موضوع سخنرانی : نماز (۱)
عنوان بخش ۱ : نحوه بحث در مورد اعتقادات (نماز) در دنیای امروز
ص (۸۲) اعراف (۱۶) فاتحه (۶)
دقیقهی ۰ تا ۵
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللّعِینِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوَلَایَهِ مولانَا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین»
۱ – عرض سلام، ادب و احترام دارم خدمت شما بزرگواران، عزیزان، از اینکه در خدمتتون هستیم، خداوند متعال رو شاکریم.
نگاه حقیر به نماز یه خرده، متفاوته. چند وقت پیش یکی از دوستان یک سخنرانی از حاج آقای پناهیان، برای ما پخش کرد، سال ۸۵ بوده، مشهد، من خیلی خوشحال شدم، چون بسیار دیدم شبیهه، این نگاهی که من حتی بدون شنیدن اون سخنرانی بهش رسیدم، چون نگاه بنده یه نگاه کارنامهایه، نتیجه گرفتنه.
ببینید عزیزان! ما یه سخنرانیهایی داشتیم در مورد صهیونیسم و امثالهم، اما نکته جالب بدونید که، در نظرسنجی که شده بود از دانشجویان، بیشترین تأثیری که از صحبتهای ما گرفته شده بود، اون چیزی که نظرسنجی نشون داد، برای خود بنده هم جالب بود _اصلاً فکرش رو نمیکردم_ این که تعداد زیادی از دانشجویان، زده بودن: «یا ما نمازخوان شدیم، یا نمازمون اولوقت شده» این خیلی برام جالب بود؛ خب من مستقیم در مورد نماز هیچ گاه صحبت نکرده بودم. دلیلش چی بود؟ به خاطر این که همون عقیدهای که دارم، این نگاه نتیجه گرفتن از یک بحث… شما ببینید ۸ ساعت، ۹ ساعت، ۱۰ ساعت، توی دانشگاه، مثلا فرضاً اون که حالا سیدیش (CD) زیاد پخش شده، علامه طباطبایی صحبت شده، ۵ دقیقه، نهایتاً ۱۰ دقیقه نهایتاً در مورد نماز داره صحبت میشه، چون جای جاشه اثر میذاره، چون در بهترین موقع اون بیان شده.
فلذا کلاً در مورد این که در مورد توحید، در مورد نماز، و مسائلی از این دست، جلساتی مجزا گذاشته بشه، این جلسات رو بسیار بسیار سنگین میدونم، یعنی واقعاً شنوندهی خاص میخواد، واقعاً شنوندهی خاص میخواد. صحبت کردن از توحید به این سادگیها نیست، یک جلساتی بگذارید شما در مورد توحید صحبت بکنید! برعکس ما مواردی بوده که شما دیدین سلسله جلساته برای توحید، غرق در برهانها و دلایل و این جور چیزها شدن، تازه شبهه هم چی کار کردن؟ به وجود آوردن. یا یه سری شبهات رو چی کار کردن؟ زنده کردن. اگر طرف در عمل، در زندگی خودش، خدا رو هی متذکر میشده به خودش، هی خدا میدیده، هی خدا میدیده، هی خدا میدیده، باز با بردن فرد به یک سری مباحث، شما میبینید که این زنده میشه براش و مسائلی که براش قبلش آرام گرفته بوده رو دوباره شما چی کار میکنی؟ به قولی حالاییها باهاش ور ﻣﯽرید. خب این از یک جهت میبینید شما اون نتیجهای که مدنظر شماست نگذاشته، خب در مورد نماز هم همینه، یعنی مخاطب خاص میخواد.
ببینید عزیزان! امروز بحث دنیا، بحث اجتهاده. این یک حقیقتی است، ما نمیتونیم از این کنار… مردم رو نمیشه توی مرزها گنجوند. امروز همه مجتهد میشن برای خودشون. مجتهد در علوم مختلف، شما نمیتونی جلوی اظهارنظر رو بگیری، شرایطی فراهم شده که او به سادگی اظهارنظر میکنه، بدون اینکه حتی هویت حقیقیش فاش بشه! شما با تابوها هم دیگه نمیتونی کسی رو نگه داری، بگی: «اینها تابویه، اینها خطوط قرمزه». نمیتونی، شرایطی فراهم شده که خطوط قرمز رو به راحتی در مینورده. امروز اصلاً ما باید ببینیم آقا هدف ما از جمهوری اسلامی چیست؟ آیا افرادی که در داخل ایران زندگی میکنند و باید به این یک سری از مسائل اعتقاد داشته باشند؟ یا نخیر، آن آقای فرانسوی که تشیع میاره، اعتقاد پیدا میکنه به جمهوری اسلامی، او میتونه پاشه بیاد اینجا؟ اگر بیاد میذارید رئیس جمهور بشه؟ میذارید؟ بحث ما منطقهای است یا فرامنطقهای؟ نه به خاطر مسائل امنیتی ﻧﻤﻲگذارند. باید حتماً ایرانی باشه طرف؛ ما داشتیم اصلاً اوایل انقلاب یکی از نامزدهای ریاست جمهوری، به خاطر اینکه تمام ایرانی نبود _حالا با اسمش کار ندارم_ خب رد صلاحیت شد ایشون.
در مورد مسائل توحیدی هم امروز اینه، در مورد تمام اعتقادات اینه، به سادگی به چالش کشیده میشه اینها. و اون جریانی که در غرب اتفاق افتاد در قرن ۱۶ میلادی با روی کار آمدن (خدمت شما عرض بکنم) رفرمیستها (reformist) پروتستانها، فضای بسیار باز برای یهودیتی که جرأت صحبت کردن نداشت به صورت علنی فراهم شد و آمد خودش رو چی کار کرد؟ علنی کرد. اومد صحبت کرد، امروز شما این فضا رو در کل دنیا میبینید،
دقیقهی ۵ تا ۱۰
این بحث جدی است آقا! شما نمیتونی با گذاشتن یه سری سرپوشها و تابوها و خطوط قرمز جلوی طرف رو بگیری، تا او با دلش به این نرسه، گوش نخواهد کرد. ما گول بزنیم خودمون رو؟ در مورد بحث نماز و…
ببینید این یک بحث کلی و به قول عامّ حقیر در مورد اعتقاداته. «آقا خدا وجود دارد یا ندارد؟» شما برید ببینید توی سایتها چه خبره. ما سایت مستهجن داریم، که بدل سایت آویزون آمد سرکار، که این یکی سایت رو من بهش میگم سوپرمارکت (super market)! که علاوه بر بحث به قول خودشون سکسولوژیشون (sexology) یک بخش جدایی دارن اصلاً به عنوان بررسی ادیان، که شما میری اونجا تنها دینی که داره چوب حراج بهش میخوره، چوب محک بهش میخوره، فقط اسلامه. یعنی اسم داره ها! یهودیت، مسیحیت، بودیسم، فلان، توی اونجا یک صفحه، دو صفحه هم نیست، یکی دو تا مطلب هم نیستش، انگار یه فضایی فراهم شده که اینجا… یعنی حتی در قالب یک سایت پورن (porn) هم شما میبینید که دارن چوب محک میزنن.
حالا سخن اینجاست! آیا ما باک از چوب محک خوردن داریم یا نه؟ ما میترسیم از محک خوردن؟ ما میترسیم از پرسیده شدن؟ خیر. خب بنده من میرم توی تمام دانشگاهها، دانشگاههایی که خیلی از آقایون ﻧﻤﻲرن، ما میریم اونجا داد و بیداد میکنیم میگیم: «هر کی راست میگه پاشه بیاد اینوَر تریبون حرف بزنه» ما خیلی کارمون درسته؟ خیر، باز هم خیر. نه تکیهگاهمون محکمه، میدونم به کوه تکیه دادم، به رَدم تکیه دادم. امروز در مورد خیلی از اعتقادات باید ما نگاهمون این طور باشه.
در مورد اعتقادات متأسفانه رفتارها و اون فضای دید و اون بُعدی که برای جوان به وجود میاد عموماً حداقلی است. آرام آرام میخوام به بحث نماز وارد بشم.
«پسرم نمازت رو بخون». «برای چی باید نماز بخونم؟» میگرده میخواد حالایی صحبت بکنه: «نماز ورزشه» سر صبح بلند میشی استخونهات گیر کرده، اول یک دست و صورتت رو میشوری بهداشته، بعد میای سر صبح ورزش صبحگاهیه دیگه. کی قبل از نماز صبح، صبحونه میخوره؟ خداییش؟ دیدی خود ورزشه! بعد میگیری میخوابی. بعد من باید در مقابل این پاسخ داشته باشم برای آن جوانم که میگه: «منی که فول کنتاککارم لازمه این ورزش جزئی درب و داغون کج و کوله تو حالت خواب که اصلاً نمیدونی چیه و انگار دون پاشیدی رو زمین داری انجام میدی رو انجام بدم؟» «منی که هر صبح ساعت ۵ پا میشم تا ساعت ۷ صبح میرم کوهنوردی، میرم پیادهروی، میرم میدوم، میرم جامپینگ (jumping) ﻣﯽکنم، نمیدونم چی، چی، چی، همه اینها… و وقتی برمیگردم یک بار قشنگ دوش میگیرم و فقط از اینجا تا مرفق و از نمیدونم صورت و نمیدونم چی و چی و چی، چی و اینجور چیزها رو… من کلاً میشورم، با صابون هم میشورم، سر و صورت و بدنم رو، من نیاز داره این بهداشت رو انجام بدم که شما سر صبح یه آبی میزنی؟ اون آب هم ترجیحاً گرم استفاده میکنی که خواب از سرت نپره، بعدش دوباره بتونی بخوابی.»
اگر این نگاههای حداقلی باشد عزیز من! ما هیچ گاه پاسخگو نخواهیم بود. در حالی که نماز والله، بالله اینها نیستش، اینها نیست. اما همهی اینها رو؟ داره. یک جزئش هم میشه بله، نگاه جزئی و بسیار کوچیک به بحث ورزشی نماز داشت، نگاه بهداشتی داشت خیلی عمیقتر از این که چی؟ نجس نباید باشی، لباست پاک باشه، اون مهرت این ویژگیها رو داشته باشه، «النَّظَافَهُ مِنَ الْإِیمَان» بوی عطر بدی، قبلش مسواک زده باشی، نه همین جوری یک آب گربه شور کردن نیستش. یه آب به سر و صورتت بزن بیای. این نگاه حداقلی امروز متأسفانه، متأسفانه چی کار کرده؟ پدر ما رو درآورده! کسی نماز رو میفهمه که شأن انسان رو فهمیده باشه، شأن خدا رو فهمیده باشه، شأن این رابطه رو فهمیده باشه، و از دشمنانی موسوم به شیاطین باخبر باشه، بدونه شیطانی سوگند خورده «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» (ص/۸۲)؛ «به عزتت قسم نمیذارم یکی از اینها توی این صراط مستقیم بره همهی اینها رو گول میزنم» «لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَ» (اعراف/۱۶) میشینم» لام، لام تأکیده، الفش اونجا اونجا تأکیده، نون مشدد آخرش تأکیده، سه بارش داره میگه. سه بار داره قسم میخوره. شده بگه «به حضرت عباس، به حضرت عباس، به حضرت عباس میشینم سر صراط مستقیم بببینم میتونی بری.» همون صراط مستقیمی که سر نماز به من یاد دادن بگو «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» (فاتحه/۶)
دقیقهی ۱۰ تا ۱۵
آیا میدونه اصلاً کجای این جریان هست؟
حالا نتیجه رو متوجه میشی که چرا توی جلسه فلان بنده در مورد خداشناسی، انسانشناسی و دشمنشناسی، پنج دقیقه در مورد نماز بحث شده بیشترین اثر رو گذاشته بوده، از کل بحث. آمدن گفتن: «آقا این مباحث فلان میکند، بهمان میکند» نظرسنجی صورت گرفت در سایت که «شما دوست دارید فلانی کدام مباحث رو بگه؟» ۷۰ درصد زده بودن مهدویت. دشمن رو شناختیم خب حالا بریم میخواهیم خودمون رو بشناسیم. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» اول ۱۰۰ تا لعن بعد ۱۰۰ تا صلوات به قولی سلام، اینها بحثی است دیگه، اینها باید پیگیری بشه.
ببینید این که فکر نکن، این که به این سمت نیا، تو دنیای امروز جوابگو نیست، به خدا نیست.
عنوان بخش ۲ : لزوم مخاطب شناسی در مسائل اعتقادی (نماز)
نساء (۴۳) عنکبوت (۴۵) بقره (۲۷۷) بقره (۲۰۱) اخلاص (۱)
۲ – نکتهی دیگه اینکه، عزیزان زبان جوانان ما تغییر کرده. شما میشینی، حرف حساب هم داری میزنی، اون بنده خدا هم دوست داره گوش کنه، منتها شما داری فیلیپینی براش صحبت میکنی! او اصلاً نمیفهمه شما چی میگی! اگر در جمعی که دینمدار هستن شما برید بگید که آقا عبدالله یعنی بنده خالص خدا، بنده خاص خدا شده، عبد خدا شده، امروز تو لسان جوونها این مسأله نیست. اینها بخوان یکی رو مسخره کنن میگن: «عبدالله»! فلذا وقتی یک نفر میره سخنرانی میکنه واسه این دسته از جوانان، که کم هم نیستند، کم هم نیستن، میره صحبت میکنه، باید زبان امروز اینها رو بدونه. مخاطبشناسی، پس اصل اساسی بوده که تا حالا صورت نگرفته. برای کی داری صحبت میکنی؟ من والله بسته به نوعی که کجا بخوام صحبت بکنم بحثم فرق میکنه. من سخنرانی که اینجا دارم خیلی تفاوت داره با سخنرانی که توی یک دانشگاه دیگه داشته باشم. برای بچه دانشآموز داشته باشم، دختر باشه یا پسر باشه، استاد دانشگاه باشه یا فلان باشه. و باید هم فرق بکنه. اگر فرق نکنه، شما خودت یک شأنیتی برای خودت نگه داشتی اون بالا، «آقا شما هم بیاید بالا من رو درک بکنید.» اما میبینیم آقا اینها نمیخوان بیان. فلذا بیایم یه خردهای ما بریم پایینتر و اینها رو درک بکنیم، بعد میکشونیمشون بالا، میاریمشون بالا، با خودمون میاریمشون بالا.
حضرت رسول (ص) و قرآن عزیز ما، تو یک مرحله مشروب رو حرام نکرد، فراموش نکنید، مخاطبشناسی داشت، میفهمید برای کی داره کار میکنه. اول میاد میگه که: «از خوراکیهای پاک… شما میتونید از انگور، هم خوراکی پاک تهیه کنید، هم مشروب». پس مشروب، عرق مقابل چیه؟ خوردنیهای پاکه. ببینید این توی ذهن اثرش رو میذاره، چه قدر روانشناسانه داره کار میکنه! توی مرحله بعد میگه: «لاَتَقْرَبُواْ الصَّلاَهَ وَأَنتُمْ سُکَارَى» (نساء/۴۳) ، این همه صلاتی که در موردش صحبت شده در قرآن، نماز، نماز، نماز، هم «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ» (عنکبوت/۴۵) فلان، فلان، فلان، «وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ» (بقره/۲۷۷، توبه/۵، توبه/۱۱،…) هرجا این جوری صحبت شده، یهویی میگه که «آی آی آی، مشروب خوردی سراغ نماز نیا ها!» فلذا باز طرف یه خرده این دفعه جدیتر میبینه، یا خدا، یا؟ مشروب. همینجوری مرحله به مرحله پیش میره، تا آخر دیگه تحریمش میکنه! توی آیه داریم که میگه: «قمار و مشروب برای شما هم منفعتهایی داره هم مضراتی، اما مضراتش بیشتره. نخورید، انجام ندید.» دیگه خدا دروغگو که نیستش. امروز میگیم: «آقا چرا مشروب میخوری؟» «برای کلیه خوبه»! میشنویم ما اینها رو از جوونها. میگه: «برای کلیه خوبه»! حالا من همونش هم بحث دارم که برای کلیه خوبه یا نه، خوب نیست ها! خب؟ اما حالا گیریم که اون چه که شما هی میفرمایین برای کلیه چی باشه؟ خوب باشه، خب صد جای بدنت رو داره درب و داغون میکنه که! اون رو نمیبینی؟
خب شما میبیند مثلاً سیبی در اسلام سفارش شده که در میان میوهها بیشترین الکل رو داره، منتها الکل چی؟ درست، و اون چه که به بدن آسیب نمیرسونه، نه اون الکلی که تمام سلولهای خاکستری مغرت رو داره از بین میبره، سلولهایی که قابلیت بازسازی رو نداره، کمبود حافظه میگیری. (خدمت شما عرض کنم) بیماری ام اس (MS) ﻣﯽگیری، دستگاه گوارشیت رو به هم میزنه، آبروت رو میبره، هزار هزار مشکلی که…
یه بنده خدا یه مقالهای نوشته بود، ۲۷ تا ایراد فقط از مشروب برای دستگاه گوارشی گرفته بود، خب حالا یک کلیه به قولی به ذهن شما رسیده. متأسفانه میبینید یه همچین نگاهی رو شما در قدما هم میبینید، رساله نوشتن در مورد شراب، حالا ما اسم نمیاریم. نه در میان روحانیون ها! خیر.
فلذا من خواستم اینکه این مردم رو بتونی بشناسیم، بدونی نیازش امروز چیه؟ حالا اون نیاز رو درک کردی، باریک الله، میخوای بهش برسونی، رویه و روش رساندن بهش چیه؟ از چه زبانی؟ یا به او فارسی،
دقیقهی ۱۵ تا ۲۰
یا به او فارسی یاد بده یا خودت فیلیپینی یاد بگیر. (حالا یه فیلیپینی هم افتاد سر زبون ما همین رو بگیریم و بریم). (قصد توهین به هیچ زبانی نداریم ها!) زبان دیگری یاد گرفته این بچه. شما اگه میگی «ف، فرحزاد، او میگه ت، تورنتو». چون در این فضاها هم فردی که میخواد در مورد نماز صحبت بکنه نبوده. میدونید چی میگم؟ این بنده خدا حق داره ها! نبوده اصلاً توی این فضاها، اصلاً نبوده. این توی یه خانوادهی مذهبی بوده، بچهاش سر صبح بلند میشه نماز میخونه، خانومش نماز میخونه، دخترش نماز میخونه، خودش… نماز جماعت دارن تو خونه. میرن مسجد، «لاصلاًه الرجال مسجد الا فی مسجد…، الصلاه جماعه حتی علی رأس الزوج…» اینها توی خونههاشون پلاکارت شده، زدن رو در و دیوار. حالا بیا به این بگو که آقا نماز نمیخونه، میگه: «چه بیشعوری است این نماز نمیخونه»! خب بابا درک نکرده فضای تو رو، تو هم فضای او رو درک نکردی. آیا حالا شما میخوای بری سخنرانی کنی واسه کی؟ واسه کسی که نماز میخونه، میخوای بری کیفیتش رو ببری بالا یا واسه کسی که اصلاً نماز نمیخونه؟ مخاطبشناسی صورت نگرفته. همین الآن مثلاً فرمودن که «آقا این فیلم میخواد پخش وسیع بشه». من تنم لرزید. خب من با چه زبونی صحبت بکنم؟ من میخوام نمازخونها کیفیت نمازشون بره بالا، یا کلا بینمازها بیان نمازخون بشن؟ فرق میکنن، دوتا گروه، دوتا دستهی مختلفاند، برای این باید از ابتدا بیای بحث بکنی خیلی از مسائل رو.
مسألهی اساسی در نماز… اگر ما نماز رو نشان عبادت میدونیم، غیر اینه؟ تا میگم «بیا برو…» «داره نماز میخونه» داره چی کار؟ «داره عبادت خدا رو میکنه». همین رو میگن دیگه؟ یعنی امروز نمود و نماد عبودیت خدا چیست؟ نمازه دیگه. آیا عبادت فقط نمازه؟ خیر. نگاه به چهرهی پدر مادر چیه؟ نمازه، عبادته، عبادته. یک ساعت تفکر عالم بهتر از سالها جهد عابد. خب این قیاس رو انجام میده… ما حتی این مسئله رو نفهمیدیم، اگر یک جوانی محاسن داشته باشه، (خدمت شما عرض بکنم) یک سری ظواهر دین رو، دین یک ظواهری داره دیگه، یک آدم دینمدار مشخصه داشته باشه، آیا شما به او میگین: «بچهی مؤمنی است؟» اگر یک نفر تمیز هم باشه بهش میگی: «بچه مؤمن؟» میگیم یا نمیگیم؟ نمیگیم. یک نفر رو ببینیم چقدر بچهی تمیز، بوی عطر میده، مثل خیلی از این مسجدها نیستش که شما میری باید دعا دعا کنی که این جلوییت بنده خدا یه خرده نظافت رو رعایت کرده باشه وگرنه بری توی سجده دیگه اون سجدهی ابدیت میشه، دیگه بیرون نمیای، بالا نمیتونی بیای. یه شوخی هم کرده باشم، بوی کته میده بعضی از اینها جورابهاشون.
چی شده آقا؟ این بحث رو من باید بتونم درک بکنم، عبودیت یعنی چی؟ عبادت یعنی چی؟ بله، از خود بنده بپرسید دستم رو میبرم بالا میگم: «دارم.» نماز، نمود عبادته. یه نفر اینجوری نشسته الآن نمیدونی داره به چی فکر میکنه، در نوع عبادتش شک داری. درسته؟ اما یه نفر اگه داره نماز میخونه میدونی داره عبادت میکنه. حالا پس این چون شد نماد عبادت ویژه شد، ویژه شد. فقط تنها ویژگیش این نیست ها! یکی از ویژگیهای خاص نماز و ابتداییترینش که توی چشم میاد اینکه نماد عبادته.
شما آقا یه سؤال از شما میپرسم. شما بیا خدمت شما عرض بکنم که، اهل سنت مکفّف میایستند، دستهاشون رو اینطوری میگیرن. باز اون هم فرق میکنه ها! مالکیها دستهاشون رو میندازن و بسته به زیر ناف باشه، بالای ناف باشه، صدری باشه، روی سینه باشه، تفاوت داره. حاضری شما بگن: «آقا ما ۱۰۰ میلیون بهتون بدیم، بیاید یه نمازی بخون مثلاً دستت رو اینجوری بگیر؟» میگه: «نه نمیگیرم». به اون اهل سنت هم بگی: «دستت رو بنداز نمیندازه». میگه چی؟ «این نماده، نماده»! مگه من… ببینید چون بروز و ظاهر این عبودیت رو شما در این شکلش میبینید، اینجا میایستید میگید: «نخیر، من این رو نمیذارم تخریب بشه». او هم نمیذاره، او هم راضی نیست. در حالی که از نگاه اهل سنت این چندان اهمیتی هم نداره، بلکه وجوب هم نداره، چیه؟ اصلاً مستحبه. ما گفتیم یکی از فرقههای اهل سنت، یه شاخهی اهل سنت، مالکیها اصلاً دستهاشون رو میندازن. اما چی میشه؟ اینجا چون نماد مذهبش میشه. این ویژه میشه این بحث. بعضی چیزهایی که تو چشمند چیاند؟ ویژه میشن.
در مورد حضرت ابوذر (رضی الله) آمده که… (خدمت شما عرض بکنم)
دقیقهی ۲۰ تا ۲۵
بیشترین عبادتی که علاوه بر… (نماز رو بذارید کنار ها! خب؟) چی بود؟ تفکر بود دیگه. خب، من در کنار این نماد عبادت آیا اومدم شکلهای دیگری از عبادت از دین رو بگم؟ بعد نگاه کنید او وقتی منِ نمازگزار رو میبینه که سر نماز آدرس میدم، تلفن میگیرم، حرف میزنم، در آیفون برمیدارم، میذارم، گریه میکنم، میخندم، اشک میریزم، جا عوض میکنم، راه میرم، مثل روی ریلم! به قول این فیلمبردارها حرکت پَن (pan) انجام میدم، حرکت چی انجام میدم. خب میگه: «این چه جور عبادتیه؟» انگار رو صحنهی تئأتر داره طرف کار میکنه. ناراحت میشه! «اَللهُ اَکْبَر»! اصلاً کامل شش دنگ حواسش به بیرونه. یک عادتی رو داره چی کار میکنه؟ خم و راست میشه انجام میده.
یه استاد ریاضی داشتیم توی دبیرستان، خدا حفظش کنه بنده خدا رو، اگه هست. ایشون میگفت: «رفتیم پیش یکی از علما، یکی از روحانیون بزرگ در تبریز. به ایشون گفتیم که حاج آقا اگه میشه به ما بگید، این نمازمون، چیجور آدمی هستیم؟» گفت «ببین نمازت چطوره؟» گفتم: «خب نماز میخونیم فلان». گفت: «حواست هست؟» گفت: «سعی میکنیم فلان». گفت: «عیبی نداره یک هفته قنوت نرو». گفتم: «قنوت! مگه من میفهمم نمازم خوبه؟ آدم خوبیام؟» گفت: «بله». گفتم: «گرفتی حاج آقا؟ یه کدی به ما بده بریم و…» دیدید ما دنبال سرمنشأ و سراصل و سرچشمهایم. «یه چیزی به ما بگو حل بشه، اذیتمون نکن بابا!» گفت: «همینه اگه میخوای.» گفت: «قنوت نرو». میگفت: «اومدیم سر نماز وایستادیم یه لحظه به خودم اومدم رکعت دوم در رکوع دارم میگم، «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَه». (بقره/۲۰۱) یعنی اصلاً بنیان من اینجوری طراحی شده؛ رکعت دوم بعد از « قُلْ هُوَ اللَّهُ» (اخلاص/۱) ، یا علی این ذکر. اگر حذف بشه، در رکوع اون ذکر رو میگم. نمودش رو بگم کجاست؟ زمانی که شما مسافرت یه چند مدتی زیاد میرید. میای شهر خودتون رکعت دوم بعد از تشهد: الس…، آخ آخ آخ میخواستی بگی: السلام علیک…. این چی شد؟ شش دنگ جای دیگه بوده، شیش دنگ حواسش جای دیگه بوده.
من بعضی موقعها برای خودم، برای خودم، برای این که دچار همچین مسئلهای نشم، ذکرهای نماز رو عوض میکنم. یعنی توی قنوت یه… بستگی داره هر دفعه یه چیزی انتخاب کنم. یعنی اینجوری نباشه من عادت بکنم به چی؟ به این… بتونم از… البته هنر میدونی در کجاست؟ هنر در همین تکراره، در همین عادته. شما در تکراره که یک چیزی رو کشف میکنید. شما فرض بکنید یک مسئلهی ریاضی سختی رو به شما بدن. شما هی بردارید… کی این رو میتونی بفهمی؟ یه بار میخونی دادههای مسئله رو مینویسی. دفعهی دوم میخونی ارتباطات این دادهها رو پیدا میکنی. دفعهی سوم میخونی روش فکر میکنی. درست شد؟ آرام آرام داری پیش میری دیگه؟ حالا فرض بکن یه بار بخونی دادهها رو نوشتی، دفعهی دوم بری میبینی دادهها رو عوض کردن، باز دوباره داده نوشتی، دفعهی سوم باز میبینی، باز دوباره داده مینویسی. هیچ وقت به مرحلهی دوم حل مسئله؟ نمیرسی. آیا ما میتونیم بگیم ضربات یک چاهکن تکراریه؟ تکراریه دیگه، تکراری نیست؟ داره تکراری هی چاه میکنه. هیچ تفاوتی نکرده. که اگر اول با قدرت بیشتری میزد حالا چی شده؟ زورش هم تازه؟ کمتر شده. میتونیم این رو بگیم؟ آیا اون به هدف نمیرسه؟ آیا به این آب زلالی و اون زلالی و شفافی که مد نظرشه نمیخواد برسه؟
عنوان بخش ۳ : راهکارهای درک شیرینی نماز
عنکبوت (۴۵)
۳- فلذا بحث اصلی بنده اینه! اصلاً نماز حل نشده. اون فرد برای نماز خواندن، توجیه نشده. حتی کسی که نماز میخونه هم توجیه نیستش. تعریف نماز خوب چیه آقا؟ نمازی که بلرزی سرش. یعنی از خوف خدا، از خشیت و خضوع خدا بلرزه سر نماز. سر نماز سر بالا نمیاره، یه چیزهایی داره میبینه، ها؟ نماز آیتالله بهجت صبحها نشون میداد، نماز صبح بلند میشه، تلویزیون داشت نشون میداد. همین، نماز رو نشون میداد، اصلاً آدم نماز خودش رو میخوند بعد وایمیستاد این نماز رو نگاه میکرد. یه سری ذکرهای خاص، اصلاً میدیدی شما، میایسته، به زور خودش رو نگه میداره، صداش به قولی نازک میشه که حجم گریه رو یهویی انجام نده به قولی! آهان نماز خوب یعنی اون. میدونی نتیجهاش چی میشه؟ این که چون توی نماز ما همچین حالاتی بهمون دست نمیده، کلاً طرف بیخیالش میشه. متوجه شدی چی عرض میکنم؟ یکی از دلایل گرایش به فرقههای نوظهور اینه. که او شیرینی آنلاین (online) به طرف میده. متوجه شدید؟ شیرینی آنلاین (online) بهش میده.
دقیقهی ۲۵ تا ۳۰
میاد میگه: «همین دم بگیر، بخور شیرینی رو، وایستا مدیتیشن (meditation) انجام بده، اینجوری وایستا، اونجوری وایستا». که در مورد این بحث خواهم کرد مفصل، که اینها چیه، بعضیهاش فنون پزشکیه، بعضیهاش مواد دارویی است که مصرف میکنن، هیدروفین، ایندروفین و هورمونهایی است که در خون ترشح میشه. طرف میگه: «بیا وایسا ببین، شیرینی رو آنی میچشی. مدیتیشن (meditation) انجام بده یه خلاصی روح به دست میاری.» فلان. از این تجربهی عملی و شیرینی گرفته، اما از اون شیرینی نگرفته که هیچ، دور و بریهاش هم که دارن نماز میخونن یکیشون شیرینی؟ نگرفته. دِ اگه شیرینی میگرفت نماز میشکست؟ دِ اگه شیرینی میگرفت، سر نمازش با من بحث میکرد؟ سر نمازش داد میزد سر من؟ سر نمازش یه چیزی پیدا میشد؟ نمازش تموم شده میگه: «اَللهُ اَکْبَر اَللهُ اَکْبَر» «راستی این کارم انجام بدم». اینها مشخصه سر نماز داشته به این فکر میکرده. نماز شده وسیلهای و جایی و زمانی برای پیدا شدن گمشدههای ما.
اصلاً از خود بنده بپرسن بگن: «شیطان اولین جایی که میزنه چیه؟» میگم: «نمازه به خدا قسم». مردی یه نماز بخون از اول تا آخرش به خود خدا فکر کن. به حضور، حضور قلب داشته باشی. به این که در محضر خدا ایستادی. چشم میتونی بیاری بالا؟ بعد اون وقت خیلی از فلسفهی احکام نماز و خیلی رفتارهای نماز رو میفهمیم. اینکه در محضر خدا بودن و تمرینی برای چی؟ همیشه در محضر خدا بودن. میدونی مثالش چیه؟ مثالش یه ارتشیه. ما پدر خودمون نظامی بود. ایشون بنده خدا بس که بهش زنگ میزدن میگفتن: «آماده باش، آماده باش!» تو خونه دیگه با لباس فرم بود. دیگه در نمیآورد لباسهاش رو. برعکس خیلی هم مشکل بود، تو خونه همیشه بهش اعتراض میشد. با لباس فرم میخوابید. میگفت: «ممکنه هر لحظه زنگ بزنن الآن ما رو بخوان بریم». خب این یعنی چی؟ چون باید بره خودش رو معرفی بکنه، در محضر نظام ارتش داره خودش رو میبینه، خودش رو همیشه چی کار میکنه؟ آماده میکنه. روزی ۵ بار باید برم در محضر خدا باشم. در محضر خدا؟ آخ آخ من که فلان کار رو کردم اصلاً میتونم در محضر خدا باشم؟ شرم داغون میکنه آدم رو، حیا داغون میکنه آدم رو. بعد برم اونجا خوب باشم، بیام بیرون اینوَر… نمیشه، اصلاً نشدنی است. «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ» (عنکبوت/۴۵) مگه میشه؟ کلاً لباس فرم تنت میکنه، کلاً لباس فرم تنت میکنه. اینها بحث نشده و بحث هم اگر شده درست حسابی جا نیفتاده به خاطر اینه که شرط اول خدمت شما عرض بکنم، بحث نماز جا نیفتاده.
بحث نماز اگر، اگر، اگر، عمل به واجبات است، اگر عمل به واجبات است شیرینی نمیخواد. گرفتی چی شد؟ اگر مستحباته چی میخواد؟ شیرینی؟ میخواد. من به شما میگم، خواستی مستحبی رو انجام بدی… اگه مستحب مؤکدش نکرده بودی ها! این بحثی جدایی است. حالا ساده دارم میگم، پیچیدگیهایی بهش ندید. اگر میخوای و حوصله نداری اون مستحب رو انجام ندی، بهتره! خرابش نکنی. حضرت امیرالمؤمنین(ع) میگه… یه بچهای رو، برش چیزی واجب شده؟ نه. اگر کاری انجام بده چیه؟ مستحبه دیگه، اگه واجب نباشه، یا برای پدر مادرش نوشته میشه، حالا… مباحث دیگری است، خب؟ اونجا میگه: «اگر شما بر این فرد اجبار بکنین «جَنَّ اَو کَفَر»؛ یا مجنون میشه یا کافر.»
ما نمونههاش رو من به عینه دارم میبینم. فردی که بچهاش رو سرصبح بلند میکرد ساعت نماز صبح، بچه ۴ ساله رو ۵ ساله رو میبرد مسجد. روی زمین میکشیدش میبردش. خب خواب برای اون مطلوبیت داره. تو داری از مطلوبیتش میزنی میبریش سر نماز. آیا مطلوبیت بیشتری از اون بهش میدی؟ یعنی شما درجنگ مطلوبیتها سر شرطیشدن، سر جریان روانشناسی، شما باید هر دفعه مطلوبیتی از فردی میگیری، یک مطلوبیت چی بدی؟ بالاتر! براش هزینه فرصت به وجود بیاری. هزینهی فرصتی که در اقتصاد (احتمالاً دارید دروسش رو، ازش یاد میکنید)، ببینید عزیزان در جریان هزینهی فرصت، شما ۵۰۰ تومن پول داری، میری ۵۰۰ تومن رو باهاش میری بستنی میخری؛ به این فکر بکن این ۵۰۰ تومنی که رفتی بستنی خریدی، یعنی میلیونها کالای دیگه که نخریدی، درسته؟ وقتی شما داری خرج میکنی این مطلوبیت رو برای این بچه، چی داری براش میدی؟ بعد از نماز صبح، میری مثلاً ۱۰.۰۰۰ تومن بذاری کف دستش و بگی: «میصرفه، ﻣﯽصرفه! خودش بلند شه سر صبح»، ها؟
برش میداشت میکشید میبردش، به زور مسجد میآوردش، حالا یه بلایی هم سرش یه بار توی مسجد آورد که کلاً دیگه گذاشتش کنار و الآن مشکلی شده برای این بنده خدا؛ بچهای که نه دیگه نماز میخونه، نه خدا پیغمبر قبول داره، اعتیاد پیدا کرده… ما داریم میبینیم یه آدم به قولی حزباللهییه ها! این دردها رو داره میچشه، چرا؟ چون ندیده، نشنیده این بحث رو… «نه بچه رو باید عادت داد.» عادت به چی داد؟
دقیقهی ۳۰ تا ۳۵
چطور داری تو این عادت رو تعریف میکنی؟ مستحبات، بله شیرینی میخواد! شما دیدی همچین یهویی دلت هوس یه هیئتی میکنه؟ برو باریک الله. بعضی موقعها همچین دلت هوس میکنه چه میدونم یه زیارت عاشورایی بخونی، یه جامعه کبیرهای بخونی، یه فلانی بخونی، هر دعایی، هر چیزی که خودتون دوست دارید تو معنویاتتون، بارک الله برو انجام بده! امااگر میخوای فاتحهی همون رو بخونی تو خستگی بخون!
حاج آقای فاطمینیا یه حرف جالبی میزد، ایشون میگفتش که: «صبحها حتماً باید جمعه صبحها باید دعای ندبه بخونی»، ﻣﯽگفت: «بلند شدی دیدی خوابالویی…» میری دعای ندبه طرف یه خواب میره میاد بالا دنبال صفحهها میگرده ببینه کجاست! الحمدالله نصفش تمام شد. اگر اینه، ایشون میگفت: «بگو اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا اَبَا صَالِحَ الْمَهدِی، اَللَّهُمَّ عَجِّل لِوَلِّیِکَ الْفَرَج، بگیر بخواب». برای چی؟ ۱۰ بار اونجوری بخونی، آدمی! آدمی! چنان اثر منفی میذاره، دعای ندبه بشه تنت بلرزه، اما واجبات بحثش اینطور نیست؛ فلذا اگر کسی میبینید واجباتش رو خوب انجام میده جا میندازه بعداً به مرحلهای میرسه که میتونه مستحب رو هم برای خودش چه کار کنه؟ واجب کنه.
نمود این جریان رو شما چی میبینید؟ آیتالله؟ بهجت، احسنت! خدا پدر و مادرت رو بیامرزه. آیتالله بهجت نمازش اول چیه؟ واجباته. حتی توی نماز هم مستحبات انجام نمیداده ها! این خیلی جالبه! برای چی؟ به خاطر اینکه وقتی طرف خودش رو تربیت… ما خیلی زندگیهامون خیلی چیزهاشون واجباته، توی زندگیمون انجام میدیم برامون جا میافته؛ چون برامون درک میشه که این باید انجام بشه. مستحبات زندگی، شیرینیهای زندگیمون؟ نیست. برای ما درک شده است، برای ما جای جا افتاده، این مسئله، که موقع بیرون اومدن، من باید با زیرشلواری نیام وسط خیابون، کت تنم بکنم با زیرشلواری پاشم بیام، چرا این کار رو انجام نمیدی؟ سخت نیست سر صبح بلند میشی زیرشلواریت رو عوض میکنی؟ یکی باید اتو داشته باشه، نداشته باشه، فلان، آره زیرشلواری یا همون به قولی حالا تومبون خونه پاشو بیا دیگه! نمیای، شده واجبات؛ اصلاً به این فکر نمیکنی که میشه با زیرشلواری هم اومد. اما حالا اینکه هر روز شلوار عوض کردن، هر روز اتو زدن، هر روز فلان کردن، دیگه میره تو فاز چی؟ به قولی مستحبات! میبینی خداییش حوصلهاش هم نداری. بعضی موقعها بله شیرینی داره! میخوای از پایاننامهات دفاع کنی، میخوای با یه کت شلوار شیک بری. خواستگاریه؟ بله، میری اصلاً ویژهی خواستگاری، یه دست کت شلوار میخری، اینجا بحثش فرق کرد.
توی عبادتها من باید بفهمم، نماز مستحب نیست، تو رو خدا دنبال شیرینی براش نگرد، بذار یه طرف. آقا نماز، نماز چیه؟ نماز عشقه! وصل میشی به خدا! دو بار، سه بار، چهار بار، پنج بار، شیش بار میخونه به خدا وصل نمیشه. میگه: «نرسیدم». اون طرف اینقدر میذارن کف دستش. ما هنرمون تشنه کردن افراده، نه آب دادن. ما خوب تشنه میکنیم افراد رو، آب نمیدیم!
برنامهای ساخته شد توی صدا و سیمای خودمون: حدیث سرو، زندگینامهی کی بود؟ آقای؟ آقای قاضی بود. (خدمت شما عرض بکنم که،) آقا آدم نگاه میکرد دیوانه میشد. من جوری برنامههام رو تنظیم میکردم که حتماً این مستند رو ببینم؛ خاطرم هستش شب هم نشون میداد، نه خیلی از شب گذشته باشه ها! مثلاً ساعت ۷ و ۸ بود اگه اشتباه نکنم، حتماً باید یه جوری من این رو میدیدم، نمیدیدم میگفتم ضبط کنید من ببینم این رو. میگفت «عرفان! آقای قاضی جلسهی درس داشته، مار اومده» گفته: «موت باذن الله»، مرده! بعد اینها فرار کردن سر جلسهی قرآن، گفته: «کجا میرید؟» گفتن: «ماره! مار که حالیش نمیشه، عربی، یکی رو میاد نیش میزنه»، بعد گفت: «نه بابا شما خجالت نمیکشید محضر خدا رو ترک کردید؟ از این میترسید؟ بیا: «مُوت باذن الله.» «اِ کشتیش؟» «بله.» «خب زندهاش هم میتونی بکنی؟» «بله.» «رُح باذن الله.» اینجوری کرد، مار گازش رو گرفت رفت. «عجب چیزهایی خدا! عرفان این کارها رو میکنه؟» «بله عارف بالله بشی، از این کارها میتونی انجام بدی.» «عرفان همچین نتایجی داره؟» «بله چیزی نیستش که!»
آقا بیست و چند ساله ریگ تو دهنش بوده! که سخن لغو نگه؛ آیا این فرمول دستوری برای همهی ماست؟ بگید آره یا نه؟ احسنت، نه! «نه» محکم هم بگید، ریگ توی دهن کردن برای ما خوب نیست، ولی برای او خوب بوده، برای خودش خوب بوده، برای ما خوب؟ نیست!
دقیقهی ۳۵ تا۴۰
فلذا شما تسرّی برخی از نمازها رو به نماز بعضی افراد دیگه چی؟ میبینید که اون بخشها عموماً چیه؟ مستحبات نمازه. میگه: «طرف توی نمازش رکعت دومش نمیدونم چی، بعد از حمدش بقره رو میخونده! حاج ملاهادی سبزواری توی قنوتش جوشن کبیر میخونده!» خب میخوای فیوزهای بچه رو بسوزونی دیگه! خوبه اما به درد این میخوره؟ خیر. باید این رو خوند؟ باید ها؟ خیر اصلا و ابدا. شما نگاه میکنید میبینید کدوم سوره هم انتخاب شده؟ کوچکترین سورهها. شروع میکنید میبینید که تموم شد.
ما اومدیم تشنه کردیم: «عرفان یعنی این، عرفان یعنی این، عرفان یعنی این…» بعد طرف اومد توی کوچه بازار، هیچ دستگیر عملی برای عرفان؟ نداشت! رفت سراغ چی؟ عرفانهای کاذب، عرفانهای نوظهور. آقا [امام خامنهای] در سفر به قم، عین عبارت، عین عبارت: «به مردم عرفان عملی یاد بدید». یعنی گزارههای عملی، یعنی چیزی که به دردش بخوره، دستش رو بگیره. شما تشنه میکنید طرف رو، تشنهاش که کردی، خوب تشنه شد، میگی: «حالا پاشو برو.» آب معدنی که بهش ندادی، میره کجا خودش رو تشنگیش رو رفع میکنه؟ توی جوی، میره توی جوی، میگه: «آب آبه، عرفان عرفانه». کلمهی عرفان شرطیش کرده. «عرفان؟ آقا یه چیزهایی میگفت توی تلویزیون، فلان بهمان اینجوریه»، میگفت: «چیه؟» میگفت: «طرف عارف بوده.» «اِ؟ دوتا کوچه بالاتر جلسهی عرفان شروع…» «خداوکیلی؟» «آره بیا بریم.» تمام شد، بچه از دست رفت. تشنهاش کردی، آب رو دشمن داد.
ما با این مباحث… آقا امام سجاد(ع) داشته نماز میخونده؛ سر نماز، خونه آتیش میگیره. «یابن رسولالله! اَلنّار! اَلنّار! اَلنّار! بدو بیا آتیش همه جا رو گرفت سوزوند». نمازش رو آقا داره میخونه. نماز که تموم میشه میگن: «چی شد؟ فلان، چرا نیومدی؟ آتیش بود دیگه اینها»، گفتش که: «این آتیش رو بپذیرم یا آتیش دوزخ رو؟»
این فوقالعاده است این روایت! فوقالعاده است! اصلاً بینظیره، عجیبه! اما برای کی داری خرجش میکنی؟ برای کی؟ یک اسلحه آنچنانی که توی میدان نبرد فوقالعاده است دادی دست یه بچه، اون هم بلد نیست، داره با لولهاش چایی شیرین هم میزنه؛ یه کاربرد دیگه از این داره میبینه! فلذا چی میشه؟ با یه تیرکمون این بچه از دست میره. چون این تیرکمونه براش عملیه، اما اون چیزی که گفتی، براش عملی نیست. با یه تیرکمون ها! با یه تیرکمون از دست میدیش. ما سر نماز این کار رو کردیم. سر نماز اینقدر از این گونه موارده که در مورد لذت نمازه یا مستحبات نمازه گفتین که طرف گم شد، خرد شد، ندید، جای دیگه یک هزارُم، یک میلیونُمش رو دید، رفت؛ میگه: «او عملی داره به من میده، شما چی داری میگی به من؟»
نمازی که جدید نیست عزیزم! شما ریشهگشایی بکنی، نماز رو در مورد (خدمت شما عرض بکنم که) خود ایرانیان، میبینی که آقا ریشهی این… ما به نماز نمیگیم صلاه، ما میگیم چی؟ نماز. برای اینکه داشتیم! به این دقت کردید که ما همه سال رو برای امام زمان(عج) نیمه شعبان گرفتیم؟ عجب! یعنی این تغییر اینجا بسیار بسیار چیه؟ شگفتانگیز و جالبه برعکس! نمازی که برای تک تک ما دستور واحده، برای حالات ما کاملاً متغیره.
ببینم اگه جلوی رئیس جمهور باشی میزنی از نمازت؟ سرکلاس واسه دانشجوهات خوب فیلم پیاده کردی! ببینم میزنی یا نه؟ ببینم خدا یا رئیس جمهور؟ کدوم یکی؟ عباس بابایی! میخوان اخراجت کنن! میخوای بری پیش این ژنرال، آخر این نگات بکنه ببینه این حرفهایی که میزنی «یارو بابا مسلمونه، ما نباید به این… عرق نمیخوره، باشگاه نمیاد، به این نباید چی بدیم». تو چه جوری؟ چی کاره شد آقا؟ نمازش رو خوند! گور بابای؟ ژنرال! گور بابای غیر خدا! این بوده انگار اونجا دیگه! نمازش رو خوند. حالا تعبیرش خیلی زیباست!
شما میری، میری یه جایی، آقا میخوای بری حسینیهی امام خمینی (ره)، درسته؟ بعضیها از در پایین میان، چهل بار میگردنشون، درسته؟ بعضیها از در بالاتر میان، همه به یه جا دارن میان، به این دقت کردید؟ چی میشه که یکی از در بالایی میاد، یکی از پایینی؟
دقیقهی ۴۰ تا ۴۲
فرق تو کیاست؟ تو آدمهای ورودیه! که تو فرق بکنی، از در بالایی میری، چهل بار هم؟ نمیگردنت. تو باید فرق بکنی تا ویژه بری، تا از داربستها بتونی رد بشی، تو باید فرق بکنی. از اینجا بیای بکشی خودت رو بخوای از روی داربستها بپری، ببین! کاری که ما توی نماز میکنیم. از پایین میآییم اما میخوایم از رو داربستها بپریم؛ چی کارت میکنن؟ میگیرن میندازنت بیرون.
در محضر خدا رفتن، بسته به این که من چه جوری برم. چرا من باید از اینوَر برم، یکی دیگه از اون طرف؟ چون احتمال خطر در من؟ بیشتره! چون من هم ممکنه یه چیزی پرت بکنم مثلاً، من هم ممکنه آسیب برسونم، بمب با خودم ببرم. رئیس جمهور که بمب نمیبره باخودش که! ها؟ چی شد؟ اینجا آدمها فرق کردند، هرچی مؤدبتر شدم، عزیزتر شدم، فلذا شیرینیش هم میچشم؛ شونههام به هم فشرده نمیشه، کفشم زیر دست و پا گم نمیشه، له نمیشم، با سلام و صلوات میبرنم، تکیه میدم، تمام که شد از همون جا هم میرم بیرون.
به شیرینی رسیدن در پس این جریان نهفته است. بله میتونی بگی که آقا اون شیرینی رو میبینی؟ تو هم میتونی یه روزی اونجوری بری، زمینهای بشه برای رفتن، اما نمیتونی دروغ بگی، بگی از اولش همینجوری بری. «از سرصبح ۴ ساعت من تو صف وایسادم پدرم در اومده.» «از اول درس خوندن، از اولش شیرینه.» این رو نمیتونی بگی.
تعجیل در فرج قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان انشاءالله خدا نماز ما رو با آقا امام زمان(عج) قرار بده صلواتی عنایت بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن (عج) که صد البته نزدیک است.