موضوع سخنرانی : امامت (۲)
عنوان بخش ۱ : لزوم شناخت امام
ص (۷۱) یس (۱۲) مائده (۶)
دقیقه ۰ تا ۵
«اَللهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَهَ وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ المُستَودَع فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُکَ».
أعوذُ بِالله مِنَ الشَیطانِ اللَعینَ الرَّجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
۱ – شکر خدایی که ما را در این مسیر قرار داد و اگر نبود هدایت الهی معلوم نبود از کدام نا کجا آباد سر درمیآوریم. شکر خدا.
دیشب در مورد این بحث کردیم که مهمترین مسئله هستی و بزرگترین معمای هستی و بزرگترین گنجینه هستی امامته و خلیفهالله شدن. یعنی این موجودی که خدا آفریده قابلیت داره که جعل بشه به امام شدن به سمت خلیفهاللهی وجعل بشه به سمت اسفلالسافلین. این خیلی عجیبه! انسان، بِما هُوَ انسان، این ویژگی رو خدا در وجودش گذاشته. خلق کرد «بَشَرًا مِن طِینٍ» (ص/۷۱) بعد این خلق قراره جعل بشه، بشه خلیفهالله. حضرت آدم(ع) هم میخواست بشه خلیفهالله بشه. خب؟ این نکته.
خب بحث دیگهمون که مطرح شد، این که امام معنیش رو گفتیم به لحاظ لغوی، گفتیم که هر شخصی میتونه باشه اما یه دونه است، کسیه که مقصده، مردم به سمتش میرن. فردی هستش که (خدمت شما عارض بشم) در هر زمان یک دونه باید باشه، این رو تأکید میکنم. دیگه اینکه میتونه اصلاً فرد هم نباشه، شیء هم باشه. بعد امام میتونه هم جائر باشه هم عادل. یعنی اون عَلَم و پرچمی که شما رو به سمت اسفلالسافلین بخونه یا به سمت اعلیعلیین دیگه والسلام. اما قرآن هم میگه هر سه تا نکتهای که عرض کردم رو میگه. یعنی هم امام جائر میگه هم امام عادل نام میبره و هم اینکه میگه که «فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» (یس/۱۲). یعنی حتی به کتاب هم لفظ امام میذاره چون مقصده و این ایهام داره دیگه، یعنی یک جور کلمه رو استفاده کرده که خودِ باز قلب امام معصوم هم مد نظره.
خداوند متعال برای اینکه انسان آدم بشه یک کاتولوگ داد، قرآن. یه دونه هم نمونه. یه دونه هم نمونه درست کرد، گفت: «ببین شبیه این شو.» چون اگه نمونه نمیبود سرِ کاتالوگِ دعوا میشد. خب این یعنی باید چی کار کنیم؟ یه اَ، اِ شده، یه اَ، اِ شده، دعوا سرشه که این اَ یا اِ؟ خدا شاهده! باعث شده ۱ میلیارد و ۲۰۰ میلیون نفر! یه جور دیگه وضو بگیرن. الآن اگه برادران اهل سنت ما، پشت سر ما نماز نمیخونن یکی از دلایلش اینه که میگن: «وضوی شما باطله. چون وضوتون باطله، نمازتون هم مشکل داره پس نماز پشت سر شما خوندن، نمازمون خراب میشه.» دعوا سر چیه؟ یه اَ، اِ باشه. میدونید دیگه سوره مائده آیه ۶ میگه که «فاغْسِلُواْ» (مائده/۶) «بشورید»، چی رو؟ فعل متعدیه، چه چیز را؟ ایکس (X). ها؟ او میگه دیگه، میگه: «صورتهاتون رو بشورید» و چی؟ «دستتون رو»، «إِلَى الْمَرَافِقِ» (مائده/۶) إِلَى: «به سوی»، ها؟ «مرفق»هاتون، «آرنج»؛ به خاطر این اهل سنت چه جور وضو میگیرن؟ این طوری. درست شد. ببین. دعوا سر همینه. شیعه میگه: «نه بابا اینکه میگه «فاغْسِلُواْ أَیْدِیَکُمْ» (مائده/۶)؛ «دستهاتون رو بشورید.»» یَد یعنی چی؟ توی قرآن میگه: «دست دزد رو باید قطع کنید.» چقد رو قطع میکنن؟ پس چهار تا انگشت هم میشه ید. میگه: «میخواید تیمم کنید دستتون رو بزنید رو خاک»، کجا رو میزنید؟ کف. پس این هم میشه ید. باز هم میگه دستها. از اینجا تا اینجا رو هم میگن «ید»، از اینجا تا اینجا رو هم میگن «ید»، از اینجا تا اینجا رو هم میگن «ید». خب چه جوری بشوریم ما؟ این إِلَى مسافت رو داره میگه. نمونه دیگه هم داره؟ بله. شما مثلاً میگی آقا این نقاش میاد خونهتون میگین این دیوار رو [رنگ بزن]. میگه: «تا کجا رنگ کنم؟» شما میگی: «تا سقف رنگ کن.» شما میگی تا سقف رنگ کن، اون نقاشه از پایین به بالا رنگ میکنه یا از بالا به پایین؟ بله. کدوم نقاش رو دیدید از پایین به بالا رنگ کنه؟ بهش میخندن. درسته؟ چون میگی میفهمه دیگه. میگی: «تا سقف رنگ کن» اما میفهمه خودش باید از بالا به پایین… بعد اینجاست که مفسر میخواد.
بعد حالا قسمت بعدیش میگه، «وَامْسَحُواْ» (مائده/۶) «مسح کنید.» چی؟ «بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ» (مائده/۶). «به سرهاتون و پاهاتون.» میگه مسح کنید. لفظ قرآن اینه. شیعه هم چی کار می کنه؟ مسح میکنه. اما اونها میشورن. چرا برادران اهل سنتمون میشورن؟ میگن: «چون این شده اَ، این با اَها حساب میشه.» «فاغْسِلُواْها» (مائده/۶) هاست. حالا این ته آیه است ها! ببین. سر همینه. بعد ما میگیم بابا این هم باید اَ باشه، اون هم رُؤُوسِکُمْ باید اَ باشه چون «ب» اومده اولش، میدونید حروف جر دیگه، مجرور میکنه. بِرُؤُوسِکُمْ اگه بِش نمی بود یعنی رُؤُوسِکُمْ. اون «ب» هم یعنی یک بخشش رو. یعنی یک قسمتش رو. یعنی یک اکتفا میکنه. خب ببینید دعوا سر همینه. خب ما اینجا میگیم این کاتالوگ دعوا شده سرش. این آدم رو چه جوری درست کنیم؟ درسته، یه نمونه نمیخواد؟ الآن جالبه، ما از کتب برادران اهل سنتمون روایت میاریم که صحابه مسح میکشیدن.
دقیقهی ۵ تا ۱۰
از زمان خلیفه سوم به بعد این تغییر کرده، خب؟ بعد اونها هم روایت ازخودشون میارن که «نه ما روایت داریم پیامبر(ص) پاهاش رو شسته.» ما میگیم بابا این روایت جعلیه. ببین اینجا گیر میکنی. باید یکی باشه که بری ازش بپرسی دیگه؟ خب اگه این نباشه چی میشه؟ هیچ چی. نتیجهاش این میشه عزیز من! ۱ میلیارد و ۲۰۰ میلیون پشت سیصد میلیون نماز نمیخونن. اصلاً قبولشون ندارن که این وایسته جلو نماز بخونه. اینها چیزهای عادیه. چیزهایی که منجر به قتل میشه! تکفیر میکنه طرف مقابلش رو!
اون کتابه، قرآن و اون نمونه، امام.
نکته دو: به اون امام نباید بتونی برسی. یعنی باید نامتناهی باشه. اگر بینهایت نباشه، یعنی چیه؟ یعنی در دسترسه. کسی که در دسترس باشه میشه ازش؟ رد شد. هر نقطهای شما متوقف دیدید، میشه ازش رد شد. منطق، عقل میگه دیگه؟ خدا این رو داده استفاده کنیم. «لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»، «لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»، «لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ» فلذا باید عین این نمودارها توی ریاضی باشه. توی ریاضی میگن: «خیلی بهش میل میکنه، اما هیچگاه بهش نمیرسه.» شما خیلی میتونی به معصوم شبیه بشی اما هیچگاه نمیتونی مثل او بشی. حضرت عباس(ع) خیلی شبیه شد. شما زیارتنامه حضرت عباس(ع) رو میخونید، بسیار شبیه به زیارت معصومین. اصلاً نماز و زیارت داره برای خودش. میدونید دیگه برخی معتقدن «نماز زیارت به نام، به غیر از حضرت عباس(ع) برای تمام امام زادهها مشکل داره.» فقط حضرت عباس(ع). خب اون چه کار کرده؟ او خیلی شبیه شده. یک سخنرانی کردم در مورد حضرت عباس(ع) توی اینترنت هست. سرچ کنید گیر میاد. خب ببینید، حالا ما چی کار باید بکنیم؟ پس این هم نباید… یعنی منطقاً یه همچین… اگه نباشه، خب چی کار کنیم؟ نتیجش این میشه که امروز میخوام بحث کنم. اگه بتونیم جمعش بکنیم وگرنه میافته برای فردا.
عنوان بخش ۲ : جعل امامت از طرف خدا با استناد به قرآن
بقره (۳۰) حجر (۲۸) ص (۷۱) بقره (۳۷) بقره (۱۲۴) نجم (۳) قصص (۲۰) اعراف (۱۵۰) احزاب (۳۳) نحل (۸۹) نبأ (۶)
۲ – جعل، خدا قرار میده امام رو. شیعه معتقده خدا باید تعیین کنه. مصداقش چیه؟ میگه: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً» (بقره/۳۰) من میذارم. جاعل، فاعل، منم. فاعلِ این امر منم. (حجر۲۸) «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ» (حجر/۲۸) این خلق. بعد همین رو میگه چی؟ (ص ۷۱) «إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ» باز این هم خلق. بعد میاد توی بقره ۳۰، توی بقره ۱۲۴، میگه: «این خلق رو جعل میکنم امام بشه.» مهمترین آیهای که خیلی خیلی مهمه، بقره ۱۲۴ که با تورات هم جوره، یعنی تورات هم آیهاش رو داریم. حضرت ابراهیم(ع) از خدا یه درخواستی میکنه. خدایا، من میخوام اون ۵ تا توی ذریه من باشه. یعنی اون ۵ تا قبل از همه بودن و همه میشناختن. سند داری؟ بله در تفسیر بقره ۳۷ بزرگان اهل سنت مثل حاکم نیشابوری در مستدرک میگه: «حضرت آدم(ع) برای اینکه خدا ببخشدش به ۵ تن متوسل شد.» اسم هم آورده؛ کسانی دیگه هم آوردن، همین یک دونه کافیه. چون حاکم، مستدرک نوشت بر صحیح بخاری وصحیح مسلم، صحیحترین کتابهای برادرن اهل سنت. دقت کنید. صحیحترین کتابها رو مستدرک نوشته. خب یعنی نمیتونه کسی با این در بیفته.
پس اونجا میگه: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ» (بقره/۳۷) یعنی کلماتالله دیشب هم گفتیم یعنی چی؟ اون ۵ تن. اینجا سوره بقره چی میگه؟ میگه: «ما حضرت ابراهیم(ع) رو با کلماتالله آزمودیم.» «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ» (بقره/۱۲۴) یعنی ابتلای حضرت ابراهیم(ع)، سنجش حضرت ابراهیم(ع)، به وسیله کدام خط کش بوده؟ کلمات الله. بگید چیه پس این؟ «فَأَتَمَّهُنَّ» (بقره/۱۲۴) «وقتی سربلند بیرون اومد»، این کدوم آزمونه؟ توی ۹۹ سالگیش اتفاق افتاد؟ سر بُریدن اسماعیل(ع). چرا یهودیها میگن سر بُریدن اسحاقه(ع)؟چون میدونن حاجت حضرت ابراهیم(ع) چی بود. گفت: «میخوام نسلم رو کثیر کنی. اون ۵ تا، اون نمونهها، توی ذریهی من باشن.» ذریه رو هم خدا داد به قربانی، به فرزندی که ذبیح بود. اینها برای اینکه بگن «ماییم»، مجبورند بگن ذبیح کی بوده؟ «اسحاق(ع)». اینه داستان. بعد حالا نگاه بکنید برای اینکه اسحاق رو مهمتر بکنن، چی کار میکنن؟ باید مادر رو مهمتر کنن. چون پدرشون کیه؟ یکیه دیگه. حضرت ابراهیم(ع) هم بابای حضرت اسماعیله(ع) هم حضرت اسحاق(ع). به خاطر همین در یهودیت مادر از پدر مهمتره. نسل از مادر انتقال پیدا میکنه نه از پدر. جالبه! یه وَر رو خراب کردن جاهای دیگه رو یادشون رفته. یعنی الآن مثلاً ۳، ۴ جای تورات این جور در نمیاد که اسحاق(ع) ذبیح باشه. مثلاً چی؟ در ۳ جای تورات میگه که «یگانه پسر خود را قربانی کن.» یه دونه پسر. میدونید ۱۳ سال حضرت اسماعیل(ع) از اسحاق(ع) بزرگتره. اگر اسحاق(ع) بوده یعنی اسماعیل(ع) هم چی؟ بوده. اما میگن: «خب نه، اصلاً حضرت اسماعیل(ع) رو به پسری حسابش نمیکنیم.» لفظ بسیار زشتی استفاده میکنن
دقیقهی ۱۰ تا ۱۵
برای حضرت اسماعیل(ع) در تورات، «وایلد دانکی» (wild donkey) ببخشید دیگه من انگلیسیش رو میگم، بازش نمیکنم. وایلد (wild) یعنی وحشی. یه کینه برداشتن.
ببینید همون حسادت، از اونجا اومد همین جوری شاخه شاخه شد و حالا شما دریاب کسانی رو که احساس حسادت نسبت به این خاندان نمیکنند و بلکه براشون اشک میریزن و خودشون رو خاکِ پای این خانواده میدونن. حالا فهمیدید ارزش شکلگیری این جلسات به چیه؟ یعنی تودهنی به تمام جریانهای انحرافیِ طول تاریخ، که نسبت به اهل بیت(ع) حسادت کردن، از بزرگِ اینها همون ابلیس، تا آخریشون که سفیانیه، میخواد جلوی آقا صاحبالزمان(عج) بایسته. نسبت به تمام اینها شما تودهنی میزنی. میگه: «اول یهود با اسلام احساس حسادت کرد. اومد پایینتر، توی اسلام بقیه قبایل قریش با بنیهاشم.» ما رسماً داریم در تاریخ نقل شده، تاریخ صدر اسلام، برادران اهل سنت نوشتن. میگه: «۳۰، ۴۰ نفر ازصحابه رفتن پیش پیامبر(ص) گفتن: «شورش رو درآوردی دیگه»، پیامبر(ص) فرمود: «چی شده؟» «خودت از بنیهاشم؛ شدی سیدالمرسلین، پیغمبر. دخترت از بنیهاشم؛ شده سیدهالنساءالعالمین، نوههات از بنیهاشم شدن؛ «سَیِّدَی شَبَابِ الْاَهْلِ الْجَنَّه»، «بهترین جوانهای اهل بهشت»، عموت عباس(ع) از بنیهاشم؛ شده ساقی حجاج کعبه و مکه. علی(ع) رو هم که هی میشینی پا میشی میگی «علی، علی، علی.» پس بقیه قریش برگ چغندرن؟» حضرت فرمود: «تمام این مواردی که گفتید خدا گفته، به من چه ربطی داره؟ من از پیش خودم حرف نمی زنم که»؛ «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى» (نجم/۳) «من از روی هوی وهوس حرف نمیزنم که، خدام به من گفته این رو بگی.» اینها نتونستن بربتابن. به خاطر همین مثلاً وقتی… حدیث داشتیم دیگه که، دوازده تا خلیفه پس از من میآیند. «کلّهم من بنیهاشم»، قندوزی حنفی میگه: «اصل حدیث این بود «کلّهم من بنیهاشم».» خب خلیفه اول، خلیفه دوم، خلیفه سوم وخلیفه پنجم یعنی معاویه اینها همه قریشیان (هستند)، اما از بنیهاشم چی؟ نیستن. در زمان معاویه این حدیث جعل شد. شد «کلّهم من قریش». قندوزی حنفی میگه: «این جعل شد». بابا حنفیه، از اهل سنته. حالا نکته جالبش میدونی چیه؟ معاویه فکر خودش رو کرده بود که از قریشه، فکر بقیه رو چی؟ نکرده بود. گفت: «فعلاً اوضاع خودم و بچم رو درست بکنم.» حالا باید بگردی دوازده تا خلیفه پیدا کنی که از خود حضرت رسول(ص) تا روز قیامت اینها حکومت میکنن و همهشون هم از قریشاند. بسمالله بگرد پیدا کن اگر مردی و تا روز قیامت، فاصله هم نباید بیفته. عین روایت اینه. وقت بشه توی همین شبها این رو هم باز میکنم. این روایت رو کامل بحث میکنم. در صحیح مسلمه حدیث. یه جایی که مو لای درزش نمیره. خب! این رو عنایت داشته باشید.
خدا تعیین میکنه. ببینید خدا چه جوری جاهایی که امام استفاده میکنه لفظ جعل رو استفاده می کنه. قرآن رو بادقت بخون. «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً» (قصص/۲۰) ائمه، دوباره جعل میاد. «وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (قصص/۲۰). در تورات چی گفت به حضرت ابراهیم(ع)؟ گفت: «فرزندان تو را وارث کرهی زمین میکنم.» بیا «وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (قصص/۲۰) نکته جالب: این «الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ» (قصص/۲۰) دو تا معنی داره، یکی همین یعنی ستمدیدگان، اون چه که امام خمینی(ره) میگفتش که چی؟ «مستمندان در مقابل مستکبران.» خب؟ یکی دیگه هم اینه. هارون، دقت کنید! هارون گفت: «إِنَّ الْقَوْمَ» (اعراف/۱۵۰) «اسْتَضْعَفُونِی» (اعراف/۱۵۰) باریکالله. خب هارون این امت کیه؟ میگه اینها… یکیشون هم نبود. اینها جَمع، کسان دیگهشون هم بودن. اینها شأنشون چی بود؟ امامت بود. نذاشتید. «من میخوام»، «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ» (قصص/۲۰) «که منت بذارم سرتون»، بیشعورها، «که اینها باز هم امام باشن واستون.» اَرادَ و شاء توی عربی گفتم تفاوتش رو بارها. شاء خواست دو طرفه است. اَرادَ خواست یه طرفه است. «یَهْدِی مَن یَشَاءُ» (نور/۴۶، القصص/۵۶، بقره/۱۴۲، بقره/۲۱۳،…) من کسی رو میخوام هدایت کنم که اون هم بخواد هدایت بشه. اما میگه وَنُرِیدُ میخوام به هیچ کی هم ربطی نداره. یه نمونه دیگهاش رو بگم؟«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» (احزاب/۳۳) «میخوام که شما پاک باشید، ببینم به کی ربط داره؟» درست شد؟ قرآن همه چی رو گفته. «تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ» (نحل/۸۹) من چند وقت پیش با یکی از اقلیتها بحث میکردم، دیگه بنا ندارم اسم ببرم. یک ساعت، ۱۸ دقیقه تلفنی ایشون صحبت کرد، قطع شد، شارژش تموم شد، بعد من بهش زنگ زدم خودم. یک ساعت هم بعد ما صحبت کردیم. ۱ ساعت و ۱۸ دقیقه فقط با قرآن با ایشان صحبت کردم. اولش هم میگفت: «قرآن، فقط قرآن، قرآن مهمه.» گفتم خوب این هم قرآن.
دقیقهی ۱۵ تا ۲۰
ایشون مات مونده بود، میگفت: «من اصلاً هیچ وقت قرآن رو این جوری ندیدم.» یه جعل، این به معنای قراردادن هم هست اما مثلاً میگه: «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا» (نباء/۶)؛ «مهد قراردادیم، زمینی که اول مذاب بوده»، اونجا کی میخواد رشد پیدا کنه؟ اون زمینی که آفریده شده تغییر میکنه میشه چی؟ مهد میشه. درست شد؟ ببینید چقدر زیبا، چقدر جوره این آیات قرآن.
عنوان بخش ۳ : نظر شیعه در خصوص امامت (نصب امام از طرف خدا)
طه (۲۹) طه (۳۶) بقره (۲۴) تحریم (۶)
۳ – خب، دلیلهای دیگه هم داریم در مورد این که نصب امامت از سمت چی؟ خداست. من اول دلایل شیعی رو میگم بعد میرم سریع اون طرف. که ما اول باید ازخودمون باید صحبت کنیم. شیخ صدوق در الهدایه، صفحه ۲۷ میگه: «واجب است اعتقاد داشته باشیم.» عزیزم! اینجا تو به عنوان یک شیعه و اون کسی که بعداً فیلم این سخنرانی رو میبینه و این صوتش رو میشنوه، به عنوان یک مسلمان اگه از برادران اهل سنتمونه دقت داشته باشید. خب؟ ما میخواهیم همین رو بحث کنیم. بحث قرآنیش رو کردیم حالا میایم جلو بحث رواییش هم میکنیم. میگه: «واجب است اعتقاد داشته باشیم که امامت حق است، همان طوری که باور داریم نبوت حق است و نیز باید اعتقاد داشته همان خداوندی که پیغمبر(ص) را به عنوان نبی جعل کرده؛ امام را نیز در مقام امامت جعل کرده است. نصب امام در اختیار خداوند است و برتریهایی که امام دارد از نعمتهای خداوند است.» میگه: «باید از سمت اون…» باز گفتم حضرت علی(ع) و هارون جلسه قبلی گفتم این شباهتها، میگه «وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی» (طه/۲۹) قشنگ میفهمونه که جانشین حضرت موسی(ع) رو کی تعیین کرد؟ به خدا میگه: «تو تعیین کن.» چرا حضرت موسی(ع)… خب هیچ چی نمیگفت دیگه. خدا کنترات کار رو دادی دستِ من؟ من هم میذارم مدیرکل. مثلاً یه جایی؛ یا خودم میرم معاونتم رو انتخاب میکنم دیگه.
بعد خدا هم درجوابش «قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى» (طه/۳۶)؛ «بهت دادیم. قبول. این پیشنهادی که تو میدی ما هم میپذیریم. اصلاً نظر ما همین بوده. هارون خوبه». جعل باز از سمت خداست، از بالاست.
مرحوم کاشف الغطاء اصل الشیعه و اصولها، صفحه ۲۱۲؛«ان الامام منصب الالهی کالنبوه». امامت یه مقامیه مثل چی؟ یه منصب کجاییه؟ خداییه مانند نبوته. «همان گونه که خداوند سبحان از میان بندگانش کسی را به مقام نبوت و رسالت برمیگزیند و با معجزه که همان نص خداوند است، تأیید میکند، همان خداوند کسی را برای امامت برمیگزیند. «یختار للامامه من یشاء» اگه دلش بخواد.» منتها اینجا وقتی شاء میاره یک نکته عجیبی داره. البته چون کلام ایشون کلام قرآن نیست، اون جوری که چرا نگفته یرید گفته یشاء؟ زیاد چیز نیست بالاخره یک انسانی بوده معصوم که نبوده. خب. ما قرآن رو سرش بحث داریم. اما شاید مثلاً چه بسا ایشون منظورش این بوده که جَنَم رو این فرد داره که… ابنجریرطبری در کتاب دلائلالامامه، صفحهی ۱۸: امام منصب الهی و مقدسی است که برای هیچ کس محقق نمیشود جز با نص خداوند متعال یا نص پیامبر برگزیدهاش که از روی هوی نمیگوید… یعنی اون هم اون چیزی که خدا بهش گفته. پس امام چه جوری تأییدیه میگیره؟ بدون وحی و فلان؟ یکی او رو گفتم بهتون به واسطه حضرت زهرا(س) بوده. او حجت بر حجج خداست. خب؟
یکی دیگه هم اینه که آقا امام رضا(ع) فرمودن: «که انسانها ارواح مختلف دارن که هر دفعه به یکی از ارواح و روحها تأیید میشوند. میگه «رُوحُ الْحَیَاهِ، رُوحُ الشَّهْوَه، رُوحُ الحرکه».» همین جوری میاد تا اینها جک و جونورها هم دارن ها! یعنی یک حیوون، روحالشهوه، روح الحرکت و روح الحیات هم داره. انسان تفاوتش از روحالایمان شروع میشه. کسی که مؤمنه خدا با روحالایمان او رو تأیید میکنه. یعنی بین یک کافر و یک حیوان هیچ فرقی نیست. فلذا بنده خدا اون موقع که محشور میشه، اون دنیا چی محشور میشه؟ شغال، خوک، خرس. ها؟ درست شد؟ اینه. درحد هیزم این آتیشه. «وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَهُ» (بقره/۲۴، تحریم/۶) بعد از اون تازه روح تأییدیه ایمان میگیره، «رُوحَ الْإِیمَان». بعد از اون چی؟ «رُوحَ الْیَقِین». به بعضیها میدن.
یک روایت براتون بخونم از آقا اباعبدالله(ع)، این رو باید بذاری کنار روایت امام رضا(ع) تا جور در بیاد. (البته این که در کتب روایی اباعبدالله(ع) جایی گفته میشه یعنی اون امام صادق(ع) ها!) اینها اباعبداللهِ(ع) هیئتی دارم میگم، یعنی امام حسین(ع). امام حسین(ع) میفرمایند: «کسانی که در زمان غیبت، مؤمنِ بر حجت باقی بمانند، مؤمنِ بر او باقی بمانند، یه جوری که انگار میبیننش، قبولش دارن، اینها تأیید شده با روح الیقینند.» مرحلهی بعد از روح الیقین، «روحالمطهره» است که مخصوص اهل بیته. ببین عجب مقامیه منتظرحضرت بودن! خیلی بالاست نمیفهمیم. انتظار ها! انتظار. انتظار اصلاً زیباییش به دست جمعی بودنه ها! دعای ندبه چی میگی؟ میگی یکی پایه هست بشینیم با هم گریه کنیم؟ کمکم کنه؟ یعنی گریه فردی فایده؟ نداره.
دقیقهی۲۰ تا ۲۵
باید جاهایی جمع بشید دسته جمعی گریه کنید و خیلی قشنگه ها! اگه بتونید اینها رو خرج بکنید برای ظهور. همه گریههاتون رو، یعنی هر چی شد با امام زمان(عج) تموم بشه وگرنه مأجورید انشاءالله. دیگه چیز دیگه نمیگم وگرنه مأجورید انشاءالله. همین حبّت رو نشون دادی و فلان، کارکرد اجتماعی نداشته. اصلاً ویژگی… او… او… یه روایت براتون میخونم، دیگه گیر ندید. ببینید چی میفرماید معصوم؟ آقا رسولالله(ص) به حضرت امیر(ع) فرمودند: «که بعد از من ۱۲ نفر میان، اولیشون تویی و آخریشون مهدیه». اینجا رو دقت کن. ۱۲ امام میآیند این جوری. این رو دقت بفرمایید؛ «و آخرهُم اَفضَلهُم». گرفتی چی شد؟ «اَفضَلهُم».
آقا امام… دست میذاری رو سرت سلام میدی؛ این مال امام رضا(ع) است. نام حضرت میاومد بلند میشد تمام قد، تمام قد بلند میشد، ۲۰، ۳۰ درجه خم میشد، بعد سلام میداد. ما این رو از امام رضا(ع) یاد گرفتیم. آقا امام صادق(ع) میفرماید: «اگر اورا درک بکنم، تمام مدت عمر را میخوام خادمش باشم.» چرا؟ یعنی این امام از امامهای دیگه برتره؟ نه. بحث اون نیست، بحث اینه که او جلوه میکند یعنی هیچ گاه نذاشتن؛ آقا امام سجاد(ع)، جلوهش رو ما نتونستیم ببینیم. امام هادی(ع) رو نتونستیم. امام حسن عسکری(ع) محصور بود. یه امیرالمؤمنین(ع) یه مدت کوتاهی حکومت دستش افتاد، نگاه کن مسیحیها رو دیوونه کرده عدلش. اصلاً پیدا نمیشه توی تاریخ عدالتی که امیرالمؤمنین(ع) بنا کرد. شیرینی حکومت عادلانه رو چشید، دنیا! در اون جا او جلوه میکنه. همه جوره! همه جوره. تنها فردی که در اهل بیت(ع)…
ببین بعضی از اهل بیت(ع) یه سری ویژگیها دارن، بقیه ندارن. حضرت امیر(ع) فرمود، گفت: «ما همهمون یه نوریم»، «کلَّنا مُحَمَّد(ص)، اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم. »ایشون میفرمایند: «أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّد» میگه همهمون یکیایم. فرصت باید ایجاب… ببین لامپِ داره نور میده بلاتشبیه. دستت رو گرفتی جلو، نور نداره. خب تو دستت رو بردار. اونجا دستها میافته و همه خیره این شمسالشموس میشن، اونجاست که میگیره دلها رو، بعد ویژگیها دارن. مثلاً حضرت زهرا(س) این ویژگیش. ها! که محدثه است. ارتباط داره جبرئیل، میاد، فرود میاد خدمت حضرت، نکاتی رو میگه، پا میشه میره. اینجا رو دقت بفرمایید. این نکته است. آقا صاحبالزمان(عج) چه ویژگی داره که بقیه ندارن؟ «عصارهالانبیاء و خلاصهالاوصیاء». برعکسش هم هست یعنی «خلاصهالانبیاء وعصارهالاوصیاء». یعنی «خلاصه تمام امامها و تمام پیغمبرها و تمام وصیها.» ببین پیغمبر یه وصی هم داشته. مثلاً آصفبنبرخیا، پیغمبر نبوده، وصی بوده. تمام اینها رو یه جا میخوای ببینی، میگه مهدی(عج) رو ببین. آقا یعنی چی؟ مثلاً چی داری؟ ببین یه مثال برای شما بزنم: حضرت داوود(ع) اجازه داشت و شرایط هم فراهم شد که قضاوت باطنی بکنه. یعنی طرف میاومد پیشش لازم نبود دلیل و شاهد بیاره، به دلش نگاه میکرد میگفت اینه. آقا امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «من هم میدیدم اما من باید دنبال دلایل ظاهری میگشتم.» یعنی اون فرصت برای حضرت امیر(ع) فراهم نشد، برای آقا رسولالله(ص) فراهم نشد، برای او فراهم شد. اینکه جن و انس در اختیار باشن حتی شیاطین، در اختیار حضرت رسول(ص) وامیرالمؤمنین(ع) نبودند، اما در اختیار حضرت سلیمان(ع) شد به غیر از خود ابلیس.
این هم بگم بازاریها حواسشون جمع باشه، یه روایتی دیدم میگه که: «حضرت سلیمان(ع) از خدا خواست خدایا ردیف کن یه روز این شیطون هم من به زنجیر بکشم، یه روز. خدا اجازه داد، گفت: «حالا یه روز عیبی نداره.» یه روز به زنجیر کشید. میگن بازار اورشلیم تعطیل شد» یعنی کل بازارشون شیطانی بوده، کسب وکارشون شیطانی بوده. ابلیس تعطیل کرد، بازار تعطیل شد. کاسب حبیب خداست، حبیب خدا که نباید حبیب شیطون شه که. این ویژگی رو شما در کی میبینید؟ باز آقا صاحبالزمان(عج). ببین این میشه عصاره و خلاصه بودن. یعنی چی؟ یعنی آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری. ببین. حالا چه قدر میفهمیم امام زمان(عج) رو؟ چه قدر درک میکنیم امام زمان(عج) رو؟
…و پیامبرش را فرمان میدهد که آن را به مردم برساند و او را به عنوان پیشوای بعد از خود در میان مردم نصب کند تا وظایفی که بر پیامبر(ص) بود بعد او بر پا دارد. تنها فرق امام(ع) و پیامبر(ص) این است که از جانب خدا بر امام وحی نمیشود.
حالا بگید واسطه وحی خدا بر امامان چی میشه؟ نه. نه واسه همون که مشکی پوشیدی. افتاد؟ حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها). او محدثه است. مگه ننوشته صحیفه فاطمه(س) رو؟ حضرت امیر(ع) میگه: «جبرئیل بر او نازل میشد. با او سخن میگفت. فاطمه(س) به من میگفت من مینوشتم.» یعنی چی؟ یعنی حضرت امیر(ع) خودش صدای جبرئیل را نشنیده. میگه: «فاطمه(س) به من میگفت، واسطه فاطمه(س) بود من مینوشتم». این رو اهل سنت هم قبول دارن که محدثه است ها! که بر او نزول میکرده، ملائکه باهاش سخن میگفتن. این رو سخنرانی کردم کجا؟ هم اینجا پارسال، هم مشهد ۳ جلسه اونجا عرض شد. از صحیح ترین کتابها. نه که کتابهای درب و داغون دست دو مثلاً تاریخی، فقهی، اصولی، کلامی یا هرچه که هست. خب، نکته عجیبی داره وجود مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها) بذارید یه اشارهای بکنم اینجا. میخواستم آخر بگم، بذار آخر میگم ولش کن اونجا وصل هم بشه بحث به مداحی بهتره.
دقیقهی۲۵ تا ۳۰
شباهت… کسی از… من اصلاً بذار به شما بگم. هر کدوم از اهل بیت(ع) یه درب ورودیاند به وجود مقدس آقا امامزمان(عج) ها! یعنی با امام حسین(ع) تو امام زمانی میشی، اما یکی از شاهراهها، درهای بزرگ، خود وجود نازنین بیبی(س) است، حالا این چه جوریه؟ حالا آخر جلسه میگم. چطور این؟ چه ویژگی داره؟ چه طور حضرت مهدی(عج) خلاصهی حضرت زهرا(س) هم چی؟ میتونه باشه. حالا اون رو هم میگم.
عنوان بخش ۴ : به چالش کشیدن اهل سنت در خصوص امامت
صافات (۱۷) واقعه (۴۸)
۴ – نظر اهل سنت چیه؟ اهل سنت عقیده دارن که امامت مقام الهی نیست، مردم تعیین میکنن، اما واجبه مردم امام تعیین کنن. ببین این توی روایتها بوده، از پیغمبر(ص) شنیده بودن که خیلی امامت مهمه. این اهمیت توی ذهن مونده، اما از اون طرف او امام اصلیه سر کار نیومده، این پارادوکس به وجود اومده. من الآن پارادوکس رو برای شما نشون میدم. (اون نکتهای هم که گفتم شما رو به پیر به پیغمبر رعایت کنید اون اول جلسه.) محمد رشید رضا در کتاب خلافت اصلاً کتاب نوشته واسه خلافت، جلد ۱، صفحه ۱۸) میگه: «امتهای گذشته واهل سنت و جمهور (یعنی همه) از طوایف دیگر اجماع دارند برای اینکه نصب امام بر مسلمین از نظر شرع و عقل واجب است. یعنی ولایت دادن او بر امت واجب است.
حالا بعد از این که روشن میشه که واجبه در مکتب برادران اهل سنتمون احمد ساوی توی کتاب مسالک خودش، جلد ۴ صفحه ۲۲۰ میگه ۳ تا راه وجود داره برای تعیین امام وخلیفه. ببین واجبه، واجب بودنش شکی توش نیست اما خب چه جوری باید امام تعیین بشه؟ اینجا این سؤال پیش میاد. میگه: «واعلم»؛ «بدون» «اٍن الامامَ»؛ «امامت تثبیت میشود»، حالا چون وقت نداریم، وقت گذشته، این جلسه دیر شروع شد. «امامت به یکی از این امور سه گانه تثبیت می شود: یا به بیعت اهل حل و عقد با امام و خلیفه.» یا «یه عدهای برن باهاش بیعت کنن، آدم های بزرگ، دونه درشت، ریشسفیدها»، همون طور که خلیفه اول سرکار اومد. «یا تصریح امام به خلیفه قبل.» همون طور که کی؟ مصداقهاش رو دارم میگم، اون نمیگه. مصداقها رو من دارم میگم. خلیفه اول بعد از خودش خلیفه دوم رو چی؟ تعیین کرد. یا چیره شدنِ یک شخص بر مردم. خلیفه سوم هم باز میگن چی؟ یه عده اومدن تعیین کردن. یه شورای ۶ نفره. پس این میشه حالت اول. امیرالمؤمنین(ع) رو کی؟ مردم ریختن تعیین کردن. خب. این رو نصفه نیمه اصلاً ذکر نکرده. گفته: «اون هم اهل هیئت و…»
یکی دیگه رو اینها قبول دارن به عنوان خیلفه به اسم معاویه. حالا این معاویه رو چی کار… معاویه چه جوری اومد؟ نه کسی رفت دعوتش کرد، نه کسی تعیینش کرد. چه جوری اومد غالب شد؟ با شمشیر. ایناها و یا با غالب و چیره شدن یک شخص بر مردم. یعنی اومد، مغولها هم حمله کردن، گرفتن، او میشه خلیفه و امام؟ خب معنیش این میشه دیگه؟ «آقا نه، مغول که دین نداره، باید حتماً مسلمون باشه». حسنی مبارک. خب خوبه؟ این شد؟ حمله کرده دیگه. اومده گرفته. پس بیخود میکنید توی سوریه الآن ریختید توی خیابون. غیر اینه؟ اصلاً اومده با کودتا گرفته. اصلاً خدا وکیلی سنگ روی سنگ بند نمیشه یعنی فاتحه مطلب خونده است. حتی یه نکته جالب! روایت براتون نقل میکنم در صحیحترین کتابها که طرف گفته: «ولو بیگانه هم باشد باید بپذیریدش»، یعنی اصلاً خارجی باشه یعنی آمریکا باشه، انگلیس باشه. مدل امروزیش میشه ها!
حالا آیا ما دلیل دیگه هم داریم؟ ببینید یه دلیل آنچنانی ها! خیلی خوشگله. این چون کتابها همه نقل کردن. میدونید برخی از قبایل شرط تعیین کردن برای پیامبر(ص) برای اینکه اسلام بیارن. چی بود شرطشون؟ «بعدی ما باشیم.» آقا رسولالله(ص) چی جواب میداد؟ «الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ یَدْعه حَیْثُ یَشَاء» «این امر دست (کیه؟) خودِ خداست. هرجا خودش بخواد میذاره.» یعنی جانشینِ من رو کی تعیین میکنه؟ خودِ خدا داره تعیین میکنه. دست من پیغمبر نیست من بیام با تو قرارداد ببندم. قبیلههای بزرگی بودن ها! اگه مسلمون میشدن خیلی به نفع اسلام بود. پیامبر(ص) فرمود: «من این رو نمیتونم از خودم قول بدم. چیزی که دست من نیست من بیام»… یه چیزی هست آقا یه موقع این ماستمال منه، این تسبیح مثلاً مال منه، من بگم این آقا مال شما. پیامبر(ص) فرمود: «این اصلاً دست من نیست، من انتقال دارم میدم وحی الهی رو به شما، دست من نیست که من بیام تعیین بکنم.» امام حسین(ع) نگفته: «بعد من امام سجاد(ع) »، نخیر. اصلاً دست امام حسین(ع) نیستش که بگه: «بعد من امام سجاد(ع)». خود خدا تعیین میکنه خلیفهاش رو روی زمین کی باشه. اینها. آقا در سیره النبویه جلد ۲ صفحه ۲۷۲.
دقیقهی۳۰ تا ۳۵
و در کتاب سُقاط، جلد ۱، صفحهی ۹۰. این هم از کتب اهل سنت که پیامبر(ص) این طور جواب داد به اینها. خب شیعهاش رو هم ولش کن.
پس چون بر عهدهی مردم میشود و واجب است؛ ببین، واجبه اما بر عهدهی مردمه؛ به نظر شما، الآن از اون نگاه میبینیم ها! شیعه رو که گفتیم نظرش چیه؛ خب؟ این از اصول دین میشه یا از فروع دین؟ میشه فروع دین دیگه. چرا؟ چون میشه واجب کفایی. یه عده بیان خلیفه رو مشخص بکنن دیگه لازم نیست؛ مثلاً در زمانی که مثلاً فرض بکنید حضرت علی(ع) میخواسته تعیین بشه یه نفر از ایران هم پا میشده میرفته؛ خب نبودن، همون جا توی مکه یه عدهای جمع شدن، توی مدینه، گفتن: «یا علی، تو باش.» درست شد؟ خب؟ پس میشه از فروع دین. فلذا در منابع اهل سنت نقل شده امامت از فروع دین است؛ امامت و خلافت.
حالا من مواردی که میگن از فروع دینه رو میارم؛ حالا نکتهی جالب اینجاست که عدهی بسیاری هم میگن از اهل سنت که از اصول دینه. خب این رو میخوای چی کار کنی؟ یعنی تبیین نشده به خدا برای مسلمونها اینها. یه تیکهاش رو میگن یه تیکهاش رو نمیگن. اگه تبیین بشه، مگه طرف مرض داره بایسته جلوی حق؟ وایسته، اون دنیا پدرش رو در میارن. من بعضی موقعها توی این سخنرانی ها، توی این جلساتی که داریم میگم: «ببین! این جلسهی من جلسهی خوبی نیست واست ها!» میگه: «چرا؟» میگم: «من توی این جلسه حجت بر تو چی میشه؟ تموم میشه.» اون دنیا خِرِت رو میگیرن، اون جا نمیتونی بزنی زیرش بگی: «خدایا من نشنیدم.» میگه: «بابا زدم توی پَخِ کلهی این بندهام، اومد واست گفت. چی میگی تو؟ خوبم شنیدی.»
تفتازانی متکلمه، در شرح مقاصد، جلد ۵ ، صفحهی ۲۳۲ میگه: «لا نزاع» «هیچ بحثی در این نیست.» یعنی اجماعه؛ «امامت از فروع دین است و شایستهتر است که در فروع باشد تا به اصول.» باز توی شرح المقاصدش فی علم الکلام جلد ٢ ، صفحهی ٢٧١ میگه؛ میگه: «هیچ نزاعی در این نیست که الحاق مباحث امامت را به فروع سزاوارتر است؛ زیرا برگشت بحث امامت به این است که قیام به امر پیشوایی و نصب امام با آن صفات ویژهای که دارد از واجبات کفایی است.» واجب کفایی. واجب عینی یعنی همه باید انجام بدن؛ نماز واجب کفاییه؟ نه، عینیه، همه باید انجام بدن؛ اما دفن میّت واجب کفاییه. حالا ۳ نفر دفن کردن تو دیگه نباید بری اون رو از توی گور در بیاری دوباره دفنش بکنی. میگه: «این هم کفاییه.» «واجب کفایی یک سری امور کلی است که مصالح دینی و دنیوی وابسته به آنهاست و نظم امور جز با حصول آنها به دست نمیآید. پس مقصود شارع، تحصیل آنها فی الجمله است.» واجب کفایی یعنی کلاً این کار چی بشه؟ انجام بشه، حاصل بشه. «بدون این که مقصودش حصول آنها از هر فرد و تکتک افراد باشد. بر کسی پوشیده نیست که امامت از احکام عملی است نه اعتقادی.» اصلاً اعتقادی نیست.
اگر از اصول دین بشه چی میشه؟ بیچاره شدی. یعنی چی؟ یعنی تقلیدی نیست، باید خودت بری تحقیق کنی؛ یعنی بابات امامت رو قبول داره، شما هم امامت رو قبول داری، این ارزشی؟ نداره. خیلی خطرناکه، میشی شبیه همون عربهای جاهلی؛ پیامبر بهشون میگفت: «به دین جدید بیاید،» میگفتن: «نمیآییم.» میگفتن: «چرا؟» میگفتن: «أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ» (صافات/١٧، واقعه/۴٨.)؛ «باباهامون بودن ما هم هستیم.» خب چه فرقی داری؟ باید تحقیق بشه در بحث امامت. این رو دقت بکنید بزرگواران ها! چقدر وقت گذاشتی امامت رو بفهمی؟ چقدر وقت گذاشتی امامهات رو بشناسی؟ میتونی انشاءالله توی دانشگاهتون، توی یه جایی گفتن: «آقا شما چی هستی؟» میگی: «من مسلمونم، آقا شیعه هستم؛ امامت رو اعتقاد دارم» «پاشو خدا خیرت بده این امام هادی(ع) شما چهجوری بوده؟ یه نیم ساعتی برای ما صحبت کنید شما. برای ما بگید چه فرقی داشته با بقیه مثلاً؟ چی ازش گرفتی شما؟ چی فهمیدی ازش؟ آقا یه خرده در مورد امام سجاد(ع) صحبت کن. یه خُرده بیا در مورد امام صادق(ع) صحبت کن. امام کاظم(ع) صحبت کن.» همه اهل بیت(ع). باید بتونی جواب بدی. اینجا اگه نتونستی جواب بدی اونجا هم اون بالا، نمیتونی جواب بدی. منتها اونها ناراحتن، اونها شوخی ندارن با هیچ کی. اگر در فروع باشه یعنی ایمان و کفر یک شخص مکلف ربطی به اون نداره. اما اصول دین رو میدونی اگه یکی قبول نداشته باشه میشه چی؟ کافر میشه. کسی پیامبر(ص) رو به پیامبری قبول نداشته باشه کافره. کسی خدا رو به یکتایی قبول نداشته باشه کافر و مشرکه این آدم!
غزالی؛ حالا جالبه! خیلی لفظ امام هم ابتدای اسم همهی اینها هست! امام غزالی. الاقتصاد فی الاعتقاد، جلد ۱ ، صفحهی ۲۵۳ میگه: «امامت خیلی مهم نیست و از فن معقولات و عقاید هم نیست بلکه از فقهیات است.» میگه: «فقهه!» قاضی عضدالدین اِیجی در المواقف، جلد ۳ ، صفحهی ۵۷۸ چی میگه؟
دقیقهی۳۵ تا۴۰
میگه: «امامت از اصول دیانت و عقاید نیست؛ بر خلاف شیعه.» یعنی او میگه که: «در تشیع چیه؟ این از اصوله.» ما اصول مذهبمون چیه؟ ۵ تاست. امامت هم توش داریم. «بلکه امامت از فروعاتی است که تعلق گرفته است به افعال مکلفین.» میگه: «تکلیف داریم.»
آمِدی، متکلم، فقیه، اصولیِ اهل سنت در غایه المرام، صفحهی ٢٣۴؛ اینها رو باید بخونیم ها! بدون صفحهاش هم بگم ارزش؟ نداره. ازتون خواهش میکنم شکیبا باشید. «امامت از دیانات نیست و از بدیهیات هم نیست؛ و اگر چنانچه مکلف اعتراض به امامت کرد یا نادان به آن بود مسئلهای نیست.» آقا نمیدونسته؛ ایرادی نداره. حالا فهمیدید میگم: «دعوای دنیا سر نفهمیدن امامته.» «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِف» ها چی شد؟ میگه: «ندونه ایرادی نداره!»
خب این رو من چهجوری بذارم کنار حدیث پیامبر(ص)؟ که فرمود: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّه»؛ «هر کس بمیرد امام زمانش رو نشناسه به مرگ جاهلیت مرده.» خب شیعه اینها رو نقل کرده، اصول کافی، جلد ۱ ، صفحهی ۳۷۷ ما داریم. که از امام صادق(ع) هم نقل میشه؛ که میگه از امام صادق(ع) راوی میگه سؤال کردم که: «آیا پیامبر(ص) فرموده است که هرکس بمیرد و امامی نداشته باشد، مرگش مرگ جاهلی ست؟» حضرت فرمودند: «بله.» «آیا مرگش مرگ جاهلی ست یعنی در حال نادانی و جهالت از دنیا رفته است؟ یا نه، جاهلی که امامش را نشناخته؟» حضرت جواب میده؛ فرمودند: «کسی که بدون امام از دنیا برود به مرگ جاهلی میمیرد یعنی مرگ کفر و نفاق و گمراهی.» یعنی کافر و منافق و ضال و گمراه طرف رفته؛ پناه بر خدا!
چقدر وقت گذاشتی امام زمان(عج) رو بشناسی؟ امام زمانِه. چقدر میشناسیش؟ این رو جدی میگم، خطر داره ها! چقدر تضمین میکنی فردا زنده باشی؟ من امروز رفتم مجلس ختم یه بنده خدایی که توی اون رِنجِ سنیای که این داشت با برادر خواهرهاش، کمترین احتمال داده میشد این بمیره زودتر از همه؛ از همه هم زودتر مُرد. خب چقدر مطمئنی؟ الآن میری میببینی جوونها دراز کشیدن توی بخش قلب، سکته و نمی دونم. ۱۸ ساله! چقدر احتمال میدین؟ تصادف؛ پات از روی پله میاُفته، میری. آدم میشناختم خار خورد به انگشتش؛ یه خار؛ چرک کرد، دیر رفتن پزشک، اومد بالا، اومد بالا، شروع کردن قطع کردن؛ رسید به قلبش کشتش. با یه خار! نمیدونم.
آیا این «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ» توی کتب برادران اهل سنت هم هست؟ بله که هست، خوبش هم هست. شرح المقاصد فی علم الکلام، جلد ۲، صفحهی ٢٧۵. «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّه فان وجوب الطاعه و المعرفه.» میگه: «واجبه پس طاعت کنی و معرفتش کنی.» و این وجوب چیه؟ وجوب حصولیه. یعنی چی؟ یعنی قطعاً وقتی این رو خدا واجب میکنه باید یه دونه از اینها باشه که بری بشناسیش. متوجه شدید؟ من عین ترجمه فارسیش رو براتون بخونم: «هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، مرگش مرگ جاهلی است. وقتی که اطاعت از امام واجب باشد و شناخت امام واجب باشد باید انسان دسترسی به امام پیدا کند و امام را بیابد و یک چیزی باید در خارج محقق شود و تا محقق نشود، طاعت و معرفت محقق نمیشود.» میگه: «باید یه نفر باشه.» آقا تشنهات میشه، آب خدا نذاشته بیرون؟ گشنهات میشه غذا نذاشته؟ میگه: «خدا که فعل عبث نداره که؛ اگر این نیاز رو گذاشته و واجب کرده….» انگار یه موقع هست مثلاً یا یه نیازی حالا نداریم ها! احساس میکنی که من یه فضا هم باید برم؛ یا مثلاً با سَرَم اینجوری بپرم راه برم. اما این رو واجب نکرده که حتماً برید فضا، حتماً روی کلهاتون با دستتون راه برید؛ نگفته. اما واجب هم کرده باشه، خب قطعاً خدا زیر سؤال میره. این رو من نگفتم عزیزم! در منابع اهل سنته.
مُسند احمدبن حنبل. دیگه میدونید دیگه، حنبلیها که همین آقایون وهابی خودشون رو حنبلی میدونن، خب؟ اینها رو هم حسابشون رو با اهل سنت جدا کنید. این هم بهتون بگم: «دستهایی توی کاره که شیعه اهل سنت و وهابیت رو یکی ببینه.» این رو بهتون بگم؛ و اون طرف هم توی کاره دستهایی که اهل سنت، شیعه و غُلات رو یکی ببینن؛ کسانی که شأن خدایی به اهل بیت(ع) میدن. این هم بهتون بگم: «آقا صاحب زمان(عج) بیاد اول با غُلات میجنگنه بعد با ناصبیها؛» چون میگه: «شماها ضربه زدید که یه عده شدن ناصبی.» حواسمون باشه. اهل بیت(ع) به خاطر عبودیتشون شدن اهل بیت(ع). به حضرت زهرا(س) میگی: «سلام بر تو ای کسی که خدا تو را قبل از آن که خَلقَت کند چی؟ امتحان کرد». حضرت رسول(ص) اول عبد بودنش مهمه
دقیقهی۴۰ تا ۴۵
بعد رسول بودنش. «عَبْدُهُ وَ رَسُولُه.» این مقدمه؛ عبودیت انسان. حالا من اهل بیتیام، نماز هم نمیخونم! نمیدونم این کیه! این خودش و خدا رو مسخره کرده.
احمدبن حنبل توی مُسندش جلد ۴ ، صفحهی ٩۶ میگه: «هرکس بدون امام از دنیا برود، «مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً.» ببین، اینها از اینوَر این روایتها رو داشتن، میدونی چی میگم؟ یعنی پیامبر(ص) گفته، رسیده بهشون. بعد از اونوَر توی تعیین مصداق امام چی کار کردن؟ اشتباه کردن، این پارادوکس به وجود اومده؛ و الآن باید ماستمال کنن؛ هیچ چارهای نیست دیگه. صحیح اِبن حُبّان ، جلد ١٠ ، صفحهی ۴٣۴: «هرکس بمیرد و امامى نداشته باشد، «و لیس له الامام، مات میته جاهلیه» به مرگ جاهلیت مرده.»
صحیح بخارى، صحیحترین کتاب، تالیِ تِلِو قرآن بهش میگن؛ بعدِ قرآنه. کسى بهش شک بکنه، برخى از این فقهاشون فتوا دادن که: «مسلمان نیست»، کافره؛ پس کافره، زنش حلاله بر اون افراد؛ ببینید چى دارم بهتون میگم! میگه از پیامبر(ص) ابن عباس نقل مىکنه: «هرکس از امیرش و از خلیفهاش یا از حاکم،» اینجا رو نگاه کنید! خدا وکیلى منصف باشید، این جعلیه یا نه؟ من حرفى ندارم. یعنی این رو به شما نمیگم ها! به هر آن کسى که صداى من رو میشنوه، در هر جاى دنیا هست. «هرکس از امیرش و از خلیفهاش یا از حاکم چیزهاى بد و ناگوارى و خلاف شرعی ببیند، وظیفه دارد صبر کند و حق قیام ندارد. پس هرکس از جماعت و از تودهی مردم جدا شود و علیه حاکم قیام کند و بمیرد، مرگش مرگ جاهلى است.» اِاِاِ! یعنی همین الآن باید فاتحهی بیدارى اسلامى رو کلاً خوند. برای چى علیه حُسنى مبارک ریختید توی خیابون؟ براى چى علیه آل خلیفه ریختید توی خیابون؟
آقا اینها رو کى آوردن؟ در زمان بنى اُمیه اینها جعل میشد؛ چون بنى اُمیه اصلاً در لِوِلِ (level) خلافتِ حتی حکومتی هم نبودن، یعنى سیاسى. یه آدم شارب الخمر، لعنش رو پیامبر(ص) دیده بودن، پیامبر(ص) این رو لعن کرد. شجرهی ملعونه، آیهاش در مورد اینهاست؛ اینها رو به چشم دیده بودن. بعد این اومد سرِکار. حالا باید ماستمال کنن دیگه. باید چی کار کنن؟ باید بگن: «سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ.» شنیدم از پیغمبر(ص) که: «این و این و این؛ حتى اگه فاسق هم بود باید گوش کنی. یعنی من رو قبول کنی.» معنیش این میشه دیگه!
بعد خدا وکیلى جایی که به تو بگه: «فاسق هم بر تو حکومت کرد، هیچ چى نباید بگی» چى میشه؟ حجاجبن یوسف؛ این رو بارها گفتم و از این نگاه ببینید. حجاجبن یوسف اومد پیشِ، اون موقع ولیدبن عبدالملک شد خلیفه اشتباه نکنم؛ حجاج رو فرستاد اومد سمت مکه به خاک و خون بکشه. جونورى بوده حجاج ها! جونورى بوده که خود اهل سنت بهش فحش میدن! خب؟ این بلند شد اومد، پسر خلیفهی دوم شنید؛ عبدالله بن عُمَر، که این داره میاد. گفت: «این برسه نکنه با من هم برخورد بکنه.» این بیرون اردو زده بود؛ اومد گفت: «من میخوام ببینم حجاج رو.» به اون دربون گفت، به اون نگهبان. او هم پاسخ داد که: «نمیخواد تو رو ببینه.» گفت: «ببین، من یه روایت از پیامبر(ص) شنیدم که «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّه.» من الآن دسترسى ندارم بیعت بکنم با ولیدبن عبدالمَلِک.» یا عبدالملکبن مروان، یکى از این دو تا بوده، یادم نیست. خب؟ همون ولیدبن عبدالملک بود فکر کنم. گفت: «من چون فرصت ندارم، میخوام، تو شعبهی اونى اینجا، با تو بیعت کنم.» حجاج هم میدونست این واسه چى اومده، برای ترس جونش اومده؛ لحاف روش کشیده بود و توی تاریخ داریم، دستهاش به کارهاى لغو و بیهوده بند بود. گفت: «دستهام بنده.» پاش رو از زیر لحاف داد بیرون گفت: «بیا با پاهام بیعت کن.» این اومد دستش رو گرفت به نوک انگشتهاى پاش، بلند شد رفت بیرون.
حالا نکتهی جالب اینه که این آدم با امیرالمؤمنین(ع) بیعت نکرد! اِاِاِ مگه او نبود؟ اصلاً آدم مىمونه توی این پارادوکس. چهجورى على(ع) نمىتونه باشه؟ خب مگه خودتون نیومدید ریختید گفتید: «على باشه»؟ بعد اون موقع میدونید دیگه یا بیعت مىکردن یا با طرف برخورد مىکردن؛ مىگفتن: «تو بیعت نمیکنى یعنى مىخواى قیام کنی.» یا هم باید یه نفر ضمانت میکرد. هیچکس هم پیدا نشد ضمانت کنه که این قیام، چیز نکنه؛ یا نقد حساب مىکنى یا سفته میذارى. میدونى کى سفته گذاشت عوضش؟ خودِ امیرالمؤمنین(ع). خودِ حضرت على(ع) گفت: «من خودم تضمین مىکنم این قیام نکنه، بیعت رو نشکنه.» عجیبه!
صحیح مسلم، جلد ٣ ، صفحهی ١۴٧۶؛ از ابوهریره نقل شده؛ خب معلومه این از ابوهریره میاد بیرون دیگه؛ «هرکس از اطاعت حاکم اسلامى بیرون رود و در برابر حاکم قیام کند یا از حاکم اطاعت نکند و از تودهی مردم هم جدا شود، مرگ او مرگ جاهلى است.» ببین، اینها باید ساخته میشد تا بنى اُمیه بتونه حکومت کنه. عزیزان، دعوا دعواى قدرت بود؛ چرا دارید شلوغش میکنید؟ چرا بیخود دارید به امثال بنیاُمیه نمیدونم،
دقیقهی۴۵ تا ۵۰
دیدید دیگه، الآن نمىتونى حرف بزنى! معاویه رو بهش میگن: «امیرالمؤمنین!» آدم آتیش میگیره خدا وکیلى.
این هم بگم، ۳، ۴ تا روایت هم بگم؛ در صحیح مسلم، جلد ٣ ، صفحهی ١۴٧٩ میگه: «از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: بعد از من اختلافات و درگیرىهایی خواهد شد. هرکس خواست برخلاف تودهی مردم حرکت کند، هرکسى که باشد باید کوبیده شود.» ببین، اینها رو میساختن که هرکی علیه خودشون میخواست حکومت کنه بگن: «از پیامبر(ص) شنیدم.» اونها هم میگفتن: «هرچی پیامبر(ص) بگه درسته دیگه.» آقا کى گفت؟ کجا گفت؟ ما نشنیدیم.
در شرح نبوى بر صحیح مسلم، جلد ١٢ ، صفحهی ٢٢٩ میگه: «قیام کردن در برابر حاکم اسلامى و جنگیدن با آن به اجماع مسلمین حرام است و جماهیر اهلسنت، فقها، محدثین، متکلمین گفتنهاند: حاکم اسلامى با فاسق شدن و ظلم کردن و حقوق الهى را تعدیل کردن قابل عزل نیست.» یعنى فاسق هم میتونه امام باشه! یالَلعجب!
سنن بیهقى میگه؛ فردى میگه: «من رسیدم پیش خلیفه دوم، بحث شد در مورد همین خلافت و امامت و اینها.» میگه جواب داد: «یا ابااُمیه، هرکسى که حاکم شد و امام شد وظیفهی شما تبعیت کردن از اوست. اگرچه،» اینجا رو دقت کنید؛ «وَلَو؛ اگرچه عَبْداً حَبَشِیّا.؛ آدم بیگانهاى باشه.» اصلاً از مسلمونها چی؟ نباشه. از یه جاى دیگه باشه؛ باید تبعیت کنی. «اگر حاکم تو را کتک زد صبرکن. اگر بر خلاف میل تو دستورى داد عمل کن و اگر تو را از حق مسلمت محروم کرد باید صبر کنی و اگر حاکم در حق تو ظلم کرد صبرکن و اگر چنانچه به تو دستور ضد دینى و مخالف دینى هم داد بگو: چشم؛ دینم فداى جانم.» گفت: «جونت رو بپا، در رو!» این مهمه. حالا این رو بذارید کنار تفکر کى؟ آقا اباعبدالله(ع). بذارید من این رو از، این روایت هم از کتب اهل سنت بخونم دیگه، از امام حسین(ع) بگیم از اونوَر بگیم قشنگتر میشه. مُعجم کبیر طبرانی، جلد ٣، صفحهی ١١۵؛ تاریخ مدینهی دمشق، ابن عَساکر جلد ١۴ صفحهی ٢١٨؛ میگه: «من مرگ را برای شکستن استبداد جز سعادت نمیبینم. زندگی در زیر پرچم ظلم را جز ننگ نمیبینم.» خب؟ حالا ببینید، این میشه تفاوته. ببینید، یه جا رو پذیرفت، یعنی احادیث بود یه جورایی، بعد از اونوَر توی مصداق امامت ایراد، اشکال به وجود اومد. بعد دیدن هرکسى اومد سرکار؛ خب هرکسى اومد سرکار مجبور شد یه چیزایی جعل بشه؛ یعنى عین یه گلوله برفى که از بالا شروع مىکنه قِل خوردن، همینجوری بزرگ و بزرگتر و بزرگتر میشه. این گلوله برفى جز با تابش حقیقت آب؟ نخواهد شد. تا هر روز هوا ابرى باشه این همینجوری مىمونه و محکمتر میشه. باید خورشید حقیقت رو بیاریم. اون اصلیه وقتى بیاد او خودش خوب بلده چیکار بکنه؛ او خودش خورشید عالمتابه.
عنوان بخش ۵ : ویژگی مشترک حضرت زهرا (س) و امام زمان(عج)
۵ – ببینید، مطالبى نقل میشه که چرا ما ۷۵ روز و برخى ۹۵ روز بعد از رحلت پیامبر(ص) رو شهادت حضرت زهرا(س) مىدونیم؟ میگن: «در اشتباهی بوده که بین سَبع و تِسع به وجود اومده؛ که خط کوفى نقطه نداشت، هم سبع رو با دندونههاش بنویسى نمىدونى تِسعه، نُهه؟ یا سبعه؟ ن۹۰ یا ۷۰؟ تِسعین یا سَبعین؟» ببینید، این درست، اما من این رو قبول نمىکنم؛ یعنى ته دلم جور در نمیاد. اصلاً حضرت زهرا(س) باید گم باشه. این رو جدى میگم دیگه. میدونید شما، اختلاف نظرهاى بسیار زیادی در مورد تاریخ ولادت حضرت زهرا(س) وجود دارد. اختلاف نظر در مورد تاریخ، آقا شهادت هم وجود داره؛ یعنى شما دردانهی پیامبر(ص) شهید شده بعد شیعه نتونسته ثبت کنه؟ آیا پذیرفتنیه؟ من فاتحهی اون شیعهها رو خوندم. طرف مادر خودش میمیره یادش میره؟ کِی بود؟ بیستم بود؟ سىام بود؟ بلافاصله بعد عید بود یا دو ماه بعد عید بود؟ خب اینجور چیزى میگید شما؟ بعد، بعد از یک حادثهى به اون بزرگى. اول شهادت و رحلت پیامبر(ص)، بعد شهادت حضرت زهرا(س). نه، خدا مىخواد این گم باشه. توى این گم بودن داستانى نهفته است. زمانى گمه، یعنى حضرت زهرا(س) توی زمان گمه. مکانى هم گمه؛ مکانی هم گمه. شما کی رو دارى که زمانى و مکانى گمه واسهات؟ بله، آقا صاحبالزمان(عج)؛ یعنى ببینید، این مسیر شناخت آقا صاحبالزمان(عج) از این مسیره؛ یعنى کسانی که خوب فاطمى میشن، بعد کلید رو مىگیرن، مىبینن بین در و دیوار اونجا صدا زد، اسم یکى رو آورد. توی همهی امامها اسم یکی رو آورد. اسم کی رو آورد؟ کسى که ۲۰۰ سال باهاش فاصله داره.
دقیقهی۵۰ تا ۵۳
درسته؟ گفت: «پسرم مهدى.» این داستانى داره عزیز من! یعنى راهِ یافتن زمان و مکان امام زمان(عج)؛ زمان رو یافتن یعنى ظهور؛ مکان رو یافتن یعنى حضور. ظهور، حضور. این ظهور و حضور کلیدش دست حضرت زهرا(س) ست. «وَ سِرِّ المُستَودَع فیها.» «اون سرى که ما به ودیعه گذاشتیم در حضرت زهرا(س).»
عنوان بخش ۶ : شعر در مورد حضرت زهرا(س)
۶ – یه شعر قشنگى دیدم اجازه بدید براتون بخونم. مىخوام عمداً یه کارى کنم یه خرده اشکهاتون، چند تاتون در اومد، دربیاد؛ من هم بنویسن قاطى کسانی که گریوند. مداحها زرنگن. اون دنیا آخه اینها یه درِ ویژهاى دارن، جدا مىبرنشون. آره، میخوام من هم قاطی اونها برم. من بلد نیستم با آهنگ و نمیدونم چی، مطلب رو میگم.
در پى حفظ حریم خویشتن مرد باید پشت در آید نه زن. درسته؟ حالا چى شده اینجا؟
هیچ دانى دختر خیرالبشر از چه جاىِ حیدر آمد پشت در؟ میگه: «براى چى اینجورى شد؟»
دید مولایش على تنها شده؛ امام شناسه حضرت زهرا(س) خانهاش محصور دشمنها شده
بر دفاع شوهرش فردى نیافت؛ فردى ندید بین آن نامردها، مردى ندید
خیلى حرفهها! هیچ مردى نبود بره اونجا؟ یعنى نمیگن؟ یادشون رفته بود این همون کسیه که«سَیِّدَهِ النِّسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ الْجَنَّه»، فلان؟ عجیبه!
گفت باید پیش امواج خطر یار بهر یار خود گردد سپر
من که تنها دختر پیغمبرم پشت این در پیش مرگ حیدرم
یعنى من اینجا باید برم. داره آموزش میده چهجورى پای امام زمانت وایستى. به خاطر همین آقا صاحبالزمان(عج) میگه: «این مادرم زهرا(س) اسوهی منه.» درس میده دیگه ما بفهمیم.
فاطمه تنها طرفدار علیست در هجوم دشمنان یار علی است
آنکه باشد مرد این سنگر منم اولین قربانی حیدر منم
چشم پوشیدم ز جان خویشتن ای مغیره هرچه میخواهی بزن
این درِ کاشانه، این پهلوی من این قلاف تیغ، این بازوی من
من به جان زخم علی را میخرم گو چهل نامرد ریزد بر سرم
گر برآید شعله از کاشانهام یا که گردد قتل گاهم خانهام
گر شود پرپر ز جور قاتلم غنچهی نشکفته در باغ دلم
گر رود از ضرب سیلی هوش من گوشواره بشکند بر گوش من
گر شوم با کوه آتش رو به رو یا رود مِسمار در پهلو فرو
گر رسد در پشت در جان بر لبم اُفتم از پا پیش چشم زینبم
گر شوم در لحظهی سقط جنین از جفای دشمنان نقش زمین
باز میگویم به آوای جلی یاعلی و یاعلی و یاعلی.
تعجیل در فرج قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان(عج) سه صلوات عنایت بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن(عج) که صد البته نزدیک است.