موضوع سخنرانی : اشک بر اباعبدالله(ع)
عنوان بخش ۱ : مقدماتی در باب شور و شعور در تشیع
بقره (۱۲۴) نجم (۳) نجم (۴) احزاب (۷۲) علق (۵)
دقیقهی ۰ تا ۵
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَه وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ الْمَعْصومین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ.
۱ – عرض سلام و ادب و احترام مجدد دارم خدمت شما برادران و خواهران بزرگوارم. از صبر و حوصلهای که میفرمایین تشکر میکنم؛ بخصوص خواهران بزرگوار. تشکر ویژه به خاطر اینکه همیشه استقبال از این جور مراسم در میان خانمها بیشتره، اما متأسفانه جای کمتر رو نمیدونم چرا توی مساجد و همه جا برای خانمها اختصاص میدن، و این اشتباهه.
بله، خب، جلسهی قبل دربارهی بحث آخرالزمان صحبت کردیم، اون هم به خاطر اینکه درخواستهای زیادی بود، تلفنی یا حضوری، یا ایمیلی. هرکسی یه جوری به ما دسترسی پیدا میکرد، پیغام- پسغام میفرستاد که آقا! این موضوع حتما مطرح بشه. و ما هم سمعا و طاعتا مطرح کردیم. منتها جلسهی امروزمون اصل بحثمون خواهد بود. من نمیدونم الآن تصویر دارن دوستان؟ نه، لزومی نداره داشته باشن! الآن لزومی نداره که داشته باشن. خب، من دیگه ننوشتم این فایل هام رو. دیگه گفتیم روی کاغذ نیاریم، توی همین لپتاپ، به قولی تایپ کردم و از روی همون میخونم؛ یعنی نتبرداری خودم. حالا جایی که لازم باشه تصویری پخش بشه، چشم! ما اصلا خودمون وصل کردیم برای همین کار.
ما عرض کردیم که تشیع رو در سه بخش میتونیم بررسی کنیم و یک سیستم و به قول امروزیها پکیج کامل، باید هر سه تای این فاکتورها و گزارهها رو داشته باشه: اول شعار، دوم شعور، و سوم شور. یعنی یه سیستم اگه بخواد شعار داشته باشه… شعار یعنی هدف. شعار انقلاب ما این بوده: «خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی(عج)، از نهضت خمینی، محافظت بفرما»! یعنی چی؟ یعنی ما انقلاب کردیم برای ظهور. این، شعار ماست. خب، اصلا انسان بدون شعار، بدون اُمنیه، بدون سعی، به ناکجاآباد میره. مثل کسی که راه افتاده، میگی: «کجا میری»؟ میگه: «نمی دونم». همچین آدمی اصلا مشخص نکرده که کجا میخواد بره. ایدئولوژیهای بدون شعار زمین میخورند؛ چون طرف رو سرگرم میکنند و پوچ بار میارند و طرف نیهیلیست میشه، پوچگرا میشه. که زیاد هم هستند؛ بخصوص ادیان زمینی. ادیان زمینی طرف رو پوچگرا بار میاره. حالا اون ادیان ابراهیمی رو نقطهی مقابلش رو میگن: «ادیان غیرابراهیمی یا ادیان زمینی». در مورد شعار نمیخوایم زیاد بحث بکنیم. مشخصه. هدف باید مشخص باشه. هدف یک جامعهی شیعی اینه که خودش رو به شبیهترین حالت ممکن نسبت به اسوهی حسنه برسونه. یعنی کی؟ آقا رسولالله(ص)، یعنی اهل بیت(علیهم السلام). میگه: «من شبیهترین حالت میخوام به اینها بشم». فلذا کسانی که شبیهترین حالت نسبت به اونها شدند، روی تخم چشم ما جا دارند و ما واقعا احترام براشون قائلیم و مقدس هستند برای ما، مثل آقا حضرت عباس(ع).
حضرت عباس(ع) شبیه به نموداری است که توی ریاضی میگیم: «خیلی خیلی نزدیک شده، اما قطع نکرده». خب؟ «مجانبها». یک همچین اتفاقی افتاده. عصمت اکتسابی داره. بسیار بسیار شبیه به اهل بیت(ع) شده، اما اهل بیت(ع) نیست، معصوم نیست، اون طور که ما میدونیم. میدونیم یعنی اون چه که ما خبر داریم، نه اینکه ممکنه باشه و ما خبر نداشته باشیم، نه. هیچ گاه نمیتونه به اهل بیت(ع) برسه، اما بسیار بسیار شبیه شده. شما _عرض کردیم، سخنرانی کردیم توی همین مشهد_ شما زیارت نامهی حضرت رو که میخونی، اصلا بعضیها تشخیص نمیدن که خطاب به معصومه یا غیرمعصوم؟ یعنی این قدر ارج و قرب داره. این قدر مقامش بالاست. ما میخوایم شبیه به این افراد بشیم. این، شعار ماست. و وقتی شبیه به اون افراد شدیم، چه اتفاقی افتاده؟ خودمون رو شبیهِ شبیهِ شبیه کردیم به خلیفهالله؛ کسی که خلیفهی خدا و جانشین خدا بر روی زمینه. به جای خدا میتونه بگه: «کن فیکون.» به جای خدا میتونه بگه. خدا بهش اجازه داده.
دقیقهی ۵ تا ۱۰
تمام ملائکه تحت اختیار و قدرتش قرار میگیرن و اون میشه امام و مقامی بالاتر از پیامبری.
قرآن میگه دیگه، گفتیم؛ قرآن میگه، حضرت ابراهیم ِاولوالعزم، خلیل الله، بعد از آمدن فرمان سر بریدن حضرت اسماعیل(ع)، تازه امام شد: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» (بقره/۱۲۴). کسانی که میگن: «این امامت نیست»، بیان ترجمه کنند، ببینیم چیه؟ عمرا نمیتونید ترجمه کنید. فقط تنها ترجمهای که جواب میده، امامته. و مرحلهای میرسه انسان، که چی میشه؟ این قدر نمایندهی خدا روی زمین میشه، که میگن: «هر کی خدا رو میخواد، پاشه بره پیش این». جانشین خدا روی زمینه. خلیفه شه. امضا از طرف داره. مشکلی که برای مسلمونها پیش اومد، این بود که پیامبر(ص) رو تا پیامبریش برگزیدند، پذیرفتند، اما امامت پیامبر(ص) رو نپذیرفتند. آقا رسولالله(ص) امام شد، نپذیرفتند. فلذا شما میبینید که توی تاریخ نقل شده که آقا رسولالله(ص) صحبت میکرد، برخی از این صحابهی بیبصیرت میگفتند: «حرف خودته یا وحیه؟ اگه وحیه، یه جور گوش بدیم. اما اگه حرف خودته، یه جور دیگه گوش کنیم». میگفتن_رسما میگفتن_می گفتند: «حرف خودته یا وحیه»؟ میگفت: «حرف خودمه»، دو قرون تره براش خرد نمیکردند. یعنی به آقا رسولالله(ص) میگفتند: «تو وسیلهای هستی_نعوذ بالله_مثل یک ترانس، مثل یک آدابتور، وحی رو گرفتی؛ برق ۲۲۰ ولت رو برای ما کردی ۳ ولت، داری به ما تحویل میدی». اما نمیرفتند به سمتش. بابا قرآن میگه: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى» (نجم/۳). «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» (نجم/۴). یعنی «به غیر از وحی حرف نمیزنه». «نطق نمیکنه، الا اینکه وحیه، الا اینکه دستور خداست». مگه بی دستور خدا هم کاری میکنه پیامبر(ص)؟
یک سری تحریفات هم آوردند؛ مثلا وقتی پیامبر(ص) بهش وحی نمیشد، میرفت لب صخره، میخواست خودکشی کنه. بعد جبرئیل میاومد، میگفت: «حالا این دو تا وحی رو بگیر، خودکشی نکن، تا بقیه رو هم بفرستم». به خدا قسم، توی صحیحترین کتابها دیده میشه. اسمش شده «صحیح» این کتاب. بعد قبول نداریم ما شیعیان. عمرا همچین چیزی نیست و باید جواب رسولالله(ص) رو بده کسی که این رو قبول داره. کسی که این متن رو قبول داره، باید جواب پیامبر(ص) رو بده و جواب خدا رو بده. ما هم حرفی نداریم. الآن هم محل بحث ما نیست. خودت میدونی و خدات و وجدانت. هیچ کاری هم نداریم! بارها هم گفتم، دین ماها پدریه. سنیایم، چون ننه و بابامون سنیاند. شیعهایم، چون ننه و بابامون شیعهاند. مسیحیایم، چون ننه و بابامون مسیحیاند. یهودیایم، چون ننه و بابامون یهودیاند. همینه آقا. هیچ کس خودش نمیره. و این بده! دین ما تقلیدیه. باید بریم تحقیق کنیم.
برای رسیدن به این شعار، یک شعوری لازمه؛ یعنی یک پلنی که شما بکشی، نقشه بکشی که بگی: «آقا من الآن میخوام برم تهران، چه جوری برم؟ از کدام راه بروم؟ بعد با چه سرعتی برم؟ کجا بایستم ناهار بخورم؟ کجا بایستم نماز بخونم؟ کدوم پمپ بزنین بایستم؟ گاز بزنم توی راه یا نه؟ مسیر فلانه، زمستون برم یا تابستون برم؟ زنجیر چرخ با خودم بردارم یا نه»؟ تمام اینها میشه شعور رسیدن به آن شعار. برخی از این ایدئولوژیها هستند که بیشعورند. یعنی چی؟ یعنی پلن درست و حسابی ندارند. طرف راه میافته، زمستونه؛ زنجیر چرخ برنداشته. بهش نگفته بودند که برداره! بهش نگفته بودن توی راه گیر میکنه. خیلیها هستند! دو تا سؤال اساسی که ازش میپرسی_مثلا «زنجیر چرخ برداشتی»؟_ گیر میکنه. میگه: «ای داد بی داد! برنداشتم.» طرف ایدئولوژیش به باد فناست. این آدم هیچ اتفاقی براش نمیافته. چرا؟ چون شعور درست برای رسیدن به اون شعار رو نداره. صد در صد لازمه. صد در صد لازمه.
اما اون چیزی که جذبه است و میکشه و میکشاند و میبره، شوره. این هم لازمه. شنیدهای میگن: «شور حسین است، چهها میکند»! درسته؟ شور باید باشه. اصلا وقتی خدا از همهی هستی پرسید چه کسی میخواد این امانت رو قبول بکنه، میگن انسان با شعور قبول نکردکه، با عشق، با جذبهی عشق قبول کرد. و خدا هم میگه: «إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (احزاب / ۷۲ ). اون هم نفهمید چی رو قبول کرد. اما وقتی قبول کرد، ما سراسر او رو شعور کردیم. «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» (علق / ۵). علم رو بهش هدیه دادیم؛ علمی فراتر از علم ملائک، علمی فراتر از آنچه که ابلیس تا اون لحظه عزازیل بهش رسیده بود و همین موجب حسادت او شد.
دقیقهی ۱۰ تا ۱۵
فرشتهها کارشون درسته. فرشتههای مقرب مقامی دارند. عزیزان! بنا بر فتوای برخی مراجع، به اسم جبرئیل و عزرائیل و… نباید بی وضو دست بزنی. پیامبر(ص) میفرمایند: «برادرم جبرئیل، علیهالسلام، برادرم عزرائیل». ملک مقربه. حالا چون بندهی خدا توی کار قبض جونه، باهاش گارد گرفتهاند. میاد سراغتون، اینها رو جمع میکنه، یکجا میاد سراغتون. منتها این هم بگم. عزرائیل واسه ماها نمیاد. عزرائیل واسه اون انسانهای خیلی خیلی خوب میره، یا خیلی خیلی بد. اون وقت برای ما نوچههای دسته دهمش هم بیاد؟ قصه اینه. فرشته مقام داره. بله؛ توی جنینان هم کسی میتونه به یک سری از مقامها برسن؛ مؤمن هم دارند، کافر هم دارند. خب؟ اما انسان حکایتش جداست. شوری عجیب در سر داره، برای رسیدن به خدا.
این شور، نکتهی اساسی در تشیعه، در کنار شعور و شعارش. تشیع منطقی برخورد میکنه. یعنی آقا میگه: «این روایت اومد»، میگه: «این با عقل سازگار نیست، با قرآن سازگار نیست». میکوبدش به دیوار. فلانی نقل کرده. نقل کنه. منطقیِ منطقی. بعضیها من شنیدم میگن: «آقا نه تشیع یه جاهایی…» کی گفته؟ چرا چرت و پرت میگید؟ خبر ندارید. خیلی هم بهش برمیخوره. منطقیترین مذهبه. تو بیا بگو: «پیامبر(ص) میخواسته خودکشی کنه». میگه: «تو داری مزخرف میگی». میگی: «آقا کیاَک [فلانی] نقل کرده». به درک که نقل کرده. این پیامبر(ص) نیست؛ این آدمی که شما داری میگی. عقل من نمیپذیره. قرآن هم نمیپذیره. بزنش به سینهی دیوار. روایت خودشه. معصومین فرمودهاند: «اگر از ما روایتی به شما رسید که با قرآن سازگاری نداشت، بکوبیدش به سینهی دیوار اون رو.» دو قرون نمیارزه. «نه هر چی که از طریق حدیث رسید، درسته.» ما همچین چیزی نداریم آقا. ما همچین چیزی نداریم. برخی از فرقههای دیگه هستند که من بنا ندارم ورود پیدا کنم. تا وقتی هم که با من وَرنرند، من کاری ندارم. وربرند، میام سخنرانی میکنم. مدلم این جوریه. کارشون ندارم. بخوان بیان وربرن، میگم: «عیبی نداره. حالا که بحث رو باز کردید، بسم الله. بیایید جواب بدید». حرفمون اینه. این رو باید درک کرد.
اما سخن امروز ما از شوره. امروز متأسفانه ما با بحثی مواجه شدیم به عنوان یک پُز جدید که میخوان بیان هیئات رو آفتزدایی کنند. آفتزدایی از هیئات خوبه ها! من خودم با آفتهای عزاداری علیه اونها سخنرانی هم کردم. درست. اما بحث من اینه: کسی باید آفت زدایی کنه، که آفت رو خودش بشناسه. تو سراپا خودت آفتی، بعد تو اومدی آفتزدایی بکنی؟ تو از کجا، بر چه معیاری میتونی آفت رو تشخیص بدی؟
الآن متأسفانه باز این مد شده. به بهانهی این، با برخی از گزارهها دارند برخورد میکنند، که شدیدا خطر داره و به هیچ وجه ما نخواهیم پذیرفت. شبهههاش هم داره اونوَر ساخته میشه. این وهابی میاد میگه: «آقا! برای چی گریه میکنی؟ تداوم گریه خوب نیست. ۱۴۰۰ سال پیش یه اتفاقی افتاده.» اخیرا اونها اومدن یک فتنهای کرده اند توی اینترنت. _حالا نمیگیره ها! برای کسی اثرگذاری نداره. اما خوب، اون دیگه سعی خودش رو میکنه. _ میگه: «دو نفر هم برگردن، غنیمته». اومده بودند، میگفتند: «مگر شهادت امام حسین(ع) مایهی آزادگی نیست؟ پس بیاییم این روز رو جشن بگیریم». فتنه رو ببین! «بیاییم جشن بگیریم. مثلا عاشورا خوشحال باشیم، بخندیم. چرا مشکی تنمون کنیم؟ اباعبدالله آزادگی به ما درس داده. ها؟ بیاییم پایکوبی بکنیم»! «عاشورا یوم الفرح و السرور» مبنا، مبنای وهابیه. «اَللهمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبرکَتْ به بنوامَیَهَ وَ ابْنُ اکِلهَ الأَکبادِ الَّلعینُ ابنُ اللعینِ»؛ لعنت بر بنیامیه. اونها شاد بودند. اونها تبریک میگفتند. من حسابم فرق میکنه.
تشیع در این حوزه بر سه قطره استواره. نخست: جوهر؛ با علم، اندیشهی خودش رو گسترش میده. نمود بارزش در اهل بیت(ع)؛ امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام). تربیت شاگردان و جهاد علمی. جوهر. دوم: قطرهی دیگر است، سرخ رنگ است به نام خون؛ که جایی که بخواد به خطر بیفته، دین خدا از این قطره استفاده میکنه و خون رو میذاره وسط؛ که نمونهی بارزش حسینبنعلی(ع) است. «ثَارَ الله وَ اَبنِ ثَارِهَ وَالوِتْرَ الْمَوْتُورِ».
دقیقهی ۱۵ تا ۲۰
خون؛ خون بدی پیروز بشی.
و اما این قطره چیه که ما میخوایم امروز در موردش صحبت کنیم: اشک، که در شور دنبالش میگردیم. آقا! گریه کردن. میشه گریه کرد؟ با گریه کردن میشه کار پیش برد؟« بابا، گریه کار بچه است که! بچه گریه میکنه». نه، عزیزم! این طوری نیست. اشک، اشک، اشک. کن فیکون میکنه. بعضی قطرههای اشک هست که عرش الهی رو میلرزونه. هزار دعا مثل اون یک قطره اشک اثر نداره. این قطره اشک رو میخوایم در موردش بحث بکنیم. جزئی از شوره. و اونها اومدن اون رو بگیرن ها! اساسی. اصلا من بهتون بگم، تشیع شروعش با گریه است. داستان تشیع با اشک و گریه شروع شد. اصلا آفرینش با گریه شروع شده. ماجرای آدم رو شنیدید؟ با اشک ریختن. گریه این همه کار میکنه؟ بله. سند میخوام بیارم؛ به مسیحیت رسیدم، از انجیل، طبق معمول. به برادران اهل سنت رسیدم، از کتابهای خودشون. جایی هم که لازمه از شیعه نقل بشه، از کتابهای خودمون میارم.
عنوان بخش ۲ : بکائین تاریخ در روایت امام صادق(ع)
بقره (۳۷) طه (۱۲۲)
۲ – امام صادق(ع) میفرمودند: پنج نفر بَکّایین تاریخ بودند، بسیار بسیار اشک میریختند، تا جایی که اسمشون (تا زمان امام صادقه ها! تا زمان امام صادق(ع). پنج نفر اشک، اشک، اشک. دائم البکا بودند. دائم گریه میکردند.) اولین اونها حضرت آدمه که به خاطر اون ترک اولایی که کرد و از بهشت الهی دور افتاد، ۴۰ سال اشک ریخت. کسانی که عزیز از دست میدن، زیاد گریه میکنند، پوست صورتشون میسوزه. گریه، اشک، پوست صورت رو میسوزونه. پوسته پوسته میشه صورت. حضرت آدم در روایت داریم که روی صورتش رد انداخته بود اشک، بس که گریه کرد در فراق و اشک ریخت. ۴۰ سال اشک ریخت، آیه قرآن اومد: «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم (بقره / ۳۷). بعد از ۴۰ سال، خدا بخشیدش، با اون پنج تا کلمهای که گفتیم توی کنزالعمال، مستدرک علی صحیحین و امثالهم توی کتاب برادران اهل سنتمون هم اومده، تفسیر این بقره آیه ۳۷: «یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یا قَدیمَ الْإِحْسَانُ بِحَقِّ الْحُسَیْنِ.»
حالا روایت برات بخونم از بحارالانوار، جلد۴۴، صفحه ۲۴۵: «هنگامی که جبرئیل کلماتی را به حضرت آدم(ع) برای توبه تعلیم میداد و او خدا را به پنج تن مقدس میخواند، وقتی که به نام حسین(ع) رسید، قلبش شکست و اشکش جاری شد. به جبرئیل گفت: نمیدانم چرا وقتی که نام پنجمی را میبرم، قلبم میشکند و اشکم جاری میشود! جبرئیل میگوید، بر او مصیبتی خواهد گذشت که همهی مصایب در برابر آن کوچک خواهد بود. او تشنهکام، غریبانه، تنها، بییار به شهادت خواهد رسید. جبرئیل برخی دیگر از مصایب آن حضرت و خاندانش را برای آدم بیان کرد، تا آنجا که هر دو تن، چون مادر فرزندمردهای بر حسین(ع) گریستند.»
اولِ بَکّایین عالم، حضرت آدمه. با اشک، با گریه پس گرفت. با گریه اون مقامش رو پس گرفت. و چه بسا قرآن میگه: «ثُمَّ اجْتَبَاهُ» (طه/۱۲۲ )؛ به مقامی بالاتر از قبل رسید. آدم مجتبی نشده بود. مجتبی کسیه که شیش دنگش رو معشوق بخره. میگه: «بعد از این گریههاش و اینکه توبه کرد و بخشیدیمش، ما شیش دنگش رو خریدیم واسه خودمون». به مقام مجتبی بودن رسید. حضرت آدم(ع) به این مقام رسیده.
دومین کیه؟ حضرت یعقوب(ع). آیهی قرآن داریم. اون قدر از دوری یوسف(ع) اشک ریخت که چشمهاش سفید شد، کور شد. خیلی گریه کرد ها! ما نمیتونیم تصور کنیم. شما بَکّا نیستید. ما کثیرالبکا نیستیم. بَکّا از کثیرالبکا هم بیشتره. این قدر گریه کرد، که چشمهاش کور شد. با اینکه میدونست یوسف زنده است و میدونست یه روز میبیندش. اینها رو میدونست ها! اما در این فراق اینقدر اشک ریخت، که نگو! آخرش چه جوری شد که شفا پیدا کرد؟ زمانی که پیراهن یوسف رو آوردند، قشنگ گرفت، مالید به صورتش، چشمهاش خوب شد. این قابل توجه اون کسانی که که میگن: «لامساس»؛ «مسّی نباید باشه». قرآن میگه، میگه: «تا نمالید به صورتش، شفا پیدا نکرد». پیامبر خدا برای شفا پیدا کردن، به پیراهنی متسمک میشه.
دقیقهی ۲۰ تا ۲۵
«آقا! این دست مالیدنها شرکه!» جمع کن کاسه کوزهات رو! قرآن داره میگه. چی میگه؟ تا تو دستت رو به این ضریح نرسونی، دلت آروم نمیگیره. خیلی خوبه ها! بزرگان میایستند، از دور زیارت میکنند. خیلی کارشون درسته، به خدا! من یکی نمیتونم. من تا دستم نرسه ها! جیگرم آروم نمیشه. اصلا مس کردن، آدم رو خالی میکنه. فرض کنین آدم بچهی کوچیکش رو بعد از دو سال ببینه، بعد بگن: «بغلش نکن؛ شرکه»! یعنی وایستی بچه رو این جوری نگاه کنی، سختی بکشی. چون ذاتته دیگه. این جوری آفریدنت. حضرت یعقوب با گریه، با گریه… آیا پیغمبر کار غلط میکنه؟ نه! بعد تازه، پیغمبر بعد از اینکه این کار رو کرد، قرآن میگه: «صبر جمیل داشت، باریک الله به خاطر گریه کردنت»! تاییدیه هم داده. میگه: «آفرین!» باید گریه میکرد. باید اشک میریخت.
خدا یه جاهایی اشک تو رو میخواد. هی بشین استدلال بباف، خبری نیست. باید اشک بریزی، اشک شوق بریزی، یا اشک ندامت بریزی. اصلا آقا! آدم با کسانی که میخنده فراموش میکنه، اما با کسانی که گریه میکنه، فراموششون نمیکنه. اصلا ارتباط قلبی برقرار میکنه. بین محب و محبوب، یه ارتباط قلبی به وجود میاد. واسه کسی که اشک میریزی ها! فراموشت نمیکنه. براش اشک ریختی. با خیلیها میخندی، اما با هر کسی گریه نمیکنی. تازه چراغها روشن باشه، گریهات نمیاد. خجالت میکشی. ها؟ اما راحت میخندی! اصلا اشک مال خواصه، مال هر کسی نیست. باید اشک ریخت یه جاهایی. باید اشک ریخت؛ چه این اشک، اشک شوق باشه. داری از خوبیها تعریف میکنی ها! طرف داره نگات میکنه، عشق میکنه اشک میریزه. دنیایی داره. و کن فیکون میکنه.
نفر سوم، یوسف(ع) بود. و حضرت یوسف رو نشنیدی؟ از بَکّایین تاریخه، بس که اشک ریخت. برای چی؟ دو تا نقل شده. یکی در فراق پدر؛ یعنی اون «یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور». این واسه اون یوسف اشک میریخت. اون یوسف هم برای این اشک میریخت. العاقل بالاشاره. چند بار بوده پرونده بردهاند نشون دادهاند، اشک ریخته، و اگه اشکش نبود، بیچاره بود. اشکش نگهش داشت. او هم گریه میکرد. بعضیها میگن، به خاطر این گریه کرد که به اون رفیقش که توی زندون باهاش بود گفت: «برو پیش فرعون، بگو…» یادش رفت، ترک اولی کرد، نسیان کرد بگه: «خدا باید نجاتم بده.» این قدر به خاطر این حرف اشک ریخت، تا خدا ببخشدش. گفت: «خدایا، من رو ببخش! من اومدم به یه آدم متوسل شدم». حالا صدی بیا بگو: «خدایا! توبه میکنم، خدایا! من ناراحتم.» جوری که زندانیها اومدند به یوسف گفتند: «این فایده نداره؛ تو نمیذاری ما بخوابیم. حقالناسه.» یعنی گریهی آروم نمیکرد.
عزیزم! ما توی روایت داریم، براتون میخونم؛ بوده پیامبران الهی یا آقا رسولالله(ص) هقهق میکردند. فکر کن! پیامبر(ص) رو توی ذهنت مجسم کن! پیامبر(ص) کنارت بشینه، بزنه روی زانوش، هایهای گریه کنه، داد بزنه، هقهق کنه. میگن: «پیامبر(ص) این جوری گریه کرده، اشک ریخته». توی تاریخ برای چند نفر نقل شده که: «فلانی شهید شد. فلانی مرد. پسرش ابراهیم که مرد، پیامبر(ص) هقهق اشک ریخت. هقهق میکرد و اشک میریخت». حالا این جونورهای وهابی میگن: «گریه کردن شرکه». پس اولینِ مشرکها_زبونم لال_ میشه پیامبر(ص) دیگه. واسه مرده گریه کرد. مگه نه؟ پیامبر(ص) واسه بچهی یه زن دیگه گریه کرد. جنازهی بچه کوچیک رو دادن دستش_ بس که مهربونه، بس که مظهر لطف الهیه و رحمت الهیه، رحمت للعالمینه_ میگن: چنان گریه میکرد، برگشتند صحابه گفتند: «پیامبر! شما هم»؟ تعجب کردند. خب، این نشونهی رحمت الهیه. هر کسی لیاقت گریه رو نداره! به هر کسی که اشک نمیدن.
یوسف اشک ریخت. اون قدر گریه کرد، و روزی بر او وحی شد که: «خیالت راحت باشه؛ میبینی بابات رو. میبینی». وعده رو داد، باز هم نمیتونست. میگن: زندانیها گفتند: «یا صبح گریه کن، یا شب. نمیشه که. ما یه وَرِش رو بخوابیم. پدر ما رو درآوردی، این قدر که داری گریه میکنی»! یعنی گریهی آروم نبوده ها! گریهای بوده که اینها نمیتونستند بخوابند.
دقیقهی ۲۵ تا ۳۰
اصلا آدمها در مقابل گریه و اشک نمیتونند بیتفاوت باشند. یه جوریه. شاید بشه یه نفر توی عروسی خوابش ببره با سر و صدا و فلان. کنار خیابون، ماشین گُرّ و گُر میاد رد میشه، میخوابه. اما اشک، سوزه. مخصوصا اون اشکی که از سر سوزه، از سر انتظاره. حضرت یوسف(ع) چقدر گریه کرد؟ چند سال در فراق پدر بود؟ خیلی.
نفر چهارم تاریخ با اینکه کم گریه کرد به لحاظ تایمی و زمانی، اما این گریه، عجب گریهای بوده که توی این تایم کم، توی این ۷۵ یا ۹۵ روز، شد جزء بَکّایین عالم. کی؟ بیبی حضرت زهرا(س). میرفت سر قبر پیامبر(ص) مینشست، زارزار اشک میریخت. و اشکش طبیعی نبود. میدونی یعنی چی؟ هر کس میشنید، اشک میریخت. هر کس گریهی حضرت رو میشنید. تاریخ نقل کرده، همه گفتند: «یا شب گریه کن، یا روز، یا زهرا! نمیشه که». دائم اشک ریخت. ۷۵ روز، ۹۵ روز تا میتونست، اشک ریخت. این قدر این اشک…
پس قطرهی اشکها هم با هم تفاوت داره. یک اشکی هست کیفیتش بالاست. یه موقع گریهی من رو درمیاری، یه موقع گریهی امام زمان(عج) رو درمیاری. صاحب اشک هم مهمه. این اشک از کدوم دیده میخواد بیاد؟ از کدوم چشم میخواد اشک بریزه؟ حیفِ اون چشم نیست اشکآلود بشه به خاطر منِ نخاله؟ من میگم: چشمم نباشه، وقتی تو رو نمیبینم؛ بعد به خاطر من، چشم تو آسیب ببینه؟
آن دوست که دیدنش بیاراید چشم/ بی دیدنش از گریه نیاساید چشم
ما را ز برای دیدنش باید چشم/گر دوست نبیند، به چه کار آید چشم؟
بعد به خاطر من، اون اشک بریزه؟ ببین، عزیز من! اشک هر کسی مثل همدیگه نیست؛ تفاوت داره، قیمت داره. اشک مظلوم، آه مظلوم، عرش خدا رو میلرزونه.
حضرت زهرا(س) اون قدر اشک ریخت، که بهش میگفتند: «تو ما را به علت کثرهی گریهات خسته کردی»! بابا! خسته شدیم دیگه. چقدر گریه میکنی؟ عجیب بود. گریهی سوزناک داشت حضرت. هر کس میشنید، گریهاش میگرفت. بعد اون بانو به سوی قبر شهدا میرفت و در اونجا اشک میریخت. «سر قبر عمویم رفتم و از دل عقده وا کردم.» میرفت سر قبر حضرت حمزه(ع)، اشک میریخت. میفهموند که: «اگر حمزه زنده بود، نمیذاشت شما این کارها رو بکنین.»
نفر پنجم تاریخ که ذکر شده کثیرالبُکا یا بَکّائه در واقع، آقا امام سجاد(ع) بوده. که میگن: «۳۰، ۴۰ سال اشک ریخت». یعنی بعد از شهادت امام حسین(ع) تا روزی که زنده بود، اشک میریخت. روایت داریم: «آبی و غذایی نخورد، الا اینکه به اشکش آغشته شده بود». تا میخواست آب بخوره، میگفت: «چه جوری گریه نکنم، وقتی که اون طور پدرم رو لب عطشان شهید کردند»؟ روایتهایی نقل شده از امام سجاد و امام باقر(علیهما السلام). امام باقر(ع) شاهد کربلا بوده ها! ۴ سالش بود توی کربلا. یه چیزی گفته، خدا گواهه نمیتونم بگم. میگه: «جدم حسین را جوری سر بریدند که… سر نمیبریدند»! اصلا عجیب نقل شده! مصیبت، عظیمه. یه بچه رو توی غزه به من و تو نشون میدن، زارزار اشکمون میاد، دلمون میشکنه. بعد سر چه کسی رو بریدند؟ با کدوم خونواده این برخورد رو کردند؟ آقا امام سجاد(ع) میگفت: «چطور من آب بخورم و از تشنگی پدرم به یاد نیارم و اشک نریزم»؟ میگه: به اون بزرگوار میگفتند، غلامش میگفت: «یابن رسولالله! من میترسم تو خود را از گریه هلاک کنی. این قدر اشک بریزی که_خدای نکرده_جان بدی»! این جوری گریه میکرد. کدوم گریه؟ اینها رو نگاه کن! یه جوری واسه امام حسین(ع) اشک میریزند که یعنی چی؟ ۱۴۰۰ سال پیش. خوب، به این آدم چی باید بگی؟ حالا هنوز نرفتم توی روایات اهل سنت. اونجام برات اثبات میکنم. امام سجاد(ع) به غلام خودش فرمود، امام سجاد(ع) در جوابش گفت: «جز این نیست که من غم و اندوه خود را به شکایت میکنم. من چیزهایی از خدا میدانم، که شما نمیدانید. من هیچ گاه به یاد قتلگاه
دقیقهی ۳۰ تا ۳۵
فرزندان فاطمه(س) نمیآیم، مگر اینکه گریه راه گلویم را مسدود مینماید.» یعنی این قدر گریهام میگیره که نمیتونم حرف بزنم. دیدی بعضیها گریه میکنند، میخوان حرف بزنند، نمیتونند، هی دوباره اشک روی اشک میاد؟
در روایتی دیگه فرمود به غلام خودش: «یعقوب پیامبر بود، پسر پیغمبر بود. خداوند دوازده پسر به او عطا فرمود. یکی از آنها را از پیش چشمش پنهان کرد.(پیغمبر، پسر پیغمبر، دوازده تا پسر داره، یکی رو از جلوِ چشمش دور کرد و میدونست که زنده است.) آن قدر گریه کرد، که چشمش نابینا شد و کمرش خمید و مویش سپید، و حال آن که پسرش زنده بود. اما من پدر و برادرم را و ۱۷ نفر از خویشانم را دیدم که همه کشته شده، روی خاک افتادند؛ چگونه گریه نکنم و حزین نباشم؟»
تمام بزرگان گریه کردند و اشک ریختند برای اباعبدلله(ع). من اشک نریزم؟ تو میخوای گریه نکنی، نکن. من اشک میریزم. میخوای بگی: «مشرکم»؟ مشرکم. اگه تو این رو میگی: «شرک»، من مشرکم! و الآن اثبات میکنم که خیلیها مشرک بودند و اثبات میکنم خیلیهای دیگه مشرک بودند، که بگم اسمهاشون رو، تنت میلرزه! نمیتونی.
استدلال بنده اینه که یک نفر از بُکّایین تاریخ جا افتاده. چون امام صادق(ع) تا زمان خودش رو فرمودند. اون نفر ششم کیه؟ برای امام حسین(ع). ها؟ امام زمان(عج). من عینا از زیارت ناحیهی مقدسه برات میخونم. میگه: «اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت…(میگه: آقا جان! جدم! پدرم! حسین(ع)! اگر من دیر به دنیا اومدم، نبودم توی اونجا) روزگار مرا به تأخیر انداخت، خلقت خدا مرا به تأخیر انداخت و از یاری تو دور ماندم و نبودم تا با دشمنان تو بجنگم و با بدخواهان تو پیکار نمایم، هم اکنون هر صبح و شب اشک میریزم.» امام معصومه. میگه: «هر صبح و شب دارم گریه میکنم برات» و در ادامه چی میفرمایند؟ «بدل الدُّمُوعِ دماً» یعنی چی؟ نه اینکه این قدر اشک میریزم که اشکم تموم بشه خون بیاد. «بدل الدُّمُوعِ دماً» «جای اشک دارم خون گریه میکنم». چند ساله؟ هزار و صد و هفتاد و خردهای ساله. اشک کی؟ اشک صاحبالزمان(عج). برای چی؟ برای حسینبنعلی(ع). جای گریه داره؟ اساسی! چی میبینه امام زمان(عج) که این طوری اشک میریزه؟ کدوم مصیبت رو میبینه که این جوری اشک میریزه؟
فردا میگم. فردا بحثمون شعور حسینیه. اونجا میگم. از این شور قراره به شعور برسیم. اصلا این شور، این گریهها، بنزین ماست؛ انرژی ماست که ما رو پرتابمون کنه. خرج موشکی ماست. ما باید شلیک بشیم با این! اما هدف داره موشک. شعارشه و برنامهریزی شده! شعوره طراحی این موشک. «و به جای اشک در مصیبت شما خون از دیده میبارد و آه حسرت از دل پردرد بر این ماجرا میکشم.» روضه خونده آقا صاحب الزمان(عج). روضه خونده!«سلام بر آن گونه که به خاک مالیده شده»؛ «ألسّلامُ على الْخدِّ التّریبِ» ؛ «سلام بر آن ریشهای به خون سر خضاب شده.» بخونید زیارت ناحیهی مقدسه رو. میشینه در مقام یک مداح و روضه خون، و شروع میکنه روضه خوندن و اشک میریزه. اشک میریزه! مصیبت رو او درمییابه. کربلا جلوی چشم حضرته. علامه امینی شب عاشورا صدقه میداد برای حضرت. میگفت: «قلب حضرت در فشار است». چرا؟ چون من و تو که نمیفهمیم، به من و تو لطف کردن، به خدا قسم!
عنوان بخش ۳ : رابطه معرفت و اشک ریختن
۳ – کسانی که کربلا نرفتند، با خودشون میگن: «ما بریم کربلا میمیریم.» همین حاج منصور مداح میگفت: «اینهایی که میرن کربلا، چه جوری زنده بر میگردن؟» وقتی میرن کربلا، اصلا انگار نه انگار. اصلا یه جوری هستی. کسانی که رفتن کربلا، این حس بهشون دست داده ها! وایمیایستی توی بینالحرمین. قبر مطهر حضرت عباس(ع)، خیلی بیشتر گریه میکنی تا حرم امام حسین(ع). اصلا عجیبه! من با خودم گفتم، چقدر گنهکار شدم! کربلا نبودم، خیلی بهتر گریه میکردم. چرا اینجا اشکم نمیاد؟ بعد دیدم روایت داره. آقا امام صادق(ع) فرموده: «شیعیان ما وقتی میان به زیارت جدم امام حسین(ع)، پردهای روی دلشون میندازیم که نمیرن.» اگه توی اون سرزمین باشن، یه لحظه اون صداها رو حس بکنن…
ما خودمون رفته بودیم با یک روحانی. آقا! این حرم حضرت عباس(ع) رو نگاه کرد، یه صیحهای زد،
دقیقهی ۳۵ تا۴۰
یه جیغ عجیب و غریبی. همین طور خشک شد، به پشت افتاد. سرش اگه میخورد به پای یکی از بچهها، من احتمال میدادم که ضربهی مغزی بشه. با اون شدتی که خورد زمین، قطعا سرش میشکست. افتاد.
بلند شده بود میگفت: «نمیشنوید صداها رو؟ نمیبییند اینها دارند میدوند؟» بابا چی میگه؟ میگه: «پرده به دلت میندازیم.» اونجا باشی، میمیری. خیلیها میرن حرم امام حسین(ع)، قتلگاه رو نمیرن زیارت کنند. اون قسمتی که سنگ سرخ داره، نمیرن. نمیتونند. نمیتونند. توانش رو ندارند. میشکنه آدم. میشکنه. یه بچه آدم از دست میده، یا مادرش و پدرش که ۸۰ سالش بوده، ۹۰ سالش بوده، میمیره هی یاد پدر و مادر میافته، اشک میریزه. میدونی کی رو کشتند؟
وقتی معرفتت بره بالا، میشی رسول ترک. رسول ترک میدونی چطوری روضه میخوند؟ میاومد مینشست میگفت: «بلوسوز حسینی نن نی نیبلر» (میدونین با حسین چی کار کردند؟) «حسینه دییبلر تو». به حسین دییبلر (به حسین گفتند): تو!» بعد اون قدر اشک میریخت، روی همون منبری که نشسته بود. میگفت: «به حسین گفتند: تو! بابا میفهمید که چی میگم؟ به من و تو نگفتند.» چون میفهمید حسین کیه. یه خرده براش جا افتاده بود. رسول ترکی که گذشتهاش مشخصه. اما خریدش اباعبدلله. بعد میبینید آدمها هرچی بزرگتر میشن، راحتتر اشک میریزند. راحتتر اشک میریزند!
امیرالمؤمنین(ع) وقتی ماجرای اون بچه یتیمها پیش اومد_امیرالمؤمنین(ع) که وقتی نعره میزد توی میدون جنگ، احدالناسی توان مقاومت نداشت، حیدر کرار و بلافرار بود. پشت بدنش، زرهش پشت نداشت. چون به احدی پشت نکرده بود_ جلوی آتیش وایستاده بود، جلوی آتیش تنور. میگفت: «بسوز علی! بسوز! طعم آتش رو بچش! فرزند یتیمی در کنار تو بوده و تو خبر نداشتهای!» که زنه اومد، دید وای!… دعای کمیل امیرالمؤمنین(ع) رو نگاه کن! کمیل میگه که: «وقتی این دعا رو خوند، توی بصره سر به زمین گذاشته بود، بلند کرد_همه رو توی سجده خوند؛ دعای کمیل رو_ بلند کرد، دیدم زمین خیسِ خیسه.»
روایت داریم حضرت زهرا(س) _ من نمیدونم سندیت این رو بررسی نکردم. اما میگم. نقل میکنم با همین بند و تبصره است که _ موقع وصیت به امیرالمؤمنین(ع)، فرمود که: «یک شیشه از اشکم جمع کردهام، اونی که از خوف خدا و برای خدا ریختم. این رو بذارید توی قبرم.» خیلیها هستند که دستمالی ویژه برای گریهشون دارند. یک دستمال دارند با اون اشک برای حسین(ع) میریزند. بعد موقع وصیت میگن: «این دستمال رو با من توی کفنم بذارید.» اشک داستان داره ها!
عزاداری بنیهاشم_روایت نقل شده؛ میگه: «پس از حادثهی عاشورا، هیچ بانویی از بانوان بنیهاشم سرمه نکشید و خضاب ننمود و از خانهی هیچ یک از بنیهاشم دودی که نشانهی پختن غذا باشد بلند نشد، تا آنکه ابن زیاد به هلاکت رسید. ما پس از فاجعهی خونین عاشورا، پیوسته اشک بر چشم داشتیم.»
یک دختر خانمی برای خود من تعریف میکرد. اصلا هم توی این فضاها نبود ها! یک آدم متوسط، شاید یک خرده اون طرفتر. اما آدم بامعرفتیه، آدم بامعرفتیه و دست این بامعرفتها رو خدا میگیره؛ همون طور که دست حر رو گرفت؛ دست زهیر رو گرفت. فردا بحث میکنیم در مورد اینها، انشاءالله اگه عمری باقی بود. برای خود من تعریف میکرد. میگفت: «یه شب توی خونه بودم، خواب دیدم یه نفر اومده، نشسته توی هالمون، با لباس جنگی و رزمی. خون از سراسر این بدن میزنه بیرون. از لای این زنجیرهای زره که به تن داره، خون آروم آروم میریزه.» میگه: «با تمام وجود بهم گفتند که این، امام حسینه.» میگه: «توی خواب بهم گفتن.» میگه: «وایستادم گفتم: بگو من چی کار بکنم؟ یه کاری بگو من برات انجام بدم. میگفت: آب! آب میخوام.» بعد میگه: «دویدم اومدم توی آشپزخونه آب برداشتم، ریختم توی لیوان. یادم بود ها! حواسم بود که باید احترام بذارم. گذاشتم توی بشقاب چینی، رفتم. رسیدم، دویدم سمتش. ای داد بیداد از این لبهی فرش! پام گیر کرد، افتادم زمین و لیوان شکست. آب بهش نرسید.» میگه: «نگاش کردم.» این آدم که میگم، توی یک فضای فکری دیگه بود چه بسا، این صحنه که یادش میاد،
دقیقهی ۴۰ تا ۴۵
یک جوری گریه میکنه که انگار مادرش مرده همین الآن. عین مادر بچهمرده، میشینه گریه میکنه. یادش که میافته، بعضی موقعها فرار میکنه. بابا! یه خواب دیدی! تازه، خواب حجت هم نیست. نمیشه یادش بیفته، اشک نریزه. این کسیه که خودم دیدم. داستان رو میخواد برات تعریف کنه، ۴۰ دقیقه طول میکشه، بس که وسط حرفش اشک میریزه. میگفت: «فلان کسم مرده بود، گریهام نمیاومد. اما اونجا میخواستم گریه کنم، آبرو و حیثیتمون نره…» فکر کن! طرف یکی از نزدیکهاش بمیره، مردم میگن: «چرا این گریه نمیکنه؟» میگه: «خودم رو یاد این ماجرا انداختم، شرشر و هقهقم اومد. شروع کردم به اشک ریختن.»
عنوان بخش 4: عزاداری و اشک بنی هاشم و اهل بیت(ع) برای امام حسین(ع)
۴ – بنیهاشم اشک ریختند. میگه: «برای حمزه سیدالشهدا(ع)، آقا رسولالله(ص) وقتی به بالاسر پیکر حمزه(ع) رسید، آقا رسولالله(ص) هقهق میکرد و اشک میریخت.» حمزه(ع)؛ عموش. کی میگه: «پیامبر(ص) مشرک بوده.» ها؟ ان شاءالله جواب پیامبر(ص) رو داشته باشی بدی. میگه اشک میریخت همین طوری. میگه: «بعد برگشتیم مدینه، توی کوچههای مدینه، دیدیم داره صدای گریه میاد. دوباره پیامبر(ص) زد زیر گریه. گفتیم: آقاجان! برای چی گریه میکنی؟» این رو اهل سنت نقل کردند ها! میگه: «برای چی گریه میکنی؟ جواب داد: گریهام از اونه که عموم حمزه گریه کن نداره، مظلومه!» میگه: «بعد از اون، تمام زنان مدینه تعطیل کردند کارهاشون رو، اول برای حمزه(ع) گریه میکردند، بعد برای کشتههای خودشون، و این مرسوم بود تا زمان ما.» این رو راوی اهل سنت داره نقل میکنه. میگه: «تا دهها سال مونده بود.» چون بعضی از اینها میگن: «خب بابا! یه بار گریه کردین، دیگه چرا خیلی گریه میکنید؟ اون موقع امام حسین(ع) شهید شد، قبول دارم. باید گریه میکردیم. اما الآن چی؟» میگه برای حمزه این جوری اشک میریختند. حمزه(ع) کجا؟ حسین(ع) کجا؟ حمزه، سیدالشهداست ها! از شهدای بزرگی است. شهید جنگ احده. پیامبر(ص) در فراقش اشک ریخته. حضرت زهرا(س) میرفته بالا سر قبر حضرت حمزه(ع) اشک میریخته. اما حسین(ع)، حسینبنعلی(ع) کجا؟ امیرالمومنین(ع) برای حضرت اشک ریخته! امیرالمؤمنین(ع) شهادت حضرت حسین(ع) رو دیده بود؟ نه! این رو چه کسی میگه؟
در مجمعالزوائد هیثمی، جلد ۹، صفحه ۱۸۷ اومده: اهل سنت داره نقل میکنه میگه: «هنگام رفتن صفین در رکاب علی(ع)، ناگهان در جایی به نام نینوا با صدای بلند (یهویی ایستاد. میگه: رسیدیم به نقطهای به نام نینوا.) حضرت نگه داشت.(یهویی ایستاد.) با صدای بلند فرمود: یا اباعبدلله! (اسم این راویه ها! عبدالله، امام حسین(ع) نیست.) گفت: «یا اباعبدالله! در کنار فرات صبور باش!» این جمله را دوبار تکرار فرمود. پرسیدم: «این سخن از کجاست؟ (این اباعبدلله بعضیها میگن خود راوی رو گفته و بعضیها میگن این، امام حسین(ع) رو گفته. دقت کنید.) یا اباعبدلله! در کنار فرات صبور باش! روزی بر پیامبر(ص) خدا وارد شدم، دیدم چشمان مبارکش اشکآلود است و عرض کردم: یا رسولالله! آیا کسی شما را ناراحت کرده است که گریه میکنید؟ فرمود: لحظاتی جبرئیل نزد من آمده بود و از کشته شدن حسین در کنار شط فرات به من خبر داد و گفت: آیا میل داری مقداری از تربتش را ببویی و ببینی؟ (اهل سنت داره نقل میکنه ها! جبرئیل به حضرت رسول میگه: «میخوای تربتش رو برات بیارم بو بکنی؟» مگه اون تربت چی داره؟) گفتم: بلی! دستش را دراز کرد و مشتی از خاک سرزمینی را که حسین در آن به شهادت میرسد به من داد. (قبل شهادتش) نتوانستم تحمل بکنم و جلوی اشکم را بگیرم.»
آقا رسولالله(ص) با تربت امام حسین(ع) قبل از شهادتش اشک ریخته. قبل از شهادتش. اتفاقی نیفتاده که. واسه چی گریه میکنی، رسولالله؟ از نگاه این امت، مشرکی ها! برای چی گریه میکنی؟ تو خودت اومدی به اینها فهموندی که توحید چیه، شرک چیه. اینها تو رو هم مشرک میخونن. اینها همون قاتلین فرزندت حسیناند.
باز در جایی دیگه نقل شده. در الصواعق، احمد بن حجر هیثمی، صفحه ۱۹۳: «علی(ع) هنگام رفتن به صفین به سرزمین نینوا رسید. از نام آن سرزمین جویا شد. گفتند نام این سرزمین کربلاست. با شنیدن اسم کربلا، آن قدر گریه کرد تا زمین از اشک چشمش خیس شد.(خود حضرت امیرالمؤمنین(ع)، میگه اون قدر اشک ریخت که زمین خیس شد.) سپس فرمود: محضر رسول خدا(ص) رسیدم، در حالی که آن حضرت میگریست. به حضرت عرض کردم: چه چیزی باعث گریهی شما شده است؟ حضرت فرمود: جبرئیل لحظاتی قبل آمد و مرا با خبر ساخت که فرزندم حسین(ع)، در کنار فرات، محلی که کربلا نام دارد،
دقیقهی ۴۵ تا ۵۰
کشته میشود. و سپس مقداری از تربت آن سرزمین را به من داد تا ببویم و در آن هنگام چشمان من پر از اشک شد.»
از عزاداری حضرت زهرا(س) بشنوید. این رو باز ما نمیگیم، ینابیع الموده قندوزی اهل سنت، جلد ۳، صفحه ۴۷ میگه. در کتاب مناقب هم اومده؛ صفحه ۶۶. میگه: «دخترم فاطمه با لباس خونین فرزندش حسین وارد محشر میشود. (به نقل از حضرت رسول(ص) میفرمایند. میگه میخوای بدونی حضرت زهرا(س) با چه لباسی وارد محشر میشه؟ با لباس خونین فرزندم حسین(ع).) آنگاه به یکی از پایههای عرش خدا چنگ میاندازد و عرضه میدارد: ای خدای عادل و جبار! بین من و قاتل فرزندم قضاوت کن! بین من و این یزیدیها قضاوت کن! به خدای کعبه سوگند، که خداوند حکم و دستور خواص خودش را دربارهی دخترم صادر میکند.» متوسل شدن به پیراهن خونین امام حسین(ع) و اشک ریختن.
عزاداری امام سجاد(ع) و اشک ریختن او: «وقتی آب آوردند تا حضرت میل کند، اشک وی جاری میشد و میفرمود: چگونه آب بیاشامم، در حالی که پسر پیامبر(ص) را تشنه کشتند.» (بحار، جلد ۴۴، صفحه ۱۴۵) و همچنین میفرمودند: «هر گاه شهادت اولاد فاطمه(س) را به یاد میآورم، گریهام میگیرد.» (خصال شیخ صدوق، جلد ۱، صفحه ۱۳۱)
امام صادق(ع) به زراره میفرمود: «جدم علیبنالحسین(ع) هر گاه حسینبنعلی(ع) را به یاد میآورد، آن قدر اشک میریخت، که محاسن شریفش پر از اشک میشد و بر گریهی او حاضران گریه میکردند. (بحار، جلد ۴۵، صفحه ۲۰۷) و خود حضرت میفرمود؛ اون ماجرای یعقوب رو میگفت. بابا! اون دوازده تا پسر داشت، اونجوری، فلان. این رو که عرض کردم.
آقا امام محمدباقر(ع) میفرموده، گوش کنین! این رو تازه ما نمیگیم ها! ینابیع الموده قندوزی، جلد ۳، صفحه ۱۰۲، الاصابه ابن حجر، جلد۲، صفحه ۴۳۸ و لسان المیزان، جلد ۲، صفحه ۴۵ میگه. من سعی کردم سورس (SORCE) هایی پیدا کردم که از اهل سنت باشه، تا ببیند عزیزم. «پدرم علیبنالحسین(ع) میفرمودند هر مؤمنی که برای شهادت حسین و یاران او اشکش جاری میشود، خداوند غرفهای در بهشت به او میبخشد، و هر مؤمنی که اشکش بر گونههایش برای رنجهایی که ما از دشمن دیدهایم جاری شود، خداوند به او جایگاهی نیکو خواهد بخشید.» میگه بهشتش رو اینوَر اونوَر میکنه، این اشکها. یک قطره اشک تو میندازی، چه میدونی اونوَر چه خبره؟
عزاداری آقا امام محمد باقر(ع): از هر کدوم چون فرصت نیست یک روایت میخونم. شیخ طوسی در مصباح خودش نقل کرده (صفحه۷۱۳) میگه: «در یکی از مجالس عزا با حضور امام محمد باقر(ع)، کمیل شعری میخواند. وقتی به اینجا رسید که قتیل بالتف (کشتهی دشت گرم و داغ)، میگه تا این رو گفت، امام محمد باقر(ع) گریه زیادی کرد و فرمود: ای کمیل! اگر سرمایهای داشتم، در پاداش این شعرت به تو میبخشیدم. اما پاداش تو همان دعایی است که رسول خدا(ص) دربارهی حَسّان بن ثابت فرمود که همواره به جهت دفاع از ما اهل بیت مورد تأیید روحالقدس الهی خواهی بود.» میگه: «جبرئیل هم یار تو باشه.» چه دعایی! یه اشک، طرف اومده یه روضه خونده.
این مداحهای ما حواسشون باشه ها! مقامی داره کسی که اشک میگیره برای اهل بیت(ع). یه وقت خراب نکنن ها! چه طوری خراب میشه؟ باید مراقب باشند؛ مراقب شخص خودشون باشند. باید حواسشون باشه، این شعرهایی که… هر شعری رو نخونند. ببین، ما مجاز نیستیم به هر شکلی گریه بگیریم. که اگه خودمون بسوزیم، بقیه رو هم میسوزونیم. میگه: «یه روز یک بنده خدایی منبری بود قدیمها، اومد بالای منبر، شروع کرد هزارجور دروغ رو وصل به کربلا کرد، که یک خرده گریه راه بندازه. مردم هم یک خرده گریه کردند. خادم مسجد لال بود. میگه رفت میکروفن رو گرفت. بعد این بندهی خدا گفت: «حسین!» (با تلفظ لالی). میگه چندین بار گفت. تمام مجلس میزدند توی سرشون.» آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند. توی مداحی، خودت باید بسوزی، تا بسوزونی. تو باید درد توی دلت باشی، تا به درد بندازی. مرد را دردی اگر باشد خوش است/ درد بیدردی علاجش آتش است.
امام صادق(ع) عزاداری شون؛ امام کاظم(ع) میفرمودند: «چون ماه محرم فرا میرسید، دیگر پدرم خندان نبود.(حالا فهمیدی چرا شیعه از اول محرم عزاداریش رو شروع میکنه؟ بعضیها میگن: «هنوز اتفاقی نیفتاده. روز دهمشه. چرا از قبل شروع میکنی؟» این، سیرهی اهل بیته. و الحمدلله این سیره بیشتر از همه تو کدوم کشوره؟ ایران. و الا من عراق رفته بودم؛ تا شب تاسوعا پیراهن سفید تنشون بود،
دقیقهی ۵۰ تا ۵۵
از فرداش دیگه پیراهن مشکی تنشون کردند. نه، سیرهی اهل بیت اینه: از اول محرم. اماممون این جوری بوده، ما هم قراره خودمون رو شبیهترین حالت نسبت به اماممون دربیاریم.) دیگر پدرم خندان نبود؛ بلکه اندوه از چهرهاش نمایان و اشک بر گونهاش جاری میشد. (میگه از همون روز اول محرم اشک میریخت.) تا آن که روز دهم فرا میرسید. (میگه روز عاشورا دیگه هیچ چی.) در این روز، مصیبت و اندوه امام به نهایت میرسید. او پیوسته میگریست و میفرمود: امروز روزی است که جدم حسین(ع) به شهادت رسید.»
ابواسحاق اسفراینی، صفحه ۸۴، در کتاب نورالعین فی المشهد الحسین خودش میگه: «حادثهی روز عاشورا، دلهای ما را آتش میزند، اشکهای ما را جاری میسازد، و ما وارث غم و اندوه سرزمین کربلا هستیم. پس گریهکنندگان بر مثل حسین(ع) باید گریه کنند. زیرا ای مؤمنان! گریه بر او گناهان را از بین میبرد.» این اسفراینی ظاهرا اهل سنته.
عزاداری امام کاظم(ع): شبیه همون روایت قبلی از امام رضا(ع) نقل شده: «چون ماه محرم فرا رسید، کسی پدرم را خندان نمیدید و این وضع ادامه داشت، تا روز عاشورا. در این روز پدرم را اندوه و حزن و اندوه فرا میگرفت و میگریست و میگفت: در چنین روزی حسین(ع) را کشتند.» حسین نفس مطمئنه، صفحه ۵۶.
عزاداری امام رضای خودمون. آقا امام رضا(ع) مجلس روضه میگرفت و مینشست و دعوت میکرد، میاومدند، شک میریختند، گریه میکرد آقا. ببینید چی میگه امام رضا(ع). در امالی شیخ صدوق، صفحه ۱۹۰ و ۱۹۱ اومده میگه: «روز شهادت حسین(ع)، پلکهای ما را مجروح کرده است. (یعنی این قدر اشک میریزیم، پلکهامون زخمی شده) و اشکهای ما را سرازیر نموده است. عزیز ما را به ظاهر و در نظر مردم خوار نمودهاند. زمین کربلا تا روز قیامت برای ما سختی و بلا به ارث گذاشت. پس گریهکنندگان برای شخصیتی مانند حسین(ع) باید اشک بریزند. زیرا گریه برای حسین(ع)، گناهان بزرگ را از بین میبرد.»
باز در بحار، جلد ۴۵، صفحه ۲۵۷، ماجرا این نقل شده. میگه: «روزی دعبل خدمت حضرت رضا(ع) آمد. از آن حضرت دربارهی شعر و گریه برای سیدالشهدا سؤال کرد و حضرت فرمود: ای دعبل! کسی که بر مصایب جدم حسین(ع) گریه کند، خداوند گناهان او را میآمرزد. آن گاه حضرت بین حاضران و خانوادهی خود، پردهای زد. میگه: یه پردهای انداخت و پشت پرده شروع کرد به اشک ریختن. پردهای زد تا بر مصایب امام حسین(ع) اشک بریزد.) سپس به دعبل فرمود: برای امام حسین(ع) مرثیه بخوان، که تا زندهای! (میگه: تا زنده ای، گریه بگیر! تو یاریگر و ستایندهی ما هستی. میگه: تویی که اشک میریزی، تو یاور ما هستی. یعنی یکی شمشیر میزنه، پول خرج میکنه. یکی گریه میکنه. عجب! تا قدرت داری، از یاری ما کوتاهی نکن، از این نوع یاریها. دعبل در حالتی که اشک از چشمانش میریخت، اشعاری در رثای امام حسین(ع) خواند و صدای گریهی امام رضا(ع) و اهل بیت آن حضرت بلند شد.»
هقهق میکرد، امام رضا(ع). حالا فکر کن بری حرم امام رضا(ع)، امام رضا(ع) رو به امام حسین(ع) قسم بدی، برای اباعبدالله(ع) اونجا اشک بریزی. و آدم بره اونجا، یه روضه خون پیدا کنه، بگه: «روضه بخون! میخوام اشک بریزم.» امام رضا(ع) چه جوری نگاه میکنه به اون آدم؟
میگن گریه نبوده. من سینهزنی رو هم برات اثبات میکنم از تاریخ. کی میگه نباید باشه؟ حالا دوتا وهابی خل و چل اومدن یک چیزی گفتن، شک نکنی ها! برای اباعبدالله(ع) باید اشک ریخت و سینه زد. برات مثالی بیارم.
در سیرهی ابن حشام، جلد ۶، صفحه ۷۵، حدیث ۲۶۳۹۱، ماجرایی از عایشه نقل شده میگه: «زمانی که پیامبر خدا از دنیا رفت، من به همراه بقیهی زنان پیامبر(ص) بر سینه میزدیم و به صورت خویش میزدیم.» خب، اگر ایراد داره، اون ایراد به کی وارده؟ به زنان پیامبر(ص)؛ به اُمهاتالمؤمنین وارده.
عنوان بخش ۵ : عزاداری برای افراد عادی در تاریخ اهل سنت
صافات (۱۰۷)
۵ – حالا اینجا رو گوش کنین! نه تنها برای پیامبر(ص)، بلکه توی تاریخ اهل سنت مواردی نقل شده که برای یک آدم عادی ببینی چه جوری عزا گرفته اند. ذهبی میگه، در سیر اعلامش میگه، جلد ۱۵، صفحههای ۴۸۰،۴۸۱،۴۸۲، تاریخ شهر دمشق ابن عساکر، جلد ۱۰، صفحه ۲۷۲، میگه: «در تشییع جنازهی عبدالمؤمن شرکت جستم. صدای طبل و دهل آن چنان گوشخراش بود، که گویی لشکری به شهر بغداد یورش بردهاند.» نشون میده توی عزاداریهاشون طبل و دهل میزدند. درسته یا نه؟
دقیقهی ۵۵ تا ۶۰
این مراسم ادامه داشت، تا اینکه مردم برای نماز میت آماده شدند.
عزاداری در سوگ امام جوینی، از بزرگان اهل سنت. مال همین خراسان بوده. باز ذهبی نقل میکنه، میگه: «نخست او را در منزلش به خاک سپردند و آنگاه پیکرش را به مقبرهالحسین(ع) انتقال دادند. (ذهبی رو کجا بردند؟ مقبرهالحسین(ع). جوینی رو بردند. برای چی گفته ما رو اونجا ببرید؟ به چی امید داشته؟ ها؟) در ماتم او منبرش را شکستند. (وگفتند هیچ کس بعد از او حق نداره روی این منبر بره.) منبرش را شکستند، بازارها را تعطیل کردند و مرثیههای فراوانی در مصیبتش خواندند. او ۴۰۰ شاگرد و طلبه داشت. آنان در سوگ استاد خویش قلم و قلمدانهای خود را شکستند و یک سال عزاداری نمودند و عمامههای خود را به مدت یک سال برداشتند. بدان حد که کسی جرئت نداشت در شهر بر سرش عمامه بگذارد. (برای چه کسی؟ برای جوینی. سبط رسول خدا بوده.) آنان در این مدت در سطح شهر به نوحهخوانی و مرثیهسرایی پرداختند و تا حد زیادی در عزای او فریاد و جزع و فزع نمودند.» در عزای جوینی. سیر اعلامش، جلد ۱۸، صفحههای ۴۶۷ و ۴۶۸ و المنتظم، جلد ۹، صفحه ۲۰، اقامهی عزا برای ابنجوزی که متوفی ۵۹۷ هجریه. ابنجوزی از بزرگان اهل سنته.
باز ذهبی نقل میکنه، میگه: «با درگذشت او، بازارها تعطیل شد و جمعیت زیادی در مراسم او حضور یافتند. فراوانی مردم و فزونی گرما سبب شد که بسیاری از سوگوران، روزهی خویش را خوردند. (روزهشون رو خوردند!) بعضی خود را به دجله انداختند. از کفن اندکی ماند.» گرفتی چی شد؟ چی کار میکردند پس؟ تبرک میکندند میبردند. اینها شیعه که نبودند. بابا! ذهبی از استوانههای اهل سنته داره نقل میکنه. میگه ابن جوزی مرده، این کارها رو کردند. برای چه کسی؟ ابن جوزی. کی بوده؟ هیچ کی؛ یه عالم اهل سنت، یه عالم، یه عالم مسلمان. بابا! «سیدی شباب اهل الجنه» که شیعه و سنی میگن. این رو میدونی کی میفهمی؟ وقتی که عزاداری رسول الله(ص) رو ببینی برای امام حسین، قبل از شهادتش.
«از کفن اندکی ماند. مردم تا پایان ماه رمضان در کنار قبر او، شب را به صبح میرساندند. (جمع شدند دور قبرش. مگه نمیگن قبر شرکه؟ مگه نمیگن قبر شرکه؟ اینها چی کار میکردند دور قبر اون؟) آنان شمع و چراغ و قندیل میآوردند و قرآن را ختم کردند. مراسم عزاداری را روز شنبه برپا کردیم. سخنرانان دربارهی او به سخن پرداختند. جمعیت زیادی شرکت جستند و دربارهی او مرثیهها گفتند.» سیر اعلام، جلد ۲۱، صفحه ۳۶۵ و ۳۷۹، به اختصار دوباره همین رو گفته.
اینجا رو گوش کنین تا براتون بگم. در معجم الکبیر طبرانی، جلد ۳، صفحه ۱۲۴، ببینید چی میگه: «با روم میجنگیدیم، پس به یکی از کلیساهای اینها وارد شدیم. پس در آن سنگی بود که روی آن نوشته شده بود: آیا امتی که حسین(ع) را میکشند، شفاعت جد او را در روز قیامت خواهند دید؟» میگه مسیحیها، روی سنگشون توی کلیسا! کی داره نقل میکنه؟ اهل سنت. معجم الکبیر طیرانی. این رو بفهمین! میگه: «رسیدیم. مسیحیها هم خبر داشتند از امام حسین(ع).» و این داستان میدونی چی میگه؟ تو روایتهای بعدیشون میگن: «۳۰۰ سال قبل از اسلام اینها این رو روی سنگ نوشته بودند، که یک همچین واقعهای میخواد اتفاق بیفته.» و اینکه اهل کتاب خبر داشتند از روز عاشورا؛ یوم اَسُرا، من توی سخنرانی «شجرهی ملعونه» توضیح دادم.
باز در تبصرهی ابن جوزی، جلد ۲، صفحه ۱۷ میگه: «به ما خبر داده شده که صخرهای در بیتالمقدس ۳۰۰ سال قبل از بعثت رسولالله(ص) پیدا شده که با زبان سُریانی نوشته شده است: «آیا امتی که حسین(ع) را میکشند، انتظار شفاعت جد او را دارند؟» ذهبی توی… من اینها رو نمیگم. این رو گوش کنین!
دقیقهی ۶۰ تا ۶۵
در تنزیه الشریعه علی بن محمد بن علی بن عراق الکنانی، جلد ۱، صفحه ۴۰۹ میگه: «روایت انس، که شخصی از اهل نجران گودالی میکند. پس در آن لوحی از طلا پیدا کرد، که بر آن نوشته بود: آیا امتی که حسین(ع) را میکشند، انتظار شفاعت جدش را دارند؟» و نوشته بود: «زیر آن نوشته بود: ابراهیم خلیلالله. (یک لوح پیدا کردند. ما که نمیگیم بابا! اینها رو از شیعه نیاوردم ها! عمدا نیاوردم، و گرنه پُره. خودمون داریم. بذار او بگه. یار در نگاه اغیار.) این لوح را نزد رسول خدا(ص) آوردند. پس آن را خواند و گریه نمود. (حضرت رسول الله(ص) اشک ریخت. امام حسینش(ع) شهید شده؟ نه.) سپس فرمودند: هر کس که من را اذیت کند و خانوادهام را اذیت کند، شفاعت من به وی نخواهد رسید.» فراموش کنید شفاعت من رو. بله که ابراهیم(ع) باید بنویسه. ابراهیم(ع) وقتی اسماعیل(ع) رو میخواست سر ببره و میگن: «وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» (صافات / ۱۰۷)، او ذبح عظیم رو در مییابه، باید بنویسه.
عنوان بخش ۶: اشک ریختن پیامبر(ص) بر امام حسین(ع)
۶ – ذهبی توی تاریخش میگه؛ تاریخ الاسلام، جلد ۵، صفحه ۱۰۲؛ احمدبنحنبل در مُسندش گفته است. چه کسی؟ احمدبنحنبل، امام حنبلیهای اهل سنت، امام برادران اهل سنت. میگه که… حالا خلاصهی روایته. میگه: «فلانی همراه علی(ع) میرفت و ظرف آب حضرت را همراه داشت. پس وقتی به نینوا رسید، در حالی که به صفین میرفت، پس صدا زد که: ای اباعبدلله! در شط فرات صبر کن! گفتم: این چه معنی دارد؟ فرمود: به نزد رسول خدا(ص) رفتم و حال آنکه دو چشمان ایشان مانند چشمه میجوشید. (چه جوری اشک میریخته؟) پس به من فرمودند: جبرئیل در کنار من ایستاد و به من گفت: حسین(ع) در کنار شط فرات کشته میشود و آیا میخواهی بوی تربت وی را احساس کنی؟ گفتم: آری. پس کفی از خاک وی را گرفته، به من داد و نتوانستم جلوی اشک چشم خود را بگیرم.»
در روایات دیگه داریم، بر همین خاک پیامبر(ص) سجده میکرد. یعنی خاک سجدهی نمازش چی بود؟ همینه. چون ما در روایات برادران اهل سنتمون داریم ها! اثبات میکنیم که پیامبر(ص) روی فرش نماز نمیخونه. اثبات میکنیم. از انس نقل شده است که: «فرشتهی باران در روز ام السلمه، (روز ام سلمه یعنی روزی که پیامبر(ص) خونهی همسرش، ام سلمه بود.) از رسول خدا(ص) اجازهی حضور گرفت. پس حضرت فرمود که: ای ام سلمه! مراقب در باش که کسی بر ما وارد نشود. در این هنگام حسین(ع) آمد. پس با اصرار وارد اتاق شد.» بچهی کوچیک بود، امام حسین(ع). میدونید که وقتی پیامبر(ص) میرفت توی سجده، میآمد و بازی میکرد، روی دوش پیامبر(ص) سوار میشد. پیامبر(ص) سجدهاش رو طولانی میکرد ها! بعد بلند میشد، اینها شاکی میشدند. میگفت: «هیچ چی نگین؛ حسین روی دوشمه.» چه جوری میخواست بفهمونه به اینها؟ ها؟ این قدر که پیامبر(ص) نسبت به حسنین(علیهماالسلام)، علیالخصوص امام حسین(ع) اظهار محبت میکرد، همه تعجب میکردند. میخواست حجت تمام کنه. اون روزی که آقا اباعبدلله(ع) توی روز عاشورا آمد به بعضیها گفت: «تو یادته؟ فلانی! تو اونجا بودی.»، کل میزدند، هلهله میکردند، میخواستند اینها رو نشنوند. بس که پیامبر(ص) جلوی خونهی حضرت زهرا(س) میایستاد، میگفت: «السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ» بعد میگه: «من مزد اجر رسالتم رو هیچ چی نمیخوام، الا محبت همینها.» چقدر حجت رو تموم کرد!
«امام حسین(ع) با اصرار وارد اتاق شد و بر پشت رسول خدا(ص) پرید. (با بابا بزرگش بازی میکرد.) و رسول خدا(ص) او را بوسیدند. فرشتهی باران گفت: آیا او را دوست میداری؟ حضرت فرمود :آری. گفت: به درستی که امت تو او را پس از تو خواهند کشت. اگر بخواهید، مکان شهادت او را به شما نشان خواهم داد. (ذهبی توی تاریخالاسلامش آورده.) پس حضرت قبول فرمودند. پس وی حضرت را در کنار تپهای یا خاک سرخی آورد. ثابت گفت: ما آن را کربلا میگفتیم. روایتهای اماره روایتهای خوبی است.»
«رسول خدا به همسرانش فرمودند: این کودک(حسین) را به گریه نیندازید. (گفت: حواستون باشه، هوای این حسین(ع) رو داشته باشین. اشک این رو من نمیتونم ببینم.) پس نوبت به ام سلمه شده بود، که جبرئیل نازل شد. پس حضرت به ام سلمه فرمود که: نگذار کسی وارد اتاق شود. پس حسین(ع) آمد و شروع به گریه کرد. پس ام سلمه اجازه داد که ایشان وارد شود. پس وارد شد و بر دامان رسول خدا(ص) نشست. پس جبرئیل گفت: امت تو او را خواهند کشت!
دقیقهی ۶۵ تا ۷۰
حضرت پرسید: او را میکشند و حال آنکه مؤمناند؟ (گفت: مگه میشه اینها ایمان داشته باشند و حسین رو بکشند؟ یعنی ادعای ایمان دارند؟) گفت: آری. و تربتش را به حضرت نشان داد.»
چرا این قدر تأکید شده روی تربت؟ چرا باید برای پیامبر(ص)، تربت امام حسین(ع) بیارند؟ چه چیزی توی این تربت نهفته است؟ چرا این غربیها وقتی دارند فیلم میسازند، همیشه داستان یک خاک و شن و یک تربت جادویی رو نقل میکنند، که شفابخشه؟ میریزند روی زخمهاشون و خوب میشه؟ کدوم تربت؟ تربتی که به چشم دیدند، در روز عاشورا خون میشه؟ همین کسانی که امسال توی کربلا بودند، درِ موزه امام حسین(ع) رو امسال باز کردند اونجا. کسانی که موزهی اباعبدلله(ع) و موزهی حضرت عباس(ع) رفتهاند، یک مقدار از تربت نزدیک قبر، تربت نزدیک، گذاشتند توی شیشه، همه جلو، به چشم دیدند که خون شد. خبرگزاریهای رسمی، فیلم و عکس اون رو دادند. به چشم همه دیدند که خون شد.
من دارم فیلمش رو. بذارین براتون بذارم. (اگه میشه این رو فراهم بکنید. خب، قطعا چراغها رو خاموش میکنند. خوب، من اینجا خودم چون تصویر ندارم… درست بود؟) درستش میکنم.
[پخش فیلم تربت امام حسین(ع)]
اینها مال همین امساله. این تربت آقا اباعبدلله(ع) که توی شیشه است. گذاشتنش اونجا. تمام روزهای عادی که بری، خاکه. روز عاشورا، ساعت ۳۰/۹ صبح، یهو شروع میشه به سرخ شدن. میگم صدها نفر رفتند، به چشم خودشون دیدند امسال. امسال در رو باز کردند. نمیبردند. میگفتند توی این فضاها ورود پیدا نکنیم. سایت رسمی عتبهی حضرت عباس(ع) گذاشته: «تراب القبر الشریف.»
بابا! مصیبت بزرگ بوده. «لَقَدْ عَظُمَ مُصابی بِکَ» نمیفهمیم. فکر میکنیم یک آدم عادی این اتفاق واسهاش افتاده. خوش به حال اینها! دو، سه تا فیلم هم همین کسانی که اونجا بودند، با موبایلهاشون گرفتند. حالا اون هم براتون پخش میکنم.
[پخش فیلم سنگی که سر امام حسین(ع) را بر آن گذاشتند]
این، اون سنگی که سر مبارک حضرت بوده، روز عاشورا ازش خون جاری میشه. این رو مردم خودشون با موبایلشون فیلم گرفتند. اینها رو میبینید؟ الآن زوم میکنم. این تربت داستان داره، وقتی این قدر تأکید میشه. ببینین! نمیدونم کیفیت تصویر چه جوریه. اینجا قشنگ مشخصه، رو سنگ داره میاد. ببینید. «الا لعنه الله علی القوم الظالمین.»
دقیقهی ۷۰ تا ۷۵
«ام سلمه به من خبر داد که: رسول خدا(ص) روزی خوابیده بودند. پس در حالت ناراحتی بیدار شدند. سپس دوباره استراحت فرموده، دوباره بیدار شدند و حال آنکه گرفتگی ایشان کمتر بود و دوباره خوابیده و بیدار شدند و در دستانشان خاک سرخی بود.» (میگه: خوابیده، بیدار شد دیدیم توی مشتش یک خاک سرخ رنگیه.) که آن را میبوسید. سؤال کردم که: این خاک چیست؟ فرمود: جبرئیل به من خبر داد که حسین(ع) در عراق کشته خواهد شد و این، تربت وی است. و رسول خدا(ص) به وی فرمودند که: فرشتهای به نزد من آمد که تا کنون نیامده بود. پس گفت: فرزندت حسین(ع) کشته خواهد شد و اگر بخواهی خاک زمینی را که در آن کشته میشود، به تو نشان بدهم.» که خود اهل سنت گفتند، بزرگانشون گفتند. سندش صحیحه. یعنی روایت با سند صحیح. خود حضرت رسول(ص) اشک ریختن رو…
توی صحیح بخاری، جلد ۱، صفحه ۴۳۱، حدیث ۱۲۲۴ میگه: اشک ریختن، رحمته. خدا به هر کسی اشک نمیده که. باید بخوادت. رحمت بهت بکنه، بهت اشک بده. «حضرت برخاست، در حالی که سعدبنعباده (قسمتی از اون روایت رو انتخاب کردم.) سعدبنعباده و معاذبنجبل و ابی بن کعب و زیدبنثابت و چند شخص دیگر به همراه او بودند. به سوی خانهی او رفتند. رسول خدا(ص) آن کودک را به مادرش برگرداند. (یک مادری بچهاش مرده بود، به رسول خدا(ص) داد. میگه به مادرش برگردوند.) و این در حالتی بود که حضرت نفس نفس میزد و اشک میریخت. (برای بچهی مردم اشک میریخته.) و نیز اشک از چشمانش جاری گردید. سعد عرض کرد: یا رسولالله! این اشک و گریه برای چیست؟ حضرت فرمود: این رحمتی است که خداوند در قلوب بندگانش قرار میدهد.(گیر چه کسانی بود، رسول خدا! میگفتند: چرا اشک؟ چرا داری گریه میکنی؟ بچه مرده، داری گریه میکنی؟) و خداوند به آن بندگانی رحم میکند که آنها به دیگران رحم میکنند.»
عزاداری امام حسین(ع) رو در سنت نبوی بشنوید. اینکه دیگه مو لای درزِش نمیره. همه رو هم از منابع اهل سنت براتون میگم. در مستدرک علی صحیحین حاکم نیشابوری، تاریخ ابن عساکر و مقتل خوارزمی آمده: «ام الفضل، دختر حارث، خدمت رسول خدا(ص) رسید. عرض کرد: یا رسول خدا! دیشب خواب بدی دیدم. حضرت فرمودند: چه خوابی دیده ای؟ گفت: خواب بدی بود. مانند اینکه قطعهای از جسدتان را بریدند و در آغوش من گذاردند.(میگه: قطعهای از جسدتون رو بریدید، گذاشتید توی آغوش من.) رسول خدا(ص) فرمود: خیر است. فاطمه انشاءالله فرزندی به دنیا میآورد و او را در آغوش تو قرار میدهد. بعد از مدتی فاطمه، حسین(ع) را به دنیا آورد و همان گونه که پیامبر(ص) فرموده بود، در آغوش من قرار گرفت. تا اینکه روزی به خدمت حضرت رسیدم و حسین(ع) را در آغوش آن حضرت گذاردم. حضرت به من التفاتی نمود و چشمانش پر از اشک گردید.(هنوز اتفاقی نیفتاده. رسول الله(ص) برای چی اشک میریزه؟) عرض کردم: یا نبی الله! پدر و مادرم به فدایتان! چه شده است؟ حضرت فرمود: جبرئیل(علیه السلام و الصلاه) نزد من آمد، مرا باخبر ساخت که امت من به زودی این فرزندم را میکشند. عرض کردم: همین حسین را؟ فرمود: آری. و این هم مقداری از خاک و تربت سرزمین کربلاست.» همراهش بوده رسول الله(ص). حاکم بعد از نقل این روایت میگه: «هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین.» میگه: «این حدیث صحیحه بر شرط بخاری و مسلم.» یعنی دیگه آخر صحت بر منابع برادران اهل سنت.
در مقتل الحسین خوارزمی، جلد ۱، صفحه ۱۶۳ اومده: «چون حسین(ع) به یک سالگی رسید، دوازده ملک با صورتی خونآلود و پر و بالی آشفته بر رسول خدا(ص) نازل شدند. (وقتی یک سالش شد، روز تولدش، میگه دوازده تا فرشتهی خونآلود، با سر و روی آشفته بر پیامبر(ص) نازل شدند.) و آن حضرت را به حوادثی که به زودی بر حسین(ع) خواهد گذشت خبر دادند.»
در دو سالگی حضرت (این هم ابن عباس روایتی نقل کرده که در الفتوح آمده، احمد بن عاصم کوفی، جلد ۴، صفحه ۳۲۵.) این رو گوش کنید! از ابن عباس روایت شده: «وقتی حسین(ع) دو سالش شد، نبی اکرم در مسافرت بود. در میانهی راه توقف کرد و استرجا نمود. (استرجا یعنی انا لله و انا الیه راجعون گفت) و اشک از چشمان حضرتش جاری شد. از علت اقدام این حضرت سؤال کردند. فرمود: جبرئیل هم اکنون به من خبر داد از سرزمینی در ساحل فرات که به آن کربلا گفته میشود، فرزندم، حسینبنفاطمه به شهادت میرسد. گفته شد: یا رسول خدا! چه کسی او را میکشد؟ فرمود: شخصی که به او یزید گفته میشود. «لا بارَکَ اللّه ُ لَهُ فی نَفسِهِ» (خدا او را مبارک قرار ندهد.) و گویی که او را در قتلگاهش میبینم، در حالی که سر او را به هدیه میبرند. والله کسی نیست
دقیقهی ۷۵ تا ۸۰
که به سر بریدهی فرزندم حسین نظر افکند و خشنود گردد، الا اینکه خداوند بین قلب و زبانش جدایی بیندازد.
هنگامی که نبی اکرم(ص) از سفر بازگشت، مغموم و حزین به منبر رفت و برای مردم خطبه خواند و موعظه خواند و این در حالی بود که حسینبنعلی(ع) به همراه برادرش حسن، نزد رسول خدا(ص) حاضر بود. (پای منبر نشسته بودند.) وقتی رسول خدا(ص) از خطبه فارغ شد، دست راستش را بر روی سر حسن(ع)، و دست چپش را بر روی سر حسین(ع) گذاشت و سر به آسمان بلند نمود و عرض کرد: خدایا! من محمد، بندهی تو و پیامبرت هستم و این دو، از بهترین عترت و ذریه و جانشینان من بر روی زمین هستند. خدایا! جبرئیل به من خبر داده که این فرزندم مقتول و مخذول خواهد گردید. خدایا! قتلش را برایش آسان گردان و او را سرور شهدا قرار بده! (اینکه میگیم «سیدالشهدا»، از خودمون نیاوردیم.) که تو بر هر کاری توانا و قادری. خدایا! قاتل او را مبارک نگردان! در این حال تمام مردم در مسجد به ضجه و گریه افتادند. نبی اکرم(ص) فرمودند: آیا گریه میکنید و او یاری نمیکنید؟» گفت: میبینم همین کسانی که گریه میکنید، بعدا توی کربلا حاضرید. سی هزار نفری که خیلی هاشون با امام حسین(ع) هم بازی بودند. وقتی علی اکبر(ع) به میدان رفت، «اَشبَهُ النّاس خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً بِرَسولِ الله(ص)» شمشیر انداختند و گفتند: پیغمبر زنده شده. این قدر شبیه بود.
«خدایا! تو خود ولی و ناصر او باش.» ابن عباس میگوید: «سپس رسول خدا(ص) مجددا بازگشت و با رنگ پریده و صورتی گلگون، خطبهای بلیغ و موجز خواند و این در حالی بود که چشمان آن حضرت پر از اشک بود. سپس فرمود: ایها الناس! من در میان شما ثقلین، یعنی کتاب خدا و عترتم و مایهی راحت جانم در مرگم و میوهی دلم را در بین شما به جای گذاردم و این دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا کنار حوض به من ملحق شوند. بدانید که من از شما در مورد آنان همان را میخواهم که خداوند مرا به آن امر ساخته و آن، مودت دربارهی نزدیکان من است. مراقب باشید که من را در کنار حوض ملاقات نکنید، حال آنکه در حق عترت و ذریهام ظلم نموده باشید. آگاه باشید که جبرئیل مرا باخبر ساخت که امت من، فرزندم حسین(ع) را در سرزمین کربلا به شهادت میرسانند. بدانید که لعنت خدا تا روز قیامت بر قاتل اوست.
ابن عباس میگوید: سپس پیامبر(ص) از منبر پایین آمد و دیگر کسی از مهاجر و انصار باقی نمانده بود، الا اینکه یقین نمودند حسین(ع) به قتل خواهد رسید.» اینها خبر داشتند. منتها مال حروم. گفت: «خدایا! بین زبون و دلش فاصله بنداز.» مال حروم، دل رو مهر میکنه. الفتوح بود دیگه، جلد ۴، صفحه ۳۲۵.
«گریههای رسول خدا(ص) به خاطر اظهار کینههای امتش در حق خاندانش بود.» این خیلی عجیبه! این رو خیلیها نقل کردند. مجمع الزوائد، جلد ۹، صفحه ۱۱۸، کنز العمال، جلد ۱۳، صفحه ۱۷۶، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید سنی معتزلی، مناقب خوارزمی، صفحه ۶۵، ینابیع الموده، جلد ۱، صفحه ۱۳۴. گوش کنین! توی داستان غدیر گفتم، اون اشتراکی که باعث شد گوسالهی سامری عَلَم بشه، اون موقع علاقه به پرستش گوساله بود. اینجا چی بود؟«بغضاً لِاَبیک» یونس بن حباب از انس بن مالک روایت کرده است: «با رسول خدا(ص) و علیبنابیطالب(ع) بودیم که از باغی در اطراف مدینه گذر میکردیم. علی(ع) عرضه کرد: یا رسول الله! چه باغ زیبایی! حضرت رسول(ص) فرمود: باغ تو در بهشت از این نیز زیباتر است. تا اینکه از هفت باغ دیگر عبور کردیم و همین گفتار بین آن دو بزرگوار تکرار میشد. سپس رسول خدا(ص) توقف نمود و ما هم به همراه او توقف نمودیم. رسول خدا(ص) سرش را بر شانهی علی(ع) گذارد و گریست. (شروع کرد به گریه کردن. این پیامبر(ص) چرا این قدر اشک میریزه؟ جلسهمون درباره اشکه دیگه. ها؟ یک بُعدِ شوره. چرا این قدر اشک میریزه؟) علی(ع) عرضه کرد: چه چیز شما را به گریه انداخته است، یا رسول الله؟ حضرت فرمود: کینهها و بغضهایی که در سینههای این قوم است و آشکار نمیسازند، مگر بعد از آنکه من از دنیا بروم.» گفت: من میبینم بغضی که اینها توی دلهاشونه و فقط منتظرند من برم، تا آشکارش کنند. و کردند!
چه کردند با آقا امیرالمؤمنین(ع)؟ با حضرت زهرا(س) چه کردند؟ با آقا امام حسن(ع) چه کردند؟ میگه تابوت رو تیربارون کردند. اما نمیگن که تابوت… عرب تابوت اصلا نداشت. عرب برانکار داشت. جنازه رو روی برانکار میذاشت و میبرد. اصلا جداره نداشت. آقا امام حسین(ع) میگه: «تیرها را از بدن بیرون میکشیدم.» بعضیها امام حسنیاند دیگه. مظلوم بود آقا امام حسن(ع). اما با امام حسین(ع) چه کردند؟ یعنی شما ببینید بعد از پیامبر(ص)، چهار نفر از اون اهل بیت(ع) موندند، هر چهار تا رو ببینید چه کردند؟ خدا وکیلی، عجب امتی! گفتم در صحیح بخاری داریم که، ببین چند جا اومده، در صحیح بخاری داریم که پیامبر(ص) میفرمایند: «اصحاب من رو بر من وارد میکنند. فرشتهها همهشون رو میبرند جهنم،
دقیقهی ۸۰ تا ۸۵
الا تعداد انگشت شمار.(میگه تمام صحابهی من میرند جهنم؛ الی النار.) میگه: برای چی؟ میگن: تو چه میدونی که بعد از تو چه کردند؟»
بابا! دیگه توی صحیح بخاریه. بابا! چه کردند دیگه صحابه؟ بابا! چرا نمیخوای بپذیری؟ چه جوری میخوای جواب رسول خدا(ص) رو بدی؟ جواب داری؟ بسم الله. به من ربطی نداره.
باز مجمع الزوائد، جلد ۹، صفحه ۱۸۹: «روزی همسرم، رسول خدا(ص) در اتاق من بود. فرمود: هیچ کس حق ورود (همسر رسول خدا(ص) نقل میکنه.) حق ورود به حجرهی من را ندارد. بیرون اتاق منتظر بودم تا اجازهی ورود صادر شود. در همین حال امام حسین(ع) محضر پیامبر(ص) رسید. صدای گریه از درون اتاق به گوشم رسید. حس تحقیق و جست و جو وادارم نمود، تا نگاهی به درون اتاق بیندازم. دیدم حسین(ع) بر زانوی رسول خدا نشسته و پیامبر(ص) دست بر پیشانیاش میکشد و اشک میریزد. عرضه کردم: به خدا سوگند، من از حضور حسین(ع) به خانه مطلع نشدم، تا از وارد شدن به حجرهی شما جلوگیری کنم. (فکر کرد چون امام حسین(ع) اومده داخل، داره اون جوری اشک میریزه.) حضرت فرمود: اکنون جبرئیل با ما بوده است و از من سؤال کرد: یا رسول الله! حسین(ع) را دوست میداری؟ گفتم: آری. جبرئیل گفت: به زودی امت تو او را در سرزمینی که به آن کربلا گفته میشود، به قتل میرسانند. و بعد از این سخن، قدری از تربت او را من نشان داد.»
بابا! چقد دیگه باید نقل بشه؟ خود طبرانی باز نقل کرده، گفته رجالش ثقه هستند؛ یعنی کسانی که نقل کرده اند این حدیث رو، همه صحیحاند.
در معجم الکبیر الطبرانی، جلد ۳، صفحه ۱۰۹، مسند ابن راهویه، جلد ۴، صفحه ۱۳۱ میگه: «رسول خدا(ص) به من فرمود: درب اتاق بنشین و اجازه نده کسی داخل شود. من درب اتاق نشسته بودم که حسین(ع) داخل خانه شد و همین که خواستم مانع حضور او به اتاق شوم، او از من سبقت گرفت و وارد اتاق شد. من هم وارد شدم و عرض کردم: یا نبی الله! فدایتان شوم! مرا مأمور ساختید تا از داخل شدن دیگران ممانعت ورزم، اما فرزندتان آمد و نتوانستم از او ممانعت کنم. بعد از مدتی طولانی، مجددا وارد اتاق شدم و مشاهده کردم که رسول خدا(ص) به روی دو کف دست خود چیزی دارد. (گفت: توی دو تا دستش خودش چیزی گرفته بود.) و اشک از چشمان حضرت جاری بود. از علت سؤال نمودم. حضرت فرمود: جبرئیل هم اکنون نازل گردید و مرا باخبر ساخت که امت من او را به قتل میرسانند، و مقداری از خاک و تربت آن سرزمین را برایم آورد که الآن به روی کف دستان خود دارم.»
این رو عایشه هم نقل کرده. در معجم الکبیر طبرانی، جلد ۳، صفحه ۱۰۷ و مجمع الزوائد، جلد ۹، صفحه ۱۸۷، ابن عساکر هم جلد ۷، صفحه ۲۶۰، ترجمه الامام الحسین، عایشه نقل میکند: «حسینبنعلی(ع) بر رسول خدا(ص) وارد شد و پیامبر خدا(ص) در حال شنیدن وحی از جبرئیل امین بود. جبرئیل پرسید: یا محمد! حسین(ع) را دوست داری؟ فرمود: چرا فرزندم را دوست نداشته باشم؟ جبرئیل گفت: امت تو او را بعد از تو میکشند. سپس جبرئیل دستش را دراز کرد و خاکی سفید آورد و گفت: فرزندت را در سرزمینی که «تف» نام دارد میکشند. رسول خدا به جمع اصحابش که علی، ابوبکر، عمر، حضیفه، عمار و ابوذر بودند، با چشمانی پر از اشک پیوست. یاران رسول خدا(ص) با دیدن آن حضرت پرسیدند: چه چیز شما را به گریه آورده است؟ فرمود: جبرئیل مرا از شهادت فرزندم حسین(ع) در سرزمین تف آگاه کرد و این خاک را هم از همان سرزمین برایم آورده است؛ جایی که محل دفنش خواهد بود.»
خیلی ماجرا. حالا. روز عاشورا ببین چه چیزهایی نقل شده است. در سنن ترمذی، این جزء صحیحترین کتابهاست. جلد ۱۲، صفحه ۱۹۵،کتاب برادران اهل سنت. توی کتاب فضائلالصحابه هم اومده. عذر میخوام، توی کتاب فضائل الصحابه سنن ترمذی: «سلمی میگوید بر ام سلمه وارد شدم، در حالی که ایشان گریه میکرد. عرضه داشتم: چرا گریانی؟ (میگه: ام سلمه داره زارزار اشک میریزه. گفتم چرا گریانید؟) فرمود: رسول خدا(ص) را در خواب دیدم.(گفت: همین الآن پیامبر(ص) را در خواب دیدم.) در حالی که موهای سر و محاسن ایشان خاکآلود بود، عرضه داشتم: رسول خدا! شما را چه شده است؟ چرا شما را در این حالت میبینم؟ ایشان فرمودند: هم اکنون شاهد کشته شدن حسین(ع) بودم.» خواب میدیدم.
چقدر باید تأکید میشد و ببینید چقدر تأکید شده! من اینها رو برای این نیاوردم که بگم آقا! امام حسینمون رو میخوایم اثبات کنیم توی کتب برادران اهل سنتمون. نه، نیازی نداریم. فقط میخوایم به این بخش از این روایات نگاه کنید، که چقدر میگه پیامبر(ص) اشک میریخت، اشک میریخت، اشک میریخت! من الگوم پیامبره، یا کس دیگه؟
عنوان بخش ۷ : عزاداری و اشک ریختن اهل سنت برای امام حسین(ع)
۷ – در تاریخ طبری… دیگه تاریخ طبریه دیگه. جلد ۳، صفحه ۳۴۲: «چون عبیداللهبنزیاد، حضرت حسین(ع) را به شهادت رساند و سر مطهر او را برای عبد الملک بن أبی الحارث سلمی بردند، او گفت: آنها را به سوی مدینه سوق دهید و خبر شهادت حسین(ع) را به مردم مدینه بدهید. عبدالملک میگوید: به مدینه آمدم. شخصی از قریش با من مواجه شد و از من سؤال کرد: چه خبر؟ گفتم خبر نزد امیر است. او معنای سخنم را فهمید و گفت: انّا للّه و انّا الیه راجعون.
دقیقهی ۸۵ تا ۹۰
حسینبنعلی(ع) کشته شده؟ بر عمربنسعید، حاکم مدینه وارد شدم. گفت: چه پشت سر داری؟ گفتم: آنچه که امیر مخفی داشته است! حسینبنعلی(ع) کشته شده است. او هم دستور داد تا در شهر مدینه جار بزنند و کشته شدن حسین(ع) را اعلام کنند. به خدا سوگند! هرگز من در عمر خود نالهای مانند صدای نالهی زنان مدینه در خانههایشان که برای شهادت حسین(ع) عزاداری میکردند، نشنیدم.»
میگه: «همه اشک ریختند.»
خود ذهبی در شرح عزاداریها میگه: «معزالدوله مردم را به بستن بازارها امر کرد و آسیابانها را از آرد کردن و طباخها را از طبخ کردن منع نمود و علمهای عزا را در بازارها برافراشتند و زنها در حالی که بر سر و صورت خود میزدند و مو پریشان کرده بودند، به کوچه و خیابان ریختند و بر مصیبت حسین(ع) عزاداری کردند و نوحهخوانی نمودند و این، اولین نوحهسرایی بود که در بغداد برگزار میشد.» تاریخالاسلام، جلد ۲۶، صفحه ۱۱.
اهل سنت عزاداری کردند برای امام حسین(ع)؛ حالا این وهابیها میگن: «بذارید کنار.» بابا! وسیلهی تقرب به رسول خداست. با این گریه نشون میده بابا! به خدا، من از اونها جدا هستم. به خدا، من از اونها جدا هستم.
ابن جوزی (از علمای اهل سنته)، بشنوید چی کار کرد برای امام حسین(ع)؟ «در روز عاشورا از سبط ابن جوزی خواسته شد بر فراز منبر رفته، از مقتل و چگونگی شهادت حسین(ع) برای مردم سخن بگوید. ثبت بن جوزی این خواسته را پذیرفت و بر بالای منبر تکیه زد. او پس از یک سکوت طولانی، دستمال خویش بر صورت نهاد و گریهی شدید سر داد. و آنگاه در حالی که میگریخت، این دو بیت شعر را خواند (حالا من معنیش رو میگم. عرض میکنم خدمتتون.): وای به حال کسی که شفیعش دشمن او باشد! در هنگامهی قیامت که برای بیرون آمدن مردم از زمین در صور دمیده میشود، سرانجام در قیامت، فاطمهی زهرا(س) وارد محشر میشود، درحالی که پیراهن او به خون حسین(ع) آغشته است.
سپس ابن جوزی از منبر پایین آمد و اشکریزان به خانهی خویش رفت.»
پس این هم مشرکه دیگه! هم اشک ریختند، هم تقرب جستند با اشک به اباعبدلله(ع). این شور، مقدسه. میگه: «نمیتونی گریه کنی، تباکی کن.» ادای گریه دربیار. این قدر اثر داره. این توی«البدایه و النهایه، جلد ۱۳، صفحه ۲۰۷ بود.
توی تاریخالاسلام ذهبی هم این رو بگم. گوش کنید! اینها میترسیدند از روز عاشورا. میگه: «در مقابل روز عاشورا، ۸ روز بعد از این روز را به عنوان روز قتل مصعببنزبیر قرار دادند.(میگه عمدا ۸ روز بعد از عاشورا رو، یعنی ۱۸ محرم رو روز قتلش قرار دادند) و مردم را شوراندند که بتوانند ماجرای اشک ریختن بر اباعبدلله را بخوابانند.(حکومته ها!) و در این روز همان طور که قبر حسین(ع) زیارت میشود، قبر مصعببنزبیر را در منطقهی «مَسکِن» زیارت مینمایند.»
براتون یه نکته از انجیل بخونم، عرضم تمام. «اینک شما را پیش خبر دادم (حضرت عیسی(ع) داره میگه.) پس اگر شما را گویند اینک در صحراست، بیرون مروید، یا آنکه در خلوت است، باور نکنید؛ زیرا همچنان که برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر میشود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد.» داره از ظهور صحبت میکنه؛ ظهور پسر انسان ها! خود «مستر جیمز هاکس» میگه: «۸۰ مرتبه توی انجیل «پسر انسان» اومده، فقط ۳۰ تاش عیسی است، ۵۰ تای دیگه رو نمیدونیم کیه که میگه پسر انسان ظهور میکنه!» ما میدونیم کیه. دستت درد نکنه!
«و هرجا که مرداری باشد، کرکسان در آنجا جمع شوند و فورا بعد از مصیبت آن ایام، آفتاب تاریک گردد و ماه نور خود را بدهد و ستارگان از آسمان فرو ریزند و قوتهای افلاک متزلزل گردد. آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد. (شنیدی از نشانههای ظهور، ظاهر شدن تصویری در آسمانه، و چه تصویری؟ دستی است که در آسمان ظاهر میشود. عجب دستی!) و در آن وقت (اینجاش رو گوش کنین!) آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آن وقت، جمیع طوایف زمین سینهزنی کنند. (او کیه که واسهاش سینه میزنند روی زمین، ها؟ جز حسینبنعلی(ع)؟ جالبه بدونید عزیزم! این توی انجیل اومده ها!) و پسر انسان را ببیند که بر ابرهای آسمان با قدرت و جلال عظیمی میآید و فرشتگانِ خود را با صور بلند آواز فرستاده، برگزیدگان او را از بادهای اربعه، از کران تا به کران فلک فراهم خواهند آورد.»
او کیه که براش اشک میریزند تا اینوَر و اونوَر دنیا، جمیع طوایف اهل زمین؟ امسال، با امسال ۵ ساله که توی نیویورک برای اباعبدلله(ع) دارند اشک میریزند. (Hossein day) روز حسین(ع). هر کس رد میشه، یه بروشور بهش میدند، میخونه، سال بعد اون هم میاد. همه رو. حَرارَهً فی قُلوبه. راز ظهور در اشک اباعبدلله است. اصلا تو یاد میگیری که اشک بریزی. گریه کردن رو یاد بگیری. بعد باید بدونی چه جوری گریه کنی، واسه کی گریه کنی.
دقیقهی ۹۰ تا ۹۲
یه روایت هم از آقا اباعبدلله(ع) واسه خودش بخونم، این هم اجازه بدین با سند اهل سنت بخونم. در ذخایر الاقبا، صفحه ۱۹، و در ینابیع الموده، جلد ۲، صفحه ۱۱۷: «هر کس قطرهی اشکی در عزای ما بریزد، خداوند بهشت را در مقابل به او عنایت خواهد نمود.» این هم از خود آقا اباعبدلله(ع).
پس این شور، مقدسه. ما نخواهیم گذاشت کسی در مقابل این شور مقدس بایسته. و نذارید، نذارید به انحراف ببرند؛ که کسانی میخوان به انحراف ببرند. بله، هیئات و عزاداریها آفت داره. من خودم آگاهترم از همه، بابا! سخنرانیهاش رو دارم میکنم. اما اشک ریختن، سینه زدن، اقامهی عزا کردن، سیاهپوش کردن، باید باشه. باید باشه. من به این پیرهن مشکی افتخار میکنم. محرم و صفر تنمه. مگه اینکه چی بشه، مشکلی پیش بیاد، پیرهنم کثیف بشه، نداشته باشم، در اسرع وقت دوباره پیرهن مشکیم رو تنم میکنم. سالهاست این جوریام. با هیچ کس هم کار ندارم. چون میخوام کسی ببینه، بگه: «این چرا مشکی تنشه، ها؟ این سخنران چرا مشکی تنشه؟ کسیش مرده؟» بذار این جوری بگن.
سرتون رو درد آوردم. اما اگه یه روز گریهات نگرفت، نگی دلم بده و فلان. نه! بعضی موقعها، یه سری احساسات به انسان دست میده، به غذایی که میخوره بستگی داره، به خستگیش بستگی داره، اما تباکی که میتونی بکنی. این یک. دو: صاحب اشک آقا اباعبدلله(ع)، حضرت زهرا(س) است.. میخوای گریه کنی، از او بخواه. بگو: «میخوام بر حسینت اشک بریزم.» از رسولالله(ص) بخواه بهت هدیه کنه. و اشک میریزی، انشاءالله.
از خداوند متعال میخواهیم که به همهی ما اشک صادقانه و از عمق جان و ژرفای دل برای آقا اباعبدلله(ع) عنایت کنه.
تعجیل در فرج قطب عالم امکان، حضرت صاحبالزمان(عج) صلواتی عنایت بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن(عج) که صد البته نزدیک است.
واقعا خسته نباشید. کار خیلی بزرگی میکنید که سخنرانی های استاد رائفی رو کلمه به کلمه تایپ می کنید که هم امکان سرچ و جستجوش باشه ، هم که بعدا میشه ازش استفاده کرد و به بخش هایی که نیازه دسترسی سریع تر داشت. اجرتون با امام زمان(ع)