موضوع سخنرانی : اثبات ولایت امام علی(ع)
عنوان بخش ۱ : مقدمات و شبهات مربوط به غدیر
صافات (۱۷) واقعه (۴۸) مائده (۳) مائده (۶۷)
دقیقهی ۰ تا ۵
۱ – تبریک عرض میکنم دهه ولایت رو. علیالخصوص میلاد مسعود آقا امام هادی(ع) رو که گذروندیم، عیدالله اکبر و عید سعید غدیرخم رو به صورت اخص تبریک عرض میکنم به کل آزادگان دنیا و همهی حقطلبان دنیا؛ کسانی که دلشون رو آماده کردن برای پذیرش حق.
توی این چند جلسهای که در خدمتتون خواهیم بود من بحثی رو مدنظر قرار دادم یه سری نکات داره که مخاطب من فقط شماها نیستید. ببینید این صحبتها پخش میشه، توی اینترنت قرار میگیره، اینوَر اونوَر میشه، نتایج خیلی خیلی خوبی داده الحمدلله.
چیزهایی که حالا فارغ از حالا این بحثهایی که ممکنه پیش بیاد، من به مخیلهام هم نمیگنجیده که مثلاً روی چه افرادی مثلاً اثرگذاریهایی داشته باشه. وقتی حضوری دیدمشون یا تلفنی صحبت کردن یا ایمیل دادن. من فقط سربسته بگم، زیاد باز نکنم، بر روی اقلیتها خیلی صحبتها ظاهراً اثرگذاره. یعنی بالاخره افرادی که دنبال حقیقتاند گوش میکنند. همون جلساتی که مشهد مقدس داشتیم در رابطه با اثبات هجوم به خانهی وحی، اثراتی داشته حالا بگذریم.
ظاهراً عید سعید باشه من باید یه خرده بگو و بخندتر باشم اما جداً در غدیر حالم گرفته است. یعنی خیلی علاقه دارم به غدیر ها! اصلاً یه نقطهی عطف تاریخ بشریت میدونم روز غدیر رو، اما وقتی میبینم چی شد اصلاً به هم میریزم. و این رو جدی میگم ها! یه پژوهشگر وقتی بهش میگی دو دو تا شیش تا به هم میریزه. یعنی هرجوری از هر زاویهای ورود پیدا میکنی میبینی «أَظْهَرُ مِنَ الشَّمْس» ماجرا. واقعاً «أَظْهَرُ مِنَ الشَّمْس». از خورشید واضحتر خدا شاهده. بعد نمیفهمی، خب چی؟ گیر چی؟ بیانصافها؟ خیلی واضحه. علیایحال بحث ویژهی ما روی همین بحث آقا امیرالمؤمنین(ع) داره میچرخه. و این جلساتی که خواهیم داشت رو همین حوزه بحث خواهیم کرد.
باز من عرایضم رو مستند خواهم کرد به کتب برادران اهل سنتمون و با این مقدمهی یک دقیقهای عرض بکنم: اینکه بارها گفتم الآن باز هم میگم: یه نفر که مسیحیه، پدر مادرش مسیحیاند، پدر مادر یهودی بچه یهودی، پدر مادر گبر بچه گبر، مسلمون مسلمون، سنی سنی، حنفی حنفی، شافعی شافعی، مالکی مالکی، شیعه شیعه. یعنی اینجوریه ها! متأسفانه دیگه. دین شده تقلیدی. در حالی که اصلاً دین تقلید جایز نیست. شما باید برید تحقیق کنید. فلذا من روی سخنم نه با شما، بلکه با همون عزیزانی که بعدها این صحبت رو میشنوند. اینکه قضاوت با خودتونه. فقط یه تصمیمی بگیرید در نتیجهی این صحبتها که بعد از ۶۰، ۷۰ سال، ۱۲۰ سال انشاءالله عمر با عزت داشته باشید، به پیشگاه خداوند متعال وقتی حاضر شده باشید، حجتی داشته باشید برای انتخابتون. یه دلیلی داشته باشید که اونجا سرت رو بیاری بالا بگی: «من به این دلیل این انتخاب رو کردم». هرچند غلط ها! اصلاً اونجا میفهمی انتخابت غلط بوده. خب؟ باید دلیل داشته باشی. بگی: «خب من با این استدلال این صفحه، این کتاب، این دلیل، این چیزی که به دلم افتاد، این که بهم اثبات شد من با این دلیل این اتفاق افتاده است». یه چیزی داشته باشی. بابات رو ول کن.
گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل؟
اون دنیا «بابام گفته» نداریم. اینکه «بابام این بوده»، این رو من به شما بگم این حرف اعراب جاهلیه ها! اول اسلام، صدر اسلام پیامبر(ص) میفرمود: «بیاید دین بیارید». میگفتن: «ما نمیاریم». میگفت: «چرا؟» میگفتند: «أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ». (صافات/۱۷، واقعه/۴۸)؛ «باباهامون بتپرست بودن، ما هم بتپرستیم، شرمنده».
دقیقهی ۵ تا ۱۰
حالا او خواست یه اشتباهی بکنه، این هم باید یه اشتباهی بکنه؟ پژوهش باید کرد، تحقیق کرد. حالا بنده به عنوان نیمچه تحقیقاتی که کردیم توی ادیان مختلف، علیالخصوص توی ادیان ابراهیمی، خب من به نتایجی رسیدم دارم میام اون نتایجم رو ﻣﯽگم.
ببینید ما میخوایم امروز در مورد یه واقعه صحبت کنیم به اسم غدیر، که در یک منطقه اتفاق افتاده، صد و خردهای هزار نفر اونجا حاضر بودن از ۶۰ هزار تا گفتن تا ۱۴۰، ۱۵۰، ۱۶۰ هزار تا.
[پیامبر(ص)] گفت: «اونهایی که رفتن بگید برگردند. اونهایی که نرسیدند وایستید تا برسند». منطقه غدیرخم همین الآن هستش. اهل بیت(ع) بعدها که به مراسم حج میرفتند اونجا میایستادند محل ایستادن آقا رسولالله(ص) و امیرالمؤمنین(ع) رو نشون میدادند. مسجدی اونجا ساخته شد که بعدها همین وهابیها زدند خرابش کردند. آثارش باقیه هنوز. و حالا شاید روی این آیاتش فردا اگه وقت باشه عمری باقی باشه من حتما بحث میکنم.
دین کامل شد. «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ». (مائده/۳)؛ «امروز دینتون رو کامل کردم». و چه اتفاقی مگه اونجا افتاده، که دین اونجا کامل شده؟ صرف اومدن یه آیه در مورد اینکه مثلاً گوشت خوک حرومه؟ مگه قبلاً گوشت خوک رو حروم نکرده بود جای دیگه؟ چرا بعد از اینکه گفت: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ». (مائده/۳) باز دوباره بعدش یه فتوای جدید آورد که: «این حلاله این حرومه؟» یعنی پس قبلش کامل نشده بود؟ چه اتفاقی افتاده که پیامبر(ص) میترسه بیاد بگه؟ «وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ». (مائده/۶۷)؛ «ای پیغمبر خدا حفظت میکند نترس برو بگو». مگه چی توی بطن جامعه هست؟ چی توی دل مردمه که پیامبر(ص) میگه: «برم بگم به هم میریزن»؟ و پیامبر(ص) ترسی از جان خودش نداره. توی اُحُد نشون داده. پیامبر(ص) خودش جلوتر از همه میرفت توی جنگ. از چی میترسه؟ از این میترسه که این انقلابش بشکنه کمرش.
چی مگه میخواد بگه که خدا به پیغمبرش داره میگه: «خدا حفظ میکنه برو بگو». بعد وقتی هم میگه، میگه: «امروز روزی است که کافران از دین شما دیگه مأیوس شدند». (آیه قرآنه ها! حدیث نیست دارم براتون میگم. آیههای قرآنه. ) یعنی کافر دیگه مأیوس شد که دیگه اسلام رو نمیشه از بین برد.
اما منافق رو نمیگه. میگه کافر. دقت کنید! کلمه کلمهی این کتاب شریف آدم رو به سجده وادار میکند. ادبی حرف زدم ها! نگفتم به قرآن سجده کنی بگن: «رائفی گفت و فلان». به خدا قسم. دیوانه میکنه آدم رو بعضی آیاتش. دقیق باید شد. باید ازش بخواید هدایت رو بهت بده.
پس چیه که بعدش میگه: «تمام شد. دیگه کفار هیچ غلطی نمیتونن بکنن. خیالت تخت، این به نتیجه میرسه». مگر علی(ع) چه کرده، مگر علی(ع) چه کرده که تا زمان امام صادق(ع) قبر مطهرش مخفی است؟ صحبت حضرت زهرا(س) نیست ها! صحبت امیرالمؤمنینه. تا زمان امام صادق(ع) قبر مطهرش مخفی است. مگه امیرالمؤمنین(ع) چی کار کرده؟ مگر امیرالمؤمنین(ع) چه کرده؟ که بعد از شهادت حضرت زهرا(س) میگفتند: «تنها دلیلی که باید به تو احترام میذاشتیم از بین رفت، اون هم دامادی پیغمبر(ص)». احوالپرسی که نمیکردند هیچ! سلامش هم جواب نمیدادند. به مردم میگفت: «سلام». جواب نمیدادند. رو برمیگردوندند. مگه چی بوده؟
آقا مگه میشه صد و خردهای هزار نفر یه اتفاق رو ببیند یه دستی بالا بره «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه، فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه»؛ «این علی بعد من مولای شماست» «وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَه» مگه کور بودن این همه آدم؟ دروغه دیگه! مگه میشه؟ تو الآن بعد ۱۴۰۰ سال اومدی میگی ها! شبهه اینه دیگه! مگه میشه؟ صد و خردهای هزار نفر آدم مگه کور بودند توی سقیفه؟ کجا بودند؟ نیومدند بگن: «هوی چی کار داری میکنی اخوی؟ مگه ندیدید پیغمبر(ص) این رو گفت؟» باید من دلیل پیدا کنم عزیز دل من!
دقیقهی ۱۰ تا ۱۵
من وجدانم رو با دلیل باید آروم بکنم. کسانی که پیامبر(ص) رو دیدن بهشون میگن: «صحابه». ۱۴۰ هزار تا میگن پیامبر(ص) صحابه داشته. یعنی کسانی که پیامبر(ص) رو دیدن. به معاویه هم میگن: «صحابه». پیامبر(ص) رو دیده، توی بعضی جنگها بوده. امیرالمؤمنین(ع) هم میگن: «صحابه». خلفا رو هم میگن: «صحابه». اینهایی که بودند اون صحابه کجا رفتن؟ ها! چی شد؟
می شه آدم یه چیزی رو یادش بره؟ مبنای منی که دارم اینجا میام بحث میکنم، توی مسلمونها همه پذیرفتند الّا برادران اهل سنتمون. میگن: «این وَلَیَ به معنی مولا بودن و اینجور چیزها نیست، میگفت: من امام علی(ع) رو دوست دارم شما هم دوستش داشته باشید». حالا من وارد معنای ولی نمیشم که بگم دوست داشتن اجباری نیست اصلاً، خوشم نمیاد پیامبر(ص) نمیتونه اجبارکنه بگه: «باید از این خوشت بیاد». میتونه بگه: «به حرف این گوش بده». معلم نمیتونه بیاد به شما بگه که: «عاشق مبصره شو ها! باید عاشق این مبصره باشی». بعد وقتی میبینیش اینجوری غش و ضعف بری واسهاش. نمیشه که! اما میتونه بگه که: «مبصره گفت برپا، برپا، گفت برجا، برجا». بگذریم. معنی وَلَیَ اگه وقت کردیم فردا روش بحث میکنیم.
اما صحبت اینجاست. این صحابه کجا رفتن؟ چی بوده این اتفاق؟ سقیفه بعد از ۷۰ روزه عزیز دل من! شیعه، سنی که داری حرفم رو میشنوی، مسیحی. ای انسان! ۷۰ روزه میشه آدم یادش بره؟ نمیشه دیگه. نمیشه.
حالا تو میگی: «شده». پس بگو چطور؟ توضیح بده. من میگم آقا شد. والله بالله مبصر رو انداختنش کنار. میگی: «چرا؟» میگم: «اینها مثل کلاس بغلی». مگه کلاس بغلی نگفت معلم: «ایناهاش مبصر» اینجوری همین جوری بهشون نشونشون داد. قسمشون داد، نگاش کنید، خب؟ آره. گفت چی کار کردن؟ مبصر رو انداختن کنار. «کو؟ کلاس بغلی رو برام مثال بزن.» یعنی دلیل میاری باید اثبات کنی. کلاس بغلی هم مثال بزنی که اون کلاس بغلی رو قبول داره میشناسه. پس من اینجا سند میارم. یا باید از قرآن بیارم، یا ازکتب برادران اهل سنت کلاً کتب شیعه رو ببوسم بذارم کنار. تمام شد دیگه من الآن بیام آقا در بحارالانوار، در خصال آمده، در مکیال آمده، در اصول کافی آمده، او به درد خودت میخوره.
شیعهای داری واسه خودت دلیل میاری. اون اصلاً قبول نداره، او قبول نداره اصول کافی رو. من اینجا دلیل میارم باید از صحیح بخاری بیارم، از صحیح مسلم بیارم از سنن اینها بیارم. صحاح سته اگه میارم باید بررسی سندی بکنم، بگم: «نگاه کن ایناهاش این راوی توی صحیح بخاری ازش استفاده شده. پس این آدم، آدم درستیه به نظر شما.» نگاه کنید. من بحث میکنم بر مبنای عقاید طرف مقابلم.
عنوان بخش ۲ : جهنمی شدن تمام صحابه پیامبر (ص)
غاشیه (۱۷) اعراف (۱۵۰) اعراف (۱۴۲)
۲ – یک حدیث براتون میخونم از صحیح بخاری، جلد ۷، صفحه ۲۰۸، حدیث ۶۵۸۷. خب؟ این هم سندش هرکی میخواد بره ببینه. پیامبر(ص) میفرماید: من فردای قیامت در کنار حوض میآیم کدوم حوض؟ حوض کوثر. و تعدادی از صحابه میخواهند نزد من بیایند ولی آنها را از طرف حوض برمیگردانند به سوی دیگر، گفتم: اینها را کجا میبرید. میگویند: به خدا قسم اینها را به سمت آتش جهنم میبریم. عرضه میکنم: مگر اینها چه کار کردند؟ خطاب میآید: درست است که اصحاب تو هستند ولی بعد از تو مرتد شدند و بدعتها گذاشتند و به دوران جاهلیت برگشتند. سپس گروه دیگری را اینگونه به سمت آتش میبرند و غیره و از اینها هیچکس از آتش نجات پیدا نمیکند. مگر به اندازه حمل النعم.
یعنی چی؟ گَله رو که داری میبری دیدی این بزغالههایی که شیطونن میپرن بیرون از گله. اصل گله ۵۰۰ تا دارن میرن ۱، ۲، ۳ تا گوسفند کوچیک هم برهاند میدوند اینوَر چوپون داد میزنه برشون میگردونه. میفهمید چی شد؟ میگه: «همه اینها توی آتیشن الا چند تا کوچولو موچولو که خیلی کم»، مثال میزنه به گلهای که… این به معنای توهین نیست به گله مثال زدن ها! در زبان عرب خیلی رایج بوده، هنوز هم هست ها! یعنی اون چیزی که میدیدند مثال میزدند. خدا هم حتی توی قرآن هم مثالی زد که مثلاً این عربها میبینن بفهمن «إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ» (غاشیه/۱۷)؛ «نگاه کن ببین شتر چطوری خلق شده» ها؟ درسته؟ آی نگید: «قرآن فقط واسه عربهاست» ها! نه اینها بطون مختلف داره میگه: «عین یه گلهای که همه جا برن
دقیقهی ۱۵ تا ۲۰
اون طرف یه تعداد کمیشون بازیگوشن میان اون طرف». اون گله کلا توی آتیشن، الا همون بازیگوشهاشون که اومدن اینوَر.
مگه صحابه چی کار کردند که باید همهشون برن توی آتیش؟ میگه دیگه، میگه: «بدعت کردند، بدعت گذاشتند، مرتد شدند». از چی مرتد میشه آدم؟ از دین. کدوم بخش دین رو نپذیرفتند که مرتد شدند؟ ببینید خیلی دو دو تا چهار تا دارم میکنم ها! کدوم بخش دین رو نپذیرفتن که مرتد شدند؟ شاید همون بخش آخرش که گفت: «کامل شد دین». فهمیدی چی شد؟ همهی دین اومده بود. تیکه آخرش که میخواست پازله کاملش کنه همون تیکه رو قبول نکردن، الّا قلیل. یه چند تاییشون هم بودن قبول کردن، اونها چی بودن؟ کم بودن.
جواب باید به من بدی این همه صحابه رسولالله(ص) که شما میفرمایید: «همهشون هم میرن توی بهشت» پس این یا چرت و پرته، یا تو داری مزخرف میگی! از این دو حالت خارج نیستش که بابا. اینکه صحیح بخاریه که. بعد قرآن صحیحترین کتاب روی کرهی زمینه که. پس چی شد؟ جواب میخوام.
گفتند: «نه آقا اینجا توی این روایت اگه دقت کنید؛ پیامبر(ص) گفته «زمره»، گفته: «یه زمره». میگم: بابا با زمره و حلقه و تیم و دسته کاری ندارم، میگه: «همهشون توی جهنم، الّا ۴ و ۵ تا که میان بیرون»، کم! من اصلاً نقضی دارم میگم. دیگه میگم. همهشون رو داره میگه توی جهنم الا این کمها. زمره چیه؟ هر چقدر. میگه: «نه گفته زمره یعنی ۱۵ هزار تا». میگم: «از کجا تو میگی زمره یعنی ۱۵ هزار تا؟» میگه: «من میگم دیگه.» میگم: «آخه تو میگی زمره یعنی ۱۵ هزار تا، پس این یکی حدیث صحیح بخاری رو چی کار میکنی؟» «کدوم یکیش؟» ایناها.
گروهی از امت من که آمارشان ۷۰ هزار نفر است «زمره یدخل من امتی زمره هم سبعون الف» پس یه زمره از نگاه پیامبر(ص) چقدر بوده؟ ۷۰ هزار تا. پس چرا میگی ۱۵ هزار تا؟ وارد بهشت خواهند شد. مگر توی این روایت قبلی مگه نگفتیم دو گروه از صحابه رو داره نام میبره. خب دو تا زمره. دو تا ۷۰ هزار تا میشه چقدر؟ [۱۴۰ هزار نفر] خب اینکه شد کل صحابه که! برای چی باید بگی ۱۵ هزار تا؟ اینکه با یه جای دیگهاش جور درنمیاد عزیز دل من که!
آقا شدنیه اصلاً؟ یعنی اون همه آدم ندیدن؟ آره میشه نبینن. چطوری؟ مگه به هارون نگفت: «بعد من خلیفهام باش؟» گفت یا نگفت؟ گفت. حضرت موسی(ع) گفت: «بعد من خلیفهام باش»، چند نفر بودن؟ ۷۰۰ هزار نفر، حضرت موسی(ع) ۷۰۰ هزار نفر رو کوچانده. ما بگیم تورات تحریف کرده یه خرده زیادش کرده، بیخود ۶۰۰ هزار تا، آقا ۳۰۰ هزار تا. معامله جوش بخوره دیگه ولش کن. ۳۰۰ هزار تا. نه، اندازهی همینها؛ ۱۶۰ هزار تا. حضرت موسی(ع) رفت کجا؟ کوه طور. قرار بود ۳۰ روزه برگرده. اینها چند روزه خراب کردن کار رو؟ ۷۰ روز. اونها چند روزه خراب کردن؟ بلند بگو، ۱۰ روز باریکالله به تو. ۱۰ روزه خراب کردن نه ۴۰ روزه.
هیچ کی با هارون نمونده بود. خِرِ حضرت هارون رو گرفتند. گفتند «یا ساکت میشی یا تو رو هم میکشیمت». «وَکَادُواْ» (اعراف/۱۵۰)؛ «و نزدیک بود». «یَقْتُلُونَنِی» (اعراف/۱۵۰)؛ «من رو بکشنم» آیه قرآن. شد پس که. قرآن قبول داریم. داریم که، خلیفهاش بود یا نه؟ «اخْلُفْنِی» (اعراف/۱۴۲)؛ «خلیفهام باش بعد من». گفت قرآن یا نه؟ «اخْلُفْنِی» (اعراف/۱۴۲)؛ «خلیفهام باش بعد من». گفتش. چی شد؟ دیدید توی کلاس بغلی این اتفاق افتاده بود. ۷۰ روز زیاده، صحبت ۱۰ روزه. آقا این رو ندیدن دست رفت بالا، عصا ندیدند اژدها شد؟ دریای سرخ ندیدند نصف شد؟ از توی دریا ردشون نکرد؟
یا قرآن رو ببوس بذار کنار، نگاه کن عزیزم! یا قرآن رو باید بغل کنی یا تعصبت رو، از این دو حالت خارج نیست. یا قرآن یا تعصبت رو. اون دنیا هم یکجوری زندگی کن ننه بابات رو ول کن. «ننهام فلان، بابام فلان»، اون دنیا… یکجوری امروز برای خودت استدلال کن که اون دنیا جواب داشته باشی. چون خدا خیلی بد صحبت کرده با اون کسانی که هارون رو تنها گذاشتند، توی قرآن، خیلی بد گفته.
بحث شد باز اومدن گفتند: «این روایتها توی صحیح بخاری خیلی تابلویه. این چی بشه چی کارش کنیم؟» گفتند: «نه اینها منظورش صحابه نیست امتش رو گفته». بعد توی صحیح بخاری، جلد ۵، صفحه ۶۵
دقیقهی ۲۰ تا ۲۵
براء چی ابنعاذب… یه وقتی ابنعاذب را ملاقات کردم برای ابنعاذب میگه از صحابه جلیل القدر پیامبر(ص) در نزد برادران اهل سنت است. به او میگویند «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ» جزء اصحاب بیعت رضوان است. که زیر درخت با پیامبر(ص)، جزء اصحاب بدره یعنی دیگه آخر صحابه، صحابه خیلی فضیلت داره.
ببینید چی میگه، میگه: «براء ابنعاذب را ملاقات کردم و به اوگفتم خوشا به حالت تو صحابه پیامبر(ص) بودی و در زیر شجره رضوان با پیامبر(ص) بیعت کردی براء ابنعاذب گفت: «ای برادرزادهام تو نمیدانی که ما صحابه که چه بدعتهایی که بعد از پیامبر(ص) نگذاشتیم». گفت: «خوش به حال تو صحابه که بارت رو بستی گفته: ای بابا به برادرزادهاش داشته میگفته تو چه میدونی که من. من میدونم چی کار کردیم». عجب پس صحابه بودن.
در مستدرک الصحیحین حاکم نیشابوری، جلد ۴، صفحهی ۶ گوش کنید! «آیا دوست دارید که شما را در کنار پیامبر(ص) دفن کنیم؟ گفت: من بعد از رسول اکرم(ص) چه بدعتهای گذاشتم. مرا در کنار همسران پیامبر اکرم(ص) دفن کنید. او را در بقیع دفن کردند»، این در مورد کی داره بحث میکنه؟ در مورد امالمؤمنین عایشه، ای بابا این مستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوریه بحارالانوار نیست که! حاکم نیشابوری میگه: «این حدیث شرایط صحیح بخاری و صحیح مسلم رو دارد». علی شرط شیخین؛ این سندش عالی است، صحیحه جناب ذهبی هم این حدیث رو تصحیح کرده و زمانی که یکی مثل حاکم نیشابوری و ذهبی سندی رو تصحیح میکنند یعنی مو لای درزش دیگه نمیره، از نگاه فقه برادران اهل سنته.
عنوان بخش ۳ : دلایل نادیده گرفتن غدیر؛ سیستم عشیرهای اعراب و بغض نسبت به امام علی (ع)
نساء (۵۱) توبه (۲۴) نجم (۳)
۳ – باز از پیامبر(ص) نقل شد صحیح مسلم، جلد ۱، صفحه ۱۵ «من زودتر از اصحابم وارد حوض میشوم اما بدانید مردانی را از حوض میرانند و دور میکنند همان سان که الاغ راه را گم کرده را میرانند، من خطاب به آنها ندا میدهم هان بشتابید، گفته میشود آنها همه چیز را بعد از تو تغییر دادند، از این رو عرضه میدارم از رحمت حق دور باشند، از رحمت حق دور باشند». این ترجمه خوبی نیست ها! ترجمه فارسی: مرده شورشون رو ببره، مرده شورشون رو ببره. یعنی عربی این کلمه است بخواهید ترجمه کنید.
چی کار کردن صحابه که یهویی این جوری شده ها! که پیامبر(ص) میگه: «دور کنید اینها رو، دور کنید از من اون دنیا، اینها رو به من نچسبونید صحابه من نیستند، اینها رو ببرید اون طرف».
بخاری از ابوسعید خدری… ببینید یعنی دارم آخر سند رو دارم رو میکنم ها! میدونی یعنی چی؟ یعنی از این صحیحتر نیست یعنی برادران اهل سنتمون ندارند. هی دارم میگم: «صحیح مسلم»، هی دارم میگم: «صحیح بخاری». بخاری از ابوسعید خدری از رسول خدا(ص) روایت میکند که حضرت فرمودند: «من عرضه میدارم که پروردگارا آنها از من هستند» گفته میشود «تو خبر نداری آنها بعد تو چه کارهایی که مرتکب نشدهاند». عرضه میدارم «رحمت حق از کسانی که بعد من همه چیز را تغییر دادند دور باد». بعد پیامبر نفرین(ص) میکنه.
سؤالی که اینجا پیش میاد اینه! نکتهای رو میخوام برات بگم عزیزم! این رو داشتی، از اینجا ورود پیدا کردی توی بحث ها! سامری چی رو کرد؟ که اینها رو برگردوند؟ گوساله رو کرد، باریکالله. چرا گوساله رو کرد؟ چرا مثلاً یه بتی از جنس مثلاً بز نساخت؟ خب بز هم میپرستیدند مصر باستان دیگه! چرا فیل درست نکرد؟ ها؟ دلیلش رو بگم چیه؟ قرآن خودش میگه قرآن میگه: «وقتی به محض اینکه اینها رو از دریا عبور دادیم» آخر معجزه است ها! دریا شکافته شده رفتی اینوَر آب، اینوَر آب، رد شد، یهو بعد اومد این طرف دیدند یه گوساله رو دارند میپرستند، یه قومی بودن اون طرف بتپرست بودن اینها ترسون لرزون به حضرت موسی(ع) گفتند: «یا موسی!» گفت: «بله؟» گفتن: «ما مخلص خدات هستیم ها! دیدیم چی کار کرد. انصافاً کارش درسته! اما اگه یه خدایی اینجوری ردیف کنی خیلی حال میده. ببینیمش خب کی رو داریم میپرستیم» حضرت موسی(ع) شاکی شد گفت: «بابا شما دیگه چه جونورهایی هستید! من این معجزه رو واسه سنگ اجرا میکردم تکون میخورد. شما دیگه کی هستید؟»
اونجا سامری توی دفتر یادداشتش نوشت: «علاقه اینها به پرستیدن خدای مجسم، ترجیحاً گوساله». فهمیدی چی شد؟ فهمیدی چرا گوساله علم کرد سامری؟ خوب دقت کنید! فیل علم نکرد، گوساله طلایی هم ساخت چی ساخت؟ دقت کنید! از چی ساخت؟ از طلا، چرا از چوب نساخت؟ باید فکر کنی عزیزم! قرآن میخونی باید گیر سهپیچ باشی،
دقیقهی ۲۵ تا ۳۰
بگی این چرا اینجوریه؟ چرا سنگ از نساخته؟ «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ، لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ، لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ، لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»، علم، تفقه، فکر، حیفه ها! نایلون کشیدیم رو مُخمون آکبند نگه داشتیم [مبادا] استفاده بشه. این تنها چیزیه که هر چی بیشتر استفاده بشه بهتره، آره قیمتش میره بالاتر. آخه بعضیها تعطیله این تو.
میگفت: مخ یه بنده خدایی رو وا کردند ببینند توش چی داره، دیدند یه سیمی هست رفته از این گوش به اون گوش چسبیده، گفتند: «بابا این آخر تکنولوژیه، این چه جوری زندگی میکرده، با این سیم، چگونه آنالیز میکرده؟» فلان. گفتند: «ببینیم اثر این سیمه چیه؟ نوترونیه؟ اینها چی چیه؟» فلان. اینها سیم رو قطع کردن دیدن گوشهاش افتاد، کاراییش این بوده گوشها رو نگه داره. حالا نه.
حیفه دیگه، فکر کن! ببین برای چی چوبی نساخته؟ قرآن جوابت رو میده. به خدا قسم. ازش بخواه، اینقدر خوشگل جوابت رو میده. میدونی چی میگه؟ قرآن میگه: «چون اینها با خودشون طلا از جایی که بودند توی مصر…»، شبونه که بلند شدند سرقت هم کردن آره دیگه طلاهای فرعون رو بلند کردن آوردند اینوَر، خب؟ یه چیزی دقت کن! از فرعون با اینها مونده بود همونها تبدیل شد به گوساله.
خدا در مورد یهودیان میگه که: «یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ» (نساء/۵۱) طاغوت که طاغوته «جبت» چیه؟ بحثه سرش. بله جبت، قبط، ایجبت، (Egept) ترمینولوژی و اتیمولوژیش میگه همون مصر، خب، الآن به مصر میگن: ایجبت؛ (Egept). اینها اون تفکر مصر باستان رو با خودشون آوردن که دوست داشتن گوساله بپرستن وگر نه کسی حالا بیشعور باشه گوساله ﻧﻤﻲپرسته. اینها اون علاقه توشون مونده بود.
عزیز دل من! میخوام برسونمت به یه جایی ها! من باید بدونم چه چیزی در پیروان آیین رسولالله بود، که تونستند بعدش هارون رو بزنن کنار. میل به چی بود؟ چه چیزی اشتراک داشت بین صحابه؟ که در مبنای آن میتونستی دست بذاری، یهویی ۱۲۰ هزار نفر رو آنتریک [تحریک] کنی؟ یهویی ۱۰۰ هزار نفر رو بشورونی؟ چه چیزی اشتراک بود بین اینها، مشترک بود بین اینها؟
مگه نگفت: «یا علی(ع) تو واسه من عین هارونی»؟ گفت یا نگفت؟ اینقدر این سندش محکمه ها! یعنی بمب اتم هم نمیتونه تکونش بده، صحاح سته نقل شده که هیچ کی نمیتونه حرف بزنه، هیچ کس نمیتونه واسهاش حرف بزنه. «یا علی(ع) تو برای من به منزله هارون برای موسی الاّ (تنها فرقت اینه)؛ که او پیغمبر بود و تو پیغمبر نیستی». «بعد از موسی هارون پیغمبر شد، تو بعد من پیغمبر نیستی». «الاّ این»، یعنی اگه دو تا چیز بود، میگفت: «الا این و این».
چه ویژگیهای هارون؟ دقت کن! همون ویژگیهایی که توی قرآن اومده. نه ویژگیهایی که توی توراته. چون توی تورات میگه گوساله رو کی ساخت؟ بگو؟ هارون. ﻣﯽگه هارون. با یکی از کلیمیهای خودمون صحبت میکردم میگفتم «گوساله رو کی درست کرد»؟ گفت «هارون». گفتم «خب تو چی جوری مخت ﻣﯽگنجه مثلاً پیغمبر گوساله طلایی درست کنه»؟ خب! پیغمبرهای تورات دیدید که چه جورند. همه کار کردند این هم حالا مثلاً یکیش. میخواستم من هم با چَلنج (challange) وارد شم، گفت: «نه». گفتم: «چیه؟» گفت: «اون سامری بود.» «چی شد؟ تورات نوشته هارون که». گفت: «سامری اسم کوچیکش هارون بوده». من علی اکبر رائفیپور. یه جا گفته علی اکبر، یه جا هم گفته رائفیپور. آره اینجوری. خودمون رو چی مثال زدیم به سامری، کسی دیگهای رو مثال میزدیم میکشتن ما رو. خوب حواست جمع شد؟
نکته ۲ جامعهی عربی رو باید بشناسی تو. یعنی شما نمیدونید سیستم عشیرهای یعنی چی. به خدا نمیفهمید من خودم هم مثل شما نمیفهمیدم، نمیدونستم، تا اینکه خدا نصیبم کرد رفتم خوزستان خودمون. سیستم عشیرهای رو شناختم یعنی چی؟ یعنی شیخ عشیره چقدر مهمه. عَلَم عشیره چقدر مهمه، بیرقش چقدر مهمه، اسم و نسب عشیره چقدر مهمه، بچه اینقدری میشینه واست از بنیکعب و میگه چه جوری اومدن ایران. بچه اینقدری، اصلاً مات میمونی. یه جوری برات تعریف میکنه انگار همین الآن خودش دیده. علاقهی بسیار بسیار زیاد به نسب.
الآن توی خوزستان طرف میبینی عربه، بهش میگی که… عربهای خوزستان ما یه ویژگی دارند که هیچ عربی توی دنیا نداره،
دقیقهی ۳۰ تا ۳۵
اینکه صد در صد شیعهاند. تنها اعراب صد در صد شیعه کل دنیا توی کشور فقط اعراب خوزستانن. خوش به حالشون. لطفی خدا بهشون کرده، این باید به عنوان عَلَم افتخارشون باشه. میبینی شما از چی هستید. از بابیهان، بابیها از کیاند؟ از اونها، همین جوری برات میشمره. شاخه شاخه میکنه، اصلاً شجرهنامه برات رو میکنه. بچه اول دبیرستان، اصلاً مات میمونی. علاقهی به نسبشناسی.
بحث زن، نوع ازدواج، ازدواج دخترعمو با پسرعمو، چی چی. الآن یکی از این سنت اخیراً داره کم رنگ میشه توی ۷، ۸، ۱۰ سال اخیر. وگر نه بین اعراب خودمون رسم بود. طرف میخواست دخترش رو شوهر بده، خواستگار غریبه میاومد، میرفت به پسرعموهای دختره میگفت، یعنی مرد میرفت به بچههای داداشش ﻣﯽگفت: «اگه هیچ کدومتون نمیخواید من بدم به اونها». دختره حق صحبت اصلاً نداشت، حق انتخاب نداشت. بوده مواردی که الآن من اینها دارم رو میگم، هموطنهای کشورخودمون تصدیق میکنن، هموطنهای عزیزمون برادرهای عربمون درخوزستان، تصدیق میکنند، بوده که توی دفترخونه پسرعمویه اومد، بهم خورد، این شد داماد. دقیقه ۹۰. بله!
یعنی بحث عشیره رو تو باید بشناسی، بدونی چی هست. که فقط کافیه، فقط کافیه… الآن صحبت ۱۴۰۰ سال پیش رو دارم میکنم ها! نه الآن رو، نه ایران رو، نه عمدتاً همه تحصیل کرده، فقط کافی بود دم شیخ عشیره رو بیای ببینی، تا ته همه چی حله. همین الآنش هم همین جوریه اکثراً.
الآن مثلاً انتخابات که میشه این کاندیدها میرن سراغ شیوخ، توی خوزستان: «آقا ما چی کار کنیم که مثلاً قبیلهی تو به من رأی بده، عشیرهی تو به من رأی بده». و خدا تهدید کرده سورهی توبه آیه ۲۴ گفت: «أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ» (توبه/۲۴)؛ «اگر عشیرهتون رو از خدا و پیغمبر وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ بیشتر دوست دارید… «وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» (توبه/۲۴). یعنی سنت خوبه ها! خوبه آدم از بزرگترحرف بشنوه اما جایی که دین میاد وسط دیگه چی؟ آقا رئیس عشیره گفت: «برو عرق بخور»، «نه اینجا دیگه شرمندهات [هستم]. آقا توی جهاد شرکت نکن شرمندهات [هستم]. آیه قرآن پس این که دارم میگم بدش نگیر نه حوزه مثبت خیلی خوب حرف شنوی دارند. خیلی از این اختلافات رو شیوخ عشیرهها حل میکنند. ﻣﯽرن میشینن، با همدیگه صحبت میکنند، اینقدر دیه، اینقدر فلان، حله؟ حله.
باید بری ببینی یعنی اصلاً من هر چی بگم فایده نداره، راهیان نور رفتید، اگه همکلاسی، همدانشگاهی، از هموطنان عربمون بود اگر عراقیها بودن، لبنانیها بودن، حالا لبنانیها این جوری نیستند زیاد، اما عراقیها چرا. اونجا هنوز از عربستان کسی فارسی بلد بود، تو اگه عربی بلد بودی، انگلیسی زبان مشترکی بلد بودی، چه ﻣﯽدونم، تونستی خلاصه بپرسی، بپرس. برات میگه.
پس این رو اول ببین لزومی نداشت اون ۱۲۰ هزار نفر رو، هر۱۲۰ هزار نفر رو صحبت کنی. فقط کافی بود چی ۱۲۰ نفر رو ببینی، تمام شد رفت، تمام شد رفت. اما من با اون هم کار ندارم.
دلیل باز هم میارم. اون کد مشترکی که اونجا من میخوام ببینم سامری رفت سراغ رؤسای قبایل… اسباط مونده بودن دیگه، ۱۲ سبط. رفت سراغ رؤسای قبایل گفت: «بیاید گوساله بپرستید»، بعد همه هم گفتند: «چون رؤسای قبایل گفتند ما هم میپرستیم»؟ نه دیگه! قطعاً این آدم خودش هم خوشش میاومده دیگه، اون آدمی که رئیس قبیلهاش گفته: «بیا گوساله بپرست»، نباید شمشیر بکشه به اون رئیس قبیله؟ باید بکشه! این هم خودش میخواسته، خودش دوست داشته پس، یه چیزی مشترک بوده بین اینها. اون رو برای من پیدا کن. روی چشمم، بهت میگم، بهت برمیخوره ها! بهت میگم، دو تا نکته! بغض به علیابنابیطالب(ع) و حسادت ﺑﻪ حضرت.
خیلی توی چشم بود علی(ع)، خیبر رو اون شکست، خیلی توی چشم بود، همه رفتند خواستگاری زهرا(س)، فقط علی(ع)، میگفتند: «چرا به ما نمیدی»؟ میگفت: «من کارهای نیستم، خدا گفته زهرا(س) واسه علی(ع)». اینها که دارم میگم توی کتب برادران اهل سنتمونه ها! خیلی توی چشم بود، علی(ع)، آقا داریم در تاریخ داریم؛ اومدند پیش پیامبر(ص) نشستند گفتند: «تو شورش رو درآوردی»، گفت: «واسه چی؟» گفتند: «همه رو داری از قبیلهی خودت میچینی، خودت که شدی پیامبر از بنیهاشم، عباس عموت شده ساقی کعبه، اون هم از بنیهاشم، دخترت شده؛ «سَیِّدَهِ نِسَاءَ الْعَالَمِین» اون هم از بنیهاشم، نوههات شدند؛ «سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّه» حسن و حسین، اونها هم از بنیهاشم، حالا هم داری میگی: بعد من هم باز از بنیهاشم. پس ما چی؟ چرا موقع جنگهات نگفتی قراره همه به بنیهاشم برسه؟ موقع جنگهات ما هم اومدیم از بنیتیم و بنیعدی، ما هم اومدیم از بنی X و بنی Y چرا اونجا نگفتی؟» پیامبر(ص) میگفت: «والله بالله، اینها رو که من دارم
دقیقهی ۳۵ تا۴۰
میگم «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى» (نجم/۳)» آیه قرآنه. قرآن قبول دارید؟ «من که از روی هوی و هوس حرف نمیزنم که! خدا گفته: «بگو سیده نساء العالمینه». خدا گفته: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی» خدا به من گفت: «بگو این برای تو مثل هارونه» من که نگفتم که. نه! اصلاً داریم در تاریخ برادران اهل سنتمون فردا وقت بشه با سند براتون بگم، روی منبر پیامبر(ص) فرمود: «بعد از من ۱۲ خلیفه خواهند آمد و هر ۱۲ نفر… «از بنیهاشم» رو که گفت، سروصدا توی مسجد رفت بالا، قاطی کردند. گفتند: «نگاه کن! بنیهاشم»،
اصلاً تو باید سیستم عشیرهای رو بشناسی، «پس عشیره ما چی؟» مگه نشنیدی؟ اومدند یکی از این قبیلههای بزرگ پیش پیامبر(ص) گفتند: «یا رسولالله!» گفت: «بله؟» گفت: «ما بهت ایمان میاریم». قبیلهای که ۱.۰۰۰ نفر نیروی رزمی داشت فقط، چقدر به درد جنگها میخورد یه همچین قبیلهای. ثروتمند بودن، قبیله خوشنامی بودن، توی همین عشایر عرب، اومد گفتش که: «آره»، خب! گفت: «اما یه شرط داره!» گفت: «چیه؟» گفت: «بعد از تو ما باشیم»، یعنی خلیفه بعد از تو یکی از ما باشه. پیامبر(ص) گفت: «مگه من دارم تعیین میکنم که خودم بچینم»؟ یعنی نفهمیده بودند پیامبری رو، چی میدیدند؟ شاهنشاهی میدیدند! یه همچین چیزی. که شاه کی باشه؟ این جوریه، حالیشون نبود که کی داره میذاره، از بالا کی داره نصب میکنه، متوجه ﻧﻤﻲشدند. اون حسادت هم بذار.
ابنتیمیه حرّانی بابای وهابیها، خب! باباشون انشاءالله همهشون هم با باباهاشون محشور بشن، خدایا به حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ما را با اهلبیت محمّد(ص) محشور بگردان، الهی آمین. خدایا به حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وهابیها رو با ابنتیمیه و محمّدبن عبدالوهاب محشور بگردان، الهی آمین. اگه بده که بده، اگه خوبه هم که خوبه.
برات میخونم از ابنتیمیه حرانی از منهاج السنه النبویه، جلد ۷، صفحه ۱۳۷ و ۱۳۸، خب، مسلماً آنی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند خداوند رحمان محبتی برای آنها در دلها قرار میدهد ابنتیمیه داره میگه ها! تو رو خدا چه جوری داره صحبت میکنه و روشن است که خداوند محبت صحابه را در دل هر مسلمانی قرار داده است، به ویژه خلفا، به ویژه ابوبکر و عمر، چرا که تمام صحابه و تابعین این دو نفر را دوست میداشتند وآن زمان بهترین قرنها بود اما در دربارهی علی(ع) این چنین نبود زیرا بسیاری از صحابه و تابعین، یعنی کسانی که پیامبر(ص) رو ندیده بودند. حتی، از صحابه تبعیت میکردند، زیرا بسیاری از صحابه و تابعین بغض علی(ع) را به دل داشتند او را سَب میکردند سَب یعنی فحش دادن، و با او میجنگیدند. خب این سند. ابنتیمیه اذعان کرده که اکثر صحابه و تابعین بغض علی(ع) در دل داشتند، فحش میدادند و میجنگیدند، بله جمل و صفین و نهروان بگید امیرالمؤمنین(ع) با کی جنگیده؟ توی جمل با طلحه و زبیر جنگیده، توی صفین با معاویه جنگیده، توی نهروان صحابه پیامبر(ص) نبودند فکر میکنید؟ پس جوره!
باز همین آدم جای دیگه جلد ۵، صفحه ۱۱۰ میگه: کسانی را که بیگناه میدانستند و به علی(ع) اشکال میگرفتند، بزرگترین و متدینتر از کسانی بودند که علی(ع) را بیگناه میدانستند. میگه «کسانی رو که بیگناه میدانستند و به علی(ع) اشکال میگرفتند بزرگتر و متدینتر از کسانی بودند که علی(ع) را بیگناه میدانستند» میگه «اونهایی که علی(ع) رو گناهکار میدونستند آدمهای شاخصتری بودن توی صحابه، تا اون کسانی که علی(ع) رو بیگناه میدونستند». یعنی مگه علی(ع) گناه داره؟ متدینتر از کسانی بودند که علی(ع) را بیگناه میدانستند و به عثمان اشکال میگرفتند، همانند زیدیه، پس روشن است کسانی از صحابه و تابعین و دیگرانی که با علی(ع) جنگیدند، او را لعن کردند و از او بدگویی کردند، آنها عالمتر و متدینتر از کسانی بودن که علی(ع) را دوست داشتند و عثمان را لعن میکردند.
میگه: «اونهایی که با علی(ع) جنگیدند و لعن کردن علی(ع) رو، فحش به علی(ع) دادند خیلی تدینشون بیشتر از کسانی بود که با عثمان جنگیدند و او را لعن کردند» چون بالاخره با خلیفه عثمان هم که از صحابه پیامبرند جنگ صورت گرفته، تاریخ هم ثبت کرده ملت ریختند کشتنش، توی کشتنش صحابه هم شرکت داشتند. میگه: «بهتون بگم ها! فکر نکنید این مخالفت صحابه با علی(ع) عین مخالفت صحابه با عثمانه، اونهایی که به علی(ع) فحش میدادند صحابه عالی مقامی بودند، لِولشون (Level) بالاتر بود». این روایت که بعد تو ادامه ببینید چی میگه. این روایت که ما منافقان را با بغض علیابنابیطالب(ع) میشناختیم… درباره این روایت
دقیقهی ۴۰ تا ۴۵
بحث میکنه ابنتیمیه، ما روایت داریم که صحابه میگفتند: «ما منافق رو با بغض علی(ع) میشناختیم» که اگر یه نفر از علی(ع) بدش میاومد میگفتم «این منافقه این ادا داره درمیاره». معیار بوده امیرالمؤمنین(ع). بعد این رو بررسی میکنه که ببینیه این حدیثی که خودشون دارند درسته یا غلطه؟ عربیش رو دیگه ﻧﻤﻲخونم، وقت نیست سوم. چند تا دلیل داره من سومیش رو فقط میگم، حتی اگر پذیرفته شود که این روایت ثابت است اما مجرد سخن ابوسعید خدری که یکی از اصحاب است، اگر صحابه دیگری با او مخالفت کرده باشد، به اتفاق اهل علم حجت نیست و روشن است که بسیاری از صحابه به علی(ع) بدگویی میکردند. من با اولهاش کار ندارم، با همین تیکهاش که میگه: «بسیاری از صحابه که به علی(ع) بدگویی میکردند» کار دارم.
ابنتیمیه که بابای وهابیهاست. خب ما حساب برادران اهل سنتمون رو از وهابیها جدا میکنیم ها! محکم میگم، این رو توی بحثهای شیعی هم داری یا نداری؟ ها! که از علی(ع) کینه گرفته بودن داری یا نداری؟ داری جمعه صبحها میخونی «قَاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ وَ لَا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَهُ لَائِمٍ قَدْ وَتَرَ فِیهِ صَنَادِیدَ الْعَرَبِ وَ قَتَلَ أَبْطَالَهُمْ وَ نَاوَشَ ذُؤْبَانَهُمْ فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَاداً بَدْرِیَّهً وَ خَیْبَرِیَّهً وَ حُنَیْنِیَّه» عقدههای بدر و خیبر و حنین مونده بود توی دلشون. یعنی چی؟ یعنی «علی(ع) زد پسرعموم رو کشت»، کافر بود ها! امیرالمؤمنین(ع) کشتش ها! گفت: «علی(ع) زد کشتش»، این میدونید احقاد بدریه و خیبریه و حنینیه تا کجا موند؟ تا روزی که خیزران به لب اباعبدالله(ع) میزدند یزید وقتی میزد چه شعری رو میخوند؟
لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلَا خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْیٌ نَزَل
هاشم با ملک بازی کرد بنیهاشم، میخواست حکومت به دست بیاره ادا اطوار درآورد و فَلَا خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْیٌ نَزَل نه خبری اومده بود نه وحی بود بابا، فیلمشون بود.
لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا کاش اشیاخ میبینی، شیوخ بزرگانی که کشتند) همه کس و کارش رو حضرت حمزه(ع) و امیرالمؤمنین تار و مار کردن توی بدر و احد.
لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْأَسَل کاش اونها بودن میدیدند، چه جوری امروز نیزه گذاشتم دارم فشار میدم، چه جوری دارم داد میزنند زیر نیزهها، خلیفهالمسلمین شده بود ها!
عنوان بخش ۴ : اثبات بغض صحابه نسبت به امیرالمؤمنین(ع)
اسراء (۶۴)
۴ – اما این بحثی که حب به امیرالمؤمنین(ع)، اینها بغض داشتند خیلی اوضاع رو بیریخت میکنه ها! بگم چرا؟ برای اینکه بر مبنای کتب برادران اهل سنتمون خیلی چیزها… پس من اول اثبات کردم اکثریت بغض امیرالمؤمنین(ع) بر دل داشتند، درسته! اولاً عقل این رو قبول میکنه ما توی شیعه هم داریم و خود اینها در کتابهاشون چی آوردند، دیگه چقدر سند بخونم؟ خب! اما اینجا رو نگاه کنید.
درصحیح مسلم، جلد ۱، صفحهی ۸۶، مسند احمد، جلد ۱، صفحهی ۹۵، صحیح ترمذی، جلد ۵، صفحه ۶۴۳، سنن نسایی، جلد ۵، صفحه ۱۳۷، سنن ابن ماجد، جلد ۱، صفحه ۴۲ یعنی تمام کتب صحیحشون رو یه جا جمع کردیم و گفتیم «لَا یُحِبُّکَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُکَ إِلَّا مُنَافِق»؛ «یا علی(ع)! پیامبر(ص) میگه: تو رو جز مؤمن دوست نداره و جز منافق از تو بغض، به دل نمیگیره». پس بر این مبنا اثبات شد که اکثر صحابه نفاق پیشه کرده بودند، ادا درمیآوردن، این شد دیگه، من چه میدونم، یا کتابهات رو عوض کن، من حرفی ندارم، من قبول دارم ها! از فردا بیا دیگه من صحاح سته رو صحیح نمیدونیم ایراد داره من حرفی ندارم به خدا من همهاش دنبال حرف حقّم.
«مَنْ آذَى عَلِیّاً فَقَدْ آذَانِی»؛ «هر کس علی را بیازارد مرا آزرده است.» پیامبر(ص) میفرماید.
مسند احمد، جلد ۳، صفحه ۴۸۳، مستدرک حاکم نیشابوری، جلد ۳، صفحه ۱۳۱، صحیح ابن حبان جلد ۱۵، صفحه ۳۶۵
«مَنْ سَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ سَبَّنِی»؛ «هر کس به علی(ع) فحش بده به من فحش داده است». مسند احمد، جلد ۶، صفحه ۳۲۳، سنن نسایی، جلد ۵، صفحه ۱۳۳، مستدرک حاکم، جلد ۳، صفحه ۱۳۰.
مگه همین الآن ابنتیمیه نگفت که فحش میدادند به علی(ع)؟ پس در واقع به کی داشتند فحش میدادند؟ به پیغمبر(ص).
«مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِیّاً فَقَدْ أَبْغَضَنِی» مستدرک حاکم، جلد ۳، صفحه ۱۴۱، معجم کبیر، جلد ۲۳، صفحه ۳۸۰، مجمع الزواید، جلد ۶، صفحه ۱۳۰.
(عبدالله جدلی) اگر اسمش رو اشتباه نخونده باشم اسمش، رو مخصوصاً فامیلش رو، میگه: «بر ام سلمه وارد شدم به من فرمود: آیا کسی در میان شما هست که پیامبر خدا(ص) را سَب کند»؟
دقیقهی ۴۵ تا ۵۰
(این آلهاش رو من میذارم ها! چون نداره)، گفتند: پناه بر خدا. گفت: «کسی هست از شما به پیامبر(ص) فحش بده؟» گفتن: «پناه بر خدا». کی گفت؟ ام سلمه. گفتند پناه بر خدا. فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: هر کس علی(ع) را سَب کند، به درستی که مرا سَب کرده است. یعنی در واقع ام سلمه میخواست یه چیزی به اینها بفهمونه، اومده گفته: «چرا به پیامبر(ص) فحش میدید». گفتند: «ما کی فحش دادیم؟» گفت: «چرا به علی(ع) فحش میدید؟» پس فحش میدادند. مسند احمدبن حنبل، جلد ۶، صفحه ۳۲۳، حدیث ۲۶۷۹۱، فضائل الصحابه، جلد ۲، صفحه ۵۹۴، حدیث ۱۰۱۱ خصائص امیرمؤمنان علیبنابیطالب(ع)، جلد ۱، صفحه ۱۱۱، حدیث۹۱. حاکم نیشابوری میگه: «هذا حدیث صحیح و لم یخرجها»؛ این حدیث صحیحه بر شرط شیخین -صحیح مسلم صحیح بخاری-
اینجاش روگوش کنید یه کمی حالتون جا بیاد، خیلی جالبه ها! ببینید خیلی آشکاره!
ببیند حب امام زمان(عج) اینجوری نیست به این سادگیها، که یکی بتونه بغض امام زمان(عج) رو به دلت بگیره، باید خیلی منافق شده باشه. میفهمی چی میگم؟ یعنی یکی امام حسین(ع) رو ببینه بتونه بر او شمشیر بکشه خیلی باید خراب شده باشد. مال حروم آنقدر باید این دل و تیره و تار کرده باشه.
ابوبکر میگوید: قاسمی مکی این رو آورده در کتاب خودش سمط النجوم العوالی فی انباء و الاوائل و التوالی، جلد ۳، صفحه ۴۴ رسول خدا(ص) در خیمه بر فرشی عربی نشسته و تکیه داده بود، علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) نیز در خیمه بودند، فرمود: ای مسلمانان هرکس با اهل خیمه دوست باشد یعنی کیا اون تو بودن؟ ۵ تن. با من دوست است و هر کس با آنان دشمنی کند با من دشمنی کرده است، آنان را دوست ندارد، مگر آنکه ولادتی پاک دارد و دشمن نیست با آنان مگر آنکه ولادتی ناپاک دارد. یعنی رسماً گفت: «معیار دوست داشتن اینها، این ۵ تن، معیار حلالزادگی و حرامزادگی است».
الآن برادران اهل سنت ما دوست دارند اهل بیت(ع) رو خب، اما ناصبیها دوست ندارند. الآن توی سوریه این ارتش آزاد سوریه اسم گردانهاشون رو میدونید چی گذاشته؟ یکی ازگردانهاش رو من برای شما میگم، گردان شمربنذیالجوشن. چی میگی شما؟ ها! عجب! گردان عمرسعد. با افتخار میگن: «نحن ابناء الابیسفیان»؛ «ما پسران ابیسفیانیم». «نحن ابناء المعاویه»؛ «ما فرزندان معاویهایم». «نحن ابناء الیزید»؛ «ما فرزندان یزیدیم». ناصبی این میشه، میگه: «هر کی حّب اینها رو نداشته باشد. باید دیگه بله…»
علامه شمسالدین جزری شافعی میگه که: عبادهبن صامت میگه «ما فرزندان خود را…» گوش کنید عبادهبن صامت صحابه است میگه: «ما فرزندان خود را با دوستی علیبنابیطالب(ع) میآزمودیم و اگر یکی از آنان علیبنابیطالب(ع) را دوست نمیداشت پی میبردیم که غیرمشروع است». آزمون DNA هست الآن میرن آزمون میکنه خون بابایه و فلان… میگه: «میآوردیم بچه رو میذاشتیم رو دوشمون، وایمیستادیم سرگذری که علی(ع) میخواست رد بشه، بچه ۴ ساله میگفتیم بابا این رو دوستش داری؟» یه نگاه میکرد، میگفت: «آره، آره». بچه است دیگه، چشمهات میبینه میگفت: «دوستش دارم». میگفت: «نه!» اون موقع دیگه بحث فرق میکرد. من نمیگم که ایشون در کتاب خودش میگه. جواهرالمطالب فی مناقب سیدنا علیبنابیطالب(ع) کرم الله وجهه، صفحه ۵۷، ۵۸.
قرطبی انصاری، خطیب بغدادی، ابن عساکر که همه جملگی از بزرگان اهل سنت هستند مینویسند چی میگَن؟ گوش کنید: علی(ع) فرمود رسول خدا(ص) را در کوه صفا دیدم در برابرش شخصی به شکل و صورت فیل بود و او را لعن میکرد، گفتم: ای رسولخدا(ص) این مرد کیست؟ گفت: شیطان رانده شده. گفتم: ای دشمن خدا به خدا سوگند تو را میکشم و امت را از شر تو خلاص میکنم. گفت: به خدا سوگند که پاداش من از تو این نیست. گفتم: ای دشمن خدا پاداش تو از من چیست؟ گفت: به خدا سوگند که هیچ کس تو را دشمن نمیدارد، مگر آنکه من با پدرش در رحم مادرش شراکت جسته باشم. یعنی حرام زادگی، یعنی شیطان شراکت میکنه آیه رو برات بخونم. «وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلاد» (اسراء/۶۴)؛ توی اولاد اینها ﻣﯽری شراکت میکنی منابع که این خیلی طولانیه. جامع الاحکام فی القران، جلد ۱، صفحهی ۹۱، مال آقای قرطبی،
دقیقهی ۵۰ تا ۵۵
تاریخ بغدادی، جلد ۳، صفحه ۲۹۰ و غیره حالا دیگه من میگذرم. تاریخ المدینه الدمشق، هم هستش جلد ۴۲، صفحهی ۲۹۰.
ابنمردویه اصفهانی که یکی اهل سنت متعصبه و توی کتابهاش سعی میکرد یه جا مثلاً اگه میاد توی کتابش چیزی به نفع شیعه در نیاد از توش، در نهایت. ایشون ببینید چی میگه؟ ابن مردویه عن احمدبن سواه نیشابوری عن عبدالله ابن احمدبن حنبل عن احمد امام احمدبن حنبل امام یکی از چهار شاخه برادران اهل سنته. اصلاً وهابیت از توی حنبلیها بیرون آمد، خوب ببینید از کی داره نقل میکنه؟ از امام احمد حنبل. او باز چی میگه میگه: «سمعت شافعی»؛ «شنیدم که شافعی میگفت» چقدر جوره همه چی. باز اون چی میگه؟ میگه: «سمعت مالک ابن انس». ببینید تمام بزرگان اهل سنت اینجا جمعند. «قالَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ» (خادم پیامبر) «مَا کُنَّا نَعْرِفُ الرَّجُلَ لِغَیْرِ أَبِیهِ إِلَّا بِبُغْضِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب(ع)» که چی؟ انس میگوید: پس از جنگ خیبر، عادت چنان شده بود که مرد فرزند خود را به دوش میگرفت و سر راه علی(ع) میایستاد.چون چشمش به آن حضرت میافتاد با انگشت به او اشاره میکرد، به کودک خود میگفت: «پسرکم این مرد را دوست داری»، اگر میگفت: «آری» او را میبوسید و اگر میگفت: «نه» او را بر زمین مینهاد و میگفت: «برو به مادرت بپیوند.»
مناقب علیبنابیطالب و ما نزل من القران فی علی، صفحه ۸۶ و ۸۷.
پسر کو ندارد نشان از پدر، بقیهاش چیه؟ نه دیگه، باید بزنه گردن مادرش رو با تبر، خب! الآن اینها هم حکایتشون همین بوده. میدیدند علی(ع) رو دوست نداره میگفته: «بدو برو پیش مامانت». آره!
چطور پس این… حب علی(ع) رو نداشتند؟ سب میدادند؟ توهین میکردند؟ چی شده بود؟ چی شده بود؟ کدام کینهها توی دل بسته بود، که تا این حد آدم سقوط بکنه چه کینههایی توی دل بود؟
سامری گوسالهاش رو که علم کرد، میدونست اینها گوساله دوست دارند بپرستند. فلذا بعد از اینکه امیرالمؤمنین(ع) برای اینکه کنار زده بشه تقریباً تمام آماده بودند. از خداشون بود، دنبال یه بهانه میگشتند، یکی جریان رو شروع بکنه، یه چیزی عین چی؟ همه علاقه داشتند گوساله رو بپرستند، فقط دنبال این میگشتن یکی گوساله عَلَم بکنه. خب! این اتفاق افتاد. بغض علی(ع) توی دل بود همچین خوشگل بعد ۷۰ روز ندیده گرفتند که نگو. سلامش رو جواب ﻧﻤﻲدادند، بین در و دیوار… همسرش رو بین در و دیوار قرار دادند، ریختن توخونهاش، دستش رو بستند، بردن مشت بود دستش رو از بالای منبر… اینها رو برادران اهل سنت… از بالای منبر پرید دستش رو مالوند به دست علی(ع). گفت: «بیعت گرفتم از علی(ع)». امیرالمؤمنین ثانیهای بیعت نکرد ها! این رو بدونید ها! بگم اجماع کتب شیعه همینه. فقها و علمای شیعه این رو میگن: «ثانیهای بیعت نکرد». به زور طنابکشان میبردند.
در نامهی این کثافت معاویه لعنت الله علیه آمده، مسخره میکنه امیرالمؤمنین(ع) رو، میگه: «به یاد داری همچون شتران تو را کشان کشان برای بیعت میبردند». که امیرالمؤمنین(ع) در جواب میگه که: «اینکه انسانی مظلوم واقع شود بد نیست». «تو چه میفهمی؟ شما که فقط بلدید ظلم کنید، من بودم میخواستم ظلم کنم شمشیر میکشیدم، ببینم کی میتونه جلوی من وایسته، همین جوری که باباهاتون همه رو فرستادم گوشه قبرستون، شماها رو هم همه رو میفرستم، کی میخواست جلوم وایسته؟ منتها از یک چیز باک داشتم» از چی؟ مگه میشه. برای چی این کار رو نکرد؟
اولاً هیچکس نبود. امیرالمؤمنین(ع) میگه: «اگر به جای این دو عامی، این دو تا بیسواد -عقیل(ع) و عباس؛ داداشش عقیل، عموش عباس- جعفر و حمزه زنده بودند حق خویش میستاندم». اون یکی داداششه اون یکی عموشه هر دو چی شدند؟ شهید شدند. حق داره خب دیگه! باز در روایت دیگه داریم که میگه که: «۴۰ نفر من نداشتم قیام کنم»، چی میگی شماها؟
و از همهی اینها مهمتر حضرت امیر(ع) چیز دیگهای رو مدنظر قرار داده بود. ببینیم چیه؟ صحیح بخاری، جلد ۴، صفحه ۲۰۸ رسول اکرم(ص) خطاب به حضرت علی(ع) فرمود «آیا خرسند نیستی از اینکه منزلت تو در نزد من مساوی با منزلت هارون(ع) در نزد موسی(ع) باشد»؟ صحیح بخاری، جلد ۵، صفحه ۱۲۹
توی صحیح بخاری توی ۷ جاش این اومده
دقیقهی ۵۵ تا ۶۰
۷ جاش! هنگامی که رسول خدا(ص) عازم جنگ تبوک شد، علی(ع) را به جانشینی خود در مدینه تعیین نمود. دقت کنید! این ماجرا داشت دیگه. حضرت علی(ع) رو گذاشت جانشین قرارداد، داشت ذهنها رو آماده میکرد که: «من نیستم جانشین کیه؟ علی(ع) است». فهمیدند، اومدند شایعه کردن توی مدینه: «آی پیامبر علی(ع) رو دیگه خوشش نمیاد، علی(ع) لیاقت شهادت نداره، برای همین با خودش نمیبره». شلوغش کردن. امیرالمؤمنین(ع) به اسب نشست، تاخت تازه از شهر دور شده بودند، اومد گفت: «اینها دارند اینجوری میگن»، اینها هم اومدند یه عدهایشون، میخواست بگیره اون کلام رو از حضرت رسول(ص). حضرت علی(ع) که چنان انتظاری نداشت به عرض مبارک رسول خدا تقدیم داشت: آیا مرا به جانشینی خود در میان زنان و فرزندان معین میفرمایی؟ یعنی «خودت داری میری مردونه بجنگی، ما رو گذاشتی پیش زنها و بچهها؟» اینجوری. رسول خدا(ص) در پاسخ فرمود: آیا خرسند نیستی از اینکه منزلت تو نسبت به من برابر با منزلت هارون(ع) نسبت به موسی(ع) باشد و از هیچ جهتی میان تو و او تفاوتی نیست، تنها تفاوت آن است که پیغمبری پس از من مبعوث نمیشود.
این رو من نمیگم، صحیح بخاری داره میگه، هیچ تفاوتی میگه نداری، این رو کد به من و تو داد. برو ببین هارون چه شکلی بوده؟ به من و توی مسلمون داد چه شیعه، چه سنی، گفت «برو ببین هارون چه شکلیه توی قرآن». هارون توی قرآن ها! نکاتی که در مورد هارون توی قرآن اومده بیرونش نه! چون مسلمون باید از کجا هارون رو بشناسه؟ از قرآن چون اون دم دستشه. گفت: «برو ببین هارون چه شکلیه».
عنوان بخش ۵ : شباهتهای امام علی(ع) و هارون در قرآن
مائده (۵۴) اعراف (۱۴۲) طه (۳۰) طه (۲۹) قصص (۳۴) اعراف (۱۵۰) طه (۸۶) طه (۹۴) اعراف (۱۵۱) طه (۸۷) طه (۹۰)
۵ – من این نکاتی که میخوام عرض بکنم، یعنی اصل بحثم از اینجا شروع میشه، کتابش رو دارم مینویسم: «هارون امت». خیلیها کتاب مینویسند، نمیان توی سخنرانیشون لو بدن، میذارن کتاب بیاد تا کتاب چی بشه؟ بفروشه. خب ما والله اینجوری نیستیم. کتاب هم بخواد بیاد بیرون قصد فروش و این جور چیزها نداریم، به اون انتشاراتی میگیم: «آقا هرچقدر یر به یر بشه، مثلاً بده بره بیرون، هر چقدر بخرند» الآن هم که توی بخشه سی دی (CD) میدیامون همه دارن میخورند غیرخودمون، والله! ماسک ﺑﻪ صورتمون بوده، رفتیم توی مترو دیدیم سی دی (CD)ها رو داشته ۵ تومن ۴ تومن میفروخته، گفتم: «آقا رائفی راضی نیست ها! داری میفروشی». گفت: «ازش اجازه گرفتم». گفتم: «خودت؟» گفت: «آره». باشه دیگه چی کارت کنم؟
صحیح مسلم، جلد ۷، صفحه ۱۲۰، سعیدبن مسیب از عامربن سعد ابن ابیوقاص از پدرش روایت کرده. غرض اینکه نکاتی رو دارم میخوام برای شما بگم از اینجا به بعد، که میخواستم توی کتابه بگم ها! نه همهاش رو، چون وقت نمیشه. اما با خودم گفتم: «همین الآن از اینجا بلند شدی ازکجا معلوم زنده بمونی؟» ها! باید بگی یه سری نکات ﻣﯽخوام بگم که برای اولین بار داره بیان میشه. گرفتی چی شد؟ برای اولین بار داره بیان میشه و برای اولین بار توی تاریخ داره بیان میشه.گرفتی چی شد دیگه؟ از این واضحتر نمیتونم بگم.
بذار من اینجوری به شما بگم، من توی این حوزه حرفها توی سینه دارم که صلاح ﻧﻤﻲدونم که فعلاً گفته بشه، خب! فعلاً صلاح نمیدونم، فقط این رو بگم اون دقت نظری که روی صهیونیستها داریم، بالاخره اون دقت نظر هست، جای دیگه قدرت استفاده داره دیگه! جای دیگر هم میشه سرچ (Search) کرد اینهایی که گفتم نه ها! بعد از این خواهم گفت. بهتون ﻣﯽگم.
میگه: سعیدبن مسیب از عامربن سعد ابیوقاص از پدرش روایت کرده که رسولخدا(ص) خطاب به علی(ع) فرمود منزلت تو در نزد من برابر با منزلت هارون در نزد موسی(ع) است جز اینکه پیغمبری پس از من مبعوث نمیشود. این باز ادامه داره، سعیدبن مسیب گفته است: آرزویم این بود که این حدیث را خودم از سعد بشنوم، در ملاقاتی که با سعد دست داد یعنی فراهم شد، جور شد، حدیث مزبور را که از عامر شنیده بودم، به اطلاع او رساندم. سعد گفت: آری حدیث منزلت را خودم شنیدهام، سپس دو انگشت را یکی در گوش راست و دیگری در گوش چپش گذاشت وگفت: آری با این دو گوش حدیث منزلت را از رسولخدا(ص) شنیدهام واگر برخلاف آنچه شنیدهای شنیده باشم. امیدوارم شنوایی هر دو گوش را از دست بدهم یعنی قسم خورد.
صحیح مسلم، جلد ۷، صفحه ۱۲۰ تا ۱۲۱ در یکی از روزها معاویهبن ابیسفیان به سعدبن ابیوقاص دستور داد تا به علی(ع) فحش بدهد. سعدبن ابیوقاص میدونید کی بوده؟ بابای کیه؟ عمر سعد. همین، خب! گفت: یک کم فحش بده به علی(ع). حِقد و غضب توی دلها پر. گفت: «یک کم فحش بده به علی(ع)». سعد از دستور او سرپیچی کرد، گفت: فحش نمیدهم. تعجب کرد معاویه. معاویه از وی پرسید: چرا علی(ع) را آماج ناسزا و دشنام نمیسازی؟ سعد گفت: به دلیل آن که ۳ خصلت از رسول خدا(ص) درشأن علی(ع) شنیدم که با توجه به آنها هیچگاه به سَب و دشنام آن حضرت اقدام نمیکنم و هرگاه یکی از آنها برای من بود، بهتر و ارزندهتر از شتران سرخموی که در اختیار من باشد به شمار میآوردم. شتر سرخموی چیز با ارزش بوده. کم بوده.
گفت: «۳ تا خصلت علی(ع) داره که هیچ کی نداره
دقیقهی ۶۰ تا ۶۵
اگه من میداشتم از تمام دار و ندارم بهتر بود»، چی؟ ۱- در بعضی ازجنگها رسولخدا(ص) علی(ع) را به جانشینی خود در مدینه باقی گذاشت و حضرت علی(ع) به پیامبر(ص) گفت یا رسولالله مرا برخلافت بر زنان و کودکان موظف میداری؟ رسول خدا(ص) پاسخ فرمود: آیا خرسند نیستی که از اینکه منزلت تو نسبت به من همانند هارون(ع) به موسی(ع) باشد با این تفاوت که پس من پیغمبری مبعوث نمیشود ۲- درجنگ خیبر از رسول خدا(ص) شنیدم میفرمود: پرچم اسلام را به دست کسی به اهتزار درمیآورم که خدا و رسول(ص) را دوست میدارد و خدا و رسول(ص) هم او را دوست میدارد، از شنیدن این سخن همه ما انتظار چنان عطیهای بودیم… میگه: همه میگفتیم…
میدونید دیگه خلیفه اول میره شکست میخوره، نمیتونه. دفعه دوم خلیفه دوم میره، نمیتونه. بعد وقتی میان هیچکس هم حساب باز نمیکرده حضرت علی(ع) باشه، ها! میدونی چرا؟ به خاطراینکه حضرت علی(ع) شدیداً سرش درد میکرده، اصلاً با دستمال چشمانش رو بسته بوده اون روز، توی تاریخ آمده، بعد ﻣﯽگه: «همه منتظر بودیم ما رو بگه دیگه» ها؟ گفت: «یه کسی که خدا و پیغمبرش اون رو دوست دارن و این هم خدا و پیغمبرش را دوست داره»، «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» (مائده/۵۴) گفتیم: خدایا اون کیه ببینیم
و دستها از آستین بیرون آورده تا پرچم اسلام را در اختیار بگیریم. همان زمان رسول خدا(ص) فرمود علی(ع) را به حضور بیاورید، علی(ع) در حالی به حضور پیامبر(ص) آمد که حضرتش به چشم درد دچار شده بود رسول خدا(ص) آب دهان مبارکش را در چشم علی(ع) چکاند آب دهانش رو میزنه به چشم امیرالمؤمنین(ع) شِفا پیدا میکنه. دیدگانش شِفا یافت و پرچم اسلام را که یادبود نصرت الهی بود، به دست او سپرد و از برکت وجود علی(ع) فتح و پیروزی نصیب اسلام شد.
اونها هم گفتند بعد ازجریان خیبر ما بچههامون رو ﻣﯽسنجیدیم. یعنی واسه کسی که میخواست اثبات بشه، دیگه اثبات شده بود، این جریان.
حالا نکته سومش هم من ننوشتم اینجا چون ۳ تا چیز دیده بوده، من اینجا ذکر نکردم.
اما من میخوام روی هارون قرآن بحث کنم. نمیگم همهاش جدیده ها! یه سری نکات داره.
(چقدر وقت دارم؟ تمومه؟ چقدر؟ هر چقدر خودم بخوام؟ ندیدم اینجوری. نه واقعاً چقدر وقت دارم؟ خانومها سخته براشون به هرصورت. آقا چقدر وقت دارم؟ نیم ساعت. انشاءالله که بتونیم جمعش کنیم بله خوبه نیم ساعت خوبه خداییش من گفتم الآن میگه ۵ دقیقه.)
سورهی اعراف ۱۴۲ «قَالَ مُوسَى لأَخِیهِ» (اعراف/۱۴۲) موسی(ع) به داداشش هارون(ع) گفت: «هَارُونَ اخْلُفْنِی» (اعراف/۱۴۲)؛ «خلیفه من باش». « فِی قَوْمِی»؛ «در قوم من» «وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ» (اعراف/۱۴۲)؛ «اصلاًح کن امور جامعه رو و از راه مفسدان هم پیروی نکن». چرا حضرت موسی(ع) این رو گفت؟ گفت: «ای هارون بعد من چی تو؟ خلیفهی منی» «هَارُونَ اخْلُفْنِی» (اعراف/۱۴۲)؛ «خلیفهی من باش، اصلاًح کن». مگه چیزی قرار بوده به هم بریزه یا موسی(ع)؟ «وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ» (اعراف/۱۴۲) مگه قراره مفسدینی بیان فساد بکنن و این نباید ازشون تبعیت بکنه؟ ها؟
اینکه میگم یه چیزهایی رو نمیشه گفت. فکر نکنید مثلاً میخوام کلاس بذاریم و فلان، نه واقعاً صلاح نیست بعضی چیزها گفته بشه. وحدتمون آسیب میبینه. ببینید من به هیچ کی توهین نمیکنم، من برای عقاید طرف مقابلم احترام قائلم، از دیدگاه برادران اهل سنت ما، مقدساتش محترمه، همون طور که برای من و تو مقدساتمون محترمه، درسته؟ خوب! فلذا من بحثم رو منطقی با کتب خودشون و قرآن دارم میارم، با این وجود یه جاهایی که بحث کاملاً پژوهشی و منطقیه، باز هم مطلب نمیگم، خدا شاهده که یه وقت خدا نکرده توی دلشون این بحث پیش نیاد، چون دشمن دنبال اختلافافکنی است.
این کسانی که دارند اختلاف ﻣﯽاندازن، اینها یه مشت آدم بیسواد و نفهم و احمقند. خب! نه سواد مباحثه دارند، فقط بلدن چی کار کنن؟ شلوغش کنن. عین اینکه یه نفر میخواد با یه نفر بحث بکن بگه: «عزیزم بیا با هم مباحثهی علمی بکنیم»، وقتی اومد اول ۳، ۴ تا فحش خواهر مادر بهش بدی، بعد بگی: «بیا با هم بحث کنیم». خب چه بحثی؟ چه کشکی؟ این مزخرفه، همچین چیزی. یه نفر یه همچین برخوردی با خود آدم بکنه، آدم بحث میکنه؟ بیاد ﺑﻪ آدم فحش بده، همون اول بیاد خدای نکرده به مقدسات تو توهین بکنه، بعد بگه: «بیا با هم بحث کنیم». اصلاً تو ذهنیتت منفی میشه، اصلاً گارد میگیری. حسن نیتت رو نشون بده. ببینید من با احترام میگم. ﻣﯽگم: «جناب خلیفهی اول»، به عایشه که میرسم میگم: «امالمؤمنین عایشه»، اما بحثم رو دارم میگم.
گفت: «تبعیت نکن و امیرالمؤمنین تبعیت نکرد» توی شورای ۶ نفره گفتند که: «یا علی…» عبدالرحمان بن عوف میگفت، گفت: «اگر عمل به قرآن و سنت نبی و سومی چی؟ عمل به سیره شیخین -خلیفه اول و دوم- رو بپذیری… تمام اهل سنت اینقدر نقل کردند چیز تابلوییه. گفت: چی؟ «خلیفهای».
دقیقهی ۶۵ تا ۷۰
امیرالمؤمنین(ع) یه جوابی داد وحشتناک، گفت: «مگر سیرهی شیخین جز عمل به قرآن و سنت نبی بوده»؟ گرفتی چی شد؟ گفت: «اگه غیر این بوده که خیلی بده، اگر هم همونه که من همون دو تا رو تبعیت میکنم» نمیتونستند با امیرالمؤمنین(ع) ور برن توی کلام. نمیتونستند.
امامه! لسان صدقه، فصیح سخن میگه، نشسته بودن، پرسید، گفت: «توی حروف چی از همه بیشتر ویژگی ایشونه گفتن ۱۴ تا حرفمون نقطه داره». یه خطبه بدون نقطه براشون خوند، فیالبداهه، معنی هم داره خطبه ها!. یعنی میخونی مطلب داره. گفتند «توی حرفها کدوم حرف توی کلمات بیشتر از همه استفاده میشه»؟ گفتن: «حرف الف و همزه»، یه خطبه بدون الف وهمزه داره، برید توی اینترنت بزنید: «خطبه بدون نقطه امیرالمؤمنین(ع)». «خطبه بدون الف و همزه امیرالمؤمنین(ع)».
حالا نکته داره ها! فصاحت علی(ع) رو میبینی؟ حضرت موسی(ع) میگه خدایا «وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی» (طه/۲۹) «هَارُونَ أَخِی» (طه/۳۰) آخرش ﻣﯽگه… همین جور ادامه، داره شرح میده ویژگیها رو، و میگ: «و هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» (قصص/۳۴) چه ویژگی رو هارون داره؟ فصاحت.
خیلی شبیه این چیزهایی که توی قرآن گفته رو یعنی من دونه دونهاش رو من اثبات میکنم، واسهات. خب! امیرالمؤمنین(ع) گفت «چون غیرسنت نبی و قرآن باشه من قبول نمیکنم». «وَلاَ تَتَّبِعْ» (اعراف/۱۴۲)
آیه ۱۵۰ اعراف: «وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا» (اعراف/۱۵۰، طه/۸۶) برگشت در حالی که تأسف میخورد، غضب داشت، برگشت اومد گفت: «چه غلطی کردید شما؟ چی کار کردید؟ بعد از من»؟ عین آیه قرآنش رو بیارم من، از رو براتون بخونم. ۱۵۰ عرض کردم، بله! من ترجمهای که استفاده کردم ترجمهی المیزانه همیشه، خب! چون ترجمه تفسیره، یعنی نکات تفسیری هم توش گنجانده،
و چون موسی(ع) خشمناک و اندوهگین به سوی قوم بازگشت، گفت: پس از من چه بد نیابت کردید؟ چرا از فرمان پروردگارتان پیشتر رفتید؟ ﻣﯽگه «چرا این کار رو کردید»؟ و لوحها را بیانداخت و سر برادر خویش گرفته و به خود میکشید، سر هارون رو گرفت آورد سمت خودش، خب! برگشت گفتش که: «برای چی این کار رو کردی»؟ گفت: «پسر مادرم!» «قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ» (طه/۹۴، اعراف/۱۵۰)
چرا نگفت یا اخی؟ نمیپرسیم دیگه! گفت «پسر مادرم»، کتابیه به خدا قسم دیوانه میکنه آدم رو، این نکتهای توشه، اولاً برخی میگن: «میخواست رأفت رو… حضرت موسی رو چی کار کنه؟ آروم کنه». خب. مهر مادری رو مثال زد. این یه نکته. نکته ۲- یه اشاره به یه کدی میده که در یهود نسب ازچه طریق انتقال پیدا میکنه؟ مادر! این به درد مهدویت میخوره ها! آخر کار امام زمان(عج) اینجوری میشه اثبات کرد، خب! بعد این یه نکته داره؛ میخواد بفهمونه میتونن آدمها با هم برادر باشند، اما از طرق دیگهای. نه فقط الزاماً اون طور که عرب قبول داره، عرب چی رو قبول داشت؟ پدر! فهمیدید؟ « إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی» به امیرالمؤمنین(ع) «سُوءَ یَوْمَ الدَار» گفت: «این داداش منه»، اصلاً پیمان برادری با هم خونده بودند، درسته یا نه؟ امیرالمؤمنین(ع) و حضرت رسول(ص). چقدر نکتهسنجی دارد این قرآن به خدا قسم، شگفت آوره!
«إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی» (اعراف/۱۵۰)؛ «قوم مرا ضعیف نگه داشتند، لِه کردند ای برادر!» چرا؟ «وَکَادُواْ یَقْتُلُونَنِی» (اعراف/۱۵۰)؛ «و نزدیک بود بکشنم». شمشیر گذاشتند بیخ گردنم، پسر مادرم! «این گروه زبونم داشتند و نزدیک بود مرا بکشند، شادمانی دشمنان برمن مپسند و مرا با گروه ستمکاران همسان مگیر». گفت «من با اینها یکی نیستم»، بعد چی گفت؟ حضرت موسی(ع) گفت «نه تو هم عین اینهایی؟ نه! حضرت موسی(ع) آیه بعدش توضیح میده گفت: «تو حسابت با اینها فرق داره، میدونم».
میدونی چرا حضرت موسی(ع) این کار رو کرد؟ داد زد؟ حساب کار سر بقیه اومد. اومد صاف اول رفت سراغ داداشش، دید اینها دارند بت میپرستند، زنای دسته جمعی میکنند، رفت سراغ او. گفت: «تو اینجا چی کاره بودی؟ مگه نگفتم جانشین منی؟ مگه نگفتم باید اصلاح کنی جامعه رو؟ چرا این کار رو کردی»؟ گفت: «نزدیک بود من رو بکشند، من رو له کردند، ضعیف نگهم داشتند»، خب! میگه «طرف سر بچه خودش داد میزنه توی مهمونی، بقیه بچهها همه میشینن سرجاشون». خب! عین همین رفتار رو کی کرد با امیرالمؤمنین(ع)؟ حضرت زهرا(س). حضرت زهرا(س) اومد گفت: «مانند جنین در رحم مادر نشستهای؟ دارند حقت رو میخورند».
دقیقهی ۷۰ تا ۷۵
یعنی حضرت زهرا(س) نمیدونست؟ چرا! چرا گفت؟ حساب کار دست بقیه بیاد. امیرالمؤمنین(ع) چی جواب داد؟ همون لحظه اذان داشتند میگفتند، امیرالمؤمنین(ع) گفت: «به خاطر اینکه این بالا مأذنهها بمونه، برای اینکه اسم پدرت بمونه. برای همین». بعد دلیلش رو باز دوباره میاره.
بعد حضرت موسی(ع) چی میگه؟ قَالَ… یه دلیل دیگه هارون داره که توی یه سورهی دیگه توی سوره طه میگه. میگم. « قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی» (اعراف/۱۵۱) بعدش آیهی ۱۵۰ وقتی اینجوری شد. حضرت موسی(ع) گفتش که؛ قَالَ. خدایا! «رَبِّ اغْفِرْ لِی » (اعراف/۱۵۱)؛ «خدایا من رو ببخش» « وَلِأَخِی» (اعراف/۱۵۱)؛ «و داداشم». «من و داداشم رو ببخش». «وَأَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» (اعراف/۱۵۱)؛ «من و داداشم حسابم از اینها جداست»، هارون و خودش رو کشید کنار، گفت «من و داداشم رو ببخش ما حسابمون از اینها چیه؟ جداست»، و کسانی که گوساله پرستیدند، آیه بعدیش؛ به زودی خشم پروردگارشان با ذلتی در زندگی این دنیا به آنها میرسد ودروغسازان را چنین سزا میدهیم.
خوب گوش کنید!
ابنقتیبه دینوری در کتاب الامامه والسیاسه، جلد ۱، صفحه ۱۳ همچنین طبری، در تاریخ خودش جلد ۳، صفحه ۱۰۱ ماجرایی رو نقل میکند. که همین اتفاق، ﻣﯽگه: «وقتی علی(ع) رو داشتند میبردند بیعت ازش بگیرند به زور، گفت: «من بیعت نمیکنم»، میگه خلیفه دوم شمشیر گذاشت بیخ گردنش، گفت: «با تو نیست میکشیمت». «وَکَادُواْ یَقْتُلُونَنِی» (اعراف/۱۵۰)؛ «نزدیک بود بکشتنم»، گفتن: «با تو نیست بیعت». میگه وقتی داشت برمیگشت همین آیه رو علی(ع) میخوند. «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی» (اعراف/۱۵۰) همین رو هی تکرار میکرد، خیلی نکته جالبیه ها! من نمیگم، ابن قتیبه داره میگه. من ﻧﻤﻲگم، طبری داره میگه. ﻣﯽگه همین رو داشت میخوند علی(ع)ف این آیه رو دیدن و شنیدن مردم.
در نهجالبلاغه، نامهی ۲۸ درپاسخ به نامه معاویهی ملعون، که عرض کردم، و گفتی -پاسخ امیرالمؤمنیه-
میگه: «توی نامهات این رو گفتی» داره جواب میده: «و گفتی که مرا چنان شتر مهار کرده و به سوی بیعت میکشاندند، سوگند به خدا خواستی نکوهش کنی، اما ستودی، خواستی رسوا سازی، که خود را رسوا کردی. مسلمان را چه باک که مظلوم واقع شود، مادام که در دین خود تردید نداشته و در یقین خود شک نکند، این دلیل را آوردم حتی برای غیر تو که پند گیرند.
این دلیل رو برای تو فقط نیاوردم واسه بقیه هم آوردم که به دردشون بخوره، چه بسا برای من و شما هم گفته ها! آقا امیرالمؤمنین(ع). و آن را کوتاه آوردم به مقداری که از خاطرم گذشت، گفت: «ماجرا شرحش از این بیشتر بود کوتاه یه اشارهای کردم». این نهج البلاغهی خودمونه. یه مثال شیعی رو آوردم که ببینید.
سورهی طه. ازسورهی اعراف ۴ تا نکته بهت دادم ها! ضعیفم کردن، نزدیک بود بکشنم، ای پسرمادرم، ها! اینها نکته. تو خلیفهی من بعد منی اینجا. اینها رو داشته باش.
سوره طه ۸۶ به بعد رو براتون بخونم «وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا» (اعراف/۱۵۰، طه/۸۶) عین همون سوره چیه؟ اعرافه خیلی شبیه آیه.«قَالَ یَا قَوْمِ» (طه/۸۶) اینجاش فرق میکنه، «أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْدًا حَسَنًا» (طه/۸۶)؛ «آیا وعده مگه خدا بهت نداده بود، چرا اینجوری کردی؟ چرا خراب کردی ای قوم؟ مگر پروردگارتان شما را وعدهی نیکو نداده بود؟» « أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ» (طه/۸۶) جوابت رو بگیر. «آیا زمانی گذشته بود؟ ۱۰ روز هم وقت بود». «أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ» (طه/۸۶) آیا طولانی شد؟ طَالَ؛ طولانی شد. الْعَهْدُ؛ زمان؟ برای چی اینجوری کردی؟ «یا خواستید غضب خدا شما را بگیرد؟ که از وعدهی من تخلف کردید». پس ببینید دقیقاً به همین نکته اشاره میکنه، یعنی میشه توی ۱۰ روز؟ پس توی ۷۰ روز قطعاً میشه. چی گفتن اینها؟ اینجاش رو گوش کنید.
«قَالُوا» (طه/۸۷)؛ «جواب دادن». گفتن: «ما به اراده خویش از وعدهی تو تخلف نکردهایم» «مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا» (طه/۸۷)؛ «پس برای چی این کار رو کردید»؟ «وَلَکِنَّا» (طه/۸۷) چی؟ محمولههایی از زیور فرعونیان با خود داشته بودیم. که درآتش افکندیم و همچنین سامری نیز بیافکند.
پس ۲ تا نکته عامل انحرافشون دونستند یکی خود شخص سامری دومی چی؟ یه داشتههایی رو که از جهل فرعونی با خودشون آورده بودند… ببین! اگر موسی(ع) داریم. هارون(ع) داریم باید بقیه چیزها هم جوره ها!
دقیقهی ۷۵ تا ۸۰
دقت کنید! این قوم چه ایرادی داشته، من خیلی دارم سعی میکنم مسأله رو ساده بیان کنم ها! خیلی دارم سعی میکنم، وگرنه تا الآن جمع کرده بودم بحث رو، تمام میکردم.
«وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما» (طه/۹۰) این سوره با همون آیه ۸۷ ش رو خوندم. این آیه ۹۰ شه ۹۰ش هم خیلی جالبه. من ۸۹ براتون میگم. و برای آنها مجسمهی گوسالهای را ساخت که صدای گوساله داشت، گفت «این خدای شما و خدای موسی(ع) است» واین ایمان را رها کرد، آیا نمیدیدند که گوساله سخنی با آنها باز نمیگوید. و برای ایشان سود و زیانی ندارد! خب! هارون(ع) از پیش به آنها گفته بود دقت کنید! هارون(ع) از پیش به آنها گفته بود: «ای قوم گوسالهپرستی فریبتان داده است. پروردگارتان فقط خدای رحمان است» «فَاتَّبِعُونی وَ أَطیعُوا أَمْری».(طه/۹۰) هارون هم برگشته بود به ایشان گفته بود. قبل این گوسالهپرستی چی گفته بود؟ گفته بود: «از من تبعیت کنید و امر مرا اطاعت کنید»، متوجه شدید؟ یعنی اینها مأمور بودند. به تبعیت. هارون بهشون گفته بود. اما اینها گوش ندادند. به هیچ وجه. چی میشه نتیجهاش؟ نتیجهاش همین میشه که پیش میاد، هارون از پیش به آنها گفته بود: «ای قوم گوسالهپرستی فریبتان داده است. پروردگارتان فقط خدای رحمان است مرا پیروی کنید و مطیع فرمانم شوید».
۹۴؛ باز میاد حضرت موسی(ع) همان ماجراست. عین سورهی اعراف میگه: «چرا اینجوری شد؟» «قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ» (طه/۹۴، اعراف/۱۵۰) دوباره میگه: «ای پسر مادرم»، «ای پسر مادرم! ریش و سر مرا مگیر. من بیم داشتم» « إِنِّی خَشِیتُ» (طه/۹۴) (دقت کنید) بگویی؛ «أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیَ». (طه/۹۴)؛ «من بیم این داشتم که بین بنیاسرائیل چی بیفته؟ تفرقه بیفته، این دلیل سکوت من فقط همین بود. من سکوت کردم چون ترسیدم بین بنیاسرائیل تفرقه بیفته، تو بیای بهم بگی چرا تفرقه انداختی؟ نشستم فحش شنیدم، نشستم تهدیدات جانیم کردند، سختیها رو من کشیدم، تضعیفم کردن». عجب!
چرا علی(ع) وقتی ریختند حقش رو بگیرند، نریخت بگیره؟ چرا شمشیر نکشید؟ ها! برای اینکه اون موقع دیگه امروز من و تو مسلمون نبودیم، همچین میافتادند به جون هم، و ایران و روم و مصر مترصد این بودند که حمله کنند به عربستان نابود کنند این دین جدید رو. حتی خود همین شاهان ساسانی ایران منتظر بودن، اصلاً آدم فرستاده بودند ترور کنند پیامبر(ص) رو، که وقتی اون ؟؟؟، وقتی میفرستند پیش پیامبر(ص) اون دو نفر پیامبر(ص) تا میبینتشون میگه: «اونی که دستور قتل داده خودش کشته شده»، اینها مات میمونن، چند روز بعد پیک که میرسه میبینند. اِ پادشاه مرده! همون دو تا مسلمون ﻣﯽشن. میگن: «اولین مسلمونهای ایرانی همون دو تا بودند»، خب! خیلی جالبه!
اصلاً رفته بودند توی کوک زدن پیامبر(ص)، روم نمیتونست ببینیه یه حکومت قوی داره کنارش شکل میگیرد ایران نمیتونست ببینیه، مصریها هم حتی نمیتونستند، میترسیدند رفتند توی کوک این که رسولالله(ص) و دین اسلام رو بزنند، جنگ داخلی میتونست فرو بپاشه. امیرالمؤمنین(ع) گفت: «برای این که تفرقه نیفته. من ساکت میشم، امیرالمؤمنین(ع) نگاه کنید ساکت میشم، نه این که حقایق رو نگم ها! نه! شروع کرد کادرسازی کرد. همینها میاومدند برای مشورت پیششون، بهترین جواب ها رو میداد، زمانی که ایرانیها تصمیم به حمله گرفتند بخونید فکرکنم نهجالبلاغه خطبه ۱۱۴ یا ۱۴۴ باشه اشتباه نکنم.
خلیفهی دوم توی تاریخ هم آمده که آقا ایرانیها میخوان به ما حمله کنند. چی کار کنیم؟ تمام صحابه به او میگن: تو خودت یه سپاه بردار برو بجنگ. امیرالمؤمنین(ع) میگه: «تو خودت نرو، تو بمون مدینه، بقیه رو بفرست. اگه این کار رو بکنی تو بری تو رو میکشنت و وقتی فرمانده رو بکشند، میگن: اه اینها پس هیچ چی دیگه ندارند، روحیه میگیرند، تا خونه آخرمون رو فتح میکنند. تو بمون که حتی اگه سپاهت شکست خورد، اینها بگن هنوز رئیسشون مونده».
بهترین نظریه رو امیرالمؤمنین(ع) داد. چون برای اسلام بود، یعنی میاومدن. بارها خلیفهی دوّم گفت: که «لولا عَلِىٌ لَّهَلَکَ عُمَرٌ»؛ «اگر علی نبود عمر هلاک شده بود».
عنوان بخش ۶ : عمر؛ سامری امت پیامبر(ص)
طه (۹۵) طه (۹۶) بقره (۱۰۰) انفال (۵۸) آل عمران (۱۸۷) یس (۱۲) نجم (۳) نجم (۴) حجرات (۱) انفال (۴۶) طه (۹۷)
۶ – اما اینجاش نکته داره چی؟ تمومش کن؟ تازه شروع کردم نیم ساعته تموم شد. آقا نیم ساعت؟ نیم ساعت رو چه جوری حساب میکنی؟ آها بین علما اختلاف افتاده اینجا یکی میگه برو، یکی میگه بمون.
دقیقهی ۸۰ تا ۸۵
اینجاش رو گوش کن این نکته دارم، قَالَ… ۹۵ طه. بذار خود آیه رو بگم، من فاصله دوره اعراب آیات نمیبینم، میترسم خدای نکرده غلط بخونم، گناه داره خوب نیست. « قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَمِرِیُّ » (طه/۹۵) گفت: «ای سامری قصه تو چیه»؟ حضرت موسی(ع) میپرسه، فهمیدی چی شد؟ میگه: «ای سامری!» موسی(ع) رو داریم، هارون(ع) هم داریم، بریم داستان سامری چیه؟ گفت: «تو چرا این جوری کردی»؟
درقرآن ۳ بار اشتباه نکنم اسم سامری اومده، اما چی جوری گفته؟ گوش کنید! (این رو فقط برای اهل فن میگم مخصوصاً برای شما. خب؟ نه چون میدونم یه بحثی یه بار پیش من کرده بود و گفتم من گفتم اون موقع بهش بگم زوده.)
خدمت شما عرض بکنم که سامری توی قرآن چه جوری نوشته میشه؟ «س» و «ا» و «م» و «ر» توی این آیه یه جور دیگه نوشتهاش. ما گازش رو میگیریم میریم ها! حالیمون نمیشه، دقت میخواد، میدونی چه جوری نوشته یا سامری رو؟ «ی» و «س» و «م» و «ر» به هم چسبیده، یه دونه هم «ی» داره آخرش، سَمِرِیُّ مثل کَفری هست! درست شد! سَمِرِیُّ انگار نوشته، یا سامری یعنی چی؟ ای سامری درسته؟ «ی»ش رو بردار. میمونه چی؟ سامری منتها سامری با الف نیست چیه سمریه، ابجدش رو حساب کن، حالا اونهایی که حوصله ندارند میشه ۳۱۰ خب! نکته داره ها! نکتهاش هم نمیگم، تو بمونی خماریش، نه خیلی مطلبه! ته مطلبه! میگم برای اولین بار دارم طرح میشه خدا شاهده! اگه جای دیگه… الآن از فردا میری توی چی؟
ما یه سری بحثهای که همینجوری در پاسخ به این وهابیها دادیم، چند وقت بود یکی از این دوستان یکی از این کلیپها برای ما برداشته آورد، مال یه شبکهی غیرمعقول شیعی، که خیلی توهین میکنه به برادران اهل سنت ما و من اصلاً رویه ایشون رو نمیپسندم و قطعاً عامل امریکا میدونمش.
یه آخوندیه، ایرانی هم نیست، (خدمت شما عرض بکنم) که، نه که ایرانی باشه مثلاً خوبه ها! نه! ایرانیها فاتحه کل دنیا رو خوندن بابا، اما میخوام اسمش رو نبرم اما کد رو بدم مثلاً این بحثها داره مطرح میشه مثلاً نکاتی بود که توی بعضی از جلسات گفته بودیم، ما خودمون انگشت کوچیکه علما هم نمیدونیم توی این زمینه ها! من خودم از بحثهای آقای نجم الدین طبرسی استفاده ﻣﯽکنم، از مباحث آقای حسینی قزوینی استفاده میکنم، اما یه سری نکات بوده مال خودمه، تحلیل خودمه، نکته خودمه، میشنوم ایرادی نداره «زَکَاهُ الْعِلْمِ نَشْرُه» منتها درست بگویید، توهین نکنید، درست انتقال بدید، با این کار یه چیزی میشه شما نمیدونید با این مباحث چقدرآدمها بهشتی ﻣﯽشن؟ چقدر جهنمی ﻣﯽشن؟ به خدا، چون حجت تمام میکنه، تموم میکنه، غربال میکنه آدمها رو، خیلی عجیبه!
اینجا سامری رو با الف نیاورد گفت: «یَا سَمِرِیُّ» (طه/۹۵)، نکته بهش گفت. یعنی به من و تو گفت، که یه ابجد یه اسم دیگه هم همین میشه، حالا دلیل نمیشه ابجد هر دو اسمی که با هم یکی شد جور باشه ها! گفت تو همه چی رو خراب کردی، ببینید چی گفت؟ چی جواب داد سامری، قَالَ (طه/۹۶) جواب داد «بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ » (طه/۹۶)؛ «یه چیزی دیدم که بقیه ندیدند.» «فَقَبَضْتُ» (طه/۹۶)؛ «گرفتم، قبضه کردم، یه مشت برداشتم»، «قَبْضَهً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» «مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» (طه/۹۶) «من از رد پای رسول(ص)» که کدوم رسول؟ حضرت موسی(ع)؟ یا جبرئیل؟ یا هر دو رسول، رسول(ص) اصلاً فقط به معنای پیغمبر نیست توی قرآن ها! فرشتهها هم خدا گفته: «رسول، فرستاده»، فرستاده رو میگن: «رسول»، «فَنَبَذْتُهَا» (طه/۹۶)؛ «انداختمش توی آتیش»، انداختم اون گوساله، این جوری معنی کرده، خیلی مبهمه ها! اصلاً آیات سامری جزء مبهمترین آیات قرآنه! خب! یعنی چی؟ چرا این جوری صحبت کرده؟ بگو ازجای پای جبرئیل برداشتم، به کی برمیخورد؟ چرا این جوری صحبت میکنید؟ خدایا! بگو از رد پای جبرئیل برداشتم، از رد پای موسی(ع) برداشتم از رد پای هردو تاشون برداشتم، خب چی میشد این جوری بگی؟ نکته داره خدا گواهه! دیوانهات میکنه بهت بگم. «وکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» (طه/۹۶)؛ «اینجوری بود که نفسم گولم زد»، اسم شیطون اینجا وسط نیست، خودم گولم زدم.
سامری نمیتونست ببینه، علی(ع) جانشینه! نمیتونست ببینه هارون(ع) جانشینه. «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» (طه/۹۶) غرور، حسادت. گفت: «نمیتونستم ببینم». اما اینها! یعنی چی؟ گرفت، کند، فلان. این رو چه جوری ترجمه کردند؟ با پیشانگاره ها! دیگه! خب، اما همین رو شما فقط بیا. من روایت بابتش دارم.
دقیقهی ۸۵ تا ۹۰
به خدا، پناه میبرم به خدا، که بخوام تأویل بکنم، اما برای شما میگم عشق کردید ما رو دعا کنید.
میگه یه چیزی رو من… این یه فرقی داشت سامری، میگه: «ما هم انداختیم اما سامری هم انداخت». سامری یه فرقی داشت. میگه: «یه چیزی من دیدم بقیه ندیدند، یه چیزی رو من فهمیدم بقیه نفهمیدن». «فَقَبَضْتُ» (طه/۹۶)؛ «گرفتم». «فَقَبَضْتُ»؛ «چنگ زدم»، مُشت، ها! چنگ معنی میده. قَبْضَهً. از اثر رسول، اثر یعنی چی؟نَبَذَ یعنی چی؟ «من انداختم». برم ببینم معنیهای اینها چی میشه.
برای اینکه من بتونم بفهمم دو تا کلمه رو اینجا نیاز دارم. یکی اثر، یکی نَبَذ، و نَبَذْتُهَا (طه/۹۶) دیگه. نَبَذَ راغب در مفردات میگوید: «انداختن از سر بیاعتنایی» رو بهش میگن نبذ «ن ب ذ» چیزی بندازی از سر چی؟ بیاعتنایی. آیاتی رو هم مثال آورد. «منابذه نباذا» این چی؟ توی فرهنگ ابجدی اومده میگه: «با او مخالفت کرد و از روی دشمنی وی را طرد کرد». الآن توی زبان عربی نَبَذَ یعنی انکار کردن. پس یکی از معنیهاش میشه چی؟ انداختن. یعنی حق رو کنار زدن، ندیدن.
توی قرآن نَبَذَ جای دیگهای هم استفاده شده؟ بله، توی چندین آیه. چه معانی داره؟ همین دو تا رو، یکی رو انداختن با اکراهه بیشتر، خب! یکی دیگه شکستن عهده، انکارکردن حقیقته. مثلاً. سورهی بقره آیه ۱۰۰؛ «آیا این درست است که هر وقت عهدی میبندند عدهای از ایشان آنها را بشکنند و پشت سر بیندازند، بلکه بیشترشان ایمان نمیآورند». بله «نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ» (بقره/۱۰۰) اینجا به معنی عهد شکستنه، به معنی انکارکردن چیه؟ حقیقته. باز در سورهی انفال آیه ۵۸؛ «و اگر بیم داشتی از قومی مبادا خیانتی را مرتکب شوند پس بیفکن به سویشان عهدشان را، به طور مساوی که خدا دوست نمیدارد خیانتکاران را». اینجا هم باز به معنی چیه؟ عهد شکستنه. «فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ» (انفال/۵۸) پس نَبَذَ به معنی چی؟ انکار کردن حقیقت، شکستن عهد، کنار انداختن. همان کنار انداختن از همین عهد و کنار انداختن، حقیقت و کنار انداختنه، دیگه.
باز سورهی آل عمران آیه ۱۸۷؛ «و چون خدا پیمان گرفت از آنان که کتاب به آنها داده شده که حقایق کتاب آسمانی را برای مردم بیان کنید. از ایشان عهد گرفت». گفت: «کتاب میدم حقایق رو بگید» به یهودیها داره میگه و کتمان نکنید، پس آنها عهد خدا را پشت سر انداختند. چی؟«فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ» (آل عمران/۱۸۷)؛ «انداختن پشت سرشون حق رو»، عهد چی؟ نادیده گرفتن عهد و انکارکردن و آیات الهی را به بهای اندک «ثَمَنًا قَلِیلًا» (آل عمران/۱۸۷) «فروختن و چه بد معاملهای کردن». این از چی؟َ نَبَذَ. میشه؛ عهد شکستن، کنار گذاشتن حقیقت.
اثر چی میشه؟ در قاموس میگه: «باقیمانده شیء را اثرگویند، به طور کلی اثر عبارت است از علامت و نشانهای که از چیز یا کسی باقی بماند». وقتی طرف بخواد یه باقیای از خودش بگذاره اثرش میشه دیگه، اثر پا. ها! اعمالمون، آثارمونه، توی قرآن داریم. خواه بلایی باشد، یا دینی، یا بدعتی، یا جای پایی. میگه هر چی باشه میشه این اثر. «نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ» (یس/۱۲) سوره چیه؟ یس، درسته! پس اثر هم میشه این.
یه حرف از امام غزالی براتون بخونم، امام غزالی یکی از بزرگان اهل سنته، خوب گوش کنید! عربیش رو یه جاهایش لازمه بخونم، میگم. از خطبههای رسول گرامی(ص) اسلام خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عید غدیر خم است که در آنجا فرمود: «هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست اوست» عمر پس از این فرمایش رسول خدا(ص) من نمیگم والله، بالله، دارم سند برات میارم، به علی(ع) این گونه تبریک گفت: «افتخار! افتخار! ای اباالحسن! تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی». این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر(ص) و امامت و رهبری علی(ع) و نشانهی رضایتش از انتخاب علی(ع) به رهبری امت دارد غزالی داره میگه، اما پس ازگذشت آن روزها عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» (طه/۹۶)؛ نفسم گولم زد به رهبری خودش قرارگرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکرکشیها، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمینهای دیگر راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد. برگردوند به اون گذشته، گذشتهی چی؟ جاهلی. پس آن عهد را پشت سرخود انداختند ببین چه کلمهای استفاده کرده این امام غزالی چی میگه؟ ﻣﯽگه؟«فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ» (آل عمران/۱۸۷) عمداً از نَبَذَ استفاده میکنه. ﻣﯽگه: «پس عهد رو انداختند پشت سرشون
دقیقهی ۹۰ تا ۹۵
و در برابر آن بهای ناچیز به دست آوردند و چه بد معاملهای کردند. و زمانی که رسولخدا(ص) از دنیا رفت پیش از رحلت فرمود: «کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا مشکل شما را در امرخلافت پس از خودم حل کنم کسی را که مستحق آن است برای شما ذکر نمایم». عمر گفت: به سخنان این مرد توجه نکنید او هذیان میگوید. کاغذی رو که برای پیامبر میخواستند بیارن گرفت، کَند، پرت کرد، اون طرف دعوا درست شد، پیامبر(ص) گفت: برید از پیش من. خیلی نکته توشه.
این آقا سند هم داریم؟ فقط امام غزالی گفته این ماجرا رو؟ نه عزیز من! تا فردا صبح سند برات میخونم.
این اول ابوحامد محمدبن محمد غزالی، سرالعالمین و کشف ما فی الدارین، جلد ۱، صفحه ۱۸.
برات بخونم از صحیح بخاری، جلد ۷، صفحهی ۹، جلد ۵، صفحهی ۱۳۷، کتاب المغازی، باب مرض نبی و وفاته، صحیح مسلم، در کتاب وصیتش، آخر کتاب وصیت جلد ۵، صفحه ۷۶ پیامبر(ص) فرمود: دوات و قلم بیارید تا چیزی برایتان بنویسم که هرگز گمراه نشوید. پیامبر(ص) گفت: «برام کاغذ بیارید یه چیزی بنویسم که بعد من لَنْ تَضِلُّوا ابدا عمراً گمراه نشوید»
اینی که عمراً گمراه نشوید توی یه حدیث دیگهای هم استفاده کرده، کجا؟ «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ» حدیث ثقلین، چقدر جالب این پسوندش، حالا بگذریم، گفت: «برای من بیارید» بعد چی گفتند؟ میگه عمر گفت: «قد غلب الیه وجع»؛ «بیماریش عود کرده نمیفهمه چی داره میگه».
«إِنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُر»؛ «این مرد داره هذیون میگه»، دقت کنید! نگفت: إِنَّ الرسول لیهجر، إِنَّ النبی لیهجر، إِنَّ محمّد لیهجر گفت: إِنَّ الرَّجُلَ، الرَّجُلَ بد میشه دیگه، من نمیتونم ترجمه کنم، ساحت پیامبر(ص) اجازه نمیده.
برای یکی دیگه میگم، این مرتیکه. «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُر»؛ «این مرد داره هذیون میگه»، چی میخواست بنویسه؟ سامری گفت: «من یه چیزی رو دیدم که بقیه ندیدند. چی کار کردم؟ فَقَبَضْتُ (طه/۹۶)؛ «گرفتم» «قَبْضَهً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» (طه/۹۶)؛ «چیزی که رسول میخواست چی کار کنه؟ جا بذاره بعد خودش»، «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» (طه/۹۶)؛ «گولم زد». متوجه شدی؟ باز هم داریم؟ بله!
صحیح بخاری، جلد ۱ ، ۳۲ کتاب العلم، باب فی العلم و جلد ۴ -۷ باب قول المریض قوموا عنی پیامبر(ص) گفت: «پاشید از پیش من برید» ۴-۲۷۱ کتاب الاعتصام بالکتاب و السنه، باب کراهت الخلافه، ۲–۱۷۸ کتاب جهاد بعد خدمت شما عرض کنم باب هل یستشفع الی اهله ذمه باب ۴، صفحه ۶۲ و غیره صحیح مسلم ۳-۱۲۵۹ کتاب وصیه، بعد مسند احمد، ۱-۲۴، ۳-۳۴۶. اوه کلی میتونم براتون بگم.
در حالی که آیه قرآن داریم، عین عبارتی که خلیفه دوم گفته بود. در حالی که آیه قرآن داریم «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى» (نجم/۳)؛ «این پیامبر(ص) از روی هوی و هوس حرف نمیزنه». «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» (نجم/۴)؛ «این هر حرفی میزنه وحیه». حواستون باشه!
آقا اومدند این حدیث رو ببرنش ماستمال کنن: «چی کار کنیم؟» خیلی واضحه، پیامبر(ص) گفته: «یه چیزی بیارید بنویسم» گفته: «نمیفهمه، هذیون داره میگه، هذیون برش غلبه کرده، متوجه نیست چی داره میگه، بده من…» کاغذ رو کند، دعوا شد، اومدند این طرف، اومدند چی کار کنند؟ گفتند: «این حدیث رو فقط ابنعباس نقل کرده قبول نیست». بابا توی صحیح بخاریه. مگه نگفتی توی صحیح بخاری همه چی صحیحه؟ «خب گفته بودم حالا میگم نه». باشه، «چیه حالا مشکلت؟» «ابنعباس فقط نقل کرده»، کی گفته ابنعباس نقل کرده فقط؟ انگار ظاهراً کتابهات رو خوب نمیخونی ها! «مگه کسی دیگه هم نقل کرده؟» بله! خبر نداری، کسان دیگه هم نقل کردند.
بعد دیگه مشکلت چیه؟ «مشکلم اینه که ابنعباس وقتی این رو نقل کرده، سنش کم بوده، نمیفهمیده». خب اون هم برات جواب میدم، اولاً در صحیح… اینجا رو دقت بکنید! باز ما توی منابع مهم برادران اهل سنت داریم، که وقتی این اتفاق افتاد اینجا رو دقت کنید! میگریست میگفت: «الرَّزِیَّهَ کُلَّ الرَّزِیَّهِ مَا حَالَ بَیْنَ رسولالله وَ بَیْنَ أَنْ یَکْتُبَ لَهُمْ ذَلِکَ الکِتَاب»؛ بزرگترین مصیبت این بود بین رسولالله(ص) و نوشتن کتاب مانع شدند، «تمام بدبختیمون از اونجا شروع شد که نذاشتند بنویسه، یه اثری بذاره».
اما این مردمی که من میدیدم اگر پیامبر(ص) مینوشت میذاشت هم نمیدیدند توی این دل یه چیز دیگه میخواست، از این واضحتر دیگه بنده خدا حضرت موسی(ع) گفت: «ببینید هارون و فلان» دیگه چی کار کنه.
دقیقهی ۹۵ تا ۱۰۰
صابونی صاحب کتاب صفوه التفاسیر، جلد ۳، صفحهی ۲۳۵ میگه: «لایتکلم الّا عن وحی من الله عزوجل» پیامبر(ص) لب باز نمیکند مگر اینکه وحی باشد.
قرطبی میگه که: «سنت پیامبر همون وحیشه» تفسیر قرطبی، جلد ۱۷، صفحهی ۸۵.
میخوام بگم آیه قرآن که هیچ چی خود مفسرین اهل سنت هم گفتند: «مگه میشه پیامبر(ص) حرف چرت و پرت بزنه» نعوذ بالله.
ابنحجر عسقلانی درباره این حدیث که «قال أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا» میگه: پیامبر(ص) در آخرین لحظات عمرش فرمود و برخی از حاضرین نستجیر بالله گفتند: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُر»؛ این مرد هذیون داره میگه. و جناب خلیفه دوم هم گفتند: «قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَع»؛ برو او وجع و گیجی و هذیون اینها غلبه کرده. بعد او در ادامه چی میگه؟ ﻣﯽگه: پیامبر(ص) چه در سلامتی، چه در هنگام بیماری معصوم است و از روی هوای نفس سخن نمیگوید زیرا آن حضرت فرمودند: سخنی غیر از حق زبان من خارج نمیشود چه در ناراحتی چه در رضا. فتح باری، ابن حجر، جلد ۸، صفحه ۱۰۱.
بدرالدین عینی میگه، میگه: «چنین نسبتی به پیامبر(ص) جایز نیست، زیرا انجام چنین چیزی از رسول خدا(ص) محال است، چرا که آن حضرت در هر حالی چه در سلامتی و چه در بیماری معصوم است به دلیل آیه «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى» (نجم/۳) و غیره تا آخرش و به خاطر سخنان آن حضرت که فرمودند سخنی غیر از حق از زبان من خارج نمیشود چه در ناراحتی و چه در رضا عمده القاری شرح صحیح بخاری، بدرالدین عینی، جلد ۱۰، صفحهی ۶۲.
یعنی به هرکی بگی، چی؟ هیچ کی نمیتونه بپذیره، و اصلاً نیازی هم به اینها نداشت. یه نفر بگه پیامبر(ص) چرت و پرت میگفت، نعوذبالله. بعد این هم که از این. خب!
بعد اومدن گفتن که: «نه آقا این رو پیامبر(ص) سواد نداشته که پس چرا گفته چیزی بیار بنویسم؟» ها؟
۱- دلیل اصلاً گفت بیار بنویسم. بدم بنویسه، تو ناراحت نباش توضیح میدادم یکی دیگه بنویسه. خب؟
۲- یعنی شما واقعاً میپذیرید پیامبر(ص)، عالم کل جهان، تمام علمها توی دستشه، نمیتونه بنویسه؟ خوندن نوشتن بلد نیست؟ یعنی علم خوندن نوشتن تو داری او نداره؟ بچه اول ابتدایی داره ایشون نداره؟
۳- اصلاً تا دیروز نمینوشته، از امروز میخواد بنویسه.
۴- چرا چرت و پرت میگید؟ خودتون در کتابهاتون نوشتید که حضرت رسول(ص) مینوشته و میخوانده، از دنیا رفت، اون مال اول وقتی قرآن میخواست بیاد بوده. شماها سواد یاد گرفتید، شما اعراب جاهلی، رسولالله(ص) یاد نگرفت؟
بله! در صحیح بخاری، حدیث ۲۶۹۹ یه روایت طولانیه، فقط این تیکهاش رو میخوام بگم: پیامبر اکرم(ص) آن نامه را گرفتند و خودشان نوشتند. کی نوشته؟ خودشان نوشتند، فَکَتَبَ و میگه: فاخذ الکتاب؛ «گرفت اون نامه رو نوشته رو» و کتب؛ «و نوشت»، چی بود؟ شرایط صلح رو نوشت: که این چیزی است که محمدابنعبدالله(ص) به عنوان عهدنامه مینویسد. سلاح نباید ﺑﻪ مکه بیاید، مگر اینکه در غلاف باشد، و حق ندارند با خودشان هیچ کدام از اهل مکه را ببرند و اگر یکی از اصحاب پیامبر(ص) خواست در مکه بماند، پیامبر(ص) حق جلوگیری از او را ندارد.
ظاهراً این بحث صلح حدیبیه است اگه اشتباه نکنم. خب! میگه: «خود پیامبر(ص) نوشته»، چطور اونجا سواد داشته اینجا نداشته؟ این هم صحیح بخاری گفته. اینکه درسته که.
سیوطی در درالمنثور، جلد ۳، صفحهی ۳۱ روایت نقل میکنه میگه: «ما مات نبی حتی قرأ و کتب»؛ «پیامبر از دنیا نرفت مگر اینکه هم میخواند و هم مینوشت». آلوسی مفسر بزرگ اهل سنت در تفسیر خودش جلد ۲۱، صفحه ۵ بعد از نقل این حدیث بخاری میگه: «و القدر القرائه فرع الکتابه»؛ «قدرت برخوندن فرع بر نوشتنه» یه چیز واضحه! «قدرت بر خواندن فرع بر نوشتنه!» مگه میشه یکی رو بدونه اون یکی رو ندونه؟ این حرفها چیه؟
چرا حضرت علی(ع) مداخله نکرده اونجا؟ وقتی گفت: «بیارید بنویسم»؟ فلان
۱- اولاً اثبات نشده که حضرت علی(ع) قطعاً اونجا بوده.
۲- ما میگیم بوده؛ چون حضرت علی(ع) هر جا حضرت رسول(ص) بود مگر به اجبار ازش جدا نمیشد، همیشه پیشش بود، همه رفتن سراغ تعیین حکومت، امیرالمؤمنین(ع) وایستاد غسل و کفن کرد و دفن کرد. یادشون رفت پیامبر(ص) رو، ولش کن مرد دیگه. دنبال چیز دیگهای بودند.
برای چی [امام علی(ع) سکوت کرد؟] برای اینکه آیه قرآن داریم؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید چیزی را بر خداوند و رسولش مقدم نشمارید. «لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» (حجرات/۱) میگه: «خودتون رو، جلوی پیغمبر و خداش نندازید «و بر آنها پیشی نگیرید و تقوای الهی پیشه کنید»، میگه: «جایی که…» عین اینکه مثلاً باباهه حرفی نمیزنه توی خونه، بچه بیاد حرف بزنه. یعنی این جوری ﻣﯽگه، ﻣﯽگه: جلوی پیامبر(ص) ادب ایجاب میکرده هرچی پیامبر(ص) ﻣﯽگه، حضرت رسول(ص) ﻣﯽگه پاشو حالشون رو بگیر بگی چشم. بشین، چشم. آیه قرآنه. دوم اینکه «وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا» (انفال/۴۶)؛ «اصلاً حق ندارید جلوی پیامبر چی کار کنید با هم؟ زشته! دعوا نکنید!
دقیقهی ۱۰۰ تا ۱۰۳
نزاع نکنید جلوشون!» اما کردند، پیامبر(ص) گفت « قُومُوا عَنِّی » «پاشید برید از پیش من».
ثانیاً اون جواب ابنعباستون هم بدم، علاوه بر ابنعباس جابربن عبدالله انصاری هم این رو نقل کرده، خود عمر هم ماجرا رو نقل کرده، خود عمر هم ﻣﯽگه: «این جوری شده که من گفتم»، خودش گفته من اینجا دارم و در مورد ابن عباس ماجرا حالا اینجا ﻣﯽگن: «۸ سالشه». اولاً ابن عباس ۱۵ سالش بوده، چون اینجا کاملاً اثبات شده.
خودش میگه ۱۵ سالم بود خب! ابن کثیر در البدایه و النهایه، جلد ۸، صفحه ۲۶۹ میگه: «رسول خدا(ص) از دنیا رفت و من ۱۵ ساله بودم و این صحیح است»، کی این رو میگه؟ ابنعباس ﻣﯽگه، خب! اما چطوره توی صحیح بخاری از جوون ۱۵ ساله که به بلوغ رسیده اینجا میگی فلان شد. اما چطوریه که از عبداللهبن زبیر صحیح بخاری حدیث نقل کرده، که ماجرای جنگ خندق رو داره شرح میده، عبداللهبن زبیر ها! زبیر نه، پسرش عبدالله بود؛ عبداللهبن زبیر. جنگ خندق سال ۴ هجری بوده، عبداللهبن زبیر هر چی بود بعد از ۱ هجری به دنیا اومده یعنی حداقل چند سالش بوده؟ ۴ سالش بوده، صحیح مسلم ازش حدیث نقل کرده. بله صحیح مسلم، جلد ۷، صفحهی ۱۲۸، روایت ۶۱۳۷.
آخرین نکته رو هم بگم و عرضم تموم، باز هم موند یه سری نکات، آخر آیه حضرت موسی(ع) به سامری میدونی چی گفت؟ اون «لَا مِسَاسَ» (طه/۹۷) ش رو نمیتونم شرح بدم، ببخشید، خب! این هم نمیشه گفت، خوب نیست، فقط این آخرش رو میگم گفت: «وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا» (طه/۹۷) حضرت موسی(ع) به سامری گفت: «تو یه موعدی داری، یه روزی قراره با تو یه اتفاقی بیفته توی آینده». خب یه نکتهای رو بهش گفت، این هم گفتم برای کسانی که اهل پژوهشند و میگیرند من چی گفتم!
پس ماجرای هارونِ امّت رو دریابید، تمام شباهتهای امیرالمؤمنین(ع) رو نگفتم ها! و اون آخرش نکات ویژه گفتم. همون اتفاقهایی که توی بنیاسرائیل افتاد توی همین جا هم افتاد. به همین سادگی علی(ع) کنار زده شد، گوسالهها عَلَم شدند، سامریها گوسالهها رو علم کردند، به خاطر مسائلی نمیتونستند ببینند و چقدر عجیب قرآن آیه آورده!
من با خودم میگفتم خدا بخاری که همه چی رو سانسور کرد چرا این رو سانسور نکرد؟ خودشون میگن: «بخاری هر حدیثی رو که میخواست بنویسه…» مثلاً بخاری حدیثی رو از یه نفر یه حدیثی رو نقل کرده، فرد دیگری از برادران اهل سنتمون از بزرگانشون نقل کرده، توی اونجا شما تابلو مناقب امیرالمؤمنین(ع) رو میبینید، اما بخاری که نقل کرده، یه خرده تغییرش داده، یعنی سعیش بر این بوده که چی؟ ذکر نکنه.
خودشون میگن که: «بخاری هر حدیثی رو که نوشت غسل گرفت، ۲ رکعت نماز خوند و استخاره کرد که این حدیث رو بیارم یا نیارم؟» ۷.۰۰۰ تا حدیث آورده یعنی چقدر غسل کرده؟ ۷.۰۰۰ بار. خب. پس اون استخاره هم اگه گرفته خدا گفت واسهات گذاشتم، برات گذاشتم، کسی که دنبال حق باشه، این مطالبی که امروز گفتم…
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن (عج) که صد البته نزدیک است.