موضوع سخنرانی: نشانه ها و درمان نفاق
عنوان بخش ۱ : مقدماتی در مورد نفاق
حجرات (۷) قصص (۷۶)
دقیقه ۰ تا ۵
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم.
۱- عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت شما بزرگواران. خب ما جلسه… یعنی ۴ جلسه قبل پیرامون نفاق صحبت کردیم. گفتیم ما یک معنای خیلی عادی از نفاق داریم که به معنی دورویی و ریاییه که یک عدهای به عنوان یک لباس و یک پوشش اتخاذ میکنن برای خودشون و خودشون رو در صف مسلمانان میگنجونن. عرض کردیم این خیلی برداشت سادهای از نفاقه؛ چون که ما در روایات یه سری صفات و خصلتهایی رو میبینیم که اینها خصلتهای منافقانه. در منافقها خیلی جدی و پررنگه، متأسفانه در برخی از مؤمنین که ایمانشون چیه؟ ضعیفه، رسوخ میکنه. باید در نطفه اینها رو خفه بکنیم؛ و الا میدونید دیگه! حضرت امیر(ع) مثلاً وقتی در مورد خوارج از ایشون میپرسیدن که: «اینها چیان؟» حضرت(ع) میفرمودند: «اینها نه مشرکاند نه منافق. اینها یاغیاند که از دین خروج کردند». بعد میگن: «چرا؟» میگن: «چون اینها از شرک خارج شدند، از طرف دیگه هم منافق نیستن». میگن: «چرا؟» میگه: «به خاطر این که ذکر زیاد میگن. اینها صبح تا شب دارن قرآن میخونن و توی چیاند؟ نمازند»؛ چون یکی از نشونههای منافق اینه که اهل ذکر خدا نیست، عبادت سریع خستهاش میکنه. چون عبادت یک وسیله است دیگه. یک وسیلهای است که بهش تمایلی هم نداره؛ فقط میخواد به هدفش برسه. یعنی یارو مثلاً میبینه یک جایی ریش گذاشتن به نفعه ریش رو گذاشته، از ریش خوشش نمیاد. بعد میبینه اون هدفی که میخواد مثلاً برسه یه خرده طولانی شد، بعد یه خرده سختش میشه. داره یه نمازی میخونه جلوی یک نفر داره کشش میده با اون نماز حال نمیکنه! متوجهی چی میگم؟ یعنی اینجوریه.
حضرت امیر(ع) از این حیث بررسی کرد و الا همونطور که عرض کردم کفر و شرک و نفاق، ریشهاش یکیه و توی ظلمته و این طرف هم توحیده، ولایته، اهل بیته. روایت داریم از امام صادق(ع) میفرماید که: «اینها همه نورند»، امام صادق(ع) میفرماید: «صلاه توی قرآن ماییم، روزه ماییم، حج ماییم، ذکر ماییم. دشمنانمون…» (همین چیزهای بد رو میگه). حضرت میفرمودن: «…رجساند، بولاند، غائطاند، مدفوعاند». میگن یعنی این چیزهایی که توی قرآن اشاره شده؛ (اسمش رو میگن) «…اینها هم دشمنان ما اند». یعنی ببینید! این الفاظ شکل فی الواقع؛ مثلاً مدلی که بیان شده، مثل همون عرض کردم نوری که میتابه، به منشور بستگی داره چه جوری جلوه کنه. بله در برخی از آدمهایی که به سمت ظلمت رفتن؛ به شکل نفاق و شرک و کفر و فسق و عصیان و اینها… ببینین! قرآن از کسانی که جلوی امیرالمؤمنین(ع) ایستادن؛ ۳ دسته میکنه اینها رو. خود حضرت امیر(ع) رو میگه ایمان، آیه قرآنه ها! بعد اون ۳ تا رو میگه «الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ» (حجرات/۷) کفر، فسوق، عصیان. جالبه که اولی و سومی رو مفرد میگه، دومی رو جمع میبنده! کفر مفرده، عصیان مفرده؛ اما واژه دوم رو نمیگه فسق؛ میگه چی؟ فسوق؛ یعنی جمع بود. خب؟ یه اشارات داره.
علی ای حال؛ ما یک سری از نشونهها رو گفتیم. رسیده بودیم توی نشونههای اخلاقی و این که باید عرض هم کردیم، اینها نمیخوایم بریم باهاش کسی رو پیدا کنیم بگیم تو منافقی! آهان فهمیدم. نه! میخوایم خودمون رو بررسی کنیم. «أُوصِیکُمْ وَ نَفْسِی». دارم خودم رو میگم و خودتون. انشاءالله که مفید فایده واقع بشه.
این دوستانی که میان رد میشن جلوی دوربین، من میبینم این فیلمبردار بنده خدا هی میخواد بزنه توی سرش دیگه! موهاش رو کند! آره. عیبی نداره آقا! ما دیگه، باید تدوینگر هی بره روی این دوربین، هی بیاد روی این دوربین، عیبی نداره. خیره انشاءالله؛ تا باشه از این رفت و آمدها باشه.
خب تا خوشرویی مؤمن اومدیم و چی؟ به قولی شوخ و شنگ بودن مؤمن. عین روایت پیامبر(ص) بود. تحف العقول، صفحه ۴۹ که مؤمن «دَعِبٌ لَعِبٌ» است و این کسانی که به اسم ایمان اخمواند، یه لبخند ازشون نمیبینی! بعضی موقعها این به این معنی نیست که طرف لوده باشه ها! بعضیها دیگه شورش رو در میارن؛ لودهاند. به هر وسیلهای با مسخره کردن مردم میخوان… اونها نه! مؤمن کسی رو مسخره نمیکنه اما خوشحاله، میگه، میخنده، شوخه و برونگرا. این ویژگی مؤمنه و عرض کردیم اینهایی که الکی خوشاند رو خود خدا ردشون کرده. قرآن یکی از دلایلی که قارون رو پس میزنه میگه چی؟
دقیقه ۵ تا ۱۰
«إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ» (قصص/۷۶)؛ «خدا الکیخوشها رو دوست نداره». فرح یعنی کسی که شادی از سر غرور داره. اینها اون نکاتیه که توی عقل انسان شکل میگیره، آرام آرام چی میشه؟ رشد پیدا میکنه. اینطور نیست به این سادگیها ما بتونیم مثلاً فکر کنی، باهاش کنار بیای.
شما… یک مثالی من برای، توی بعضی از سخنرانیها زدم و خوبه اینجا خدمت شما بزرگواران حلش بکنم اینه که شما میبینید که یه نفر میخوره زمین بعضیها میخندن! خود ما هم میخندیم. مثلاً همین شبکه نسیم، الآن این نوع طنز یه خرده کم شده، قبلاًها خیلی بیشتر بود. کلاً کلیپهایی پخش میکرد، ملت با دوچرخه میخورن زمین، با پوز میخوره توی دیوار، اون یکی در…، ملت هم هِرهِر کِرکِر میخندن! بابا یه بلایی سر یک بنده خدا اومده چرا میخندی؟ چرا میخندیم؟ به خاطر این که غریزی فکر میکنیم. انسان سریع خودش رو میذاره جای طرف، هر اتفاقی میافته خودش رو اونجا فرض میکنه؛ تا یه حادثهای رو میبینه میگه عجب! انگار این حادثه برای خودش اتفاق افتاده. خب؟ مثلاً میبینه طرف دستش شکست، ناخودآگاه دستش رو میبره سمت دست خودش. دست خودش رو محکم میگیره، همونجا. یه چیزی توی سر یکی میخوره این دستش رو میبره روی سرش؛ یعنی خودش رو جای چی؟ او میذاره. وقتی… این مرحله یکه، توی صدم ثانیه این اتفاق میافته توی مغز. مرحله دو میگه نه! خب الحمدلله این سر من نیومد؛ خوشحال میشه. روانشناسها میگن دلیلش اینه. خب اما یه آدمی که به عقل، خوب رجوع میکنه، غریزه رو قشنگ کنترل میکنه، میبینه از دیدن همچین صحنههایی خندهاش نمیگیره. این چی شد؟ این تغییر کرده؛ متوجهید؟ ما میخوایم اون اتفاق بیفته؛ یعنی باید زحمت بکشیم.
عنوان بخش ۲ : نشانه نفاق؛ گریه منافق
۲- بریم توی بحث گریه. «بُکاء المؤمن من قلبه». گریه مؤمن از چیه؟ از توی دلشه. ادا در نمیاره، فیلم بازی نمیکنه. اینجا میبینم یه بحثی توی ذهنتون الآن اومده، اون رو هم عرض میکنم. «و بکاء المنافق من حامّته». و گریه منافق از سر، از سرشه؛ از قلبش نیست. یعنی چشمهاش اشک میاره اما از توی دل؟ نیستش. «آقا تباکی چی میشه؟ این که میگن برای امام حسین(ع) چی؟ گریهات نگرفت ادای گریه رو چی؟ در بیار، ثواب داره!» ۱. اولاً این که داستان امام حسین(ع) کلاً چیه؟ متفاوته. سر امام حسین(ع) دیدی خیلی از چیزها، آره استثناء اصلاً امام حسین(ع)…؛ این یک. ۲. خود مرحوم آقای خوشوقت، من از خودشون شنیدم از هیچ کس دیگه نه! بیواسطه، از خود ایشون شنیدم توی یکی از سخنرانیهاش، که ایشون میگفتن این تباکی هم که برای امام حسین(ع) میگن؛ به این معنی نیستش که دلت هم خوشحاله! دلت باید ناراحت باشه، و گر نه نفاقه! متوجه شدی چی شد؟ وگر نه ریاکاریه؛ یعنی دلت میسوزه اما آدم بعضی موقعها قلبش روی ادباره، بعضی موقعها روی اقباله، بعضی موقعها اصلاً به سردی گرمی کردنت هم ربط داره، به غذایی که خوردی ربط داره که گریهات بیاد یا نیاد! خب؟ بعضی موقعها آدم خیلی گریه میکنه اصلاً اشکش خشک میشه! اون بدن؛ باید اون اشک رو غدههایی تولید کنن دیگه! نداره بابا! خب؟ این مقصر نیست. دلش شکسته، میبینه دور و برش اینجوری گریه میکنن اصلاً خودش ناراحته! خودش میگه خدایا! چرا؛ سلب توفیق شده، من نمیتونم گریه کنم. این ناراحتیه، ادای گریه رو درمیاره؛ این تباکی اینه، نه این که اصلاً توی دلش داره الآن میخنده یهو گریهاش بگیره!
ما معلم زبانی داشتیم. این نمیدونم مادرش بود، همشیرهاش بود، چی بود؛ فوت شد و ۳، ۴ تا از بچهها گفتن، (زمانی که دبیرستان بودم) گفتن : «فلانی مجلس ختم گرفتن، بیاید بریم». گفتیم باشه. ما رفتیم اونجا و بعد یک استکان چای که آوردن گذاشتن جلوی ما؛ این یه مگسی افتاده بود توی این چاییه. بال بال میزد بنده خدا! بعد ما خندهمون گرفت. سن دبیرستان هم سن چیه؟ خنده. اصلاً به ترک دیوار میخندی! دست خودت نیست! چیزهای بیخود و مزخرف؛ همین جور خندهات میگیره! ما خندهمون گرفت. بعد گفتیم خب خیلی ضایع هست؛ اومدیم مجلس ختم، رودهبُر شده بودیم ها! یعنی جوری که میخواستیم نخندیم، نمیتونستیم جلوی خودمون رو بگیریم. نمیدونم این بلا سرتون اومده یا نه. میخواهی جلوی خودت رو بگیری نمیتونی. ما دستمون رو گذاشته بودیم، تکون میخوردیم ها! بعد فرداش با ما کلاس داشت ایشون. اومد توی کلاس گفت: فلانی و فلانی و فلانی بیاید بیرون. ما رو آورد گذاشت جلوی تخته سیاه و فکر کردم میخواد درس بپرسه. بعد من گفتم: «ببین دقیقاً کسانی رو داره که دیشب اونجا بودیم؛ یک داستانی هست!» خیلی خیلی تشکر کرد بنده خدا! گفت بیاید یاد بگیرید! دانشآموز خوب اینه، اینه، اینه! آها. یعنی منافق هم که از این کارها میکنه، چی؟ یک اثراتی میگیره از آدمهایی که چی؟ دنبال اینجور چیزها میگردن. من میبودم میگفتم: «آخه من با این سن و سال…» حالا مادرش بوده یا خواهرش بوده یادم نیست، چه سن و سالی اون داشته آخه؟ چی کاره این میشی اینجوری داره گریه میکنه! و الله! آدم عاقل یه خرده چیکار میکنه؟ دو دوتا چهار تا میکنه، میبینه چه ربطی به این داره اینجوری داره گریه میکنه؟
دقیقه ۱۰ تا ۱۵
بکاء مؤمن از قلبشه و بکاء منافق از چشمش.
مورد بعدی. میگه: «مؤمن خوبی میکند و میگرید». اصلاً گریه… یک چیز جالب به شما بگم! گریه یکی از نشونههای شناخت مؤمنه. اصلاً جبهه مقابل گریه نداره. دیدید؟ خیلی جالبه ها! گریه نداره. روضه اصلاً ندارن اونها. میگن سه تا قطره است شیعه رو نگه داشته: جوهر، علم آموزیش؛ قطره خون، خون دادنش؛ و سومی چی؟ اشک. اون دوتا رو کسان دیگه هم دارن، وهابیها هم کتاب مینویسند؛ خون هم چی؟ دارن میدن تکفیریها. اما این رو ندارن! این خیلی مهمه. پس این گریه رو قدر بدونید! مجالس اشک… بابا آدم یک نفر رو میاد یه جا، برای یک کسی که اصلاً ندیدتش، ۱.۴۰۰ سال پیش به شهادت رسیده اینجوری اشک میریزه، این یعنی عاقله. خیلی عجیبه! یعنی یه محبت، یه کششی بین او هست. عقل چی؟ میگه خدایا! من او رو درک نکردم اما عملکرد او و سیستم فکری او و ساختار و نظاممندی فکری او و عقیده او و ایده او، ارزشهایی که او بر مبنای اون به شهادت رسیده رو قبول دارم؛ پس این ارزشمنده. اما منافق چی؟ منافق بدی میکند و میخندد. اصلاً هِرهِر کِرکِر زیاد خوب نیست. گفتیم مؤمن شوخ و شنگه اما دیگه شورش رو هم از اونور چی؟ نمیاره. مکارم الاخلاق، صفحه ۳۸۹. قبلی هم جامع الصغیر بود؛ حدیث ۳۱۵۶.
عنوان بخش ۳ : نشانه نفاق؛ دنیاطلبی منافق
بقره (۲۰۱) نساء (۵۴) مریم (۵۰) زخرف (۴) قصص (۵) مائده (۵۵)
۳- دنیاطلبی یکی از ویژگیهای اصلی منافقانه. ببین! اصلاً منافق برای دنیا زندگی میکنه، مؤمن برای دنیا و آخرت. چی فکر کردین؟ کی گفته ما برای دنیا زندگی نمیکنیم؟ نخیر. اگه اینجوری بود، دنیا رو دو دستی میدادیم به کفار و منافقین! نه. ما دنیا رو «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً» (بقره/۲۰۱) اصلاً باید حکومت الهی روی همین زمین چی؟ برقرار بشه. میگه یکی از دلایلی که حسودی میکنن به آل ابراهیم، آیه قرآن «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا» (نساء/۵۴) میگه: یکی از دلایلش؛ کتاب به اینها دادیم، پیغمبر(ص) از بچههای ابراهیم اومده، دو: آدم حکیم آمده. میدونی یکی از جاهای دیگه اسم حضرت علی(ع) در قرآن به صراحت آمده یکی اون «لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا» (مریم/۵۰)، یکی دیگه: «لَدَیْنا»؛ نزد ما، نام او «لَعَلِیٌّ حَکیمٌ» (زخرف/۴)؛ علی حکیمه! میگه خدا بهشون حکمت داده «وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا» (نساء/۵۴)، میگه: «اون ملک عظیم هم روی زمین میدیم» «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (قصص/۵) ما روی زمین اینها رو باید به حکومت برسونیم، روی زمین؛ نگفت: «اون دنیا! بهشت» ها! مسیحیها، حواله اون دنیا میدن، همونها همون ایونجلیستها، اخیراً میگن نه! یه ۱.۰۰۰ سالی باید روی زمین حکومت کنیم، نمیشه، دنیام حیفه ولش کنیم، نه، مؤمن منتها زرنگه.
میگه یه درویشی رسید به یه پادشاهی، پادشاه گفت؛ «خدا وکیلی خیلیه»، گفت: «چی؟» گفت: «اینجوری دنیا رو گذاشتی کنار سختی میکشی!» گفت: «خب درویشم دیگه». گفت: «خب خدا وکیلی خیلی کار سختی داری میکنی، سخته». گفت: «خدا وکیلی کار تو از من هم درستتره به پادشاه»؛ گفت: «چرا؟» گفت: «چون تو آخرت رو گذاشتی کنار!» خیلی جایزهاش چیه؟ بزرگتره دیگه! جایزهاش ابدیه. گفت: «من ۷۰، ۸۰ سال زندگی دنیوی رو گذاشتم کنار، تو یه ابدیت رو گذاشتی کنار! اگه به کنار گذاشتن یک سود و منفعتیه؛ کار تو خیلی درستتره». یعنی تیکه بهش انداخت ها! خب؟ واقعاً بعضیها اینجوریه چون، فقط اون چیزی که عقل حسی اینها کار میکنه، همون چیزی که دم دستشونه؛ میگه بابا ولش کن، همین رو بچسب. چرا دروغ میگه؟ چون میگه آقا با این دروغ بذار این ضرر رو از خودم دور کنم. به این فکر نمیکنه که دروغ ضررهای دیگری هم دارد. این رو بارها گفتم، خیلی مثال خوبیه! اصلاً این مثال رو یاد بگیرید، آچمز میکنید خیلیها رو! چیه آقا؟ پیامبر(ص) میگه: «این دنیا به اون دنیا، مثل رحم مادره به این دنیا». توی رحم مادر شما دست داری، پا داری، وقتی کامل شدی ها! چشم داری، درسته؟ بینی هم داری؛ هیچ کدوم به درد نمیخوره. چی به درد میخوره؟ فقط بند ناف! دهن داری؛ به درد نمیخوره. سیستم گوارش داری؛ به درد؟ مطلقاً به درد نمیخوره، چیزی نمیخوری اصلاً. از بند ناف داری تغذیه میکنی، جالبه! میری اون دنیا، بند ناف میمونه، این چیزهایی که به دست آورده بودی حالا به درد میخوره. با چشمت میبینی، با پات میدوی، با بینیت استشمام میکنی، با گوشت میشنوی، و… فراوونه، خدا هم این رو میگه، میگه یه سری چیزها بهتون دادم؛ دست، پا این دنیا، باهاش دست و پاهایی در بیار، که به چشم نمیبینیشون امروز دقیقاً هم جنین، توی رحم مادر اون دست و پا رو نمیبینه، چشم نداره که یعنی چشمش نمیبینه؛ محیط ظلمات محضه. اون دنیا اینها به درد نمیخوره، اینها رو وسیله کسب اون وریها کن.
دقیقه ۱۵ تا ۲۰
یکی از این آشناها؛ ۲، ۳ جا گفتم، یک بچه (بنده خدا) معلولی داشت، معلول ذهنی؛ بعد سنش هم زیاده، ۱۷، ۱۸ سالش شده، شاید هم بیشتر حتی اذیتش میکنه دیگه، سنگین شده میخواد اینور اونور بکشدش، خیلی اذیت میشه بنده خدا. هی خودش رو داشت نفرین و اینها میکرد! گفتم: «بابا! عیبی نداره، این هم آزمایش شماست دیگه». گفت: «نه خودم کردم»، گفتم: «یعنی چی؟» گفت: «من ویار کاکائو داشتم، کاکائو زیاد میخوردم وقتی باردار بودم، دکتر بهم گفت کاکائو زیاد بخوری بچهات دچار این بیماری میشه»، دقیقاً همین بیماری که الآن بچهاش گرفتارشه. گفت: «جلوی نفسم رو نتونستم بگیرم. گفت نخور؛ خوردم، شد این». خدا هم همین رو میگه، نمیگه: «این دنیا رو به دست نیار»، نه، منتها میگه: «این دنیا گیره، دنیا وسیله است»، هدف؟ [نیست] وسیله خوبی هم هست، برید پولدار بشید. اسلام نمیگه: «پول در نیارید»، اصلاً، پول در بیارید، اما این پول رو برای چی میخواهی؟ میگه: «پول هدف نیست. ها!» برای چی؟ به چه دردت میخوره؟ یک وسیله است دیگه. میخوای باهاش چیکار کنی؟ میگه: «خدایا! میخوام پول در بیارم، آقا، این فقرا رو نجات بدم، آقا، پول در بیارم اسلحه بخرم به داد مسلمونهایی برسم؛ شیعیانی که دارن… آقا، میخوام پول در بیارم جهیزیه دخترهایی که نمیتونن برن سر خونهشون، جوانهایی که برای… کارخونه بزنم جوانها برن سرکار، و سعی کنم حقوق بالا بدم، سود خودم رو کم بکنم». خدا پدرت رو بیامرزه! اصلاً ولایت اهل بیت(ع) بدون این که ولایتمداران پول بدن برقرار نمیشه؛ به خاطر همین میگه: «یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»، (مائده/۵۵) توی آیه ولایت، زکات دادن اومده. عزیزان! این خیلی مهمه ها! تو باید پول بدی. این نکتهای که بعضیها نمیخوان بهش فکر کنن.
دنیا طلبی به معنای خود یه هدف، میشه کاری که منافق دنبالشه؛ حتی جالبه! منافق برای به دست آوردن دنیا (روایت رو میگم) بعضی موقعها، آخرت رو هم بهانه میکنه؛ یعنی چی رو وسیله چی میکنه؟ آخرت رو وسیله به دست آوردن؟ این دیگه شاهکاره! حضرت امیر(ع) اشاره میکنه، میفرماید: کار آخرت را وسیله دنیاطلبی؛ و دنیای زودگذر را بر آخرت ترجیح مده! که این خصلت منافقان و خوی بیدینان است، ترسناکترین چیزی که بر شما میترسم آن است که برای غیر دین تفقه شود! میگه: «برید توی دین سَرَک بکشی اما برای خود دین، نباشه» و برای جز عمل، آموخته گردد، و دنیا با عمل آخرت طلب شود. دنیا با آخرت، وسیله: آخرت، هدف: دنیا؛ میگه این بدترین چیزه! بارزترین شکل نفاق همونطور که حضرت امیر(ع) میفرمایند: «أَظْهَرُ النَّاسِ نِفَاقاً مَنْ أَمَرَ بِالطَّاعَهِ وَ لَمْ یَعْمَلْ»، چرا أَمَرَ بِالطَّاعَهِ؟ چون براش پول داره، آن سخنرانی، آن منبریای که، آن مداحی که میاد از اهل بیت(ع) بگه، از خدا، پیغمبر، از اسلام بگه، به خاطر پاکت؛ منافقه! گرفتی چی شد؟ یکی از همین مداحهای معروف، ما قدر این مداحهای خوبمون رو باید بدونیم و الله بالله! اخیراً یه خرده اوضاع خراب شده، جِقِله مِقِلههایی پیدا شدن؛ اینها… بدنه مداحی الحمدالله سالمه؛ اما این اراذل و اوباشی که توی مداحی پیدا شدن، اینها رو باید خود بدنه مداحها پس بزنن. یکی از این مداحهای معروف به من یه چیزی گفت، من… پذیرشش سخت بود، نگم… چون ایشون رو صادق میدانم. این گذشت، یک جای دیگه من با یه مداحی دیگه هم بودم؛ او هم معروف، یعنی هر دو تا رو شما به احتمال ۹۰ درصدتون میشناسید! خب! اسم نمیبرم. وقتی گفت… ایشون هم گفت: «بله همینطور شده متأسفانه»، خیلی هم ناراحت بود. بعد به پسرش گفتش که: «زنگ بزن دکتر ببینه». جلوی ما زنگ زد، به یکی از همین مداحها؛ خودش رو با یک گوشی یکی دیگه زنگ زد که یک وقت سیو هم نداشته باشه. گفت: «آقا، میخواهیم شما رو دعوت کنیم برای فلان جا؛ گفت دقیقهای اینقدر هزار تومن میگیرم!» دقیقهای! بعد گفت: «اگه سبک جدید بخونم این فی؛ اگر قدیمی بخونم این قیمته، خود دانی». زیر ۵ دقیقه هم نمیخونم! ۵ دقیقهاش میشد ۱.۰۰۰.۰۰۰ تومن، دقیقهای ۲۰۰.۰۰۰ تومن! این چیزی که توی ذهنمه. گفت: «همینی که هست»!
خب! عمر سعد، امام حسین(ع) رو دوست داشت! میدونستید؟ هم بازی بچگیش بود، اما از اون طرف؛ گندمهای ری، یه جور دیگه طعم داشت. زمانی هم که… اصلاً بعضیها میگن سر امام حسین(ع) رو بریدن، خودم فکر میکردم اینجوریه، وقتی سر مبارک حضرت اباعبدالله(ع) بریدن عمرسعد گریه کرد، نخیر، میگن قبلش شروع کرد به گریه کردن؛ وقتی امام حسین(ع) دیگه در حالت احتضار و جان دادن بود، حضرت زینب (سلام الله علیها)؛ عمرسعد رو خطاب قرار داد، گفت: یا عمر! ای عمر سعد! داری نگاه میکنی «و یقتل ابا عبدالله(ع)»؛ «و حسین(ع) کشته بشه»، گریهاش گرفت، روش رو برگردوند، گفت: «یکی بره کار رو تموم کنه»!
دقیقه ۲۰ تا ۲۵
گندم ری رو بیشتر دوست داشت. خب او برای گندم ری امام حسین(ع) رو کشت، تو هم بیا توی روضههات برای چی؟ پاکته امام حسین(ع) رو میکشی! چه فرقیه بین تو و عمر سعد؟ او عملی کشت! تو چی؟ انتزاعی میکشی! اگر خدایی نکرده ما بیایم، یعنی چی؟ یعنی منِ سخنران، من مداح؛ بگن فلان جا دعوت میکنن، اینقدر تومن پاکت میدن، بهمان جا اِن دوم (n/2) میدن، نصفش رو میدن؛ بعد من مخاطب برام مهم نباشه، مطلب برام مهم نباشه، اثرگذاری مهم نباشه، فاکتور اول و آخرم چی باشه؟ پاکته باشه، این نفاقه! و آخرت رو بهانه دنیا کردنه و خدا، پوستی میکنه. شوخی هم نداریم با کسی، شما دیدین توی این بحث بنده خیلی دارم صریح صحبت میکنم! به هر کی هم میخواد بربُخوره، بخوره! او کَجه، او باید خودش رو درست کنه؛ حتی اگر خودمم. اینها مطالب مهمیه. حضرت امیر(ع) میگه بدترین نوع نفاقه.
جایی بنده رفته بودم؛ یکی از همین آقایون داشت میخوند، آقا، یه جوری رفته بود توی گودال، یه چیزهایی داشت میخوند! من گوشم رو گرفتم گفتم: یا خدا این چی داره میخونه؟ من بارها گفتم؛ میگم مداح توی گودال نباید بره، دور گودال بچرخه. شهادت امام زمان(عج) وقت رو؛ یعنی امام حسین(ع) رو اینقدر راحت نباید شیعه گوش کنه! قسیالقلب میشه. به شیعه بگن: «امام حسین(ع) از مکه راه افتاد» باید بمیره! اما شهادت یارانش رو تمام و کمال بگید. چون خودشون هم دوست دارن؛ چون پای امام زمانشون هم اینجوری جان دادن، دوست دارن تعریف بشه بدشون نمیاد. من خودم هم نمیتونم گوش کنم. آقا یه چیزهایی داشت میگفت که اولاً من نصفش رو نشنیده بودم جایی! بعد من در به در دنبال صاحب صدا میگشتم. دیدم یه نفر وایستاده کنار دیوار وایستاده، کنار دیوار، انگار نه انگار خودش داره این الفاظ رو میخونه! انگار نه انگار! «بابا؛ تو داری چیا میگی لامصب؟» تو، یعنی یه چیزهایی میگفت ها! انگار نه انگار، انگار یه ضبط رو دکمهاش رو زده بودی داشت میخوند! حس هیچ چی! خب شما اگر میبینید توی همین هیئت، همین دیشب، یه عزیز دیگهای داشت میخوند. من مداح اصلیمون رو دیدم این بغل، داشت داد میزد، اشک میریخت، گریه میکرد، مداح خودش باید بسوزه که بتونه بسوزونه. این ارزشمنده، همه جا خوب و بد داریم، منتها گفتم این از نشانههای چیه؟ نفاقه. غرر الحکم و درر الکلم، حدیث ۱۰۴۰۵ نصر الله، خدمت شما عرض بکنم بله، همین. خب!
مورد بعدی اینها که وقتی دنیا طلب میشن، گروهی رو فاسد میکنن با دنیاطلبیشون و چون ادای مؤمنین رو درمیارن، نسبت به دین چیکار میکنن؟ بدبین میکنن. از این جهت خیلی بد باهاشون برخورد خواهد شد! ببین! یکی، یه چیزهایی رو چیکار میکنن؟ گروهی رو فاسد میکنن با دنیاطلبیشون. یکی دیگه هم چون توی شکل و لعاب مؤمنیناند، بقیه مردم چیه؟ فکر میکنن دین اینه؛ فکر میکنن چی؟ دین اینه. بهشون خیلی برمیخوره و باعث میشه متأسفانه به اصل دین چی؟ بدبین بشن! یه سری رفتارها هست نفاقپروره، توسط هر کسی هم میخواد صورت بگیره اصلاً مهم نیست. هرکی میخواد باشه. یه سری رفتارها هست ما باهاش خودمون میآییم با دست خودمون، باعث میشیم چی؟ توی یک جامعه، نفاق به وجود بیاد، این خیلی بده و به هیچ وجه… اینها نشوندهنده اون کسانی که این کارها رو میکنن، متأسفانه اون فهم درست دینی ندارن.
من یه فایل صوتی براتون پخش میکنم، میکروفون رو میگیرم جلوی این (در واقع) بلندگوی لپتاپ. گوش بکنید شما بزرگواران!
[پخش صوت رهبری:]
«باید بعضی جاها به رو نیاورد تجاهلالعارف کرد. این فایله یک جایی هستش که دولت وظیفهای نداره! در زمینه مسائل عبادی هم هست! مسائل دینی هم هست! اما دولت وظیفهای نداره. فرض بفرمائید بخشنامه کنیم که: «آقا! کارمندان ادارات باید سر ظهر حتماً باید نماز اول وقت بخوانند! نه به شما چه؟»»
پاسخ چی بود؟ «به شما چه؟» که: «بیایم بخشنامه کنیم که کارمندان دولت حتماً باید سر وقت چی؟ اول وقت نماز بخونن».
[پخش ادامه صوت:]
«…نماز اول وقت بخونن، به قول مرحوم حاج هاشم قزوینی؛ میگفتش که یکی آمده گفته که طلبهها چرا نمازشون رو دم آفتاب میخونن؟
دقیقه ۲۵ تا ۳۰
ایشون با همون لهجه قزوینی خودش میگفت؛ من گفتم: «مؤمن! خدا اجازه داده است تو اجازه نمیدی؟ خدا گفته تا دم آفتاب میشه نماز بخونی. حالا تو مثلاً میگی باید حتماً…» خب حالا یه وقت اینجوره، که: «باید حتماً نماز جماعت شرکت کنن». نه، نماز جماعت مستحبه. اگر باید بود، میگفتن: «واجبه». از این قبیل مقولات ما هزاران داریم در جامعه که جای بخشنامه و جای دخالت دولت و اینها نیست و دخالت دولت یا بیزار میکنه یا ریاکار تربیت میکنه».
دخالت دولت یا ریاکار میکنه یا بیزار میکنه و دقیقاً همین هم شده. میبینیم در اثر همین برخوردهای غلط، یه عدهای از جوانان از دین زده میشن؛ یه عده دیگه چی؟ میگن: «عجب! راه نون درآوردن رو فهمیدیم؛ اینجاست!» این خیلی زشته! خطرناکه آقا، خطرناکه. پیامبر(ص) میفرماید: «عَلِیٌّ یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ، وَ الْمَالُ یَعْسُوبُ الْمُنَافِقِین»؛ (مال درسته اما هدف نیست). «علی فرمانده، پیشوای مؤمنان است و پول پیشوای چی؟ منافقان»؛ یعنی منافق برای پول زندگی میکنه و خیلی احمقانه است! همین جوری میخواد پول در بیاره. یعنی بشینه صبحونه، ناهار، شام خاویار بخوره تموم نمیشه. همون پولها رو بخوره تموم نمیشه. پولها رو تراول پنجاهی کنه بخورشون تموم نمیشه تا آخر عمرش! بگو برای چی دیگه داری جمع میکنی؟ ببین! به یه ولعی میافته، بیماری میگیردش یعنی نصف عمرش رو میذاره صبح تا شب؛ میتونستی، آقا! برو تفریحت رو بکن بسه دیگه انقد پول درآوردی تو… خب؟ بَسِته دیگه، برو کار و زندگیت رو بکن. اینقدر داری که دستت پیش کسی دراز نیست و پولت هم از نوع…
من یه جوانی میشناختم، ایشون یه پاساژ داشت؛ اون سال، ماهی ۶۰ میلیون، ۷۰ میلیون درآمد ایشون بود. اجاره این مغازهها رو جمع میکرد. هر سالی هم که میگذشت قیمت خود مغازهها هم میرفت بالاتر. متولد ۶۴، ۶۵ هم بود، خب، بعد مال چند سال پیشه ها! اون موقعش هم تازه خیلی پول بود! همین الآنش هم خیلی پوله، ماهی ۶۰ میلیون تومن! بعد افتاده بود، باز دوباره برم؛ گفتم بابا بیمار شدی. حالا یه ارثی به تو رسیده اینجوری… بابا بهت داده؛ تو اون دنیا بازخواست خواهی شد. بعد این میشه، پول هدف میشه. خطرناکه! میگه پول فرمانده و پیشوا نیست واسه مؤمن! فقط وسیله است، اما برای منافق چیه؟ دقیقاً هدف و پیشواشه. امالی طوسی، صفحه ۳۵۵.
حضرت امیر(ع) خودشون میفرماید: «إِنَّ کَثْرَهَ الْمَالِ عَدُوٌّ لِلْمُؤْمِنِین». میگه: «پول زیاد، دشمن مؤمنه ها!» احتمال این که بزندت زمین، چیه؟ هست! ببین! عین اینه که اسلحهای که مسلح شده چیه کلاً؟ کلاً خطرناکه! یعنی حضرت امیر(ع) خیلی زیبا میفرمایند، نمیگه مال بده، میگه دشمنه ها! خطرناکه این ها! پول زیاد؛ میدونی چرا؟ چون اون دنیا جزء اولین سؤالات اینه: «پول رو از کجا آوردی؟ چه جوری خرج کردی؟» پوستت هم رو میکَنن. روایتش رو هم گفتم که پیامبر(ص)، ۱۰ درهم داد به ۳، ۴ تا از صحابهاش، بعد فرداش سر نماز سپرش رو گذاشت توی آفتاب، داغ که شد گفت: «برید پا برهنه روش وایستید!» ابوذر رفت اون بالا. گفت: «پوله رو چیکار کردی؟» گفت: «آقا یک درهمش رو نون خریدم، یک درهمش رو…» پاش میسوخت ها! سپر آهنی توی آفتاب عربستان! بعد همینطور سوختن؛ نوبت به سلمان شد تا رفت گفت: «چیکار کردی؟» گفت: «از مسجد رفتم بیرون دادم به یه فقیری». پرید اومد پایین! گفت: «همه ده درهم رو…» پیامبر(ص) فرمود: «تازه اون دنیا درآمد شما پاک پاک، حلال بود. حلال و طیب چیه؟ طاهر بود؛ چون پیغمبر(ص) بهتون داده بود! اول ازتون میپرسن از کجا آوردی درهم درهم؛ بعد بهت میگن کجا چی؟ خرج کردی. سپر من هم نیست، صراطه».
پولدارها هم مراقب باشن! ایشون [اشاره به یکی از حضار] گفت: «خدا رو شکر»، لوش دادم من؛ میدونی چی؟ دقیقاً همون دنیا همین رو میگن؛ دقیقاً همون دنیا، میگن کسانی که توی این دنیا پول کم داشتن، میبینند اوضاع رو، میگن: «الحمدالله! الحمدالله!»
حضرت امیر(ع) میفرمایند: «پیامبر خدا(ص) از این که انسان زکات مالش را از رهبرش پوشیده بدارد نهی کرد و فرمود پوشیده داشتن آن از نفاق است». حالا پول درآورده حاضر نیست زکاتش هم چیه؟ بده. مصداق دنیاییش هم بگم؟ مالیاتگریزی. پول درآوردی نوش جونت. نوش جونت انشاءالله بشه. خب؟ انشاءالله هزار برابر بشه.
دقیقه ۳۰ تا ۳۵
اما وقتی، میگه آقا… سوار تاکسی تلفنی شدم بعد رسیدیم یه جایی و گفت: «فاکتور بدم؟» من از پول خودم داده بودم اما بعضی موقعها طلب فاکتور میکنم که اینها یاد بگیرن. گفتم: «فاکتور بده»؛ دیدم از ما ۱۵ تومن گرفت و فاکتور زده ۷ تومن! گفتم این چیه؟ گفت: «من بدبخت راننده چه میدونم؟ این آژانس ما کلاً کرایه رو چی میزنه؟ نصف میزنه که مالیات بر درآمدش رو بیاره پایین، بعد سود بیاد پایین، بعد دقیقاً به تبع همون؛ مالیاتی که میخوان بدن، بیاد پایین». اصلاً نگاه کن، ببین چه وضعیه، عزیزان! من به شما بگم اوضاع مالیاتی کشور ما جمع بشه؛ خوب دقت کنید! ما هیچ نیازی به درآمد نفتی نداریم. ایران یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیاست، ایران هفدهمین یا هجدهمین اقتصاد دنیاست، پول توی ایران خیلی زیاده. چند سال اخیر، دقت کنید ها! این آمارهایی که مال بانک جهانی بوده و بانک مرکزی؛ یکی از عزیزان پژوهشی انجام داده، اومد دفتر ما ارائه داد خیلی جالبه! توی چند سال اخیر؛ یعنی توی ۵ سال اخیر، ورودی پول به کشور ما نزدیک به ۷۰۰ میلیارد دلار بوده. ۷۰۰ میلیارد دلار پول اومده توی کشور ما! پول توی ایران زیاده؛ منتها چی میشه؟ به خاطر این که قوانین درست نداریم، یه کاری کردیم که یه سری دزد بتونن چیکار کنن؟ قایم بکنن خودشون رو، خب؟ و گر نه آقا برعکس کارمند بدبخت همون اول قبل این که حقوقش رو بدن؛ مالیاتش رفته به حساب دولت. همین که بگیره، باهاش حساب کردن الحمدالله، راضی باشن، خدا رو شکر. اینها حالیشون نیست؛ اینها که دارن میچاپن نمیدونن چیکار میکنن؟ «آقا زوره مگه!» مالیات رو میخوان خرج خودت بکنن دیگه! قبول دارم باید با مفاسد اقتصادی برخورد بشه جدی، که الحمدالله یه چند وقتیه شروع شده؛ خب؟ تا مردم بگن خب خوبه! چی؟ اون اعتماد چی بشه؟ باید جلب بشه.
عنوان بخش ۴ : نشانه نفاق؛ خوراک منافق
۴- در حوزه مال… بزنیم توی خوراک. میگه «الْمُؤْمِنُ یَأْکُلُ فِی مِعًى وَاحِدٍ» مؤمن کم خوراکه، یک شکم میخوره؛ «الْمُنَافِقُ یَأْکُلُ فِی سَبْعَهِ أَمْعَاء» هفت دیگه، اون یک، این هفت. دیگه بفهم! اصلاً پُرخوری نشانه نفاقه. میدونید یکی از صفات شمر چی بود؟ پُرخور بود، خیلی میخورد! چند تا صفت داشت دیگه! جانباز جنگ صفین شد این. خیلی میخورد. مؤمن کم خوراکه. اصلاً بعضیها کنترلشون رو از دست میدن لامصب سر سفره. اصلاً میبینه یارو دست و پاش میلرزه نگاه میکنه؛ کجا نشستم؟ چیا جلومه؟ موقعیتهای استراتژیک؛ مثلاً میبینی از قبل میخواد بیاد دور سفره بشینه؛ نگاه میکنه کدوم بشقاب چی داره؟ بعد کجای سفره بشینم که یه موقعیت سوقالجیشی خاص و استراتژیک باشه و من بتونم… جدی میگم.
ما یه دوستی داشتیم همیشه هم اینهایی که نقل میکنم از دوستان اینها راضیاند ها! چون خودشون فیلمها رو میبینن، بعد هم میخندن میگن ما رو میگفتی نه؟ میگم آره. این خیلی پُرخور بود. خیلی ها! داداشش هم سن ما بود؛ یعنی از من ۴، ۵ سال بزرگتر بود؛ قهرمان کنگفو هم بود یا فول کونتا؟ از این چیزها. خلاصه؛ (ف) و (ک) و این چیزها داشت. بعد هیکلش هم درشت و این برادرش که همسن ما بود میگفت این توی خونه؛ وقتی مادرم غذا میذاره، اگه ببینه مثلاً توی بشقابی که جلوی من گذاشته، توی خورشتش یه قطعه گوشت بیشتره، قهر میکرد! قشنگ قهر میکرد! ما با این میرفتیم ورزش؛ (توی عصر جاهلیت ورزش میکردیم. خب؟ نه، شوخی میکنم؛ ورزش کنید! الآن هم من روزی ۳ کیلومتر دارم میدُوم الحمدالله خب. یک خرده خرفت شده بودیم، خودم از خودم بدم اومد. توی راهپیمایی اربعین لو رفت. گفتیم اینجوری ادعا میکنیم برای امام زمان(عج) داریم کار میکنیم، اگر پس فردا ظهور کنه بگه از اینجا بدو برو اونجا، بگم شرمنده آقا! یکی دیگه رو بفرست من نفسم گرفت، خب؟ باید راه بیفتیم.) میرفتیم صبحها ورزش. جمعهها کوهی که ما میرفتیم، دیگه افراد دیگهای هم میآمدند دیگه! جمعهها شلوغ بود. یه دختر خانمی؛ (نه اون توی پارک بود. اونجا یک گند دیگهای بالا آورد)، توی پارک؛ ما رفته بودیم ورزش، یهجوری این دختر خانم داشت بستنی میخورد، این نگاهش کرد که بدبخت؛ از این بستنی دوقلوها هم بود، شکوند گفت: «آقا بفرما!» ببین چه جوری نگاهش کرد ها! خب؟ این هم رفت گرفت زیر شیر آب، از این شیر سیمانیها؛ گرفت اینجوری اینجوری کرد، شروع کرد خوردن. گفتم: «خاک توی سرت کنن!» خب؟ فقط… این از نشونههای نفاقه متأسفانه! یعنی معده بعضیها عبدالمعدهاند! بنده معدشه. هیچ چی دیگه حالیش نمیشه. و الله!
«الْمُؤْمِنُ یَأْکُلُ بِشَهْوَهِ أَهْلِه»؛ این روایت دیگه، پیامبر(ص) میفرماید: مؤمن به میل و رغبت خانواده خودش؛ غذا میخورد. مؤمن یکی جلوش غذا میخوره کیف میکنه. مرد خونه میبینه عجب غذایی برداشته زحمت کشیده، عرق ریخته خانم درست کرده. نه اصلاً زن و بچهاش رو برده بیرون، میبینه بچههاش دارن با اشتها میخورن کیف میکنه! اصلاً به غذا میافته! میگه با اون غذا خوردن خانوادهاش، این به غذا خوردن میافته؛ با اون میتونه غذا بخوره. اما منافق…
دقیقه ۳۵ تا۴۰
ولی منافق میل و رغبت خود را به خانوادهاش تحمیل میکند. مرد شب میاد خونه؛ حالا اون روز بنده خدا خانومه سرش درد میکرده، یه مشکلی پیش اومده نتونسته غذا درست کنه؛ یه غذای حاضریای، یه نون و پنیری، یه چیزی میخواد بهش بده، میبینه اخلاقش خیلی بد میشه! این نشونه نفاقه ها! میریزه به هم. این خیلی بده. دیدیم ها! اینهایی که داریم میگیم، دیدیم؛ شما هم میبینید. خب. انشاءلله که نیستین. فقط ببینیم توی کسان دیگه؛ انشاءالله نباشیم، اما اینجوریه. اصلاً میاد میبینه این چه غذاییه؟ نه که زن هم سوءاستفاده کنه هر روز دیگر آت آشغال جلو شوهر بدبخت بذاره ها! نه. منظورم اینه که یه بار، دوبار میبینی که واقعاً غذا براش چیه؟ اصلاً اهمیت داره.
فکر میکنن زرنگیه، آقا! رفتیم خوردیم… مثلاً اینجوری! بابا پدرت… قرآن میگه این چیزهایی که دارید میخورید؛ اینهایی که از راه حلال نیست، آتیش دارید میخورید! حالیت نمیشه. این دنیای با بندنافی فکر میکنی زرنگی. اون دنیا میای میبینی عجب! دست و پا نداری! چرا؟ چون تکامل پیدا نکرده.
همه از روی صراط میدوند، توی چلفتی میافتی توی دره آتیش. خودت با خودت عذابت رو میبری.
عنوان بخش ۵ : نشانه نفاق؛ عبادت، عیب گرفتن
انسان (۲۱)
۵- پیامبر(ص) باز میفرماید: همت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است. یعنی سعیشون و اون چیزی که براشون مهمه، عبادتشه، خدمت به خلقه. عبادت به معنای عامش؛ نگاه کردن به چهره پدر و مادر هم عبادته؛ نظیف بودن، تمیز بودن، عبادته، نشونه ایمانه؛ نه که فقط عبادت یعنی صبح تا شب نماز! نه؛ نماز هم هست. خودش فرموده حضرت: «صَلَاه، صِیَام»؛ نماز، روزه.
«منافق همت او، چی؟ فقط طعام و شراب». فقط بخوره و بیاشامه. شراب یعنی نوشیدنی عزیزم! میگه قرآن… میگن اون دنیا عرق میدن! قرآن میگه « شَرَابًا طَهُورًا » (انسان/۲۱) و این چیزها. اولاً « شَرَابًا طَهُورًا » (انسان/۲۱) مال تو نیست. برو سوره انسان رو بخون، مال کسان دیگه است. خب، اون شراب یعنی نوشیدنی، از شرب میاد. کلمه عربی رو اشتباه برات…
«کالبهیمه». عین حیوان. حیوان هم فقط چی؟ از صبح تا شب میچرخه یه چیز پیدا کنه بخوره. دیدید این مستندها رو که نشون میده، میگن: «این گَله شیر از کله صبح بلند شدهاند برای شکار رفتهاند؛ امروز بعدازظهر است هنوز نتوانستهاند یکی پیدا کنند!» و الله زندگیشه! همین جور یکی پیدا کنه بخوره؛ که بعد یک خرده زنده باشه، بتونه زاد ولد کنه. بعد بخوره بعد آخر هم بخورنش و بمیره به دَرَک واصل بشه؛ یک لاشهایه. برای همینه که حضرت امیر(ع) میفرماید: بابا! «مَا لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ نُطْفَهٌ وَ آخِرُهُ جِیفَه»؛ میگه: «اگه آدم به همین جسمت نگاه بکنی، اولت یه نطفهای آخرت یک لاشه!» اون چیزی که تو رو میبردت بالا، اون ظرفیت خلیفه الله شدنه؛ این رو برای خودت درست بکن.
منافق نسبت به خود مسامحه روا میدارد و بر مردم خرده میگیرد. یکی دیگه از ویژگیهای ما رو گفت، کور خودشه؛ ضربالمثل ما ایرانیها، «کور خودشه بینای دیگران». این رو من خیلی دیدم! رواج داره بین ما ایرانیها متأسفانه! این نشونه نفاق بین ماها هست، رواج داره ولی کم و زیاد داره؛ یعنی وسعت و گستردگی داره اما عمقش کم و زیاد داره؛ دیدم. تا سوارهایم، به بیفرهنگی عابرها اعتراض داریم. وقتی عابریم، به بیفرهنگی چی؟ سوارهها. جدی ها! اگه خودت پشت رل میشینی، واقعاً میرسی به خط عابر پیاده وایمیستی تا رد بشن. خب؟ اون موقع که دارن رد بشن اعتراض کنی عیبی نداره! اما وقتی تو خودت یکی از اونها؛ بدتری، وقتی پیادهای از روی ماشینها مثل پارکورکارها میپری! خب بعد تو، تو دیگه هیچ چی نگو.
سوار تاکسی بودم؛ نمیدونم شخصی بود، تاکسی بود یادم نیست، یک نفر یه خطای رانندگی کرد، آقا شروع کرد فحشخوار مادر به این بدبخت دادن. اون هم نمیشنید ها! من اصلاً مُردم! رفتیم جلوتر همون خلاف رو خودش کرد! یه خرده بیشترش؛ حتی یعنی غلظتش بیشتر بود! من داشتم آتیش میگرفتم، گفتم: «اون فحشهایی که دادی برای چی بود؟» گفت: «بابا اینجوریاند، اونجوریاند!» گفتم: «خودت الآن چیکار کردی؟» یعنی همون فحشهایی که دادی الآن حواله خودته. واقعاً همینیم ها! کور خودمون شدیم بینای چی؟ مردم. آقا، میشینن شروع میکنن تحلیل کردن «آره! اینها اینجوریاند، اونها اونجوریاند، ما ایرانیها اینجوریایم، ما ایرانیها…». خب درست کن خودت رو!
طرف رفته دُبی. بعد، اونجا رانندگی خیلی سخت میگیرن دیگه. بعد رانندگیشون خیلی منظمه و…
دقیقه ۴۰ تا ۴۵
«آقا نمیدونی چه رانندگی داشتن؛ چه جوری…» بعد خودش توی تهران رانندگی میکنه از دیوار صاف میره بالا با ماشین! بابا خب خودت رو درست کن! تو خودت داری میگی، خودت عمل نمیکنی نشانه نفاقه! این رو درست بکنیم آقا. یه لحظه همون لحظه، واقعاً وجدان آدم داشته باشه میگه: «بابا! من خودم دارم این کار رو انجام میدم دیگه! دهنم رو لااقل ببندم!» خیلی زشته!
عنوان بخش ۶ : نشانه نفاق؛ گفتار منافق
عنکبوت (۳۸) بقره (۱۰۰) توبه (۸) غافر (۲۴)
۶- از این جا آروم آروم بریم توی حوزه گفتار:
منافق؛ یکی از جاهایی که خیلی خوب میشه شناختش، گفتارشه. زبان؛ معیار سنجش انسانه. بحار الانوار، جلد ۲۸ ، صفحه ۱۹۱ به فرموده امام علی(ع): «انسان بدون زبانش یک مجسمه و یا یک جنبندهای بیش نیست». «زبان در کنار عقل و خِرَد جوهره انسان رو تشکیل میده». بحار الانوار، جلد ۷۸، صفحه ۵۶، حدیث ۱۹. «زبان وسیله سنجش انسان و خردشه». «غررالحکم، حدیث ۱۲۸۲.
یعنی خیلی… چقدر توصیههای فراوان شده در مورد حبس زبان! یعنی زیادهگو نباش. که دیشب هم کلی صحبت کردیم؛ اول فکر کنیم. از ما خواستن که زبانمون رو هم مثل بقیه اعضامون، کنترل عقلمون باشه؛ هر چی خواستی نگو. هر چی از دهنت در اومد نگو. این اصلاً خوب نیست. حضرت امیر(ع) در نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۶ مفصل صحبت میکنه، ارجاع دادم خودتون برید بخونید. خب، این در مورد گفتار.
اما بیاییم این یکی رو هم صحبت کنیم. حضرت امیر(ع) میفرماید: دو انسان دنیایی پشتم را شکستند. میگه کمر من علی رو دو دسته آدم شکستند. خیلیه ها! این لفظ استفاده بشه. انسانی به زبان دانا و به عمل فاسق و انسان نابخرد، نادون ولی عابد. میگه یکی، اون منافقی که فسق انجام میده اما خوب بلده حرف بزنه، باریک الله! معاویه! خطیب بود و کسان دیگه؛ اما و اون کسی که چی؟ عابده؛ اما اندازه یک جو عقل نداره! ابوموسی اشعری عابد هم نبود؛ اون منافق بود! ابوموسی اشعری نسبش هم بررسی کنید از یهودیهای مسلمان شده است. اجدادش خیلی جالبه! به عقیده بنده؛ این و وهببن منبه و زیدبن ثابت و کعبالاحبار و ابوهریره، جزء یهودیهای نفوذی توی اسلام بودن؛ کارشون هم کردن. ابوموسی از سر نادونیش نبود اون ماجرایی که توی حکمیت پیش آورد؛ مأمور بود، کارش رو انجام داد؛ دقیق هم انجام داد. متأسفانه! همین خوارج، عابد بودن؛ اما ذرهای عقل و شعور نداشتن، خودشون رو به کشتن دادن. تکفیریها؛ اینها عبادت نمیکنن؟ نماز نمیخونن؟ خیلیهاشون شاید حافظ قرآن و بخشهای قابل توجهی از قرآن باشن؛ عقل و شعور ندارن. شدن آلت دست این صهیونیستها. آن یک با زبانآوری، از رسیدن به فسقش جلوگیری میکند؛ میگه با خوب حرف زدن، با حراف بودن نمیذارد فسقش رو تو بشناسی، از پوشش زبانیش استفاده میکنه. و این یک با عبادت خود، از جهلش؛ چون عابده هیچ وقت به نفهمی خودش پی نمیبره.
یکی از بدترین حجابها، حجابهایی که روی قلب انسان بندازن میدونین چیه؟ حجاب استغناست؛ که تو فکر کنی میفهمی. بدترین چیزه. متأسفانه بین امثال ماها شایعه، فکر میکنیم چهار کلاس درس خوندیم و چهار تا «ضَرَبَ ضَرَبوا» ای رو یاد گرفتیم نمیدونم خدمت شما عرض کنم، یه استاد استاد گفتن و اینها؛ تمومه. دیگه من میفهمم بقیه نمیفهمن. این دیگه بدتره، دیگه همچین کسی سراغ فهمیدن نمیره، دیگه جهلش تثبیت میشه.
من یک دانشگاهی درس میدادم تا ترم گذشته، دانشجوهای خاصی داشت. اینها این حس درونشون بود که ما میفهمیم بقیه دانشجوها نمیفهمن. ۱۶ جلسه توی ترم کلاس داشتم، جلسه اول به اینها من فحش میدادم و بهشون اثبات میکردم که نمیفهمن که ۱۵ تا جلسه دیگه بتونم بهشون چی؟ درس بدم. خیلی بده ها! خیلی بده! ما دانشجوهای این دانشگاه میفهمیم، بقیه نمیفهمن. ما لِوِلمون (level) بالاتره نخیر، از این خبرها نیست. از قضا با همون چیزی هم که فکر میکردن پدرشون رو در میآوردم.
یک جایی هست برای نظامیهاست، برای سربازهایی که نخبهاند؛ اینها رو میبرن آموزشی اونجا. هتلیه! در همین حد بهتون بگم هتلیه! این بنده خدا که ما رو دعوت کرد گفت آقا! اینجا ما هر سخنرانی میاریم، بابای سخنران رو اینها درمییارن! چون بعضیهاشون حتی استاد دانشگاهاند، دکترا دارن، خارج دکترا گرفته اومده فلان و اینها؛ آقا، سخته اینجا صحبت کنی، اما بیا. گفتم اگر میخوای بیام.
دقیقه ۴۵ تا ۵۰
میرفتم اونجا، باور کن! شاید ۲۰ دقیقه اول جلسه فقط سؤال میپرسیدم اینها بلد نبودن! گفتم: «دیدید نمیفهمید؟ پس شما چی میفهمید؟ پس این دانشگاه چیا به شما یاد دادن؟» بعد توی رشته تخصصیشون میگفتم ها! مثلاً یه سؤال میپرسیدم؛ میگفتم: «کی اینجا علوم سیاسی میخونه؟ بگو ببینم این چیه؟» قشنگ یه نیم ساعت که له میشدن، بعد دوباره میتونستی بریزیشون توی قالب جدید. این خیلی بده متأسفانه. حضرت امیر(ع) میفرمایند که: (بله! میگیره آقا میگیره). پس از فاسق عالم و جاهل عابد بپرهیزید. فاسق عالم و جاهل عابد! بپرهیزید که این دو هر مفتونی را فتنه اندازد و من خود از پیامبر خدا(ص) شنیدم که میگفت: ای علی، هلاکت امت من به دست اینان است؛ به دست هر منافق زبان آوری است. میگه: «امت من رو اینها هلاک میکنن» و همین هم شد.
مورد بعدی توی حوزه گفتار. پیامبر(ص) میفرمایند: «مؤمن یبدء بسلام»؛ «[مؤمن] تا وارد یه جایی میشه کاری میخواد بکنه؛ ورود پیدا میکنه، (کاری نداره بزرگتره، کوچکتره، سطح سواد، سن، هیچ چی کار نداره؛) اول از همه سلام میکنه، منافق وایمیسته بهش سلام کنن». سختشه که به یه بچه کوچیک سلام بده. بابا، من یه استاد دانشگاه شدم، من به دانشجو داره از دور میاد، میبیندش ها! روش رو اینور میکنه؛ مثلاً اون مجبور بشه اول سلام کنه! چه فیلمها چه تئاترها! تو رو قرآن نگاه کنین. برای چی چقدر حقیریم. خودم رو میگم، اینها نشونه نفاقه، بابا پیامبر(ص) میفرمایند یا این احادیث رو برداریم بگیم: «نبود، ولش کن»، ماست مالش کنیم که این خودش باز نشونه نفاق بود دیگه گفتیم خودش رو گول میزنه منافق.
امام علی(ع) میفرمایند که: «بر زبان مؤمن نور ساطع میشود». مؤمن وقتی حرف میزنه مردم بهره میبرن. بعضیها دیدی دو ساعت برات اومده حرف زده با خودت میگی چی گیرم اومد؟ هیچ چی جدی ها! خوب حرف میزنه اما حرف خوب؟ نمیزنه. «و علی لسان المنافق شیطان ینطق» شیطون میاد شروع میکنه حرف زدن؛ شیطان هم استاد چیه؟ تزیین کردن. «وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ»(عنکبوت/۳۸، نمل/۲۴) اینقدر خوشگل برات زینت میده وقتی میخواد وسوسهات کنه. «این رو بردار اینجوری میشه، اونجوری میشه». دو دو تا چهار تا برات میکنه عشق میکنی.
مورد بعدی، مؤمن: باحیا، غنی: بینیاز، موقر که واضحه، تقی: پرهیزکار؛ منافق: وقح: بیشرم، متملّق: چاپلوس و چی؟ شقی، بدبخته. خب اینجا دنبال چیام؟ دنبال چاپلوسی رو میخواستم بگم. یکی از ویژگیهای بارز منافقان چیه؟ چاپلوسی، که اصلاً بگم منافق؛ شما میگید چاپلوس، چاپلوس رو میگن خجالت نمیکشی این منافق بازیها رو در میاری؟ یعنی چاپلوسی میکنی، اینها خیلی بَدَن، میدونید چرا؟ چون فرهنگ عمومی رو به لجن میکشه چاپلوسی. میاد پیش من مسئول شروع میکنه: ای هلو، ای شفتالو، ای فلان، ای بهمان، خوشم میاد. نفر بعدی میاد بدبخت کار داره اهل این کارها نیست، کار اون رو راه نمیندازه. ماجرای گریهمون رو گفتم اول جلسه، گریهای که بنده خدا معلمه گفت، شاکی از بقیه شاگردها خاک بر سرتون، بیایید از اینها یاد بگیرید. داستان سر اینه؛ اینها فرهنگ عمومی میکنن.
آقا ما یک جایی یکی از این دوستان ما یه مسئولیتی میخواست بگیره؛ این که میگم یکی از دوستای ما، سن بابامه! خب؟ بعد به یه مسئولیتی میخواست برسه؛ به من گفتش که میای شما اونجا؛ بعد من گفتم که باشه، اگه وقت شد سعی میکنم بیام. رفتم اونجا اینقدر شلوغ بود ها! خب جا نبود. بعد تودیع و معارفه بود؛ یه بنده خدایی باید میرفت این میاومد جاش. ببین! یک یارویی رفت اون بالا؛ یه چیزهایی در مورد این دو تا گفت. اینی که داره میره، اونی که داره میاد. من گفتم حضرت امیرالمؤمنین(ع) رو دارن تودیعش میکنن، امام حسین(ع) مثلاً میخواد ابقاء بشه؛ بیاد، معارفشه. در مورد دو تا امام معصوم دارن… حالم به هم خورد! این رئیس دفترش اونجا گفت: «بیا بشین»؛ گفتم: «نه، من اینجا دارم خفه میشم»؛ یعنی بالا میاری! میخواد اسم بیاره خب توی جلسه، خب «آقای دکتر حاج آقا فلان بهمان. حضرت نمیدونم چیچیوالدوله، ممالکالسلطنه» بابا لامصب! اینها چیه؟ اگر دیدی اینجوری برات حرف میزنن خوشت میاد، بدون نفاق داری، پاکش کن و کسانی که اینجوری دارن حرف میزنن؛ بگو: «عزیزم! (بیادبی نکن) بگو میدونم نشانه احترامه، از شما خواهش میکنم من رو با همین لفظ صدا کنید کافیه برام». چون اینها فرهنگ عمومی میکنن، بعداً بدبخت یه نفر کار عادی داره نمیشه.
عادت المنافق… (دیگه وقتم تموم شد،
دقیقه ۵۰ تا ۵۵
زیاد وقت هم نداریم، میخوام جمعش کنم).
میگه: «منافق همواره خلق و خوی خودش رو تغییر میده، تابع اکثریته» و بهتون بگم! خیلی وقتها اکثریت چیاند؟ غلطاند! «أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ» «أَکْثَرُهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ» (بقره/۱۰۰)؛ «أَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ» (توبه/۸). منافق میگه ویژگیش اینه حضرت. میگه: «اینها؛ تابع اکثریتاند». دیدید بعضیها رو، توی هر جمعی قرار میگیرن بحث هر چی باشه، در مورد اون حرف میزنن و دقیقاً جمع بعدی یه چیزی عکس همونه، دوباره اونجا هم به شکل… یعنی از دوتا نقیضین، مدافع نقیضینن؛ مدافع دوتا چیزن که با هم پارادوکس دارن. دهنت باز میمونه! نشونه نفاقه. حضرت میفرماید؛ الهی قربون تو یا علی! تمام عالم بره که چیها گفتی! میگوید: «کَثْرَهُ الْوِفَاقِ نِفَاق»؛ میگه کسانی که خیلی موافقاند، منافقاند. چون ببین بلدن با هر کسی چه جوری حرف بزنن. متملقن، چاپلوسن. میگه این آقا؛ این مثلا چه میدونم از حوزه؟ پرسپولیسیه مثلاً با اینکه مینشیند از پرسپولیس میگه. اون یکی میشینه روضه گوش میکنه. آقا چه خبر؟ مسجد ارگ رفتی یا نرفتی؟ چی شد؟ چیکار کردی؟ میره با اون یکی. با همه میخواد خودش رو چی نشون بده؟ موافق نشون بده. میگه «کَثْرَهُ الْوِفَاقِ» زیادی موافقت چیه؟ نفاقه. تو بالاخره یک بنیهای برای خودت داری دیگه! ها؟ آقا! من مثلاً از این تیم خوشم نمیاد؛ از اون [تیم خوشم میاد.] نه، [منافق] با هر کس [یه ساز میزنه] این رو قشنگ ببینید میتونید تشخیص بدید. اگر خدایی نکرده دیدی یه همچین چیزهایی توی وجودته؛ بکش. سکوت کن. دل، نفست میگه حرف بزن، حرف نزن.
«زبان منافق شادمان میکند و دلش زیان میرساند». باز توی حدیث دیگهای؛ نفس اماره رو حضرت به منافق تشبیه کرده. چقدر این نفاق بده! ورع مؤمن ظهور پیدا میکنه توی عملش، توی رفتارش. اما منافق چی؟ روی زبونش فقط، موضع گفتار. میبینی یه نفر یه آشغالی رو دستش گرفته، دو ساعته داره با خودش میبره؛ نمیتونه بندازه، کسی هم نمیتونه. زیر نظر گرفتیش، دو ساعته یه آشغال توی دستش گرفته، برسونه خودش رو به آشغالی، بندازه اون تو. منافق اینجوری نیست. آقا ببین! آشغال میاندازه اونور. آقا! توی ماشین ننداز بده من میندازه توی کوچه. اینها نفاقه دیگه!
داشتیم با موتور میرفتیم بعضی موقعها دیر میشه آدم باید موتور بگیره دیگه! از زیر یکی از این پلها داشتیم رد میشدیم؛ یه چیزی از توی آسمون اومد؛ اومد خورد لبه طلق این؛ یعنی یک خرده سرعتش بیشتر بود؛ یا توی صورت اون بود یا توی صورت من! خورد پرت شد این هم گرفت این رو، دیدیم رانی خورده لامصب از اون بالا همین جوری پرت کرده پایین. اون هم با سرعت؛ چون ما داشتیم میرفتیم سرعت میگیره دیگه، سرعت چند برابر میشه. خب! طَلق اون رو که داغون کرد با اینکه آلومینیومه، وزنی هم نداره اما واقعاً طلقش داغون شد. بعد گفتم: «نگاه کن بیانصاف همین بلا سر خودت بخوره توی پوز خودت، توی صورت خودت؛ یه خرده فکر نمیکنی؟» یک نایلون بذار. نه برای فیلم بازی کردن، ادا درآوردن…
یکی دیگه از نفاقها رو بگم، بین ما رایجه. تا همدیگر رو میشناسیم [میگیم]: «بفرمایید! شما بفرمایید، شما بفرمایید»، تا توی ماشین قرار میگیریم، کسی کسی رو نمیشناسه؛ از رو هم رد میشیم. این نفاقه ها! این شاخصه منافقانه. تا چشم تو چشم طرف باشه کوتاه میاد؛ چون آبروش چیه؟ در خطره. همون بفرماییدهاش هم جزئی از منافق بازیهاشه آخه پدرسوخته خب، بعد میره توی ماشین؛ دیدی چه اوضاعیه دیگه! وایستی بخوای راه بدی، کلاً تا شب باید وایستی! گفتم میشه فرهنگ چی؟ عمومی. فکر میکنن دین فقط همینه که آقا بیای نمازی بخونی، روزه بگیری. نه عزیزم! از امام صادق(ع) پرسیدن مؤمن کیه؟ دین داره؟ نه اینها رو که عادتم میشه. وهابی هم نماز میخونه، روزه میگیره. پرسیدند آقا از چه طریق؛ عرضه داشتند: «چه طور ما بشناسیم؟» حضرت فرمود: «برید ببینید در امانتداری طرف چیکار میکنه!» امانت توی حرف؛ امانت توی ناموس مردم؛ امانت توی پول مردم. میگه: «یک سؤالی که هیچ وقت در دنیا پاسخ نه نداشته، میدونی چی بوده؟ میتونم بهت اعتماد کنم؟» کسی نگفته: «نه! به من اعتماد نکن! من حرف توی دهنم نمیمونه میرم همه رو میگم». هیچ کس! [همه میگن]: «آره عزیزم! بگو چیه؟ چیه؟» مؤمن باید بهش بگی: «این حرف رو برو بگو تا بره بگه»؛ فهمیدید؟ لازم نیست قسم حضرت عباس(ع)؛ «تو رو جان مادرت، قسم بخور به کسی نمیگی». دلیل نداری بگه.
دقیقه ۵۵ تا ۶۰
برای اینکه امانتداره، میگه: «به من نگفته این رو به شما بگم». منافقه که [میگه]: «راستی میدونستی بالاخره جریان این بود دیگه!» خدا نیاره اون روزها رو. همین خندههای ماها یعنی اینها رو دیدیم و شنیدیم ها! و چه بسا خودمون هم؟ انجام میدیم. پاک کنید خودتون رو! شیعه علی اینطوری نیست. میدونی مولامون کیه؟
«مُؤْمِنُ قَلِیلُ الْکَلَامِ کَثِیرُ الْعَمَل»؛ «کم حرف میزنه، عمل میکنه در عمل». منافق دقیقاً عکسشه، زِر مفت زیاد میزنه، در عمل هیچ چیزی نیست این رو من بارها تعارف ندارم؛ کلمه دیگهای پیدا نکردم بهتر از همین. ما داریم توی زبان فارسیمون، که شیوا و زیبا میگه سران زور، زَر، تزویر، من هم این سه تا رو مثلث خطر، میگم مربعه؛ آخریش هم زِر. ببین! قارون شروع کرد زِر مفت زدن در مورد حضرت موسی(ع). گفت: «ساحره». «إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ» (غافر/۲۴) میدونی چرا؟ چون خودش زَر بود، با زور فرعون و هامان، و زَر و زور اینها چرخید، به تزویر افتاد. به چی افتاد آخرش؟ به حرف مفت زدن، به مزخرف گفتن، به لاطائلات گفتن، به خزعبلات گفتن؛ چون هم قافیه است. دیدید! عربیهاش هم بلدم، گفتم؛ چون با اونها هم قافیه است، خوبه. آره! اینهایی که زیاد ورّاجی میکنن نشونههای نفاقه.
یکی دیگه از بدیهای منافق اینه که آراستگی دروغین داره. ما هر جوری فکر میکنم، به هیچ وجه من الوجوه نمیتونم بحث رو جمع بکنم خب؟ و اگر به درمان و اینجور چیزهاش نکشید، من وعده میدم یه جا یه تک جلسهای صحبت میکنم میذارم روی سایتم، اونجا بهرهاش رو ببرید. دلیل دیگهاش هم اینه که شارژ لپ تاپم رسیده به ۴ و ۵ درصد و علم من هم همین تویه؛ خاموش بشه چون روایتها رو دارم از رو این میخونم. حالا اگر لپ تاپِ اسم مارکش هم نگیم، اگه میخوره نه شارژرش همراهمون نیستش. داستان همونه. حالا ایرادی نداره، هر چی خیره پیش میاد. «الخیر فی ما وقع».
مورد دیگه که ویژگی منافقانه، کذبه. «منافق دروغ زیاد میگه». مؤمن که اصلاً با دروغ میونهای نداره! بلدیم هم خوب چه کار؟ ماستمالش کنیم، دروغ مصلحتی و فلان. یه چیزهایی شنیده در مورد توریه و فلان؛ دیگه همه رو میندازه توی اون فاز! واقعاً این طور نیستش. میگه: «الْمُنَافِقُ قَوْلُهُ جَمِیلٌ وَ فِعْلُهُ الدَّاءُ الدَّخِیل»؛ «منافق گفتارش زیبا، کردارش بیماری درونه». بعد در مورد همین مسائل، باز دوباره داریم در مورد گفتار که من خلاصه میکنم دیگه؛ فکر میکنم اکتفا کنه.
عنوان بخش ۷ : نشانه نفاق؛ صفات منافق
۷- انعطافپذیری. میگه: «مؤمن مثل یه ساقه کاشته شده است که توی باد، اینور اونور میره اما اصلاً نمیشکنه»؛ یعنی حوادث روزگار اینور اونورش میکنه؛ اما کماکان هست. میگه: «منافق اینطور که نشون میده، فکر میکنی مثل یه عصای سیخه». همینطور حضرت میفرماید؛ پیامبر(ص) میفرماید، میگه: «مثل یک عصاییه، اما یهویی میشکنه»؛ چون انعطاف، انعطاف درونی نداره ها! میخواد با ماستمال کردن و ظاهرسازی…. ببین! معصوم هم خیلی زیبا میفرماید. میگه: ظاهراً عصا داری میبینی تو. میخواد ماست مال کنه اما در باطن هیچ چی نیست، یهویی میشکنه.
ویژگی دیگهای که منافقان دارن اینه که اینها اهل عبرت گرفتن نیستن. فاعتبروا اصلاً ندارن، چرا؟ چون دنبال منافع زودگذر دنیویشه؛ با هیچ چیز دیگهای کار نداره. «هر گاه به جایی برسد، به جای بهرهگیری از فرصت مغتنم، سر به طغیان میگذارد و هرگاه گرفتاریها و بلایا بدو روی آورند، به جای تنبه و هوشیاری؛ یعنی عبرت گرفتن، زبان به شکوه و ناله میگشاید. منافق چون بنگرد، سرگرم و سر به هواست و چون سکوت کند با غفلت و بیخبری است».
میگه: حکایتش مثل یک شتریه، منافق، وقتی میبندنش بعد بازش میکنن، بعد میگردوننش بعد میبندنش. حضرت میفرمایند: «نه وقتی بازش میکنن میفهمه برای چی بازش کردن، نه وقتی بستنش». یعنی ببین! مؤمن از بلاهایی که سرش میاد چیه؟ عبرت میگیره! او اینجوری نیست. میگه نه، وقتی خدا میبندتش میفهمش چیه؟ مثل شتره! بستنش نمیفهمه. خودش رو اینور اونور میزنه نهایتاً. داد؛ سر و صدا میکنه مثل پرندهای رو میکنن توی قفس برای خودش خوبه. ولش کنن شاید خورده میشه اونجا حالیش نمیشه، داد و بیداد میکنه اما مؤمن به خدا اعتقاد داره. «إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذا نَظَرَ»؛ یعنی وقتی نگاه میکنه «اعْتَبَرَ»، عبرت میگیره «وَالْمُنافِقُ إِذا نَظَرَ لَها»؛ «وقتی میبینه اصلا انگار نه انگار! سرگرمه».
دقیقه ۶۰ تا ۶۵
مثل یک گوسفنده! بلانسبت گوسفند.
مؤمن صبر بر بلا داره؛ «وقتی بیمار میشه و خدا شفاش میده، اون بیماری کفارهی گناهاش، در واقع میپنداره»؛ حقیقتا هم همینه. «و منافق هرگاه مریض شود و سپس سلامت یابد مانند شتری است که صاحبش او را بسته است و سپس رهایش کرده! او نمیداند برای چه او را بستهاند؟ و برای چه رهایش کردهاند؟» حضرت امیر(ع) میفرمایند: مؤمن شاکره.
(این دوستانی که همراه ما اومدند، اگر لپتاپی چیزی دارین که ما این رو با فلشی، چیزی این رو بریزیم… که الحمدلله اونها هم نیاوردند!) مؤمن شاکره… (ایرادی نداره، باعث نشه ذهنتون متفرق بشه!) مؤمن شاکره، «مؤمن هنگام بینیازی شکر میگذارد؛ هنگام بینیازی شکر میگذارد». امام باقر(ع) میفرماید: «شکر در عطاها و صبر در هنگام سختیها. منافق هرگاه بینیاز بشه طغیان میکنه؛ وقتی بینیاز بشه سر به طغیان میزنه. وقتی هم گیر باشه بیصبری میکنه». شکر مؤمن از عملش فراتر نمیره. (بله! همیشه یک راهی هست، شما نگران نباشید! یک صلوات عنایت بفرمایید بزرگواران! خب ما این رو ریختیم، شما این رو پیداش کردی بیارش صفحه سیزدهش از صفحهی ۴۰، از ۴۰ صفحه. بله! جان؟ نه اونا دارن انجام میدهند. خدمت شما عرض بکنم که… شوخی کردم اونجوری هم نیست».
«مؤمن، از اندک خدا خشنود میشود و بسیارش او را ناراحت نمیکند». چون میگه: «همه چی از اونه؛ حالا کم داده، حالا چی؟ زیاد میده. «منافق، از اندک خدا ناخشنود است؛ بیصبر میشه و بسیار خدا هم او را خشنود نمیسازد، سر به طغیان میزند».
پیامبر(ص) میفرماید: یکی دیگر از نشونههای مؤمن و منافق، تشخیصش اینه که: «مؤمن نیتش خیره. مؤمن نیتش بهتر از عملشه»؛ یعنی نیتش رو واقعا دوست داره کار خوب… ولو در عمل یک جاهایی چی؟ کم بیاره. منافق اینجوری نیست، نیتش بدتر از عملشه. یعنی در نیتش یک پدرسوختگی حسابی رو در نظر گرفته بوده، در عمل نتونسته اجراش کنه! یعنی اگه میتونسته حتما میکرده.
حسادت. آخ آخ چقدر شایعه! حسودی هیچ ربطی به مؤمن نداره. «مؤمن غبطه میخورد و حسادت نمیورزد». غبطه یعنی که: «خدایا! اون داره، نوش جونش، تو بهش دادی! بیاذن تو برگی از درخت؟ نمیافته، تو بهش دادی! من ندارم، کاش به ما هم بدی!»؛ «اللّهُمَّ ارزُقنا»؛ «خدا به ما هم بده!» هر چیزی دیدی یکی دیگه داره شما ندارید دلتون خواست، بگید: «خدایا به ما هم بده!» [حسود] میگه: «انشاءالله خشک بشه! انشاءالله نداشته باشه! انشاءالله…» خب سر خودت میاد!
مؤمن اینجوریه. تازه اگر ایمان بالا رو بخواهید، از این هم بالاتر میره. این غبطه است. یک مرحله بالاتر از این داریم که اون رو هر کسی نیست. اون مواساته؛ که میگه: «اون داره…» ببین اول اینه که: «اون داره من ندارم، انشاءالله اون هم نداشته باشه»؛ «حسادت». دومیش میگه: «اون داره، من هم داشته باشم»؛ «غبطه». میاد بالاتر: «من دارم، او نداره؛ خب؟ به او میدم»؛ «ایثار». یکی از این هم میره بالاتر؛ این که چیزی نیست! «مواسات». به حضرت عباس چی میگی؟ «اَلاَخِ المُواسی»؛ «او نداره، من دارم؛ به اون هم نمیتونم بدم، من هم مصرف نمیکنم». الله اکبر! او آب نداشت، این رفت توی آب؛ تا زیر شکم اسبش رفت توی آب. گفت: «اون نداره، من دارم، اینجوری هم که میبینم بعید میدونم بتونم برسونم». دید بدجوری دوره کردند! گفت: «من هم نمیخورم. هر موقع رسیدیم به آب، با هم پیش هم، اول او بخوره بعد، من هم اگر موند میخورم». اینها من… غبطه شروع ایمانه. اون بالا بالا… هر کسی عباس(ع) میشه فکر کردی شما؟ نه، این خبرها نیست.
مورد بعدی… المنافق چی؟ «و َالمُنافِقُ یَحسُدُ و َلا َیغبِطُ»؛ «منافق حسادت میکنه و غبطه نمیخوره».
خیانت. مؤمن در سرشتش دروغ و خیانت نیست. امام صادق(ع) میفرماید:
(بله! مرده شور توی لب تاپ رو ببره! خرمون از پل گذشت حالا، خوب چیزی است اینها! رایانهی دست مالیدنی! اسم فارسی فرهنگستان زبانی که من براش پیدا کردم گذاشتم اینه! رایانک تازه!
دقیقه ۶۵ تا ۷۰
چون کوچکتره. رایانک دست مالیدنی. یک اسمهایی میذارن! من نمیدونم اینها رو از کجاشون درمیارن خدا شاهده! اسم میذارن؛ زبان فارسی رو مردم مسخره کنند بیشتر. اسم کراوات رو گذاشتن: «درازآویز زینتی!» آخه چه کسی استفاده میکنه؟ فکر کنم میخوان مثلا خدمت شما عرض کنم تحقیرش بکنند کراوات رو، اینجوری دارن میگن! چیز هم… این پاپیون هم گذاشتند نمیدونم چی چیک دو سر دو پف! خب؟ حالا، چی؟ تکذیب کردن؟ آها! میفرمایند: «تکذیب کردند». آره! خب اگر تکذیب کردند که هیچ چی، بهتر! خدا رو شکر! گفتیم فاجعهای است اگر اینطور باشه!)
بله، امانتداری، همان طور که عرض کردم خیلی مهمه! تحف العقول، صفحهی ۳۶۷. به خاطر چی؟ به خاطر این که واقعا مؤمن امانتداره.
یک چیزی از امام سجاد(ع) بهتون بگم تنت بلرزه! امام سجاد(ع) فرمود: «اگر اون خنجری که باهاش سر پدرم حسین(ع) را بریدند نزد من به امانت بگذارند، صحیح و سالم به صاحبش پس میدهم». مولای من و شما اینه، من و تو کی هستیم؟ یک حرف نمیتونن پیش ما بزنند. گفتم؛ ما تا میگیم امانت؛ فکر میکنند امانت فقط پول و چیه؟ خدای نکرده… یعنی امانت فکر میکنن همهاش ناموس و فلان و این جور چیزهاست. اون که در حد اعلای خودش اما خیلی چیزهای دیگه هم هست. آقا! رفیقت تو رو به حریم خودش راه داده رفتی توی خونهشون؛ چشمهات رو درویش کن! خدای نکرده سر نیاری بالا به ناموسش نگاه بکنی! مرحوم آقای مجتهدی میفرمودن که: «آقا میری خونهی مردم به وسایلهایش هم نگاه نکن!» فکر کردی هیزی فقط برای ناموسه؟ هیزی برای وسایل هم هست؛ وسایل خونه رو میگیری میبینه آتش میگیره «من هم باید داشته باشم»؛ نمیتونه.
راههای شناخت منافق چیه آقا؟ این اهمّ مواردی بود که میشد منافق رو چی؟ علائمش بود که اگر دیدیم در وجودمون هست سریع بریم چی کار کنیم؟ درمون کنیم. من خیلی تند تند گفتم اینها رو برید خودتون حل کنین! اگر هم بخواهید، نهج البلاغه، خطبه ۱۹۴، حضرت شروع میکنه صفات رو شمردن. برید اونجا علائم هست!
عنوان بخش ۸ : راههای شناخت منافق
عنکبوت (۴۱) ابراهیم (۴) توبه (۹) حشر (۱۱) منافقون (۱) نساء (۱۴۲)
۸- راهکار؛ راههای شناخت منافق: خوب دقت کنید؛ لحن گفتار. اصلا اگر دقیق باشی، یک چیزی کلا بهتون یاد بدم! ما ایرانیها نداریم متأسفانه، ما ایرانیها شنوندههای خوبی؟ نیستیم، فقط حرف میزنیم. یاد بگیریم یک جاهایی گوش کنیم. سعی کنید به حرف مردم گوش کنید! و سعی کنید نکاتی رو از توی صحبتهاشون سعی کنید دقیق بشید بیارید! استاد بشید! طرف یک دقیقه پیش شما حرف بزنه میگید: «عجب!» حالا ببین هستن دیگه، بعضی از این بچههای دفتر ما هستن الآن اینجا صدا مِدا ضبط میکنن برای سایت، شاهد هستند. بعضی موقعها من شده کسی میاد دفتر، مثلا این داره صحبت میکنه، من از توی حرف خودش یک چیزی رو میگه، من میگیرم، او خودش نمیدونه گفته. چون خیلی دقت میکنم در صحبتهام، خیلی ها! بعضی موقعها به بچهها هم گیر میدم. همون بنده خدایی که مثلا به یکیشون گیر دادم همین جا هست. در حرم امام رضا(ع) بهش گیر دادم. گفتم: «این حرف تو یعنی این!» چی؟ این نکته رو بیرون میکشم، بعد به خودش میگم. طرف فکر میکرد ما کرامات داریم! گفتم: «آی عمو کجا؟ نری فرقهی رائفیه درست کنی! بشین اینجا. خودت گفتی، خودت گفتی!» یک بنده خدای دیگه اومد پیش ما گفتش که.. افتاده بود در فاز این جنگیریها و نمیدونم این چیزها. بعد جلوی ما نشست و گفتش که: «آقا کمکم کن!»
(آقا از این صحبت من کسی استدلال نکنه ها! برین تقی به توقّی خورد، زنگ بزنیم به رائفی بگیم دعا نوشتن و چی کار کنیم؟ من از این چیزها رو سر در نمییارم. اما اون چیزهایی که در قرآنی و روایی بوده؛ در همون سخنرانی بررسی معضل جنگیری و رمالی گفتم. بروید اون رو گوش کنید. در گوگل هم بزنید، سرچ (search) کنید رایگان میتونید استفاده کنید! صوتیش هست استفاده کنید!)
بعد، یک بنده خدایی بود اومده بود؛ خانمی بود با یکی از محارمش اومده بود؛ نشست و گفتش که: «آقا! من اینجوری بودم، توی یکی از این کلاسها میرفتم و…» اینجوری داشت صحبت میکرد. مثلا اسم همشیرههاش رو میگفت؛ مثلا یک همشیرهام مثلا یک اسمی گفت، بعد دومین همشیرهاش هم اسمش رو گفت، بعد گفتم که: « وقتی شما رفتی اونجا اسم خودت و اسم مادرتون رو پرسید؟» چون همهی دعانویسها میپرسند. گفت: «آره.». اسم خودش رو من گفتم؛ اسم خودش رو چه جوری گفتم؟ چون اسم همشیرههاش رو که گفت، روی اون وزن، یک اسمی هم من گفتم. متوجه شدی چی شد؟ یعنی چون وزنی هم بود که خیلی سخت اسم توی اون هست. یعنی این احتمال ضریب خطاش چند درصد بود؟ ۵ درصد واقعا، ۹۵ درصد. یهویی دیدم این جوری شد! گفتم: «چی شد خانوم؟» برگشت به اون بنده خدا آقایی که [باهاش اومده بود] گفت: «فهمیدی چی شد؟ فلانی! دیدی؟ [اسم من رو] گفت!» [به من گفت]: «آقا تو رو خدا بگو ما باید چی کار کنیم؟» گفتم: «نه بابا. تو وقتی میگی اسم خواهرهام اینه، من میگم سلیقهی بابای تو اینجوری بوده که شروع کرده بر وزنی، همین جوری اسم…» بعضی آخه همین جوری اسم میذارند دیگه. مهم نیست. چون قافیه تنگ آید شاعر به جفنگ آید!
دقیقه ۷۰ تا ۷۵
اسم بچه آخری رو بدبخت میبینی یک چیز چپ اندر قیچی دراومده. فقط بابایش روی این وزن میخواست اسم رو بذاره، خب؟ گفتم: «آقا این داستان اینجوریه!»
یعنی به حرفها دقت کنید! برید تمرین کنید! ما اصلا گوش نمیکنیم. به خدا! طرف صحبت میکنه، زنگ میزنه میگم: «ببین گوش کردی؟ ببین چی گفتم؟ ببین دقت کن!» باز همون رو [تکرار میکنم] میگم: «بابا! من همین هستم، ۳۰ ثانیه پیش توی جملهای که گفتم اگر به این بخشش دقت میکردی این هم گفته بودم!» بازجوها فکر کردی از کجا مطلب بیرون میکشن؟ داخل حرف خودت! حرف گوش میکنند. این با این، این بخشش با اون بخشش پارادوکس داشت. خوب شنوندهاند؛ میگه: «حرف بزن!» گوش میکنه. [بعد میگه]: «بنویس!» دوبار نوشتههات رو با هم تطبیق میدن؛ چون دروغگو چیه؟ کم حافظه است دیگه، لو میره. یک مهارتیه، این مهارت رو سعی کنیم؛ چی؟ به دست بیاریم. حالا یک چیزی بهتون بگم از آقامون! مولا میفرماید: «هیچ کس چیزی را پنهان نکرد مگر آنکه در لغزشهای زبانش و خطوط چهرهاش پدیدار شد». الله اکبر! یک علمه در غرب، راه افتاده؛ در ایران هم کتابهاش رو شروع کردن نوشتن؛ به اسم: «بادی لنگوییج» (body language)؛ «زبان بدن». ۱.۴۰۰ سال پیش مولا فرموده. میگه: «قایم بکنه بالاخره یک جا از زبانش؛ چی؟ و چین و چروک صورتش! ما اصطلاح امروزیش رو میگیم؛ چی؟ میمیک صورت. ۱.۴۰۰ سال پیش علیبن ابیطالب(ع) فرمود. حیفی تو والله! والله حیفی!
«منافق را ۳ نشانه است: یکی حضرت میفرماید: این زبانش، زبانش با دلش در تضاده، گفتارش با کردارش و درونش با نمودش یکسان نیست». به خاطر همین لو میره این پارادوکس. لحن گفتار، میتونید پیدا کنید!
مورد بعدی، نحوهی حوزهی رفتارش که میشه فهمید؛ اهل تکلف ورزیدنه. منافق اهل تکلفه، مؤمن ساده برخورد میکنه. آقا مگه چی شده؟ بیا این. مؤمن سادهسازی میکنه یک مسئله رو. خود خدا دیدی چه جوری سادهسازی میکنه؟ مثال میزنه؛ مثال الاغ، مثال… همین حضرت امیرالمؤمنین(ع)، آب بینی بز، استخوان خوک در دست جذام. یک چیزهایی که میدیدند. گله رو میدید دیگه! آب بینی بز هم مثلا یک چیزیه اگر شما مثل ما بچه دهات باشید میدونید چی میگم! اصلا آب بینی همیشه تو چشم میاد. گوسفند همیشه این گوسفندها پک و پوزشون خیسه؛ بعد عطسه هم میکنن اینجوری. میگه از عطسهی بُز برام بیارزشتره، آب بینی بُز. یک چیزی که میدیدن. ساده میکنن، قرآن ساده میکنه مَثَلِ فلان «کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ»(عنکبوت/۴۱)؛ مَثَلِ فلان کَمَثَلِ نمیدونم چی! بعضیها هستند؛ مثلا طرف وقتی صحبت میکنه تو اصلا گیج میشی! عمدا میرن سراغ صحبت و تکلف، پیچیدهاش میکنن، کلاف… آقا! شروع میکنند واژههای پیچیده و سخت و اظهار فضلهایی که اصلا ندارن و… ها! همون که مولا فرمود، این زبونشون. تو میگی: «بابا خیلی پره!» این از کجا فهمید؟ میگه: «هیچ چی نفهمیدم! چون هیچ چی نفهمیدم خیلی پُره!» اصلا او یک آدم بیهنر، چه بسا نادانیه که توانایی انتقال پیام را؟ ندارد. پیامبران عالمترین انسانهای روی زمین بودند؛ ویژگیشون چی بود؟ «بِلِسَانِ قَوْمِهِ» (ابراهیم/۴)؛ «به زبان مردم صحبت میکردند». من همین الآن بحثی که اینجا نشستیم رو یک خرده بخواهم واژهها رو ثقیلتر و سنگینتر استفاده کنم؛ ارتباط نمیگیری! فردا نمیای داخل جلسه بشینی! این حقیقتیه.
غیبت کردن و دروغ گفتن. مولا میفرماید: غیبت ویژگی منافقه؛ و جالبه! «جَهدِ العاجِز»؛ خیلی زیباست! میگه: «کوشش یک آدم عاجز و حقیره غیبت». نمیتونه کاری بکنه، میره زیرآب میزنه. این هم در کشور ما شایعه. این حقیره؛ او رو با علی کاری نیست. صبح تا شب میری میگی: «آقا فلانی…» «نه این حرف رو زده، ببینید!» میره میکُشه خودش رو، جهد میکنه، کوشش میکنه، که عاجزانه؛ چون روبهرو نمیتونه کاری بکنه، قایم میشه. این نشونهی منافقه. در غررالحکم، حدیث ۸۹۹، حضرت غیبت رو از نشانههای اصلی نفاق میدونه. قرآن هم میگه. سورهی توبه میفرماید: اینها «یَکْذِبُونَ» (توبه/۹) سورهی توبه، میفرماید: «اینها نشونهشون دروغگوییه». «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نَافَقُوا» (حشر/۱۱) «مگه ندیدی منافقها…» چی؟ وقتی صحبتشون رو میکنه میگه: «إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ» (حشر/۱۱). باز یکجا دیگر میگه: «دروغ میگن!» «إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ» (منافقون/۱) توی سوره خود منافقینه. دروغ میگه؛ برای چی؟ برای این که… ببین! یک موقع است غیبت میکنه طرف؛ یک حرف درستی رو میره یه جایی میزنه؛ یک موقع است، چیه؟ دروغ هم پشت سر میزنه که این دو تا گناه ادغامش با هم میشه چی؟ تهمت. که عموما غیبتها چیاند؟ تهمتاند؛
دقیقه ۷۵ تا ۸۰
عموما تهمتاند. خیلی جالبه! آقاهه، خانومه؛ داره غیبت میکنه، میگی: «بابا غیبت نکن!» میگه: «مگه دروغ میگم؟» میگم: «لامصب! این که تهمته! اینی که داری الآن میگی تهمته! «مگه دروغ میگم»؛ اگه دروغ بگی که تهمته! میگم غیبت نکن!» این آدم عاجزیه؛ مؤمن که عاجز نیست.
خیانت کردن؛ در عمل خیانت طرف رو میبینی! اینها نشانههای رفتاری منافقه. حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرماید ک: «نفاق اوج خیانت است و خیانت اوج نفاق».
حقکشی شاخصهی دیگرشونه. «به خدا سوگند جز کافر منکر و منافق ملحد، امنیت را از اهلش باز نداشت و حق را از مستحقش دور نکرد». منافق با حق، حقکُشی میکنه. یکجا یک نفر ضعیف پیدا میکنه لِه میکنه؛ چون این داداش فلان کَسه… اینها حقکُشیه دیگه! وقتی تو میپذیری؛ کسی که پارتیبازی رو میپذیره؛ این یعنی منافقه؛ چون حق یک نفر دیگه رو داره چیکار میکنه؟ میکُشه. دارم میگم؛ اینها بین ماها متأسفانه بعضیهاش چیه؟ برادرها شایعه!
ظاهرسازی. مولا فرمود: «نفاق، برادر شرک و ریا، شرک پنهان است». عرض کردم نفاق و شرک و کفر، یک جا هستند. اینها رو از خودم نمیگم، در روایتهامونه. امام علی(ع) میفرماید: «نفاق، برادر شرک»؛ یعنی خودشه، ظاهرسازی میکنن؛ اینها مشرکاند. کسی که غیر خدا، دنیا رو بیاره در زندگیش شریک بکنه، این یعنی مشرکه و منافق هم هست. «آشکارترین منافق کسی است که به اطاعت خدا فراخواند و خود بدان عمل نکند». برای چی؟ برای اینکه ظاهرسازی میکنه.
ذکر اندک؛ خیلی جالبه! امام علی(ع) میفرمایند: «منافقان، خداوند را تنها آشکارا یاد میکنند و در نهان نه»؛ از این رو خداوند میفرماید: این منافقان کسانی هستند، «یُرَاءُونَ النَّاسَ» (نساء/۱۴۲)؛ «که بر مردم ریا میکنند» «وَلَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا» (نساء/۱۴۲)؛ برای مردم فیلم بازی کردن؛ همونی که اول جلسه گفتم.
مورد بعدیش که خیلی مهمه، دشمنی با چهرههای تابناک دین از نشونههای منافقه. جلسه قبل چقدر در مورد بغض امیرالمؤمنین گفتم؟ کسانی که دشمن هستند با انسانهای خوب، این نشوندهندهی چیه؟ نفاق. میبینی آقا! شروع میکنند در مورد یک فرد مثلا؛ عمداً ها! در مورد اسم اون عالم بزرگوار رو میخوان بیارن عادی میگن. بعد مثلا میخواد از یک آدم چه میدونم؛ یک اندیشمند غربی که اون هم برای من محترمه، عمداً اون رو چی؟ یک جور دیگه میگن. این [عالم] رو میگه: «گفت» اون [اندیشمند غربی] رو میگه: «فرمود»؛ یعنی یکجوری دوست داره نشون بده. تو باید تیز باشی، روی هوا اینها رو بزنی! از امام صادق(ع) روایت شده: «حق کسی را که عمر خود را در اسلام سپری کرده و حامل قرآن را و امام عادل را؛ جز منافق رسوا؛ انکار نمیکند!» این یک حقیقته
عنوان بخش ۹ : درمان نفاق
اسراء (۸۲) نحل (۶۹)
۹- درمان نفاق رو بگم ۵ دقیقهای، این هم جمعش میکنیم.
بهرهگیری از قرآن. خوب عنایت داشته باشید! همون جلسه اول هم گفتم، ما یکی از مشکلاتمون اینه که قرآن نمیخونیم. دروغ نگیم؛ قرآن رو ماه رمضون قُل قُل، معنیش هم نگاه نمیکنیم، به درد نمیخوره آقا! یک اثر وضعی خوبی داره اما اون اثر اصلی یتقلقلون نگفت؛ نگفت قُل قُل کنی بری! گفت: یفقهون، یعلمون، روزی یک صفحه قرآن بخونین! یک صفحه! این تفسیرهای قرآن، یک جلدی اومده؛ خیلی ساده یک صفحه قرآن و کنارش چی؟ نیم صفحه تفسیر نوشته. اینقدر ساده! قول بدین با خودتون روزی یک صفحه رو بخونین! اگر از آسمون سنگ هم بارید، آره بخونید! من به نزدیکان خودم این رو سفارش کردم. به بچههای دفتر خودمون، به اعضای خانوادهی خودم؛ بعضاً هدیه براش خریدم گفتم: «بگیر بخون». خب؟ چون واقعا اثرگذاره! بعد میبینی عجب! این آیه بوده و ما نمیدونستیم! میترسیم! چون خدا با آدم حرف میزنه. بعضی موقعها یک سخنران با شما حرف میزنه روتون اثر میذاره. خدا باهات حرف بزنه! بعد قرآن میدونید دیگه! «شِفَاء وَرَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ» (اسراء/۸۲). میخونی شفا میگیری! از بزرگان، بودن؛ یک نفر میاد پیشش میگفت: «آقا! من فلان مرض رو دارم»؛ میگفت: «برو بهمان آیه رو ٢٠ بار بخون!» خب؟ بعد یک نفر کنارش بود گفت: «خدا پدرت رو بیامرزه من هم همین مرض رو داشتم». گفت: «تو نه! این آیه ٢٠ بار فقط برای این جواب میده، برای تو جواب نمیده!» « وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا» (اسراء/۸۲) خیلی جالبه! عسل رو قرآن میگه «شِفَاءٌ لِلنَّاسِ» (نحل/۶۹) میگه: «عسل برای همه انسانها خواه کافر، خواه منافق، خواه مؤمن؛ شفا است»؛ اما قرآن میگه: شفاء لِل چی؟ «لِلْمُؤْمِنِینَ». (اسراء/۸۲) ما اعتقاد داریم مؤمن هستیم انشاءالله. همون که گفتم تعریف اول، اگر داخل خونه هم نمازت رو میخونی، یعنی مؤمنی! اما اون مؤمن حقیقی شدن؛ باید بریم از قرآن کمک بگیریم.
دقیقه ۸۰ تا ۸۵
قرآن بخونید عزیزان! آیات مختلف هست. خود حضرت امیر(ع)؛ امام صادق(ع) نقل میکنن از حضرت امیر(ع) که ٣٧ تا تحلیل رو حضرت میگفت بخونید صبحها! از بقره تا مزمل داریم ما ٣٧ تا آیه داریم که: «لا إله إلّا هو و لا إله إلّا اللّه» داره توش. حضرت داره میگه؛ هست داخل اینترنت؛ بزنید میاد، دیگه وقت نیست من آدرسهاش رو بگم؛ ۳۷ تا تحلیله. بعد، اینها رو هم که بخونید میگه درمان نفاقه، حضرت میفرمایند: «و مایهی ایمنی قلب از شقاء و نفاق است». اثرات وضعی دارد دیگه! مولا فرمود. سوره اسراء، آیه ٨٢ هم هست و فصلت ۴۴. اینها تمامش نشون میده قرآن مایه درمان چیه؟ دل مؤمنه؛ بخونید… نه که این آیه رو نه، در این آیه اشاره شده. اون ٣٧ تا تحلیلی که عرض کردم خدمتتون؛ اون رو میتونید قرائت بفرمایید.
مورد دوم: دعا است. درخواست کنید از خدا! واقعا بخواهید، خدا میده. که نفاق را از دلهامون چیکار بکنه؟ دور بکنه؛ مگر از خود مولا نقل نشده؟ میگه از خود مولا نقل شده: «اللَّهُمَّ طَهِّرْ لِسَانِی مِنَ الْکَذِبِ وَ قَلْبِی مِنَ النِّفَاقِ وَ عَمَلِی مِنَ الرِّیَاءِ وَ بَصَرِی مِنَ الْخِیَانَه» میگه بخواهید! «خدایا! چشمم رو از خیانت، قلبم رو از نفاق، زبانم را از دروغ پاک کن!» اثر داره.
مورد سوم: نشانهشناسی نفاقه. همین بحثی که خدمتتون عرض کردم! وقتی نشانههای نفاق رو بشناسیم؛ سراغمون بیاد سریع پسش میزنیم.
مورد چهارم: محاسبهی جدی نفسه. یعنی اون چیزی که دلت میخواد؛ نپذیری! یک سخنرانی کردم ۶ جلسه بوده؛ چگونه گناه نکنیم. اونجا گوش کنید! اسمش چگونه گناه نکنیم. در واقع حقیقتا این! چگونه ارادهی خود را قوی بکنیم. الحمدلله لطف امام زمان(عج) منشأ اثر بوده؛ خیلیها باهام تماس گرفتند؛ این سخنرانی رو ما گوش کردیم تونستیم ترک کنیم. گناهانی که ١٠ سال، ۱۵سال عادت کرده بودیم بهش.
عنوان بخش ۱۰ : نحوه برخورد با منافق
حدید (۱۱)
۱۰- برخورد با منافقان هم بهتون بگم!
افشاسازی: باید رو کرد اینها رو؛ باید رو کرد اینها رو! وگرنه میشه فرهنگ عمومی جامعه. حضرت علی(ع) بالای منبر بود، داشتن سخنرانی میکردند. این پدر سوختهی اشعثبن غیث؛ این خیلی پدر سوخته بوده! از من بپرسی: «منافقترین آدم در عصر امیرالمؤمنین(ع) کی بوده؟» میگم: «اشعث!» نمیگم معاویه! معاویه رو شد. این [اشعث] عامل و حاکم امیرالمؤمنین(ع) بود، عثمان این رو گذاشتش والی آذربایجان. حضرت امیر(ع) اومد حکمش رو تثبیت کرد؛ منتها بهش گفت که: «آدم شو!» هست دیگه؛ در نامهای که براش نوشته و والی آذربایجان بود. بعد؛ میدونست حضرت اگر این رو مثل معاویه پرتش کنه… چون ببین! معاویه فسقش آشکار بود، نباید میپذیرفتش؛ اما اشعث رو حضرت امید داشت که چه بسا بشه کنترلش کرد و اگر پَسش میزد ضرری که به اسلام میزد چی بود؟ بیشتر بود. مصلحتاندیشی کرد؛ یعنی براش حکم زد. این شاید شبههی امروزیتون رو جواب بده! بعضیها میگن: «آقا! پس چرا فلانی رو براش حکم میزنن؟» این همینه. حضرت علی(ع) هم این کار رو کرد، چارهای نیست؛ چون اینها خطرناکاند، اینها اگر فاصله بگیرند، لگدهای محکمی میتونن به مملکت بزنن، اقتصاد مملکت رو به خطر میندازند؛ امنیت کشور رو به خطر میندازند. اینجا باید کجدار و مریض چی بشوند؟ حفظ بشن متأسفانه.
میگه؛ از سخنان آن حضرت است به اشعثبن غیث. امام بر منبر کوفه سخنرانی میفرمود؛ در ضمن گفتارش مطلبی عنوان کرد که اشعث به آن حضرت اعتراض نمود و گفت: یا امیرالمؤمنین! این مطلب به زیان توست نه به سودت! حضرت امیر(ع) صحبت میکردند، این وسط صحبتشون این حرفها چیزی نیست! حضرت امیر(ع) آدمی نبود انتقادناپذیر باشه؛ میپذیرفته اما ببین! با این چه جوری برخورد میکنه! دخترش میدونید کیه؟ جَعده یا جُعده؛ قاتل امام حسن(ع) پسرش میدونید کیه؟ محمدبن اشعث از سران عاشورا که شهادت رسوندن؛ در همین فیلم مختار هم بود. امام نگاهش را به او دوخت، صحبتش را قطع کرد حضرت، برگشت یک نگاهش کرد و خیلی جالبه! و فرمود: ای منافق، پسر کافر! همین جوری! یک جوری این رو میشوره میندازدش روی بند! یعنی من هیچ جای دیگه ندیدم حضرت علی(ع) یک نفر رو این جوری لِه کنه! ای منافق، پسر کافر! ها؟ پدرت هم میبافت، تو هم میبافی! بابات هم بافنده بود تو هم میبافی! برخی از مفسرین نهجالبلاغه میگویند… یعنی اون هم حرف میبافت به هم؛ بابات هم حرف میبافت تو هم میبافی! دو بار؛ یک بار در عصر جاهلیت، یک بار هم در عصر اسلام اسیر شدی! تو کسی هستی که قبیلهات رو به خاطر نفاقی که داشتی زیر شمشیر خالدبن ولید بُردی! کلی از مردان قبیلهات کشته شد! زنان قبیله…. کِندی بود دیگه! اشعث ابن کِندی بود. اینها به این مرتیکه که خودش از رؤسای این قبیله بود، لقب خائن گذاشته بودند.
دقیقه ۸۵ تا ۸۷
حضرت، یهویی تاریخچهی زندگی این رو از قبل از اسلام؛ در ۵ تا جمله ریخت؛ رو کرد! تمرگید سرجاش!
باید فاش کرد منافق رو! اصلا نباید کوتاه اومد. «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِم» میگه: «با منافق و کفار بجنگ و غلیظ باش علیه اینها!» با اینها باید محکم برخورد کرد؛ وگر نه گفتم؛ کثافت کاریشون میشه چی؟ فرهنگ جامعه! تا دلتون بخواد از حضرت امیر(ع) هست که چه جور با چه کسی برخورد کرد. نهجالبلاغه رو حتما بخونید دوستان! ولو شده روزی یک خطبهاش رو. حیفه به خدا! چقدر مگر وقت میبره؟ الآن هم، در این نرمافزارها همه جا دیگه گیر میاد. اینها رو وقتی شما نگاه بکنید؛ اونجا ببینید متوجه میشید که جا داشت اینها تودهنی بخورند!
عرضم رو تموم میکنم. نکتهای فرمودند که بیرون برای ساخت حسینیه عشاقالحسین دارند کمک جمعآوری میکنند، اگر میتونید یک کمکی کنید! جلسه قبل هم عرض کردم، جای دوری نمیره. همین الآن داشتیم میگفتیم که مؤمن… آره! این پول رو از ما میپرسند که آقا! اینقدرش رو دادم برای امام حسین(ع). ها؟ و برمیگردونن. خود اهل بیت(ع) بدهکار کسی نمیمونند. من خودم هر بار امتحان کردم برگشته. اصلا یک نوع سرمایهگذاریه؛ درصدش هم خوبه! «مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ» (حدید/۱۱، بقره/۲۴۵) میگه: «برای خدا، وقتی قرض بدین…» خدا میگه: «من دو برابر برمیگردونم». منتها چه جوریه؟ بعضی موقعها… چون خدا نمیگه: «دیدی این پوله بود من برگردوندم؟ امضا کن؛ اثر انگشت!» نمیفهمیم. آره اگر میتونید حتما این کار رو دریغ نفرمایید!
خب! من این چند شب عذرخواهتون بودم! جلسه رو هم جمعش کردم؛ یعنی دیگه یک جلسه دیگهای نموند. هر چند خیلی از احادیث، دیگه شبیه بود فاکتور گرفتم. عرض کردم راههای مقابله با نفاق همینهایی بود که گفتم دیگه. باید آشکارسازی بکنید. مردم رو به دین فراخوانید تا نفاق را بشناسند! بهترین راهکار اینه عزیزان! ما اگر(عنایت داشته باشید!) مردم رو تربیت دینی کنیم؛ خودشون نفاق رو چی کار میکنند؟ تشخیص میدن. این بهترین کاره.
تعجیل در فرج امام زمان(عج) صلواتی عنایت بفرمایید!
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن (عج) که صد البته نزدیک است.