موضوع سخنرانی: بررسی مفهوم نفاق
عنوان بخش ۱ : مقدماتی در مورد نفاق
نور (۵۵) ص (۸۳)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
دقیقهی ۰ تا ۵
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَه وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ.
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ اللَّعینِ الرَّجیم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم.
۱- سلام علیکم و رحمه الله. عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت شما بزرگواران، تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ایام سوگواری حضرت صدیقه طاهره. امیدوارم که این ۴، ۵ جلسهای که در خدمتتون هستیم، مورد رضای خداوند متعال و آستان مقدس حضرت ولی عصر(عجل الله) قرار بگیره.
ما این شبها پیرامون جریان نفاق میخواهیم صحبت بکنیم و اینکه بنده، یعنی حقیقتا به این مطلب رسیدم که جا داره واقعا بهش پرداخته بشه. جلسهای داشتیم ما در واقع، نمیدونم اسم اون مکان چی بود، جلسهای که مداحش حاج محمد آقای طاهریه، محبان آل حسین، پیروان، احسنت! ماه رمضون پیرامون «چگونه گناه نکنیم؟» اون جا یه بحثی رو پیرامون کفر و شرک و نفاق مطرح کردم، یه نیم جلسه خیلی سریع هم گذشتم. اما جا داشت که خیلی جدی و اساسی بررسی بشه که نشد و الآن هم انشاءالله بنام بر اینه که این جلسات پیرامون اون بحث بکنیم.
در رابطه با اهمیت این مطلب که درش کسی شک نداره، شما آیات قرآن رو بخونید. اصلا منافقون سوره دارند برای خودشون. خدا توی یه سرفصلِ جدا اصلا اینها رو بررسی کرده. خیلی هم محکم در موردشون صحبت میکنه: «هُمُ الْفَاسِقُونَ» (نور/۵۵ و … ) آقا اینطور عذابشون میکنیم، وعدههای آنچنانی میده. بعد توی روایات چقدر ما بحث داریم پیرامون این و انشاءلله شبهای دیگه، در آینده من حداقل شاید بگم نزدیک ۷۰، ۸۰ تا روایت و حدیث برای شما خواهم خوند ویژه. یعنی وقت گذاشتم، دونه دونه صفتها رو جدا کردم، دستهبندی کردهم، یه چند وقتی بوده برام مهم بوده این مطلب و این باید مدنظر بزرگواران قرار بگیره که بسیار بحث کاربردیه.
اصلا من نمیخوام بیام بشینم تاریخ رو شخم بزنم و یه چوبی بردارم، برم بگردم توی بعضی جاهای تاریخ که واقعا فاضلابه، بخوام اینها رو مثلا یه چوبی بزنم که… نه، اصلا این نیست. بحث، کاربردیه که ما خدای نکرده نکنه ما خودمون رگههایی از همین شرک و کفر و نفاق درمون باشه و ما رو کلهپا کنه و متوجه نشیم. این اون بحث اصلیه که من خیلی نگرانشم و از این جهت میخوام بحث بکنم. وقتی خودم توی این زمانی که پیرامون این مباحث تحقیق میکردم، یه جاهایی روایتهایی رو میدیدم پیرامون نفاق، میدیدم خود من دارم. تعارف نداریم که؛ دیدم عجب! این خصلتی که داره میگه، در وجود خود من هست. بعد متأسفانه حالا مردم میگن: «این چه آدم خوبیه!» بعد نگاه کردم، دیدم بابا اینها رو باید خشکوند. و حقیقتا وقت گذاشتم؛ هم بابت اینکه اینها رو بررسی کنم، هم بابت اینکه بخشکونمشون. و چون اثرات خوبی داشته، خدمت شما بزرگواران عرض میکنم و اینکه معلمانی اومدند اینها رو… پزشکانی اومدند بحث رو بررسی کردند، پیچ و مهرهاش رو وا کردند برای من و شما. خیالت راحت!
بعضی موقعها میگن که: «آقا! فلان بیماری، این علایمشه. آقا! سردرد گرفتی، چشمات دودو رفت، نمیدونم این طوری شد، اون طوری شد، این فلان بیماریه. آقا! سرطان اینه، اون یکی اونه». اینها رو که میگن، میری سراغ متخصصش. من رفتم سراغ ۱۴ تا متخصص و یک کتاب، که آن متخصصین هم بر مبنای همون کتاب صحبت کردهاند؛ کتاب پایهی اخلاق، قرآن
دقیقه ۵ تا ۱۰
و این ۱۴ متخصصی که بررسی بسیار عمیقی کردند. باور کنید برخی از این روایتها بود، من بگم شاید یک روز دو روز، یک هفته ذهن من رو مشغول میکرد. عجیبه! یعنی حتما عزیزان بخشی از این روایتها به شونهتون برخواهد خورد. یعنی میگیره شماها رو هم حتما. خب؟
«إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(ص/۸۳)، که انشاءلله باشند در میون ما، و ما بنامون بر اینه که انشاءلله به این سمت بریم و خودمون رو درست بکنیم و چقدر میبینم که عجب! بسیاری از رفتارهایی که اصلا عادیِ زندگی ماست، عادیِ زندگی ما، اینها رفتارهایی است که از نظر خداوند متعال و در سیرهی اهل بیت به شدت مذمت شده است و کسی هم بهش فکر نمیکنه. متأسفانه میدونید دیگه ویژگی نفاق چنان این… چطور بگم؟ این رذیله مثل سرطان ریشه میندازه توی جون آدم، که اگر جلوش رو نگیری، به سرعت تبدیل میشه به فرهنگ. بعد از یه مدت اصلاً میبینی یک سری شاخصهها و فاکتورهای نفاق، اصلا عزیزان تبدیل میشه به فرهنگ عمومی جامعه؛ اون موقع اصلا کار پدرجدت هم نیست که باهاشون دربیفتی.
آقا رسول الله(ص) با اون عظمت نتونست جمعش بکنه. جریانی بود که انقلاب رسول الله(ص) رو زد زمین، سقیفه به پا کرد. سقیفهها از کجا اومد؟ از به ظاهر مسلمانانی که در غدیر بیعت کردند، «بَخٌ، بَخٌ» گفتند به امیرالمؤمنین؛ «مبارکت باشه»، «اَصًبَحًتَ مَولای»؛ «مولای ما شدی» و این طور به… خب، اینها از کجا دراومد؟ بعد چند سال، چند وقت بعد این فاجعه به وقوع میپیونده و حمله میکنند به خانهی حضرت زهرا(س)؟ و باز سالهای بعدش، فجایع بزرگتری پیش میاد، حالا بزرگتر – کوچیکترش زیاد محل بحث من نیست، اما واقعا فاجعه است، تا اینجا که نهایتا به سال ۶۱ هجری میکشه.
اینها کجاست؟ اینها غدههایی بوده که باید در نطفه خفه میشده. نگران باشید، عزیزان! اینها ممکنه سر شماها هم بیاد. اگر این رذایل – که عرض خواهم کرد توی این چند جلسه – رو نخوشکونی در وجود خودت، بزرگ میشه. حضرت امیر(ع) فرمود: «شیطون میاد توی دلت لونه میکنه، مثل یه مرغ تخم میذاره، بعد روشون میخوابه، اینها جوجه میشن، به جیک جیک میافتند، اون موقع دیگه میشه ملکهشون». هنوز که این غریبه وارد دلت شده و اینجور چیزها رو بشکن، که به لطف اهل بیت(ع) میشه این کار رو کرد. شدنی است آقا. شدنی است، انشاءالله.
من دعای ندبهی کرج همین امسال… همین جمعهای که گذشت، اون جا یه نکتهای عرض کردم، گفتم: بابا! مسلمونها! یک کمی به این فکر کنید، اون شمشیری که زد شمر رو جانباز صفین کرد، جانباز بود دیگه، جانباز صفین، یک کم محکمتر میخورد چی میشد؟ شهید شمر! تن آدم میلرزه، خدا شاهده. بعد یه سخنرانی مشهد کردم، که ۴ شخصیت کربلا؛ یک شبش شمر رو بررسی کردم. اون جا گفتم: بابا! وقتی داره میگه «وَ لَعَنَ اللهُ شِمًرا»، خب ببین اون شمر بی پدر رو چه صفاتی بود این بلا رو سرش آورد؟ بعد اون صفات رو حالا میام میبینم اِ! دونه دونه توی روایاتمونه، و میبینم متأسفانه برخی از خود ماهام همون صفات رو چی؟ داریم؛ حالا یه خرده کمرنگترش. چه تضمینی وجود داره که آن صفات در من و شما ریشه نندازه و بزرگتر نشه و شمر نشیم؟ چک سفید امضا میتونی بدی، وقتی زبیرها چپ کردند؟ ماجرای بلعم باعورا، برسیسای عابد، اینها داستان نیست؛ اینها واقعیتهایی است که اتفاق افتاده، که من و تو به خودمون بیاییم. اینها خطر داره.
عنوان بخش ۲ : توحید و شرک (نفاق)
اخلاص (۱)
۲- عرض کردم توی اون جلسات و مجبورم توی جلسه اول یاد آوری کنم چون مقدمهی بحثمه، چارهای ندارم، و گرنه همین ۵ شبش هم وقت کم دارم پیرامون این مباحث. اینه که عزیزان! توی سیستم توحید که نوره، و مقابلش ظلمت که کفر و شرک و نفاقه. توی سیستم توحید جز خدا هیچ چی نیست
دقیقه ۱۰ تا ۱۵
و مؤمن اون جا جا میگیره. جز خدا هیچ چی نمیبینه و از خودش هیچ چی نمیبینه. یعنی خودش رو ذرهای… توی اون سیستم «من»ی نیست؛ همه چی از خداست. توکل او بر خداست. جز از خدا از احدی نمیترسه. جز برای خدا برای کسی سر خم نمیکنه. این توحیده. و سیستمی که خدا میگه: «من رو اینجوری عبادت کن»، همون رو پیش میره. مخلص خداست. به معنی کوچه – بازاریش گفتم ها! بندهی خداست، بندهی هیچ کس دیگه نیست.
هر مقدار جایی که نور کنار رفت، ظلمت اومد، کفر و شرک و نفاق میاد لونه میکنه. و گفتم که کفر و شرک و نفاق یه چیزند حقیقتشون. درسته توی تعاریف تفاوت دارند. این رو میدونیم شرک یه چیز دیگه است، نفاق یه چیز دیگه است، کفر یه چیز دیگه است، اما بیس (Base)، ریشهاش، مبناش یه چیزه، بناش فرق میکنه. اون مبنا رو باید حلش کرد. مثالی هم که زدم این بود: شما، این دستت، یه نفر یه چاقو یه شیئی پرت میکنه سمت شما، تیز هم هست. اصلا گلوله شلیک میکنند. یا میخوری به تور یه قمهکشی، با قمه حمله میکنه سمتت. دستت میره جلوی سر، ۳، ۴ تا انگشتهات هم میافته. مطلقا این دست راست نمیگه: «که چرا من رفتم؟ چرا دست چپ نرفت؟ چرا اصلا سرت رو نمیدی اونوَر؟» ها؟ «بابا! تو راست دستی، دست راست به دردت میخوره. بذار دست چپ بره». هیچ کدوم اینها نیست. میدونی چرا؟ چون در خانه اگر کس است، یک حرف بس است. اینجا حرف حرف کیه؟ مغزه. مغز میگه: «دست راست! تو برو.» «چشم!» برعکس هر که در این بزم مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند. میگن: «تو برو». چون کسان دیگه چی کار میکنند؟ سر باز میزنند، سر باز میزنند؛ یعنی قبول نمیکنن. تخطی میکنند. چون تو همین انگشتات رو نگاه بکنی، کنار شست همیشه انگشت اشاره رو برای کارهای سخت استفاده میکنی. این انگشت کوچیکه رو بفرستید، تحمل شیء داغ رو نداره، ول میکنه. نمیشه. به درد مأموریت؟ نمیخوره. صبور نیست. فلذا خدا توی بندههاش هم همین جوریه. هرکسی میشه دست خدا؟ حالا معنی دست خدا رو شاید بهتر بفهمید.
«یَدُ الله». «آقا! قراره همسرت جلوی چشمت کتک بخوره.» «چشم!» «هیچ چی هم نباید بگی ها!» «چشم!» «شاکر هم باید باشی.» «چشم!» تو توی زیارت عاشورا وقتی میخونی، آخرش چی میشه؟ ادای همین سیستم رو درمیاری. خودت رو دوست داری موحد نشون بدی و چی میگی ؟ «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ عَلَى مُصَابِهِم»؛ خدایا، شکرت! ممنونم! عجب درد عظیمی بود! عجب مصیبت سنگینی بود! ممنونم! واقعا دستتون درد نکنه! آقا اباعبدالله(ع) آخرین نکاتی که میفرمایند در گودال چیه؟ «رِضًا بِرِضَائِک تَسْلِیماً لِأَمْرِک»؛ «راضیام به رضایت! تسلیمیم! مخلصتیم خدایا!» چون توحیده، هرجا این «من» میاد وسط… دست داره میاد توی اون هیری ویری که قمه داره میاد توی کلهات، من چرا برم؟ چه جوری پس این رو نباید بفرستیش؟ این برای همچین کاری قابل اعتماد… نیست. فلذا یه سری از بندهها انتخاب شدهاند.
شما در زیارت حضرت زهرا(س) میبینید این طور به ما یاد دادند: «السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَه!»؛ «سلام بر تو ای امتحان شده!» شما قبلا امتحانها رو پس دادید، ناخالصی ندارید. «امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَک»؛ «خدا تو رو امتحان کرد قبل از اینکه این خلقت جانی و جسمی و زمینی صورت بگیره.» کجا؟ اینها بماند؛ محل بحث ما نیست. «آقا! امامها همین طوری انتخاب شدند؟» نخیر عزیزم! خدا همین طوری به هیچ کس هیچ چی نمیده. من و شما سر باز میزنیم، نمیتونیم. این سیستم میشه توحید، میشه نور.
این «من» اصلا خراب میکنه. عرض کردم، مثال قشنگی بود زدم اونجا به بچه میگی: «بگو بابا»، میگه: «بابا». تازه خیلی بخواد بهت حال بده ها! نخواد اذیت کنه، جلوت گارد بگیره. بعضی موقعها به بچه کوچیک میگی: «بگو بابا»، توی جمع ضایعت هم میکنه، نمیگه. تازه حال کنه، خیلی پایه باشه،
دقیقه ۱۵ تا ۲۰
میگه چی؟ «بابا». خودش رو کسی فرض کرد. تو بهش گفتی «بگو بابا»، گفت: «اینها از من میخوان بگم بابا!» بگو«تلویزیون»، بگو فلان. از من میخوان. میگه: «بابا». خدا به پیغمبرش گفت: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (اخلاص/۱) پیامبر هم گفت: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (اخلاص/۱) خدا به پیغمبرش گفت: «بگو بابا!» پیغمبر هم فرمود: «بگو بابا.» هم جبرئیل امین بود، هم رسول الله(ص). گفت: «بگو بابا.» هم جبرئیل گفت: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » (اخلاص/۱)، هم پیامبر(ص).
همین بابایی که میدون خراسون دکون دستگاه درست کرده بود -کاظمین بروجردی- این فرقه مرقه ها، این ها «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» رو«قُلْ» ش را نمیگفتند و میگفتند: خدا به ما گفته: «بگو خدا یکتاست». ما هم باید بگیم «هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» این میشه که یکی میشه رسول الله(ص). من و تو این وسط میزنیم جاده خاکی. کسی میبینیم خودمون رو، یا میگه: «از ما میخواستند». این منه هر چقدر گندهتر میشه، کار خرابتر میشه.
توی جریان برق هر چه سیم ناخالصی داشته باشه، حرارت میره بالا. میخواین اسم اون حرارت رو بذاریم جهنم؟ تو جهنم رو خودت با خودت میبری. نعوذبالله خدا عقدهای نیست که بخواد یه نفر رو اذیت کنه. این جوری نیست. خدا نه داعشیه، یه کلیپهایی هم پخش شده بود توی این زمینه و این حرفها. این حرفها درست نیست؛ البته اگه حرفها تقطیع نبوده باشه. باید منصف باشیم. تو خودت آتیش خودت رو میبری. ناخالصی توی جنسته. در مقابل عبور جریان الکتریکی، هر چه ناخالصی بیشتر باشه چی میشه؟ حرارت میره بالا. مقاومت بیشتره، حرارت میره بالا، تولید دما میکنه، میسوزوندت. بعضی موقعها این حرارت این قدر بالایه که سیم میسوزه، تیکه تیکه میشه. اگر… این ناخالصی میدونی چیه؟ همون؛ از ظلمت، از کفر و شرک و نفاق، اینها رو بکنی. چون این از غیره، میشه شرک. از غیره، شرکه. بعد داره ادای مژمنها رو درمیاره، میشه نفاق.
البته من بحث خواهم کرد شبهای آینده. اصلا نفاق به این معنی نیستش که کفر پنهان بشود نفاق. اینقدر معنیش سطحی نیست. خیلی پیچیده است. حالا عرض خواهم کرد و شما خواهید دید. این نکته رو مد نظر شما بزرگواران میخواهم بماند، ما باید ناخالصیها را حذف بکنیم تا خالص بشیم. جریان دهنده… هدایت کنندهی جریان الکتریکی باشیم. خدا به ما هم بگه «عبد مخلص». بیایم به این هم بدیم. هر چی این ناخالصیها کمتر بشه، اعتماد خدا به ما بیشتر بشه، اصلا ساختار این سازمانمنده، ساختارمنده؛ عین یک دستگاه، یه نرمافزار نوشته شده است.
این«من»، پدر همه رو درآورده. یه سری مالکیتهای توهمی که من و تو داریم، توی دنیا پدر همه رو درآورده: «ماشین من»، «خونهی من»، «دست من»، «پای من» ساکت شو! اینها همهاش مال اوست و تو داری با مال او گناه میکنی!
فقط یه حدیث بگم، تنتون رو بلرزونم. من بحثم رو میخوام شروع کنم. آقا! روایت داریم: «مؤمن میرسه یه جا، اول سلام میکنه. منافق وایمیایسته بهش سلام کنند.» «اگر من بزرگترم، وایستم اون سلام کنه. اگر من استادم، وایستم اون سلام کنه». «اگر من دکترم، وایستم اون سلام کنه.» «اگر آیت اللّهم، وایستم او سلام کنه.» اینها ریشههای نفاقه. حالا توی آدمها چیه؟ کم و زیاده. اینها رو باید شست، و الا همین گنده میشه و دقیقا هم دیدید ریشهاش توی همون منیته. «من بزرگترم»، «من فلانم». چطور توی فلان فلان شده منی؟ ها؟
آقا رسول الله(ص) که بچههای کوچیک مسابقه میدادند که بتونند بهش سلام کنند، میرفتند پشت بوم کشیک میدادند که رسول الله(ص) اومد، اومد، اومد. یکی پشت دیوار از اون بالا میدید. آقا رسول الله(ص) میگفت: «آی کسی که پشت دیواری، سلام!» رسول الله(ص)! مثلا زشته نه؟ به بچهی کوچیک خودش نمیتونه بگه «ببخشید».
دقیقه ۲۰ تا ۲۵
به خدا یه اشتباهی کرده، به برادر کوچیک خودش، به بچهی کوچیک خودش نمیتونه بگه ببخشید، به همسرش نمیتونه بگه ببخشید. سخته. اینها نفاقه. منافقی عزیزم! اگه اینها توی دلته. منتها عرض کردم، کم و زیاد داره.
یه جایی دیگه اون حالت اعلی و زیادش که میشه، اصلا از بیخ طرف هیچ چیزِ دین رو قبول نداره، مثل یه جا جاسوس اومده ادای دینمدارها رو درمیاره. مثل اون مارانوسهایی که میاومدند وارد دین میشدند، یه کارهایی میکردند، اون دیگه اون حالت اکبرشه. برعکس، من میخوام به شما بگم، اینها خطرناکتره؛ چون اینها یه جریان رو چه کار میکنه؟ فرهنگ میکنه. بله؛ خوبه کوچکتر سلام کنه، من باب چی؟ ادای احترام. اسلام خوب وظایف طرفین رو مشخص میکنه. اسلام میگه: «قرض گرفتن خوب نیست.» از اونوَر میگه: «قرض دادن خوبه». قرض گرفتن خوب نیست. برای اینکه خوشت نیاد دیگه هر روز دوره بیفتی، آقا یه ده تومن، بیست تومن پول دستی به ما بده. اون هم چی؟ چون مستحبه. تو نگیر. برو بگرد، پیدا کن! ببین چقدر قشنگ میشه درست بشه!
ما اینها رو متوجه نیستیم عزیزم! اینها توی دله. طرف اسلام آورده بودند – «اسلمنا» – فقط یه شهادتین کافی بود برای مسلمان شدن. اما مؤمن نبودند. همهی حرف بنده اینه: عزیزان! ۱۰۰.۰۰۰ نفری که جلوی امیرالمومنین(ع) بودند – حالا کمتر بیشتر روز غدیر دیدند- خب، اینها وقتی امیرالمومنین(ع) رو پس زدند، خوب دقت کنید! الزاما کافر به قیامت هم نبودند، که بگیم اصلا قیامت رو قبول ندارند. کلا همهی ۱۰۰.۰۰۰ نفر… نخیر؛ این چیه؟ این لامصب چیه که توی وجود آدم شکل میگیره، میگه حالا عیبی نداره، این نباشه به کل دین بر نمیخوره؟ اما اون همهی دینه. این چی میشه که یهویی طرف واسهی خودش فقیه میشه، فکر میکنه میتونه همه چیز دین رو سردربیاره؟ این ریشهاش نفاقه.
اصلا آیهی قرآن داریم که منافقان تفقه نمیکنند. خیلی جالبه! سرسری میگذرند از مسائل. اگر عمیق بشند، سورهی «منافقون» رو بخونید. یکی از ویژگیهای منافقان، «لایعلمون» است، یکیش هم چی؟ «لایفقهون» است. عمیق نمیشن توی مسائل دینی. همین طور ماستمال میکنند، میذارند میره. پیامبر(ص) فرمودند: «هر بندهای بر همان چیزی که در درون داشته و با آن از دنیا رفته برانگیخته میشود؛ مؤمن بر ایمانش و منافق بر نفاقش.» پس میگم خطرناکه، برای همینه. یعنی همین ناخالصی، اونجا گرمت میکنه. اسمش جهنمه. اینجا پاک کن، اونجا داغ نشی. مؤمن با ایمانش، منافق هم با نفاقش. کنز االعمال، حدیث ۳۸۹۵۴.
عنوان بخش ۳ : نفاق در لغت
جمعه (۵) اعراف (۱۷۹) مجادله (۱۹)
۳- نفاق توی لغت (دفعهی بعد، فردا یه میز بلند بذارید. ما نمیتونیم میکروفون رو بیاریم جلو. آره؛ یه خرده سخت داره میگذره به ما.) نفاق طبعا از ریشهی «نفق» گرفته شده و مثلا با «انفاق»، با«نفقه» با خیلی از اینها چیه؟ هم ریشه ست. این باید حل بشه. یعنی چی؟ علمای لغت براش دو تا معنی اصلی و چند تا فرعی در نظر گرفتند: یکی تمام و فنا شدن؛ تمام شدن یه چیزی. و دو: پوشیده و پنهان نگه داشتن. این دو تا معنی اصلی. استعمال لغاتی که در زبان عربی بوده، مثل «نفقه الدابه»، یعنی دابه، یعنی جونور جنبنده؛ «این جنبنده عمرش تموم شده.» این طور استفاده میکردند یا: «نفق نفقه القوم»؛ «زاد و توشهی قوم (داشتههاش) تموم شد.» از این ریشه بود.
توی معنای دوم، یعنی«پوشیده و پنهان نگه داشتن»، واژهی نفق برای چی استفاده میشد؟ برای تونلهای زیرزمینی؛ تونلهای زیرزمینی که موش میزد. این موش پدر سوخته هم توی کفر… میدونید کافر به موش هم میگن. یه سری از اعراب چون خاک میپاشه، یه چیزی رو خاک میپاشه روش بهش کافر هم میگن. حالا برای کشاورز هم کافر استفاد میشه ها! چون خاک میریزه روی دانه. این ریششه. میخوام بدونی این موشه، هم توی نفاق هست هم توی کفر. حالا شوخی میکنیم بندهی خدا!
دقیقه ۲۵ تا ۳۰
نافقا اسم یکی یک از لونههاییه که مدل تونلهایی که موش صحرایی میزد و عربها استفاده میکردند. این تونل زدن اینجا آروم آروم داره حس نفاق رو میده، نفوذ کردن، یه جایی رفتن، قایم شدن، زیرزمینی کار کردن، پنهان کردن… اینها میشه. جالبه که بدونید به گفته علمای لغت، مثل ابن منظور که در «لسان العرب» و در«تاج العروس» آمده. کسان دیگری هم گفتند که تا قبل از آمدن قرآن، بیشتر ریشه نفق برای حیوانات استفاده میشده. برای اولین بار خدا در قرآن برای یک سری انسانها هم چی؟ استفاده کرد، که خدا یه سری معانی رو رسوند.
این کار جالبه! ما توی قرآن زیاد داریم. مثلا یه سری افعالی رو که عرب فقط برای حیوون استفاده میکرد، نسبت داد به آدمهایی؛ مثلا صاف گفت : «الاغه»؛ «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهه ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ» (جمعه/۵) یا به همین بلعم باعورا خدا توی قرآن میگه «سگ». شروع کرد یک سری ذهنیتهایی رو آورد، گفت بابا! بعضیها هستند، اصلا حیووناند: «أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ».(اعراف/۱۷۹)» اصلا «اسْتحْواذ» توی زبون عربی یعنی «با الاغ کشتی گرفتن». با الاغ کشتی میگیرند. یه عدهای این جوریاند. حریف تمرینی نداره، میره با الاغ کشتی میگیره. میگرفتند! بعضی کلیپ ملیپهایی بلوتوثهایی اومده بیرون، گردن الاغ رو میگیرند یا پشت الاغ رو میگیرند، این جوری فشار میدن، الاغ رو میزنند زمین. بعد جالبه، این مثلا یه فعلی بود، این جوری استفاده میشد.
عربی یه افعال خاصی داره. روز بری آب از چشمه بیاری، یه فعلی استفاده میکنن؛ شب بخوای بیاری، یه فعلی دیگه. بعد زبان کاملیه اینها استفاده میکردند. خدا اومد آیهی قرآن «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ» (مجادله/۱۹)؛ گفت همون جوری که با الاغ کشتی میگیرید، شیطون هم همین جوری با شما کشتی میگیره. یعنی صاف گفت: «شما جای الاغهایید!» و یه جوری که تحقیر بشی، حس کنی یه جوری سواری ازت میگیره که سواری منصفانه نیست، هر وقت هوس کرد یه کشتی هم میگیره باهات، میزندت زمین. بدترهاش رو هم استفاده کرده که دیگه نمیشه گفت. خدا استفاده کرده، من نمیتونم بگم. نغز گفته «بعضیها با چوب یه حیوونی رو پیش میبرن!» «العاقل یکفیه الاشاره». میگه شیطون بعضیها رو نغز میکنه، چوبی برمیداره، میگه برو! داره میگه دیگه! یکی از همین ریشهها نفقه بود.
خدا در قرآن برای اولین بار اومد به حیوان تشبیه کرد منافقان رو، و این حس خیلی سنگینی داشت برای کسانی که این رو برای اولین بار میخونند، زووه کشیدن برای چیه؟ برای حیوونه عین این هست که داری با یه نفر حرف میزنی (عذر میخوام از خدمت شما، چون قرآن گفته این حسه، باید براتون بیارم انتقال بدم.) به یه نفر بگی زوزه نکش، اون میگه: «من رو تشبیه کرده به یه حیوون!» خدا همین کار رو کرد: «پارس نکن! واق واق نکن!» خوبه یه نفر به یک بنده خدایی بگه؟ خوب، آدم این صدا رو از خودش درنمیاره.
نفق رو آورد استفاده کرد. به عنوان یه ریشهای برای حیوانات استفاده میشد. تا قبل از اون، پیامبر(ص) هم به طبع قرآن، امین وحیه، این ریشه رو آورد توی مسلمونها و مؤمنان هم استفاده کرد، آروم آروم، و این افتاد سر زبونها، و یک دستهای از انسانها از این به بعد مثل حیوانات لقب گرفتند.
یه سری انسانهایی که پدرسوختگی دارند، توی جامعه اسلامی هستند، قیافهشون عین بقیه است، نماز میخونند چه بسا توی ظاهر، اما در باطن هیچ اعتقادی به اسلام ندارند. سر و سرّی با کفار دارند، با یهودیهای شمال مدینه میپرند، علیه پیامبر(ص) توطئه میکنند، مسجد ضرار که مسجد منافقان لقب گرفت… بابا! طرف اومد مسجد ساخت… یه نفر مسجد بسازه… کافر میاد مسجد میسازه؟ یعنی چی؟ یعنی چنان شکل تو میشه. لازم بشه چی؟ لازم باشه خرجم رو هم میده، مسجد هم میزنه، هیئت هم بر پا میکنه.
اینها آروم آرموم مورد استعمال قرار گرفت و بعد از آقا رسول الله(ص) اومد، همین طور امد. یه معنای فرعی هم داره که به معنی خروجه، خارج شدن و کندن از یه چیزه. بله: انفاق. از همین میگیرند. یه مالی رو از خودت خارج کنی.
دقیقه ۳۰ تا ۳۵
خب، تازه این معانی فرعیشه، حالا البته میرسیم کسی که انفاق نمیکنه، منافقه. کسی که انفاق نمیکنه، اهل نفاقه. جالبه! هر دو تا از یه ریشه گرفته شده. اما این هستش.
عنوان بخش ۴ : ایمان و اسلام
بقره (۴۵) کوثر (۱) کوثر (۲) کوثر (۳) نساء (۱۳۶)
۴- خب، نفاق انواع مختلفی داره. مرحوم علامه مجلسی یه دسته بندی داره، که من دیدم مناسبه، عرض میکنم خدمت شما بزرگواران (نه یه دستمال بذارین کافیه!)
بر مبنای روایات که ما داریم هم که ما بین مسلمان و مؤمن تفاوت قائلیم، بحث زیاد شده، اختلافیه بحث بین برخی علما. اما اون چه که من بیسواد فهمیدم، اینه که من به این نتیجه رسیدم که مسلمان همان شهادتین کافیه و برخورد باهاش کنی، عین مسلمانه؛ یعنی دستش خیس باشه مثلا دست بهت بده، نجس نیست. اینها رو میشه رعایت کرد. خب، و هر کسی که شهادتین رو بگه، مسلمونه اما الزاما مؤمن نیست؛ که آیه داریم توی قرآن. گفتند: «ما ایمان آوردیم.» آیه آمد که: «نخیر؛ شما ایمان نیاوردید.» بگید چی؟ «اسلام آوردید.» اینها با هم فرق داره.
ایمان با علی(ع) شروع شد و او شد امیرالمؤمنین و این لقب میدونید فقط جزء خصایص حضرته و برای هیچ امام دیگری استفاده نشده؛ یعنی حتی برای آقا صاحب الزمان(عج) هم «امیرالمؤمنین» گفته نمیشه. امیرالمؤمنین فقط مولاست. اصلا به شما بگن «حضرت امیر»، یاد کی میافتی؟ فقط امیرالمؤمنین علی(ع)، و این رو بهتون بگم، کسانی خودشون رو امیرالمؤمنین خطاب کردند و از مردم خواستند خطاب کنند. در طول تاریخ روایاتی داریم که اوضاع خوشی ندارند. حالا نمیشه بازش کرد زیاد. یه چیزهایی گفتند. دیگه زیاد هم هست خداییش. یعنی روایتهاش رو زیاد تأکید کردند، نمیشه چیزی گفت. در شأن جلسه نیست. ایمان اصلا اون تسلیم درونیه؛ اینکه حضرت امیر(ع) فرمودند که «صبر» پیامبر(ص) بود و «صلاه» من. و قرآن میگه: «وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاه » (بقره/۴۵).» و همه فکر میکنند صبر از صلاه چیه؟ سختتره. در حالی که این طور نیست. قرآن میگه «وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاه وَإِنَّهَا لَکَبِیرَه إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ».(بقره/۴۵) جز خاشع جماعت، علی رو نمیپذیرد. باز هم ریشهی چیه؟ کبره. « اِ! علی ۳۰ ساله؟ خب، این ۵۰، ۶۰ ساله رو چی کارش کنم؟» «اِ! همه چیز که شد مال بنیهاشم!» نژاد، قبلی چی بود؟ این داسه؛
یعنی یه سری قراردادهایی که ما خودمون توی زندگیمون به وجود آوردیم، خودمون رو میزنه زمین. اینها نفاقه ها! همینهایی که دارم میگم، ریشهی نفاقه که یک نفر بیاد سن… خدا بارها اثرگذاریها و… مرد بودن یا زن بودن اثرگذار بوده؛ خدا بارها اینها رو شکوند. بچهی یک روزه رو کرد پیغمبر، تا دهن همه رو ببنده. عیسی(ع) رو همه منتظر بودند ببیند پدرش کیه، از یه زن به دنیا آورد، بدون پدر. همه منتظر بودند نسل پیغمبر که توی تورات و انجیل وعده داده شده که کیه – کثرت ازطریق اولاد اسماعیل که دنیا رو خواهد گرفت، هم در تورات کتاب پیدایش هست، هم در انجیل اشارات هست – همه منتظر یه مرد بودند، خدا به واسطهی یه زن رقم زد. اون هم توی چه جامعهای؟ توی جامعهی عربیای که همین الآنش هم صحبت، صحبت از پسره، همین الآنش هم. ۱.۴۰۰ سال پیش مسخره میکردند پیامبر(ص) رو؛ میگفتند: «ابتره این، پسرش کجا بود؟» سورهای نازل شد که همهاش ویژه است. برید الفاظی که توی سورهی کوثر استفاده شده، همهاش یک بار، عموما یک بار استفاده شده همهاش هم نگیم، شاید یه «و»، یه چیزی حالا استفاده شده باشه. عموما یک بار استفاده شده، جای دیگهی قرآن استفاده نشده: «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ. فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ. إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/ ۱ تا ۳). گفت: کثرت همین خانمه. گفت: خیر کثیر در همین وجوده. برای اینکه بشکنه اینها رو.
تمام اینها نفاقه. یعنی اگر سختت اومد جلوی یه بچهی کوچیک اعتراف کنی به اشتباهت، بدان ریشههای نفاق در وجودته. شوخی نداریم ها!
دقیقه ۳۵ تا۴۰
اگر دیدی پذیرش اشتباه… مؤمن اصلا این جور مسائل براش اهمیتی نداره؛ چون فقط او رو میبینه. ما روایت داریم اصلا مؤمن اشتباه نمیکنه. چون اشتباه نمیکنه، عذرخواهی هم نداره. یه وقت از اینوَر… یه وقت اشتباه فکر نکنید! برعکس هم داریم، اشتباه نکنم روایت از آقا امام حسین(ع) هست که میفرمایند: منافق هی اشتباه میکنه، هی برای اینکه ماستمال کنه، صبح تا شبش میشه چی؟ معذرت خواهی، چاپلوسی کردن. درست زندگی کن! نیازی به عذرخواهی نیست. اما یه جایی به خاطر اینکه ما هنوز مؤمن حقیقی نیستیم، انشاءالله مؤمن هستیم. خب؟ اما مؤمن حقیقی نیستیم. مراتب داره دیگه. امیرالمؤمنین(ع) اون بالای بالا، یه نفر از اسلام حالا اومده تازه توی پلهی ایمان افتاده. حالا باید این پلهها رو بره. یعنی خود ایمان یه طیفه، از پایین تا بالایی داره به قولی. باید یاد بگیره. این میشه اشتباه کردن. این غروره رو بشکنیم.
اینها همهاش نشونههای نفاقه. سختشون بود آقا! نمیتونستند علی(ع) رو بپذیرند. تمام گرههایی که جلوی ذهنشان آمد، همه برگرفته از نفاق پنهان توی وجودشون بوده. باید تربیت میشدند، و این تربیت جریاندار بود، آقا رسول الله(ص)… بعضیها رو من دیدم مثلا شبهه وارد میکنند: «آقا! اگه این طوری باشه، ما باید مربی بودن رسول الله(ص) رو چی کار کنیم؟ زیر سؤال ببریم دیگه؟ حضرت رسول(ص) یعنی نتونست ۴ تا صحابه تربیت کنه؟» میگیم چرا. شما برید از چه کسانی چی ساخت! همدیگه رو میخوردند، جنگ دائم.
امیرالمومنین(ع) میگه: «از از چالههایی آب میخوردید که شترهاتون توش ادرار میکردند.» توی همین خطبهی معروف حضرت زهراست آشکار میکنه میگه: «یادتون رفته گذشتهتون چی چی بود؟» بله، تا اینجا آورد اینها نماز میخوندند، روزی ۵ بار خودشون رو میشورن، ها؟ خیلی کاره!
بعدش باید مربی بعدی میاومد؛ حضرت امیر(ع). نذاشتند. همین جوری موند. برخی از علمای ما «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» رو مصداقش رو شیعیان میدونند. میگن آیاتی که میگه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» ، خب میگه این مخاطب، شیعیان هستند و باید دقت کنند؛ چون جایی داریم میگه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» چی؟ «آمِنُوا». (نساء/۱۳۶) عمیق باید بشیم. محبه، محبت داره، اما توی عمل متأسفانه شباهتی نداره. این میشه که عزیزم! شما میبینید خیلی از این گناههایی که ما در رفتارمون با انسانهای دیگه داریم، خیلی گناهش بزرگه. یعنی یه غیبت میگه: «الْغِیبَه أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا» میگی آخه برای چی؟ نمیفهمیم. برای اینکه این، همون ریشههای نفاقه که منجر به غیبت میشه.
دروغ کلید گناهانه. حضرت امیر(ع) میفرمایند: «اینها نشانههای منافقه؛ منافق دروغ میگه.» حالا عرض کردم، روایتها رو دونه به دونه رفتم دسته بندی کردم. صفات مؤمن، صفات منافق، فرمایش از کیه، سندش، حوزهی مربوطه… تا خورد و خوراک مؤمن و منافق رو فرمودند، تا مدل حرف زدنشون رو فرمودن، تا نیتهای پنهان درون دلشون رو فرمودند. یعنی عزیز دل من! انشاءلله عمر باقی باشه، این چند شب بگذره، قشنگ یه پکیجی (package) میشه که شما بدونی چی کار میکنی. کامل بررسی کنی که کی مؤمنه؟ کی منافقه؟ کجای کاری؟
علامه مجلسی روی همین حساب میاد دسته بندی میکنه، میفرماید که: «اسلام همون شهادتین زبانی و اقرار ظاهریه، اما ایمان برتره؛ نیازمند اعتقاد قلبیه و عمل خارجیه و توی عمل باید نشون بدی.» وقتی برای بیعت با امام علی(ع) اومدند، گفتند فردا میخوان بیان، فردا سرشون رو بتراشند یا مو بذارند. یه همچین چیزی. عدهی قابل توجهی از مردم، نصف سر رو تراشیده بودند و مو گذاشته بودند و دستهاشون رو گذاشته بودند روی سرشون که اگه مودارها بیشتر بودند، این دستهاشون روی کَلیشون رو بپوشونه. اگه کچلها بیشتر بودند چی؟ قسمتی که موداره رو بپوشونند.
عنوان بخش ۵ : نفاق اکبر
جمعه (۵)
۵- خیلی سخته. «منافق کسی است که اظهار اسلام میکند و در باطن کافر است و اعتقاد قلبی و تسلیم درونی ندارد.» میگه این معنای مشهور نفاقه. اما گفتیم این نفاق چیه؛ نفاق اکبره. نفاق واضحه. الآن یه جاسوس بلند بشه بیاد توی جمهوری اسلامی، بخواد رخنه بکنه، آدم میاد چی کار میکنه؟
دقیقه ۴۰ تا ۴۵
توی مسئولین ما رخنه بکنه…. کشمیری؛ کشمیری ریشهاش رو آنکادر نمیکرد. خب، یعنی یه جوری محاسن میذاشت، یه حالت خیلی زیاد دیگه. آقا! خودکار عوض میکرد، ادا درمیآورد، یه جوری خیلی دیگه. شهید رجایی… یه کاری کرده بود که شهید رجایی وقتی شهید باهنر نبود، به کشمیری میگفت: «تو وایستا، من پشت سرت نماز بخونم توی دفتر ریاست جمهوری.» ببین تا کجا تونسته بود! هیچ چی، جاسوس (CIA) بود.
این اون نفاق اکبره. اصلا نه اسلام رو قبول داره طرف، نه جمهوری اسلامی رو قبول داشته. اصلا هیچ چی، از بیخ قبول نداشته، اومده برای اینکه نقشههاش رو پیش ببره چی کار کرده؟ ادا درآورده، مثل پولس که در مسیحیت نفوذ کرد. اصلا مسیح رو قبول نداشت. اومد مسیح رو خراب کرد، گذاشت رفت. مسیح رو کرد خدا. نمیدونم این تثلیث رو همین پولس آورد و ختنه نکردن مسیحیها رو این آورد. عیسی رو این خدا کرد. از این جور موارد زیاد بودند. یهودهای در صدر اسلام ایمان آوردند. الکی بوده. اصلا اینها مسلمون نشدند. گفتند بهترین روش ضربه زدن به اسلام چیه؟ همون سیستمی که سرمسیحیت پیاده کردیم؛ مثل امثال «کعب الاحبار»، خاخام یمنی بود، آقا! یهو مسلمون شد.
تا قبلش ما در تاریخ داریم که وقتی یکی از همین صحابه، حالا اسمش رو هم نبریم، بهش گفت: «تو چرا اسلام نمیاری؟» همین آیهی چیز رو خوند: «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاه ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ».(جمعه/۵) یعنی قرآن شما به ماخاخامهای یهودی که تورات رو حمل میکنیم، به ما گفته چی؟ قرآن گفته: «تورات رو حمل میکنند، اما بهش عمل نمیکنند». اینش رو نگفت، گفت به ما میگه الاغ! ناراحت شد. داشت میرفت اورشلیم، میرفت بیتالمقدس، بعد رفت برگشت، یهو گفتش که: «من ایمان آوردم.»
رفت اونجا دستوراتش رو گرفت دیگه. رفت مرکز اصلیش. گفتند: «نه، تو باید ایمان بیاری.» و تا تونست، روایت نقل کرد. یه شر و ورهایی نقل کرده! بخش عمدهای از اسرائیلیات کار همینه. یه شاگردی همین داشت به اسم «ابوهریره» که او هم چه کارها کرد! الآن متاسفانه جزء صحابهی پیامبر میدونندش. دادِ خود صحابه دراومده بود از دستش.
یه چیز جالب بهتون بگم؛ پتروس که وصی حضرت مسیح(ع) بود، پولس رو منافق لقب داده. خیلی جالبه! میگه: «تو منافقی. الکی مسیح مسیح میکنی، اما داری مسیح رو میزنی.» مثل خیلی کسانی که اسم پیامبر(ص) رو میبردند، اما قبول نداشتند. اینها نفاق اکبره.
اصلا مثل معاویه. سند صحیح در مدارک اهل سنت اومده که حالا فکر میکنم فرزند مغیره است، میگه که: «پدرم یه بار رفته بود پیش معاویه، دید داره توهین میکنه به پیامبر(ص). گفتم چیه؟ گفت: من تا روزی که این اسم رو از بالای مأذنها نندازم، آروم نمیگیرم. خیلی زرنگ بود. خودش مرده رفته، همین طور هنوز اسمش مونده!» یا یزید وقتی چوب میزد بر لبان مبارک امام حسین(ع)، شعری که میخوند، ذاتش رو نشون میداد دیگه: «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَل.» گفت: «بنیهاشم با ملک حکومت بازی کرد، و گرنه نه پیغمبری توی کار بود، نه خبری اومد و نه وحی. اینها همهاش – نعوذ بالله– اینها همهاش چرت و پرت بود: «لَسْتُ مِنْ خِنْدِف إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ مِنْ بَنِی أَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ.» من از نسل خندف (اون جدهشون رو میگفتند) نیستم، اگر از بنیاحمد، از فرزندان پیغمبر، به خاطر کاری که خودش با ما کردند، من انتقام نگیرم.» این یعنی نه پیغبر قبول داشته، نه وحی قبول داشته. خب، این منافقون نفاقش اکبر بود، واضح بود.
عنوان بخش ۶ : نفاق اصغر
طه (۸۸) طه (۹۶) مائده (۶۴) آل عمران (۵۴) ابراهیم (۴۶) انفال (۱۷)
۶- من صحبتم سر این جور چیزها، نیست. اینها بحث ما نیست. اصلا او مثل یه جاسوسه. دستگاه امنیتی باید چی کار کنه؟ برن کشف کنند و باید رسواش میکرد. من صحبتم از نفاق صغیره، نفاق پنهان، که متأسفانه در وجود ماها هست. اولش هم خودم رو میگم و باید اینها رو بتونیم چی کار بکنیم؟ پاکشون کنیم، حذفشون بکنیم. وگرنه اینها ریشه میندازند، بزرگ میشن.
آقا! چک سفیدامضا به کسی ندادند. من توی اون دعای ندبهای عرض کردم، یک جایی برام تعریف کرد، من خشکم زد. طرف شهید آوردند دفنش بکنند، توی جنگ خودمون، خواهر شهید بوده،
دقیقه ۴۵ تا ۵۰
کی بوده، گفت: «آقا! پدرم نیست؛ صبر کنید!» گفتند: «نمیشه. باید بالاخره نمیشه جنازه روی زمین بمونه. هرچه زودتر باید پیکر مطهرش باید دفن بشه.» این میگفت: «نمیشه پدرم نباشه.» جنازه رو نگه داشتند، توی نایلون پیچیده بودند. یه بچهای داشت رد میشد، گفت: «اِ! بخار گرفته جلوی دهن این رو!» فهمیدند این زنده است. لب گور تموم شده بود. کارها رفته بود. بعد داد و بیداد. هی بابا! این بخار گرفته… آقا! احیا کردند و برگشت. زندگی کرد. چند سال بعد به خاطر فساد فی الارض اعدام شد! کجا؟ ببین لب کجا بود! شهید بود اگه دفنش کرده بودند! شهید بود اگه دفنش کرده بودند!
اینه؛ میگم عزیز من! یه وقت فکر نکنی به خودت بنازی! نمیخوام بترسونمت ها! نه، میخوام بگم از این جلسه، نتیجه بگیریم که درست کنیم خودمون رو. اینها توی دل میمونه، بزرگ میشه، بزرگ میشه، بزرگ میشه. تخم مرغ دزد، شتردزد میشه. اون موقع است که یه لحظه بهت بگم وقتی بد میشی… چون آروم آروم ها! یهویی که بد نمیشیم. مثلا یکی بره یهویی شروع بکنه بدترین گناهان رو کردن! نه، اول فکر گناه رو میکنه. برای همینه که میگن مؤمن، فکر گناه هم نباید بکنه. اصلا اجازه نده فکر… چون فکرش، خیال، عین واقعیت میشه. بعضی موقعها توی خیال عین واقعیت میشه. بعضی موقعها توی خیال… خواب میبینید، فکر میکنید بیداریه. بعد بیدار میشه، میگه: «آخیش! اون خواب بود! ای کاش بیداری میبود!» بستگی داشته چی خواب میدیدی. یعنی احساس میکنی… توی خیال قشنگ شیطون میاد میکاره تخم نفاق رو توی دلها، میکاره. زمینهاش هم وجود داره: حب ذات، حب نفس، غریزه… آروم آروم، مبادا اون موقع نفس چنان سرکشی بکنه که دیگه نتونی جلوش رو بگیری. ببینی، داری میری هیئت، برای خدا نیست، برای این هیئت نمیری که خداوند متعال حسین(ع) را دوست دارد و حسینیهها رو دوست دارد. برای نفست میری، برای نفست هیئت میری. برای خدا سخنرانی نمیکنی، برای نفست سخنرانی میکنی. این جاهاست که آدم باید بشناسه و حلش بکنه.
نفاق اصغر از این جهت خطرناکه که… و نفاق دسته دوم که ما بهش کار داریم؛ اینه که فرهنگ سازه. یعنی اگر یک رفتار غلطی چون شکل دینی داره… (متوجهید چی میگم؟) چون شکل دینی داره، بین مردم میپیچه. اصلا از لعاب دین استفاده میکنه برای واگیرش. ببین، ویروس اچ. آی. وی. (HIV) یا ایدز برای چی میتونه کل بدن رو بگیره؟ میره روی کلهی گلبول سفید میشینه. پلیس بدن، گلبول سفیده. همین طور توی خون میچرخه، یه غریبه میبینه میپره بهش: «تو کی هستی؟» اینجا بدن، غریبه رو تشخیص میده. شما دیدید یکی رو پیوند میزنند، میگن پس زد، بدن قبول نمیکنه. میگن غریبه ست. میاد آقا چی کار میکنه؟ بدن رو گولش میزنه. پزشکها یه سری داروها میزنند. حساسیتهای بدن رو چی کار میکنند؟ کم میکنند که این پیوند بخوره. گلبول سفید این جوری بپائه دیگه ها! پلیس بدنه. اینوَر و اونوَر میچرخه، کوچکترین چیز رو میبینه، میره دور و برش رو میگیره. ایدز چندین هزار نفر رو تا حالا کشته؟ میدونید چرا؟ چون این ویروس ایدز میاد روی گلبول سفید میشینه، عین دزدی که لباس پلیس تنش کنه. دیگه خیلی سخت میشه. دیگه گلبولهای سفید از کنار هم رد میشن، به هم احترام هم میذارند. روی گلبول سفید میشینه. چون از این جهت نفاق خیلی خطرناکه، کفر آشکاره نفاق؛ چون برای اون اندیشهی باطل خودش از چی استفاده میکنه؟ از لعاب دین استفاده میکنه. بسیار خطرناکتر از کفره و اثراتی که داره، پیچیدهتره.
ببین! سامری (این رو بارها گفتم. اگه میبینید این مثالها زیاد تکرار میشه، برای اینه که اصله. سامری میخواست گوساله بپرستونه. این جوری بگیم بهتره. اینها گوساله بپرستند.) چی کار کرد؟ گفت: «هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِیَ» (طه/۸۸) گفت: این خدای شما. خدای کیه؟ [خدای موسی] از دین مایه گذاشت.
دقیقه ۵۰ تا ۵۵
خودش هم گفت: «فَقَبَضْتُ قَبْضَه مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» (طه/۹۶) خیلی از مفسران میگن این «من رسول»، یعنی خود حضرت موسی(ع). گفت من یه بخش از دینت رو گرفتم، با همون یه بخش… بقیهاش رو نگرفتم.
ببین، دین یه پکیجه (package). یک بخشش رو فقط برداشتم. با این، جریان نفاق رو راه انداخت. پیامبر(ص) فرمود دینِ بعد از من چیه؟ دین شما: ثقلین؛ کتاب الله و عترتم. یکی اومد چی؟ گفت فقط کتاب الله. «حسبنا کتاب الله». یه مشت بسه. بیشتر نمیخواهیم. با همین، با اسم قرآن بیایی. آره دیگه، قرآنمال میکنی اون انحراف رو، به خورد ملت میدی. درونمایهی دینی نداره. این میشه خطرناک. بنیانش دینی نیست، ریشهاش دینی نیست. از اسم گلبول سفید سوءاستفاده کرده برای اینکه بتونه توی بدن بچرخه. نفاق اصغر؛ این مهمه عزیزم! تو رو خدا! این رو دربیابید.
نفاق اصغر ویژگیش اینه که آن فردی رو که واگیرش میگیردش، خدا رو دست بسته میدونه. من این رو میخوام بهتون بگم. بسیاری از مردم اینطوری فکر میکنند. بسیاری از مردم از این فاکتور نفاق رنج میبرنند و خودشون هم خبر ندارند. خدا، خدای غالب توی نگاهشون به هیچ وجه نیست. «یَدُ اللّهِ مَغْلُولَهٌ» (مائده/۶۴)؛ «دست خدا چیه؟ بسته است». قرآن چی میگه؟ لعنت میکنه همچین کسانی رو: «وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ» (مائده/۶۴)؛ «لعنت بر اینها، به خاطر این حرفشون!»«بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» (مائده/۶۴)؛ «دستهای منِ خدا بازه»، چرا میگی دست خدا بسته است؟ دست خدا بازه. اون نگاه توحیدیه. وقتی دست خدا بسته میشه، میدونید یعنی چی؟ یعنی قائل بر اینه که خدا زور داره، قدرت داره؟ بله، منتها میدونید چیه؟ روش تعیین میکنه براش.
آقا! آمریکا میخواد به ما حمله کنه، خدا میگه: استقامت کن! میگه: «خدایا! چه جوری استقامت کنم» با داشتههات، با همین داشتههایی که داری. چی کار کن؟ استقامت کن و سعی کن چیزهای جدیدی هم به دست بیاری. خندق بکن! آخه وقتی جنگ احزابش رو گرفته، ۱۰.۰۰۰ نفر آدم ریختند اونجا، خب معلومه باید خندق بکنی… تو کار خودت رو بکن، بقیهاش با منِ خداست. اون باد رو فرستاد، میزد زیر این شنها. شنها رو بلند میکرد. اینها برای اینه که شن توی چشمهاشون نره. خب، اینها عرباند، بیابانگرد بودن، وارد بودند دیگه. این اسبهاشون رو میخوابوندن روی زمین، یه پارچه مینداختند روی صورت اسب که شن توی سوراخ بینی و اینهای اسب نره. بعد سپرشون رو هم میگرفتند روی خودشون. این شنها میزد به این سپر، یه صدای هولناکی درست کرده بود، اینها میترسیدند. آقا! بلند شدند رفتند. یکیشون هم علیبن ابی طالب(ع) خوشگل زد عمروبن عبدود رو. آره؛ اون گندهشون رو همچین زد! آره؛ میگه ترکوند. خب؟ آره، به درک واصلش کرد. اونها گفتند، خب ببینید، دیگه از این بیشتر برنمیاد دیگه. درسته؟ یکی باید بره جلو. باشه، ما رفتیم.
خود حضرت امیر(ص) (اینها خیلی مهمه، اینهایی که دارم میگم. ببین، من کی توی یه صحبتی این جوری تأکید کردم؟) حضرت امیر(ص) میفرماید (نهجالبلاغه بخونید چی میگه)، حضرت میفرماید که: «ما جنگ که میشد، خیلی سخت بود، چکاچک شمشیر بود. ما از اونها میکشتیم، اونها هم از ما میکشتند. فکر نکنید ما برتر بودیم، برابر. وقتی خدا حسن نیت ما و صدق نیت ما را میدید، جریان عوض میشد. یعنی اول جنگ در میگرفت. صدق نیت ما چی؟ اثبات میشد. بعد خدا ما رو یاری میکرد، با امدادهای الهی. ۳۱۳ نفره توی بدر فلان کردیم.»
بسیاری امروز، جدی میگم، خدا رو دست بسته میدونن. امام (ره) وقتی ناوهای آمریکایی اومدند توی منطقه، امام (ره) گفت: «بزنید!» امام (ره) موحد بود به معنی واقعی کلمه. امام خمینی (ره) گفت: «بزنید!» گفتند: «آمریکایه امام!» میفهمی چی داری میگی؟ فحوای حرفشون این بود. میگفت: «میگم بزنید!» من خاطرات یک بنده خدایی رو داشتم میخوندم، دیدم ۵ بار، ۷ بار، چقدر امام (خودش گفته که امام) هی به ما گفت: «بزنید اینها رو! نترسید! خدا با ماست.» این «خدا با ماست» رو اینها اعتقاد ندارند. خدا با ماست. چه جوری با ماست؟ باید روشش رو برای من تعیین کنی…
اینها ریشههای نفاقه. چه جوری؟ بابا! اگه خدا میگه به من توکل کن، خب یعنی همین دیگه. نه، چه جوری؟ آهان، اگه موشک فلان داشتیم، بمب بهمان داشتیم، شوروی هم بیاد پشت سرمون،
دقیقه ۵۵ تا ۶۰
آره میزنیم. خب، این که شد شرک که! دیدید میگم کفر و شرک و نفاق، ریشهاش یکیه؟ اون که بله، عمهی من هم بود میزد که. هنر کردی؟
کرهی شمالی رو الآن انداختنش جلو، با آمریکا سرشاخ بشه. آمریکا رو تهدید اتمی میکنه. کی؟ چین و روسیه پشت سرشن. الکی جلو میگن، این کارها رو نکنی ها! که به آمریکا بگن: «ببین، نگاه کن، ما هم کرهی شمالی رو داریم ها! بهت حمله میکنه؟» آره، کرهی شمالی. بارک الله! عجب جیگری داره کرهی شمالی! عجب توکلی داره کرهی شمالی! ها؟
نه، این حرفها نیست… این نگاه «یَدُ اللّهِ مَغْلُولَهٌ» (مائده/۶۴)؛ «دست خدا بسته است»، غالب افرادی رو که ما توی جامعه میبینیم گرفته. یعنی همه میگن خدا. به بچه میگی: «ازدواج کن»، میگه: «چه جوری؟ کو پول؟»
آقا! من یک چیزی به شما میگم، خیلی خطرناکه! یعنی عین عبارتیه که حضرت آیتالله جوادی آملی میگه: «اگر کسی علیت معنوی رو قبول نداشته باشه، خیلی اوضاعش خرابه ها!» علیت معنوی یعنی چی؟ یعنی یه سری مسائل هست. چی؟ علت معنویه برای… «آقا! فلان گناه رو بکنید، زلزله میشه». «آقاجون! یعنی چی؟» ببین، اگر این رو خیلی راحت قبول نمیکنی، ریشههای نفاقه. برای همینه هی میگم، میگم: آقا! [نفاق] مبتلابه خودمونه.
یعنی چی؟ آقا ما یه جایی رفته بودیم، یه طرحی برده بودیم برای زلزله، که یک سری جک و جونورها هستند زلزله رو تشخیص میدن. اینها هم به خاطر اینکه ظاهرا صدای این گسلها رو میشنوند، موقعی که دارند جا به جا میشن، توی اون دسیبلی (decibel)، توی اون اندازهی فاصلهی صوتیای که اینها میشنوند، گوشهاشون… خب؟ اینها تشخیص میدن، وگرنه این به خاطر حرکت و این جور چیزها نیست. پرنده صبح تا شب روی شاخه داره تکون میخوره. بعد ما طرحمون این بود که این ادارههای هواشناسیای که توی کل کشور داریم، به هر کدوم، (یعنی هزینهی خیلی زیادی هم نمیشد) ۲، ۳ تا حیوون هم بدیم، چی کار کنند؟ نگه دارند. بعد اینها یک دکمهی هشدار داشته باشند، به یک مرکزی توی تهران وصل بشه، و اینها اگر دیدند این جک و جونورها امروز یه خرده ناآروماند، و اون نکاتی که گفته شده بهشون، مثلا دارند انجام میدن، این دکمه رو بزنه. بعد اون کسی که توی تهرانه، یهو میبینه اِ! ده تا آلارم از یک سمت کشور داره میاد. خب، بعد گفتیم آقا! این هم مثلا وصل بشه به مخابرات (یه نرم افزار میخواد، خیلی ساده)، تلفنهای اون منطقه زنگ بخوره، به مردم بگه: «برید از خونهها بیرون!» بعد من این رو ارائه دادم، حالا از این کارها توی مؤسسهمون هم میکنیم.
بعد من این روتا ارائه دادم، اینها خیلی خوششون اومد. گفتند: «عالیه آقا!» گفتم یک طرح دیگه هم دارم، این خیلی مهمه. گفتم گروههای امر به معروف و نهی از منکر هم توی تهران باید شکل بگیره. بعد گفت برای چی؟ گفتم به خاطر اینکه روایت داریم که وقتی امر به معروف و نهی از منکر بمیره، توی یه جامعهای زلزله میاد. یارو ریش داشت، عین خودم انگشتر عقیق داشت، خندید به من! منافق بود (حالا فیلمم رو هم میبینه، به درک!) به خدا منافق بود. قبول نداشت این حرف پیامبر(ص) راسته. اون چیزی رو که میدید قبول داشت. این، ویژگی منافقانه.
روایتهاش رو براتون میخونم. منافق بود. ریشههای نفاق اینه آقا! میگه زنا توی یک جامعهای زیاد بشه، مرگ فجعه زیاد میشه. مرگ فاجعهای مثل تصادف. نه اینکه کسی که تصادف کنه زناکار باشه، نه. اصلا این نوع مرگ چی میشه؟ پیاده میشه. این رو کسی قبول نداشته باشه، این مشکل داره ها!
اگر شما، در همین حد بهتون بگم، چون اگر کسی (این رو بگم و عرضم رو جمع کنم، وقت گذشته)، اگر کسی علیت معنوی رو قبول نداشته باشه، اصلا کلا باید اسلام رو قبول نداشته باشه؛ چون بسیاری از اصول دین ما علیت چی داره؟ معنوی داره. اصلا از نکات اصلی دین ما، علیت معنوی داره.
یک جریان خطرناکی از اول انقلاب بود، مسلمون هم بودند و هستند. اینها خدا رو چی میدونند؟ دست بسته. به خدا قسم! خدا رو دست بسته میدونند. میگن یعنی چی؟ مگه میشه آقا؟ چه جوری؟ خب، درد اینجاست که یک نفر بیاد برای خدا تعیین بکنه که تو باید این جوری با اینها… خدا میگه آخه به تو چه؟ من دوست دارم این جوری اینها رو نابود کنم.
چند بار امدادهای غیبی رو ما توی همین انقلاب خودمون دیدیم؟ آقا! میدیدی فشارها سنگین میشد، وحشتناک میشد، وحشتناک میشد… هی به ما میگفتند: «آقا! ۶ ماه دیگه تمومید، ۶ ماه دیگه تمومید». از همون ۲۲ بهمن ۵۷ گفتند شما چی؟ ۱ ماه دیگه، ۶ ماه دیگه تمومید. ۳۷ ساله گذشته. ما ۳۷ ساله شدیم. امروز ۳۷ سالمونه ها! یه سنیه برای خودش، به چل چلیمون نزدیکیم.
دقیقه ۶۰ تا ۶۵
بابا! مگه میشه؟ این شورویه، اون آمریکاست… بعد میبینیم عجب! چه برهههایی این آدم انتخاب شد، دقیقا باعث شد که غربیها یه تحلیل غلطی بکنند، بر مبنای اون تحلیل غلط یه وقت مثلا حملهی نظامی نکنند. بعد چی چی چی… میدیدی خدا چه جوری داره اینها رو بازی میده.
آیهی قرآن؛ خیلی این آیه رو دوست دارم. این رو از من میشنوید، اونهایی که مسئولیتی دارند، مسئولیت مهم، همهمون مسئولیم، اما منظور مسئولیت اداری چیزی اینها دارند، این آیه رو بنویسند، بزنند جلوی چشمشون، روبه روی میزشون. یه آیهای داریم میگه: «وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ».(آل عمران/۵۴)؛ میگه: «اونها تدبیر کردند، خدا هم تدبیر کرد. خدا بهترین تدبیرکنندگان است.» اما یه آیهی دیگه داریم خیلی از این خوشگلتره. میگه تمام مکرشان را کردند: «وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ» (ابراهیم/۴۶)؛ «مکرشون توی مشت منِ خداست.» اینجوری باید نگاهش کنیم. خدا مثل… گفتم، مثل یک حریف قدره. میگه تو تاس بنداز و هرجوری دوست داری بازی کن، من با بازی تو بازی میکنم. چقدر این آیهها خوشگله!
حضرت امیر(ع) میفرمود، توکل میکردیم، وگرنه ۳۱۳ نفر رفته بودیم، هیچ چی نداشتیم. شمشیر شکسته، چوب، سنگ میزدیم. اونها تا دندون مسلح بودند. اول هم اونها حمله کردند، ما هم شروع کردیم. خدا دید اومدیم، نه اینها… بعضی گفتند… میدونی منافقها، میدونی چی کار کردند؟ توی جنگ بدر گفتند که: «ما توی مدینه میجنگیم». بهانهشون بود دیگه. بیرون نمیآییم. پیامبر(ص) میفرماید: «ما باید بریم بیرون». گفتند: نه… نه همین بدره، احد نه، احد به کنار. باز اون احد، ماجرای تنگهی احد یه چیز دیگه است. میگفتند: «نه، ما باید توی مدینه بجنگیم». به بهانهی اینکه پیامبر(ص) میخواد جون مسلمونها رو چی کار کنه؟ هدر بده و به کشتنشون بده، توی مدینه موندند، عدهی کمی با پیامبر(ص) آمدند.
آره، یه اصلا وضعی بود. اصلا سپاه اسلام، میخونی خندهات میگیره. یه ۲، ۳ تا سوار داشتند و شمشیر شکسته و چوب! با چوب رفتند بجنگند… حضرت امیر(ع) میفرماید: «وقتی صدق نیت ما رو دید، گفت حالا شما ۳۱۳ نفر جلوی ۱.۰۰۰ نفر نیستید». شما خدایید و ۳۱۳ نفر. اونها هم هرکی دیگه حالا میخوان باشند. چی کارشون کرد؟ ۷۰ تاشون کشته شدند، ۷۰ تاشون هم اسیر شدند. پیامبر(ص) یه مشت خاک برداشت، این جوری پاشید سمتشون. آیه شد دیگه: «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى» (انفال/۱۷)؛ «تو نبودی که پاشیدی که؛ خدا پاشید.» درسته؛ دست تو پاشید (این هم بحثیه که وهابیها نمیفهمند، مشکل دارند باهاش، آیهی قرآنش) «دست تو پاشید.» وقتی این خاک رفت توی چشمهای اینها، همین یک مشت پاشید، یه مشت خاک بپاشی تا دم اون دوربین بیشتر نمیره. اصلا یه جوری شد، این شنها رفت توی چشم اینها، نتونستند ببینند. اینها هم تاختند ها! مردونه. این اوج توکله. میدونی چرا؟ چون دیگه جون دیگه وسطه، درسته؟ این توکل نیست؟
توی جنگ خودمون هم همین بود. میگفت آقا! تو باید با ۲۰ نفر جلوی این همه وایستی. همین شهید نوروزی توی عراق، ۲ نفره جلوی ۳۰۰، ۴۰۰ نفر آدم ایستاده بودند. همین الآن داره این اتفاق میافته. جون وقتی بیاد وسط، اینجوری نشون میده. صدق نیت چی؟ دیده میشه. این نفاق اصغر، نفاق صغیر، این از ویژگیهاش گفتم چیه؟ اینه که آدم خدا رو دست بسته میبینه.
خدا میگه که آقا! برای خونه، برای ازدواج، برای بچه توکل کنید، برید جلو. بعد میگه آقا! من ازدواج کردم، اما هنوز پس چرا این جوریه؟ میگم تو توکل نکردی که. تو همین جور چسبیدی، یه سانت، یه سانت همین جوری هی داری، آره، طناب رو ول میکنی ببینی چه خبره. به درد عمهات میخوره. عقل معاش باید داشته باشی، یعنی دودوتا چهارتات رو بکنی، زحمتت رو باید بکشی. یه علی(ع) باید بره بایسته جلوی عمروبن عبدود – لعنه الله علیه، بر اون پهلوان و مشرکین- باید یکی اون جلو بره بایسته، جنگ رو شروع بکنه. در این شک نکنید. خب، باید ۳۱۳ نفر راه بیفتند و نباید بگن حالا که دیگه دست خالی بریم و حضرت پیغمبر(ص) هم بهش میگیم مثل موسی(ع) یک عصایی بندازه اژدها بشه. نه! آقا میگه من دست خالی برم بهتره یا چوب بردارم؟ چوب بردارم. داره نهایت سعی خودش رو… چی؟ میکنه. بقیهاش با اوست. این کار رو بکنید، ببینید نتیجه میگیرید یا نه؟
پس میبینید اگر این کار رو نمیکنید، میدونید آثار چیه؟ نفاق. دیدید چقدر خطرناکه؟ دیدید توی جامعه ریشه انداخته؟ دیدید میشه فرهنگ اجتماعی؟ برای همین، نفاق کوچکتر خیلی خطرناکتره؛ چون نفاق اکبر تابلویه، مثل جاسوسهایی که اومدند توی دین نفوذ کردند.
خب، سرتون رو درد آوردم، عذرخواهم.
استفاده میکنیم از مداحی برادرم حاج آقای قربانی، با سه صلوات بر محمد و آل محمد.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن (عج) که صد البته نزدیک است.