن: «این بابا این‌جوریه استادش کیه؟» بعد حالا اون رو ولش کن، شما ببین علمای ما چی‌اَن[هستند]؟

این‌ها هیچ کدوم جرأت نمی‌کنن بیان مناظره کنن. شما دیدید بار‌ها شبکه‌ی ولایت این‌ها رو دعوت به مناظره می‌کنه، می‌پیچونن. اون روز من دیدم یه کلیپی از این‌ها پخش شده، توی اینترنت هست بزنید؛ می‌گفتش که، مردم زنگ می‌زنن می‌گن: «خب چرا مناظره نمی‌کنید؟» می‌گفتن: «نه، مناظره حرامه.» بسم الله، ته ماجرا در اومد دیگه. کسی بخواد بحث علمی و عقلی بشه اون هم می‌شه حرام. پس بنا به گفته‌ی آقای محمد‌‌بن‌عبد‌الوهاب، احمد‌بن‌حنبل کافر و مشرکه، باید کُشته بشه. آره دیگه چاره‌ای نداریم.

روایت بعدی روایت عبدالله‌بن‌عُمَره. روایت پسر خلیفه‌ی دوم. می‌گه که: «کُنْتُ اَمْشی مَعَ اِبن عُمَر»، راوی می‌گه. می‌گه: «من با عبدالله‌بن‌عُمَر در سفری بودیم، پای او دچار گرفتگی شد و نتوانست که حرکت کند. مردی به او گفت: محبوب‌ترین فردی که در نظر توست به فریاد بخوان، از او کمک بخواه.» خب؟ می‌گه او هم گفتش که: «فَقالَ یا محمدا فَقام و فَمَشوا.» گفت: «یا محمد»؛ یعنی «پیامبر(ص) رو خطاب کرد و بلند شد و چی؟ راه رفت.» خب ببینید! پسرِ خلیفه‌ی دوم هم چی بوده؟ کافر بوده از نظر این‌ها. حالا جالبه! شما برید توی صحیح بخاری چقدر روایت از پسر خلیفه‌ی؟ دوم نقل شده! اصلاً خیلی روایت نقل کردن از عبدالله‌بن‌عُمَر! یعنی این‌ها یه چیز‌هایی می‌فهمن که خودِ صحابه و تابعین نمی‌فهمیدن! نگاهشون اینه وهابی‌ها دیگه. خب؟ دینوَری توی عمل الیَوم و اللَیلَه، صفحه‌ ٨٨ میاره. این آقای دینوَری همون کسیه که سُنَنِ نسایی رو خلاصه کرده ها! آدم بزرگیه. در حال حاضر هم از صِحاح سته‌ی اَهل سنته؛ یکی از ۶ تا کتاب صحیحشون.

این روایتی که نقل کردم خودِ آقای بخاری هم توی کتاب دیگرش میاره، اَدَبُ المُفرد. توی اونجا هم میاره. جالب اینجاست که توی نسخه‌های قدیمی «یا محمدا» بوده، توی نسخه‌های جدید «یا» رو حذف کردن! گفت چه کسی رو؟… «آ» هم دیگه نداره. «چه کسی نزد تو محبوب‌تره؟» گفت: «محمد(ص)»؛ یعنی مخاطب قرار؟ نداده. یعنی کماکان این پروسه‌ی تحریف در قرن ٢١ ادامه داره! یا جالبه، مثلاً من کتاب دیدم با ٢ تا چاپ با یه فاصله‌ی زمانی، شما نگاه می‌کنی می‌بینی که اسم اون صحابه‌ای که اون حرف رو زده حذف شده، «فقال فلانی» اومده جاش! قشنگ لفظ «فلانی» اومده. یعنی ببین، تحمیق مردم کماکان ادامه داره. و یک سری حروف رو که بی‌حیاییِ محض کردن من نمی‌تونم بگم خدا شاهده! که این بی‌شرف‌ها چی کار کردن؟ مثلاً یه نقطه رو جابجا کردن توی حدیث. یعنی شما کتاب قدیمی‌تر رو داری ها! جالبه ما الان مثلاً همینی که گفتم نسخه‌ی خطیش هم موجوده. یعنی این رو دیگه نمی‌شه ماست‌مالش کرد. چاپ عربستانش موجوده، خب؟

دقیقه ۲۵ تا ۳۰

یعنی اون سعودی‌ها اومدن یه همچین چیزی چاپ کردن. خیلی از این‌ها اینجوریه. این‌ها میان یه سری حروف رو جا‌به‌جا می‌کنن، مثلاً می‌بینی که، حالا ببخشید مثلاً «نالَ» یعنی: رسید، نائل شد. نقطه رو میارن پایین می‌شه «بالَ» یعنی ادرار کرد به خودش. حالا من نمی‌تونم بگم در مورد کی استفاده کردن این رو. یعنی بی‌شرفی تا این حد! خب؟ یا «قالَ» رو کردن «بالَ»؛ یه حرف رو سریع عوض کردن، یعنی بول کرد به خودش. یعنی اینجوری، یعنی دشمنیِ ذاتی، این‌ها ذاتشون مشکل داره؛ این تکفیری‌ها. پس حرف «یا» رو برداشتن حذف کردن فکر کردن چی؟ بنابراین عبدالله‌بن‌عُمَر هم و آقای بخاری هم که این روایت رو نقل کرده هر دو تا چی‌اَند[هستند]؟ کافر و مشرک‌اَند[هستند].

حالا یه نکته‌ی جالب به شما بگم که این روایت رو ابن‌تیمیه! دیگه بابای این‎ها… آره، کتابی داره به اسم اَلکَلَمُ الطَّیِّب من اِذکار النَّبی، فصل ۵٧. «قالَ»، می‌گه: «عَن هِیثَم‌بن‌حَنَش»، شاید درست باشه، ح جیمی، نون و شین. «قالَ کُنّا عِندَ عَبدالله بن عُمَر». «ما نزد عبدالله‌بن‌عُمَر بودیم، در پایش خاری رفته بود.» داستان رو می‌گه؛ گفت: «اُذکر اَحَبَّ النّاس اِلَیکْ فقالَ یا محمّد». خودِ ابن‌تیمیه «یا محمّد» رو آورده! حالا یه نکته‌ای من به شما بگم؛ این دلیلش چیه؟ الآن من براتون می‌گم. حالا بذارید یه روایت دیگه هم این جوری دارم، جمع کنم یه جا بهتون بگم؛ که چی می‌شه از دستشون در می‌ره؟ اولاً یه نفر وقتی مبنای فکری نداره از دستش در می‌ره یه چیزی، وقتی که مبنا داشته باشی همیشه همینی. یکی دیگه هم یه دلیل دیگه داره، اون هم الآن عرض می‎کنم، به وقتش.

عنوان بخش ۳ : توسل و شفاعت در روایات اهل سنت (۲)

بقره (۳۷) نجم (۳)

۳ـ روایت بعدی روایت جناب عایشه است. این در کجا آمده؟ در سُنَنِ دارِمی؛ این که دیگه خیلی، از کتب واقعاً معتبرِ اَهل سنّته. صفحه‌ ٢٢٧، باب ١۵، روایت ٩٣. می‌گه: «در زمان عایشه مردم مدینه دچار قحطی شدند.» خشکسالی اومده بود. «مردم پیش عایشه شکایت بردند.» «فشکَوْا إِلى عائِشهَ، فقالت: انْظُروا قَبرَ النَّبی‏.» گفتن: «چی کار بکنیم؟» عایشه دستور می‌ده مردم برن سراغ کی؟ قبر پیغمبر(ص). عجب! خود جناب عایشه: «برید سراغ قبر رسول خدا(ص) و از قبر ایشان طلب حاجت کنید.» دیگه من چی کارش کنم؟ گفت: «روی گنبد هم یه سوراخی درست بکنید که بین آسمون ‎و سطح قبر چیزی نباشه، واسطه‌‎ای نباشه.» برآمدگی هست روی گنبد پیامبر(ص)، این همون سوراخه است می‌گن. خب؟ بعد خدمت شما عرض بکنم که از نظر این‌ها، خیلی جالبه، جناب عایشه که همسر پیامبره، به قولی اُمُّ‌‎المُؤمنینه عایشه دیگه، ها؟ از نظر این‌ها کافره. آره، باید قبول کنن کافره دیگه اگه اینجوری باشه. یا چرت ‎و پرتش رو پس بگیره. یعنی این‎جا خودِ همسر پیامبر(ص) دستور می‌ده به چی؟ به کفر، اگه اینجوری باشه. پناه بر خدا.

روایت دیگری اَهل سُنّت نقل می‎کنن از کی؟ از حضرت زینب سلام‌الله‌علیها. این رو آوردم به خاطری که به این شب‎‌ها می‎خورْد. چون اَهل سنّت آوُردن سندش هم کاملاً صحیحه، چون کسی هم که این رو میاره سَلَفیه! اِبن‌کثیرِ‌دمشقیِ سَلَفی توی بدایه و نهایه‌ا‎ش میاره جلد ٨، صفحه‌ ٢٧١. ماجرای دردآور عاشورا که حالا نقل می‌شه ‎و محلِ بحث بنده نیست، اون رو که صحبت می‌شه در ادامه می‌گه: «هنگامی که حضرت زینب سلام الله علیها و خانواده‌ی امام حسین(ع) را از کنار اجساد مطهّر شهدا عبور میدادند، حضرت زینب(س) فریاد برآورد: «یا محمّدا، یا محمّدا.» اینی که ما می‌گیم، این به سند صحیح در منابع اَهل سنّت هم آمده؛ یعنی از نگاه این‌ها الآن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها ایشون هم چیه؟ زبانم لال، زبانم لال، «اَلْفَ مَرَه»؛ هزار بار، کافره. هیچ کی نمی‌مونه، من بهتون بگم! یعنی شما دیدید که همسر پیغمبر(ص) کافر، صحابه‌ی پیغمبر(ص) کافر، چون ساختن، چون ساختن. خیلی از این احادیث که حذف کردن یا جعل کردن در زمان بنی‌اُمیّه بود؛ چون اصلاً مبنای فکری و ریشه‌ی فکریِ وهابیّت در زمان بنی‌اُمیّه ریخته شد. اون‌ها می‎خواستن آثار پیغمبر(ص) رو پاک کنن، یکی از جا‌هایی که مردم هِی رجوع می‎کردن اَهل بیت پیغمبر(ص) بودن ‎و چی؟ قبر پیغمبر(ص) و این چیز‌هایی که مردم رو یاد پیغمبر می‌نداخت. این‌ها رو همه رو می‎خواستن از بین ببرن.

روایت دیگه روایت مالک‌بن‌اَنَسه؛ دیگه مالک معروفه دیگه؛ این هم باز امام کیاست؟ مالکی‌ها. باز یک چهارم دیگه‌ی اَهل سنّت.

دقیقه‌ی ۳۰ تا ۳۵

حالا یک‎ چهارم به معنیِ عددِ رقمی نمی‎گم ها! یکی از چهار قسمت. در کتاب شِفا بِتَعریف حقوق المصطفی تألیف آقای قاضی اَیاز، جلد ٢. این می‎گه. فصل سوّم، فی تعظیم النَّبی بعد موته. اصلاً ببین اهل ‎سنّت کتاب می‎نوشتن چی؟ تعظیم پیامبر(ص) پس از؟ رحلت ایشون. صراحت می‎کنه؛ ایشون خودش می‎گه که: «حرمت و احترام پیامبر(ص) بعد از وفات ایشان لازم است همانطور که در زمان حیات ایشان چی بود؟ لازم بود»؛ هیچ فرقی نمی‎کنه. این نگاه اَهل سنّت.

اما روایت، می‎گه: منصور دوانیقی با مالک وارد مسجد رسول خدا(ص) میشود مسجدالنّبی و آنجا با صدای بلند صحبت میکند. مالک به او میگوید: صدایت را در این مکان بلند نکن؛ یه جایی آیه‎ای داریم که می‎گه که: «صداتون رو بلند نکنید». زیرا خداوند گروهی را تأدیب کرده. که روایتش توی صحیح بخاری اومده ‎و منظور چه کسانی هستن، اون‎جا هست، بگذریم. منصور دوانیقی می‎گه: «ای مالک رو به قبله دعا کنم یا این که رو به قبر رسول خدا(ص)؟ مالک می‎گه: رسول خدا(ص) وسیله‎ی تو و پدرت آدم علیهالسّلام در روز قیامت و حضرت آدم با توسّل به او بخشیده شد. رو به قبر رسول خدا(ص) کن و از ایشان طلب شفاعت کن و توسّل کن!» نگاه کن! خودِ این رو کی داره می‎گه؟ مالک! به قولی امامِ یک چهارم اَهل ‎سنّت. و توسّل به قبر پیغمبر(ص) کن نه رو به قبله! چون پدرت حضرت آدم به واسطه‎ی توسّل به او بخشیده شد. بعد اشاره می‎کنه مالک به همین آیه‎ای که اگر به خودت ظلم کردی نزد خدا و رسول او استغفار کن. آیه‎ای که دیشب براتون خوندم، آیه‎ای که به صراحت می‎گه به پیامبر(ص) رجوع کنید. خب این هم صفحه‎ ٢٨٨ بود.

بعد این‎ها اومدن، این آقای اَلبانی و اِبن‎تیمیه اومدن یه سری اشکالات سعی کردن به این حدیث وارد کنن. اشکالاتشون بچّه‎گانه ‎است! یعنی اگر همون اشکالات رو مبنا قرار بدی هیچ چی ازشون نمی‎مونه. مثلاً یه جا میاد می‎گه: «آقا من فلانی رو قبول ندارم.» یه مثال برای شما بزنم؛ اِبن‎حزم اندلسی یه کتابی داره به اسم المُحَلَّی. این از بزرگان اَهل‎ سنّته. حدیثی رو نقل می‎کنه، من حدیث رو توی پاکت می‎گم، نمی‎تونم بازش کنم. نقل می‎کنه که: «پیامبر(ص) داشت برمی‎گشت از جنگ، توی عقبه عدّه‎‎ای از صحابه شتر ایشون رو می‎خواستن رَم بدن‎ و رموندن حتّی! که پیامبر(ص) رو بندازن تو درّه و پیامبر(ص) رو ترور کنن. یک رعد و برقی زد و یه نوری شد و حُذَیفه دید چهره‎ی این‎ها رو». یا می‎گه: «پیامبر(ص) به حُذَیفه گفت: این‎ها کی‎اَن؟» اسم‎ها رو هم توی روایت می‎بره. اسم‎ها رو توی روایت می‎بره، بعد آقای اِبن‎حزم آندلسی می‎گه: «چون در نقل این روایت فلانی هست ما این روایت رو قبول؟ نداریم». حالا نکته‎ی جالب می‎دونی چیه؟ این آقایی که می‎گن: «چون این‎جا هست…» از راوی‎های صحیح مُسلِمه! یعنی خیلی اوضاع خرابه. یعنی اگر یه جا یکی رو به خاطر این ‎‎که یه حدیثی رو ماست‌‎مال کنی بذاری کنار، ده جا دیگه‎اَ‎ت خراب می‎شه. یعنی پس اثبات می‎کنه اون حدیث کاملاً چیه؟ صحیحه. و واقعاً اون کدوم صحابه‎‎ای بودن که می‎خواستن پیامبر(ص) رو شترش رو رَم بدن و پیامبر(ص) رو ترور کنن چون دیگه مطمئن بودن پیامبر می‎خواد بیاد علی(ع) رو اعلام کنه دیگه، خلافتِ بعد از خودش رو. پس توی این روایت هم جناب آقای مالک هم کافر می‎شه.

روایت بِلال‎بن‎حارث؛ با سند صحیح دوباره نقل شده، اصلِ روایت توی کتاب مُسند اَبی شِیبَه است، امّا اِبن‎کَثیرِ دمشقی هم آورده؛ چون این سلفیه کِیفِ بیشتری می‎ده از این بخونیم. توی البدایه ‎و النهایه، جلد ۷ ، صفحه‎ ۲۰۵. می‎گه: در زمان عُمَر قحطی شد؛ مردی سراغ قبر رسول خدا(ص) رفت و گفت: یا رسول الله! از خداوند طلب باران کن. قاعدتاً یه کافری بوده دیگه، مشرکی بوده. چون اُمّت تو در حال هلاک شدن هستند. چون اِستقاثه کرد رسول خدا(ص) به خواب او آمد و گفت: پیش عُمَر برو و سلام مرا به او برسان و به او بگو باران خواهد آمد. به او بگو نذری انجام دهد و به فقرا کمک کند. آن مرد به عُمَر خبر این کار خود را داد و به او گفت که در خواب رسول خدا(ص) را دیده. سندش هم کاملاً صحیحه.

می‎گه: «پیامبر اومد، گفت، نمی‎دونم فلان، بهمان، این‎جوری برو سلام من رو به عُمَر برسون بگو آقا حَلّه». خب این چه جوری بوده؟ پیغمبر(ص) چه جوری صدای این رو شنید؟ صدای یه مشرکی رو آورد اونجا به قبر متوسّل شد، یه قبرپرست بود! عُمَر تشخیص نمی‎داد که باید بزنه قبر رو صاف بکنه، خراب بکنه، این‎ها تشخیص می‎دن؟

دقیقه ۳۵ تا۴۰

خب این هم که سندش رو براتون خوندم. جلد ۷ صفحه‎ ۲۰۵، بدایه ‎و نهایه. همین روایت رو اِبن‎حَجَر عَسقلانی هم نقل می‎کنه، جلد ۲ صفحه‎ ۵۷۵؛ و سندش رو همه رو تصحیح می‎کنن، می‎گن: «این‎ها سندش درسته». در ادامه گفته که: «کسی که به قبر رسول خدا(ص) توسّل کرده بود بلالبنحارث بوده». خب حالا با این کار نداریم. چاپ عربستان سعودی هم هست. به دست سلطان عبدالعزیز آل سعود چاپ شده بوده این کتابی که اثبات می‎کرده صحابه‎ی پیغمبر(ص) کافرن، لابد دیگه! اثبات می‎کرده که مثلاً جانشینان پیامبر(ص) چی‎اَن؟ کافرن. این‎ها هیچ کدومشون تشخیص نمی‎دن توسل رو. حالا بعضی‎‎ها می‎گن: «آقا اون فَرده مجهول بوده، اونی که رفته، سر قبر». خب چه اهمّیّتی داره کی بوده؟ خب؟ اصلاً X رفته، Y رفته، Z رفته، مهم پیغمبره که پیغام پسغامش رو فرستاده بود. یعنی چیزهای چرت‎ و پرت، هر چند که عرض کردم که تو روایت‎های دیگه‎شون می‎گن کی بوده.

روایت بعدی روایت عثمان‎بن‎حُنَین. من امشب زیاد نمی‎خوام مصدّعتون بشم، جلسه رو زودتر تمومش می‎کنم امّا می‎خواستم بحث روایی رو کامل براتون بیارم که شما خودتون ببینید. روایت بعدی روایتِ عثمان‎بن‎حُنَینه؛ ماجراش اینه: «شخصی با عثمان کار داشت، عثمان هم به کار اون فرد رسیدگی نمی‎کرد؛ هِی این اصرار می‎کرد بابا بیا کار ما رو انجام بده، رسیدگی نمی‎کرد». آن مرد به عثمانبنحُنَین صحابه‎ی پیامبر(ص) شکایت کرد. عثمانبنحُنَین به او دستور داد که وضو بگیر و به مسجد برو. «فَصِلّ»؛ برو بخون، «فیهِ رَکعَتَین»؛ «دو رکعت نماز بخون». «برو به مسجد پیغمبر دو رکعت نماز بخون». «ثُمَّ»؛ «بگو» «اللّهمّ اِنّی اَسئَلُکَ»؛ «خدایا من می‎خوام»، «و اَتَوَجَّهُ الیک»؛ «توجه می‎کنم به شما». این عثمان‎بن‎حنینه ها! یه وقت با عثمان‎بن‎عَفّان اشتباه نگیرید ها! ـ «اللّهمّ اِنّی اَسئَلُکَ و اَتَوَجَّهُ اِلَیک بِنَبیِّنا»؛ «من خدایا توجّه می‎کنم و توسّل می‎کنم به تو به واسطه‎ی پیغمبرمان».«محمّد نَبیِّ الرَّحمَه؛ یا محمّد اِنّی اَتَوَجَّهُ بِکَ اِلی رَبِّک و رَبّی جَلَّ و عَزّ». که آره، حاجتم رو به من بده. گفت: این کار را کرد، حاجت او برآورده شد و به خانه‎ی عثمان رفت و کار او انجام شد.

سند روایت هم کاملاً صحیحه، خودِ طبرانی تو صفحه‎ی بعدش بعد از نقل سندهای مختلف می‎گه: «الحَدیث صحیح». خب، جلد ١ صفحه‎ ٣٠۶ روایت ۵٠٨. الرَوض الدانی فی مُعجَمِ الصَّغیر الطَبَرانی؛ که معروفه اصلاً به مُعجَمِ صغیر. یه سری باز دوباره سرِ همین، این اَلبانی یه اشکالاتی وارد کرده که ردّه اصلاً.

روایت بعدی خیلی جالبه؛ «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» (بقره/۳۷) سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت کرد و خداوند توبه‎ی او را پذیرفت؛ چرا که خداوند توبهپذیر و مهربان است. اکثر مفسّرانِ اَهل سنّت، اِبن‎کثیر، فخر رازی، شوکانی توی فتحُ ‎الغدیر، آلوسی وهّابیه توی روحُ ‎المَعانی، که همه از تفاسیر از دیدگاه اَهل‎ سنّت، در تفسیر هم پیشتاز هستند، حدیثی رو از ابن‎عبّاس نقل می‎کنند که از او سؤال شد: «منظور از این کلماتی که آدم بهشون متوسّل شد و توبه کرد چه بود؟» گفت: «از رسول خدا(ص) سؤال کردم آن حضرت فرمود: خداوند به آدم وسیله‎ی او را به سوی پروردگارش نشان داد که با توسّل به آن توبه کرد و به او گفت بگوید: خدایا «یا حَمیدُ بِحَقِّ محمّد»؛ خدایا به حقّ محمّد(ص) و علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) تو را سوگند میدهم که توبهام را بپذیری. خداوند توبه‎ی او را پذیرفت و به آدم فرمود: ای آدم! هرگاه از این به بعد درخواستی از من داشتی با توسّل به این افراد از من حاجتت را بگیر.»

این نام‎ها کِی بوده؟ طرف هنوز به دنیا نیومده بوده می‎شه بهش توسل کرد! یک کم به این فکر کنید! اگه این‎جوری باشه دیگه… اصلاً به دنیا نیامده بوده، هیچ جسمی ازش وجود نداشته، بهش توسل می‎شده. چه کسانی هم نقل کردن! چه سندی داره! حاکم نیشابوری هم این رو میاره نقل می‎کنه و بقیه هم میاره. اما مهم‎ترین کسی که این رو میاره، خیلی برای شما جالب خواهد بود، خود اِبن‎تیمیه است! این خیلی عجیبه! که اِبن‎تیمیه هم این حدیث رو میاره، توی مجموع الفتاوی، جلد ٢، صفحه‎ ٩۵. می‎گه: «زمانی که حضرت آدم زنده شد و به آسمان نگاه کرد؛ «نَظَرَ اِلی عَرش»، «فَرَاَیَ»؛ دید، «اِسمی»؛ و نگاه کرد در گوشه‎ی عرش، اسم مرا دید. خداوند به او، پیامبر(ص) داره می‎گه، به نقل از پیامبر(ص) داره حدیث نقل می‎شه. خداوند به او خبر داد که او آقای فرزندان تو خواهد شد، به آدم گفت. گفت: «او سیّد ذُریه‎ی تو می‎شه، از همه‎ی بچه‎هایی که از تو به دنیا میان.

دقیقه ۴۰ تا ۴۵

زمانی که شیطان آن دو را فریب داد، توبه کردند و به اسم من از خداوند طلب مغفرت کردند. حالا اینجا جالبه، این توی صفحه‌ی‌‌‌ بعدش هم باز یه روایتِ دیگه میاره، همین اِبن تیمیه، همون کتاب صفحه‌ی بعدش، می‌گه: «رسول خدا(ص) فرمود: زمانی که آدم آن اشتباه را انجام داد، سرشان را بلند کردند، آدم و حوا، و گفتند: پروردگارا به حق محمد(ص) گناهان ما را ببخش در عرش نوشته بود که: «لا اِلَهَ لاَّ اللّهُ مُحَمَّد رَسُولُ اللّه» (یه صلوات عنایت بفرمایید) بعد خودش تو ادامه‌ی اینی که نقل می‌کنه می‌گه: این روایت، روایت قبلی رو که من گفتم -چون دو تا روایت گفت دیگه توی دو تا صفحه- گفت: «این اون رو تأیید می‌کنه و این دو روایت مثل تفسیر قرآن کریم با روایات صحیح هست.» یعنی این دو تا روایت یکدیگر رو دارن تفسیر و محکم می‌کنن و سند اون‌ها هم صحیح‌ا‌َند، اینش جالبه.

چرا اِبن تیمیه میاد یه همچین گافی می‌ده توی مجموع الفتاوی، جلد ٢ ، صفحه‌ ٩۵؟ چون توی روایاتی که بقیه‌‌ی اَهل سنت نقل کردن، (اینش خوشگله) بقیه‌ی اَهل سنت نقل کردن، اینه که اصلش این بود: «گفت نگاه کردم به سمت راست عرش، عین عبارت عربیش پیش منه، «فَاِذا عَلَیهِ مَکتوبْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ، مُحَمَّد رَسُولُ اللّه، عَلِی وَلِیُ اللّه». این اینجا یه خطر بزرگ‌تر رو دیده یادش رفته توسل رو گفته من کل کاری که اینجا بکنم چی روحذف کنم؟ علی(ع) رو حذف کنم. این که بهتون گفتم بعضی موقع‌ها این‌ها میارن، از دستشون درمی‌ره، یعنی توی این سیستم سانسورچی‌هایی بودن این‌ها! فوق تخصصِ سانسورِ روایت داشتن! این چی کار می‌کرد؟ این می‌خواسته نام کی رو بزنه؟ اَمیرالمؤمنین(ع) رو حذف بکنه، گفته خب فعلاً پیغمبر(ص) رو بگم، تو این هیر و ویر توسل از دستش در رفته یهویی یک روایت اینجوری از دستشون در می‌رفت دیگه. خود بخاری خیلی از روایت‌ها رو سانسور کرد. اصلا ۲ جلد کتاب نوشته شده، فکر کنم مال طبریه، ۲ جلد کتاب در مورد تَواتُرِ حدیث ِغدیر! ۲ جلد بیای کتاب بنویسی! خیلیه ها! فقط در مورد یه حدیث که این رو چه کسانی نقل کردن، ۲ جلد کتاب! اما بخاری این حدیث رو نمیاره! این خودش خوب تا می‌تونسته سانسور می‌کرده، فضایل اَهل‌ بیت(ع) رو تا جایی که تونست کات (cut) کرد.

حالا نکته‌ی جالب اینه: کجا از دستش در رفته؟ همه رو هم نگاه می‌کرد یه کاری بکنه با مبانی فکری‌شون جور در بیاد. کجا ازدستش در رفته؟ شما می‌بینی یه روایتی هستش که پیامبر(ص) بیماره، در احتضاره، لحظات آخر عمر شریفشه، می‌گه: «آتونی و صحیفهِ وَ الدَوات»؛ یه قلم کاغذ بهم بدید، «اَکتُب لَکُم»؛ یه چیزی براتون بنویسم، «شیئا ًلَنْ تَضِلّوا بَعدی»؛ بعد من هرگز گمراه نشوید. یعنی اگه این رو ننویسم چی می‌شید؟ گمراه می‌شید، دیگه هر آدم عاقلی این رو می‌فهمه بعد، جالب اینجا است که می‌گه که: «فَقالَ عُمَر»؛ خلیفه‌ی دوم گفت: «اِنَّ لرَّجُلْ لَیَهْجُر»؛ «این مرد داره هذیون می‌گه» «غَلَبِ عَلَیهِا لوَجَع»؛ هذیون گویی بَرِش غاب شده. گرفت پاره کرد کاغذ رو، نذاشت دعوا شد پیش پیامبر(ص). ٧ جای صحیح بخاری این اومده! حالا چی شده این، این سانسورچی بودنش این از دستش دررفته آورده؟ به خاطر این که می‌خوان مردم نفهمن، این عین اتفاقه، چون می‌دونست چی می‌خواد بنویسه پیامبر(ص). چی شده؟ این حدیث رو کجا آورده؟ این حدیث رو توی بابی آورده که ربطی به این مسائل نداشته، چون این‌ها باب‌بندیه دیگه خب؟ توی یه جای دیگه آورده، مرادش یه چیز دیگه بوده، این رو جا انداخته.

یا یه روایت دیگه براتون می‌خونم، نمی‌گم این رو، باز هم مجبورم داخل پاکت بگم به خاطر بحث وحدت.

این هم خیلی عجیبه، این خیلی عجیبه! پیامبر(ص) می‌فرمایند، از پیامبر(ص) حدیث نقل شده که پیامبر(ص) می‌فرمود که، خود طرف می‌گه، می‌گه: «پیامبر(ص) رو می‌خواستیم دارو بهش بدیم، نمی‌خورد.» مگه بچه است نعوذ‌‌بالله؟ گوش کن، می‌گه: «دستاش رو گرفتیم به زور دارو رو ریختیم توی حلق پیامبر(ص)! بعد بیهوش شد، بیهوش شد پیامبر(ص) (خوب دقت کنید!)، به هوش اومد، گفت به غیر از عباسْ عَموم که توی این داستانِ شما نقشی نداشت، همه‌تون از این دارویی که به من خوروندید بخورین. اون پس دارو؟ نبوده، سَم بود به پیغمبر خوروندن. یه دو نفر این کار رو کردن. می‌گه: «نگه داشتیم ریختیم توی حلق پیامبر(ص)، بعد گفت به غیر از عباس عَموم که توی این کار نبود»، و می‌گه: «ما هم نخوردیم جالبه.» یه همچین چیزی رو تو چه بابی میاره؟ باب این که: آیا مریض می‌گه من دوا نمی‌خوام باید به زور بهش بدیم یا ندیم؟ هه هه هه، گرفتی چی شد؟ چه جوری از دست درمیره؟ یعنی کار خداست ها! خدا برای هدایت بشر همیشه حجت رو…

دقیقه ۴۵ تا ۵۰

یعنی یه نفر واقعاً عقلانی بره رجوع بکنه، می‌تونه حقیقت رو پیدا کنه، با همین چیزهایی که دمِ دسته منتها منطقی و خدا پیغمبریش بره. بله، کودتایی بود، پیامبر(ص) هم باید حذف می‌شد. من که هِی می‌گم پیامبر(ص) شهید شد، شهید شد، شهید شد، هِی می‌گم یه سری چیزها رو نمی‌شه گفت، اینه. ماجرای شهادت پیامبر(ص) به دست زن یهودی جوکه، هرچند من خودم هم این رو توی سخنرانی‌ها هم می‌گم؛ اما می‌دونید چرا؟ چون اون فاصله خیبر بوده، جنگ خیبر بوده، پیامبر(ص) ۲ سال بعدش زندگی کرده! نه همین جا بود، دیگه پیامبر(ص) دیگه بعدِ غدیر خیلی چیزها رو علنی کرد باید تموم می‌شد کارش.

مسموم کردن، به زور ریختن توی دهان پیامبر(ص) و می‌گفت: «به من نخورانید»، انگار بچه است، بچه‌ای که انگار نعوذ بالله چیزی رو متوجه نمی‌شه. پیامبر(ص)، «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى» (النجم/۳). در مورد پیامبر(ص) هم کار تموم می‌شه سند در حدِ، برای این‌ها درحدِ قرآن! خب؟ اینقدر محکم، منتها این رو گاف داده توی کجا آورده؟ توی باب این که مریض اگه نهی کرد به من دارو ندید، باید بهش بدیم یا ندیم؟ اینجوری از دست طرف در رفته پس این‌ها بعضی موقع‌ها می‌بینی اینجور چیزها…

اِبن تیمیه این رو داره می‌گه! یعنی این‌ها بیان جواب بدن، ما تا الآن جواب از هیچ کی نشنیدیم! که این اِبن تیمیه خودش کافره! خودش همچین روایتی نقل کرده پیامبر(ص) هم کافره نعوذ بالله طبق این روایات. داستان سر اینه. من واقعاً اینجا درخواست می‌کنم که بیان یه فکری بکنن، این جوری نمی‌شه یعنی منطقی باید آدم این‌ها رو نگاه بکنه.

پس اگه توسل شرک باشه حضرت آدم مشرکه، حضرت حوا مشرکه، رسول خدا(ص) که این رو نقل کرد مشرکه، خلیفه‌ی دوم هم مشرکه، چون خودش هم متوجه نشد؛ خود خلیفه‌ی دوم هم خبر نداشته کافره، اِبن تیمیه‌ای که خدای دوم این وهابی‌هاست و در واقع خدای اول این‌هاست، این هم که این روایت رو نقل کرده مشرکه، همه شدن مشرک و کافر، تموم شد و رفت.

پس داستان چی بود؟ حواسش به زدن نام اَمیرالمؤمنین(ع) بود، چون حدیث صراحتاً نام کی رو می‌بره؟ ۵ تن رو می‌بره. گفت: من این… نهایتاً بذار پیغمبر(ص) رو که دیگه حالا عیبی نداره، این‌ها رو بزنم، اما این توسل جا موند مبنا ندارن.

عنوان بخش ۴ : روایات جعلی در منابع اهل سنت

کافرون (۱) کافرون (۲) کافرون (۳) کافرون (۴) کافرون (۵) کافرون (۶) جمعه (۵) نساء (۵۴)

۴- ببین من یه حرفی می‌زنم، ببینید اگه منطقی نیست شما نپذیرید. من این رو خطاب به همه‌ی مسلمون‌ها می‌گم، شیعه و سنی. نه ما رو توی گورِ شما می‌ذارن نه شما رو توی گور من. مخاطب من هر کی می‌خواد باشه. من جوابگوی اعمال خودمم، تو هم جواب‌گوی اعمال خودت؛ اصلاً کافر باش، دیگه از این بیشتر؟ پاسخ من اینه: «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ. لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ. وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ. وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ. وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ. لَکُمْ دِینُکُمْ» (کافرون/۱ تا ۶) دین تو مال خودت، «وَلِیَ دِینِ» (کافرون/۶). اما اگر واقعاً کسی دنبال حق می‌گرده، من چی عرض کردم؟ گفتم من دست و پای اون وهابی رو می‌بوسم که بیاد حقیقت رو برای من چی کار کنه؟ آشکار کنه اگه در اشتباهم. قبول، ببین چی می‌گم. اصلاً این که اَهل بیت(ع)، خب؟ یه آدم مثل چی؟ مثل بقیه‌ی صحابه. از این بیشتر؟ ها! دیگه از اَبوهُرَیره که بالاتر بودن. منصف باشیم دیگه، علی ابن اَبی طالب(ع) از اَبوهُرَیره که بالاتر بود قبول؟ امام حسن(ع) دیگه از پسرخلیفه‌ی دوم که بالاتره، امام حسن(ع) و امام حسین(ع)؛ «سَیِّدِی شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّه» دیگه از این بالاتر؟ شما و انصافتون.

وقتی صاحب کتاب صحیح بخاری، از اَمیرالمؤمنین(ع) که از دوران کودکیش تا آخرین لحظه‌ی حیات پیغمبر(ص)، ملازم حضرت بوده، در تمام کتابش فقط ٢٩ بار نقل می‌کنه، رجوع کنید به مقدمه‌ی فتح الباری شرح صحیح بخاری، صفحه ۴٧۶؛ و از اَبوهُرَیره که کمتر از ٢ سال با پیغمبر(ص) بوده و آدم واقعاً مشکوکیه، خب؟ یهودیِ مسلمان شده است به قولی، تاریخ زندگیش کاملاً پاک شده است. خب؟ بسیاری از توهین‌ها به جناب عایشه رو همین اَبوهُرَیره وارد کرده؛ توی مستدرک حاکم نیشابوری نوشته که عایشه یه جا شاکی شد گفت: «این احادیث رو از کجات در میاری تو؟ ما نشنیدیم.» گفت: «تو مشغول عشق‌بازی بودی با پیغمبر(ص). حواست به جاهای دیگه بود!» به خدا! حتی توهین به خودِ همسر پیامبر(ص) کرده. درست؟ از اَبوهُرَیره که ٢ سال بیشتر نبوده ۴۴۶ تا روایت نقل می‌کنه! آدم چی باید بگه؟ چی شد؟ از اَمیرالمؤمنین(ع) ٢٩ تا، از اَبوهُرَیره چقدر؟ ۴۴۶ تا روایت! اَمیرالمؤمنین(ع) کل عمرش رو با پیغمبر بوده، اَبوهُرَیره ٢ سال آخر.

دقیقه ۵۰ تا ۵۵

این انصافه یا نه؟ دیگه از این بیشتر دیگه؟ اصلاً ما فرض کردیم که چی؟ اَمیرالمؤمنین(ع) هم اون علی‌ای نبود که اینجوری، اسمش… بابا توی حدیثتون اومده نوشته گفته: این پیغمبر رسول خدا(ص)، علی(ع)؟ ولیِ خدا»؛ دیگه از این واضح‌تر؟ بابا می‌گه: «آدم از قبل از خلقت خودِ این بزرگواران، خلقت جسمی‌شون، آدم موظّف بوده به این‌ها متوسل بشه»، یعنی این‌ها با بقیه فرق ندارن؟ چطور می‌خواید جواب خدا رو بدید؟ به من چه ها! اصلاً هرکسی دین خودش، گرفتی چی می‌گم؟ اصلاً من کافر شما مسلمون، من جهنمی شما بهشتی، چطور می‌خواید جواب بدید؟ من نگران می‌شم خدا شاهده. می‌گم بابا دیگه آدم به کجا باید برسه نبینه؟

محمد‌اَبو‌رویه یه کتابی نوشت، سُنیه، مصری باید باشه، کتاب نوشت درمورد اَبو‌هُرَیره فقط. یه آدم منصف اومد گفت: «این آدم کی بود؟ از کجا اومد یهویی چسبید به پیغمبر(ص)؟» بعد شروع کرد بعدِ پیغمبر(ص)، یه فرصتی براش فراهم شد گفتن تو حدیث بگو. ببین چی می‌گه؟ می‌گه: «اگر علی(ع) که بیش از یک سوم قرنْ ملازم پیغمبر بود و هر روز فقط یک روایت از حضرت فرا می‌گرفت، باید بیش از ۱۲.۰۰۰ روایت از او نقل می‌شد.» خب؟ او داره عالِمِ سُنی می‌گه. «حال آن که همه‌ی احادیثی که اَهل سنت در تمام کتب روایی و تفسیری و تاریخی از اَمیرالمؤمنین(ع) نقل کردند ۵٣۶ تا نمی‌شه. در تمام، تمامِ کتاب‌ها، نه صحیح بخاری که ٢٩ تا بود. جالب اینجاست روایت‌هایی که برادران اَهل سنت از اَبو‌هُرَیره نقل کردن ۵.۳۷۴ تاست! ببین، دیگه آدم دو دو تا چهار تا دیگه. نه فقط توی صحیح بخاری، توی بقیه‌اَش. خب ما چه جوری می‌خوایم جواب پیغمبر(ص) رو بدیم؟ اَبو‌هُرَیره‌ای که این احادیث جسمانیت خدا، تمسخر کرده خدا رو! پیغمبر(ص) رو مسخره می‌کرد! برید ببینید چه احادیثی نقل شده! عموم این احادیث عجیب غریبی که بعد‌ها دست مایه‌ی اون فیلم چیز شد، موهن علیه پیامبر(ص) ساختن؛ اون مسیحی‌هایی که این فیلم رو ساختن فکر کردی چی می‌گفتن؟ قبطی‌های مصر، اون‌ها مسیحی‌اَند[هستن] دیگه؛ این فیلم رو ساختن فکر کردی چی می‌گفتن؟ می‌گفتن: «کدومش رو ما دروغ گفتیم؟ این تو کتاب‌هاتونه.» منتها ما می‌گفتیم: «نه آقا تو کتاب‌های ما شیعه‌ها؟ نیست؛ ما هم این‌ها رو قبول نداریم، این هم یکی از خودتون حدیثه رو نقل کرده بود.» یکی از اَهل کتاب بود که اومد ایمان آورد، اَبو‌هُرَیره. شاگرد کَعبُ‌الاَحبار.

کَعبُ‌الاَحبار اصلاً خاخام یمنی بود. جالبه وقتی داره می‌ره به سمت بیت‌المقدس، ظاهراً خلیفه‌ی دوم بهش می‌گه: «کجا می‌ری؟» شروع می‌کنه این آیه رو خوندن: «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ … کَمَثَلِ الْحِمَارِ» (جمعه/۵) آره، قرآنِ شما، دینِ شما داره می‌گه: «کسانی که تورات می‌برن اما…» «لَمْ یَحْمِلُوهَا» (جمعه/۵) دیگه، اگه بهش عمل نمی‌کنن هم داره. خدا می‌گه: «اون‌هایی که تورات می‌برن اما بهش عمل نمی‌کنن با الاغ هیچ فرقی ندارن.» چون الاغ هم بار می‌بره، نمی‌فهمه بارش چیه. خب دیگه خدا داره توی قرآن. این رو خوند و بتاز رفت سمت بیت‌المقدس. یعنی چی؟ یعنی به کینه گفت دیگه. گفت: «آره تو کتابتون اینجور چیز‌هایی نوشته بعد می‌گی من کجا می‌رم؟» رفت بیت‌المقدس، حضرت موسی(ع) برش نازل شد، حضرت عیسی(ع) برش نازل شد، خدا اومد روی زمین باهاش کشتی گرفت، خدا رو شکست داد، چی شد؟ به یکباره برگشت گفت: «من عاشق اسلام شدم»، تموم شد. همون داستانی که این‌ها پیاده کردن سر شائولِ یهودی که فرستادن توی مسیحیت، مسیحیت رو منحرف کرد. رفت اونجا مأموریتش رو گرفت. حالا می‌گی: «قبول نمی‌کنن»، خب به درک، چی کارِت کنم دیگه؟ من دیگه نمی‌تونم که یه نفر رو دستش رو به زور بگیرم بیام ببرم. دیگه به این وضوح! چی شد یه شبه اونجا؟ چی بر او گذشت؟ برگشت اومد چه کارها که نکرد!

ببین کَعبُ‌الاَحبار چیا نقل کرده! احادیثشون هزاریه، هزاران. امام صادق(ع) و امام باقر(ع) این‌ها رو تصفیه کردن. نمی‌بود اون جنبشی که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) علیهماالسلام راه انداختن، امروز ما هم باید این مزخرفات رو می‌خوندیم. که پیغمبر(ص) زنش رو گذاشته بود روی دوشش، عروسی بود، اومده بود توی کوچه که فلان صحابه، برای اینکه فضل‌تراشی کنن، اومد به پیغمبر(ص) یه نگاهی کرد یعنی خجالت بکش، پیامبر(ص) گفت: «بیا پایین زشته». یکی از صحابه: «من پیامبر(ص) رو دیدم که (زبانم لال این شب داریم این‌ها رو می‌گیم اما بحث علمیه دیگه.) پیامبر(ص) رو دیدم که وقتی می‌خواست مدفوع بکنه چه جوری می‌نشست، دو تا سنگ رو اینجوری می‌ذاشت، من هم می‌رفتم از روی پشت بوم نگاهش می‌کردم.» این‌ها نقل شده. یا مسائلی از روابط جنسی پیامبر(ص) با همسرانش نقل کردن، خدا گواهه. با سند صحیح هم آوردن. خب؟ یعنی بابا اینجا دیگه اصلاً صحبتِ علی(ع) نیست، اشتباه نکنید، که بغض علی(ع) بر دل‌هاست، ظاهراً. صحبتِ علی(ع) نیست، اصلاً علی(ع) هم مثل یکی دیگه، صحبتِ پیغمبره، دیگه پیغمبر رو که دیگه قبول داری.

دقیقه ۵۵ تا ۶۰

تو وهابی اِدعات نمی‌شه پیغمبر(ص) رو قبول داری؟ یک کم به خودتون بیاید، چه جوری می‌خوای جواب رسول‌الله(ص) رو بدی؟ در تمام کتاب صحیح بخاری، از حضرت صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها فقط ۱ روایت نقل شده! از جناب عایشه ٢۴٢ روایت نقل شده! ما گفتیم عین هم دیگه، قبول؟ عین هم، باشه. از مقداد، چون صحابه‌ای که علی رو قبول داشت، ٢ روایت. از سلمان و عمار هر کدوم ۴ روایت. از امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، «سَیِّدِی شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّه» که اَهل سنت آوردن، خب؟ حتی یک روایت هم ذکر نشده! اما از پسر جناب خلیفه‌ی دوم، از عبدالله‌بن‌عُمَر ٢٧٠ روایت! و از اَنَس‌بن‌مالک، خب کی هست؟ ٢۶۸ روایت نقل شده. مقدمه‌ فتح باری شرح صحیح بخاری ۴٧۵ تا ۴۴٧.

ما چی گفتیم؟ گفتیم اصلاً چی شد؟ گفت: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی»، اصلاً ما می‌گیم اَهل بیت(ع) شامل حال چی؟ زن‌های پیغمبر هم می‌شده هیچ، صحابه هم می‌شده، پسر خاله‌های صحابه هم می‌شده، اون یهودی‌های مسلمون، همه اَهل بیت‌اَن [هستند] الحمدلله، خوبه؟ بابا دیگه حداقل دیگه برابر که باید ببینن. نه! سانسور بود، باید این جریان فکری حذف می‌شد، باید حذف می‌شد! بابا یکی بره از خودش بپرسه، برید مسلمون، من، امشب شب عجیب غریبیه؛ خیلی‌ها این صدای من رو پخش زنده همین الآن دارن می‌شنون، همین الآن پخش زنده. برید مسلمون‌ها امشب یه خرده با خودتون فکر بکنید که اصلاً همه‌ی این‌ها به کنار، یه دو دو تا چهار تا بکنید. بشینیم کُلاهمون رو یه بار دیگه بذاریم قاضی بکنیم، ببینیم از کجا می‌خوایم بیایم؟ چرا هر صحابه‌ای که مرتبط با اَمیرالمؤمنینه از توی گور می‌کشنش بیرون؟ ها؟ بعد خالد‌بن‌وَلید تو یه مسجدی دفنه توی سوریه، توی یکی از این شهر‌های سوریه؛ بعد جالبه، اونجا چون مورد اصابت قرار گرفته بود، نمی‌تونستن قبر رو بگن دیگه، اما خالد‌بن‌وَلید همون کسی که دست‌های اَمیرالمؤمنین(ع) رو می‌بنده می‌بره، اگه می‌خواید بدونید این کی بود. بعد جالبه نگران مسجد‌اَن[هستند] می‌گن: «این مسجدی که، مسجدی که»، نمی‌تونه اسم قبر رو ببره، هِی شبکه‌های وهابی این مسجد رو نشون می‌دادن. حُجر‌بن‌عُدی رو از توی قبر در آوردن، بردن، معلوم نیست کجاست!

ما بشینیم یه دو دو تا چهار تا بکنیم. آقا دعوا، قرآن گفت: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ» (نساء/۵۴) «این‌ها حسودی می‌کردن به چی؟ به آل ابراهیم.» «فَقَدْ آتَیْنَا» (نساء/۵۴)، آیه قرآنش اینه دیگه اگه اشتباه نکنم، «مُلک عظیم می‌گه بهشون دادیم» و حالا این، بَه بَه اصلاً چه شانسی، زدیم آیه‌اَش هم روی قرآنِ ما بازه الحمدلله. نساء/۵۴. «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا» (نساء/۵۴) می‌گه: «همه‌ی مردم دارن حسودی می‌کنن، این مردم به ابراهیم و فرزندانش که چرا ما به بچه‌های ابراهیم این مُلک رو دادیم؟» ملک عظیمی که توی راهه، مُلک مهدوی رو داره می‌گه: «حسودی می‌کنن». کتاب دادیم، چرا به این‌ها پیغمبری دادیم؟ حکمت دادیم. حسودی می‌کنن، داستان همینه.

جالبه من برای شما مثلاً یک بحث دیگه‌ای رو باز نقل بکنم، این رو تو شبکه‌ی ولایت عرض کردم. گفتم: بابا بشینید گوش کنید ببینید حرف من چیه؟ این‌ها یه حدیثی رو نقل می‌کنن که: «هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است، هر کس مرا بیازارد خدا را آزرده.» این‌ها توی صحیح بخاری و این‌هاست ها! یعنی بهتون بگم خیلی! و در اینکه جناب خلیفه‌ی اول حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها رو آزار داد و حضرت زهرا(س) قهرِ از او از دنیا رفت، کاملاً توی کتاب معتبریه، یعنی اصلاً نمی‌شه کاریش کرد. جالبه چند وقتیه، خیلی جالبه، اومدن می‌گن که: «نه، یه حدیثی زبیری‌ها و بنی‌اُمیه‌ای‌ها ساختن که آقا حضرت علی(ع) می‌خواسته بره خواستگاریِ دختر اَبو‌جهل، و برداشتن چی شده؟ پیامبر برای او گفته.» یعنی حضرت علی(ع) حضرت زهرا(س) رو اذیت کرد و فلان. یه چرت پرتی که اصلاً هیچ… جالبه اون کسی که این روایت رو نقل می‌کنه، وقتی می‌ری سِنِش رو درمیاری می‌بینی ۶ ماهش بوده! یعنی بچه‌ی فامیل دور هم اینجوری نیست. خب؟ ۶ ماهش بوده مثلاً این روایت رو اومده نقل کرده. یعنی یه روایت جعلیِ مزخرف که اصلاً نمی‌تونن بهش استناد کنن.

حالا من می‌گم نگاه کن ببین چی می‌گم؛ فرضِ محال، فرضِ محال که محال نیست، خب؟ اصلاً درست، یعنی حضرت اَمیر(ع) هم چی کار کرده؟ حضرت زهرا(س) رو اذیت کرده و از این جهت چی شده؟ چون هر کی حضرت زهرا(س) رو اذیت کنه جهنمیه، در این شکی نیست. حضرت علی(ع) هم چی شده؟ نعوذبالله زبانم لال جهنمی شد. بابا کار خراب شد، تو قبلش باید یه صحابه رو از آتیش نجات می‌دادی، حالا باید چند تا رو نجات بدی؟

دقیقه ۶۰ تا ۶۵

۲ تا، چیزی حل نشد که. تو می‌گی: «صحابه می‌رن بهشت، همه‌شون، ول کن آقا این‌ها همه با هم خوب بودن، ول کن این‌ها اُمتی بودن تموم شد، ماست مال کردن.» می‌گی: «قبول اصلاً، حضرت علی(ع) هم (نعوذبالله، زبان من هزار مرتبه، خدایا من رو ببخش)، رفت توی جهنم، جهنمیه. خب؟ تو قبلش باید یه صحابه رو از جهنم نجات می‌دادی حالا شد چقدر؟ ٢ تا.» نه، داستان اینه که نه، علی(ع) هم باید باشه! همینه، داستان سر اینه، علی(ع) هم باید زیرآبش بخوره، همین. اگه به فحش خوردنه علی(ع) هم باید فحش بخوره؛ اینه. پس دیدی؟

ببین بحثم خیلی منطقی بود ها! دیگه اصلاً من گفتم فرض محال قبول، خیلی چیزهایی رو که اصلاً هیچ وقت شیعه قبول نمی‌کنه؛ که اَهل بیت(ع) فقط اون پنج تن‌اَند، اثبات می‌کنیم، مناظره می‌کنیم، آیه قرآن میاریم، سند میاریم، حدیث میاریم، اینجوری نیست. اما گفتیم فرض محال، پسر خاله‌های اَبوهُرَیره هم قبول. بحث سر این‌ها نیست، قرآن می‌گه، می‌گه: «دعوا سرِ حسودیه، سرِ حسودیِ داداش‌های یوسف به یوسف.» چرا توی ما ١٢ تا این انتخاب شد؟ همیشه همینه که بشر دوست داره برای خدا راهکار نشون بده. همون‌طوری که چی؟ شیطون می‌خواست برای خدا راهکار نشون بده. می‌گفت: «خدایا من که تو رو سجده‌اَت می‌کنم، چرا می‌گی به این سجده کن؟» تموم شد.

عنوان بخش ۵ : توسل و شفاعت در روایات اهل سنت (۳)

طه (۹۴) طه (۲۹)

۵- روایت اَبواَیوب اَنصاری هم هست. این روایت هم بخونم، این روایت هم براتون جالبه. توی کتاب مُسنَدِ اَحمد اومده، مُسنَدِ اَحمد بن حَنبل. یه مُسندیه، این هم یکی از صِحاحه؛ جلد ١٧، صفحه‌ ۴٢. با تحقیق حمزه اَحمد الزِّین. محققش هم توی پاورقیش می‌نویسه این سند روایت کاملاً صحیحه. پاسخ وهابی‌ها و اشکالات وهابی‌ها رو هم می‌ده. داوود بن اَبی صالح گفت: «روزی مروان مردی را دید که صورت خود را روی قبر گذاشته.» کی دید؟ مروان! به او گفت: «میدانی که چه کار انجام میدهی؟» «خاک توی سرت کنن مثلاً، نشستی روی قبر؟ و این‌ها.» آن شخص صورت خود را برگرداند و دید که اَبواَیوب اَنصاری است! از صحابه‌ی بزرگ پیامبر(ص). گفت: «بله میدانم، نزد رسول خدا(ص) آمدهام، پیش سنگ نیامدهام.» گفت: «خودم می‌دونم، من برای عرض ادب و ارادت به کی اومدم؟ پیامبر(ص)، نه برای سنگ.»

یعنی این‌هایی که می‌گن: «آقا می‌ری بالای مثلاً قبر، شما سنگ می‌پرستی»، یعنی واقعاً احمق‌اَند! خب کی واقعاً به نیت پرستش سنگ می‌ره؟ خب بره معدن سنگ. کی برای طلا و جواهر می‌ره؟ بره بانک مرکزی، بره یه طلافروشی اونجا صبح تا شب عبادت کنه. چه کاریه؟ یه تیکه طلا بچسبونه به کله‌اَش! بابا یارو اومده می‌گه: «شما، شما مشرکید،» می‌گم: «چرا؟» «شما مُهر می‌ذارید»، توی فرودگاه. از این مُهرهای اَمین هست، از اون‌ها بود. گفتم: «نگاه کن» گذاشتم زیر پا، لِه، خاک خوردش کردم، گفتم: «دیدی؟ خدام رو زدم لِه لَوَردَش کردم.» بعد بهش گفتم: «خب تو چی می‌پرستی؟» گفت: «من هیچ چی.» گفتم: «تو هم داری فرش می‌پرستی.» گفت: «نه؛» گفتم: «ایناها داری به فرش سجده می‌کنی.» گفت: «نه، خب فرش هم نباشه هم سجده می‌کنم.» گفتم: «سرامیک‌پرستی، چون زیر فرش هم سرامیک بود» توی فرودگاه. بعد گفت: «نه». گفتم: «تهش می‌رسی به خاک. ما همون اول اون خاکه رو ریختیم؛» بنامون هم اینه.

ما اصلاً توی تشیع مگه نداریم؟ می‌گه: «دو تا مهر بذار، یکی برای پیشونیت یکی هم برای چی؟ بینیت.» که چی؟ پوزه‌ات رو به خاک بمالی. اَنفِت رو برای خدا به خاک بمالی. از این خوشگل‌تر بندگی؟ خب؟ بعد، آخه کی خداش رو، برای پرستش خداش میاد دماغش رو می‌ماله به خداش؟ یعنی یه سری چیزها عقل و شعور می‌خواد خدا شاهده! آخه کی مُهر می‌پرسته؟ بیا من مُهرها رو پرت کنم برات این‌وَر اون‌وَر. این حرف‌ها چیه؟ جالبه بهتون بگم، من براتون، محل بحث هم نیست خدا شاهده، براتون اثبات می‌کنم پیامبر به خاک سجده می‌کرد؛ با منابع اَهل سنت. اصلاً من صحبت یکی از علمای مصری اَهل سنت رو دارم، می‌گه: «اینکه برخی ایراد می‌گیرن به برادران شیعه‌ی ما، (آدم مؤدبیه) به برادران شیعه‌ی ما انتقاد می‌کنن، بهشون بگم که این کاری که برادران شیعه دارن انجام می‌دن سُنِت پیغمبره؛ چون پیامبر(ص) یا بر خاک سجده می‌کرد یا بر حصیرش؛» تموم شد رفت. حالا بیای بگی آقا… آخه کی مُهر می‌پرسته؟ یک کم به این فکر کنید، به اصل ماجرا. آخه کی می‌ره حرم امام رضا(ع) طلا نگاه کنه؟ خب می‌ره موزه، می‌ره این‌وَر.

این می‌گه، اَبواَیوب اَنصاری می‌گه: «من برای سنگ نیامدم.» «بس که باب شده، باب کرده بودن بنی‌اُمیه اون موقع. هِی تیکه می‌نداختن، می‌خواستن پیامبر(ص) رو حذف کنن. کاری که بچه‌هاشون، الآن این وهابی‌ها دارن انجام می‌دن.» مُسنَدِ اَحمد بن حَنبل، عرض کردم دیگه جلد ١٧، صفحه‌ ۴٢. خب؟

بنیان‌گذار این وهابی‌ها همین بنی‌اُمیه بودن. در اینجا شما می‌بینی که این‌ها از صحابه هم بیشتر می‌فهمن، مروان از صحابه بیشتر می‌فهمه. بعد، می‌دونید پیامبر(ص) در مورد مروان چی گفت دیگه؟ «اَلوَزغ اِبنُ الوَزغ.»

دقیقه ۶۵ تا ۷۰

پیامبری که اینقدر مهربون بوده. بابای مروان اومد، حَکَم، اومد گفت رو بچه‌ام اسم بذار؛ یه نگاهش کرد گفت: «اَلوَزغ اِبنُ الوَزغ.» پیامبری که توهین به کسی نمی‌کنه چرا اینطور می‌فرماید حضرت؟ می‌خواد بگه بابا…، می‌بینه آقا رسول‌الله(ص). یه اسم کافی بود آقا رسول‌الله(ص) روی این بذاره، که بگن: «نه، او کسی است که رسول گرامی اسلام اسمش رو گذاشت!» می‌دونست پیامبر(ص)، راهش رو بست. خود جناب عایشه وقتی آیه‌ی شجره‌ی ملعونه رو خوند برای مروان، گفت: «این در وصف تو نازل شد ای مروان!» این توی منابع اَهل سُنته! خب بعد این مروان بیاد بشه خلیفه؟ اَمیرالمؤمنین(ع) هم پیش‌بینی کرده بود خلافت این رو؛ گفت: مثل سگی که زبونش رو به پوزه‌اَش می‌کشه؛ یه فرصت کوتاهیه دیگه، چقدر سریع این کار رو می‌کنه؟ چه مثال خوشگلی زده! خب؟ گفت: «همین قدر هم این میاد یه حکومتی هم می‌کنه، بعدِ یزید هم یه خلافت اینجوری داشت دیگه، کوتاه. بعدش هم به درک واصل شد.» بعد، این هم سندش کاملاً صحیحه؛ حاکم نیشابوری، ذَهَبی، همه گفتند سندش صحیحه. کما این که توی مُسنَدِ اَحمد‌ ‌بن حَنبل هم اومده، دیگه چی‌کارش کنیم دیگه؟ یعنی می‌دونی داریم چی‌کار می‌کنیم؟ بتُن آرمه می‌ریزیم که کسی دیگه دهنش، نتونه صداش در آد!

جالب اینجاست که این روایت هم خیلی جالبه؛ که گفتیم به پیامبران از نظر وهابی‌ها متوسل شدن -پیامبرانِ گذشته – چیه؟ شرکه. آقای شوکانی می‌گه: «طبرانی در کبیر الاوسط خود، کبیر، صغیر و اوسط داره. گفته که: رُوات این روایت ثِقِه هستند»، خب؟ بعد، حاکم نیشابوری هم میاد توثیق می کنه همه رو. روایت چیه؟ روایت اینه که خدمت شما عرض بکنم که، بیارم از رو براتون بخونم. «پیامبر(ص) زمانی که حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها رحلت می کنه، فاطمه بنت اسد رو داخل قبر گذاشت، سپس لَحَد را قرار داد و خاک ریخت». بعد پیامبر(ص) برای حضرت فاطمه بنت اسد گریه می‌کنه. عبارت‌هایی رو هم که استفاده می‌کنه خیلی قشنگه ‌ها! اُمّی می‌گه، یعنی مادرم، براش مادری کرده. فاطمه بنت اسد سلام الله علیها مادر کیه؟ حالا می‌خوای یه چیزی بگم حال کنی؟ حضرت هارون رسید به موسی گفت: «یَا ابْنَ أُمّ»َ (طه/۹۴) ، نگفت: «داداش»، گفت: «پسرِ مادرم.» علی(ع) هم هارونِ کیه؟ اُمته. «یا علی مَثَل تو برای من مَثَل هارون است برای موسی.» من این رو توی سخنرانی‌ها می‌گفتم، می‌گفتم: «این یه نکته داره ها، دقت کنید!» خیلی جالبه! حضرت هارون نمی‌گه «داداشم»، نمی‌گه: «یا اَخی»، اما حضرت موسی می‌گه: «یا اَخی». «وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی» (طه/ ۲۹) «هَارُونَ أَخِی» (طه/ ۳۰) هیچ جا نمی‌گه هارون؛ هارون دو جا، هم سوره‌ی اعراف داریم هم سوره‌ی طه، حضرت هارون(ع) می‌فرماید: «یَا ابْنَ أُمَّ» (طه/۹۴) ، پسرِ مادرم. «لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لَا بِرَأْسِی» (طه/۹۴)؛ گفت: «ریشم و مو‌های سرم رو نگیر»؛ اونجایی که برگشت گفت: «تو چی‌کاره بودی دیدی اُمت من رفتند به ناکجاآباد؟ عبارتی که حضرت هارون استفاده می‌کنه شاهکاره: «إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ» (طه/۹۴) ؛ «سکوت کردم که تفرقه بین بنی اسرائیل نیفته.» دیگه از این واضح‌تر قرآن بیاد ماجرای اَمیرالمؤمنین رو شرح بده؟ گفت: «یَا ابْنَ أُمّ»َ (طه/۹۴)

حالا اینجای روایت رو بخونم؛ آقا رسول الله(ص) می‌فرماید: «خدایی که زنده می کند و می‌میراند و خودش زنده است و نمی‌میرد. خدایا مادرم فاطمه بنت اسد را بیامرز و حجت او را تلقین کن و قبر ایشان را وسیع گردان.» «بِحقِّ نَبیِّکَ وَ الأنبیاءِ الّذینَ مِن قَبلی فَإنّکَ اَرْحَمُ الرّاحِمِین گفت: «به حق این پیغمبرت»، خودش رو می‌گه، پیامبر(ص) با خودش داره متوسل می‌شه به خدا، خیلی جالبه! گفت: «به حق این پیغمبرت»، (حالا می‌گیم پیغمبر زنده است،) و چی؟ «و الأنبیاءِ الّذینَ مِن قَبلی». خب؟ «پیغمبر‌هایی که قبل من بودن». خب؟ خیلی جالبه! که این خدمت شما عرض بکنم که، بله، در کتاب دُرُّ الصَحابه فی مَناقِبِ القُرابه و الصَحابه، تألیف محمد بن علی شوکانی. ایشون به لحاظ فقهی زِیدی مذهبه و زیرمجموعه‌ی حنفی‌هاست و از لحاظ اعتقادی سَلَفیه، خب؟ و گفتیم چه کسانی هم تصحیح کردن. اینجا آقا رسول الله(ص) هم کافره! محمدبن‌عبدالوهاب می‌گه دیگه! چرا؟ چون به پیغمبرِ مُرده چی شده؟ متوسل شده.

روایت دیگه‌ای که فکر می‌کنم آخرین روایت باشه و دیگه من بحثم رو جمع می‌کنم؛ این روایت هم توی صحیح بخاری اومده، دیگه گفتیم: صحیحِ بخاری یعنی دیگه هیچ بحث سندی‌ای اصلاً دیگه نباید بکنی. صفحه ٢۴۵، روایت ١٠١٠. روایت اینه: از ثمامه، با «ث» سه نقطه، ثمامه بن عبدالله بن اَنَس نقل شده که: «عُمَر بن خطاب زمانی که قحطی می‌شد به عباس عموی پیامبر(ص) متوسل می‌شد و می‌گفت: خدایا ما همواره به محمد(ص) پیامبرت متوسل می‌شدیم و باران می‌فرستادی، الآن به عموی پیامبرت متوسل شدیم، پس باران بفرست و باران هم فرستاده شد

دقیقه ۷۰ تا ۷۵

این رو حالا آورده. حالا نکته‌ی جالب اینه که خودِ اَهل سنت میان می‌گن: «خب چرا خلیفه‌ی دوم خودش دعا نکرد؟ به کسی دیگه متوسل شد؟» اومدن مواردی رو نقل کردن، من عیناً براتون می‌گم؛ که خیلی‌هاش دفاعی از خلیفه‌ی چیه؟ دومه. می‌گن که… توسل هم به دعای عباس نبود‌ ها! چون اگه به دعای عباس بود این‌ها باید می‌گفتند چی؟ آمین. به خودِ وجودِ عباس عموی پیغمبر(ص) دعا کرد. چرا سراغ قبر پیامبر(ص) نرفته و سراغ عموی پیامبر(ص) آمده؟ چند دلیل آوردن:

یکی از این دلایل این بود که در نماز استسقاء نمی‌تونه به پیامبر(ص) …، چون باید او امام جماعت داشته باشه تا نماز…، عباس باید زنده می‌بوده و بهش متوسل می‌شدن.

دلیل دوم اینکه خودشون می‌خواستن…، می‌گه: «چون می‌خواست خلیفه‌ی دوم مقام خاندان رسول خدا(ص) رو بالا ببره، برای همین به او متوسل شد.» عباس هم که عموی ایشان بود می‌خواست مقام او رو بالا ببره.

دلیل سوم اینکه خلیفه‌ی دوم متواضع بود و می‌خواست به یک نفر دیگه توسل بکنه.

دلیل چهارم اینکه ثابت کنه توسل به غیر از پیامبر(ص) جایزه. این رو اَهل سنت آوردن ها! می‌خواست این‌ها رو اثبات کنه. مردم این زمان فکر نکنن که ما همیشه به پیغمبر(ص) توسل کنیم و می‌خواست ثابت کنه توسل به غیر از پیغمبر هم می‌شه.

دلیل پنجم که علمای اَهل سنت می‌گن: «اینه که توسل به مفضول با وجود اَفضل جایزه.» مفضول یعنی کسی که مقامش چیه؟ پایین‌تره. با وجود اَفضل. این‌ها خود خلیفه‌ی دوم رو اونجا چی می‌دونن؟ اَفضل می‌دونن؛ می‌گن: «با این که خودش می‌تونست این کار رو بکنه اما با این کارش به ما یاد داده که اگه یه جایی اَفضل هم بود می‌تونیم به مفضول هم چی؟ رجوع بکنیم.» حالا یه سؤال؛ چرا سراغ عباس رفت؟ خودشون می‌گن: «چون عموی پیغمبر(ص) بود؛ خب تموم شد.» نسبه مهم بود، چون نسبت به پیغمبر(ص) اهمیت داشت. خب. بعد جالبه این روایت خیلی براشون دردآور بوده چون هیچ جوری نمی‌تونن ماست ‌مالش کنن.

پس ببینید عزیزان! بحث توسل و شفاعت، یک بحث عقلی، قرآنی، حدیثی، نقلی و هیچ جوری نمی‌شه… و حتی شما توی زندگیِ خودتون هم استفاده می‌کنید. گفتیم: «شفاعت مسیر تربیتی است، نه این که پارتی‌بازی‌ها و این داستان‌ها و اینجور چیزها باشه، نه.» مدل‌های مختلفش رو گفتیم، دسته‌بندیِ ۶ گانه‌ی آیات شفاعت رو گفتیم، و آخر هم اینکه بدونید این جریان وهابی، این اومده به بهانه‌ی شرک اصلاً ریشه‌ی اسلام رو بزنه، ریشه‌ی اسلام رو بزنه. و گرنه خود صحابه متوسل می‌شدن، توسل رو قبول داشتن، برعکس برای اینکه بتونن برای خودشون امتیاز جمع بکنن هِی خودشون رو می‌چسبوندن به کی؟ به پیغمبر(ص). هِی می‌رفتن سراغ قبر پیغمبر(ص) می‌چرخیدن، کارهایی می‌کردن که مثلاً اینجوری منتسب کنن خودشون رو.

ما همین الآن می‌گم: بابا پس برای چی جناب خلیفه‌ی اول و خلیفه‌ی دوم گفتن و وصیت کردن که ما رو کنار پیامبر(ص) دفن کنید؟ مشرک بودن؟ کافر بودن؟ قبرپرست بودن؟ پس خوب دقت بکنیم. اَهل سنت هم…، من درخواستم، این هم برای خودشون می‌گم نه برای من؛ اینه که بازی با این‌ها نخورید، همون بازی اِبن تیمیه یه بار دیگه داره اجرا می‌شه. بازی اِبن تیمیه چی بود؟ بازی اِبن تیمیه این بود: به بهانه‌ی اینکه من دارم از اَهل سنت مقابل هجمه‌ی شیعه…، می‌دونید تو اون برهه گُرّ و گُرّ مردم داشتن شیعه می‌شدن؛ شیعه دفاع بکنه اومد منهاج السنه رو نوشت دیگه، منهاج السنه؛ بعد چون می‌خواست خودش رو مدافع اَهل سنت جا بزنه، بسیاری از انحرافات رو توی عقاید اَهل سنت؟ می‌خواست وارد کنه؛ که خود اَهل سنت هم گرفتن زندانیش کردن باباش هم در آوردند. یعنی خوبه شیعه اصلاً هیچ نقشی نداشت. اصلاً کاره‌ای نبوده، قدرت نداشته شیعه.

حالا نکته‌ای که اینه همین الآن هم اینه؛ اَهل سنت اگه بحثی هم دارند خودشون بیان مطرح کنن، وهابی‌ها رو نذارن نقش مدافع به خودشون بگیرن؛ چون هیچ چی از دینِ اون‌ها هم باقی؟ نمی‌ذارن. همین که دیگه اَحمدبن حَنبل کافر شد و مالک کافر شد و خونه‌ی کعبه باید خراب بشه و … . آرزوشون اینه قبر پیغمبر(ص) رو صاف کنن، خب؟ و این هم بهتون بگم، این‌ها آدم‌هایی‌اَند که می‌گن: «چون ممکنه، گوش کنید، چون ممکنه بعد از ما باز یه جریاناتی بیان بگن، اینجا بعداً دوباره قبر رو بسازن، خب؟ ما باید هر قبری که صاف می‌کنیم، جنازه رو هم بیرون بکشیم، ببریم تو یه محل نامعلومی دفن بکنیم که دیگه خیالشون راحت بشه اون جا کسی؟ نیست.» برای همین قبر حُجر رو در آوردن، پیکر مطهر حضرت حجر رو در آوردن.

یعنی این‌ها واقعاً دارن به این فکر می‌کنن که حمله کنند به سمت قبر آقا رسول الله(ص). آخرش هم یه نکته‌ای می‌خوام بگم، جانانه تموم می‌شه بحث؛ خراب بکنن، پیامبر(ص) رو از قبر بیرون بکشن، ببرن یه مکان نامعلومی دوباره دفن کنن؛ این‌ها یه همچین آدم‌هایی‌اَند، جرأت نمی‌کنن. از کی هم می‌ترسن؟ از اَهل سنت؛ چون اگه از شیعه می‌ترسیدن قبر چهار امام رو خراب نمی‌کردن. فهمیدی چی شد؟ چی می‌شه آقا صاحب‌الزمان(عج) وقتی ظهور می‌فرمایند

دقیقه ۷۵ تا ۷۷

در مدینه یه نبش قبر‌هایی انجام می‌دن؟ شنیدید، درسته؟ چطور مردم اعتراض نمی‌کنن؟ می‌دونی چرا؟ چون عرصه‌ای می‌شه، زمانی شده، چه بسا، حداقل بگیم چه بسا، عادی شده مُرده از قبر بیرون کشیدن. فهمیدی چی شد؟ یه موقعیه که مُرده از قبر بیرون کشیدن عادی شده. اون قبحش؟ شکسته شده. توی همین زمان ما داره این اتفاق‌ها می‌افته. ما توقیت نمی‌کنیم ها! پناه بر خدا. گفتم: «گوشه‌ی ذهنتون چی؟ باشه.» خدا شرایط زمینی داره فراهم می‌کنه؛ ما به خواب شب… تو یه روز می‌گفتی: «آقا بردن اینطور سر بریدن،» می گفتن: «مگه می‌شه؟» امروز هم توی عراق می‌بینه. آقا به اسارت بردند، مگه می‌شه؟ امروز هم توی عراق می‌بینه. آقا بچه‌ی ۶ ماهه سر بریدند، اون روز من یه خبر می‌خوندم بچه‌ی ٩ ماهه رو سر بریده بود! یه خبر می‌خوندم جنین ٧ ماهه رو از رحم مادر بیرون کشیدن سر بریدن! پس چیه؟ شدنیه؛ خدا نفی عقلی رو… یا عقلاً دیگه نفی شدنی نیستش، پس شدنیه.

اَللّهم عَجّل لِولیکَ الفرج و العافیهِ والنّصر وَ الجعَلنا مِن خَیرِ أعوانهِ و اَنصارهِ وَ المُستَشهَدینَ بینَ َیَدیه.

تعجیل در فرج قطب عالَم امکان، حضرت صاحب‌الزمان(عج)، استفاده کنیم از مداحیِ برادرمون، ۳ صلوات بر محمد و آل محمد عنایت بفرمایید.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم »

به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن (عج) که صد البته نزدیک است.

دانلود فایل wordدانلود فایل pdfدانلود صوت سخنرانی




دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


− یک = 2