موضوع سخنرانی: مفهوم و انواع نفاق
عنوان بخش ۱ : مقدماتی در مورد نفاق
بسم الله الرّحمن الرّحیم
دقیقهی ۰ تا ۵
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَه وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ.
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ اللَّعینِ الرَّجیم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم.
۱- سلام علیکم و رحمه الله. خب تسلیت عرض ﻣﯽکنم ایام فاطمیه رو خدمت شما بزرگواران؛ و بدون مقدمه عرایضم رو شروع میکنم.
ما این چند شب، یعنی این ۵ شب، پیرامون بحث نفاق صحبت خواهیم کرد و جریان شناسی نفاق؛ و عرض کردم: «اتفاقاتی که در صدر اسلام افتاد، توسط منافقان شکل گرفت.» فلذا لازمه بر ما که بشناسیم این جریان رو؛ چون این صفات احتمال بروزش در هر انسان دیگری هم هست؛ یعنی مادر دنیا تا دلت بخواد میتونه شمر بزاد؛ همین الآن هم داره به دنیا میاره؛ همین نتانیاهو و اینها کم از شمربنذیالجوشن و از یزید ندارن ها! خدمتتون عرض بکنم! همین تکفیریها، خدایی نکرده اینها مثلا اگر امام حسین(ع) الآن میبود، من دلم نمیاد بگم امام زمان(عج)؛ اگه امام حسین الآن میبود، دست این تکفیریها میاُفتاد چی کار میکردن؟ دقیقا همون واقعه تکرار میشد، شک نکنید؛ فلذا وقتی هم میبینیم برخی از روایات خیلی محکم صحبت کردن، از نکاتی گفتن که متأسفانه میبینم در خود ما هم؟ هست؛ این خطرناکتر میشه و اصلا ما نگران خودمونیم توی این جلسات؛ توی این ۵ جلسه نگران خودمونیم اصلا، گور بابای شمر و یزید؛ راست و حسینیش رو بگم. وقتی معصوم میفرماید: «کسی که منتظر وایمیسته یکی بهش سلام بکنه، این از نشانههای نفاقه،» خب خیلی از ماها داریم، تعارف نداریم. «من بزرگترم، من فلانم، من بهمانم، زشته؛» خب این نشونهی نفاقه.
ببینید! یک جایی هست، این خیلی جالبه! ببینید! نفاق از اون نفاق اکبر که گفتیم جاسوسه، شروع میشه طرف، اصلا جاسوسه، کافره، اصلا مسلمون نیست؛ ایجاب میکنه بیاد برای اینکه بتونه ضربه به اسلام بزنه الکی میاد شهادتِین هم میگه. درست شد؟ از اونجا شروع میشه، میاد همینجوری کم رنگ میشه کم رنگ میشه، از نفاق اکبر میاد به نفاق اصغر؛ و میشه یه سری صفتها که من گفتم اینجا خیلی خطرناکتره؛ چون اون اولیه یه جاسوسه، مثل دستگاههای اطلاعاتی باید باهاش برخورد کنن، خیلی ساده؛ اما اینجاست که نمیتونی تو کاری بکنی، چون عین توئه قیافهاش طرف. حتی یک جاهایی وقتی باهاش صحبت و اینجور چیزها کنی، فکر میکنه چیه؟ خودش رو خوب هم میدونه؛ خودش رو خوب هم میدونه. شمر، لعنت الله علیه، سال بعد، پسر عمر میگه، عبداللهبنعمر میگه: «من سال بعد شمر رو دیدم کنار خونهی کعبه داشت فتوا میداد!» دو تا حدیث ازش نقل کردن؛ از شمر! شیعه نقل نمیکنه ها! از شمر حدیث نقل شده! میفهمی چی دارم میگم؟ اینجاست که آدم یه خرده احساس خطر باید بکنه؛ وقتی ما میگیم: «وَ لَعَنَ اللهُ شِمرا»؛ یعنی «وَ لَعَنَ اللهُ» اون صفات؛ که شمر جانباز جنگ صفین رو تبدیل بکنه به اون ملعونی که اون کار رو انجام بده؛ و اینقدر وقیح بشه، اینقدر جَری بشه. میدونید حضرت اَباعبدالله(ع) به این ملعون فرمود، گفت: «برو! تو کاری نداشته باشی من با همین خونریزی کارم تمامه.» اینقدر جَری شد؛ چطور میشه آدم اینطور بشه؟ فلذا من خودم نگران خودمم. اصلا این جلسات، این ۵ جلسه هر چی، هر چی منافق میگم، من خودم، رائفی رو دارم میگم؛ به کسی برنخوره؛ من نگران خودمم؛ چون وقتی روایتها رو خوندم دیدم عجب! بعضی از اینها رو خود من هم دارم! تعارف نداریم. فقط کم و زیاد داره؛ از یک جایی هم ایمان شروع میشه؛ (دقت کنید!) از یک جایی هم ایمان شروع میشه؛ منتها این مرز خیلی رقیقه. از کجا بفهمیم نفاق تمام شده دیگه اسمش رو… ببین، یه طیفی رو فرض بکنید، از یه جایی صفره، یه جایی چیه؟ صده. خب؟ مثلا روی پنجاه، این دسته تموم شده اون یکی چی شده؟ شروع شده. این مرز خیلی رقیقه. مثلا ما مؤمنانی داریم که وایمیستن یکی بهشون سلام کنه؛ اما این نشانهی چیه؟ نفاقه؛ یعنی یک همپوشانی فرض بکنیم از ۴۰ تا ۶۰ هست؛
دقیقهی ۵ تا ۱۰
اونجا رو باید سریع رد کرد؛ مرزش هم اگه میخوای معصوم فرموده کجاست. میفرماید: «اگر کسی نیست، تو اعمالت رو باز هم همونطور انجام میدی مؤمنی.» یعنی اینجا نماز میخونی جلوی چشم ِملت، بعد توی خونهای، هیچکی نیست، نماز میخونی یا نمیخونی؟ میخونی؟ مؤمنی؛ منتها ایمانت هنوز چیه؟ ابتدای ایمانی؛ حالا باید کار بکنی، از تمامِ ناخالصیها خودت رو چی کار کنی؟ پاک بکنی. از همهی این ناخالصیها که رها شدی، مخلَص میشی، معصوم میشی عزیزم! میشه ماها هم معصوم بشیم؟ بله، میشه. امام در مورد مرحوم آقای خوانساری میگفت: «اصلا اینکه ایشون عادل است مد نظر نبود؛ چون عدالت ایشان چی بود؟ قطعی بود. صحبتِ این بود که ایشان معصوم است یا نیست.» خیلی حرفه ها! یعنی این ظرفیتی که در من و تو خدا گذاشته، میتونیم «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت» بشیم! سلمان شد، یه نمونهاش. زبیر، خیلی دلم به حالش میسوزه. حالا، دشمنِ اهل بیت شده، نمیتونه آدم بگه دلش میسوزه، اما اون روزِ اولش رو ببینید، میگه: «مَا زَالَ الزُّبَیْرُ کانَ رَجُلا مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت.» چیزی نموند «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت» بشه؛ خراب کرد؛ خراب کرد. یعنی پس رفت، اون حسهایی که درونش بود نکُشت، مراقبهی نفس؟ نکرد، چپه شد عزیزم! زد جاده خاکی.
اینجاست که محل بحث ما واقعا شکل میگیره و ما میخوایم ببینیم آقا این رو چیکارش باید بکنیم؟ و به صورتِ خیلی جدی و اساسی بشینیم کلاهمون رو بذاریم قاضی کنیم، با هیچکی هم تعارف؟ نداشته باشیم؛ چون خدا منافق رو فاسق میدونه. معیار اهل بیتاَن، پاکِ پاک؛ اگر مثل اونها شدی که هیچچی؛ نمیشه عینشون شد، اما یعنی خیلی میل کردی، مثل سلمان نزدیک شدی، خیلی اوضاعت خوبه. اما این، هر ناخالصی و هر رِجسی رگههایی از غیر خداست، فلذا چیه؟ شرکه. چون از مقابل خدا، یعنی از دستگاه طاغوت و کفر گرفته شده کفره، چون توی حوزهی ایمان داریم اَدای مؤمنین رو درمیاریم نفاقه. فلذا بنده اعتقاد دارم کفر و شرک و نفاق ریشهاش یکیه.
عنوان بخش ۲ : فضایل اخلاقی و نفاق
ملک (۲) مائده (۷) احزاب (۳۳) انسان (۸)
۲- یک موقعی هست، یه مثال خیلی خوبی میزنم ماجرا بهتر جا ﻣﯽافته برای بزرگواران. یه موقعی هستش شما میری یه ماشینی بخری، میری یه وسیله ای بخری؛ میگی: «آقا این چنده؟» میگه: «این اینقدره.» قیمت خریدش هم چیه؟ طلا مثلا، سکه، یه چیزی که مشخصه. آقا قیمت خریدش مثلا، نمیدونم۹۲۵.۲۰۰ تومن؛ یه چیزهای اینجوری میگن؛ خب؟ بعد تو میری میسنجی که ببینی این بابا راست گفته یا راست؟ نگفته؛ درسته یا نه؟ میری میسنجی. میبینی چیه؟ راست گفته، اون روز قیمت خرید سکه اینقدره از مردم، فروشش چی؟ یه چیزی، مقداری که سود میبره. یک سؤال از شما دارم: «آیا این فرد راستگوست؟» توی اون لحظه راستگویه. حالا سؤال من اینه: «آیا صفتِ راستگویی دارد؟» یعنی کلا راستگویه؟ نمیتونیم نتیجه بگیریم. متوجه شدی چی شد؟ پس یه سری افراد هست میگه: «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا». (ملک/۲؛ هود/۷). ما بررسی میکنیم ببینیم کی راستگوئه کی راستگو؟ نیست؛ آزمایش میکنیم. «آقا چند؟ ۱.۲۶۰؟» میرم میپرسم. نه، راست گفت. «۱.۲۵۰؟» نه، دروغ گفت. یک جایی هست بررسی میکنیم، که مرحلهی بالاتره، این میشه عدالت؛ ببینیم این صفتِ راستگویی ملکهی وجود اویه؟ یعنی کلا راستگویه؟ درست شد؟ این خیلی خوبه. این امتحانهاش چیه؟ خیلی سخت تره! چون به همین سادگی؟ درنمیاد.
حالت اول که طرف یه راست گفته ممکنه دروغ هم بگه؟ بله. یعنی بازگشتش خیلی سریع ممکنه. حالت دوم، اینکه طرف به مقامِ عدالت برسه، برگرده ممکنه؟ بله، باز هم ممکنه. یعنی ملکهی راستگویی توی وجودشه، صفت راستگویی رو داره اما آرام آرام چی کار میکنه؟ خرابش میکنه. مثل کی؟ مثل همین زبیری که اسمش رو بردیم. حالت سومی هست اون خیلی جالبه! که راستگویی ذات طرفه. فهمیدی چی شد؟ راستگویی چیه؟ ذاتشه. اصلا با راستگویی
دقیقهی ۱۰ تا ۱۵
این اصلا عجینه. اینها، اینها فرق میکنن؛ اینها میدونی کیاَن؟ اینها صادق نیستن، اینها صدیقن؛ اینها صدیقهاَن؛ فهمیدی چی شد؟ صدیقهی شهیده. اینها امتحانشون چهجوریه؟ اینها امتحانشون اصلا توی این دنیا به این شکلی که ما فکر میکنیم ممکن؟ نیست؛ قبلش امتحان میگیره. این دنیا امتحانش رو میگیره ها! اما این امتحان این دنیاشون حجت تموم کردن بر من و شماست؛ قبلش امتحان میگیره. فلذا در مورد حضرت زهرا(س) توی زیارتنامهاش ما داریم که: «سلام بر تویی که خدا قبل اینکه خَلقت کنه امتحان اَزَت گرفت.» میثاق؛ با ماها میگه: «میثاق گرفتیم، عهد بستیم.» با اونها میدونی چی میگه؟ «میثاق غلیظ.» میگه: «امتحان خیلی سختی بود.» یه موقع هست بچه اول ابتداییه، «الف ب پ ت» ازش امتحان میگیری؛ بعد میاد بالاتر، راهنمایی، بعد میاد دبیرستان، کنکور، بعد میاد تا دکترا. چند نفر به دکترا میرسن؟ همینجور توی راه ریزش میکنن. حالا نکتهی جالبش میدونی چیه؟ خود طرف سرش درد میکنه میگه: «از من امتحان بگیر!» پول هم میده! میره پول میده؛ هزینهی دکترا خیلی بیشتره. میره پول میده میگه: «از من امتحان بگیر. من میخوام دکترا رو بگیرم.» همهی ما میتونیم، ظرفیتش رو داریم که تا دکترا؟ بریم؛ منتها نمیریم، خودمون اختیار داریم. میدونی چرا؟ چون دوست داریم بچه بمونیم؛ چون دوست داریم حقیر بمونیم؛ چون این رذایل رو از وجودمون پاک؟ نمیکنیم. دوست داره به… سلمانه؛ سلمان رو برید زندگی نامهاش رو بخونید، اصلا تعجب میکنید! پدرش چقدر اذیتش میکرد، اصلا حبسش میکرد! بس که میرفت سرک میکشید و… شنید توی بیابونها، شنزارهای عربستان یه نفر اومده میگه: «من پیغمبرم.» بررسی کرد این نشانههای ظهور رو که توی جاماسبنامه و انجیل و فلان و اینجور چیزها، «آقا میتونه باشه، همین دور و بر باید باشه.» خودش رو رسوند؛ و نرفت اونجا به قول امروزیها یه ساک ساکی کنه برگرده؛ موند. آخه یه موقع هست میگه: «من ایمان آوردم، خب خداحافظ شما! برم ایران، آب و هواش خیلی بهتره، مردمش مثلا با فرهنگترن و اینها.» ها؟ «برم اونجا آقا، برم تبلیغ اگه اجازه میدید، ما بریم اونجا.» نه، وایستاد، توی جنگها هم بود. همون جنگ خندق رو پیشنهاد کندن خندق رو ایشون میده دیگه. این میشه، یعنی… خدا میگه: «ببین، اینها رو پیچوندی، ادا درآروردی، این تو رو چی کار میکنی؟» «عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُور» (مائده/۷؛ انفال/۴۳؛ زمر/۷…). «من ته دلها رو دارم میبینم. اون رو میخوای چه جوری ماست مالش کنی رد کنی بره؟ این نشدنیه.» ما باید خودمون رو میل بدیم به یه سمتی که یک سری صفات پسندیده در ما ملکه بشه؛ و بریم به سمتی که با ذات ما، با جان ما چی بشه؟ آمیخته بشه. در مورد تمام چیزها همینه ها! این ولایت اهل بیت(ع) مثل یه نوریه؛ حافظ میگه: «تابید به جام شراب، ۷ تا رنگ شد.» این خیلی قبلتر از گالیله بود، نیوتن بود، کدوم یکیشون بود این هفت طیف نور رو کشف کرد؟ این حافظ کشف کرده بوده. خب؟ میگه: «این رنگهای مختلفی که ازش میزنه، اینها همهاش یه نوره، جلوههای چیه؟ مختلف اینه که خرده به این منشور مختلف شده.»
مثلا ما در مورد مال هم همین رو داریم؛ خوب دقت کنید ها! یه مال داریم میگه: «مال حلاله.» «آقا این رو از نزول، از دزدی به دست آوردی؟» «نه، آقا رفتم زحمت کشیدم، حلاله.» یه مال داریم یه لِوِل (level) بالاتر از این، یه مرحله بالاتر از اینه؛ اون چیه؟ طیّبه. که یک زنی آمد یه لقمهای درست کرد، غذایی درست کرد به پیامبر(ص) داد و گفت: «یا رسول الله رفتم زحمت کشیدم، شک نکن، حلاله.» پیامبر(ص) فرمود: «بله.» یه نگاه کرد به لقمه، دید دیگه، سلول سلولش رو دید. گفت: «حلاله، طیّب نیست؛» گفت: «طیّب یعنی چی؟» گفت: «چیکار میکنی؟» گفت: «من دستفروشی میکنم.» گفت: «وقتی صدای اَذان میاد، همون لحظه معاملهات رو کات (cut) میکنی؟ قطع میکنی؟» ایشون هم عرضه داشت که: «نه دیگه، خب میذارم اون تموم بشه بعد میرم نماز؛» گفت: «حلال هست، طیب؟ (بگید!) نیست.» حالا ببین، یه چیزی میخوام بگم: «حَلَالا طَیِّبا طَاهِرا». یه چیزی بعدِ اون هم هست، میدونی چیه؟ ذاتش پاکه. اینها رو نمیفهمن این وهابیها اصلا؛ خیلی سطحش بالاتر از این چیزهاست که اینها اصلا عقل و شعورشون بکشه. «طَاهِرا». «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا» (احزاب/۳۳). یعنی اصلا، شما اصلا «طَهَرَ» توی ذات شماست.
دقیقهی ۱۵ تا ۲۰
هر فعلی از شما سر بزنه خیره. اصلا از شما فعل غیر خیر سر؟ نمیزنه؛ ذاتت راستگوییه، ذاتت پاکیه؛ این میشه. یه نفر رسید خدمت امام صادق(ع)، عرضه داشت که: «یابن رسول الله» گفت، حالا اینجوری بگیم: «ما بندههای خوبیم.» گفت: «چطور؟» گفت: «آخه ما وقتی خدا بهمون میده، شاکریم، وقتی هم نمیده چی؟ صبوریم، صبر میکنیم.» یه پول و پَلهای که برسه شکر میکنیم؛ «خدایا شکرت، الحمدلله، خب بالاخره پول و پَلهای به ما رسوندی.» خب؟ اما وقتی هم نرسه چی؟ صبر میکنیم. «خدایا شکرت، اینها.» حضرت فرمود که، یه سگی اونجا بسته بودن، گفت، حالا امروزیش رو بگم: «ببخشید ها! فرق شما با این چیه؟» گفت: «این هم وقتی غذا جلوش میریزن، دُمی تکون میده، تشکر میکنه؛ وقتی هم غذا بهش نمیدن صبوره دیگه، وایمیسته نگاه میکنه.» گفت: «تو چی فکر کردی؟ ما میدونی چهجوریایم؟» گفت: «چهجوری؟» گفت: «وقتی خدا به ما میده انفاق میکنیم، وقتی هم نمیده شاکریم.» تفاوت نگاه رو ببینید! «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینا وَیَتِیما وَأَسِیرا» (انسان/۸). روزه گرفتن، میخواستن افطار کنن، افطاریشون رو دادن همین شب اول یه مسکینی و بعد یه یتیمی و یه اسیری و اومدن. ها؟ بخشیدن؛ میگه: «وقتی داریم، انفاق میکنیم، وقتی نداریم شاکریم.» وگر نه… ما خیلی وقتها توهم ایمان داریم، میخوام این رو بهتون بگم! فکر میکنیم خیلی مؤمنیم، شقالقمر کردیم. و اینها جزء خُلقیات و اخلاقیاته، ربطی هم نداره، شاید یه نفر مثلا خیلی از مباحث دینی رو خیلی هم استاد بشه، اما اینها رو رعایت نکنه. کله پا هم میشه. مرجع تقلید نداشتیم کله پا شده؟ چرا آقا داشتیم. وقتی دیگه گفتیم زبیر، تو تا ته مطلب رو بخون دیگه، نیاز نیست هِی این تکرار بشه. اینجاست که وقتی اصل و ریشه اونه که همه چی از آنِ خدا شد، میشه پاکی، غیرِ اون هر چی اومد رجس و نجسیه، و همون نفاقه. همینجوری اضافه میشه، اضافه میشه، اضافه میشه، اضافه میشه، کار رو خراب میکنه. مولا امیرالمؤمنین(ع) میفرمود که: «أَیُّهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّهِ أَهْلُهُ» «همه چی رو خدا ببینید؛ نگید: اِاِاِ یه نفرم، دو نفرم؛ نترس.»
عنوان بخش ۳ : تعلقات دنیوی و نفاق
آل عمران (۱۰۳) سبأ (۴۶) جمعه (۱۱) نور (۵۵) توبه (۲۴)
۳- یک آیهای توی قرآن داریم، تقریبا من نگاه کردم، تقریبا میتونم بگم: «عموم ترجمهها غلط بود.» «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً» (آل عمران/۱۰۳)؛ «همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید.» غلطه! اصلا نمیگه: «همهتون.» میگه: «وقتی سمت این ریسمان اومدید، دسته جمعی بیاید.» فهمیدی چی شد؟ نمیگه: «همهتون که.» میگه: «دسته جمعی بیاید.» تنها؟ (بگید!) نه. «مَثْنَى» (سبأ/۴۶). اول دوتائه، «وَ فُرَادَى» (سبأ/۴۶). نبود دیگه تکی هم باید قیام کنی! چون قطعا تکی نیست این قیام، میدونی چرا؟ چون یک نفر هست قبل از تو قیام؟ (بگید!) کرده است؛ او کیست؟ امام زمانِ هر وقت. اصلا لقبش همینه، یعنی قیام کرده. نکتهای که در سورهی جمعه هست خیلی ظریفه؛ خیلی ظریفه. اونجا میگه: «وَتَرَکُوکَ قَائِما.» «وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَه أَوْ لَهْوا انفَضُّوا إِلَیْهَا» (جمعه/۱۱). میگه: «فقط تا مال دنیا ببینن، پول دربیارن و تجارت و لَهْو؛» و خرج اَتینا. پول رو دربیارن خرج اَتینا کنن، خرج بـَرج بکنن، خرج مزخرفات کنن، خرج گناه کنن، خرج غیر صحیح بکنن. میگه: «اینها تا این باشه، تو تنها…» «وَتَرَکُوکَ» (جمعه/۱۱)؛ «و تو را ترک میکنن چی؟ «قَائِما». (جمعه/۱۱)؛ «تو قائمی، تو وایستادی، تو قیام کردی»، کسی نیست! میدونی چرا؟ چون سرشون توی آخور دنیاست. تو هزار و صد و خوردهای ساله وایستادی؛ تو که قیام کردی؛ کسی نیست که بشه «مَثْنَى» (سبأ/۴۶). پس اگر تو فردی هم به خط بزنی، تکی هم به خط بزنی، بازم تکی؟ نیست؛ چون امام زمان تو ایستاده.
دقیقهی ۲۰ تا ۲۵
افرادی رو که در خونهی حضرت امیر بودن، ۶ تا ١٢ نفر نقل کردن؛ ببین کی از همه زودتر میزنه به خط؟ او امام زمانش رو میبینه. اینه که فرق دارن. ببین، اگر امتحان از اونها گرفته شده قبل از خلقت، در عمل هم همین رو چی کار میکنن؟ نشون میدن. منافق، قرآن میگه: «هُمُ الْفَاسِقُونَ»؛ «اینها فاسقن.» (نور/۵۵؛ توبه/۶۷)
سورهی توبه، این رو بارها گفتم، این سورهی توبه آیهی ٢۴ رو هم باید نصبالعِین قرار بدیم؛ واقعا آدم بنویسه. «قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ» (توبه/۲۴) اینطور میگه دیگه، ذکر میکنه خداوند متعال؛ من اگه بیارم قشنگ از رو بخونم دقیقتر، یه وقت، یه سری لغتیها هستن گیر میدن میگن: « ـَـ رو ـِـ گفتی.» کلِ همه چی الآن خراب شد دیگه! حالا تو، دانهی معنی بگیرد مرد عقل. تو برو توبه ٢۴ رو با تجوید آنچنانی بخون!
أعوذُ بِالله مِنَ الشَیطانِ اللَعینَ الرَّجیم؛ «قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ» (توبه/۲۴)؛ «اگه باباهاتون، پسرهاتون، داداشهاتون، همسرهاتون، «وَعَشِیرَتُکُمْ» (توبه/۲۴)؛ «فک و فامیلهاتون»، خونِتون، نژادتون، تُرک و فارسیتون، «وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا» (توبه/۲۴.)؛ «و اون اموالی که به دست آوردید»، «وَتِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا» (توبه/۲۴)؛ «و اون تجارتی که میترسید کساد بشه»، «وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا» (توبه/۲۴)؛ «و خونههایی که خیلی دوستشون دارید». «أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ» (توبه/۲۴) اگر اینها در نزد شما از خدا و پیغمبر و جهاد در راه خدا محبوبترن، «فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ». (توبه/۲۴) فاسقی!» این آیه قرآنه. چیا شد؟ باباتون، پسرهاتون، داداشهاتون، زَنِتون، «أَزْوَاجُکُمْ» (توبه/۲۴) زنهاتون، فکوفامیلهاتون، خونِتون، نژادتون، مالِتون، تجارتی که: «اِی بابا! این الآن دلار میاد پایین لامصب که اینجوری.» «تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا» (توبه/۲۴) میترسید یه خرده سودش کم شه، کساد بشه. خونههاتون؛ از خدا و پیغمبر و جهادِ در راهش بیشتر دوست دارید، فاسقید! این محبته رو در کجا میشه دید؟ محبت توی دل نیست مگه؟ پس همینه من میگم مبادا این تو یه اتفاقاتی بیفته! زُبِیر رو کی چپه کرد؟ «أَبْنَآؤُکُمْ» ( توبه/۲۴) «پسرش.» توی همین انقلاب خودمون هم میزنه زمین. شما فکر میکنین مثلا خدا فقط مال قدیمیها بوده و برای ماها پیش نمیاره؟ بچهاش طرف رو میزنه زمین؛ کلی خدمات کرده، پر! تمام!
مال دنیا؛ همین زبیر وقتی مرد نمیتونستن ثروتش رو تقسیم کنن! بس که توی زمان خلافت خلیفهی دوم به یک سری از صحابه رانتهای ویژه داد؛ خب؟ که اینها رو ساکت نگه داره؛ یکی از کسانی که این رانتها رو هم گرفت کی بود؟ زبیر بود. بخونید آقا، اموالِ زبیر، من سخنرانی کردم دیگه اموال زبیر و طلحه و عبدالرحمانبنعوف و سعدابیوقاص و… اینها رو ببینید، بعد بچههاشون چه نخالههایی شدن؟ بچهی سعدابیوقاص شد عُمر سعد؛ بچهی زبیر شد عبداللهبنزبیر؛ بچهی طلحه شده محمدبنطلحه.
«آقا اینها صحابهاَن، نمیدونم چی…» چی چی، چرا توهم میزنید برای خودتون؟ همانطور که احتمال هدایت برای همه است، احتمال سقوط هم برای همه؟ هست. «أَعْلی عِلِّیینَ» برای همه هست، «أَسْفَلَ السَّافِلیِن» هم برای همه هست. میگه: «بابا! ثروتش رو طلا کردن، ورقههای طلا کردن، روی تنه درخت گذاشتن، با تبر تیکه تیکه میکردن، دستهاشون تاول زد! بیش از پنجاه و خوردهای میلیون درهم فقط ثروت زبیر بود!» اصلا عرب میلیون کلمهاش رو نداشته، بهش میگفته: «ألف ألف». «هزار هزار.» یعنی ۲ تا ۳ تا صفر، ۶ تا صفر.
ببین چی میشه چپ میکنه زبیر؟ از کجا برمیگرده؟ من میخوام این رو دقت کنید! بعد من و شما امکان نداره وقتی نونِ حروم بخوریم؟ ما تافتهی جدا بافتهایم؟ از این مزخرفات و این توهمات بیاید بیرون آقا! از این خبرها نیست! مولا میگه: «همه چی خدا. نترس! یه نفر هم هستی توی جامعه بلند شو از حق چی کار کن؟ دفاع کن!»
عنوان بخش ۴ : نفاق نسبت به غیرمسلمانان
نحل (۴۰)
۴- امام خمینی توی کتاب اربعین خودش میفرماید؛ میگه: «و نیز نفاق به حسب مُتعلق آن، فسادش هم فرق دارد؛ زیرا گاهی نفاق کُنَد در دین خدا و گاهی در ملکات حسنه.»
دقیقهی ۲۵ تا ۳۰
ببین، یه موقع توی دین، یه موقع توی همون صفات، مَلَکات، همونی که گفتم، ملکات حسنه نفاق. «و فضائل اخلاق و گاهی در اَعمال صالحه و مناسک الهیه و گاهی در امور عادیه و متعارف عرفیه و همینطور گاهی نفاق کند با رسول الله و اَئمهی هدی و گاهی با اولیاء و علماء و مؤمنین و گاهی با مسلمانان و سایر بندگان خدا از ملل دیگر.» میگه: «همهی اینها چیه؟ نفاق.» حتی میگه: «نه با رسول الله؛» میگه: «با چی؟ با یه غیر مسلمون از ملل چی؟ دیگر، غیر انسانی داره برخورد میکنه این چیه؟ نفاقه، منتها درجاتش با هم چیه؟ فرق داره.» امام قشنگ همین رو میگه. «البته اینها که ذکر شد در زشتی و وقاحت و قباحت فرق دارند.» بله، جلوی حضرت رسول ایستادن خیلی فرق داره. «اگر چه تمام آنها در اصل خباثت و زشتی شرکت دارند.» یکیاَن؛ «و شاخ و برگ یک شجرهی خبیثه هستند.»
خود امام، توی فرانسه میآوردن گوسفند قربونی کنن توی همون حیاط نوفل لوشاتو، میگفتن: «هیچکی نمیفهمه.» امام میگفت: «این کار رو نباید بکنین؛ طبق قوانین فرانسه این چیه؟ جرمه؛ نباید انجام بدید. ما اومدیم توی فرانسه، وقتی اومدیم توی فرانسه، قوانین اینها رو چی کار کردیم؟ پذیرفتیم.»
حالا یارو برای ما تعریف میکرد یه مدت آمریکا بوده، از گندی که اونجا زده بود برای ما میگفت. میگفت: «میرفتیم غازها رو میدزدیدیم از توی پارکها، ﻣﯽآوردیم توی حموم سر میبریدیم، تمام حموم میشد پَرِ غاز. خب؟ که ایول یه ضربهای به آمریکا زدیم.» میگفت: «از این شهر به اون شهر که میخواستی پاشی بری،» خدمت شما عرض بکنم میگفت: «بعضی از این پولدارها بودن، با هواپیما میرفتن یه جای دیگه، بعد ماشینشون رو یه سری شرکتها بودن زمینی ﻣﯽآوردن براشون.» میگفت: «ما پول نداشتیم بریم.» خب کلهی ایرانیها مخش کار میکنه، خب؟ میگه: «میرفتیم این ماشین اینها رو میبردیم، یه پولی هم میگرفتیم تازه! یه پولی هم تازه میگرفتیم.» میگفت: «پول هواپیما مواپیما نداشتیم بدیم.» میگفت: «بعد، اینها هم پولدار بودن، ماشینهاشون رو که مثلا باید میرسیدی اونجا توی فرودگاه میبردی میذاشتی،» میگفت: «این یارو پیاده میشد میرفت سوار ماشین خودش میشد.» مثلا اینجوری؛ زودتر شما باید ماشین رو میبردی. میگفت: «مثلا ماشین بود چه ماشینهایی! اوووف!» بعد میگفت: «با بهترین ماشین میرفتیم.» بعد میگفت: «اونجا یه سری جدول داشت، یه ١٠ سانت ١۵ سانتی بلندتر بود از روی زمین.» میگفت: ما مثلا ١٠ کیلومتر یه وَر ماشین رو ﻣﯽانداختیم روی این جدوله، اینجوری میرفتیم.» بعد، برای چی؟ «برای این که یک ضربهای زده باشیم.» آقا آمریکا چیه؟ بدبخت بیچاره یه مسیحیه این.
اینهاست که رگههای نفاقه؛ یه جایی این غدهی چرکین خدایی نکرده میخوره کنار رگ خونی، (بگو!) بترسید ای مردم، «أُوصِیکُمْ وَ نَفْسِی» والله بالله، به پیر به پیغمبر! به همین مشکی قسم! هم شما رو دارم توصیه میکنم، هم در درجهی اول خودم رو. بترسید از گناه، ولو جزئیش! بله، لبخند زدن یه دختر خانم در کنار زنا کردنش قابلِ قیاس؟ (بگید!) نیست؛ اما یک موقعی میبینی این لبخندِ لبخندیست که قُطام به ابنملجم میزند!
حضرت امیر میفرماد: «بابا گناه نکنید! کوچیک بزرگ نداره! نمیدونید، شاید این گناه، توی سیستم الهی، توی این دومینوهایی (Domino) که، اینها دومینو میچینن کنار هم، میخوره میخوره، کجا رو میخواد خراب کنه؟» بعضی مواقع، یه لبخند چیه؟ کوچیکه بابا! میبینی از یه لبخند کوچیک شروع میشه، طرف به قتل نفس میکِشه!
حضرت امیر یک روایتی دارن، میفرماید: «به همهی آدمها احترام بذارید، چون اولیاءالله بین مردم مخفیاَن؛» بعد حضرت میفرماد که، یه بخش دیگهاش هم همین نکته است؛ میفرماید: بابا نگید… شما نمیدونید این غده توی بدن، بله، یه موقع هست، این غدهی چرکی کنار چیه؟ رگ خونیه؛ این چرک رو میریزه توی خون، تمام! فاتحه؛ غدهی بزرگتر از اون هم داری ها! شیش تای اونه! اما یک جایی هست که آسیبی به بدن به اون شکل چی؟ نمیرسه. ما میایم میگیم: «آقا، گناه کوچیک، گناه بزرگ.»
احترام کردن، ادب کردن؛ یک جایی شما یک ادبی میکنی، بخدا قسم میبینی… من میشناسم ها، یعنی افرادی که میگفت، میگفت: «آقا من میخواستم بزنم توی گوش دختر بچهام. میگفت: «دستم رو بردم بالا، به خاطر حضرت زهرا احترام کردم.» میگفت: «از همون لحظه زندگی من این بود، این شد!» «کُنْ فَیَکُونُ» شد. (نحل/۴۰؛ مریم/۳۵؛ آل عمران /۴۷؛…). بابا حُر جلوی امام زمانش رو، راهش رو سد کرده بود! اصلا امام حسین(ع) رو مستأصل کرد حُر! حضرت فرمود: «بذار برگردم.» گفت: «نمیذارم.» گفت: «بذار برم یمن.»
دقیقهی ۳۰ تا ۴۰
گفت: «نمیذارم.» فرمود: «بذار برم ایران.» گفت: «نمیذارم؛ نمیذارم.» گفت: «ثَکَلَتْکَ أُمُّکَ». «مادرت به عزات بشینه.» برگشت بگه (زبانم لال) مادرِ خودت به عزات بشینه؛ یه لحظه یادش اُفتاد اِ! بابا مادر ایشون کی هست؟ «سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّه»، «سَیِّدَهُ نِسَاءِ الْعَالَمِین»، این رو شنیده؛ همین سکوت خریدش؛ کسی که سد راه امام زمانش شده بود؛ دیگه از اون بدتر ﻣﯽتونی باشی؟ یه ادب، یه ادب بردش بالا؛ تا کجا؟ تا آنجایی که امام حسین به اصحابش میگه: «بهشت، رو به روی مَنید شماها؛» حُر هم یکی از اونهاست. اصلا وقتی خدا میبینه بندهی مؤمنش روی چیزهای جزئی دقیقه، خب؟ دوستش داره؛ راه هدایت براش باز میکنه؛ راه هدایت براش باز میکنه. میگه: «برو عزیزم، برو؛» یه شبه ره صد ساله میره؛ به خدا! یه شبه ره صد ساله میره.
عنوان بخش ۵ : انواع نفاق بر حسب متعلق آن
۵- پس نفاق یه صفت و ویژگی روحیه، که بر مبنا و بر حسب شدت و ضعف و مقتضیات زمانیش میتونه برای جلب… گاهی منافق برای جلب منافع مادی و زودگذر دنیوی، شروع میکنه چاپلوسی کردن و ابراز محبت و دوستیِ دروغین با خلق خدا میکنه. چرا؟ چون میدونه این روشیه برای رسیدن به اون؟ مطلب. تموم شد. و به مردم احترام میذاره به خاطر مقامشون و پولشون، نه به خاطر ویژگیهای انسانیشون. فلذا در نگاه مؤمن، بین یه بچهی ٣ ساله و یه پیرمرد ٩٠ ساله فرقی نمیبینه در احترام گذاشتن؛ بله به پیرمرد بیشتر هم من باب… اون یه بحث دیگه است ها! یه وقت اشتباه نکنید! اما نمیگه: «این نمیفهمه؛» متوجهی چی میگم؟ ما الآن بچه رو میگی، نه بچهی ٣ ساله، بچه ١٣ سالش شده، نوجوونه. میگه: «نمیفهمه!» میگن: «آقا رسول الله مینشست با بچههای کوچیک هم قد میشد، صحبت میکرد.» نماز داشت حضرت میخوند، انقدر سریع نماز رو تموم کرد که اصلا گفتن: «چی شده یا رسولالله؟ جنگه احتمالا! آره یه وحیی آمده وسط نماز بر پیامبر که چی؟ یا رسولالله بجنب حمله کردن. احتمالا!» گفتن: «چیه؟» دست بردن به شمشیر. گفت: «نشنیدید صدای گریهی بچه رو؟ نشنیدید بچه داشت گریه میکرد؟ مادرش به نماز ایستاده بود، تموم کردم برسه به بچه!» اصلا اینها صدای گریهی بچه رو چی؟ حالیشون نشده بود!
خونهی امیرالمؤمنین(ع) توی مسجد درش باز میشد. دو تا خونه داشت، یکی کنار بقیع، یکی هم کنار مسجد. تمام درها رو بست «إلا بابَه»؛ در واقع در همین. بعد حضرت رسول بالای منبر بود، امام حسن(ع) یا امام حسین(ع)، هر دو رو نقل کردن، یکی از این دو بزرگوار داشت میاومد، بچهی کوچیکی بود، پاش گیر کرد به جلوی در، خورد زمین؛ آقا رسولالله وسط خطبه ول کرد، وسط سخنرانی از بالا منبر پرید پایین، رفت این بچه رو به آغوش گرفت، همینطور قربون صدقهاش رفتن و آرومش کردن؛ بعد گفتن: «چیه؟» پیامبر فرمود: «به خدا نفهمیدم پلههای منبر رو چه جوری اومدم پایین!» شما نگاه بکنید. فرقی نداره، مؤمن نگاهش اینه؛ اما منافقه که: «اِاِاِ این مدیر کُله؟» یه جور دیگه. طرف رئیسشون کنارش نماز میخونه توی اداره، مردهشور برده اصلا نماز کلا یه چیز دیگه میشه! یکی از این سربازها، یه بنده خدایی به نقل از یه سربازی برای ما تعریف میکرد؛ صحیحتره اینجوری بگم؛ من میخواستم یه واسطه رو حذف کنم، گفتم خوب نیست. میگفتش که: «یه سربازی بوده توی یکی از همین نهادهای نظامی ما. اینها نماز جماعت دارن. بعد اون فرماندهی پادگان نبوده، اینها نماز هم میخونن بندگان خدا؛ میخونن بعد فرمانده نیم ساعت بعد میاد. یه فرماندهای که از او پایینتر بوده اما فرماندهی اینها بوده میگه: دوباره نماز بخونید. دوباره نماز بخونید ببینه جناب سرهنگ، که دارید چی؟ نماز میخونید. بعد میگه گفت: هر کدوم هم به یه چیزی وایستید دیگه. میگه: یکی قنوت گرفت و یکی هم سجده رفت و یکی هم رکوع رفت، مثلا ما فرادی داشتیم نماز میخوندیم، اما وسطش ها! فهمیدی؟ یعنی بدون تکبیر، یهویی توی سجده؛ شیرجه، برو توی سجده! خب؟ بعد اینجا رو نگاه بکن! میگه: دیدم این فرمانده اومد تو، یه لگدی به ما زد، من هم توی رکوع بودم. میگفت: توی اون همه آدم، یه لقدی به ما زد، ما پخش زمین شدیم!
دقیقهی ۳۵ تا ۴۰
همه هم زدن زیر خنده بعدش. گفتم: چیه؟ گفتن: «مرتیکه! تو توی رکوعت قنوت گرفته بودی!» خب؟ قاطی کرده بوده بدبخت، یهویی رفته توی رکوع قنوت گرفته، گفته: «این چه نمازیه مرده شور ببرت». این خیلی بده! اصلا از خودش آدم باید حالش به هم بخوره. از خودش آدم حالش به هم بخوره. بابا! تو نماز رو برای او داری مگه میخونی؟
ببینید! یکی میشه این، یکی میشه چی؟ عباس بابایی؛ که وقت نمازش رسیده، میگه: «من اگه الآن نماز بخونم اخراجم چیه؟ حتمیه دیگه.» زیرابش رو زده بودن؛ کَل کَل میکرد با یکی از این مسیحیها توی اون اتاقش، بعد او میگفت: «عبادت تو مانعه.» یه کارایی، عمدا ﻣﯽاومد عرق میخورد عمدا، این اذیتش میکرد. او هم برداشته بود یه پردهای کشیده بود اون وسط، وسط اتاق رو برداشته بود نصف کرده بود. بعد عباس بابایی وقت اذان که میشه، ژنراله میره بیرون، میگه: «به من چه!» روزنامهاش رو میاندازه شروع میکنه نماز خوندن. برعکس همین باعث میشه که ژنراله چی؟ پایان دوره رو بهش میده.
گرخدا یار است بر سلطان مپیچ
گر خدا برگشت صد سلطان به هیچ
اینه، مؤمن اصلا برای خدا زندگی میکنه. مؤمن برای خدا، اما منافق اینطور؟ نیست؛ پس گاهی اینجوریه. گاهی به صورت برخورد منافقانه با پیامبر(ص) و اعتقادات اصلی دین ظهور میکنه که اون نفاق اکبره، بخش قابل توجهی هم از آیات قرآن همین دسته از منافقان رو داره ذکر میکنه؛ که الآن گفتم، اینها بهشون باید بگیم چی؟ جاسوس. زیاد هم برای من، از نظر من اهمیت؟ ندارن؛ چون اگه مردم تربیت درست شده باشن، این جاسوس یه روزی چی میشه؟ لو میره. لو هم رفت خب به درک که جاسوس بود.
مثلا فرض کن یه نفر تا دیروز، نگاه کنید، تا دیروز آقا از انقلاب میگفت، از اسلام میگفته، از دفاع از حریم اهلبیت میگفته، از فرداش چی؟ اصلا از اول هم جاسوس بوده، اینها رو اعتقاد؟ نداشته. این کار رو عمدا میکرده که جلب؟ توجه کنه. از فرداش میزنه جاده خاکی. حالا دو حالته: یا مثل زبیر بوده، یعنی از اول خوب بوده حالا زده جاده خاکی؛ یا چی؟ یا از اول بد بوده، حالا خودش رو رو کرده. هیچ فرقی؟ نداره. از الآن به بعد گور پدرش! ملاک حال افراده. گذشتهاش ۳۰ سال خدمت کرده؛ باشه، الآن زده جاده خاکی، خداحافظ! من که نمیام آخر و عاقبتم رو بفروشم به خاطر تو! اگه مردم درست تربیت بشن، میگن: «آقا شنیدید فلانی که استخاره میگرفت، اینطور بود اونطور بود، حکم اعدامش آمد!» بیاد. برای اینکه تربیت دینی شده، میگه: «چیز عجیبی نیست؛ مگه تو بلعم باعورا رو ماجراش رو نخوندی عزیزم؟ مگه قرآن نمیخونی تو؟» فلذا خیلی جالبه! حالا درمانهای نفاق هم میگم دیگه، میافته جلسه آخر انشاءالله. اونجا حضرت امیر(ع) میگه: «یکی از راههای درمان نفاق رجوع به قرآنه.» میگه: «قرآن زیاد بخونید، نفاق رو درمان میکنه.» میدونی چرا؟ چون تربیت دینی میشی. بعد میگی: «اِ این چقدر بد بوده من نمیدونستم!» میذاریش کنار. خیلی قشنگه، یه نفر همین تفاسیر ذیل همین آیاتی که به بلعم باعورا، اینها اشاره داره بخونه، میفهمه خب برای هرکسی میتونه پیش بیاد؛ چیز عجیبی نیستش. آقا چرا انقدر تعجب کردی؟ مگه یه چیز جدیده؟ بله ما هم ناراحت شدیم.
فلذا دین مبنای یک مؤمنه. ببینید، ما الآن، عرض کردم، دیشب یه اشاراتی کردم، الآن مجبورم بازش کنم. اینکه میگم: «از ابتدا یک جریانی در کشور ما رگههای نفاق داشت، مسلمون هم بودن؛» این، من میگم: «جریانی که دستهای خدا رو چی میدونست؟ بسته میدونست.» که خدا چهجوری میخواد به ما کمک کنه؟ باید اسبابِ زمینیش رو به ما؟ نشون بده. مگر تا الآن تمام پیروزیهاتون با اسباب زمینی بوده؟ خب ۸ سال جنگتون چیش زمینی بوده آخه؟ تو سعی خودت رو کردی، اما بقیهاش با کی بود؟ با خدا بود. توی فکه میخواستن برن، پا تا مچ میره توی رَمل. حساب کرده بودن خب این رو چهجوری، اینقدر ساعت اینطور میشه. آقا قبل عملیات یه بارون زد. کنار ساحل دیدی سفت میشه آب میخوره، چه محکم میشه، میشه دوید؛ اونجاش که خیسه. یه بارون زد شد مثل سیمانی؛ همچین دویدن راه ۵ ساعته رو یه ساعته رفتن! تو عمرا بخوای خودت کار بکنی، باید یه تانکری در نظر بگیری، یهویی این آب بپاشه و چهجوری به این تانکره آب برسونی.
دقیقهی ۴۰ تا ۴۵
ولش کن! بقییهاش با اویه. اینرو قبول ندارن؛ یک جریانی توی کشور ما هست، هنوز هم هست، اینرو قبول نداره. امام میگفت: «جنگ جنگ تا؟ پیروزی.» اینها هم میگفتن: «جنگ جنگ تا یک پیروزی؛ جنگ جنگ برای یک پیروزی؛» یه جایی رو بگیریم، بریم سرش صحبت کنیم با صدام. امام میگفت: «اصلا اشتباه میکنید، برید، آقا نترسید!» اینرو بارها توی سخنرانیها گفتم، توی همین یادواره شهداها چند بار ذکر کردم: «صدام ۸۰ درصد بودجهاش دفاعی بود!» کشورهایی که دشمن دارن، توی حالت عادی یک پنجم، یک چهارمِ بودجهشون دفاعیه؛ یعنی ما باید طبعا اینجوری باشیم. ما توی ٨ سال جنگ، صدام ۸۰ درصد بودجهاش دفاعی بود، چون وسط جنگ بود؛ بعد تازه با کی میجنگید؟ فقط با ایران. ما با کُل دنیا به اسم؟ صدام میجنگیدیم، ١٢ درصد بودجهمون دفاعی بوده! باورتون میشه؟ یعنی یک عدهای، امام میگفت: «جنگ در رأسِ؟ امور است.» عمدا این کار رو نمیکردن! بابا یارو میگه: «من رفتم جبهه، زدم توی سرم؛» گفتم: «خاک بر سر منِ بازاری که این اتفاق داره میاُفته و من خبر ندارم؛» چی بوده؟ میگه: «رفتم دیدم اینها ماشین ندارن؛ بچههای مردم، این رزمندهها رو میذارن توی ماشین میخوان برگردونن این زخمیها رو، بعضیها توی راه اصلا شهید میشن! به خاطر این تکونهایی که میخوره.» میگه: «اومدم به چند تا از بازاریهای مسجدمون گفتم، گفتن: عیبی نداره ما پایهایم؛ برو یه تحقیقی کن.» میگفت: «من به نمایندگیشون رفتم آلمان، شرکت فولکس، دیدم اینها یه رقم آمبولانس دارن خیلی نرمه و عقبش اصلا اتاق عمله. گفتم همین خوبه.» دونه چند تومن؟ به پول اون موقعمون ۷٠ هزار تومن. گفتیم: «ما ۵ نفریم، نفری ۷٠ تومن میذاریم، هفت پنج تا ٣۵ تا، ٣۵٠ هزار تومن، ۵ تا فعلا میخریم، تا حالا بیشتر.» میگفت: «وزیر، یکی از وزرای حالا وقت، میگفت اجازه نداد ما اینرو بخریم!» وقتی امام حُکم سلمان رشدی رو داد، آقا همون آقایی که اونجا اجازه نداد، همون آدم، همون وزیره، اسمش هم مهم نیست، جریان فکری رو بشناس؛ همون وزیر میگفت: «این چه حکمیه امام داده؟ ما نباید به حکم امام عمل بکنیم. حکم امام یه چیزه برای قشنگیه، ما باید خودمون چی؟ حکومت خودمون رو انجام بدیم.» این جریان فکری همون جریانیه که پیامبر میگه، پیامبر میفرماد، میفرماد: «اینها، اینها اسلام رو زدن زمین.» قبول ندارن خدا زورش بیشتره! «وَ لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم» رو قبول ندارن.
«گاه منافق برای جا گرفتن در صف مؤمنان به ریاکاری و تظاهر و اعمال و عبادات مشغول میشه؛» که این هم گفتیم. «گاهی در مرتبهی شدید آن،» اینجاش خیلی جالبه! حضرت امیر(ع) از این یاد میکنه به عنوان بدترین نوع نفاق! «گاهی در مرتبهی شدید آن به صورت امر به عبادت و دعوت به طاعت جلوه و بروز میکند.» که طرف ﻣیاد چی کار میکنه؟ امر به عبادت هم مردم رو؟ امر به عبادت میکنه. میگه: آی مردم، بیاید عبادت هم بکنید.» حضرت امیر(ع) میفرماید: «این بدترین نوع نفاق و پدرسوختگیه!» که خیلی هم خطرناکه.
عنوان بخش ۶ : بررسی سه مفهوم؛ جرم، فسق، نفاق
توبه (۲۴) توبه (۶۷) منافقون (۶)
۶- من یه بخشی رو میخوام باز بکنم در ادامه صحبتهام تا وقتی که داریم، اینه که عرض بکنم، تعریف ما از نفاق خیلی ساده و ابتدایی و غلطه. الآن به مردم تا میگی: «نفاق یعنی چی؟» میگه: «کافری که چی؟ کافری که نیات خودش رو رو نکنه؛ کافری که شکل مؤمنان بشه.» اینکه دیگه این سادهترین تعریف چیه؟ نفاق؛ اون هم نفاق چیه؟ اکبر؛ اون نفاق بالاییه. این پایینیها رو اصلا شامل حال نمیشه؛ نمیتونی با این تعریف. فلذا جا داره من سه تا مفهوم رو باز بکنم برای شما بزرگواران؛ یکی جرم رو، یکی فسق رو، یکی چی؟ نفاق رو. یکی جرم، یکی گناه، نفاق؛ چون اینها با هم؟ فرق داره.
روایت داریم وقتی ایمان عرضه میشه مردم ۴ دسته میشن؛ یکی مؤمن، ایمان رو میپذیره؛ یکی کافر، نمیپذیره؛ یکی کافری که اَدای مؤمنها رو درمیاره، ابتداییترین تعریف نفاق؛ و یک عدهای هستن که اصلا ایمان براشون عرضهی درست؟ نمیشه؛ که غالب مردم اینهان؛ مستضعفن. یعنی طرف، خیلی جالبه بهتون بگم! طرف توی اروپا داره زندگی میکنه، اصلا مسلمان؟ نیست، اما منافق هم؟ نیست. میبینی بعضی از صفات و ویژگیهای منافقین رو به هیچ وجه نداره. بدش میاد، چون فطرت، فطرت اصلا نفاق رو بَر نمیتابه؛ غریزه است که،
دقیقهی ۴۵ تا ۵۰
شهوته که میبره آدم رو به اون سمت.
قبل اینکه این سه تا نکته رو باز بکنم، سه تا خدمت شما عرض کنم، عنصر رو توضیح بدم، اینجوری بگم بهتره. که یک: نفاق یک جریان اجتماعیه؛ الزاما فردی؟ نیست. فردی هم هست ها! اما یک جریان چی میشه؟ اجتماعی میشه. دو: این جریان اجتماعی دارای طرز فکر خاصیه که با طرز فکر دینی یکی؟ نیست، اما چون لعاب دینی داره بسیار خطرناکه! چون به اسم دین خودش رو چی کار میکنه؟ منتشر میکنه؛ و جزئی از سبک زندگی میشه؛ و اون هم میشه خوانشی از اسلام. الآن اسلام ترکیه اسلام هست یا نیست؟ یعنی الآن مردم دنیا بگن: «مردم ترکیه چیاَن؟» میگن چی؟ «مسلمون.» عربستانیها رو چی میگن؟ «مسلمون.» ببین، پس دو تا خوانش از اسلامه. معاویه مگه مسلمان نبود؟ اسلام اُموی؛ یه اسلام هم داشتی اسلام چی؟ نهروان. این اسلامِ اُپن سُرس، (open source) این اسلامیکه هدف وسیله رو توجیح میکنه، اسلام پرگماتیست، (pragmatist) اسلام کاخ سبز، کاخ خضری، اسلامیکه خودش بعد صلحِ با امام حسن(ع) گفت، گفت: «من اصلا برای نماز روزهی شما باهاتون نجنگیدم؛ میخواین بخونید میخواین نخونید، به من چه. من برای حکومت جنگیدم که بدست آوردم.» معاویه. یه اسلام هم اسلامِ خرمقدسهایی که توی سجاده خوابشون میبره و پیشونیشون مثل زانوی شتر کِبِره بسته. حضرت علی(ع) با دو تا اسلام جنگید یا نجنگید؟ چون اسلام منافقان بود. چقتوی هم با هم متفاوت! ببین، اسلام ترکیه کجا و اسلام چی؟ عربستان. جالبه میبینید اِمریکاییها با این دو نوع اسلام هیچ کاری؟ ندارن! اصلا؛ فقط با اسلام ایران کار دارن. الآن مردم بحرین، میدونید دیگه، ببخشید یمنیها؛ دیدید روی پرچمشون چی نوشته؟ پرچمشون موت و لعن بر آمریکا، اسراییل و یهوده! میدونین دیگه پرچم رسمیشون! الآن پرچم ما چه جوری الله داره اون وسطش، آرم الله داره، الله اکبر نوشته دور تا دورش؟ پرچم اینها روش نوشته: «لَعَنَ عَلَی الْیَهُود!» یعنی دشمنشناسن خیلی؛ این پرچم یمنیها خیلی نکات جالبی توش داره. بعد ببینید چی کار کردن؟ یه روزه سریع شورای امنیت آمد و اون نمایندهی قطر و امارات و عربستان صحبتهاشون رو کردن که ببرنش فصل هفتیش کنن که بتونن حملهی چی کار کنن؟ نظامی کنن. برای چی؟ این همه قیام، چرا شما خفه خون گرفتید؟ با این نوع اسلام مشکل دارن. چون این اسلام، اسلام توحیدیست، اسلام علی است. اما اون اسلام، اسلام معاویه است اسلام ترکیه؛ نمایندهی معاویه امروز توی خاورمیانه ترکیهست. یکی از پدرسوختهترین حکام کرهی زمین همین اردوغان و عبدالله گل و اینهان! این رو به ضِرس قاطع خدمتتون عرض میکنم. منافق به معنی واقعی کلمه! خدا بیامرزه مرحوم اَربَکان رو، اون هم اسلامگرا بود دیگه، وقتی بهش گفتن: «مبارک باشه بالاخره اسلامگراها توی کشور شما به قدرت رسیدن،» برگشت گفت: «این دوتا منافقن؛» خوب لفظی استفاده کرد! گفت: «منافقن اینها، اینها اَدای اسلام دارن درمیارن.» خطرش اینجاست که چون لعاب دین داره، زن اردوغان هم یه تارِ موش بیرون نیست؛ درسته؟ چون لعاب دین داره چی کار میکنه؟ خوب میتونه نفوذ بکنه.
سوم اینکه: این طرز فکر، از درون جامعهی دینی شکل میگیره؛ خوب این نکته رو دقت کنید! و از میان خود مسلمونها شکل میگیره؛ لزوما، لزوما گفتم، منشأ خارجی؟ نداره. بعضیها فکر میکنن همهی اینها چیه؟ از خارج میاد. آقا مگه زمان طوفان نوح، خدا کافری رو روی زمین باقی گذاشت؟ پس چی شد دوباره؟ برگشت. از درون شکل میگیره، میدونی چرا؟ چون از نفس فرمان میگیره. تا شیطون هست به عنوان فرستنده، و گیرندهای به عنوان چی؟ نفس، نفاق شکل میگیره. تا ویروسی هست به اسمِ ابلیس، و شرایط غیر ایزوله، باکتری و میکروب و فساد؟ شکل میگیره.
نکتهای که میخوام خدمت شما بزرگواران عرض بکنم اینه: ما سه تا مفهوم داریم: جرم، فسق، نفاق. یه بار جرم و فسق رو با هم بررسی میکنم، یه بار جرم و نفاق، یه بار فسق و نفاق رو با هم؛ که آیا ببینیم هر مجرمی،
دقیقهی ۵۰ تا ۵۵
اول جرم و فسق؛ آیا هر مجرمی فاسقه؟ آیا هر فاسقی مجرمه؟ برعکسش. فاسق گناهکاره، اینجوری بگیم راحتتره. آیا هر مجرمی منافقه؟ و آیا هر منافقی مجرمه؟ و فسق و نفاق هم، آیا هر فاسقی، هر گناهکاری منافقه؟ و آیا هر منافقی گناه کاره؟ اینها باید بررسی بشه.
منظور ما از جرم چیه؟ هر چیزی که خلاف قوانین باشه میشه چی؟ جرم؛ و کسی که این کار رو انجام بده مجرمه و حکومتها در مقابل اون مجازات در نظر گرفتن؛ قبلش هم بگیم، عموما، عموما جرم و فسق یکیه؛ یعنی خیلی وقتها گناه در جامعه جرم هم محسوب؟ میشه؛ دزدی گناهه، در قوانین هم دزدی چیه؟ جرمه، میگیرنت. اما همیشه اینطور میخوام بگم نیست و اثبات میکنم. دوم اینکه ما محترم میشمریم احترام به قوانین رو، یه وقت از صحبتهای بنده کسی برداشت نکنه؛ «آقا فلانی گفتش که حالا جرم الزاما فسق نیست، حالا خواستی یک کارایی بکن!»
ببین، برای قانون فرقی نمیکنه که تو هنگام ارتکاب جرم چه نیتی داری. اصلا براش مهم نیست؛ عمل اتفاق افتاده. یه شابلونی داره، اینجوری میچسبونه، شَپَلَق، که آقا تو مجرم هستی یا نیستی؛ با نیت تو اصلا کاری نداره. دیگه خیلی، مگه اینکه اون نیّته رو هم توی قانون باز دوباره بخوان بیارنش؛ مثلا قتل عمد و قتل غیرعمد؛ این اثبات میکنه من کشتمش اما نیتم کشتن؟ نبود؛ ببین چطور، اینطور مثلا، من اینرو میخواستم هُلش بدم، اینجوری شد، از خودم دفاع کردم، از این حرفها. اما طرف نیت بدی هم نداشته باشه، کار جرم رو انجام بده، قانون باهاش چی کار میکنه؟ برخورد میکنه؛ مجرمه، باید باهاش برخورد بشه.
مسئله به مسائل غیرعمد هم ختم نمیشه، ممکنه کار خدا پسندانهای هم انجام بدی، اما باز هم مجرم باشی! مثلا چی؟ میری ضمانت میکنی وام کسی رو؛ بابا لطف کردی، خیرت به یکی رسیده. بعد اون نداده، اومدن سراغ تو، الآن انداختنت اوین! مجرمی تو! توی سوابقت هم چی میشه؟ ثبت میشه. بخوای سوءسابقه هم بگیری نشون میدن. همین سال تحویل، یکی از همین شبکهها رو داشتم نگاه میکردم، بعد زدم کانال سه، همون نزدیکیهاش هم بود، دیدم یه خانمی و دختر خانمی رو آوردن و از دور هم دوربین گفت بگیره؛ گفت: «این شوهرش بنده خدا ضامن کسی شده افتاده زندان. نیتش خداپسندانه بوده اما الآن مجرمه!» پولی دادی به یه نفر، سندی نگرفتی؛ اصلا بابا پول خودته! میری دار و دعوا، «آقا این پول من رو نمیده و فلان و این چیزها.» دادگاه میگه چی؟ سند بیار. سند نمیاری، میره اِدعای چی رو میکنه؟ حیثیت میکنه، میندازنت زندان! ای بابا! چی کار کنم؟ طرف با چاقو بهت حمله میکنه، از خودت دفاع میکنی، یه چاقو میزنی بهش؛ نمیتونی اثبات کنی با چاقو بهت حمله کرده، شاهدی نداری، میندازنت زندان. حتی میشه شد شاهد یه جرمی، دزدیای، قتلی، میری میگی، نمیتونی اثبات کنی، ادعای حیثیت میکنه، پدرت رو درمیاره؛ بدترش هم میشه!
پس ما میبینیم هر مجرمی الزاما فاسق؟ نیست. و عکسش هم هست. هر فاسقی، یعنی هر گنهکاری هم الزاما مجرم نیست. چون برای خیلی از فسوق و گناهان جرمی درنظر گرفته نشده در قانون؛ دو: اصلا قابلیت اثبات؟ نداره. مثلا: غیبت کردن؛ حالا بیا اثبات کن. چه جوری اثبات کنم؟ بدگمانی نسبت به برادر مؤمن، توی دلته اصلا! خدا وکیلی اگه حقوق بشری مثل اسلام جایی شما گیر بیارید! بد گمانی نسبت به برادر مؤمن. مولا امیرالمؤمنین(ع) به مالک گفت: «شب طرف رو وسط گناه دیدی ها! صبح دیدی نباید با اون نگاه بهش نگاه کنی؛ شاید همین دمِ صبحی چی کار کرده؟ توبه کرده. حق نداری مالک ها!» نامه به مالک رو برید بخونید! حضرت میفرماد. میگه: «تو حق نداری با اون نگاه بهش نگاه کنی، ایراد داره از نظر منِ امیرالمؤمنین.» الله اکبر! قطعا گناه کرده، با دو تا چشمِ خودت دیدی، میگه: «توبه کرده؛ به تو چه؟» این نکتهی مهمیه؛ پس هر فاسقی هم لزوما مجرم؟ نیست متأسفانه.
رابطه بین نفاق و فسق رو بررسی کنیم.
آیا هر منافقی فاسقه؟ قطعا بله؛ منافق چیه؟ گنهکاره، در این شکی نیست. ما داریم، توی سوره منافقون میگه: «وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» (توبه/۲۴). «إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (توبه/۶۷). جای دیگه باز میفرماد. عکس قضیه چی؟ یعنی آیا هر فاسقی منافقه؟
دقیقهی ۵۵ تا ۶۰
اینجا دو نظر وجود داره؛ من نظر بقیه رو هم میگم، نظر خودم رو هم میگم. نظر برخی از بزرگان و بزرگواران، بزرگان نگم، بگم بزرگواران؛ چون انصافا وقتی گشتم توی بزرگان ندیدم، توی بزرگواران دیدم. اینه که عکسش اینطور نیست؛ یعنی طرف گناهکار هست اما منافق نیست. بنده میگم: «توی معنای ابتدایی نفاق بله این درسته. همون نفاق اکبر؛» خب؟ اما توی حالتهای ریزترش که ما داریم بررسی میکنیم، بله اینطوره؛ یعنی گناه رگههایی از چیه؟ نفاقه. این اعتقاد منه. این بزرگواران استدلالهای قرآنی دارن. ما آیه داریم توی قرآن، میگه: «شما گناههای صغیره هم انجام میدید، چی؟ کبیره هم میتونید انجام بدید؛» اما بعضیها هستن گناه صغیره انجام میدن، گناه کبیره رو به خاطر خدا انجام؟ نمیدن. گناه صغیره از دستشون درمیره. خدا چون مهربونه اون گناه صغیرههاشون رو هم چی؟ میبخشه. از این طرف هم گفتیم نفاق هم خودش یه نوع چیه؟ گناهه. پس بین گناهها تفاوت هست. پس بعضیهاش نفاقه، بعضیهایش نفاق؟ نیست. ببین، این نتیجهی قرآنی رو میگن.
بنده عرض کردم این برای اون معنای اول، به نظر من درسته. نظر آدمِ، من بیسوادم. نظر ما رو هم این گوشه بشنوید دیگه؛ اما برای غیر این اینطور نیست؛ برای معنای دومش که نفاق اصغره، و عرض کردیم بسیار پیچیدهتر و خطرناکتره حتی از نظر من، به نظر من هستش. من دیگه اصطلاح قرآنیش رو هم میگذرم چون یه اشارهای کردم. حتی مثلا در مورد منافقها، خدا، عین آیه ست، میگه: «ای پیغمبر، تو چه براشون استغفار بکنی چه استغفار نکنی، من نمیبخشم.» الله اکبر! میگه: «شفاعت تویِ پیغمبر!» به آقا رسول الله(ص) داره میفرماید ها! فکر نکنی به یه پیغمبر دیگهاش داره میگه؛ که حالا باز هم فرقی نمیکرد، اما دیگه میخوام بگم مخاطب پیامبره. میگه: «تو چه،» «سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ»، (منافقون/۶). «هیچ فرقی نمیکنه.» منافقون آیهی ۶. «عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ». (منافقون/۶). «فرقی نمیکنه تو براشون استغفار بطلبی یا؟ نطلبی؛ نمیبخشم!» «لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ». (منافقون/۶). «اینها فاسقن، نمیبخشم منافق رو.» اما جای دیگه ما داریم که خدا استغفار پیامبر(ص) رو اصلا میگه، میگه: «به پیغمبر(ص) برید، تا براتون استغفار کنه که چی؟ خدا میبخشه.» خدا توبهکنندهها رو بله. پس این معلوم میشه که دو نوعِ گناه داریم: یه نفاق، یه دونه چی؟ غیر نفاق. بنده میگم این آیه، نظر بنده اینه که این آیه به نفاق اکبر داره اشاره میکنه که میگه: «من نمیبخشم.» و اِلا اون هم چون، بابا همین الآن روایت آوردم! میگه: سلام، وایستی یکی بهت سلام بکنه منافقی!» منتها منافق ریزه میزهای! پس این چی؟ بابا از خودم نمیگم، این روایت داریم! بنده نظرم روی همچین مطلبیه.
حالا که رابطهی بین فسق و نفاق از یه طرف و رابطهی فسق و جرم از طرف دیگه معلوم شد، میتونیم دربارهی جرم و نفاق هم صحبت بکنیم. آیا هر نفاقی جرمه؟ نه؛ چون نمیتونی اثبات کنی الزاما. همین مثال، عینِ، چون نفاق شد فسق. نفاق شد عین گناه، هر گناهی جرم بود؟ نه. اما عکسش [هر جرمی نفاقه است یا نه؟]، اگه معنی اول [نفاق اکبر] رو بگیریم نه، اگه معنی دوم [نفاق اصغر] رو بگیریم بله. توی سیره هم این رو میبینم، مثلا، که خیلی جالبه! نگاه بکنین. مثلا عبداللهابناُبَی، این سردستهی منافقهای مدینه بود. هیچگاه به خاطر نفاقش باهاش برخورد صورت؟ نمیگیره. دستگیر و مجازات نمیشه، چون ظاهرش اسلامیه؛ جرمی مرتکب نشده بود. و خدا چقدر به اینها فحش داده! میگه: «تو استغفار بطلبی من قبول نمیکنم!» خیلی عجیبه ها! اینجا خدا نفسها رو هدف گرفته و با خود اون افراد داره صحبت میکنه که یه تکونی شاید بخورن. اینها هم ضربه زدن ها! اینها هم ضربه زدن.
عنوان بخش ۷ : نحوه برخورد با دو گروه؛ مجرم، فاسق
بقره (۲۲۲)
۷- برخورد ما با این ۳ گروه باید چی باشه؟ با مجرمان و فاسقان و منافقان. این هم ۲، ۳ دقیقهای بگم، عرضم رو جمع بکنم.
ببینید! ما با هر کدوم اینها باید یه جور برخورد کنیم؛ با مجرم، باید بسپریمش به کجا؟ دست قانون. مجرم رو میسپرن دست قانون و این راه کارشه؛ چون انگیزهها رو ما نمیتونیم پی ببریم ته دلش چی بوده. خب؟ اما این به این معنیه که آیا یه نفر حالا یه جرمی انجام داد کلا ما ردش کنیم؟ نه. همین الآن چی گفتم؟ گفت: «وسط گناه دیدیش، شاید توبه کرده باشه.» ما باید به اصلاحش چی کار کنیم؟ فکر کنیم «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ» (بقره/۲۲۲). خدا توبهکنندهها رو؟ دوست داره. اگه ما واقعا به این…، باید مسیر اصلاح رو براش درنظر بگیریم؛ این جوری نباشه.
فاسق رو چی کار باید بکنیم؟ فاسق گناه کرده؛ طبق دستورات دینی باید امر به معروفش کرد، نهی از؟
دقیقهی ۶۰ تا ۶۵
منکر کرد. و از واجبات دینی هم هستش. باید بریم و بتونیم چی کارش بکنیم؟ تربیتش بکنیم. یه آدم فاسق و گناهکاری رو سیستم باید تربیت کنه. اصلا یه جاهایی زندان یعنی چی؟ یعنی بره تنها بشینه اونجا، از خیلی از چیزهایی که قبلا، تعلقاتی که بیرون داشته بِبُره، یکم به خودش فکر کنه؛ متنبه بشه، تنبیه بشه، خودش بفهمه؛ وگرنه تو صد بار… بله بعضی موقعها میگه: «بگیر پدرش رو هم دربیار، اینجوری باهاش برخورد کن.» چون جاییه که اون، گفتیم، فسقه جرم هم هست، قانون براش در نظر گرفته. اما خیلی وقتها گفتیم یه سری فسقها هست جرم؟ نیست؛ این نباید ما رو بیخیال بشیم، بشینیم سر جامون، بگیم: «آقا چون دیگه جرم نیست ما کار نداریم!» سوار ماشین میشی ﻣﯽبینی یه آهنگ گذاشته خرس نر رو میرقصونه! به معنی واقعی کلمه. حرف میزنی میگی: «آقا این خیلی دیگه، دیگه این مثلا مصداق غنایه.» میگه: «رادیو گذاشته؛» یعنی خفه شو دیگه! یعنی جرم نیست؛ چون صدا و سیمای جمهوری اسلامیگذاشته این رو؛ میگم: «باشه جرم نیست، اما کار تو چیه؟» یه بار ما از یکی از شهرها داشتیم زمینی برمیگشتیم، این اصلا چیز داشت، تلویزیون داشت یارو؛ بعد گفت: «ببین،» ما هم گیر کرده بودیم، نشستیم و بعد گفت: «نگاه کن،» یعنی پرواز به هم خورد، ما مجبور شدیم فاصلهی ۴۰۰، ۵۰۰ کیلومتری رو زمینی بریم. گفت: «من تا خود همونجا میخوام آهنگ گوش کنم؛ اگه از اونهایی که میخوای بیای پایین و اینجور چیزها، آره، همین الآن پیادهات کنم.» من هم گفتم: «میخوای آهنگت رو گوش کنی گوش کن؛ منتها قبلش من یه سری تلفن دارم باید بزنم؛» گفت: «باشه تلفنت رو بزن.» ١٠٠ کیلومتر تلفن زدم! یعنی هر چی تلفن عقب افتاده داشتم، کاغذم رو در آوردم شروع کردم تلفن زدن. بعدش هم یه سخنرانی هست که در مورد موسیقی کردم، اون رو براش توی ماشین براش صحبت کردم؛ خب؟ گفتم: «حالا که یه یه ساعتی گوش ندادی مردی؟ خب؟ وایستا برات صحبت بکنم.» یعنی تا همونجا براش… اینرو باید توجیهش کرد؛ اینرو چیکارش بکنیم؟ میتونم بگیرم مثلا خفش بکنم؟ باید تذکر بهش داد، تا ببینیم چی میشه.
عزیزان! اون اتفاقی که در صدر اسلام میافتد، ریشههای نفاق داره! شما برید ببینید؛ من حالا شبهای آینده بیشتر توضیح میدم براتون. اصلا قرآن میگه: «منافقها، یه عده از همین اعراب بادیه نشین؛» دو جای قرآن من دیدم اینرو تکرار کرده؛ دو جاش رو من دیدم، شاید بیشتر هم باشه. دیدم چرا اینقدر به اعراب گیر داده؟ میگه: «اعراب، منافقون؛» این اعراب به معنی نژاد عرب نه ها! یعنی اعراب بادیه نشین. با خودم گفتم خدایا! چرا اینطور گیر داده؟ بعد دیدم عجب، چون اینها کسانی هستن که اسلام براشون جا؟ نیفتاده؛ هنوز اون عشیره بازی و اینجور چیزها رو هم ها؟ دارن؛ و میدونید دیگه، سران سقیفه، یکی از کارهایی که کردن، الله اکبر که قرآن این آیه رو گفته بود! و اشاره کرده بود. میگفت: «یه عدهای از منافقها توی مدینه،» عین آیه قرآن اینه: «توی مدینه، یه عده هم همین اعراباَن، این بادیه نشینها.» یعنی شما از این دو تا میخورید! یه عده توی صفوف مؤمنین بودن و یه عدهای هم اون طرف بودن؛ چون اسلام براشون ریشهدار؟ نبود؛ اسلام همین، یه شهادتین گفته بودن. هنوز عشیره و خون و فلان. که این سران سقیفه هم رفتن قبیلههای بادیه نشین رو آوردن توی شهر؛ که من فردا سندهاش رو هم براتون میارم. اینقدر شهر رو شلوغ کردن، بعضیها میگن: «حملهای که به خانهی حضرت زهرا(س) صورت گرفت، کسی نشنید این سر و صداها رو؟» اینقدر شهر شلوغ شد که میگه: «بازار بند اومد!» اینها رو ریختن، اون شیخ عشیره رو آوردن جلو، گفتن: «اینقدر مایه بهت میدیم بیعت بگیری!» اینها هم چوب برداشته بودن، خودشون که بیعت کردن هیچچی، چوب برداشته بودن ملت رو از توی خونه ﻣﯽکشیدن بیرون: «بیعت میکنی با فلانی یا نه؟» یک شیر تو شیری شد؛ فضا غبارآلود شد؛ توی اون هیر و بیر، یه چند نفری رو هم بردن در خونهی حضرت زهرا(س)؛ گفتن الآن وقتشه. ایجاد جو رعب و وحشت. یعنی میبینیم بین اون کسانی که از مکه با پیامبر مهاجرت کردن اومدن مدینه و کسانی که بادیهنشینن و فهم صحیحی از اسلام ندارن، یک اشتراک وجود داره؛ اون هم چیه؟ نفاق! حالا نفاق خطرناک نیست؟ آمدن ریختن جلوی در خونه و اون اتفاق اُفتاد. یا اون سد راهی که قبلش توی کوچه شد. آقا امام حسن مجتبی(ع) تا سالها
دقیقهی ۶۵ تا ۶۸
مِن باب اون خاطره میسوخت جگرش؛ این رو جدی عرض کنم، اینرو بدانید! چون حضرت، عرض کردم، در احتجاج شیخ طبرسی هست، یه بار مغیره رو دید حضرت، یه بحثی با مُغَیره کرد و آخرش فرمود، گفت: «فکر نکنی ما یادمون رفتهها! ما همهی اون صحنهها یادمونه. تو بودی مادرم رو زدی.» «وَ ﺃَدْمَیْتَها؛» خون از پیکر مطهرش روی زمین میریخت وسط کوچه؛ «فکر نکنی ما یادمون رفته. صبر، مأمور به صبریم برای حفظ اسلام.» یعنی خیلی صبوری کردن! بین اَئمه، من عرض میکنم که واقعا آنچه که شاید توی این ماجرا بر امام حسن(ع) گذشت، شاید بر کسِ دیگر نگذشته باشه؛ چون ایشون دو جا شاهد بود؛ یکی هجوم به خانه، یکی هم اونجایی که قبالهی فدک رو، رو به راه کردن و پاره کردن؛ اونجا هم ایشون، تک شاهد ماجرا ایشون بود. دو جا شاهد بود.
عنوان بخش ۸ : شعر در مورد حضرت زهرا (س)؛ زبان حال امام حسن(ع)
شعراء (۲۲۷)
۸- یک شعری هست به نقل از امام حسن مجتبی(ع)، میخونم و التماس دعا داریم.
شب و کابوس، از چشم من کم سو نمیافتد تـب من کم شده، امّـا تب بانـو نمیافتد
غرورم را شکسته خندهی نامحرمی یا رب چه دردی دارد آن کوچه، که با دارو نمیافتد
جماعت داشت میآمد، دلم لرزید میگفتم که بیخود راه نامردی به ما این سو نمیافتد
کشیدم قد به روی پایم و آن لحظه فهمیدم که حتی رد باد سیلیاش، بر گونه میافتد
نشد حائل کند دستش، گرفته بود چادر را که وقتی دست حائل شد، کسی با رو نمیافتد
به روی شانهام دستی و دستی داشت بر دیوار به خود گفتم خیالت تخت باشد، او نمیافتد
سیاهی رفت چشمانش، سیاهی رفت چشمانم و گرنه این قدر در کوچه با زانو نمیافتد
میان خاک میگردم و میگویم چه ضربی داشت! خدایا گوشواره اینقدر آن سو نمیافتد!
دو ماهی هست کابوس است خواب هر شبم، گیرم تب من خوب شد، امّا تب بانو ﻧﻤﻲافتد
«وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» (شعرا/۲۲۷).
تعجیل در فرج قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان(عج) ۳ صلوات بر محمد و آل محمد عنایت بفرمایید…
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم»
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن (عج) که صد البته نزدیک است.