بصیرت فاطمی (۳)

موضوع سخنرانی : اثبات هجوم به خانه وحی (۳)

عنوان بخش ۱ : شعر در مورد حضرت زهرا(س)

ندارد

دقیقه ۰ تا ۵

۱ – دل خورشید محک داشت، نداشت یا به او آینه شک داشت؟ نداشت

آسمانی که فلک می‌بخشید                       احتیاجی به فدک داشت؟ نداشت

غیر دیوار و در و آوارش                        شانه وحی کمک داشت؟ نداشت

مردم شهر به هم می‌گفتند                        درِ این خانه ترک داشت؟ نداشت

شب شد و آینه ماه شکست                      دست این مرد نمک داشت؟ نداشت

تو بپرس از دل پر خون و غمت                چهره‌ یاس کتک داشت؟ نداشت

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَه وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ.

عرض سلام و ادب و احترام مجدد دارم خدمت شما بزرگواران، خب توی این بارون زحمت کشیدید تشریف آوردید. (خدمت شما عرض بکنم) نه من بر شما منتی دارم نه شما بر من منتی، چون همه‌مون برای اینکه ان‌شاء‌الله گوشه چشمی بی‌بی حضرت زهرا(س) به ما داشته باشه، آمده‌ایم. خدمت شما… کما اینکه علاوه بر اون بنده ارادت هم خدمت شما بزرگواران دارم. مطالبی که آقای وارسته فرمودند یه خرده من رو هم شوکّه کرد، اینجا. (خدمت شما عرض بکنم) حالا اون مواردی که فرمودند در مورد بنده این‌ها راست نگفتند، من این جوری نیستم، (خدمت شما عرض بکنم) زحمت زیاد دارند می‌کشند. من می‌بینم بندگان خدا حتما یک نفر علاف ماست بره ما رو بیاره، چه می‌دونم پیگیر کارهای ما باشه. ما فقط میایم می‌شینیم صحبت می‌کنیم چی کار می‌خوایم بکنیم. اون هم وظیفه‌ای که باید انجام بدیم رو داریم انجام می‌دیم، چشممون کور دنده‌مون نرم. مگه واسه کی داریم… واسه دینمون داریم زحمت می‌کشیم. تازه اگر مورد رضای خدا باشه ان‌شاء‌الله که باشیم.

عنوان بخش ۲ : رفتار مغرضانه کات کردن سخنرانی در مورد دکتر عباسی

 توبه (۳۳) صف (۹) فتح (۲۸) فتح (۱۰)

۲ – (خدمت شما عرض بکنم) حالا این سؤال آخرشون یه خرده سیاسی بود. این سؤال آخریه یه سری مباحث و بحث‌ها پیش اومده که شما هم در جریانید. من هم واقعا توی فضای پاسخ قصد دارم بر نیام. یعنی اصلا باید بگذریم و بریم. از قدیم گفتن یه قطاری که وایستاده رو کسی بهش سنگ نمی‌زنه؛ قطار وقتی داره حرکت می‌کنه بهش سنگ می‌زنند. (خدمت شما عرض بکنم) اما من همه جا گفتم من خودم رو نسبت به مستمعین پاسخگو می‌دونم. یعنی بیاد بگه چرا این حرف رو زدی؟ منظورت چی بود؟ اما اینکه خداییش دیگه بردارن نمی‌دونم یه تیکه صحبت رو کات بکنند ببرن اون طرف، یا سخت‌ترین برداشتی که نسبت به این صحبت وجود داره، بشه، خب این واقعا چه معنی‌ای می‌تونه داشته باشه؟ و این رویه، رویه زشتی است. فقط اینجا هم استفاده نمی‌شه، شما می‌بینید غربی‌ها سال‌هاست در مورد مسئولین نظام دارن انجام می‌دن. یک تیکه از صحبت رو برمی‌دارن می‌رن کات می‌کنند، می‌زنین آقا، فلانی این‌جوری گفت، چه می‌دونم. من چند وقت پیش یه کلیپی می‌دیدم از رئیس جمهور داره صحبت می‌کنه می‌گه انگلیس یه کشور کوچیکه، یه جزیره کوچیک در غرب… خب همه می‌دونن انگلیس توی اروپاست، دیگه همه. اشتباه لپی، ایشون می‌گه غرب آفریقا بعدها همین کات شده، چه می‌دونم پخش شده. واقعا من نمی‌دونم چه فضاییه؟ آدم یه چیزی نکته خیلی عجیب و خاص و…

چند وقت پیش یه جایی من یه، یکی برای ما… یه چیزی جلوی چشم خودمون گفت طرف، من اصلا واقعا، این فرد شک کردم خدا شاهده. آقای عباسی بنده خدا یک جا گفته که: «در سفارتخونه انگلیس هیچ چی نیست باید بریم خود انگلیس رو بگیریم». قبل از اینکه دانشجوها بریزن فتح کنن ها! فکر نکنید بعد از این، قبلاً ها گفته بود. اصلا ایشون یه جا نقدش کرد. «آقا شما می‌دونید بین ایران و انگلیس ۱۵ تا کشور هست»؟ بالاخره ما بریم انگلیس رو بگیریم یعنی واقعا فکر کردن ما الآن کوله پشتی آماده، پوتین‌ها رو می‌پوشیم، حمله و ۱۵ تا کشور رو هم می‌گیریم. ترکیه هم اون وسط می‌گه من چه گناهی کردم، چرا من رو می‌گیری؟ فلان. یعنی ببینید یعنی سخت‌ترین برداشتی که یک، به ذهن هیچ جنبنده‌ای نمی‌ره، (خدمت شما عرض بکنم) بیاد آدم بیرون بکشه. خنده داره واقعا. خب یا مثلا آقا اگه این‌جوری باشه ما مثال نقضی و برهان خلف هم داریم؛ میایم از این‌وَر می‌گیم. امام خمینی (ره) گفت راه قدس از کجا می‌گذره؟ از کربلا. اصلا عراق با فلسطین اشغالی مرز داره؟ نه. پس امام (ره) گفته یعنی ما باید بریم اردن رو بگیریم؟ یعنی ما باید بریم سوریه رو بگیریم؟ یا بریم عربستان رو بگیریم بین اون؟ آقا اصلا قرآن گفته: «… لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ…».(توبه/۳۳، صف/۹، فتح/۲۸) کل دنیا؟ یا امام زمان! ۲۴۰ تا کشور رو باید بگیریم؟ ببینید یعنی این نحوه برخورد…

دقیقه ۵ تا ۱۰

یا باز دوباره من دیدم اصلاً ایشون این بنده خدا مثلا یه جایی باز می‌گه، آقای عباسی رو باز من مثال می‌زنم ها! خب؟ ایشون مثلا آقای عباسی گفته که نمی‌دونم «با سوار شدن پژو، جوانی که سوار پژو بشه، نمی‌تونه پرچم اسلام دستش بگیره». یه همچنین حرفی. خب این رو ایشون یه زمانی گفتش که مد شده بود همه پژو می‌خریدند. این پژو ۲۰۶‌ها خیلی تازه اومده بود. یک چیز ژیگول و میگولی بود همه دوست داشتند بخرند مثل ماشین‌هایی که روی بورسه و فلان. یعنی می‌گفت بابا حواستون رو به تجملات نبرین یعنی این رو هرکسی می‌فهمه. خب این نگاه، نگاه وهابی‌گونه که به مسئله است که «… یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ » (فتح/۱۰) دست خدا بالای دست‌هاست یعنی؛ خدا دست داره. خب؟ آقا مثلا ایشون بردارن نمی‌دونم این رو بیارن بگن که آقا نمی‌دونم این چی چیه. کلیپه چسبیده بشه به یک تیکه دیگه که یکی از مسئولین عالی رتبه نظام داره سوار یه ماشین خارجی دیگه می‌شه، بعد از این نتیجه‌گیری بشه که نمی‌دونم فلان و این‌ها. خوراک برای غربی‌ها درست بکنن و یک سری بحث‌های عجیب غریب واقعا! آدم شرمش میاد توی این فضا، نمی‌دونم چی بگم؟ حالا سؤال آخر ایشون یعنی من رو وارد کرد، بگذریم. حیفه، از وقتمون می‌گذریم. ببین دلیلش همینه ها! می‌بینید این مباحث به جای اینکه ما به دشمن بپردازیم، به مسائل دیگه بپردازیم، ما رو می‌کشونه به بحث‌های چی؟ داخلی. درگیر خودمون می‌کنه. یعنی اینکه واقعا باید گذشت. البته من جواب تک تک این شبهات رو دونه به دونه‌اش رو خواهم داد، اون هم اساسی.

عنوان بخش ۳ : پاسخ به شبهه شهادت حضرت زهرا(س)؛ در نداشتن خانه‌های مدینه

فتح (۱۰) نور (۶۱)

۳ – (خدمت شما عرض بکنم که) یکی از بحث‌هایی که مطرح شد دیدیم که این‌ها در مقابل این جریانی که مطرح کردیم که آیا این اتفاق افتاده یا نه؟ آیا حمله‌ای صورت گرفته یا نه؟ توسط خلیفه اول و دوم و اعوان و انصارشون به خانه حضرت؟ اومدیم روان‌شناسی کردیم جلسه قبل. بعد یه سری حرف‌های عجیب و غریب؛ یه بار می‌گن نمی‌دونم خدمت شما توی… «حمله کردن که این کار رو بکند». یکی دیگه گفتش: «نه حمله کردند و…» همین که شما می‌بینید جواب‌های مختلف و متفاوت می‌شنوید این یعنی فرافکنی. یعنی اینکه اگه یه نفر جواب داشته باشه، میاد چی کار می‌کنه؟ یه جوابی یا ۱۰ تا جوابش رو یه جا درست میاره، خب؟ یعنی هر دفعه یه چیزی. یه جا اصلا من اخیرا خوندم خنده‌ام گرفت؛ «درهای مدینه کلاً در نداشته خونه‌هاش». یعنی خب آقا آدم این به… این از همون مباحثی ‌که عرض کردم واقعا به (خدمت شما عرض بکنم) به مرغ پخته بگی می‌خنده، مرغ پخته یعنی شما بگی، خنده‌اش می‌گیره، قهقهه می‌زنه. برای چی؟ برای اینکه اینقدر این حرف سخیفه و آقا اصلا در آورد، چه جوری زندگی می‌کردن؟ حالا مجبوریم ببخشید ها! یعنی این اینقدر کوچیکند مجبوریم جواب بدیم، زشته.

اشاره می‌کنن به حدیثی که حضرت امیر علیه‌السلام فرموده: «خانه‌های ما اهل بیت نه سقف دارد نه در». این‌جوری می‌گه: «… لا سُقُوفَ لِبُیُوتِنَا وَ لا أَبْوَابَ وَ لا سُتُورَ…» جالبه اون وَ لا سُتُورَ آخرش رو نمی‌گه! حالا هر چند که (خدمت شما عرض بکنم) وَ لا سُتُورَ رو مثلا شیخ مفید تو معنی، او اشاره می‌کنه به کتب دیگه شیعه می‌گه که شما در خصال شیخ صدوق، صفحه ۳۶۴ مثلا این رو گفته. در شرح الاخبار قاضی نعمان مغربی، جلد ۱، صفحه ۳۴۵ تا ۳۶۲ و همچین مسائلی. حالا خود شیخ مفید مثلا میاد می‌گه که (خدمت شما عرض کنم): «… لا سُقُوفَ لِبُیُوتِنَا وَ لا أَبْوَابَ وَ لا سُتُورَ…» ستور رو دیوار می‌گیره. می‌گه حضرت امیر(ع) گفته خونه‌های ما نه سقف داره، نه در داره، نه دیوار. خب چه جور خونه‌ای؟ خب آیا اولا می‌بینید یه شرط عقله، خب این خونه بوده همه می‌دونن حالا ۱۰۰۰ تا دلیل میارن که همه می‌دونن این خونه‌ای بوده. این همه آیه قرآن اومده: آی کسانی که می‌خواین برین به خونه پیغمبر(ص)، بی اجازه تو خونه‌اش نرین؛ در بزنین، اجازه بگیرید، فلان. چند تا آیه قرآن هم قبلا خوندم. حالا بحثی که ما داریم اینه که آقا خب این آدم می‌فهمه که این معنا، یک معنای دومی داره. حضرت داره به یه مسئله‌ای اشاره می‌کنه، عین همون «… یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ » (فتح/۱۰). خب یه بحثی داره، استعاره است، مثلیه، فلانه. حالا بگذریم. کمااینکه ما گفتیم اگه حدیثی هم بیاد با آیه قرآن جور نباشه، بیخ دیواره.

(خدمت شما عرض کنم که) سید جعفر مرتضی آملی در کتابش می‌گه: حضرت امیر علیه‌السلام از فقر ناراحت کننده خاندان پیامبر (صلی الله عیه و آله و سلم) که با آن دست و پنجه نرم می‌کردند، سخن می‌گوید. یعنی می خواد بگه که این جوری بود یعنی. مثل طرف مثلا ما می‌گیم ۱۰ روزه لب به غذا نزده. این بچه رو می‌بینی لب به غذا نمی‌زنه. یه آدمی مثلا بیمار چی می‌گه؟ این الآن ۱۵سالشه، ۱۵سال غذا نخورده چه جوری رشد کرده؟ این هوا خورده؟ فلانه، بهمانه. خب ببین آدم می‌فهمه دیگه سریع ارجاعش می‌ده به تیمارستان یه همچین آدمی رو. حالا بحثم اینه: این که داره به فقر اشاره می‌کنه. حالا بگذریم.

دقیقه ۱۰ تا ۱۵

سوره نور آیه ۶۱ خداوند متعال می‌فرماید: بر نابینا و افراد لنگ و بیمار، گناهی نیست، حرز نیست دیگه آیه حرزه، که با شما هم غذا شوند و بر شما نیز گناهی نیست که از خانه‌های خودتان بدون اجازه خاصی غذا بخورید و همچنین خانه‌های پدرانتان یا خانه‌ای که «… أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ » (نور/۶۱) یا خانه‌ای که کلیدش در اختیار شماست. این خونه‌ها اگر در نداشته، این کلید چی چیه؟ یعنی هوا رو می‌چرخوندن؟ یعنی نگاه کنید، یعنی ابتدائیات. ببینید به چه فرافکنی افتاده، طرف می‌گه خونه‌ها در و پنجره نداشتند.

از دُکَین بن سعید مزنی نقل شده است که گفت: خدمت پیامبر(ص) رفتیم و تقاضای غذا کردیم، به عمر فرمود برو به آنان غذا بده، دیگه از این به بعد از اهل سنت سندهایی که خونه‌ها در داشته، تقاضا کردیم به عمر فرمود برو به آنان غذا بده، عمر ما را به اتاق بالا برد، سپس کلید را از کمرش بیرون آورد و در را باز کرد. کلید را از کمرش بیرون آورد و در را باز کرد. سنن ابی داود، جلد ۲، صفحه ۵۲۷، حدیث ۵۲۴۰. البانی در صحیح و ضعیف بودن این مسئله در شماره ۵۲۳۸ اون رو صحیح دونسته، تموم شد رفت.

ابوحمید می‌گوید: پیامبر(ص) به ما امر کرد که شب‌ها ظروف آب را در گوشه‌ای قرار دهیم و نیز دستور داد که شب هنگام درها را ببندیم. گفت: «شب‌ها درهای خونه‌تون رو باز نگذارید، ببندید». خب یک کم به این فکر بکنید تو اون گرمای عربستان، خونه‌ای نه دیوار داره، نه سقف داره، نه در داره، خب چی بوده این؟ یعنی اینکه گفته خونه‌ها در و پنجره نداره، باید ببریش توی تابستون عربستان یه بار ولش بکنی، خودش برمی‌گرده همه چی رو…

ابن کثیر دمشقی به نقل از حسن بصری می نویسد: یکی از اتاق‌های رسول خدا(ص) از شاخه و چوب عرعر به وسیله مو بافته شده بود. و در تاریخ بخاری آمده است: درِ خانه‌ی پیامبر(ص) را با نوک انگشتان و ناخن‌ها می‌زدند. در می‌زدند، هوا نمی‌زدند. و این دلالت بر این دارد که حلقه‌هایی برای کوبیدن بر در نداشته است. حلقه نداشته، دَرکوب نبوده، خودشون با دست می‌زدند. محمد بن هلال خانه‌های همسران پیامبر را دیده است که پوششی بافته شده از مو بوده است. از وی درباره خانه عایشه پرسیده‌اند، گفت: در خانه‌اش به طرف شام باز می‌شود. پرسیدم: یک لنگه داشت یا دو لنگه؟ گفت: یک لنگه بیشتر نداشت. گفتم جنسش از چه بود؟ گفت: از چوب درخت عرعر یا ساج. ساج یا ساگ از کلمه ساگون هندی گرفته شده به معنای چوب سبز، درخت سبز و فلان. یه چوب سفته و معمولا استفاده می‌کنن چون به خاطر ویژگی این چوب که موریانه نمی‌خوره یا کمتر می‌خوره، زیاد استفاده می‌کنند. این در کتاب آقای بخاری، جلد ۱، صفحه ۲۷۲ یا در جای دیگه عاصمی مکی شافعی، جلد ۱، صفحه ۳۶۷ می‌گه: در خانه عایشه به طرف شام بود و یک لنگه داشت که از چوب درخت عرعر یا ساج بود.

برای خانه عایشه یک در بود که یک لنگه داشت و از چوب عرعر و ساج بود. اینم باز ابوالبقا… مکی حنفی، جلد ۱، صفحه ۲۶۸. از عایشه نقل است: هنگامی که خبر شهادت جعفربن‌ابوطالب و عبدالله‌ا‌بن‌ابوطاهر را آوردم، پیامبر(ص) بر زمین نشست و آثار حزن و اندوه در صورتش نمایان شد و من از شکافِ در او را می‌نگریستم.

صحیح بخاری، جلد۱، صفحه ۴۴۰، حدیث ۱۲۴۳: رسول خدا(ص) علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) را احضار نمود و همان عملی را که با فاطمه(س) انجام داده بود، با علی(ع) انجام داد. آنگاه همان دعایی را برای علی(ع) خواند که برای فاطمه(س) خوانده بود. سپس به علی(ع) و فاطمه(س) فرمود: برخیزید به سوی خانه خود روید، خدا شما را نسبت به یکدیگر مهربان کند و به نسل شما برکت دهد و عاقبت شما را به خیر نماید. رسول خدا(ص) پس از این دعاها برخاست و در خانه را بست. «…فَأَغْلَقَ عَلَیْهِ بَابَه‏...» این رو صنعانی، ابوبکر در المصنفش، جلد ۵، صفحه ۴۸۹ می‌گه، طبرانی در معجم الکبیر، جلد ۲۲، صفحه ۴۱۲ می‌گه و تا دلتون بخواد. شیعه هم این رو نقل کرده.

بحارالآنوار، جلد ۴۳، صفحه ۱۴۲: عمر و گروهی همراه وی به خانه فاطمه(س) رسیدند، دق‌الباب کردند، دق‌الباب، به خانه کی؟ فاطمه(س)، خونه حضرت امیرشون، حضرت علی(ع). فاطمه(س) هنگامی که صدای آنان را شنید فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! پس از تو از دست پسر خطاب، یعنی عمر و ابوقحافه، یعنی ابوبکر، چه رنج‌ها که ندیدم. الامامه و السیاسه، جلد۱، صفحه ۱۶ مال دینوریه که این مفصل‌تر اشاره خواهیم کرد که وقتی اومدن پشت در چه کارها که نکردند.

خب این مسئله نشون می‌ده که ببینید این طرف مقابل به چه دست و پا زدنی افتاده که مثلا داره در ریشه‌ها رو زیر سؤال می‌بره، «اصلا در نداشته خونه»!

عنوان بخش ۴ : دلیل اول پاسخ به شبهه شهادت حضرت زهرا(س) ؛ علت باز کردن در توسط حضرت زهرا(س) با وجود امام علی(ع)

ندارد

۴ – نکته‌ای که دیگری که وجود داره اینکه که حالا ما خودمون از سؤال می‌پرسیم. آقا اون‌ها می‌گن طرف مقابل می‌گه که: «عرب غیرت داشته،

دقیقه ۱۵ تا ۲۰

اجازه نمی‌داده زنش بره در رو وا کنه، اگه شما می‌گید درست می‌گید، اومدن پشت درو درست می‌گید و دق‌الباب کردن درست می‌گید، کی گفته حضرت زهرا(س) اومدن پشت در، ها»؟ «کی باید می‌اومده؟» «باید امیرالمؤمنین(ع) خودش باید می‌اومده، حضرت علی(ع) باید می‌اومده، یا مثلا زبیر باید می‌اومده»، چون می‌گن زبیر هم ظاهرا تو خونه بود، این‌ها تحصن کردن دیگه، بیعت نمی‌کردن. می‌گفتن: «ما قبولت نداریم، تو حق رو گرفتی»، حتی زبیر. زبیر هم جزء متحصنین سیاسی بود. می‌گفتن: «ما قبول نداریم. این حق با علی(ع) بوده». حتی در کتاب‌های خودشون اومده وقتی در زدن اومدن اون اتفاقات افتاد، زبیر اولین شخصی بود که با شمشیر حمله کرد بیرون، خواست بزنه پاش لیز خورد افتاد گرفتنش، شمشیر از دستش افتاد گرفتنش، این‌ها خودشون گفتن. چرا (خدمت شما عرض کنم) پس چرا این اتفاق افتاده؟ چه جوری می‌تونم من باور بکنم که با وجود حضرت علی(ع) درون همسر… حضرت زهرا(س) رفته در رو واکنه؟

اولا من تو چند نکته جواب می‌دم. اولا اونچه که از برخی از روایات استفاده می‌شه، اینکه اصلا حضرت فاطمه سلام‌الله علیها نزدیک در ورودی منزل نشسته بوده، با متوجه شدن حضور این‌ها که دارن این‌ها میان بلند می‌شه در رو می‌بنده، یعنی قبلش در بسته نبوده و نزدیک‌ترین کسی بود به در، در رو ایشون بست، اون‌ها رسیدن گفتن در رو باز کن و اون دیالوگ رد و بدل شد که عرض می‌کنیم، حالا بریم بحث کنیم در مورد این.

الاختصاص، صفحه ۱۸۶، تحقیق علی أکبر الغفاری ، تفسیر العیاشی، جلد ۲، صفحه ۶۷، می‌گه: عمر گفت برخیزید تا پیش او (یعنی علی) برویم و پس ابوبکر، عمر، عثمان و خالد بن ولی، مغیره بن شعبه، ابوعبیده جراح، ابوحذیفه، قنفذ و من به همراه او راه افتادیم. چون نزدیک خانه رسیدیم، فاطمه(س) آنان را دید و لذا در را بست و شک نداشت که بدون اجازه وارد نخواهند شد. اون خونه جزء بهترین خانه‌های خداست، این خانه، خانه بهشتیه. پیامبر(ص)، پیامبر(ص) بعد از حجه الوداع که رفت برگشت، می‌گن هر صبح بلند می‌شد به سمت خانه حضرت زهرا(س) سلام می‌داد. این رفتار برای چیه؟ می‌خواسته به مردم چی رو بفهمونه؟ مگر تو جلسه قبلی نگفتیم که (خدمت شما عرض کنم) خود حضرت رسول(ص)، ابوبکر ازش پرسید آیا این خونه هم جزء خونه‌هاست؟ خونه علی(ع) و فاطمه(س)؟ گفت بله، بلکه بهترین آن‌هاست، که قرآن گفته بدون اجازه حق ندارید ورود پیدا بکنید. (خدمت شما عرض بکنم) چون نزدیک خانه رسیدیم، فاطمه(س) آنان را دید و لذا در را بست و شک نداشت که بدون اجازه وارد نخواهند شد. عمر در را که از شاخه‌های خرما ساخته شده بود، جنس در هم اینجا الحمدلله توضیح داده شده، پس دری بوده. با لگد شکست، میگن سعف بوده؛ شاخه‌های خرما رو می‌گرفتن، برگ‌هاش رو می‌زدن، اون چوبی که می‌موند محکم به هم تخته می‌کردن و در درست می‌کردن، محکم با لگد شکست، سپس وارد خانه شدند و علی(ع) را بیرون آوردند در حالی که کمرهای خود را بسته بودند.

در روایت سلیم بن قیس آمده، (خدمت شما عرض بکنم) این شیعیه: عمر آمد تا به خانه رسید. فاطمه(س) پشت در نشسته بود، سرش را بسته بود و بدنش از غم از دست دادن پدر نحیف و لاغر شده بود. عمر در را کوبید و گفت: ای پسر ابوطالب! در را باز کن. فاطمه(س) فرمود: ای عمر! به ما چه کار داری؟ ما را با مصیبتی که گرفتار شدیم تنها بگذار. عمر گفت در را باز کن وگرنه آن را به آتش می‌کشم. فاطمه(س) فرمود آیا از خداوند نمی‌ترسی که وارد خانه ما می‌شوی؟ عمر باز نگشت و آتش خواست و آتش را بر در خانه افکند و آن را سوزاند.

عنوان بخش ۵ : دلیل دوم پاسخ به شبهه شهادت حضرت زهرا(س)؛ علت باز کردن در توسط حضرت زهرا(س) با وجود امام علی(ع)

 احزاب (۳۳) نور (۲۷) احزاب (۵۳) نور (۳۶)

۵ – ثانیا، پس ما اینکه حضرت زهرا(س) خودش در روایات داریم چه شیعه، چه سنی که نزدیک چی بوده؟ در بوده، در رو بسته. ثانیا، حضرت صدیقه کبری(س) شک نداشت این‌ها بدون اذن وارد خونه نمی‌شن، این همه تأکید، این همه تصریح بر مقدس بودن این خاندان، «… إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب/۳۳) در آیه مباهله وقتی با این جهودها، با مسیحی‌ها می‌گه بیاید در مباهله، می‌گه بهترین‌هاتون رو بیارید من هم بهترین‌هام رو میارم، کیا رو می‌بره؟ امیرالمؤمنین(ع)، حضرت زهرا(س)، حسنین رو حضرت رسول(ص) با خودش می‌بره. خب شک نداره همچین چیزی، آیه قرآن داریم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ» (نور/۲۷) حق ندارید به غیر از خونه خودتون خونه کس دیگه‌ای برید، تا اینکه اجازه بگیرید و بر اهل خانه سلام کنید، این برای شما بهتر است. شما متذکر شوید و اگر کسی را در آن نیافتید وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد بازگردید، بازگردید، این برای شما پاکیزه‌تر است و خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است. احزاب/۵۳. « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ …» ای افرادی که ایمان آوردید در خانه‌های پیامبر داخل نشوید مگر به شما دستور داده شود.

یا در سوره نور آیه ۳۶ وقتی این آیه آمد:

دقیقه ۲۰ تا ۲۵

«فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» (نور/۳۶) . (خدمت شما عرض بکنم) در خانه‌هایی که خدا رخصت داده که قدر و منزلت آن‌ها رفعت یابد و نامش در آن‌ها یاد شود در آن خانه‌ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش می‌کنند. رسول خدا(ص) این آیه را که تلاوت فرمود، شخصی از او پرسید: این خانه کدام است؟ فرمود: خانه‌های پیامبران، ابوبکر پرسید: آیا خانه علی(ع) و فاطمه(س) هم از همان خانه‌هاست؟ فرمود: بلی از برترین است. از بهترین اون خونه‌هاست. سیوطی در درالمنثور، جلد ۶، صفحه ۲۰۳ گفته. ابو اسحاق نیشابوری در کشف البیان، جلد ۷، صفحه ۱۰۷ گفته، خدمت شما جواهرالحسان فی تفسیر القرآن، جلد ۷، صفحه ۱۰۷، آلوسی در روح المعانی، آلوسی وهابی، جلد ۱۸ صفحه ۱۷۴ اش گفته.

پس این خودتون تصریح دارین که جزء بهترین خانه‌ها، جزء خانه‌های پیامبران محسوب می‌شده. در منهاج‌السنه لابن تیمیه، کی گفته؟ ابن تیمیه کیه؟ بنیان‌گذار وهابیت. یعنی محمدبن عبدالوهاب آرای خودش رو از ابن تیمیه گرفته. همین ابن تیمیه که مسئله جسمانیت خدا رو مطرح کرد. دیگه الآن این‌ها همه‌شون شاگردهای اینن. طرف یه فتنه‌ای انجام داده، چی گناهی او داره خدا وکیلی! همین‌جوری ضبط می‌کنه، همین‌جوری که دارن کشته می‌شن، شیعیان به خاک و خون می‌غلتن، همین‌جوری داره واسه اون نوشته می‌شه. اعمال ما تأخره دیگه. یک کمی فکر بکنیم. خود همین بابا ببین چی می‌گه؟ می‌گه: خلیفه دوم به زور وارد خانه شد. تأکید می‌کنه اتفاق افتاد تا ببیند آیا (اینجا استدلالی که میاره واقعا خنده داره) تا ببیند آیا در آن خانه چیزی از بیت‌المال وجود دارد تا آن را میان مردم تقسیم کند؟

یعنی ببین، مجبوره چون اتفاق افتاده، می‌خواد توجیه بیاره، بیت‌المال تو خونه حضرت علی(ع) چی کار می‌کنه؟ بیچاره می‌خواد ابرو رو درست کنه، می‌زنه چشم هم کور می‌کنه،. داره تهمت دزدی می‌زنه. بیت‌المال جاش توی بیت‌الماله، خونه مال… مال‌البیت که نیست، مال خونه باشه. (خدمت شما عرض بکنم)، می‌گه چون بیت‌المال اونجا بود بعد مجبور شد به زور وارد بشه بره. یعنی چی؟ یعنی حاضر نبودن بیت‌المال رو پس بدن، وقتی به زور رفتی. همین که پذیرفته شده و ورود صورت گرفته، اون هم به زور صورت گرفته. این که دیگه… فقط هم همین، من هرچی گشتم فقط از همین شنیدم که این به زور رو گفته. مجبوره چون این اتفاق افتاده. از ده‌ها نفر از بزرگان اهل سنت این نقل شده که با زور این اتفاق افتاد، آتش، تهدید کرد به آتش زدن و آتش هم زد. آمده، حالا عرض می‌کنم.

عنوان بخش ۶ : دلیل سوم و چهارم پاسخ به شبهه شهادت حضرت زهرا(س)؛ علت باز کردن در توسط حضرت زهرا(س) با وجود امام علی(ع)

ندارد

۶ – ثالثا؛ تصور بر این بود با توجه به موقعیت حضرت زهرا(س) و احترام حضرت رسول(ص) درباره ایشان مردم با دیدن حضرت صدیقه(س) خجالت بکشند و معترض نشوند و برگردند، کمااینکه عده‌ای هم همین کار رو کردند، یعنی خود شأن حضرت زهرا(س) که جلسه اول کلی توضیح دادیم. خود همین‌ها چی می‌گفتن؟ می‌گفتن پیغمبر(ص) می‌شده حضرت زهرا(س)، از مریم هم بالاتر بوده، سیده النساء العالمین و الجنه. همه چی گفتن.

در الامامه و السیاسه دینوری، جلد ۱، صفحه ۱۶ می‌گه: عمر همراه عده‌ای به طرف خانه فاطمه(س) آمد، و در را کوبید. فاطمه(س) با شنیدن سر و صدای جمعیت با صدای بلند به همراه گریه فریاد زد: ای رسول خدا! چه مصیبت‌هایی پس از تو از پسر خطاب و پسر ابوقحافه (یعنی عمر و ابوبکر) می‌بینم، گروهی با شنیدن صدای گریه فاطمه(س)، دلشان به درد آمد و با گریه آنجا را ترک کردند. اما عمر با گروهی دیگر باقی ماندند. خب بابا این رو دیگه خودتون دارید می‌گید. یعنی یه عده‌ای با شنیدن صدای گریه حضرت دلشون لرزید، گفتن ما چی کار داریم می‌کنیم؟ تنها یادگار حضرت رسول(ص) که باقی مانده اوست، برگشتن رفتن.

مورد چهار؛ مگه باز کردن در توسط زن چه ایرادی داره که می‌گین غیرت عرب اجازه نمی‌داده و این مزخرفات رو می‌گید؟ یه حکم دینی برای من بیارید که زن نباید در رو باز بکنه. ها؟ اگه این‌جوریه نعوذ بالله همین ایراد به پیغمبر هم چیه؟ وارده. چرا؟ چون خود شما در تاریخ شهر دمشق، تاریخ مدینه الدمشق، جلد ۴۲، صفحه ۴۷۰ که نوشته ابن عساکر آوردید: رسول خدا(ص) از خانه زینب دختر جیش، (زینب بنت جیش از همسرانش بود) بیرون آمد و وارد خانه ام‌سلمه شد. چون آن روز نوبت آمدن آن حضرت به خانه وی بود. مدتی نگذشته بود که علی(ع) آهسته دق‌الباب کرد. رسول خدا(ص) بیدار شد، ام‌سلمه پاسخ نداد، پیامبر(ص) فرمود بلند شو و در را باز کن. کی در رو باز کرده؟

دقیقه ۲۵ تا ۳۰

همسر پیامبر(ص). ببین می‌گم میاد ابرو درست کنه، می‌زنه چشم هم کور می‌کنه. یعنی حضرت رسول(ص) رو هم می‌بره زیر بار تهمت. نعوذ بالله، زبون من لال تهمت بی غیرتی مثلا. یک مواردی، اصلا عجیب غریب! این رو خدمت شما عرض بکنم التدوین فی اخبار قزوین، جلد ۱، صفحه ۸۹، هم اومده همین مسئله. ما اصلا این رو تو شیعه هم داریم که پیامبر(ص) به عایشه گفت برو در رو وا کن. ما هم خودمون داریم. شیعه هم روایتش رو داره که حالا من وقتش نیست از اخبار شیعه می‌گذرم.

یا در جامع الاحادیث سیوطی، جلد ۳۶، صفحه ۳۴۵، کنزالعمال متقی هندی، جلد ۱۲، صفحه ۶۰۴، داریم: روزی عمربن خطاب درب خانه پیامبر(ص) را زد و آن حضرت به خدیجه(س) فرمود: ای خدیجه! در را باز کن.

یا این یکی، عجیب غریبه! کتاب المصنف، جلد ۶، صفحه ۳۵۸، ابن ابی حاتم راضی تفسیر ابن ابی حاتم راضی، جلد ۱۰، صفحه ۳۱۴۸. بخاری در ادب المفرد جلد ۱، صفحه ۳۶۲، تحریر الجمال جلد ۲۹، صفحه ۱۳۸، تفسیر القرآن العظیم، جلد ۳، صفحه ۵۰۶، عسقلانی شافعی در شرح صحیح بخاری، جلد ۸، صفحه ۵۳۱، جلال الدین سیوطی، (خدمت شما عرض کنم) لباب النقول فی اسباب النزول جلد ۱، صفحه ۱۷۸… تا دلتون بخواد تا پس فردا باید همین جوری بخونم، چون وقت نداریم دیگه بسه دیگه، هرکسی بخواد دلش روشن بشه دوتا اسم ببری بسه دیگه. می‌گه: رسول خدا(ص) با عایشه مشغول خوردن غذا بود. عمر وارد شد. حضرت او را دعوت کرد تا با آنان غذا بخورد. عمر جلو رفت و دست در میان ظرف غذا برد. دست او با دست عایشه تماس پیدا گرفت، ( تماس می‌گرفت. یعنی ظرف کوچیک، خب سه نفر تو یه کاسه. از من بپرسی این رو قبول داری؟ می‌گم نه، چون پیغمبرم رو چی؟ می‌شناسم. از من بپرسی می‌گم عمراً پیغمبر(ص) اجازه بده یه همچین چیزی. دست او با دست عایشه تماس گرفت، گفت: اوه اگر درباره حجاب همسرانت از من (این رو که گفتم «اوه» اومده توی روایت ها! فکر نکنید من اضافه کردم) اگر درباره حجاب همسرانت از من پیروی می‌کردی هیچ چشمی آنان را نمی‌دید. برگشت به پیغمبر(ص) گفت. خب من خدا وکیلی باید بپذیرم؟ نمی‌دونم، ولش کنید هیچ چی نگیم.

عنوان بخش ۷ :  دلیل پنجم پاسخ به شبهه شهادت حضرت زهرا(س)؛ علت باز کردن در توسط حضرت زهرا(س) با وجود امام علی(ع)

ندارد

۷ – پنجم؛ حضرت زهرا(س) تنها کسی بود که حجت رو بر همه تموم می‌کرد. بحثمون اومد روی این. اگر جز حضرت زهرا(س) هر کسی اونجا می‌اومد، این‌ها یه بهانه‌ای داشتن. یعنی در اوج بصیرت حضرت زهرا(س) اومد و جز حضرت زهرا(س) هیچ کس نباید می‌اومد. گرفتی چی می‌گم؟ می‌اومد می‌پیچوندن تاریخ رو.

دلیل اول: محبوبیت حضرت زهرا(س) برای تمامی مسلمانان محرز بود؛ اعم از شیعه و سنی، که اون زمان تنها یادگار پیامبر(ص) بود. حداقل شاید به یاد سفارش پیامبر(ص) می‌افتادند این‌ها، در مورد حضرت زهرا(س). می‌گه اگه حضرت امیر(ع) می‌اومد چی؟ [استدلال اهل سنت]: «حضرت علی(ع) از صحابه است قبولش داشتند». حضرت علی(ع) رو اگه قبولش داشتند که سقیفه به وجود نمی‌اومد. آقا تو تاریخ داریم می‌گه حضرت زهرا(س) که به شهادت رسید، امیرالمؤمنین(ع) می‌گه: «دیگه جواب سلام من هم نمی‌دادند. سلام که نمی‌کردند هیچ، من سلام بهشون می‌کردم، جواب نمی‌دادند. برمی‌گشتم می‌گفتم چِتونه؟ می‌گفتند عاملی که به تو احترام می‌گذاشتیم، اون عامل قطع شده»؛ یعنی فقط اینکه همسر زهرا(س) بودی، برای ما احترام داشتی. این‌ها کینه داشتن از امیرالمؤمنین(ع). حسودی می‌کردند. وقتی حضرت میاد می‌گه تنها در خونه‌ای که باید به سمت مسجد من باز بشه خونه امیرالمؤمنینه، وقتی پیمان برادری با علی(ع) می‌بنده، وقتی که بارها دست امیرالمؤمنین(ع) رو می‌گیره می‌بره بالا، آخه چند نفر نقل کردند: این مَن کُنتُ مولاه رو؟ صد مورد بیا بگم که پیامبر(ص) هی اشاره می‌کرد به امیرالمؤمنین(ع)، رفرنس (refrence) می‌داد، هی ارجاع می‌داد به حضرت امیر(ع).

حسودی از یه طرف، از طرف دیگه بدر و اُحُدُ و خَندق و این‌ها یاد این طرف مونده. اون هم تو یک زمان عشیره‌ای عجیب که در بین عرب‌ها موجود بود. برید تحقیق بکنید عزیزان! ما الآن چه بسا از هم وطنان عربمون تو جلسه باشند. من رفتم تحقیق کردم. برید تحقیق بکنید بحث عشیره چقدر مهمه برای اعراب. شیخ عشیره محترم‌ترین شخصی است که وجود داره. بگه بمیر، می‌میرند. برای چی سوره توبه آیه ۲۲ می‌گه که اگه عشیره‌تون از خدا مهم‌تره فاسقید؟ چون بود برای بعضی‌ها اون زمان.

دقیقه ۳۰ تا ۳۵

تازه الآن ما داریم می‌بینیم. البته احترام به بزرگی یک قبیله و یک خاندان خیلی خوبه ها! آقا امام صادق(ع) می‌فرماید: شیعیان ما رو بشناسید از طریق احترام گذاشتن به بزرگ‌ها. به بزرگ‌ها چه جوری احترام می‌گذارن؟ اما اینجا اصلا شما می‌گی آقا چه جوری؟ فقط کافی بود دم رئیس یک قبیله‌ای رو ببینی تموم بود، کل اون قبیله واسه تو بودند. حضرت امیر(ع) کشته از این‌ها، آدم از این‌ها کشته به اباعبدالله چی می‌گفتند؟ بغضاً لأبیک. یزید بر لبان مبارک اباعبدالله وقتی چوب خیزران می‌زنه، شعر می‌خونه می‌گه چی؟ «… لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا ». «کاش بزرگان که تو بدر کشته شدند، زنده بودند، می‌دیدند من این انتقام رو». اوه. ۶۰-۷۰ سال گذشته می‌گه کاش بزرگترها بودند می‌دیدند. یعنی اینقدر این مسئله برای این‌ها اصل بود. ما این رو تا نباشیم نبینیم، نمی‌فهمیم. مگه می‌شده؟ بله. حضرت علی(ع) احترام داشت واسه این‌ها؟ امام حسن(ع) و امام حسین(ع) می‌رفتن در رو وا می‌کردن؟ تنها کسی می‌تونست حجت رو تموم بکنه، فقط حضزت زهرا(س) بود. باید می‌رفت و خوب کاری کرد رفت و درس داد به ماها.

عنوان بخش ۸ : دلیل ششم پاسخ به شبهه شهادت حضرت زهرا(س)؛ علت باز کردن در توسط حضرت زهرا(س) با وجود امام علی(ع)

ندارد

۸ – مورد ششم؛ حضرت زهرا(س)… این اصلی ترین دلیل ماست. ما خودمون این رو خوب می‌فهیم. حضرت زهرا(س) برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) پشت در رفت. حریم اهل بیت(ع) یعنی ولایت، یعنی امامت. حضرت زهرا(س) اولین شهید راه امامت و ولایته. پیغام داد به ما، برای کل تاریخ پیغام داد که عزیز من! از من می‌خوای به پیغمبر(ص) نزدیک‌تر باشی؟ از من خدا در وصفتون سوره… سوره به غیر از حضرت زهرا(س) برای کی یه سوره خاص داریم؟ مال مال خودش؟ از زهرا(س) هم زهراترید؟ پای امام زمانم بیفته بین در و دیوار قرار می‌گیرم. این رو من باید بفهمم که همین الآن اگه امام زمانم نیست یعنی من بی عرضه‌ام، یعنی خدا خوب خبر داره از ته دل من که چقدر حاضرم پای امام زمانم وایستم؟ تا جان؟ حاضرم از بچه‌هام بگذرم؟ از زن و بچه؟ بابی أنتَ و أُمی. ننه بابام به فدایت، و أُسرتی نفسی. جونم. و وَلَدی. و بچه‌ام، خانواد‌ه‌ام، می‌تونم بگم؟ آره، گفتن که کاری نداره، حرفه. این پیغام داد برای ما. حالا چی شد حضرت زهرا(س) رفت؟ عرض کردم دیشب کادری ساخته نشده بود برای امام زمان. هیچ یار و یاوری نداشت. کادرسازی صورت نگرفته بود. وقتی اباعبدالله گیر می‌کنه، می‌بینه اهل بیتش اول دورشند [دورش هستند]. علی اکبر پسرشه، حضرت عباس برادرشه، ۶ ماهش هم می‌ده. کسی رو نداره. حاشیه امنیت امام زمان ببین چقدر دیوار نازک شده که دست به خانواده اهل بیت(ع) رسیده.

همین امیرالمؤمنین(ع) وقتی کادر ساخت ۲۵ سال بعد ۳ تا جنگ کرد. گفت حالا آدم دارم. ببین در ادامه خود حضرت چی می‌گه؟ آقا امیرالمؤمنین(ع). واقعا جگر آدم آتش می‌گیره خدا شاهده. این رو نهج‌البلاغه‌خون‌ها خوب می‌دونن این‌ها رو، خوب بهش برخوردن. حالا مواردی رو عرض بکنم از مثلا تاریخ طبری، جلد ۲، صفحه ۲۴۴، بعد، نهایه الأرب فی فنون الأدب ، جلد ۱۹، صفحه ۲۱. و باز هم هست، دیگه وقت نیست من از هر کدوم دو سه تا بیشتر نگم. می‌گه: قبیله اَسلَم همگی در مدینه گرد آمده‌اند تا با ابوبکر بیعت کنند، آنقدر جمعیت زیاد بود، (رئیس قبیله رو دمش رو دیدند تمام نیرو‌هاش رو آورد ریخت اونجا) آنقدر جمعیت زیاد بود که حتی بازارها نیز گنجایش ایشان را نداشت. عمر گفت: قبیله اَسلَم را که دیدم یقین به پیروزی پیدا کردم. پیروزی؟ مگه جنگی بوده؟ این دوستان می‌گن: «جنگی نبوده که. شما در نهایت صلح و صفا، خود حضرت علی(ع) هم راضی بود، اومد بیعت کرد. نبوده، در و دیوار، هیچ چی نبوده». دیوار حاشا بلند. این دیوار حاشا از هیمالیا هم بلندتره خدایش. قشنگ داره اشاره می‌کنه می‌گه دیدم یقین به پیروزی. گفتم عجب هیچ کی نداره علی(ع)، همه طرفِ مان [ما هستند]. خدایا برای پیروزی بر قریش و یارانش از تو کمک می‌خواهم که پیوند خویشاوندی مرا بریدند و کار مرا دگرگون کردند و همگی برای مبارزه با من

دقیقه ۳۵ تا۴۰

در حقی که از همه آنها سزاوارترم متحد گردیدند. حضرت امیر(ع) می‌گه ها! و گفتند حق را اگر توانی بگیر و یا اگر تو را از حق محروم دارند با غم و اندوه صبر کن و یا با حسرت بمیر. می‌گه این‌جوری برگشتند جواب من رو دادند. گفتند: «زورت می‌رسه بگیر، زورت نمی‌رسه چاره‌ای نداری جز این». به اطرافم نگریستم، دیدم که نه یاوری دارم و نه کسی از من دفاع و حمایت می‌کند جز خانواده‌ام که مایل نبودم جانشان به خطر بیفتد. یعنی کادر امام زمان فقط کی؟ خانواده‌ام؛ زنم، دو تا بچه کوچیک. با این‌ها من می‌تونم چه کاری بکنم؟ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۱۷؛ بسیاری از اونی که خوندم خطبه ۲۱۷ بود،

اینی که می‌گم شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی سنیه. بسیاری از روایت‌کنندگان نقل کردند که او یعنی حضرت علی(ع) پس از ماجرای سقیفه اظهار ناراحتی کرد و حق خود را خواسته و کمک طلبید و فریاد کشید. زیرا در نزد وی حاضر نشدند و بیعت نکردند و او در حالی که رو به سوی قبر رسول خدا(ص) کرده بود گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند. و فرمود: و ای جعفر! من امروز جعفر ندارم. و ای حمزه! من امروز حمزه ندارم. عین کاری که اباعبدالله کرد تو آخرین لحظه، این‌ها حمله کردند به خیمه‌ها بلند شد کی رو خواست؟ گفت: ای هانی! کجایی؟ عباس کجایی؟ علی اکبر کجایی؟ از کی طلب کمک کرد؟ از کسی که در قید حیات نبود. یعنی حجت تمام کرد آقا اباعبدالله. یعنی شاید یک کسی بفهمه. می‌گفت: ببین به چه روزی افتادم، از کسی که مرده دارم طلب کمک می‌کنم. اِ امام دیگه. ببین حضرت امیر(ع) دقیقا همین کار رو می‌کنه. آقا اینجا گفتید خطاب به رسول‌الله(ص) فرمود: ای فرزند مادرم؟ کسانی که قرآن خوندن، می‌دونن این تیکه که حضرت امیر(ع) گفت کدام آیه است؟ آیه‌ای که حضرت هارون به حضرت موسی می‌گه. مگه پیغمبر نگفت: «ای علی مَثَلِ تو مَثَل هارونه»؟ حدیث منزلت، ها؟ وقتی حضرت موسی برگشت دید قومش چه کار کردن؟ دارن گوساله می‌پرستن، هزار تا کثافت‌کاری می‌کنن، اومد یقه حضرت هارون رو گرفت. گفت: «توچه کار می‌کردی»؟ حضرت هارون برگشت گفت: «ای پسر مادرم! این قوم مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند». فکر کنم سوره اعرافه، نمی‌دونم حالا دقیقاً خاطرم نیست.

نگاه کرد… بحارالانوار از خودمون جلد ۳۰، صفحه ۱۵. نگاه کردم که نه کمک‌کاری دارم و نه یاری‌کننده‌ای. پس خواستم که خاندان خود را از نابودی حفظ کنم و اگر برای من پس از رسول خدا(ص)، عمویم حمزه و جعفر بودند با زور بیعت نمی‌کردم. ولیکن من مبتلا به دو نفر تازه مسلمان شدم؛ عباس و عقیل. پس خواستم که خاندان خود را از نابودی حفظ کنم. چشم خود را با وجود خار در آن بستم و آب دهان را با وجود تیغ فرو بردم و بر چیزی تلخ‌تر از علقم (گیاه خیلی تلخیه) صبر کردم و بر چیزی دردآورتر از تیغ برای قلب صبر نمودم.

باز بحارالآنوار، جلد ۲۹، صفحه ۴۶۸ می‌گه: پس از درگذشت رسول خدا، صلی الله علیه و آله و سلم، مردم به ابوبکر روی آوردند و با وی بیعت کردند، در حالی که من سرگرم غسل و دفن رسول خدا بودم، به نقل از حضرت امیر(ع) می‌گه. سپس به قرآن پرداختم و با خود عهد بستم که جز برای انجام نماز ردایی برنگیرم و پای بیرون ننهم تا که قرآن را در کتابی گرد آورم و چنین کردم. سپس فاطمه(س) را برداشتم و دست پسرانم، حسن و حسین، را گرفتم و به خانه یکایک مجاهدان بَدر و پیشگامان در اسلام از مهاجران و انصار رفتم و آنان را درباره حقم به خدا سوگند دادم و آنان را به یاری خویشتن فرا خواندم. از همه آنها تنها چهار نفر به دعوتم پاسخ دادند، از اون همه جمعیت! سلمان، ابوذر، مقداد، زبیر. از خاندانم نیز کسی نبود تا از من پشتیبانی کند. حمزه در نبرد اُحُدکشته شده بود و جعفر در نبرد موته. من بودم و دو عامی تندخوی بدبخت ناتوان خوار (عباس و عقیل) که تازه از کفر به اسلام روی آورده بودند. مردم مرا ناخوش داشتند و رها کردند، آن گونه که هارون به برادرش گفت، گفتم: ای برادر! همانا که این (ای برادر یعنی؛ ای پسر مادرم!) همانا که این قوم مرا ناتوان ساختند و نزدیک بود مرا بکشند. هارون برایم الگوی نیکویی است و عهد و پیمان رسول خدا(ص) برایم حجتی نیرومند. قسم به کسی که دانه را شکافت و مردمان را خلق کرد اگر روزی که با ابوبکر بیعت شد که تو به خاطر آن بر من عیب می‌گیری (به اون فردی که، اشعث بن قیس بلند شد، گفت: «تو چرا قبول کردی؟ زیر این بار رفتی؟

دقیقه ۴۰ تا ۴۵

وای‌میستادی شمشیر می‌زدی». به کی می‌گن می‌ایستادی شمشیر می‌زدی؟ به استاد شمشیر زدن. خیلی درد داره. به یه نفر که خودش این کاره است، پاشی بگی تو چرا این کار رو انجام ندادی؟) که تو به خاطر آن بر من عیب می‌گیری. اگر چهل سرباز داشتم که هر کدام بینش آن چهار نفر را که یافتم می‌داشتند، به طور قطع دست خود را کوتاه نمی‌نمودم و در مقابل این قوم می‌ایستادم. ولیکن من پنجمی برای این چهار نفر پیدا نکردم، پس خود را نگاه داشتم. اشعث گفت: این چهار نفر چه کسانی بودند یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر بن صفیه، پیش از شکستن بیعت من. زبیر قبل از اینکه بیعتش رو با من بشکنه. پس به درستی که او با من دو بار بیعت کرد؛ بار اول همان بود که به آن وفا کرد، هنگامی که با ابوبکر بیعت کردند، چهل نفر از مهاجران و انصار به نزد من می‌آمدند. می‌گه چهل نفر اومدند و با من بیعت کردند (خوب گوش کنید) می‌گه بعد از اینکه با ابوبکر بیعت شده، چهل نفر اومدن با من بیعت کردند. (این جا رو گوش کنید) و زبیر در میان ایشان بود و به آنها دستور دادم که فردا صبح با سری تراشیده همراه با سلاح درب خانه من جمع شوند. گفت فردا سرهاتون رو بتراشید با سلاح بیاین در خونه‌ام. می‌ریم حقمون رو می‌گیریم. کسی از ایشان به وعده خود برای من وفا نکرد و کسی از ایشان مرا تصدیق نکرد، مگر چهار نفر؛ سلمان، ابوذر، مقداد، زبیر. عین این وقتی، می‌خواد ببینه چند مرده حلّاجن؟ کسی که سرش رو بتراشه یعنی یک نماده. سریع شناسایی می‌شه این آدم. در زمان امام حسن(ع) این جوری شد؛ آقا امام حسن(ع) فرمود: «کسانی که من رو قبول دارند، سرشون رو بتراشند، اون‌ها که قبول ندارند، نتراشند. فرداش اومد دید مردم نصف سر رو تراشیدن، نصف سر رو گذاشتن که اگر دیدند کچل‌ها بیشترند، قسمت مو رو با اون عمامه‌شون بپوشونند، اگرهم که نه بر عکسش. ببینید با چه موجوداتی طرف بودند این بزرگواران! الآن این رفتار سعودی‌ها رو ببینید خدا وکیلی دارن چه کار می‌کنند؟ این رو ببر ۱۴۰۰ سال پیش. الآن رسانه، اون همه ثروت، چه می‌دونم نفت دارند، ببر ۱۴۰۰ سال پیش. مخت سوت می‌کشه.

بحارالآنوار، جلد ۲۹، صفحه۴۷۱. سلیم بن قیس هلالی، صفحه ۶۶۹. در احتجاج هم داریم؛ جلد ۱، صفحه ۹۸ می‌گه: دست فاطمه و دو فرزندم، حسن و حسین، را گرفته و نزد اهل بدر و سابقین رفتم و آن‌ها را بر گرفتن حق خود قسم داده و به یاری خویش دعوت کردم. کسی از ایشان جز چهار نفر به من پاسخ نداد؛ سلمان و ابوذر و مقدار و زبیر. افرادی که برای کمک به آنان دل بسته بودم، همه رفتند. قسم به کسی که پیامبر(ص) را به حق فرستاد، اگر روزی که با ابوبکر بیعت شد، چهل نفر می‌یافتم، در راه خدا می‌جنگیدم تا وظیفه‌ام را انجام داده باشم. هیچ کی نداشت، تنها یارش حضرت زهرا(س) بود که او هم اومد جلو دیگه. گفتیم توی جلسه قبلی که با حماسه سرخ برگزار کردیم در مورد آقاعبدالله، گفتیم که آقا اهل بیت(ع) جاش باشه با خرد شدن، با شکستن، با خون دادن اسلام رو حفظ می‌کنن. جاش بشه با جنگیدن. جاش بشه با صلح کردن. فهم و مبنا اسلامه، حفظ اسلام. در راه اسلام زن، بچه، پول، مال، پدر، هر چی بگی می‌دن. بچه از شش ماهه دیگه کوچک‌تر؟

اصول کافی، جلد ۸ ، صفحه ۳۲: قسم به خدا اگر به اندازه تعداد یاوران طالوت یا تعداد اهل بدر نیرو داشتم و ایشان با شما دشمنی می‌کردند، یعنی یاور من می‌شدند، شما را با شمشیر می‌زدم تا به حق بازگردید و به راستی میل کنید. پس آن بهتر بود برای جمع کردن فاصله‌ها و نگه داشتن آرامش. می‌گه مجبور شدم به خاطر آرامش و صلاح امت اسلام. ایران آماده حمله به عربستان؛ به سرزمین مسلمانان. ایران آماده است برای حمله. روم آماده است برای حمله. حضرت امیر(ع) این‌ها رو می‌بینه.

در صحیح بخاری، این دیگه از اهل سنت صحیح بخاریه اصلی‌ترین کتاب صحاح سته، اولی. صحیح بخاری، جلد ۴، صفحه ۱۵۴۹، حدیث ۳۹۹۸، ببیند چی می‌گه؟ می‌گه: تو به زور بر ما مسلط شدی و ما به خاطر نزدیک بودن به رسول اکرم(ص) خود را سزاوارتر به خلافت می‌دیدیم. حضرت امیر(ع) خطاب به خلیفه می‌گه. می‌گه: «تو به زور اومدی در حالی که ما سزاوارتر بودیم». «نه بابا این‌ها نبوده، با هم دوست بودند و این‌ها». پس چه جوریه؟ این رو خودتون دارید می‌گید.

جامع الاحادیث متعلق به آقای سیوطی، جلد۱۲، صفحه ۵۴، از اهل سنت هم هست. تاریخ مدینه دمشق، جلد ۴۲، صفحه ۴۳۴: مردم با ابوبکر بیعت کردند در حالی که به خدا سوگند من از او سزاوارتر و شایسته‌تر بودم ولی از ترس بازگشت و گرایش مردم به دوران کفر و جاهلیت و کشیده شدن شمشیرها برای زدن گردن یکدیگر سکوت کردم.

دقیقه ۴۵ تا ۵۰

و شنیدم و مخالفت نکردم. سپس با عمر بیعت کردم در حالی که از او نیز سزاوارتر و شایسته‌تر بودم ولی باز هم شنیدم و کوتاه آمدم تا به کفر و برادر کشی بازنگردند. می‌گفت: «تا همین‌جا اومده بذار تثبیت بشه، این پرچم اسلام، این خاک‌ریز بذار فتح بشه. پرچم بمونه، وگر نه این‌هایی که من می‌بینم دوباره میان به همون سیستم».

عنوان بخش ۹ : دلیل اول تا سوم پاسخ به شبهه شهادت حضرت زهرا(س)؛ علت دفاع نکردن امام علی(ع)

ندارد

۹ – اینه عزیزان. اینه حضرت زهرا(س) می‌ره پشت در که اگر نمی‌رفت چه اتفاق‌ها که این‌ها رقم نمی‌زدند. آقا حالا رفت حضرت زهرا(س) و این اتفاق افتاد چرا حضرت امیرالمؤمنین(ع) دفاع نکرد؟‌ ها؟ بی اهانتی کردن، اهانت کردن؟ بی حرمتی کردن؟ ضربت زدن؟ علی اسدالله‌الغالب چرا شمشیر نکشید بیاد جلو؟ بزنه گردن‌هاشون رو؟‌ ها؟ برادر من! پلی استیشن (play station) که بازی نمی‌کنی که بزنی گردن بزنی. بعدش هم اگر باختی که عیبی نداره دوباره ریست (reset) می‌کنی از اول می‌شینیم بازی بکنیم. اولا بخش عمده‌ایش رو تو مسئله قبلی چی؟ جواب دادیم. برای ماندن؟ اسلام. که دیدید از کتب خود اهل سنت هم دلیل آوردیم.

اما باز بیشتر. یک: اولا ما خلاف این ادعا رو تو تاریخ داریم؛ در تاریخ شیعه خودمون خلاف این رو هم داریم، کی گفته؟ ببین شما می‌خوای حرف طرف مقابل رو نقد کنی دیگه، روش‌های مختلفی تو علم منطق هست، یکیش اینه؛ مثلا تو کتاب سلیم بن قیس هلالی، صفحه ۵۶۸ می‌گه: عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله‌ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد. حضرت زهرا علیها السلام به طرف عمر آمد و فریاد زد: یا ابتاه! یا رسول‌الله! عمر شمشیر را در حالی که در غلافش بود بلند کرد و به پهلوی فاطمه(س) زد. آن حضرت ناله کرد: یا ابتاه! عمر تازیانه‌اش را بلند کرد و بر بازوی حضرت زد. آن حضرت صدا زد: یا رسول‌الله! ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار می‌کنند. علی علیه‌السلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید و خواست او را بکشد ولی به یاد سخن پیامبر(ص) و وصیتی که به او کرده بود، افتاد. فرمود: ای پسر صهاک! قسم به آن که پیامبر(ص) را به پیامبری مبعوث نمود، اگر مقدرات الهی و عهدی که پیامبر(ص) با من بسته است، نبود، می‌دانستی که تو نمی‌توانی به خانه من داخل شوی.

پس اولا ما عکس همین مطلب رو چی؟ داریم. کی گفته؟ آقای آلوسی بغدادی، جلد ۳، صفحه ۱۲۴ سنی در روح‌المعانی خودش می‌گه: عمر عصبانی شد و درب خانه علی(ع) را به آتش کشید و داخل خانه شد. فاطمه سلام‌الله علیها به طرف عمر آمد و فریاد زد: یا ابتاه! یا رسول‌الله! عمر شمشیرش را که در غلاف بود، بلند کرد و به پهلوی فاطمه(س) زد. تازیانه را بلند کرد و بر بازوی فاطمه(س) زد. فریاد زد: یا ابتاه! با مشاهده این ماجرا علی(ع) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و بر گردنش کوبید. آلوسی این رو آورده خودش بحث کرده و تأیید کرده که پس این تو کتاب‌های شیعه؟ (بگید) هست. خودش می‌گه. بعد برمی‌گرده نقدش می‌کنه. همون دلایلی که مگه می‌شه اینها نیستند، فلانند، بهمانند، یعنی همین که قبول کرده تو کتاب‌های شیعه بوده، بَسِّمونه.

دوما؛ عمل کردن حضرت به وصیت پیامبر(ص) بود. در خصایص الائمه، صفحه ۷۳، بحارالآنوار، جلد۲۲، صفحه ۴۸۴ ما داریم که امیرالمؤمنین(ع)، دلیل داریم میاریم دیگه، امیرالمؤمنین(ع) وصیت بهش شد که این کار رو بکنه. امام کاظم علیه‌السلام می‌فرماید: از پدرم امام صادق(ع) پرسیدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا صلی‌الله علیه وآله و سلم چه اتفاقی افتاد؟ فرمود: زن‌ها داخل شدند و صدا به گریه بلند کردند. مهاجرین و انصار جمع شدند و اظهار غم و اندوه می‌کردند، علی(ع) فرمود: ناگهان مرا صدا زدند وارد شدم و خودم را روی بدن پیغمبر(ص) انداختم، فرمود: برادرم! این مردم مرا رها خواهند کرد و به دنیای خودشان مشغول خواهند شد، ولی تو را از رسیدگی به من باز ندارد، مثل تو در بین این امت مثل کعبه است که خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راه‌های دور نزد آن بیایند، پس چون از دنیا رفتم و از آنچه به تو وصیت کردم فارغ شدی و بدنم را در قبر گذاشتی، در خانه‌ات بنشین و قرآن را آن‌گونه که دستور داده‌ام بر اساس واجبات و احکام ترتیب نزول، ترتیب؟ نزول، جمع‌آوری کن، تو را به بردباری در برابر آنچه که از این گروه به تو و فاطمه زهرا سلام‌الله علیها خواهد رسید، سفارش می‌کنم. صبر کن تا بر من وارد شوی. دستور به صبر داد.

حضرت امیر(ع) مأمور شد ثقل اکبر رو حفظ کنه، یعنی چی؟ قرآن رو که این باشه. خب الآن قرآن رو ما داریم، تحریف هم نشده یک آیه‌اش هم این‌وَر و اون‌وَر نشده الحمدلله.

دقیقه ۵۰ تا ۵۵

[سوما] این خیلی مهمه؛ احتمال شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تو این درگیری بود. این رو جلسه‌های قبلی که تو همون بنی‌فاطمه اومده بودم، توضیح دادم که یکی از طرح‌هایی که بود، این ذریه اهل بیت(ع) چی بشه؟ قطع بشه و آن جریان مخفی که پشت سر این‌ها بود این رو انداخت جلو. این، اون اتفاق خطرناک بود. حضرت امیر(ع) نسبت به جان حضرت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بسیار بسیار مراقب بود. حتی شما شنیدید که در جنگ اشتباه نکنم صفین بود؛ پسرش محمد حنفی رو هی می‌فرستادش می‌رفت، می‌اومد. این شاکی شد. چرا یک بار امام حسن(ع) و امام حسین(ع) رو مثلا نمی‌فرستی؟ چرا برادرهام رو نمی‌فرستی؟ برگشت گفت: «تو پسر خودمی، اما اینها بچه‌های زهران». یعنی اینقدر حضرت زهرا(س)… «این‌ها بچه‌های پیغمبرند»، یعنی خون پیامبر(ص) تو رگ‌های اینها جاریه، خون حضرت زهرا(س) تو رگ‌های اینها جاریه، یعنی اینقدر احترام قائل بود حضرت علی(ع) برای امام حسن(ع) و امام حسین(ع).

در صحیح بخاری، جلد۱، صفحه ۱۷۲، یک بحثی داریم؛ اون چیست؟ حالا قبلش یک مقدمه بگم.

اگر کشته می‌شدند این‌ها، خب شما می‌گید خیلی بد می‌شد دیگه، می‌گفتند آی زهرا(س) رو کیا کشتن؟ فلانیا. نخیر عزیزم! تجربه تاریخی این‌ها یک چیز دیگر رو نشون می‌ده. در این آدرسی که نقل کردم صریحا ما روایت داریم که پیامبر(ص) فرمود: عمار را گروه ستمگر می‌کشند، الْفِئَهُ الْبَاغِیَهُ، او آنان را به بهشت می‌خواند و آنان او را به جهنم. در جنگ صفین که حضرت علی(ع) با معاویه می‌جنگید، برخی افراد بودند، ورود به جنگ رو پیدا نکردند، وایستاده بودند نگاه می‌کردند. گفتند چیه؟ گفتند منتظریم ببینیم عمار رو کی می‌کشه که بفهمیم کدوم طرف ناحقه، تا عمار رو کیا کشتند؟ دار و دسته معاویه زدند کشتند. بعد این‌ها وارد جنگ شدند. جالبه بدونید در مسند احمد بن حنبل، جلد ۴، صفحه ۱۹۹. سنن بیهقی، جلد ۸، صفحه ۱۸۹ از اهل سنت آمده می‌گه: ابوبکربن‌محمدبن‌عمر حزم از پدرش نقل می‌کند که: هنگامی که عمار یاسر به شهادت رسید، عمربن حزم نزد عمروعاص رفت و گفت عمار کشته شد. رسول خدا صلی‌الله علیه وآله فرموده است: گروه ستمگر عمار را می‌کشند. عمروعاص ناراحت شد و جمله لاحول و لا قوه الا بالله را گفت. می‌گفت تا نزدیک معاویه رفت، معاویه پرسید چه شده است؟ گفت عمار کشته شده است. معاویه گفت: خب کشته شده است که کشته شده است. حالا چه شده است مگر؟ عمر گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله (این آله رو ما می‌گیم اون‌ها که نمی‌گن)، شنیدم که می‌فرمود: عمار را گروهی ستمگر خواهند کشت. معاویه اندکی فکری کرد و گفت: مگر ما او را کشتیم؟ عمار را علی(ع) و یارانش کشتند که او را همراه خویش وارد به جنگ کردند و او را وادار به جنگ کردند و او را بین نیزه‌ها و شمشیرهای ما قرار دادند، «علی(ع) کشتش آوردش به جنگ، ما نکشتیم که»، این‌ها هم یه سری خاروندن، برگشتند. این خبر رو رسیدند (خیلی جالبه) خبر رو رسوندند به حضرت علی(ع)، خیلی جالبه! ببینید چی می‌گه؟ این فیض الغدیر شرح جامع الصغیر، جلد ۶، صفحه ۳۶۶ این ماجرا می‌گه. این حدیث از محکم‌ترین و صحیح‌ترین احادیث است، در مورد بالایی می‌گه. این چیزی که تو مسند احمد بن حنبل آمده خب دیگه. و چون معاویه قدرت بر انکارش نداشت، گفت: عمار را کسی کشت که او را همراه خود آورده است و لذا علی(ع) در پاسخش فرمود: پس بنابراین حمزه را هم در جنگ احد پیغمبر به کشتن داده است؟ چون آن حضرت بود که حمزه را همراه خودش آورده بود. ابن دحیه می‌گوید: این پاسخ علی چنان کوبنده است که حرفی برای گفتن باقی نمی‌گذارد و دلیلی است که انتقادی بر آن نیست.

این‌ها یه همچین جونورهایی بودند، بنی‌امیه. حالا فرض کنین حضرت زهرا(س) کشته بشه، می‌گفتند: «کی کشتش؟ آوردش پشت در، مرد باید می‌اومد در رو وا ‌کرد. عمدا گفت: یا زهرا! تو برو در رو وا کن. بعد دعوا در گرفت، عمدا هم شمشیر کشید. خب جون حضرت زهرا(س) مهم‌تر بود یا یه خلافت؟ چقدر برای قدرت داشتی دست و پا می‌زدی» مثلا نعوذ بالله؟ ها؟ قشنگ همین‌ها رو می‌گفتند. بابا تجربه کار این رو نشون می‌ده. دیگه از این اظهر من الشمس‌تر؟ از عمار؟ گفتن به خاطر قدرت، دختر پیامبر(ص) رو، نوه‌های پیامبر(ص) رو علی(ع) به کشتن داد. حضرت امیر(ع) سکوت می‌کنه، می‌نشینه. دیدید تو نهج‌البلاغه می‌گه، می‌گه: ترس جان خانواده‌ام را کردم و باید این سلاله می‌رسید به آن کسی که باید بیاد.

عنوان بخش ۱۰ : دلیل چهارم پاسخ به شبهه شهادت حضرت زهرا(س)؛ علت دفاع نکردن امام علی(ع)

ندارد

۱۰ – چهارما؛ حضرت امیر(ع) بین اینکه اسلام رو حفظ بکنه و از حق خودش بگذره یا اینکه بر اون عده اندک حمله بکنه و اون‌ها رو از دم تیغ بگذرونه، کدوم رو انتخاب کرد؟ اولی رو. خطبه سوم نهج‌البلاغه: در این اندیشه فرو رفته بودم که با دست تنها با بی یاوری به پا خیزم و حق خود و مردم را بگیرم

دقیقه ۵۵ تا ۶۰

و یا در این محیط پرخفقان و تاریکی که پدید آورده‌اند، صبر کنم. محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وا می‌دارد. عاقبت دیدم بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیک‌تر است، (ای جانم، واسه چه کسانی از عقل و خرد داری حرف می‌زنی!) لذا شکیبایی ورزیدم ولی به کسی می‌ماندم که خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم خود می‌دیدم که میراثم را به غارت می‌برند.

حضرت امیر(ع) یک همچین شخصیه. عرض مگه نکردیم ابوسفیان رفته بود مالیات نجرانی‌ها رو بگیره اومد دید اِ پیغمبر(ص) فوت شده… حالا ما قائل بر شهادتیم واقعا. اینطور هم اومده در روایات. نمی‌دونم چرا رحلت پیامبر(ص) می‌نویسن تو تقویم‌ها؟ اخیرا امسال هم بعضی از سایت‌های مذهبی و (خدمت شما عرض کنم) حوزوی اعتراض هم کردند، گفتند که بحث شهادت رو بیارید، وقتی ما روایت داریم تو تاریخ آمده که مسموم شده حضرت. (خدمت شما عرض بکنم که) ابوسفیان برگشت گفتش که اِ بیا تو برو من باهات بیعت می‌کنم، فلان. ما بودیم چی کار می‌کردیم؟ می‌گفتیم عیب نداره بذار با این بیعت بکنیم، هرچند می‌دونیم آدم نخاله‌ایه [نخاله‌ای است] ها! آدم درستی نیست ابوسفیان لعنت‌الله‌علیه. می‌گفتیم بذار با این بیعت بکنیم، اول حال این‌ها رو می‌گیریم به قدرت می‌رسیم، بعدا اون‌ها… نه حضرت امیر(ع) این کار رو نکرد، یعنی این‌قدر اسلام براش مهم بود. یعنی این‌قدر آدم تا این حد، این شخصیت واقعا، دست نیافتنیه، اصلا آدم تعجب می‌کنه. یک آرمانه این رفتار، معصوم یعنی همین دیگه، کوچک‌ترین لغزشی نداره.

خطبه پنجم [نهج‌البلاغه]: ای مردم، امواج کوه پیکر فتنه‌ها را با کشتی‌های نجات در هم بشکنید، دو کس راه صحیح را پیمودند؛ آن کس که با داشتن یار و یاور و نیروی کافی به پا خاست و پیروز شد و آن کس که با نداشتن نیروی کافی کناره‌گیری کرد و مردم را راحت ساخت. اگر سخن گویم و حقم را مطالبه کنم این رو در جواب سفیان گفته ها! اگر سخن گویم و حقم را مطالبه کنم، گویند بر ریاست و حکومت حریص است و اگر دم فرو بندم و ساکت نشینم خواهند گفت از مرگ می‌ترسد، اما هیهات پس از آن همه جنگ‌ها و حوادث، به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب به مرگ از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادر بیشتر است، اما من از علوم و حوادثی آگاهم که اگر بگویم همانند طناب‌ها در چاه‌های عمیق به لرزه در می‌آیید. مثال هم خیلی عجیبه ها! این دَلو که می‌نداختن تو چاه، می‌افتاد، این طنابش تو چاه، یه لرزه خیلی جالبی داره، می‌لرزه. یه همچین مثالی هم می‌زنه، می‌گه من اگه بدونم چیا در راهه، از یه چیزهایی خبر دارم که اگه بگم که شما نمی‌فهمید، چی بگم واسه‌تون؟ با یه قومی طرف بود وقتی حضرت به خلافت رسیدن، بلند شدن اومدن رو منبر رفتن گفتن: «سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی»؛ ازم بپرسید قبل از این که من رو از دست بدید». من علی بین‌تونم که من به راه‌های آسمان آگاه‌تر به راه‌های زمینم، طرف بلند شد گفت: «تو چند تا ریش داری؟ بگو ببینم تو کله من چند تا مویه»؟ حضرت گفت: «فقط بگم هر کدومش یه شیطانن»، یعنی یه همچین آدم‌هایی!

خطبه ۷۴ نهج‌البلاغه: همانا می‌دانید که من سزاوارتر از دیگران به خلافت هستم. سوگند به خدا به آن چه انجام داده‌اید گردن می‌نهم، تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز به من به کس دیگری ستم نشود. خب بذار به من علی ستم بشه اما اسلام بماند، یعنی بین بد و بدتر رو واقعا انتخاب کرد.

عنوان بخش ۱۱ :  دلیل پنجم و ششم پاسخ به شبهه شهادت حضرت زهرا(س)؛ علت دفاع نکردن امام علی(ع)

ندارد

۱۱ – پنجم؛ این علاوه بر شرط عقل که عرض کردیم سنت نبوی هم بوده، چرا حضرت علی(ع) همسرش رو زدند شمشیر نکشیده؟ پس شما خودتون… آقای عسقلانی (خدمت شما عرض بکنم) در کتابش در جلد ۷ صفحه ۷۱۲، الاِصابه فی تمییزالصحابه، توی اونجا چی می‌گه؟ می‌گه: سمیه دختر خباط، مادر عمار یاسر، هفتمین کسی است که اسلام آورد، ابوجهل او را اذیت می‌کرد و آن قدر نیزه بر پایین شکمش زد تا به شهادت رسید و او نخستین زن شهید در اسلام است. آل بنو مغیره چون مسلمان شده بود و دست‌بردار نبود، او را آزار و اذیت کردند تا کشته شد. رسول خدا(ص) منظره شکنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مکه می‌دید، چرا حضرت رسول(ص) شمشیر نکشید؟ ها؟ جواب بدید دیگه! چرا شمشیر نکشید؟ این رو خودتون گفتید دیگه. و می‌فرمود: ای خاندان یاسر! صبور باشید که وعده‌گاه شما بهشت است. جلوی چشم حضرت رسول(ص) دارن یه زنی رو شکنجه می‌کنن، چرا حضرت شمشیر نکشید؟ چون اگه شمشیر کشیده بود، تموم شده بود اسلام. الآن تو تاریخ داشتیم یه نفری بود یه ادعای پیغمبری کرد فلان.

دقیقه ۶۰ تا ۶۵

من نمی‌دونم ما چرا عقل رو می‌بوسیم می‌ذاریم کنار واقعا؟ حیفه، استفاده بشه.

آقا، اگه اینجوریه یه مثال نقضی، ها؟ شما به حضرت علی(ع) این ایراد رو می‌گیرید؟ پس ببخشید عذر می‌خوام اول به خلفا بگیرید این ایراد رو، چرا؟ گوش کنید، این رو دیگه خیلی چیز عجیب غریبیه! این ۱۰ تا سند داره، سیره النبویه، جلد ۲ صفحه ۱۶۱. فضائل الصحابه، جلد ۱ صفحه ۱۲۰. کتاب اندلسی، الاِکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول‌الله و الثلاثه الخلفاء، جلد ۱، صفحه ۲۳۸. کتاب تلمسانی جلد ۱، صفحه ۲۲۴. الجوهر فی نسب النبی و الصحابه العشره، الریاض النضره فی مناقب العشره ، طبری جلد ۲، صفحه ۲۴. نهایه الأرب فی فنون الأدب ، نویری جلد ۱۶، صفحه ۱۶۲. ببخشید من این‌ها رو هی تندتند باید بخونم، سریعم می‌خوام بخونم، وقت نگیرم اگه نخونی بعدا این‌ها می‌گن نبود. ببینید چی می‌گن؟ می‌گن: ابوبکر می‌دید که کنیز مسلمان شده از بنو محمد از خاندان عدی بن کعب را عمر کتک می‌زند تا دست از اسلام بردارد و مسلمان بودن را ترک کند، چون عمر هنوز اون زمان مشرک بود، آن قدر او را زد تا خسته شد. گفت اگر تو را کتک نمی‌زنم برای این است که خسته شده‌ام، از این جهت مرا ببخش. این رو دیشب هم گفتیم، فکر نکنی من الآن دست کشیدم، خسته‌ام نمی‌تونم بزنم. کنیز در پاسخ گفت: بدان که خدا نیز آن‌گونه با تو رفتار خواهد کرد. چرا آقای ابوبکر نیومد، داشتن به زن مردم ضربه می‌زدن؟ چرا شمشیر نکشید اون موقع؟ هر جوابی دادین ما هم می‌دیم. دیدین تا حالا پنج تا جواب دادیم ها!

این ششمی شه. همه حرف‌هامون نقضی نبوده از این بدترش رو براتون بگم؛ تاریخ طبری، جلد ۲، صفحه ۶۷۶. من عذر می‌خوام این هم باید یه جاهاییش رو عربیش رو فقط بخونم. سودان بن حمران آمد تا او را کتک بزند، کسی که الآن ریختن تو خونه خلیفه سوم عثمان، ماجرای قتل عثمانه. نائله دختر فرافصه، زن عثمان خود را بر روی او انداخت، سودان شمشیر را گرفت و انگشت او را قطع کرد و سپس دست به فغمز أوراکها [پشت او] زد و گفت، [عجب پشت بزرگى دارد] ببخشید و سپس عثمان را زد و کشت. بگذریم. یعنی یک حرف بسیار زشتی می‌زنه، همراه با یک حرکت عملی، یه کاری هم انجام می‌ده. پس چرا عثمان بلند نمی‌شه از زنش دفاع بکنه؟ این که کار به اینجاهام کشیده که! ها؟ بگو دیگه؟

عنوان بخش ۱۲ : دلیل هفتم تا نهم پاسخ به شبهه شهادت حضرت زهرا(س)؛ علت دفاع نکردن امام علی(ع)

ندارد

۱۲ – هفتم؛ این خیلی مثال جالبیه! در اون شرایط ریخته شدن خون حضرت امیرالمؤمنین(ع)، بگید چیه؟ بی ثمره. ببینید، آقا اباعبدالله(ع) قیام می‌کنه، آقا امام حسن(ع) قیام؟ نمی‌کنه، یک شبهه هم همین جا برطرف بشه خوبه، حداقل یکی از دلایلش رو، ها؟ بعد از شهادت آقا امیرالمؤمنین(ع) که بالاخره، شما فرض کن خلیفه اول، دوم و سوم رفتن، از صحابه دیگه یه علی(ع) مانده، از صحابه بزرگ، بعد از شهادت حضرت امیر(ع) بلافاصله شهادت امام حسن(ع) هیچ فایده‌ای؟ نداشت. خیلی کم‌رنگ بود، چون می‌دونید تو چشم مردم، حضرت علی(ع) خونش ریخته شده بود، حالا کسی، ریخته شدن خون امام حسن(ع) تو چشم نمی اومد. اما ده سال بعد، یعنی بعد از، حالا ۱۵ سال بعد، چون پنج سال هم امامت می‌کنه امام، شهادت امام حسین(ع) چیه؟ خونش اون موقع چیه؟ تو چشمه. حضرت امیر(ع) اگه بجنگه و در این جنگ نابرابر که هزاران نفر ریختن اونجا شهید بشه، بلافاصله بعد از شهادت پیامبر(ص)، آیا این اصلا تو چشم میاد؟ نه. بعد از شهادت پیامبر(ص)، پیامبر(ص) این دین. این خاندان بابا معصومند، می‌دونند برای حفظ اسلام کی باید هزینه بشی و به بهترین وجه ممکن خودشون رو هزینه می‌کردن. اینجا تو بین اون افراد، پرثمرترین خونی که ریخته شد خون کی بود؟ حضرت زهرا(س). که تو تاریخ می‌موند، که پاره جان پیامبر(ص) بود، بَضْعَهٌ مِنِّی بود، این می‌موند. اما حضرت علی(ع) بله «به خاطر حکومت جنگید»، کشته شد تمام شد رفت، «بقیه رو هم به کشتن داد».

هشتم؛ این هم که عرض کردیم هیچ‌کس با امام علی علیه‌السلام همراه نبود و انقلاب ایشون در نطفه خفه می‌شد. از مهاجرین و انصار هیچ خبری نبود. تو بحث قبلی گفتیم چه جوری تنها بود.

دقیقه ۶۵ تا ۷۰

(خدمت شما عرض بکنم که) در صحیح مسلم، جلد ۳، صفحه ۱۴۷۶ اومده، حضرت می‌گه: بعد از آن پیشوایانی بر منصب قدرت خواهند نشست، حضرت رسول(ص)، که از هدایت من بهره‌ای نبرده‌اند، (خوب گوش کنید)، به سنت من نیز عمل نمی‌کنند و در میان آنها افرادی هستند که قلب‌هایشان قلب شیاطین در جسم آدمیزاد هستند. عرض کردم: ای رسول خدا! اگر ما آن روز را درک کردیم وظیفه ما چیست؟ فرمود: به سخن آنها گوش داده و از فرمانشان اطاعت کنید، اگر شما را مورد ضرب و شتم قرار دادند و اموال شما را نیز غارت کردند، وظیفه شما اطاعت و فرمان‌برداری است. گرفتی چی شد؟ یه حدیث آورده جعل کرده گفته خود پیغمبر(ص) گفته بوده که بعد از من یه آدم‌هایی میان سرکار که قلبشون قلب شیطونه، ظاهر آدمیزاد. این‌ها اگر اذیتتون کردند، آزار به شما رسوندند، اگر شما رو مورد ضرب و شتم قرار دادند و اموال شما رو غارت کردند، اگر زهرا(س)… معنیش می‌شه چی؟ مصداقش می‌شه چی؟ اگر زهرا(س) رو زدند، مورد ضرب و شتم قرار دادند و اموالتون رو مصادره کردند و فدک ازتون گرفتند چی کار کنید؟ وظیفه شما اطاعت و فرمان‌برداریه. شما ببینید آیا… (نهمین دلیل…) این رو چه بپذیرند (خدمت شما عرض کنم) چون تو صحیح مسلمه. این جعله یک ضرره، نپذیرند یک جوابه. حالا فهمیدی حضرت علی(ع) چرا هیچ کاری نکرد؟ پیغمبر(ص) گفته بود دیگه.

نهم؛ امام بهترین کار رو کردند، یه جواب ایجابی، چرا؟ چون برای همیشه تاریخ این سؤالات تو ذهن هر مسلمانی هست. چرا خورشید عمر فاطمه(س) اینقدر به زودی غروب کرد؟ آیا فاطمه(س) به مرگ طبیعی مرد؟ تهدید به آتش کشیدن خانه در آن تأثیر نداشت؟ آتش زدن در خانه چطور؟ در به پهلو زدن چطور؟ سقط جنین و بیماری پس از آن باعث شهادت نبود؟ اگر این‌ها نبود یا این‌ها موجب شهادت نبود، پس چرا همان‌طور که بخاری و مسلم می‌گویند فاطمه(س) تا آخرعمر از ابوبکر قهر بود. چرا با اون‌ها قهر بود؟ آقای بخاری داره می‌گه در جلد ۲، صفحه ۵۰۴. داره می‌گه فَغَضَبَتْ، غضب کرد فاطمه بنت رسول‌الله(ص) و قهر کرد از ابابکر و با او آشتی نکرد. حتّی توفی تا روزی که وفات یافت. باز تو همون منبع جلد ۳، صفحه ۲۵۲. صحیح مسلم، جلد ۴، صفحه ۳۰. میگن حضرت زهرا(س) تا لحظه‌ای که زنده بود با ابوبکر قهر بود، برای چی قهر بود اگه این اتفاق‌ها نیفتاده؟ چی بوده که قهر بود؟ راستی چرا قبر حضرت مشخص نیست؟ ها؟ دختر حضرت رسول(ص)، تنها یادگار حضرت رسول(ص)، نباید قبرش ما بدونیم کجاست؟ مشخص باشه؟ چرا شبونه دفن شد؟ چرا تو تاریختون آوردین شبونه دفن شد؟ چرا آوردید که حضرت علی(ع) شبونه دفن کرد که ابوبکر و عمر باخبر نشن؟ اون‌ها رو هم می‌رسم می‌گم. صحیح مسلم، جلد ۴، صفحه ۲۸، این مواردی که عرض کردم که مخفی بودن رو عرض می‌کنم و آها صحیح مسلم، جلد۴، صفحه ۲۸.

اگر شما می‌گین که این‌جوری بود پس چرا خود عمر در مقابل حضرت امیر(ع) و عباس برمی‌گرده می‌گه: «شما ابوبکر رو خائن و غاصب و فلان می‌دونستید و منم همین طور می‌دونستید»؟ مگر شما غصب کردید چیزی رو؟ این‌ها همه‌اش تو سندهاتون اومده، اما اگه حضرت بلند می‌شد، یک جنگ داخلی بین مسلمون‌ها پیش می‌اومد، همدیگه رو تیکه‌پاره می‌کردن، ایران و روم حمله می‌کردن، فاتحه‌اش خونده شده بود. نه، یه طرف پیروز می‌شد، چه پیروزی؟ مثلا اون‌ها حضرت امیر(ع) رو به شهادت می‌رسوندند یه کربلایی به وجود می‌آوردن، ماجرا در همونجا تمام می‌شد، (خدمت شما عرض کنم) امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، حضرت زهرا(س)، حضرت امیر(ع)، به شهادت می‌رسیدن، اصلا نسل اهل بیت(ع) قطع می‌شد و این که نمی‌شد اصلا، چون خدا می‌خواست که این مسیر پیش بره.

عنوان بخش ۱۳ : اثبات هجوم به خانه حضرت زهرا(س)

ندارد

۱۳ – مورد آخری که می‌خوام خدمتتون عرض بکنم و این رو خوب دقت بفرمایید تندتند من مجبورم بخونم و از این بابت من عذرخواهی می‌کنم هی تندتند می‌خونم، بعضا کلمات هی غلط غولوط می‌شه فقط می‌خوام، دلم می‌سوزه که اون بحثی که مطرح شده حتما. اسناد هجوم به خانه وحی و شهادت حضرت زهرا(س) رو از کتب اهل سنت می‌خوایم بگیم که پس در داشت، پشت در آمد،

دقیقه ۷۰ تا ۷۵

و فهمیدی چرا حضرت علی(ع) دفاع نکرد. اما اسنادی که آمد و آتش زد و این اتفاقات افتاد.

جوینی: استاد ذهبی از رسول خدا(ص) نقل می‌کنه، ببینید چی می‌گه. می‌گه: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود. حسن بن علی(ع) بر او وارد شد. دیدگان پیامبر(ص) که بر حسن(ع) افتاد اشک‌آلود شد. سپس حسین ابن علی(ع) بر آن حضرت وارد شد، مجددا پیامبر(ص) گریست. در پی آن دو، فاطمه و علی علیهماالسلام بر پیامبر(ص) وارد شدند، اشک پیامبر(ص) با دیدن آن دو نیز جاری شد. وقتی از پیامبر (ص) علت گریه بر فاطمه(س) را پرسیدند، فرمود: زمانی که فاطمه(س) را دیدم به یاد صحنه‌ای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد. گویا می‌بینم ذلت وارد خانه او شده، حرمتش پایمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته. فدک رو می‌گه ها! پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد، سقط شده. در حالی که پیوسته فریاد می‌زند: وا محمداه! ولی کسی به او پاسخ نمی‌دهد. کمک می‌خواهد اما کسی به فریادش نمی‌رسد. او اول کسی است که از خاندانم به من ملحق می‌شود و در حالی بر من وارد می‌شود که مَحْزُونَهً مَکْرُوبَهً مَغْمُومَهً مَغْصُوبَهً مَقْتُولَه که محزون و گرفتار و غمگین و شهید شده باشد. دیگه از این واضح تر سند چی براتون بیارم؟ و من در اینجا می گویم: خدا لعنت کن هر که بر او ظلم کرده، کیفر ده هر که حقش را غصب کرده، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ او را جاودانه کن هر که به پهلویش زده تا فرزندش را سقط کرده و ملائک آمین گویند. فرائض الخمسه، جلد ۲، صفحه ۳۴ و ۳۵.

ذهبی همچنین در تذکره الحفاظ، جلد ۴، صفحه ۱۵۰۵ و ۱۵۰۶ رقم ۲۴ درباره این مطلب می‌گه که: الامام المحدث الاوحد، الاکمل فخر الاسلام، (خدمت شما عرض کنم): و کان شدید الاعتناء بالروایه و تحصیل الاجزاء حسن القراءه ملیح الشکل مهیبا دینا صالحا. در مورد این فردی که نقل کرده بین چطور داره توضیح می‌ده؟ امام حدیث‌گوی یگانه و کامل و فخر اسلام. شدیدا به مسائل روایی و تحلیل اون‌ها و دقت کردن در تشخیص روایات صحیح و (خدمت شما عرض کنم) خوش‌سخن و زیبارو و با هیبت و با دینی صالح. پس سندش رو نمی‌تونی زیر سؤال ببری در مورد ناقل این‌طوری بحث کردن. ذهبی.

ابن ابی شیبه در المصحف، صحفه ۵۷۲ : (حالا بقیه‌‌اش) هنگامی که مردم با ابی‌بکر بیعت… (بقیه اون نه ها، بقیه مطلب) هنگامی که مردم با ابی‌بکر بیعت کردند، علی(ع) و زبیر در خانه فاطمه(س) به گفتگو و مشاوره می‌پرداختند و این مطلب به عمربن‌خطاب رسید. او به خانه فاطمه(س) آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! محبوب‌ترین فرد برای ما پدر توست و بعد از پدر تو، خود تو. ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند، من دستور دهم آن خانه را بر آن‌ها بسوزانند. گفت: «فکر نکنی محبتی که نسبتی که با حضرت رسول(ص) داری باعث می‌شه من ورود پیدا نکنم» و بر مبنای روان‌شناسی و رفتارشناسیش دیدین که این کار رو می‌کرده. قبلا هم سابقه داشته. این جمله را گفت و بیرون رفت. وقتی علی علیه‌السلام و زبیر به خانه بازگشتند. دختر گرامی پیامبر(ص) به علی علیه‌السلام و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند. به خدا سوگند آن چه را که قسم خورده است، انجام می‌دهد. سند این روایت در تهذیب الکمال، جلد ۲۴، صفحه ۵۳۳. جلد ۱۹، صفحه ۱۲۷، جلد ۱۰ صفحه ۱۷. جلد ۲، صفحه ۵۳۰. تهذیب التهذیب جلد ۹، صفحه ۷۴، جلد ۷، صفحه ۴۰ کاملا بررسی شده و خودشون اعتراف کردن که این سندش کاملا… یعنی راویانی که آوردن این سند صحیحه.

این رو گوش کنید: ابوبکر به دنبال علی(ع) برای بیعت کردن فرستاد. چون علی(ع) از بیعت با ابوبکر سرپیچی کرد، ابوبکر به عمر دستور داد که برود و او را بیاورد، عمر با شعله‌های آتش به سوی خانه فاطمه علیهاالسلام رفت، فاطمه علیهاالسلام پشت در خانه آمد و گفت: ای پسر خطاب! آیا تویی که می‌خواهی در خانه مرا آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری! (این کار) این کار آنچه را که پدرت آورده، محکم‌تر می‌سازد. گفت: «این کار من باعث می‌شه اسلام، آنچه پدرت آورده یعنی قرآن و اسلام محکم تر بشه و من این کار رو می‌کنم». یعنی بهانه این رفتار رو چی قرار داد؟ اسلام! باز هم بررسی سندیش کلی صفحه است. من نمی‌دونم بخونم یا نخونم؟ ذهبی بررسی کرده.

دقیقه ۷۵ تا ۸۰

لسان المیزان، جلد ۵، صفحه ۸۲ بررسی شده. کتاب ابن حبان، الثقات، جلد ۷، صفحه ۴۰۹، جلد ۴، صفحه ۳۰۰، جلد ۷ ، صفحه ۳. تهذیب الکمال، جلد ۱۲، صفحه ۸، جلد ۴، صفحه ۱۲۴، التهذیب التهذیب جلد ۴، صفحه ۱۷۶، معرفه الثقات، جلد ۱، صفحه ۴۳۰. جلد ۲، صفحه ۵۰، طبقات الکبری ابن سعد، جلد ۷، صفحه ۱۸۸ و ۱۹۸ و خدمت شما عرض کنم تاریخ بخاری، جلد ۵، صفحه ۶۳ و غیره.

ابن‌قتیبه دینوری در الامامه و السیاسه، جلد ۱، صفحه ۳۰. ببینید چی می‌گه؟ ابی‌بکر به دنبال عده‌ای که حاضر نشده بودند با او بیعت کنند بود، همان افرادی که نزد علی(ع) تجمع کرده بودند. لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد، عمر سررسید، آنان را صدا کرد ولی آنان اعتنایی نکرده و از خانه خارج نشدند. عمر هیزم خواست و گفت به همان خدایی که جان عمر در دست اوست، سوگند یاد می‌کنم که بیرون بیایید وگر نه خانه را با کسانی که در آن هستند، آتش خواهم زد. به عمر گفتند: ای اباحفض! (کنیه عمر بود) فاطمه علیهاالسلام در این خانه است. عمر پاسخ داد: باشد. فاطمه(س) باشه که چی؟ فاطمه علیهاالسلام صدای آن‌ها را شنید، با صدای بلند ندا کرد: ای پدر! ای رسول‌الله! ما پس از تو چه ظلم‌ها که از عمر ابن خطاب و ابوبکرابن ابی‌قحافه ندیدیم.

سندیت این هم که بررسی کردن، گفتن آقا این از ابن‌قتیبه الامامه و السیاسه مال دینوَری نیست. اولا در موزه‌های بزرگ مصر و ترکیه و هند نسخه خطیش موجوده. دوما در تطهیر الجنان و اللسان ابن حجر هیثمی، صفحه ۷۲ ببینید چی می‌گه؟ می‌گه: پیشوایان ما و دیگر فرق تصریح دارند که بر همگان واجب است (این خیلی عجیبه!) تا از نقل مشاجرات و درگیری‌های میان صحابه اجتناب کنند. می‌گه ما اهل سنت نباید این‌ها رو نقل بکنیم. ناراحته ایشون، داره در مورد نویسنده صحبت می‌کنه. می‌گه ما نباید این کار رو بکنیم. نظر به کتاب‌هایی که بعضی از محدثان والا مقام همانند ابن‌قتیبه در حوادث صدر اسلام نوشته‌اند، شایسته این بود که عده‌ای از ذکر جزئیات حوادث اجتناب می‌نمود و چنانچه ناچار از نقل آن‌ها بود، می‌بایست جریان این حوادث را مطابق قواعد اهل سنت تعدیل و تبیین می‌نمود. می‌گه: «باید جورش می‌کردی، نباید می‌گفتی». آقا این چه دینیه خدا وکیلی! این چه وضعشه؟ «نگو آقا! بده. تو نباید اختلافات اون‌ها رو بگی، فلان». این می‌شه نتیجه‌اش عزیز من! می‌دونید این‌ها چه گناهانی به جان خریدند، اگر یک نفر هدایت نشه؟ آدم تنش می‌لرزه خدا شاهده.

العواصم من القواصم ابن عربی، صفحه ۲۴۸ ببین این چی می‌گه: از سخت‌ترین و ناگوارترین امور در جامعه یکی اندیشمند ناآگاه و دیگری بدعت‌گذار حیله‌گر است اما اندیشمند ناآگاه همچون ابن‌قتیبه است که در کتاب الامامه و السیاسه رسم پرده‌پوشی را در مورد صحابه مراعات نکرده. می‌گه: «چرا آوردی این مطلب رو که الآن این‌ها اومده تو کتابت چرا»؟ اول که گفتن: «کتاب مال او نیست»، بعد دیدن بابا این همه سند که داره اعلام می‌کنه کتاب مال اویه. ده‌ها سند، نسخ خطیش تو موزه هست. دیدن نه، گفتن: «این خیلی آدم بدی بود، خوب بوده ها! اما ناآگاه بوده. دانشمند ناآگاه»، پدرسوختگیش کم بوده. باید پدرسوختگی… یه خرده لِوِلِش (level) می‌رفت بالا. شیشه خرده باید بیشتر می‌بود که چه کار بکنی آقا؟ کاری نداره. بعد ببخشید این معنی تعدیل یعنی چی؟ یعنی تحریف. یعنی تحریف. تاریخ رو تحریف کن. نتیجه‌اش چی می‌شه؟ نتیجه‌اش این می‌شه عزیزم. نتیجه‌اش به وجود اومدن وهابیت می‌شه. در موارد متعدد هم گفتم سند آوردم، بخوام ۱۰ساعت باید بخونم که این کتاب الامه و السیاسه مال ایشون بوده.

مورد بعدی محمد ابن جریر طبری، جلد ۲، صفحه ۴۴۳. عمرابن‌خطاب به خانه علی(ع) آمد. در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت به خدا سوگند خانه را به آتش می‌کشم مگر اینکه برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیر کشیده بود. ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دستش افتاد. در این موقع دیگران به او هجوم آوردند و شمشیر را ازدست او گرفتند. باز بررسی سندی شده. در مورد این اسنادش هم کاملا صحبت شده. دیگه وقت نیست من اینجا نمی‌گم. چون هی ایراد میارن می‌گن: «سندش ضعیفه». چی چی سندش ضعیفه؟ بیا بحث بکن، دونه دونه رو بزرگانتون گفتن. این آدم بزرگ و درستیه فقط دیوار حاشا بلنده. نه نبوده، ولش کن، فلان.

اون یکی گفتم: «قلب ذهبی شهادت می‌دهد». دیگه دلیل نیاوردن طرف می‌گفت: «قلب من شهادت می‌دهد این اتفاق نیفتاده».

ابن عبد ربه، العقد الفرید، جلد ۳، صفحه ۶۳ چاپ مصر می‌گه: ابوبکر به عمربن‌خطاب مأموریت داد که برود و آنان را از خانه بیرون بیاورد

دقیقه ۸۰ تا ۸۵

و به او گفت: چنانچه مقاومت کردند و از بیرون آمدن خودداری کردند با آنان جنگ کن. عمر با شعله‌های آتشی که همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه علیهالسلام برداشته بود، به سوی آنان حرکت کرد. فاطمه(س) گفت: یابن الخطاب! أجئت لتحرق دارنا؟ آیا اومدی پسر خطاب خونه‌مون رو آتش بدی؟ گفت: بلی، مگر اینکه به آنچه امت در آن داخل شده‌اند (یعنی بیعت با ابوبکر) شما هم داخل شوید. گفت یا بیعت می‌کنید یا خونه‌تون رو آتیش می‌دم.

ابن عبدالبر قرطبی در الاستیعاب خودش جلد ۳، صفحه ۹۷۵. ابن ابی شیبه هم در المسند، جلد ۸، صفحه ۵۷۲: پس فاطمه(س) به ایشان گفت: عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اینجا آمدید، قسم به خداوند که چنین و چنان می‌کنم. اینجا جزء مواردی بوده که تعدیل صورت گرفته. ماجرا رو نگفته، چی گفته؟ چنین و چنان. و قسم به خدا که وی چنین خواهد کرد.

ابن عطیه در الامامه و الخلافه، صفحه ۱۶۰ و۱۶۱ با مقدمه‌ای که از دکتر حامد داوود استاد دانشگاه عین‌الشمس قاهره نوشته شده، تو این کتاب این‌جوری اومده: هنگامی که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت. پس از بقیه چه جوری بیعت گرفته؟ مدلش بوده، پس فقط در مورد ایشون اجرا نشده عمر قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی علیه‌السلام و فاطمه علیهاالسلام فرستاد و عمر هیزم جمع کرد و در خانه را آتش زد. تمام. آقا سعد ابن عباده در سقیفه بیعت کرد. بعدا چی شد؟ پشیمون شد. بعضی‌ها می‌گن اصلا بیعت نکرد. پشیمون شد، می‌دونی چی شد؟ چند روز بعد جنازه‌اش رو توی بیابون پیدا کردن، کشته شده بود. با شمشیر. گفتن جن‌ها کشتنش. یعنی یه کودتای به معنای واقعی کلمه صورت گرفت. قلع و قمع کردند. اونی که اومد جلو که حله. یعنی فکر نکنید فقط حضرت امیر(ع) بود که بیعت نکرد و بحث داشت. نخیر آقا. سعد ابن عباده رو کشتن گفتن جن کشتتش. هرجا تو تاریخ نگاه کنین و این‌ها بگردین، جایی دیدین مثلا شیطون کارهای عجیب و غریبی کرده. فلذا کار خودشون بوده. جدی می‌گم. می‌گه: «تو جنگ احد یهویی شیطان فریاد زد: پیامبر(ص) کشته شده است. مسلمون‌ها متفرق شدند». اینجا شک کنید، اینجا شک کنید اون شیطون کی بوده؟ یعنی سریع نسبت دادن به جن و شیطون و این حرف‌ها.

ابوالفدا، در تاریخ ابوالفداء، جلد ۱، صفحه ۱۵۶ می‌گه: ابوبکر عمر را به خانه علی(ع) و همراهیان فرستاد تا ایشان را از خانه فاطمه(س) بیرون آورد (می‌دونم براتون شاید خسته‌کننده بشه اما این‌ها باید گفته بشه) و گفت اگر ممانعت کردند، پس با ایشان جنگ بنما. پس عمر با مقداری آتش به سمت ایشان آمد تا خانه را به آتش بکشد. پس فاطمه علیها السلام او را دید و گفت به کجا می‌روی ای فرزند خطاب؟ آیا آمده‌ای که خانه ما را به آتش بکشی؟ گفت: آری، مگر اینکه همان کاری را بنمایید که مردم کردند. یعنی بیعت کنید. پس علی(ع) بیرون آمده به نزد ابابکر رفت پس با وی بیعت نمود. این تیکه آخرش بود؛ ما اینجا بحثمون رو اینه که اومد جلوی در این اتفاق افتاد این باز این آخرش رو تغییر داده.

الوافی بالوافیات، جلد ۵، صفحه ۳۴۷ نویسنده می‌گه: عمر در روز بیعت به شکم فاطمه(س) ضربه‌ای زد که منجر به سقط شدن محسن از شکمش شد. از خودشونه. عسقلانی در لسان المیزان، جلد ۱، صفحه ۲۶۸ و ذهبی در میزان الاعتدال می‌گه که: عمر به فاطمه(س) لگدی زد که موجب سقط محسن گردید. والسلام. دیگه از این صحیح‌تر از این صریح تر؟ بررسی سندیش هم صورت گرفته. (خدمت شما عرض کنم) اومدن شروع کردن گیر دادن به ابن ابی. دارم. گفتن: «این چرا این حرف رو زده؟ این چرا آورده؟ ولش کنید این سندش مشکل داره». جالبه. در یک جا بهش میگن: «الامام الحافظ الفاضل»، در ادامه میگن: «شیخ ضالّ مرتد، پیرمرد گمراه خطاکار». یک نویسنده در اول کتابش گفته الامام. امام رو می‌دونید اهل سنت به هر کسی نمی‌گن. امام شافعی، امام احمد بن حنبل، امام ابوحنیفه بزرگ‌هاشون اینان. الامام، الحافظ، الفاضل تا اینجای ماجرا. یکشون که اومده ماجرا رو نوشته اون هم چیزی که اتفاق افتاده. تازه اون هم چی؟ خیلی سربسته تو یک جمله. آنچه اتفاق افتاده مصیبت عظماست، خیلی شدیدتر از این موارده. آورده، می‌گن اولش قبولش دارن اما به خاطر اینکه این حرف رو زده این تیکه رو نباید می‌گفته پیرمرد گمراه خطاکار.

أبو ولید محمد بن شحنه حنفی، روضه المناظر فی أخبار الأوائل والأواخر ، جلد ۱۱، صفحه ۱۱۳: عمر به خانه علی آمد تا آن را با کسانی که در آن بودند به آتش بکشد. پس فاطمه(س) او را دید. عمر به او گفت: در آن چیزی که همه امت در آن وارد شده اند، وارد شوید، بیعت بکنید.

دقیقه ۸۵ تا ۹۰

عمررضا کحاله معاصره، در اعلام النساء، جلد ۴، صفحه ۱۶۰ از قدیمی‌هاشون گفتن تا همین حالایی‌هاشون: ابوبکر عمر را به دنبال عده‌ای که از بیعت با او سربازده بودند از جمله عباس و زبیر و سعد بن عباده که نزد امیرالمؤمنین(ع) و در خانه حضرت زهرا(س) تحصن کرده بودند، فرستاد. عمر آمد و آن‌ها را صدا زد که بیرون بیایند. آن‌ها در خانه بودند و از بیرون آمدن اِبا کردند. عمر هیزم طلب کرد و گفت قسم به آن که جان عمر در دست اوست یا بیرون بیایید یا اینکه خانه را با اهلش به آتش می‌کشم. به او گفته شد یا اباحفض! (کنیه اش: ای پدر حفض) در این خانه فاطمه(س) است. او گفت: اگر چه فاطمه هم در آن باشد. یعنی خانه را به آتش می‌کشم.

عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب الامام علی بن ابیطالب، جلد ۴ (گوش کنید اواخرشه، من تندتند می‌خونم) صفحه ۲۷۴ و ۲۷۷، جلد ۱،  صفحه ۱۹۲ و ۱۹۳ ترجمه مرحوم آقای طالقانی، ببینید چی می‌گه؟ می‌گه: عمر گفت: قسم به کسی که جان عمر در دست اوست ( این‌ها زیاده، تندتند می‌خونم، فقط شما گوش بدید)، بیرون بیایید و الا خانه را بر سر ساکنانش به آتش می‌کشم. گروهی که از خدا می‌ترسیدند و حرمت پیامبر(ص) را در نزد او نگه می‌داشتند، گفتند: فاطمه(س) در این خانه است و او بی‌پروا فریاد زد باشد. عمر نزدیک آمد و در زد. سپس با مشت و لگد در را کوبید تا به زور وارد خانه شود. علی علیه‌السلام پیدا شد. صدای ناله زهرا(س) در آستانه خدا بلند شد. آن صدا طنین استغاثه‌ای بود که دختر پیامبر(ص) سر داده بود و می‌گفت: ای پدر! ای رسول خدا! می‌خواست از دست ظلم یک از اصحابش او را که در نزدیکی وی در رضوان پروردگارش خفته بود، برگرداند، تا که سرکشِ گردن‌فراز، بی‌پروا (منظورش عمر ابن خطابه، این نویسنده اهل سنت می‌گه) تا که سرکشِ گردن‌فراز، بی‌پروا را به جای خود نشاند و جبروتش را زائل سازد و شدت عمل و سختگیری‌اش را نابود کند و آرزو می‌کرد قبل از اینکه چشمش به وی بیفتد، صاعقه‌ای نازل شده او را دریابد. وقتی جمعیت برگشت و عمر می‌خواست همچون آهوان رمیده از برابر صیحۀ زهرا(س) فرار کند، علی(ع) از شدت تأثیر و حسرت با گلوی بغض گرفته و اندوهی گران چشمش را در میان آنان می‌گردانید و انگشت خود را بر قبضه شمشیر فشار می‌داد و می‌خواست از شدت خشم در آن فرو رود. مگر دهان مردم بسته و بر زبان‌ها بند است که قصۀ هیزمی را که زاده خطاب دستور داده بود که در درب خانه فاطمه(س) جمع کنند بازگو نکنند؟ می‌گه: مگه لال شدید که این ماجرا رو نمی‌گید؟ اتفاقی که افتاده. بابا بچه پیغمبره. به چه قیمتی؟ آری زاده خطاب دورۀ خانه‌ای را که علی و اصحابش در آن بودند، محاصره کرد تا بدین وسیله آنان را قانع سازد یا بی مهابا بتازند. همه این داستان‌ها با نقشه از پیش طرح‌شده یا ناگهانی پیش آمد. مانند کفی روی موج ظاهر شد و اندکی نپایید که همراه جوش و خروش عمر از میان رفت. این مرد خشمگین و خروشان به سوی خانۀ علی(ع) روی آورد و همه هم‌دستانش به سوی او به راه افتادند و به خانه هجوم آوردند یا نزدیک بود هجوم آورند. ناگهان چهره‌ای چون چهره رسول خدا(ص) در میان در آشکار شد. چهره‌ای که پردۀ اندوه آن را گرفته، آثار رنج و مصیبت بر آن آشکار بود. در چشم‌هایش قطرات اشک می‌درخشید و در پیشانی‌اش گرفتگی غضب هویدا بود. عمر به جای خود خشک شد و آن جوش و خروشش چون موج از میان رفت. همراهانش که دنبالش به راه افتاده بودند، پشت سرش در مقابل در، بهت زده ایستادند. زیرا روی رسول خدا(ص) را در خلال روی حبیبه‌اش زهرا سلام‌الله علیها دیدند. سرها از شرمندگی و حیا به زیر آمد و چشم‌ها پوشیده شد. دیگر تاب از دل‌ها رفت. همین که دیدند فاطمه(س) مانند سایه‌ای حرکت کرد و با قدم‌های حزن زده، لرزان اندک اندک به سوی قبر پدر نزدیک شد. چشم‌ها و گوش‌ها متوجه او گردید، ناله‌اش بلند شد. باران اشک می‌ریخت و با سوز جگر پی‌در‌پی پدرش را صدا می‌زد. بابا! ای رسول خدا! گویا از تکان این صدا زمین زیر پای آن گروه ستم پیشه به لرزه درآمد. باز زهرا(س) نزدیک‌تر رفت و به آن تربت پاک روی آورد و همی به آن غایب حاضر استغاثه می‌کرد. بابا! ای رسول خدا! پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابی‌قحافه یعنی عمر و ابوبکر چه بر سرما نیامد. دیگر دلی نماند که نلرزد و چشمی نماند که اشک نریزد. آن مردم آرزو می‌کردند که زمین شکافته شود و در میان خود پنهانشان سازد.

این موارد رو یک نویسنده معاصر سنی آورده. ۱۹۱۲ ایشون به دنیا آمده بودند، الآن‌ فکر کنم قطعاً فوت شدند. بعد زمانی که متوجه شد که ترجمه شده کتابش، نوشت این ترجمه به وسیله… به فارسی ترجمه شده، برای… یک مصاحبه کرد در یک نشریه، گفتش که این رو بگید به ایرانی‌ها: این ترجمه وسیله خیری برای نزدیک ساختن مذاهب اسلامی

دقیقه۹۰ تا ۹۵

یعنی شیعه و سنی به یکدیگر خواهد شد. چه شیعه بر خلاف تصورش خواهد دانست که شخصی سنی مانند من درباره امام علی(ع) در کتب خود چنین انصافی را روا داشته‌ام. می‌گه بدونند بابا سنی با انصاف هم هست که بیاد حقایق رو بگه. اون همه سند.

عنوان بخش ۱۴ : اظهار پشیمانی ابوبکر از حمله به خانه حضرت زهرا(س)

ندارد

۱۴ – نکته آخر هم که می‌خوام عرض کنم این سندِ قوی تاریخی از اهل سنت که ابوبکر اواخر عمرش، لحظه جان دادن رسماً اعلام کرد که از حمله به خانه حضرت زهرا(س)، من پشیمانم. تاریخ الاسلام، جلد ۳، صفحه ۱۱۸ خیلی برای این سند هست، خیلی یعنی واقعا یه وقت زیادی می‌گیره اسناد این رو خوندن. تاریخ طبری، جلد ۲، صفحه ۶۱۹. مهم‌هاش رو می‌گم. الامامۀ و السیاسه ابن‌قتیبه دینوری، جلد ۱. تاریخ شهر دمشق ابن عساکر، جلد ۳۰، صفحه ۴۲۲. قبلیش صفحه ۲۴ بود. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید معتزلی سنی، جلد ۲، صفحه ۴۶ و۴۷. معجم الکبیر طبرانی، جلد ۱، صفحه ۶۲. مجمع الزوائد هیثمی، جلد ۵، صفحه ۲۰۲ و ۲۰۳. مروج الذهب مسعودی شافعی، جلد ۱، ۲۹۰. میزان الاعتدال ذهبی، جلد ۳، ۱۰۹. لسان‌المیزان جلد ۴، ۱۸۹. کنزالعمال متقی هندی، جلد ۵، صفحه ۶۳۱. سند شناسیش هم صورت گرفته؛ ابن حبان در الثقات انجام داده. ذهبی در کتاب الموقظه انجام داده. میزان الاعتدال، جلد ۱، صفحه ۲۷۴ هم آمده. چی؟ این: عبد الرحمان بن عوف در بیماری ابوبکر بر او وارد شد و بر وی سلام کرد. پس از گفتگویی، ابوبکر به او چنین گفت: من به چیزی تأسف نمی‌خورم مگر بر سه چیز که انجام دادم و سه چیز که انجام ندادم و سه چیز که کاش از رسول خدا(ص) می‌پرسیدم. اما اون موردی که مدنظر ماست و او گفته اینه. اون کاری که نباید انجام می‌داده دوست داشتم خانه فاطمه(س) را هتک حرمت نمی‌کردم، هرچند برای جنگ بسته شده باشد. می‌گه: «ای کاش این کار رو نمی‌کردم»، یعنی رسماً اعلام کرده که پشیمونم. آقا صاحب حرف خودش قبولش کرده، این‌ها قبول نمی‌کنن. می‌گه: «شاه می‌بخشه، شاه قلی نمی‌بخشه»!

اندلسی درکتاب خودش جلد ۳، صفحه ۱۰۷۶ و ۱۰۷۷ در المعجم خودش می‌گه: آگاه باشید که ابوبکر گفت که من بر سه چیز که انجام دادم غصه می‌خورم و سه چیز که انجام ندادم و سه چیز که دوست داشتم از رسول خدا می‌پرسیدم؛ دوست داشتم که من فلان کار را نمی‌کردم. ایشون از اون تعدیل‌کنندگان بوده! خب به چه درد می‌خورده این رو آوردیش؟ «من سه تا چیز رو دوست داشتم انجام ندم» «چی؟ بفرمایید!» «فلان و بهمان و اون یکی، این سه تا رو نباید انجام می‌دادم». « خب، گرفتی ما رو»؟ این [اشاره استاد به مغز] حیفه ها!

در صحیح بخاری، جلد ۴، این دیگه صحیح بخاری، در صحیحین‌شون اومده، هم صحیح بخاری هم صحیح مسلم، بخاری، جلد ۴، صفحه ۱۵۴۹، صحیح مسلم، جلد ۳، ۱۳۸۰ این: حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها بر ابوبکر غضب نمود، با وی قهر کرد و با او سخنی نگفت تا از دنیا رفت. آن حضرت پس از پیامبر(ص) شش ماه زندگی کرد و علی(ع) در این شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد. والسلام. دیگه چی بگم آخه؟ از این سند واضح‌تر؟ مگر ما شب اول این همه برای شما سند نیاوردیم از خود صحیح بخاری و صحیح مسلم که هر کس غضب فاطمه(س) را برانگیزد، غضب خدا را برانگیخته؟ اینجا قشنگ بر ابوبکر غضب نمود.

محمد بن اسماعیل بخاری یعنی همین ایشون در صحیح بخاری، جلد ۵، صفحه .۱۷۷ با نقل سلسلۀ سندی از عایشه می‌گه. می‌گه: حضرت زهرا سلام‌الله علیها ابوبکر را به خاطر ماجرای فدک ترک کرد و با او صحبت نکرد تا وفات یافت و بعد از پیامبر اکرم(ص) شش ماه زندگی کرد و وقتی وفات نمود، همسرش علی علیه‌السلام او را شبانه دفن کرد و به ابوبکر اجازه نداد در تشییع و تدفین او شرکت کند. چرا اگه این‌ها رفیق بودن با همدیگه نذاشت؟ ها؟ شما می‌گین رفیق بودن که! چرا نذاشت؟ چی شده بود؟

بیهقی در سنن کبرای خودش جلد ۶، صفحه ۳۰۰. می‌گه. می‌گه: حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها بر ابوبکر غضب کرد و خشمناک شد و از او اعراض نمود. با او صحبت نکرد تا اینکه وفات یافت. پس علی(ع) شبانه او را دفن کرد. بدونید وقتی حضرت امیر(ع)، حضرت زهرا(س) رو شبانه دفن کرد، جاش هم نگفت. این‌ها اومدن گفتن دختر رسول‌الله(ص) فوت شده به ما نمی‌گی؟ ما خودمون باید نماز بخونیم. قصد کردن نبش قبر کنند. گفتن جنازه رو بیرون می‌کشیم، دوباره نماز خودمون باید بخونیم. اینجا جزء جاهایی بود که حضرت امیر(ع) شمشیر کشید. گفت می‌دونی اگه واسه اون صبر کردم، خودتون بهتر می‌دونید اما بخواید این کار رو انجام بدید،

دقیقه۹۵ تا ۱۰۰

منم و شما. و برگشتند چون اینجا اگه این اتفاق می‌افتاد، یک قبر لو می‌رفت و دیگه این استدلال‌ها باقی نمی‌موند. ببینید حضرت زهرا(س) مثل یک معما این رو باقی گذاشت. حالا هر مسلمانی چه شیعه چه سنی از خودش می پرسه چرا شبونه؟ چرا ناراحت بود؟ مگه چی شده بود؟

در صحیح مسلم، جلد ۳، صفحه ۱۳۸۰: هنگامی که فاطمه(س) وفات یافت، شوهرش علی علیه‌السلام شبانه بر او نماز خواند و او را دفن نمود و به ابوبکر خبر نداد که بر جنازه‌اش حاضر شود و بر او نماز بخواند. ابن اثیر در الکامل فی التاریخ، جلد ۲، صفحه ۱۲۶ می‌گه: از عایشه نقل شد در مورد آنچه بین فاطمه سلام‌الله علیها و ابوبکر درباره میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گذشت. روایت می‌کند حضرت زهرا(س) از ابوبکر اعراض کرد و با او صحبت نکرد تا اینکه وفات نمود و بعد از پیامبر اکرم(ص) شش ماه زندگی کرد و وقتی وفات نمود، او را همسرش دفن کرد و به ابوبکر اجازه نداد که بر جنازه او حاضر شود و نماز بخواند. باز عین همین که شبانه دفن شد در المصحف محمد بن ابی شیبه آمده جلد ۴، صفحه ۱۴۱. ابی فلاح حنبلی در شذرات الذهب ، جلد ۱، صفحه ۱۵ آورده که: علی علیه‌السلام و اسماء بنت عمیس، فاطمه سلام‌الله علیها را غسل دادند و شبانه دفنش کردند. بلاذری در انساب الاشراف خودش آورده جلد ۱، صفحه ۴۰۵ : علی سلام‌الله علیه و اسماء، فاطمه علیهاالسلام را غسل دادند. چرا که خود او این‌چنین وصیت نموده بود و ابوبکر و عمر از فوتش خبر نداشتند و علی علیه‌السلام فاطمه را شبانه دفن نمود. سیوطی باز می‌گه: (دیگه من سندهاش، صفحات و کتاب رو بخونم، وقت از دست رفت). فاطمه سلام‌الله علیها را همسرش علی سلام‌الله علیه غسل داد و بر او نماز خواند و شبانه دفنش کرد.

ابن ابی‌الحدید معتزلی که این‌ها اخیراً می‌گن نه مثل اینکه شیعه بوده، چون ایشون خیلی چیزها رو آورده، می‌گن ایشون شیعه بوده یعنی مذهب تغییر دادند به خاطر اینکه این مطلب رو… بدبخت داره تنش تو گور می‌لرزه به خاطر این چیزهایی که بهش نسبت دادن. ابن‌قتیبه در الامامۀ و سیاسۀ، صفحه ۱۴ ببینید چی می‌گه؟ می‌گه: حضرت زهرا سلام‌الله علیها خطاب به ابوبکر و عمر فرمود: (این خیلی جالبه دیگه) خداوند و ملائکه‌اش را شاهد می‌گیرم که شما دو نفر مرا به غضب آوردید و رضایت مرا فراهم ننمودید. اگر پیامبر(ص) را ملاقات کنم حتماً از شما شکایت خواهم کرد. در جای دیگه می‌گن خطاب به ابوبکر گفت: به خدا سوگند در هر نمازی که بخوانم، تو را نفرین می‌کنم. الامامه و السیاسه، صفحه ۱۴ مال ابن‌قتیبه و در خطبه خودش حضرت زهرا(س) در بلاغات النساء صفحه ۲۳، شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، جلد ۱۶، صفحه ۱۱، مناقب احمد بن موسی (و کتاب خدمت شما عرض کنم) صحیفه ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری به سندهای مختلف از جمله عایشه آمده که خطبه‌ حضرت زهرا(س) این مسأله رو اشاره می‌کنه.

عنوان بخش ۱۵ : خطبه امام علی(ع) هنگام دفن حضرت زهرا(س)

ندارد

۱۵ – و خدمت شما عرض کنم آخرین نکته این؛ حضرت امیر(ع) در خطبه ۲۰۲ نهج‌البلاغه یه دو تا نکته‌ عجیب می‌گه. امروز من دیدم آیت‌الله علم‌الهدی در نماز جمعه یکیش رو اشاره فرمودن. حضرت می‌فرماید، وقتی حضرت زهرا(س) رو دفن می‌کنن، خطاب به رسول‌الله می‌فرماید که: به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امت تو چگونه در ستمکاری بر او اجماع کردند. فَأَحْفِهَا. فارسیش سؤال پیچ کردنه. به پیامبر(ص) فرمود: این کسی نیست که خودش حرف بزنه، سؤال پیچش کن. خیلی معنا داره دیگه. به حضرت علی(ع) نشون داده بود زخم بازوش رو؟ حضرت وقتی غسل داد خیلی چیزها رو فهمید. آتش گرفت. گفت سؤال پیچش کن. وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ. بر باب استفعال، می‌دونید یعنی چی؟ اطلاعات کشورهای عربی رو می‌گن چی؟ استخبارات. یعنی ازت اطلاعات می‌کشن. وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ. ازش اطلاعات بکش. که چی؟ ازش حتما بخواه. به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امت تو چگونه در ستمکاری بر او اجتماع کردند. از فاطمه(س) بپرس و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر که هنوز روزگاری سپری نشده بود و یاد تو فراموش نگشته بود که عَلَى هَضْمِهَا. که این مردم این امت تو فاطمه(س) رو خرد کردند.

این اتفاق بزرگ تاریخی رو ما بیایم چشم بپوشیم؟ بگیم نبوده آقا؟ بگو نبوده، عیبی نداره. اون دنیا باید جواب بدیم؛ هم من هم تو. هم من جواب می‌دم هم تو. منتها دلیل داشته باشیم واسه این حرفمون. دلیل داری بگو نبوده، دلیل ها! دیدی چه قدر؟ من فقط نصف وقتمون رو داشتیم سند می‌خوندیم

دقیقه۱۰۰ تا ۱۰۳

که اصلا از حوصله‌ جمع خارج شد. اما چون فیلمبرداری می‌شد، همینه. ما جلسات دیگه‌مون هم همینه. والله بخوایم سند بخونیم، هی باید بگیم کتاب فلانی صفحه‌ فلانی، صفحه‌، دیگه می‌گذریم. ما باید جواب حضرت رسول(ص) رو بدیم. «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ…». دو تا چیز گرانبها گذاشتم. قرآن، اهل بیتم. «…حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ». سر حوض، روز جلسه‌ امتحانی. روز جلسه‌ امتحانی من معلم ازتون سؤال می‌پرسم. آقا تنها امتحانی هم هستش، حالا تنها امتحان هم نگیم. امتحانی هم هست سؤال‌هاش چی شده؟ لو رفته. این رو با شیعه و سنی دارم می‌گم ها! به مسلمون دارم می‌گم. سؤال اول: قرآن چی؟ هیچ چی. ده بار تا حالا ما قرآن خوندیم؟ یه بار قرآن رو با تفسیرش خوندیم؟ آقا چهار ده تا سؤال. از اهل بیت(ع). یک دو سه چهار. امام هادی بنویس، کی بوده؟ می‌تونیم ۵ دقیقه حرف بزنیم در مورد امام هادی؟ این حرامزاده‌ها اومدن یه بحثی رو انداختن تو اینترنت؛ جنبش یادآوری امام هادی به شیعیان. مسلمون نیستن ها! این کسانی که این کار رو کردن. مسلمون نیستن قطعاً. توهین‌ها شد. آقا چه کردی؟ با اهل بیت چه کردی؟ هیچ چی. عزیز من!

من باید بتونم جواب بدم. یک کلام. عقل خودت رو قاضی کن. بابات شیعه است واسه خودشه. بابات سنیه واسه خودشه. برو گفتیم در امامت و ولایت باید خودت بری تحقیق بکنی. برو تحقیق کن به این نتیجه برس. حالا بزرگان دیگری، خیلی از عزیزان تحقیق کردن ما از تحقیقات اون‌ها استفاده کردیم. صفحه‌ فلان، فکر کردی همه‌ این کتاب‌هارو ما رفتیم دیدیم؟ گیر آوردیم؟ رجوع بکنید سایت حضرت ولیعصر (عج)، مؤسسه‌ حضرت ولیعصر، شبکه‌ ولایت، آیت‌الله حسینی قزوینی. این‌ها زحمت می‌کشن. آقا چندین بار این‌ها رو به مناظره دعوت کرده، هیچ کدومشون نمیان پا مناظره. مناظره‌ای که صورت گرفته شما می‌بینی اصلاً طرف گیرپاچ کرده بود اون گوشه، هیچ چی نمی‌تونست بگه. یک ساله گذشته می‌گه آقا بیاید. یه بار که اصلا مناظره کرد شبکه المستقله یه نفره سه نفر رو جواب داد. حالا بحث ما اینه که چون پشتش به سند محکم بنده. ما باید جواب بدیم. نمی‌گن بابات چی کاره بود؟ خودت چی کاره‌ای؟ فلذا این فرارهای بیخود… ۶۰ سال نه ۷۰ سال می‌خوای عمر کنی. اون دنیا بگو «اصلا مدینه خونه‌هاش در و پنجره نداشته». ببین خدا قبول می‌کنه؟ اون موقعی که این دست‌ها خودش زبان می‌شه، چشم‌ها زبان می‌شه. قلبم گواهی داد. باشه قلبت جواب بده. دهان بسته می‌شه، ببینم این قلبه حرف می‌زنه اون موقع؟ تعصب بزرگ‌ترین ضربه‌ای است که زده شده به انسان. هیچ چیز به اندازه‌ تعصب بیخود، تعصب بیجا، نه تعصب حق ها! بر سر حق، تعصب جاهلانه ضربه نزده به کسی. سرتون رو درد آوردم. عذر می‌خوام. بله یه لحظه بنشینید تا جلسه… چی بگم آقا من؟ باشه تشریف بیارید.

تعجیل در فرج قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان (عج)، ان شاء‌الله همه‌مون هدایت بشیم، صلواتی عنایت بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.

به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن (عج) که صد البته نزدیک است.

دانلود فایل wordدانلود فایل pdfدانلود صوت سخنرانی


TAG


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


5 − = یک