موضوع سخنرانی : چالش های انقلاب اسلامی (۲)
عنوان بخش ۱ : انقلاب ایران در مسیر انقلاب های الهی
رعد (۱۱) مائده (۵۴) مائده (۵۵) مائده (۵۶) جاثیه (۱۶)
دقیقهی۰ تا ۵
۱ – در مورد یکی از آفتهایی که انقلاب اسلامی رو تهدید میکرد، با عنوان قارونگرایی و قارونیزم به قول حالاییها ازش یاد کردیم. این جلسه میخوایم آفت دیگهای رو بررسی بکنیم. حالا من اون دو تا رو تو یک بخش بررسی میکنم. دیشب ماجرای حضرت موسی(ع) رو عرض کردیم در قرآن، بعد مثالش رو در حکومت امیرالمؤمنین(ع) شما دیدید و بعد گفتیم که همین جریان، انقلاب خودمون رو هم تهدید میکنه. هیچ شوخی با هیچ کس نداریم. چک سفید امضاء هم به ما ندادن. خدا به هیچ بندهای چک سفید امضاء نمیده. «…إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ…» (رعد/۱۱) باید خودت یه کاری بکنی، لیاقت نداشته باشیم…
اینکه امروز ما تنها جریانی هستیم در دنیا، تنها کشوری هستیم در دنیا، تنها تفکر و ایدئولوژی هستیم در دنیا که جلوی صهیونیزم جهانی ایستادیم، این خیلی معنی داره. هر کسی به این بحث نمیتونه برسه و گفتیم: تهدید اصلی، تهدید خودیهاست. دشمن خارجی تا موقعی که ما خودمون محکم باشیم، هیچ غلطی نمیتونه بکنه. وعدهی الهی است که اسلام در مقابل کفر شکست نمیخوره، مگر اینکه خودت از داخل قاطی بکنی، به هم بزنی. و این رو هم به شما بگم، این عهد الهی که خدا با نوح(ع) بست، بعد با ابراهیم(ع) بست، بعد با اسحاق(ع) بست… زمانی که با اسحاق(ع) داشت عهد رو میبست، گفت: «ابراهیم(ع) در خصوص اسماعیل(ع)…» یعنی یه پرانتزی گذاشت، انگار مثل یه فلوچارتی (flowchart) که رسم بکنه، یه جایی گذاشت که بعداً به نسل اسماعیل(ع) انتقال بده. رسید و رسید و رسید به بنیاسماعیل و با مسلمانان بست، اما مسلمانان عهد رو شکستند و روزی که «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ» ازشون خواسته شد، اومدند عهد بستند، بیعت هم کردند. عهداً و عقدا و بیعت. یعنی عهد میشه عقد، عقد میشه بیعت. همین جور محکم که بشه، دیگه عملی بشه، میشه بیعت. بیعت هم کردند. منتها خرابش کردند. خرابش کردن امت مسلمان و همان بلایی که سر بنیاسرائیل اومد، سر کشورهای عربی هم آمد. شوخی نداریم! سر کشورهای اسلامی هم اومد. همون بدبختی، بیچارگی، الآن شما میبینید تو کشورهای اسلامی چیه؟ از سر و روشون میباره؛ قتل، کشتار، حکام فاسد.
اعتقاد داریم که ۳۳ سال پیش در دنیا اتفاقی افتاد که برگهی جهانی رو چرخوند و تموم تحولات دنیا رو کن فیکون کرد. این حرف رو خیلی شنیدید. اما خب این یک حقیقته و انقلاب مردم ایران، انقلابی که خدا وعدهاش رو داده بود در قرآن. سورهی مائده آیه ۵۴، ۵۵، ۵۶ خدا وعده داده بود که «…فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ…» (مائده/۵۴) «خدا یه قومی رو میاره» «…یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ…» (مائده/۵۴) «خدا اینها رو دوست داره اونها هم خدا رو دوست دارن» «… یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ…» (مائده/۵۴) «در راه خدا جهاد میکنند.» «…وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ…» (مائده/۵۴) از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای هم نمیترسند. «…ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ…» (مائده/۵۴) حالا اون «… أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافِرینَ…» (مائده/۵۴) حالا به قولی در آیه هست. من خیلی سریع دارم میخونم، چون بحث رو نمیخوام جدا بشیم. آیهی بلافاصله بعد از اون گفت: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (مائده/۵۵) «همان قومی که این ایده رو دارن.» بلافاصله آیهی بعدیشه ها! یعنی ما نمیدونیم این آیه کجاست. این آیه زمانی که اومد، همهی عربها فکر کردند در مورد اونها اومده اون قوم، که پیامبر(ص) فرمود که: «مِن هذا» «از سلمانه.» «…إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ…» (مائده/۵۵) «همانا ولی شما الله و رسولش و اون مؤمنیه که تو رکوع نمازش زکات میده.» میگه: «باید این ولایت رو….» «وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ…» (مائده/۵۶) «ااون کسانی که ولایت الله و رسولش رو و اون کسانی که ایمان آوردند رو، یعنی همون مؤمنی که در رکوع نمازش زکات داد رو پذیرفتن، اینها حزب اللهاند.» «… هُمُ الْغَالِبُونَ » (مائده/۵۶) اینها چی میشن؟ «پیروز خواهند شد.»
یه همچین وعدهای رو خداوند متعال داد. دشمن ما هم خوب توجیهه. یعنی برخلاف بعضی از خودیها که غضنفرند… ما توهینی به نام نمیکنیم ها! دیگه به قولی باب شده دیگه متأسفانه. بله بعضی از خودیها که نمیفهمند، توجیه نیستند دارن چه کار میکنن، (خدمت شما عارض بشم که) اونها خبر دارن که اون قومی که فتیله رو میپیچونند انشاءالله، پرچم رو میرسونه به پرچم امام زمان(عج) همینان. منتها چک سفید امضاء بهمون ندادن. یعنی خراب بکنیم، همون جوری که از بنیاسرائیل گرفت، مگه بنیاسرائیل رو نکرد «…فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ؟» (جاثیه/۱۶) «برتری تون دادیم، قوم برگزیدهی من بودید.» عرضه نداشتن، لیاقت نداشتن، ازشون گرفت. ما هم لیاقت نداشته باشیم، میگیره. چشم و ابرومون هم مشکیتر نیست. اگر هم بهمون دادن، به خاطر کارهای خودمون بوده. یعنی یه کارهایی کردیم، لیاقتهایی داشتیم.
دقیقهی ۵ تا ۱۰
(خدمت شما عارض بشم) رسماً در تورات، کتاب تثنیه، باب ۲۸، آیهی ۹ تا آخر رسماً میگه که: «اگر عهدتون رو ای بنیاسرائیل بشکنید، این بلاها رو سرتون میارم!» از اول باب تا آخر باب بهشون فحش میده، لعنشون میکنه، میگه: «ملعون خواهید بود.» که من فرصت نیست، سریع میگذرم. آخر سوره یا باب یک بحثی آخر این فصل؛ «و خداوند از دور یعنی از اقصای زمین، امتی را که مثل عقاب میپرد، بر تو خواهد آورد. امتی که زبانش را نخواهی فهمید. امتی مهیب صورت که طرف پیران را نگاه دارد و بر جوانان ترحم ننماید.» خدا به بنیاسرائیل گفت: در ادامهاش میگه: «تو را در تمامی دروازههایت محاصره کند تا دیوارهای بلند و حصینی که بر آنها توکل داری در تمامی زمینت منهدم شود.» میگه: «زمانی که خودت رو پشت دیوارها قایم کردی» عجب! کار خدا رو ببین! «یک دیوارهای بلندی درست کردی، خودت رو میری پشت اونها قایم میکنه، غافل از اینکه همونها بلای جونت میشه.» «یک امتی رو از یک نقطهی دیگهی دور زمین میارم، مثل عقاب میان بالا سرت. نشونی اینها اینه که تو زبون اینها رو نمیفهمی، تو زبون اینها رو متوجه نیستی.»
یک خبر هم میخونم از شبکهی دو اسرائیل: «به گزارش گروه بینالمللی مشرق، سازمان اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی، معروف به امان، از وزارت آموزش این رژیم خواست آموزش زبان فارسی را به عنوان یک مادهی درسی در مدارس این رژیم تدریس کنند.» افتاد دوزاریتون یا نه؟ یعنی اونها گفتن: «اون قوم ویژگیشون اینه که ما یهودیان زبانشون رو بلد نیستیم.» از اونجا که تماماً تشخیص دادن این همین انقلاب اسلامیه، همین جمهوری اسلامیه، همین ایرانه، باید چی کار بکنیم؟ ما گفتیم: زبونش رو بلد… «بیایم زبون فارسی یاد بدیم، که ما اونها، نباشیم.» نکتهی عجیب اینه که! برخی از عزیزان من خبر دارم، حالا به من هم یکیشون تماس گرفت، میگفت: «ما چند وقت گیج بودیم که اینها اگه میخوان جاسوس پرورش بِدن چرا همهی مملکتشون رو دارن جاسوس میکنن؟» میگه: «به تمام افراد باید زبان فارسی یاد بدیم.» نخیر آقا! چون میخوان مملکتشون رو حفظ کنند.
خب ببینید! چند نفر ما توجیهیم؟ این انقلاب، انقلابیه! قدر باید دانست و نمیگذاریم افرادی بیان مثل موریانه در این رسوخ بکنن، خرابش بکنن. دیشب یکی از این تهدیدهای جدی علیه نظاممون رو عرض کردم که اون بحث قارونگرایی است و ثروتگرایی و مالاندوزی است، رفاهطلبی است، که هم از قرآن براتون گفتم، هم از تاریخ براتون گفتم، هم از روایات گفتم، هم از کلام امام (ره)، رهبری، از همه جور مثال آوردیم. هم دیگه شرط عقله که اصلاً میپذیره همچین چیزی، خراب میکنه کار رو. کسی که دیگه عادت بکنه به خورد و خوراک و شکم گنده کردن، دیگه حوصلهی جنگیدن نداره. سریع میره یک تابعیت دوگانه میگیره، یک کشور دیگه، بچههاش رو میفرسته خارج. اصلا تافتهی جدا بافته میشه همچین آدمی. خطره حالا! برخی میخواد بهشون بربخوره، به درک که برمیخوره. ما که ضمانت نداریم که. ما اونچه که برای ما مهمه، امام زمانمونه، ۲۲۰.۰۰۰ تا خون شهیدی که دادیم و این هدف والای نظاممون و انقلابمون که واسه اون ما داریم میجنگیم. اگه ما انقلاب کردیم که شاه بندازیم بیرون، خب چی کار داشتیم؟ شاه که الآن صد کفن پوسوند. ما هنوز لفظ انقلاب بر ابتدای اسم ماست. هنوز میگیم انقلاب اسلامی، برای اینکه جریان تمام؟ نشده. ما اعتقاد داریم این انقلاب تا روزی که پرچم رو بدیم به دست مبارک آقا امام زمان(عج) ادامه خواهد داشت و مشکلات خواهیم داشت.
ببینید عزیزان! اونها تشخیص دادن این جریان رو، فهمیدن، کوتاه نخواهند آمد. از تمام توان خودشون استفاده خواهند کرد. تمام توان! یعنی میبینی ششدنگِ ششدنگ اومدن تو جریان؛ تحریمهای مختلف، ترور دانشمندان هستهای، فسادی که بین جوونها انداختن، دهها و صدها شبکهی ماهوارهای که داره ۲۴ ساعت بمبباران خبری میکنه این مردم رو. برات سریال درست بکنه به زبان فارسی، فیلم ببینی به زبان فارسی، نمیدونم مسابقات نمیدونم آهنگ خوندن و ترانه درست کردن و نمیدونم چی و چی… لحظهای آروم نتونه این بگیره. این باید بشکنه. اون قوم یه ویژگی داره؛ یکی قومیتش، دومی اون ایدهاش. کی ما سقوط میکنیم؟ عین همون روزی که مثل بنیاسرائیل بین نژادمون و عقیدهمون، بریم سراغ چی؟ نژاد. یعنی بگیم: «ایرانی هستیم.» سقوط کردیم آقا! ایرانی بودن تفاوت خاصی با آفریقایی بودن، با افغانی بودن، با ترکیهای بودن، با فیلیپینی بودن، با مریخی بودن، با هیچ چی نداره. یک آدمی مثل بقیه آدمها. فکر نکنی آی….! بله، تمدن بزرگی داریم، قدیمی بوده، خب. ۳.۰۰۰ سال سابقهی یکتاپرستی داریم. میپذیرم.
دقیقهی۱۰ تا ۱۵
اما میخوام بگم: این اون نیست. اگه تو ۳۰۰۰ سال سابقه تمدنت رو میگی، خب مصریه میگه: «من هم تمدن دارم.» چینیه میگه: «من هم تمدن دارم.» یونانی و رومیه میگه: «من هم تمدن دارم.» پس بحث این نیست عزیز دل من! میبینید دشمن هم این رو فهمیده و تماماً دارن مباحث نژادی رو چی کار میکنن؟ وارد کردن. آقا توی شهرهای فارسی؛ «پانفارسیسم، پانایرانیسم.» توی ترکها؛ «پانترکیسم.» توی کردها؛ «پانکردیسم.» نمیدونم همه جا متأسفانه این بحث رو دارن… فقط من قربون لُرها برم که فقط همینها «پانلُریسم» ندارن. آره. همینها هم متوجه شدن اینها ندارن، برای همینها هم برنامهریزی کردن. یک سال و نیمه جکها از ترکی رفته روی لری.
بله اون مطمئنه. ببین عزیزم! تو باید بشکنی، چون اگر نشکنی، اگر بایستی، میخواهی جریانی رو رقم بزنی که ۵.۰۰۰ ساله انبیاء الهی منتظرشاند! کم نیست! یعنی نمیدونی آقا اون کسانی که خیانت میکنند، دارن به بیتالمال اسلامی… اصلا به خدا قسم فقط به بیتالمال ایران خیانت نمیکنند، اینها دارن به خون اباعبدالله هم خیانت میکنند. به خون حضرت یحیی(ع) دارن خیانت میکنند. به زجرهایی که حضرت نوح(ع) کشیده شده دارن خیانت میکنند. چون اون حضرت نوح(ع) ۹۵۰ سال پیغمبری کرد، میگن: «۶۰ نفر رو تونست جمع بکنه توی کشتی.» خون دلها خورده شد که یک روزی، یه جایی باشه، که بیان داد بزنن بگن: «علی(ع).» به خدا! تو چه میفهمی چی میگم! خون دلها خورده شد یه جایی باشه، بیان داد بزنن بگن: «علی(ع).» همین! همین! بگن: «علی(ع)»، که دنبال علی زمان خودشون بگردن. بفمهمن چی به چیه. جریان رو داشته باشند. امام زمان(عج) غریب، امام زمانی(عج) که رو همین فرشهامون قدم میذاره، امام زمانی(عج) که تو همین بازارهامون راه میره. حدیث داریم از امام صادق(ع)! او غریب باشه، ما اینجا شیش و هشت بزنیم، گیج باشیم. این جلسات… جلسه قبلی هم تو این مسجد بودم، گفتم. این جلسات اگر به امام زمان(عج) نکشه ابتره. ابتره. بیدنباله است. فایده نداره. همین الآن امامی هست که بوی امیرالمؤمنین(ع) میده، خود امیرالمؤمنینه. همین الآن امامی هست که عطر حسینبنعلی(ع) داره، بعد داد میزنیم میگیم: «یا علی(ع) یا حسین(ع)»، امام حیّ و حاضرمون غریبه. و تو حسن نیتت رو به امام نشون میخوای بدی، باید به دین نشون بدی. چون او امام همین دینه. اصلا اون امام رو میخوای واسه [اینکه] دین خدا رو بفهمی. وگرنه ما امام میخوایم چی کار؟ ها؟ میشه آدم دین نخواد، امام بخواد؟ نخیر، اصلا مسخره است. ما مترجم آیات خدا رو میخوایم. ما معدن علم الهی رو میخوایم. ما میخوایم دین خدا رو خوب بفهمیم که دنبال اون امامیم. چون میگیم: «هیچ کی به غیر از اون نمیتونه خوب برای ما این رو جا بندازه.»
عنوان بخش ۲ : فتنه سامری در زمان غیبت حضرت موسی(ع)
نساء (۵۱) طه (۹۶) اعراف (۱۴۲)
۲ – خطر دومی که تهدید میکنه انقلابهای اسلامی رو، خطر وجود سامریهاست. قرآن این رو هم برای ما بررسی کرد که حجت رو بر ما تمام کنه. پس فردا نگیم: «آقا نمیدونستیم. اگر میدونستیم فلان میشد. به ما نگفتی. خدایا فلانه بهمانه.» نه، میگه: «منم بهت گفتم.» سامری که اسم نحسش در قرآن سه بار آمده. هر سه تا هم در یک سوره است. سوره طه ۸۵، ۸۷ و ۹۵. این کیه آقا؟ این فردی است باز از بنیاسرائیل، خودیه، باز هم خودیه. توی همین انقلابه، بهش اعتماد دارن، از بنیاسرائیله. این چه ضربهای میزنه؟ آقای سامری کسی است که تحت تأثیر ایدئولوژی دشمن قرار گرفته. دل باختهی چی شده؟ دشمن شده. ایدئولوژی دشمن، ایدئولوژی فراعنه رو کی میداد؟ ایدئولوژی رو ساحران میدادند، کهانت مصر میداد، این خوشش اومد. «…یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ…» (نساء/۵۱) این کلمهی «جبت» رو خیلی از مفسرین نمیتونن ترجمهاش کنن. میگن: «کفر.» این «جبت» ترمینولوژی و اتیمولوژی، لغتشناسی و ریشهشناسی میگه: «جبت همان (Egept).» الآن به مصر میگی چی؟ گبت، غبت، گبت، جبت. یعنی اینها کسانی هستند که دل باختهی فرهنگ مصر بودند. الآن نمیگیم: «طرف غربزده است؟» او مصرزده بود. خوشش اومده بود از تمدن مصر. حالا نمیفهمید که چی؟ میتونه اینها رو تفکیک کنه. بله ساخت و سازهایی که مصریها انجام دادند خوبه، علم مهندسیشون خوبه. اما این [رو] تفکیک کن
دقیقهی۱۵ تا ۲۰
از ایدهی مزخرف خورشیدپرستیشون، مزخرف فرعونپرستیشون، آدمپرستیشون. این تحت تأثیر اون عرفان کهانت مصری قرار گرفته بود. سِحر بلد بود برادر من! ساحر بود. این کسیه که متاثر شده از فرهنگ غرب. فرهنگ غرب بر او اثر گذاشته (غرب موسی(ع) دیگه) بر او اثر گذاشته، به دلش نشسته، یه جا قاطی میکنه، خراب میکنه کار رو. یک جا کار رو خراب خواهد کرد، شک نکنید!
ایشون چی کار میکرد؟ یه دفترچه یادداشت دم دست، قلم، کاغذ، کنار حضرت موسی(ع) راه میرفت (مثال دفترچه یادداشت از منه ها!) تمام چیزها رو مینوشت. حضرت موسی(ع) بعد از اون معجزات عجیب غریبی که انجام داد و اون جایی که (حتی خیلی جالبه!) صاحب ایدئولوژی یعنی صاحب همون ایدئولوژیها، ساحران مصری، پذیرفتند موسی(ع) بَر حقّه… بعضی از ما داریم از پاپ کاتولیکتر، کاسهی داغتر از آش. ها؟ تو کشور خودمون هم هست ها! الآن یه ایدئولوژی توی غرب فاتحهاش خونده شده، به پیر به پیغمبر یعنی دو قرون طرفدار دیگه نداره، اینجا میبینی آقا داره دادش رو میزنه. یعنی آزمایشش رو پس داده ها! اینجا این فقط نشخوار میکنه. حالیش نیست، حتی بدون فکر فقط ترجمه میکنه. ما توی همین مباحث اقتصادی، (خب درسی که ما خوندیم همین بوده دیگه) ما یک کتابی داشتیم که نظریهی اقتصادی از یه بابایی توش بود، به استادمون میگفتیم که: «این بابا الآن زنده است، یه سایتی داره، تو سایتش حرفش رو پس گرفته.» نظریهای که ما میخوندیم اون یارو پس گرفته بود. استاد ما میگفت: «همین رو بخونید، امتحان از این میاد.» گفتم: «چه علمیه داری به من یاد میدی؟ صاحب حرف پس گرفته.» شاه بخشیده بود، شاهقلی نمیبخشید اینجا. به خدا! نشخوار میکنن همین آقا چه! بحث فلان. الآن سیستم اقتصادی غرب به بنبست رسیده، ببینین دنیا چه خبره! ریختن تو خیابون. دیگه بانکداریت خیلی بخواد توپ باشه، مثل بانکداری آمریکا که نیستش، انگشت کوچیکهی اون هم نمیشی. لااقل اون حساب کتابش ۳.۰۰۰ میلیارد ازش نمیزنه بیرون. حواسش جَمعه. باز همون راهی که اون رفته، تازه درستش رو رفته، یعنی همون راه غلط رو درست رفته، به و دیوار نخورده، محکم رفته رو، تو داری همون رو توی در و دیوار میخوری میری. خدا پدرت رو بیامرزه!
این آقای سامری، (بگذریم آقا بحثمون منحرف نشه) آقای سامری جالبه! دید شکست خوردند ساحران، دید همونها پذیرفتن که ایدهی تو درسته. الآن میبینی غربیه داره میاد مسلمون میشه ها! خیلی جالبه! نزدیک ۷۰ درصد کسانی که دارن مسلمون میشن خانماند. میگی: «چرا؟» میگه: «من فقط میبینم حقوق من در اسلام در نظر گرفته شده. من اینجا فقط وسیلهای برای ارضای میل جنسیام، تا خوشگلم به درد میخورم، پیر که شدم میندازنم دور، شوهرم بهم خیانت میکنه، میره یه زن…» زن هم که میدونین دیگه، معشوقه اونجا دارن. هر چند قانوناً یه زن بیشتر نمیتونن بگیرن، اما دهها معشوقه داره طرف. میگه: «من اینجا اگر بخوام کار نکنم، شوهرم طلاقم میده»، اونجا میری تو غرب میگه: (مرده میگه): «برای چی من باید کار کنم، زنه بخوره بخوابه. چشمت کور، دندهات نرم، تو هم برو کار کن.» تموم شد رفت. بعد آمده تو اسلام داره میبینه. اینجا میبینی دختر خانم ما قاطی کرده داره میره اونوَر. راهی که اونها برگشتن، این تازه داره میره. بعد میبینه دارن برمیگردن ها! اون هم داد میزنه: «سلام، بای بای، اخوی برگرد.» ها!
آقای سامری کنار حضرت موسی(ع) داره راه میره. حضرت موسی(ع) رسیدن به دریای سرخ. حالا میخوان رد بشن، به دریای سرخ رسیدن، میخوان رد بشن، خیلی جالبه! حضرت موسی(ع) برگشت به علی خودش، به هارون، گفت: «هارون جان، من اول میرم، وایستا آخرین نفری که رد کردی، خودت آخرین نفر باش. من جلودار، تو عقبدار. خیالمون راحت باشه کسی نمونه از بنیاسرائیل.» حضرت موسی(ع) رفت، پشت سر حضرت موسی(ع)، سامری رفت. نگاه کرد دید حضرت موسی(ع)… چنان خدا کف دریا رو خشک کرد که کسی که راه میرفت گرد و خاک بلند میشد. حالا این صهیونیستها اومدن، اینها به دین خودشون هم رحم نمیکنن. شبکه من و تویی که صهیونیستها پشت سرشاند، آقا یه مستندی نشون داد که «آقا جزر و مد رو بلد بوده حضرت موسی(ع)، جزر و مد میشناخته و فلان.» گفتیم دیگه؛ «اون فرعون هم خل تشریف داشته، اون هم اومد با سپاهش. کلاً خودش یه تنه خل نبود، همه خل بودن، کل لشکرش.
دقیقهی۲۰ تا ۲۵
اومد و بعد دید آب داره میاد بالا، آب میاد بالا، آب میاد بالا. قاعدتاً سر آدم از اسب بالاتر دیگه؟ اسبه کلاً زیر آب بود، یک نی براش گذاشتن که این بتونه ادامه بده، ادامه بده، بیاد جلو. احتمالاً آخرین قدمها رو هم این جوری راه میرفته مثلا.» (خندهی حضار) آره. چنان یهویی شکافته شد دریا، یه کوه آب اینوَر، یه کوه آب اینوَر، وسط خشکِ خشک. [سامری] دید حضرت موسی(ع) داره راه میره، جلوش گرد و خاک بلند میشه. جلوش، نه پشت سرش! فهمید یکیه داره حضرت موسی(ع) رو هدایت میکنه. کی بود؟ جبرئیل. [سامری] خم شد، یک مشت خاک برداشت. یه مشت خاک برداشت، ریخت توی خورجینش. خوب حواسش جمع بوده ها! آدم توجیهی بود. سامری میدونست چی کار کنه. برداشت ریخت توی خورجینش و… (خدمت شما عرض بکنم که… یه صلوات عنایت بفرمائید). بله سوره طه آیه ۹۶ میگه: «…فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ…» (طه/۹۶) میگه: «یه مشت از رد پای رسول برداشتم.» حالا رسول کیه؟ جبرئیل هم رسوله، پیغمبر هم چیه؟ رسوله. یعنی هر دو تا رو با هم میگه. خیلی زیبا لفظی که استفاده کرده قرآن، خیلی زیباست. انگار هر دو طرف… اما خب او اصلیتره ظاهرا همون حضرت جبرئیله. حضرت جبرئیل پاش رو که گذاشت حضرت موسی(ع) جای پای جبرئیل میگذاشت. مشایعت میکرد جبرئیل رو. جلو که رفت، حضرت جبرئیل پا رو گذاشت، موسی(ع) گذاشت جای پای او، [سامری] برگشت این تربت رو برداشت. سامری تربتشناس بود. چطور رد پای موسی علیهالسلام تربت باشه؟ رد پای حسینبنعلی علیهالسلام در کربلا تربت نباشه؟ خیلی از مسائل شیعی تو قرآن هست. یعنی خیلی ساده قابل اثباته. باید بگیم.
رسیدن اون طرف دریا. آخرین نفر هم اومد. بعد فرعون هم اومد با لشکرش. زد خدا فاتحهشون رو خوند، پدرشون رو در آورد. این فرعون هم جنازهاش رو انداخت روی بلندی، خفه شده بود دیگه، آب رفته بود تو ریههاش، به درک واصل شد. گفت: «جنازهات هم نگه میدارم سالم تا [برای] آیندگان درسی بشه» که بعدها واسه آیندگان چی شد؟ درسی شد. جنازهاش رو که پیدا کردن، موریس بوکای با جنازهی فرعون مسلمان شد. خوبه بدونید! موریس بوکای وقتی بررسی کرد، نمونهبرداری کرد از ریهی فرعون، دید توش نمکه. یعنی همون حرف قرآنه که تو دریا خفه شد. مسلمان شد و کتابی هم نوشت و خیلیها رو هم مسلمون کرد. ایشون به غیر از خودش، افراد دیگری از مصرشناسان و باستانشناسان رو مسلمون کرد.
(خدمت شما عرض کنم که) اومد این طرف، این جونورها داشتن رد میشدن… (حقشونه، خوبهاشون رو نمیگم، بدهاشون رو میگم. توهین نمیکنم). داشتن رد میشدن، دیدند یک قومیاند، دارن گوساله میپرستن. حاثور. ثَور. همین ثور خودمون… اسمهای دیگه هم گفتن واسه اون جک و جونوری که داشتن اینها میپرستیدند. بعد برگشتن، گفتند: «یا موسی(ع)»، گفت: «بله؟» گفتند: «یه چیزی بهت بگم برنخوره ها!» گفت: «نه، برای چی بربخوره؟» گفت: «یه خدایی ردیف کن مثل خدایی که اینها میپرستن، خیلی حال میده. خدایی که همچین دیده نمیشه، ضدحاله.» برداشت یه نگاهیش کرد (یعنی من خودم رو میذارم جا حضرت موسی(ع) میخوام سکته کنم، به خدا!). گفت: «آی جونور! من تو رو از وسط دریا ردت کردم، همین الآن معجزه دیدی، چیز عجیب غریب! باز تو ایمان هم هنوز نیاوردی؟ باز خدا هم میخوای؟» گفت: «باشه، باشه، ناراحت نشو.» سامری دید، نوشت. عجب! «علایق اینها توی حوزه دینی چیه؟ این بحثه. اگه یه خدایی بتونم واسهشون ردیف کنم، عالیه.»
رسیدن اون طرف و حضرت موسی(ع) میخواد بره بالای کوه. بره تورات رو بیاره. ده فرمان رو بیاره که بر الواح نوشته شده. حالا یهودیها میگن: ۲ تا لوح بود. اما قرآن کلمهی چی استفاده میکنه؟ الواح. اگر ۲ تا بود، میگفت چی؟ [لوحین] بله مثنی میگفت. احسنت. (خدمت شما عرض بکنم) ظاهراً بیشتر بود، (حالا کاری ندارم). خلاصه رفت بیاردش. «وَوَاعَدْنَا مُوسَى…» (اعراف/۱۴۲) ها؟ همون آیه است. ۳۰ شب قرار بود اونجا باشه. ۳۰ روز، ۱۰ روز دیگه وایستاد، به تأسی از جدش حضرت ابراهیم(ع). خورد به همون تایم، به همون زمان. ده روز دیگه هم وایستاد، یک چله داشته باشه. گفت: «من میرم بالا…» آزمون حکمیت ازشون گرفت دیگه. «جای من کی؟ علی(ع)، علی من پیش شما باشه.» قول گرفت از سران قوم، از مردم هم قول گرفت. گفت: «من نبودم، هارون.»
دقیقهی۲۵ تا ۳۰
(خدمت شما عرض بکنم که) روز سی و یکم که شد، فتنه شروع شد. فتنه، عجب فتنهی سنگینی! سامری بلند شد، یهویی قد علم کرد، گفتش که: «موسی(ع) مرده.» گفتند: «نخیر، از کجا میگی مرده؟» گفت: «موسی(ع) یا دروغگوست یا مرده. از این دو حالت خارج نیست، هرکدوم رو شما قبول بکنید، من میپذیرم، من بحثی ندارم. مگر نگفت: سر ۳۰ روز بر میگرده؟» گفتند: «چرا.» گفت: «چرا برنگشت؟ پس دروغگویه.» «موسی(ع) دروغگو نیست. موسی(ع) ما رو نجات داده.» «پس مرده.» «پیامبرها مگه میمیرن؟» بحث پیش اومد: «پیغمبر مگه میمیره؟» این خیلی بحث مهمیه ها! دارم کد میدم برای اهل فن ها! پیغمبر مگه میمیره؟ بحثه. (خدمت شما عرض بکنم که)گفت: «بله که میمیره. چرا نمیره؟ یوسف(ع) مگه نمرد؟» «چرا.» «یعقوب(ع) مگه نمرد؟» «چرا.» «اِ، راست میگه ها!» «ابراهیم(ع) مگه نمرد؟» «چرا.» «خب موسی(ع) هم میمیره.» «خب چی کار کنیم؟» گفت: «بابا مگه ندیدین از دریا داشتیم رد میشدیم، یه جا پاش گیر کرد خورد زمین؟ خب من بغلش بودم.» «کو؟» « پاش گیر کرد یه جا. من مطمئنم موسی(ع) دروغگو نیست.» آقا فتنه گرفت. فتنه گرفت. حضرت هارون اومد جلو، گفت: «چی میگین؟ چرت و پرت میگین واسه خودتون؟»
ببین! آزمون شروع شده، ببین! عین آزمون الآن خودمونه خدا وکیلی. یعنی چنان دارم خودمون رو تو این مرحله میبینم، زیر رگبار و زیر موشکبارانیم، نمیفهمیم. در دورهی غیبت، غیبت طولانی میشه. غیبت که طولانی میشه، خیلیها گاف میدن. حضرت موسی(ع) قرار بود ۳۰ روزه برگرده، ۱۰ روز اضافه کرد، خیلیها برگشتن. کیا علم شدن؟ مدعیان؟ (بگید) دروغین. کسانی که اومدن واسه خودشون ایدئولوژی آوردن، طرح آوردن، برنامه آوردن. گفتن: «نخیر، حرف ما درسته.» فتنه، فتنهی سامری است. الآن فرق ضاله و ادیان نوظهور رو شما ببینید، در کشور خودمون ۱۰۳، ۱۰۴ تا فرقه الآن داریم. در دنیا ۲.۵۰۰ تا ۴.۰۰۰ تا فرقه داریم. این آمارهایی که میدم، خود مسؤولین اعلام کردند ها! شما مصاحبهی آقای محرابی رو بخونید. حاج آقای محرابی رو. ۱۰۴ تا فرقه رو ایشون توی مصاحبه با مشرق نیوز اعلام میکنه. ۱۰۴ تا فرقه شناسنامهدار. یعنی شناسایی شده، مسؤولش کیه، کجان، اعتقادات، روابط، فلان.
(خدمت شما عرض بکنم که) سامری علم کرد. حالا حرف هارون این وسط خریدار داره یا حرف سامری؟ ببینیم حرف کی خریدار داره؟ مردم چون تربیت نشدند، حرف سامری خریدار داره. فروختند حضرت موسی(ع) رو، دینش رو، انقلابش رو، کیا؟ حضرت موسی(ع) امیدش به هارون بوده و کسانی که پشت سر هارون وایستن. کیا قرار بود پشت سر هارون وایستن؟ خواص انقلاب موسی(ع)، سران بنیاسرائیل. سران بنیاسرئیل. سیستم قبیلهای، عشیرهای بود. اون مسؤول سبط بنیامین اگر میگفت: بمیرید، بقیه میمردند. رؤسای عشیره ببینید با هارون وایستادن یا با سامری؟ یک کینهای، حسادتی توی دل دارن از هارون. «چرا موسی(ع) داداش خودش رو گذاشت، بعد خودش؟» ها؟ «چرا یکی از رؤسای اسباط رو نذاشت؟ چرا یکی از ماها رو نذاشت؟ چرا به شورای ما نسپرد؟» چون اسباط برای خودشون یه شورا داشتن، شورای تصمیمگیری داشتن، «چرا به این شورا نسپرد؟» یه حسادت درونی هم وجود داشت.
(خدمت شما عرض بکنم) توی همچین شرایطی، توی همین گیر و ویر و این جور چیزها، سامری فتنهاش رو رو کرد. گفت: «آقایون، خانمها. لِیدیز اَند جنتلمن! (خدمت شما عرض بکنم که) «بحث بنده اینه، موسی(ع) هم پیغمبر بود، یه تأییداتی داشت، ما هم بالاخره از نزدیکان او بودیم. دیدید که نفر دومی که پا گذاشت توی دریا من بودم، هارون کجا بود؟ اون ته. بیخ پیغمبر بودم، هر جا میرفت، من کنارش بودم، دومین نفری که وارد شد، من بودم.» عجب! گفت: «خود موسی(ع) وقتی داشت میرفت، من رو کشید کنار، به من گفت: نگاه کن این بندگان خدا گوساله میخواستند بپرستند، من ضد حال به اینها زدم. اگر یه وقت ما برنگشتیم، این وصیت من. خودش به من وصیت کرد.» حالا وصیت رو به غیر از این هیچ کی دیگه؟ نشنیده. «وصیت کرد اینها گوساله هم پرستیدند، عیبی نداره، اما حواسشون به یاد خدا باشنها مثلاً.» توجیه هم آورد بی پدر و مادر. گفتند: «خدا وکیلی؟» حالا هارون داره داد و بیداد میکنه: «دروغ میگه. بتپرستی.» گفتند: «برو کنار، برو کنار.» هی اومد وسط. گفت: «برو کنار.» اومد وسط دیگه، خِرِ هارون رو گرفتن،
دقیقهی۳۰ تا ۳۵
چسبوندنش به قول حالاییها به دیوار، خنجر رو کشیدن، گذاشتن بیخ گلوش، گفتند: «ساکت میشی این گوشه یا بکشیمت؟» هیچ چی نگفت، سکوت کرد. نه که ترس از جان داشته باشه، چون مأمور به سکوت بود. [سامری] گوسالهاش رو ساخت. همون چیزی رو که نقطهی ضعف ایدئولوژیک که اینها چی میخواستن؟ (بگید) داشتن دیگه. اینها علاقه داشتن به پرستیدن چی؟ گوساله. همون گوساله رو براشون ساخت از طلا. از طلا ساخت. این طلا جریانات داره ها! آقا اینها شروع کردند دورش چرخیدن. گفت: «اینجا رو داشته باشید، موسی(ع) گفت: عرق هم خوردید، عیبی نداره» گفت: «عرق از کجا بیارم؟» گفت: «من واسهتون آوردم.» واسه اون اصلیهاشون دو تا کوزه آورده بود و پیمونه زدند و مست مست. تو این هیر و ویری «ایرادی نداره، میتونین این کار هم بکنید، اون کار رو بکنید.»
عنوان بخش ۳ : بازگشتن حضرت موسی(ع) و برخورد با فتنه سامری
اعراف (۱۵۰) بقره (۵۴) آل عمران (۱۰۳)
۳ – بعد ۱۰ روز حضرت موسی(ع) برگشت، صحنهای رو که میدید، باور نمیکرد. دید یک گوسالهای رو یه تختی گذاشتن، دارن میچرخوننش. سه، چهار تا فاحشه رو کنار این گوساله رو تخت دارن میچرخونن. مردم دارن زنای دسته جمعی میکنن. مات موند حضرت موسی(ع)! گفت: «خدایا این ۱۰ روز چی شد؟» فکر کن ۴۰ روز بری، برگردی بیای این جوری بشه! این ۱۰ روز اضافه ببین چی کار کرد با قومش! خیلیها سقوط کردند. کسی که تربیت نشه برای اون انقلاب، سقوط میکنه. انقلاب نخاله نمیخواد. این انقلاب کسی رو میخواد پای هدفش وایسته. (خدمت شما عرض بکنم) [موسی] اومد صاف رفت سراغ هارون. ریش حضرت هارون رو گرفت با عصبانیت، گفت: «تو اینجا چه کاره بودی اینها اینجوری کردن؟» آیه قرآنه ها! [هارون] گفت: «قوم مرا ضعیف داشتند، من رو ضعیف کردند، کجایی برادر؟» «…ابْنَ أُمَّ…» (اعراف/۱۵۰) «پسر مادرم! که اینها قصد جونم رو هم کردند.» نکتهی خیلی عجیبیه! گفت: «قصد جونم رو هم کردند اینها.» حضرت موسی(ع) داد زد سر هارون که حساب کار دست چی بیاد؟ بقیه بیاد. میبینی بچهها توی یک کوچهای دارن بازی میکنن، طرف میخواد بگه: «چرا اینقدر شلوغ میکنی؟» به بچه مردم داد و بیداد نمیکنه، میاد سراغ بچه خودش، یه دونه میزنه تو گوشش، آروم، یک دونه میزنه پشت دستش. میگه: «مگه نگفتم سر ظهر مردم خوابن؟» فلان. اون بقیهی بچهها حساب کار دستشون میاد. میگن: «این بچه خودش رو این جوری زد، اگه دستش به ما برسه، ما پدرمون رو در میاره.» بلند شدند، رفتند.
حضرت موسی(ع) رفت سراغ سامری. گفت: «یا سامری، چرا این کار رو کردی؟ چرا این کار رو کردی؟» گفتش که: «نفسم گولم زد.» عجب کلام کلیدی است! نگفت: «شیطون.» اصلا اسم شیطون وسط نیست! گفت: «نفسم گولم زد.» نفس چی؟ «حسودی کردم به تو موسی(ع). دوست داشتم مثل تو پیغمبر باشم. چیم از تو کمتر بود؟ تو هم معلوم نیست از کجا یه چیزهایی یاد گرفته بودی، منم بلدم.» حالا چی کار کرد؟ همون تربتی رو که برداشته بود، گوساله رو که ساخت، با اون تربت چهها کرده بود، نمیدانیم. قرآن هم توضیح نمیده. خب بعضی از اینها با توهین به مقدسات کسب قدرت میکنند دیگه، ها؟ (خدمت شما عرض بکنم) این تربت رو پاشید به این گوساله، صدای خوار، این جوری میگه قرآن. شروع کرد صدای گوساله در آوردن. سحر کرد. سحر، یا شما یه چیزی میشنوی که بقیه نمیشنون، یا میبینی که بقیه؟ (بگید) نمیبینن. میگه: «صدا میاد، من رو داره صدا میزنه.» میگه: «کی رو میگی؟» درسته؟ میگه: «ایناها، اینجا نشسته.» «کی رو میگی؟» بقیه نمیبینن، یعنی این از نوع سحره. برخی هم… حالا سخنرانی قبلی گفتیم. برخی هم اومدن یک تفسیر پوزیتیویستی از این کردن، گفتن: «نه اصلا یک علم چی بود؟ سحر هم نبود، علم فیزیک میدونست آقا، بلد بود.»
الآن ۱.۰۰۰ سال پیش یک نفر هواپیما علم میکرد، یک نفر گوشی… ۱.۰۰۰ سال نه، ۵۰ سال پیش. یکی گوشی موبایل نشونت میداد، بهش میگفتی: «مخلصت هم هستم.» «عجب بابا! جنها رو کرده تو قوطی، کوچولوشون کرده.» ها؟ همین جوری بود دیگه. مگه تلویزیون اومده بود، این جوری نبود؟ تلویزیون، همین مادربزرگهای خودمون رو میگرفتن جلوی تلویزیون. (خندهی حضار) اخبارگویه، اینها! یکی از خارجیها مسلمون شده بود، برگشته بود به یکی از این دوستان ما توی صدا و سیما گفته بود که: «دین خیلی خوبی دارید، عالی، حرف نداره، توپ، بیست. فقط یه مشکلی داره این دین شما.» «چیه همشیره؟ چه مشکلی داره؟ بگو ببینم از نگاه یه نفر که مستبصره، تازه اومده، مشکل دینمون چیه؟» گفت: «مشکل دینتون اینه که، شوهر هیچ وقت نباید موهای زنش رو ببینه.» «از کجا این رو در آوردی؟» بعد گفتش که: «از توی فیلمهاتون دیگه. اینها توی خونه هم که هستن زن و شوهر…» (خندهی حضار)
دقیقهی۳۵ تا۴۰
حالا این بنده خدا توجیه نیست، نمیفهمه. خب اونها تو فیلم با هم نامحرماند، ولی این نمیتونه اون رو ببینه. حالا این صدا و سیمای ما، بنده خدا معذوریتهایی هم داره. ما بعضی موقعها انتقاد میکنیم ازشون. دستشون هم بسته است دیگه، از این کارها نمیشه. حالا اینجوری، بگذریم.
میگن: «[سامری] یه گوسالهای درست کرده بود، از اینوَرش باد میزد، از دهنش مثل شیپور، صدای شبیه به «ما ما» در میاومد.» مثل این نتهای موسیقی -دو رِ می فا سو لا سی- همه رو بسته بود، نت چهارم رو باز گذاشته بود، باد که میزد، میگفت: «فا فا.» اینها هم «ما ما» میشنیدن. حالا هر چه که بود، اینها نفهمیدن، بی شعور بودن. چرا؟ چون حضرت موسی(ع) اومد توحید آورد، اما اینها بت پرستیدن. هیچ کدومشون هم جواب نداشتن. بعد، بد عذابشون هم میکنه حضرت موسی(ع). «…فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُم….»(بقره/۵۴) «خودتون رو بکشید.» یعنی نتیجهی این اختلافاتی که… میگه: «من اومدم این اختلافات رو از بین بردم.» «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ….» (آل عمران/۱۰۳) شک نکنید، جایی که خدا نباشه بین دو تا انسان (اگه خدا نباشه) اختلاف به وجود میاد. امام خمینی (ره) خیلی قشنگ میگه. امام (ره) میگفتش که: «اگه ۱۲۴.۰۰۰ تا پیغمبر رو جمع بکنی اینجا، با هم هیچ مشکلی ندارن، اما دو تا آدم بی دین رو جمع بکن، بگذار کنار هم دیگه، این دنبال اینه، مترصد اینه که یه ضربهای به اون یکی بزنه.» دو پادشاه در یک اقلیم؟ نگنجند. (خدمت شما عرض بکنم که) [سامری] گفت: «نفسم گولم زد. نفس من، من رو گولم زد.»
عجیبه! آقا امیرالمؤمنین زمانی که ازش میپرسند چرا حق خودت رو نگرفتی؟ میدونید بر میگرده چی میخونه؟ کدوم آیه قرآن رو میخونه؟ همین آیهای که هارون خوند، که: «قوم مرا ضعیف پنداشتند و میخواستند من رو بکشند.» خیلی عجیبه! حضرت زهرا(س) اومد بالا سر امیرالمؤمنین(ع) فریاد زد، گفت: «یا علی(ع) مثل جنین در رحم مادر نشستهای.» داد زد حساب کار دست کیا بیاد؟ بقیه. «اِ، مگه باید چی کار کنه علی(ع)؟ مگه حقه؟ چه جوریه؟» فلان. حضرت امیرالمؤمنین(ع) هم خیلی قشنگ جواب میده. اینکه حضرت رسول(ص) میگه: «علی(ع) برای من مثل هارونه برای موسی(ع)، الا اینکه او پیغمبر شد و علی(ع) پیغمبر نشد.» شباهتهای بسیار زیادی وجود داره. حضرت موسی(ع) نسل نداشت. نسل پیامبرها از طریق کی ادامه پیدا کرد؟ هارون. پسر نداشت حضرت موسی(ع). دقیقاً میبینید در مورد امیرالمؤمنین(ع) هم همین میشه. پسر نداره حضرت رسول(ص). از طریق کی ادامه پیدا میکنه؟ امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س). یعنی پسرها، پسرهای امیرالمؤمنین(ع) اند. بعد امیرالمؤمنین(ع) هم واقف بود بر این امر. در جنگ صفین، محمد حنفیه -پسر خود امیرالمؤمنین(ع) از همسر دیگرش- برگشت گفتش که: «چرا فقط من رو میفرستی میدون؟ چرا حسن(ع) و حسین(ع) رو نمیفرستی؟» که اونها میرفتن ها! اما میگفت: «چرا بیشتر جلوی خطر…؟» گفت: «اونها فرزندان رسولالله(ص) اند. تو برای من همچون دستی و حسنین چشمان من هستند. دست باید از چشمها، محافظت کنه.»
حضرت عباس هم روز عاشورا داداشهاش رو جمع کرد، گفت: «یه وقت فکر نکیند با حسین(ع) برادرید ها! حواستون جمع باشه. او فرزند زهراست(س). حساب کار دستتون باشه. هر چند پدرمان علی(ع) است، اما، اونها فرزند زهرا(س) اند. حساب کار دستتون باشه.» به خاطر همین هم برادر خطاب نمیکرد. فقط وقتی حضرت زهرا(س) اومد بالا سرش، بهش گفت: «یا بنی، پسرم.» وقتی بهش گفت: «پسرم» دیگه جرأت کرد، گفت: «اخی، ادرک اخاک. دریاب ما رو.» میخوای اگه حضرت زهرا(س) مادر خطابت بکنه، بهت بگه: «پسرم» مادر بشه حضرت زهرا(س)، روشش رو حضرت عباس به ما نشون داده. راه حلش فقط یه کاره. خدمت به امام زمان(عج). اگر تو خونِت غلطیدی واسه امام زمانت، میاد بالا سرت میگه: «پسرم.» حضرت زهرا(س) که اون دنیا میخواد شفاعت بکنه، این همه وسیله برای شفاعت داره، کم داره؟ چی رو دلیل شفاعت میگیره؟ (بگید) دستان بریدهی آقا ابوالفضل عباس(ع) رو. میگیره تو دست، میگه: «با این میخوام شفاعت کنم.» که مثل دانه بر میچینه، تو صحرای محشر.
عنوان بخش ۴ : فتنه سامری ها در زمان حکومت امام علی(ع)
یوسف (۴۰) یوسف (۶۷) انعام (۵۷) فتح (۱۰)
۴ – آقایی که شما باشید! سامری فتنه رو تشخیص داد. حالا برم تو حکومت امیرالمؤمنین(ع) به خلافت رسیده، سامریهایی وجود دارن که خوب تشخیص دادن نقطهی ضعف کجاست؟ زمانی که ده ضربه مانده تا فتح صفین، قرآن علم میکنن. میدونه این آدم بیشعوره،
دقیقهی۴۰ تا ۴۵
از قرآن فقط ظاهرش رو میفهمه، قرآن ناطق رو نفهمیده، وصایت نفهمیده، حکمیت نفهمیده، نفهمیده که این [امام علی(ع)] جانشین رسول خداست(ص). هارون رو باید هواش رو داشته باشه. وقتی گیر کرد بین قرآن صامت و قرآن ناطق، قرآن ساکت و قرآن ناطق، گفت: «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه.» «… إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ…» (یوسف/۴۰، یوسف/۶۷، انعام/۵۷) «قرآن سر نیزه است.» امیرالمؤمنین(ع) در جنگ با مارقین (از چلهی کمان در رفتهها) در جنگ با خوارج، ابن عباس رو فرستاد، گفت: «من برم باهاشون بشینم بحث بکنم.» گفت: «آی ابن عباس میخوای بری اونجا… ابن عباس از مفسرین بزرگ قرآنه. شیعه و سنی هم قبولش دارن. میگه: «خواستی بری اونجا، با اینها با قرآن بحث نکن، با سنت بحث کن. بگو: پیغمبر این رو گفت ها!» این هم رفت به حرف امیرالمؤمنین(ع) گوش نکرد. اصلاً مشکل امیرالمؤمنین(ع) این بود دیگه. یعنی مأمومین واسه خودشون یه پا چی بودن؟ مفسر بودن. «نه، من میتونم. علی(ع) من رو کم دید. قد و قواره من رو کم دید. علی ابن ابیطالب(ع) در مورد من کم فکر کرد.» نمیفهمه که او امامه، تا کنهِ وجود تو رو داره میبینه، اون طرف رو هم نشسته، میگه: «این کارو بکن» بکن دیگه. تو خودت اِنقُلت واسه خودت نیار. رفت اونجا با قرآن بحث کرد. هر چی این میگفت، اونها هم تأویل میکردند قرآن رو. قرآن تأویلپذیره دیگه. «…یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ…» (فتح/۱۰) وهابیه میگه: «خدا دست داره«. میگه: «خود خدا گفته من دست دارم» به شما چه؟ حالا بیا با این بحث بکن، فلان، بیا… همین جوری بحث میکردن با امیرالمؤمنین(ع).
خود حضرت علی(ع)،(خیلی جالبه!) در مباحثاتی که میکنه، به زبیر میگه: «زبیر یادته پیش هم بودیم، پیغمبر(ص) گفت: شما یک روزی اینجوری میشید، اینجوری میشید.» سنت گفت. حرف پیغمبر(ص) رو گفت. زمانی که پیغام فرستاد برای جناب عایشه، گفت: «مگه پیغمبر(ص) به تو نگفت که زمانی که صدای پارس سگهای فلان منطقه رو شنیدی برگرد، که داری اشتباه میکنی؟» یعنی اینجوری بحث میکرد امیرالمؤمنین(ع). وگرنه اینها توجیه میکنند. جالبه بدونید! اینها یک جونورهایی بودند، که همون بحثها رو هم توجیه میکردند باز هم. سنت رو هم توجیه میکردن. مثلاً در جریان جنگ (خدمت شما عرض کنم) جنگی که امیرالمؤمنین(ع) با معاویه داشت، در جنگ صفین، خیلی از مسلمونها منتظر بودن ببینند، عمار رو اون وسط کی میکشه؟ چون یه حدیث صریح داشتن از پیغمبر(ص)؛ «هر کی عمار رو بکشه، «فئه باقیه» یه گروه سرکش و… آدمهای مریض عمار رو میکشن.» منتظر بودن، یعنی معیارشون ببین چی بود؟ اون حرف پیامبر(ص) بود. بعد نگاه کن چی شد؟ زمانی که زدن (خدمت شما عرض بکنم) عمار رو کشتن، عمروعاص زد تو سرش. دوید طرف پیش معاویه، گفت: «بدبخت شدیم.» گفت: «واسه چی؟» گفتش که: «عمار کشته شد.» گفت: «کشته شد که کشته شد، بهتر.» «بابا بدبخت شدیم.» گفت: «چی؟» گفت: «تعداد زیادی از سپاه برگشتن، میگن: عمار رو چون سپاه ما کشته، پس ما فئه باقیتم، ما دیگه نمیجنگیم.» گفت: «ما نکشتیم که.» گفت: «پس کی کشت؟» گفت: «علی(ع) کشت.» گفت: «نه، ما کشتیم، من خبر دارم، همه دیدن این رو.» گفت: «نه، علی(ع) کشت، علی(ع) اگر نمیآوردش به جنگ، کشته نمیشد.» خبر رسید به امیرالمؤمنین(ع). امیرالمؤمنین گفت: «اگر رو این حساب باشه، حضرت حمزه رو هم پیغمبر(ص) کشته.» استدلاله دیگه. لسان صدقه علی(ع). بعد جالبه! طرف وهابی، این ماجرا رو آورده، میگه: «عجب جوابی علی(ع) داده است! دهانها را بسته است.» خیلی عجیبه! حالا بگذریم.
اینها [خوارج] پیشونی کبره بسته بود، مثل زانوی شتر. شب تو سجاده خوابشون میبرد. تو سجاده میخوابیدن. تا صبح نماز شب! فتنه، فتنهی مذهبی بود. فتنه، فتنهی دینی بود. چرا؟ کسانی که خوب تربیت پیدا نکردن، آدمهایی که دچار جمودن، رشد عقلانی ندارن، فهم ندارن، میشه ازشون سوءاستفاده کرد. ابنملجم یکی از همینهاست. که عهد میبنده پای خونه کعبه، جایی که محل ولادت امیرالمؤمنینه، که حضرت علی(ع) رو شب قدر بکشه. شب قدر هم این کار رو انجام بده، که ثوابش بیشتر باشه. فتنهای که جلوی امیرالمؤمنین(ع) ایستاد… حضرت علی(ع) میگه: «من چشم فتنه را کور کردم.» برای چی میگه چشم فتنه؟ میگه: «من چهار هزار نفری را کشتم، که جز علی(ع) هیچ کس نمیتوانست بکشد.»
دقیقهی۴۵ تا ۵۰
بابا، طرف قرآن میخوند. طرف، صحابهی پیغمبر(ص) بود. فکر کردی شوخی بود؟ یکی وایستاده جلوی امیرالمؤمنین(ع) از جنس مسلمونها. حضرت علی(ع) در دورهی خلافتش جنگ با کشورهای خارجی نداره، اصلاً بحث کشورگشایی نداره، اومد آدم بکنه. گفت: «همین جوری دارید کشورگشایی میکنید، به هیچ چی فکر نمیکنید؟ مگه ما حکومت امپراطوری شاهنشاهی راه انداخیتم؟ با شمشیر برید همینجوری هی بگیرید. داغونه اوضاع، داخل داغونه.» به خدا قسم اگه همینها رو نمیکشت، اسلامی نمونده بود. همون خوارج ها! همون فتنهی غده سرطانی رشد میکرد، تفکر همه جا رو میگرفت. نفسشون مشکل داشت آقا. همین ابوموسی اشعری رو فکر کردین عمروعاص چه جوری قانعش کرد؟ عمروعاص برگشت بهش گفت: «نه علی(ع) لیاقت خلافت داره نه معاویه، داماد خودت.» گفت:«داماد من؟» گفت: «آره.» گفت: «خب باشه.» ادعای دینداری داره. ادعای دینداری داره. ته دلش این داغونه. نفسش مشکل داره.
عنوان بخش ۵ : هشدار در خصوص فتنه سامری در انقلاب ایران
طه (۹۷)
۵ – امروز توی انقلاب خودمون هم از سامریها باید بترسید. اونهایی که پدر انقلاب ما رو در میارن، سامریهامونند. قارونها از اون طرف، سامریها هم از این طرف. انقلاب حضرت موسی(ع) شکست خورد، آقا رک به شما بگم. امیرالمؤمنین(ع) رو هم چی کار کردن؟ به شهادت رسوندند، همین کسانی که ایدئولوژیشون غلط بود. کسانی که میان توی انقلابت، چه بسا از جنس خودتاند حتی، خوب دقت کن! از جنس خودتاند ، میان میشکننت از داخل، اصلاً نمیفهمی چی شد. امام (ره) در صحیفه، جلد ۱۹، صفحهی ۳۷۵، ۳۷۶ ببینید چی میگه! خطاب به مسؤولین میگه: «باید توجه داشته باشند، همه توجه داشته باشیم به اینکه آفت انسان هوای نفس است. هوای نفس انسان است. سامری گفت: «چی گولم زد؟ نفسم.» خیلی جالبه ها! هوای نفس انسان است و این در همه هست، سرچشمه میگیرد از آن فطرت و توحید، فطرت، فطرت و توحید است، فطرت کمال طلبی است. کمال مطلق را انسان میطلبد. خودش نمیفهمد. خیال میکند که مقام میخواهد. لکن وقتی بهش رسید میبیند این هم نیست.» میگه: «اینکه در فطرت ما در ذات ما بینهایتخواهیه، کمالخواهیه» میگه: «از همین جا شیطون کله پات میکنه.» حب مقام میگیردت، حب جاه میگیردت، نفست مشکل داره عزیزم! «میبیند این هم نیست. همهی عالم را اگر چنانچه جمع کنند و به دست انسان بدهند قانع نمیشود. میبینی که قدرتمندهایی که قدرتشان زیاد است، بیشتر دنبال قدرت هستند، راست میگه، طرف هر چی قدرتش میره بالاتر، چی؟ عطشش بیشتر میشه، بیشتر میخواد به دست بیاره. باید بشکنه این نفس رو. همهی عالم را اگر چنانچه جمع کنن و به دست انسان بدهند قانع نیست، میبینی که قدرتمندهایی که قدرتشان زیاد است، بیشتر دنبال قدرت هستند، بیشتر دنبال توسعهی قدرت خودشان هستند. آنها هم اگر فضا را بگیرند، دریا را بگیرند، زمین را بگیرند، آسمان را بگیرند، قانع نیستند. اگر انسان جلوی خودش را نگیرد، این سرکشی که حد و حدود ندارد، انسان را به باد فنا میدهد. باید سرکشی را جلویش را گرفت و این نفس را مهار کرد.»
[امام خمینی (ره)] میگه: «مصلحت اسلام رو مد نظر قرار بدید، نه مصلحت خودتون رو.» طرف میخواد قانون تصویب بکنه، نماینده مجلسه، بر مبنای این قانون اون آقای نماینده مجلس، سختش میشه. به جای اینکه مصلحت کشور رو ببینه، مصلحت نظام رو ببینه، مصلحت اسلام رو ببینه، یه وقت خدای نکرده، قانونی تصویب کنه که به نفع کیا باشه؟ نمایندهها باشه. «در همهی امور باید انسان آنچه را که مصلحت اسلام است. کسانی که متصدی امور هستند، آن چیزهایی که مصلحت اسلام است، آن چیزهایی که مصلحت ملت اسلام است، در نظر بگیرند. از هواهای نفسانی که سرچشمهی همهی فسادهاست جلوگیری کنند.» خود امام (ره) محکم سر این مسئله ایستاده بود. دارایی امام (ره) یه خونه توی قم، یه زمین مشاع با برادرانش در خمین که میدونین، همه رو هم امام (ره) خودش چی کار کرد؟ بخشید. تمام. چند جلد کتاب. یک کسی که اومد کل دنیا رو به هم ریخت، مسیر (اصلاً) حیات بشری رو متحول کرد، این زندگیش. جلوی نفس رو باید گرفت. اصلاً ما حدیث داریم: «وقتی میبینی یه نفر از تو بهتره، یه کاری رو انجام میده، خودت باید بری سراغش.» باید بری کنار بگی تو بهتر از من میفهمی، تو بیا اینجا. منی که میام توی یک کاندیداتوری نمیدونم، نمایندگی مجلس شرکت میکنم، بفهمم که از من یه نفر بهتره است، بهتر میتونه انجام بده، باید برگردم به طرفدارهام بگم، فلانی از من بهتره. به پیر به پیغمبر آخرت رو باید دید، ایدئولوژیهای خراب، کمر یک نظام رو میشکنه.
دقیقهی۵۰ تا ۵۵
جالبه! عجیبه این رو بدونید! حضرت موسی(ع) حکمی که برای سامری داد چی بود؟ «..لَا مِسَاسَ….» (طه/۹۷) «تو از تماس با مردم باید دور باشی.» میگه: «این کسی که ایدئولوژیش خرابه، فاسده، سریع باید بگیری، بندازیش دور. قرنطینه باید باشه این آدم.» این آدم برسه به بقیهی مردم، همه رو فاسد میکنه. افرادی هستند که توی یک جامعه ضعفهای اعتقادی و ایدئولوژیکی رو شناسایی میکنن، رو همونها دست میذارن. پدر سوختگی دارن. طرف میاد فرقه درست میکنه، میگه: «تو فرقهی من عرق خوردن ایرادی نداره.» فرقه ساخته واسه خودش. آقا برای چی؟ نگاه میکنه، مثلاً حالا ممکنه، چند تا جوون هستن که میخوان عرق بخورن. یعنی اون… بعد این رو میگه ها! میگه: «خدا رو میتونی، عرق هم بخوری، نماز هم میتونی بخونی.» «اِ. قرآن میگه که نمیتونی که، تا چهل روز نمازت قبول نیستش که!» میگه: «نه، من درست میگم، ایدئولوژی من اینه.» یعنی میاد دست میذاره روی… بهائیت! بابیت و بهائیت بر همین مبنا گرفت کارش. چی کار کرد؟ دید بعضی از مسلمونها اصلاً شل و ولن، حوصله نماز خوندن ندارن.«۱۷ رکعت! کی حوصله داره نماز بخونه؟» ها؟ اونها میگفتن. که اگه جمع بزنی باید حیا کنیم، از ۲۴ ساعت، خدا وکیلی ببینید، ۱۷ رکعت نماز، نمازی که ما میخونیم، انگار از روی زمین داریم دونه برمیداریم. گازش رو میگیریم، نمیفهمیم کی تموم شد؟ جمع بزنیم ببینیم ما چقدر داریم وقتمون رو برای خدای خودمون میگذاریم؟ وای بر ما! اومد گفتش که: «۹ رکعت بیشتر نمیخواد بخونید، بقیه رو بخشیدم.» عشق است. «عجب بابا! دمش گرم.» فلان.
آقا طرف اومده، فرقه درست کرده، میگه که: «نمازت رو فارسی بخون.» یعنی میدونه نقاط ضعف ایدئولوژیکی مردم چیه. دست میذاره رو همون. سامری میدونست اینها دوست دارن گوساله بپرستن، صاف دست گذاشت رو همون. خب نگاه بکنید! این بحث خیلی اساسی، ما باید جدی بگیریم این بحث رو. الآن نظام خودمون، کشور خودمون، شدیداً توی همین بحث ما در تنگناییم. هر کسی از ننهاش قهر میکنه، میاد واسه خودش یک فرقهای میزنه. «آقا به نظر من این.» ما متأسفانه در برخی موارد ما، روحانیون ما اومدند یک سری حرفها زدن که برای اینکه باب میل برخی جوونها باشه، اومد یه حرفی زد، یه چیزی گفت، نص صریح قرآن رو برد زیر سؤال. الله اکبر! که چی بشه؟ خطره عزیزان این! باید هوشیار باشیم.
مرحوم منتظری تا زمانی که «قائم مقام رهبری، آیتالله منتظری» شعار مردم ایران بود (حالا ایشون فوت شده، خدمت شما عرض بکنم) همین رادیو بیبیسی(BBC) ، لفظی که برای ایشون استفاده میکرد… (خب بالاخره یک مرجع تقلید بوده، من واقعاً حتی اِبا دارم این مطلب رو بگم، اما میگم بدونین) لفظ گربه نره استفاده میکرد. توهین میکرد. به محض اینکه ایستاد جلوی امام (ره)، شد: «آیتاللهالعظمی منتظری.» بیبیسی (BBC) میگفت: «آیتالله منتظری.» اصلاً عجیب! لفظش به یک باره چرخید. یعنی تو تا موقعی که توی این خطی من بهت فحش میدم. همین الآن، هر روز ماهواره داره ما رو مسخره میکنه. فردا بلند بشیم، به یک جای اسلام بپریم، به یک چیز تشیع بپریم، جلوی یک بخش (خدمت شما عرض کنم) آرمانهای نظام بایستیم، شما ببینید چی میشیم؟ میشیم: «استاد، پروفسور، یکی یکدونه، رو کره زمین همین یک دونه است. پاشو بیا اینوَر، هوات هم داریم. ماهواره بهت میدیم، بشین حرف بزن.»
هوشیار باشید عزیزم! نگو «اگر زمان علی(ع) بودم، فلان میکردم.» از کجا معلوم تو خوارج نبودی؟ بصیرت آن است که بدانیم جانباز جنگ صفین، سر اباعبدالله رو میبرد، شمر!. از فرماندههای جناح امیرالمؤمنین(ع) بود، در جنگ صفین. ابن ملجمی که فرق امیرالمؤمنین(ع) رو میشکافه، کسی است که امیرالمؤمنین(ع) گفت: «تو، تو، به خون فرقم ریشم رو خضاب میکنی.» گفت: «خودم رو الآن میکشم.» گفت: «نمیخواد.» گفت: «گفتم.» حجت میخواست بَرِش تموم کنه ها! که یادش بیفته اون موقعی که میخواد ضربت رو بزنه، بگه «علی(ع) به من گفت ها!» ببین چقدر مهربانه امام! چقدر مهربونه، نمیخواد اون یک دونه هم بره. که چی بشه؟ که ما تو ادعیهمون بخونیم، تو دعای ندبه است (اشتباه نکنم) میگه: «اشقی الآخرین» «شقیترینِ افراد.» بشیم شقیترین فرد امت آخرالزمان، ابن ملجم! حواسمون باید جمع باشه عزیز دل من! نگاه کن عزیز من! حکم دین مشخصه،
دقیقهی۵۵ تا ۶۰
حکم قرآن مشخصه، میگه: «آقا نماز، نماز.» حالا فرقه زده، میگه: «نماز نخون.» خب معلومه این مشکل داره. حالا میاد با بهانه برات…: «موسی(ع) به من اینجوری گفت، اون جوری گفت.» فلان. معلومه فیلم برات پیاده میکنه. کار دشمن اینه، شیوهی عملیاتیش اینه.
[امام خمینی(ره)]: «حفظ اصول اسلام جزء فرائضی است که هیچ فریضهای بالاتر از آن نیست. حفظ اسلام است. آقایان توجه کنند. خودشان همه دانشمند هستند، همه توجه به مسائلی دارند، که البته بعضی مسائل دیگر هست. من نمیخواهم بگویم که موجب نگرانی است. ولی خودتان توجه بکنید، که آیا با این وضعی که کشور ما دارد، این طور کوچ کردن به جوار بیتالله، با آن همه ثوابهایی که دارد، بر غیر اشخاصی که واجب عینی ست، آیا الآن صلاح میدانند آقایان که این مملکت را به حال تعطیل در آورند؟» این رو امام (ره) داره میگه. چی شد؟ مسؤولین دوره افتاده بودن میرفتن حج. گفت: «مملکت رو تعطیل کردید، چی کار دارید میکنید؟ اینوَر رو بچسبید.»
عنوان بخش ۶ : پیش بینی در خصوص فتنه مذهبی؛ فلسفه و مکتب تفکیک
۶ – هوشیار باشید. یکی از فتنههایی که در حال وقوعه… ما سنسورهامون قویه الحمدالله، ۴، ۵ سال، ۳ سال، ۴ سال، قبل این که یک ماجرایی بگیره، میگم معمولاً. بعدش هم میگیره. تو یکی از این سایتها زده بود: «رائفی پور نوستر اداموس ایران.» نمیدونم، چرت و پرت نوشته بود. خب. گفتم: «نه ما نمیخواهیم نوستر اداموس بشیم.» حرف رو بگیرید. برای این جریان… برید اون سیدی ۲۰۱۲ ما رو سه سال پیش سخنرانی کردیم، ببینید آقا بیداری اسلامی رو پیشبینی کردیم یا نه؟ ببینید! پیشگو که نیستیم، این مسائل رو میدونیم.
الآن فتنهای در کشور ما در حال وقوعه، فتنهای مذهبی و در داخل حوزه است. این فتنه رو میخوان بکشن تو بازار، مراقب باشید! هوشیار باشید! فتنهای است که من دارم تشخیص میدم، ردِپا، ردپای اونوَریهاست. یعنی افرادی به نیت خیر دارن بازی میکنن تو این زمین. اون هم بحث چی؟ یک بحث تمام علمی -که خود علماش هم هنگ میکنن بعضی موقعها توی بحثهاش- دارن میکشونن تو بازار. تو نونواییها دارن بحث میکنن. بحث چی؟ بحث فلسفه و مکتب تفکیک. که آقا یک عده از علمای ما هستند فلسفه رو چی؟ قبول دارن، یک عده هم قبول؟ (بگید) ندارن. این یک بحث علمی است، باید علمی مطرح بشه. میبینی تو تاکسی میشینی، یارو، راننده تاکسی داره میگه که: «آقا به نظر من فلسفیها راست میگن.» آقا این خطره! من دارم دست میبینم، من دارم فتنه میبینم، به خدا قسم تو این زمینه. صحبتهایی که چندین سال پیش شده، صداهای پیش ضبط شده رو، بعد ۱۰ سال، ۲۰ سال، یهویی بیایی بذاری تو اینترنت. همون موقع چرا جواب ندادید؟ من خودم اینجا دستهام رو میبرم بالا. من نه فلسفیام، نه تفکیکی. یعنی فلسفه رو غایت کل بشریت نمیدانم، از آن طرف فلسفه رو یک زبانی میدونم که لازمه. من الآن بخوام با یه اروپایی بحث بکنم، با قرآن که نمیتونم باهاش بحث کنم که، باید بحث عقلی، فلسفی باهاش بکنم.
من خودم به چشم، همین جفت چشم خودم دیدم، که یک فرانسوی به خدا قسم، شیعه شده بود با کتابهای ملاصدرا. اومده بود تهران توی مترو، مشکلی براش پیش اومده بود… فرانسویها «ر» رو «ق» میگن. انگلیسی هم اگه حرف بزنن که هیچ کی هم نمیفهمید اینها چی میگن، بنده خدا. بعد اومدم دیدم بنده خدا میخواد بره خیابون سهروردی، میگفت: «شوقه وقدی.» بعد اونها میگفتن: «چی چی میگی بابا؟ «شوقه وقدی» چی چیه؟ ما نداریم همچین چیزی.» بعد ما فهمیدیم و رفتیم اونجا، کمکش کردم، باهاش صحبت کردم. بعد گفت: «من رو ببرین امام زاده صالح.» ۵۰، ۶۰ سالش بود. رفتیم اونجا، جلوی امامزاده وایستاده بود، میگفت: «یا قَبِ، یا قَبِ، یا قَب» یا ربِ، یا رب رو میگفت. ملت ایران هم سوژهاش کرده بودند، جمع شده بودن، میخندیدند. «یا قَب، یا قَب» «چی چی میگه این؟» بور، چشمها آبی، حالا اومده «یا قَب یا قَب» میگه. خدمت شما عرض کنم، من خودم دیدم آقا این اثرگذاریش رو.
حالا بیاد خدای نکرده یک نفر علامه طباطبایی رو بخوای مثلا ما بهش… علامه طباطبایی چند تا بیاد، یا الله، بسم الله، چند تا مفسر داشتیم، مثل علامه ما داشتیم؟ علامه یکی از اولیاءالله. من در حرم حضرت معصومه(س) دیدم دو تا طلبه دارن با هم دعوا میکنن. طلبه جوان هم بودند. داشتن با هم دعوا میکردن، سر همین بحث فلسفه و این جور چیزها، مردم جمع شده بودن. مردم عادی، پیرمرد نمیدونم ۷۰، ۸۰ سالشه، بنده خدا اصلاً سواد نداشت، داشت میدید چی چی میگن. جمع شده بودند آقا، یهویی برگشت به حضرت علامه طباطبایی توهین کرد، یکی از اینها. مارادونا رو ول کن، غضنفر رو بچسب. اون وسط گفتم: «تو برو کنار» ما رفتیم وسط. گفتم: «چی چی داری میگی، مزخرف میگی واسه خودت؟ تو انگشت کوچیکه علامه هم میشی؟ اصلا میفهمی علامه چی گفته؟» اما آیا فلسفه تمام حقانیته؟ نخیر، یک زبانه. من این اعتقاد رو دارم. آقا میگه: «نماز بخون» «چشم میخونم.» «فلسفهاش چیه؟» «به من چه! گفته: بخون، میخونم.» عبودیت یعنی همین. الآن این مباحث رو دارن… دو مرتبه است. اون کسی که صدای آقای عباسی رو گذاشت
دقیقهی۶۰ تا ۶۵
توی اینترنت من میشناسمش کیه. چون خودش تو جلسه به من گفت: «این کار رو خواهم کرد.» میشناسمش، یه روز هم رسواش خواهم کرد. چون خودم میدونم این یکی رو کار کیه، انجام داد.
باز چند وقت پیش (خدمت شما عرض کنم) صدای یک بنده خدای دیگه رو برداشتن آوردن گذاشتن که نمیدونم: «اون دنیا یزید هم بخشیده میشه» و فلان و…. بابا این حرف، حرف غلطیه. درسته؟ اما شما ببین تو چه شرایطی حرف رو [زدن]؟ چون خود ما این بلاها رو زیاد سرمون آوردن، صحبتهام رو تیکه تیکه کردن، من میدونم. ببین حرف رو کِی زده؟ چی زده؟ برای چی زده؟ برای کی گفته؟ چه جوری گفته؟ کجا گفته؟ چه بسا… من نمیخوام دفاع بکنم ها! چه بسا طرف اومده گفته: «بابا! اون ابا عبدالله که ما میشناسیم، چه بسا یزید هم ببخشه، این قدر مهربونه.» خب این حرف، حرف ذوقی است، یک حرف شوقی است. سر ذوق. یعنی این قدر مهر و محبت رو میخواد… بعضی موقعها شما میخواهید محبت یک نفر رو نشون بدی، مبالغه میکنی. میگی: «دو ساعته اینجا وایستادم.» «من برنامه گرفتم، الآن شما ۱۸ دقیقه و ۲۳ ثانیه است اینجا وایستادین.» بابا دو ساعته یعنی خیلیه. بعضی موقع ما برای اینکه بتونیم یک مطلبی رو… مثلا طرف تیم ملی ایران، ۱۷ تا مالدیو رو زده، سوراخ سوراخش کرده، چند سال بعد دوباره بازی داشتن با مالدیو. به مربی ایران گفتن. «تیم خیلی خوبی است مالدیو، تیم قویای است، ما باید حواسمان جمع باشد» فلان. همهی مربیها این کار رو میکنن. چرا؟ اگه باخت: «گفتم: تیم خوبیه» اگه برد، میگه: «دیدی چه تیمی رو بردم!»
خب این مباحث رو بیان بکشن، نمیدونم، داد و بیداد راه بیفته توی این مملکت، این خطره! من میبینم، این ختمش هم؛ اگر از توی مباحث علمی که توی دانشگاه باید بحث بشه، توی حوزه باید بحث بشه، بکشی اینها رو توی کوچه بازار، اگر از دل اینها تکفیر برخی از افراد بیرون نیامد! ببین چی گفتم. تکفیر برخی از علما بیرون نیامد! که «این کافره» نمیدونم چی چی. من کتاب علامه حسنزاده آملی رو خوندم. «فصّ حکمه عصمتیّه فی کلمهٍ فاطمیّه»اش رو، به خدا قسم نگاهم به اهل بیت(ع) اصلا عوض شد، دگرگون کرد، ده پله من رو کشید بالا. حالا بگو نبوده. این چیزی که روی خودم اثر گذاشته. بر عکس، ولایتپذیریم بیشتر شد، یعنی فهمیدم که امام میگه: «بمیر، باید بمیری.»
این جاش توی کوچه بازار نیست. اون بحث علمیه، تموم شدنی هم نیست. نه یک قدم این یکی کوتاه میاد، نه این یکی. خب؟ بحث باید علمی مطرح بشه، نه اینکه بیان آقا توی پشت منبرها بیان بگن، پشت تریبونها بیان داد و بیداد راه بندازن توی کجا، «آی فلانی، این کافره» اون یکی این رو بگه کافر، این یکی بگه: «اون نفهمه.» خب خیلی زشته، خیلی خیلی زشته. جالبه بدانید! اگر توجیه نباشیم، از دل همین فتنهای علیه تشیع بیرون میکشند، که شیعه، شیعه رو تکفیر کنه. هوشیار باشید عزیزان! اختلاف افکنی کار اینهاست.
امام (ره) در جمع باز مجلس خبرگان، تیرماه ۶۲ (صحبت انقلابمونه) بر میگرده، عین عبارت ایشون اینه: «اگر یک روزی صنف کامیونداران با هم مشکلی پیدا بکنند، این مشکل در میان خودشان است. آقایان (مجلس خبرگان همه روحانیاند) آقایان اگر اختلافی بین ما پدید آید در صنف ما روحانیون، شک نکنید این اختلاف به بازار هم کشیده خواهد شد. به صنف کامیونداران هم کشیده خواهد شد.» یعنی ما… بله، بحث دینی، بحثیه که مردم درگیرشاند. اگر یک مرجعی در مقابل یک مرجع دیگه قرار بگیره، اینها مقلد دارن، مقلدین در کنار هم قرار میگیرند. اون مقلد تمام ریز تا درشت زندگیش رو داره تقلید میکنه. اینجا باید هوشیار باشند. نه اینکه، یک اختلاف علمی رو آدم بیاد بکشه توی بازار، بکشه توی… که کشیده میشه، اصلا ویژگی دین اینه، اختلافات دینی به همه جا تسری پیدا میکنه. الآن شما نمیبینید؟ یک اختلافاتی هست بین شیعه و سنی، با وجود تمام نقاط قوت وحدتی که وجود داره. غیر اینه؟ این همه کتاب واحد، خدای واحد، رسولالله(ص) واحد، حب به اهل بیت، قبلهی واحد. این همه اشتراکات! شما میبینید که اون اختلاف رو دشمن دست میگذاره، پر رنگش بکنه. کلیپهایی که ساخته میشه، یهویی میاد توی اینترنت: «آقا فلانی این رو گفته.» کیه داره اینها رو میگذاره؟ تو هم میگی: «آخ جون، عجب دلیلی! طرف مقابلم رو بزنم.» آقا ما، ما، ما، اخلاقمحوریم. امام ما (به پیر به پیغمبر) امام ما کسی است که… در جنگ صفین، وقتی معاویه بالا دست آب رو گرفته بود، آب رو بست. امیرالمؤمنین(ع) حمله کرد،
دقیقهی۶۵ تا ۷۰
یک تکی زد، حمله کرد، رفت بالاتر رو گرفت. عمروعاص گفت: «بدبخت شدیم.» معاویه گفت: «علی(ع) را من میشناسم، او آب رو نخواهد بست.» نبست.
ما، هدف وسیله رو توجیه نمیکنه، با هر وسیلهای بیاییم، (خدمت شما عرض بکنم) کارمون رو پیش ببریم. این خطره! یکی از شهرهایی که این بحثها خیلی توش داغه، همین مشهده. بحث علمی رو توی کوچه بازار نکشید. به خدا قسم اگر سری شکسته بشه، قطره خونی ریخته بشه، توهینی شنیده بشه، گردنتونه آقا این. گردنتونه، باید جواب بدی! این میگه: «آقای فلانی گفت. بگیر بزن تخت کلهی اون یکی.» این بحث علمی است، بیان مطرح بکنن، فلان، بهمان. این فضاش به خدا قسم، متفاوته. اعتقاد داره، اون یک مرجعه، یک نظری داره، محترمه. اصلا من کیلو چندم، بخوام بیام اصلا حرفی بزنم؟
اما من دست دشمن رو دارم میبینم. میگن: «عجب نقطهای پیدا کردیم!» «یک آیه قرآن؟ (بگید) قرآن این وسط علم میکنیم» کسی شک داره این قرآنه؟ نه به خدا، همه این رو میگن دیگه. میگن: «قرآنه سر نیزه است.» یعنی دلیل، دلیله که میتونه خیلیها رو منحرف کنه. حواسهامون جمع باشه! ما انقلاب نکردیم عزیز دل من! که (خدمت شما عرض بکنم) به این سادگیها بخوایم از دست بدیمش. «اگر بخواهیم مستقل باشیم، باید مهیا باشیم، که با همه چیز مقابله بکنیم و اینها با همهی جهازاتی که دارند، میخواهند ما را به یک صورتی در بیاورند، که بیثبات باشیم. اینها، اینطوری شما را دعوت میکنند. البته صورت شاهنشاهی نیست، میدانند مردم از آن استقبال نمیکنند. یک فرم دیگر، یک فرم اسلامی. مثل اسلام بعضی از کشورها درست میکنند.» میگه: «این دفعه بخواد بیاد بزندت، طاغوت علم نمیکنه، از دل خودت، مسلمان علم میکنه. اسلام میاره جلو. چون میدونه مردم اسلام رو دوست دارن» «و افراد آن رژیم را از آن خود قرار میدهند. خیلی هم صحیح به نظر میآید. خیلی به اسلام ابراز عقیده هم میکنند و آنها نمیروند کسی را که اسلام را قبول ندارد بیاورند، کسی را میآوردند که بگوید: اسلام را قبول دارم. اینها از مملکتی که همه چیزش اسلام باشد، میترسند. نسلهایی که از مدارس و دانشگاهها بیرون میآیند، اگر اینطوری اسلامی تربیت شدند، باید آنها بروند.» الآن شما میبینی، الغنوشی رو در تونس آوردن سر کار. الغنوشی چی گفت؟ گفت: «اسلام.» منتها اسلام از نوع؟ امریکاییش. «حجاب نخواهیم داشت، روابط عالی با امریکا، هیچ مشکلی هم نداریم. هرکی میخواد نمازش رو بخونه، هرکی میخواد بره کاباره.» خب بحث ما اینه. فلذا عزیزان هوشیار باشید! هوشیار باشید! یک وقت دشمن از خود ما سواری نگیره علیه خودمون. این خطر، خطر اختلاف، خطر سامریهایی که بیان فتنه بکنن.
عنوان بخش ۷ : ولایت پذیری و حفظ انقلاب اسلامی
مائده (۱۳)
۷ – یک نکتهای بگم، تا ۱۱ و نیم گفتن تموم کنیم. ۵ دقیقهای بگم. ببینید عزیزم! آدم ولایتپذیر خودش رو اینجوری نشون میده. زمانی که ریختن خونهی امیرالمؤمنین(ع) رو گرفتن (تو جلسات قبلی گفتم) زمانی که ریختن خونهی امیرالمؤمنین(ع)، خونهی حضرت زهرا(س)، یک نفر شمشیر کشید، کی بود؟ زبیر (باریک الله). زبیر شمشیر کشید، اما مقداد شمشیر؟ نکشید. چشم به چشم حضرت علی(ع) داشت، ببینه اذن رو میده یا نه. بیاذن ولی خودش کاری انجام؟ نداد. همون زبیری که اونجا داغ بود، دیدید چی شد؟ کجا قرار گرفت؟ آدمهایی که بیخود داغاند، زود هم سرد میشن. همین آقای گنجی، اکبر گنجی که رفت توی اونوَر رسماً گفت: «امام زمانی وجود نداره» یعنی بحث ایشون دیگه سیاسی؟ (بگید) نیست. بحث دینیه. هر چند دین و سیاست عین همه از نگاه ما. اما میخوام بگم خیلی تابلو دیگه، گفت: «اصلا امام زمانی نیست.» همین ایشون کسی بود که، سر میدون ولیعصر، چهارراه ولیعصر، چماق دستش میگرفت، دخترهایی که یک تار موشون میاومد بیرون، با چوب میزد تو کلهشون. همین آقای اکبر گنجی! فکر نکنید از کرهی ماه اومد. اون موقع آقا، ولایت به تو دستور داده بود؟ امام خمینی (ره) گفته بود: «بزنی تو کلهی هر کی تار موش بیرونه؟» به خدا نه! همون کسانی که اون موقع داغ بودن، اینجا چی؟ رفتن اونوَر، داره امام زمان(عج) رو زیر سؤال میبره. برخی از آقایون میبینی کاسهی داغتر از آش میشن. امام صادق(ع) قشنگ میفرماید، میگه: «نه یک قدم از ما جلوتر برید، نه یک قدم از ما عقب بیفتید، با ما بیایید. با ما بیایید.» بعضیها یا عقب موندهاند، که واقعا عقب موندهاند، بعضیها هم که نه، پیش پیش میرن: «ما بیشتر میفهمیم.» ابن عباس دیگه. ابن عباس گفت: «نه، حضرت علی(ع) من رو نشناخت، من میرم با قرآن اینها رو گریپاژ، ماتشون میکنم.» همچین آچ مز شد که نفهمید از کجا خورده.
دقیقهی۷۰ تا ۷۲
سرتون رو درد آوردم دوستان! این بحثهایی که کردیم، بحثهای مهمی بوده. بحثهایی که ما اعتقاد داریم، ما اون قومی هستیم که… از نگاه اینها دیدید ما همونیم. برای چی فکر کردی بحث راه انداختن توی فیسبوک که (I LOVE IRAN) و نمیدونم چی چی اسرائیلیها! بحث همینه. برای چی داره توهین به اهل بیت(ع) میکنه؟ توهین به اهل بیت(ع) در دستور کار اینها قرار گرفته. ما یک سال و نیمه داریم داد میزنیم. برای چی گفتم؟ دو تا گزینه داره، یکی قومیتِ این قومو که گفتیم: اگه نژاد پرستی کنی، خراب کردی! بر فارس بودن، ترک بودن، عرب بودن، عجم بودن، نمیدونم، از اینها بنازی. نکتهی دو این که؛ اون ولایته رو ببری زیر سؤال.
اینجا حتی برادران اهل سنتمون نکتهای بگم: شما ولایت رو حتی به این معنی نمیگیری، برادر من! ولایت رو به معنی دوستی که باید بگیری. مگه میشه حب معاویه و علی(ع) در یک دل باشه؟ مگه میشه حب یزید و امام حسین(ع) در یک دل باشه؟ وهابیت آمده است که سقوط کنی. سقوط کنی از این جمعیتی که داره هی غربال میشه «لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَهً» عقب بمونی. مراقب باشین! بنیاسرائیل رو خدا لعنت کرد. «فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً…» (مائده/۱۳) بنده اعتقاد دارم، چون حجت بر ما جور دیگهای تموم شده… دیگه چی کار باید بکنه؟ ما هم اگر بخوایم کم بگذاریم، به خدا قسم ملعون میشیم. حواسمون روشن باشه!
ما این انقلاب رو ساده به دست نیاوردیم، ساده هم از دست نخواهیم داد. نخالههایی که توشون هستن، بریزیم بیرون. ما مسیرمون، مسیریه که انشاءالله این رو برسونیم به دستان مبارک امام زمان(عج)، این برنامهی این انقلابه. اصلا این انقلاب، بنیانریزیش همین بوده. بقیهی کشورها رو آگاه کنیم، توجیهشون کنیم که بتونن اونها هم بیان. تو این زمینه افرادی سقوط خواهند کرد، از مسؤولین نظام گرفته تا پایینیها. هیچ فرقی نمیکنه. باکی هم از این؟ نداریم. اما قاطبهی مردم این رو باید تشخیص بدن. گول این حرفها و این بازیها و این جور چیزها رو؟ نخورن.
تعجیل در فرج قطب عالم امکان، حضرت صاحبالزمان(عج)، صلوات.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن(عج) که صد البته نزدیک است.