موضوع سخنرانی : غیبت امام زمان(عج)
عنوان بخش ۱ : مقدماتی در خصوص اسرار غیبت
قصص (۵) اعراف (۱۵۰) بقره (۳۴) نساء (۵۴)
دقیقهی ۰ تا ۵
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَه وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ.
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ اللَّعینِ الرَّجیم. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم.
۱ – سلام علیکم و رحمه الله. تبریک عرض میکنم، فرا رسیدن اعیاد شعبانیه رو خدمت شما برادران و خواهران بزرگوارم، همچنین پیشاپیش چهاردهم و پانزده خرداد رو هم تسلیت عرض میکنم. با توجه به اینکه جا کمه، و همین الآن بیرون بودم، خب عدهای پشت در ایستاده بودن و یک سری از خانومها هم اعتراض میکردن. من حق بهشون میدم، اما منتها دیگه دوستان تمام تلاششون رو کردن. دیگه فضا همین قدره. من بابت اینکه یه خرده صِدام به قولی گرفته ست، عذرخواهی میکنم. امیدوارم حالا اگه اذیتتون هم کرد، ما رو ببخشید. (خب حالا با این وجود اگر دوستان، صدا رو فکر میکنم بتونن بهتر کنن، رفقا صدای باند، صدای بسته است).
جلسهای که در خدمت شما هستیم و موضوعش، موضوع مهمی است. بنده جسته گریخته صحبت کردم راجع به این موضوع. حالا اینجا میخوایم این رو توی یک بستهای، به قولی یک پکیجی به قول حالاییها، مفصلتر در مورد این مسأله صحبت بکنیم. اون هم ماجرای اسرار غیبته. اصلا چه دلیلی داره که امامی غایب بشه؟ پیامبری غایب بشه؟ ما داریم دیگه، هم پیامبر غایب داریم، هم امام غایب. قرآن هم تأیید کرده. قرآن تأیید کرده. غیبت حضرت مسیح(ع) و روایتهای فراوان و آیاتی که تفسیر شدن در غیبت آقا صاحبالزمان(عج). آیات فراوانی در قرآن داریم، وعدهی این رو داره که روزی این زمین روی عدل، عدالت و صدق و سلامت و راحتی و آسودگی و صلح و صفا رو خواهد دید. وعده داده شده. «وَنُرِیدُ» (قصص/۵) «و ما میخواهیم.»
نُریدُ در زبان عربی خواستن یک طرفه است. میگه: «میخواید بخواید، میخواید نخواید. من خدا تصمیم گرفتم.» «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (قصص/۵) «اینها به ارث خواهند برد زمین رو»، چه کسانی؟ «اون کسانی که مستضعف بودند.» امیرالمؤمنین(ع) هنگامی که دستان مبارکش رو بسته بودند برای بیعت می بردند حضرت رو، حضرت این آیه رو می خوندند: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُواْ یَقْتُلُونَنِی» (اعراف/۱۵۰) «این قوم من رو به زور ضعیف نگه داشتن و میخواستند من رو بکشند.» استضعاف بر باب استفعاله، استفعال در زبان عربی یعنی یک کاری به زور اتفاق بیفته. مثل استخبارات؛ به زور ازت حرف میکشن. استعلام میکنن؛ به زور خبر میگیرن. یه اعلام داری، یه استعلام داری، اینها با هم فرق داره ها! استکبار؛ اون جایی که طرف به زور طلب بزرگی میکنه. «أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ» (بقره/۳۴) میگه: «ابلیس استکبار کرد، به زور میخواست خودش رو گنده کنه.» بزرگی نداره به زور میخواد خودش رو جای بزرگها جا بزنه. «الله اکبر» «خدا بزرگه.» استضعاف یعنی اینها رو به زور ضعیف نگه داشتن. یک عدهای دست گذاشتن، دست به دست همدیگه گذاشتن به زور نذارن که اینها به حقشون برسند و این وعدهی الهی… «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ» (قصص/۵) «اونهایی که روی زمین نذاشتید، ما همینها رو بهشون… اینها رو صاحب زمین میکنیم و اینها به ارث خواهند برد زمین رو.»
در جای دیگر، در آیهی دیگر وعده داده که به فرزندان ابراهیم علیهالسلام، به ذریهی ابراهیم علیهالسلام بیاد چی کار بکنه؟ مُلک عظیم خدا بده.
دقیقهی ۵ تا ۱۰
میگه: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ» (نساء/۵۴) «یه عدهای هم حسادت میکنن.» به درک که حسادت میکنن. «مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ» (نساء/۵۴) که «خدا چرا از فضلش به یه عدهای بیشتر داده؟» به شماها چه؟ «چرا به آل ابراهیم بیشتر داده؟» من خدا میخوام! میخوام مُلک… آخر آیه دیگه میگه: «و ما به اینها ملک عظیم بدیم.» این ملک عظیم ملک بزرگ، نه ملک سلیمان. ملک سلیمان توی همون منطقهی خودشه. ملک عظیم از… یعنی ملک حضرت سلیمان در یک اِشِل و یک مدل کوچکتریه. اصلا ملک عظیم نیست! میگه: «ما میخوایم به فرزندان ابراهیم اینها رو بدیم، به شماها چه؟ چرا حسادت میکنید؟»
این، ماجرایی که غیبت نقل شده در روایات و آیات ما. شیعه و سنی روایت دارند، ما نام مبارک امام زمان(عج) رو در کتب برادران اهل سنتمون به اسم داریم که: «امام حسن(ع) پسری داره که هم نام پیامبره م ح م د.» میگه: «م ح م د ابن حسن ابن علی ابن محمد ابن علی ابن موسی ابن جعفر ابن محمد ابن علی ابن حسین ابن علی بن ابی طالب.» تا همین قدر، البته در برخی از کتب اهل سنت عجیب غریب ذکر شده! اینطور که پسر کی؟ تقی به «تا.» تقیای که با ت دو نقطه است ها! پس فردا نیاد نقطههاش رو جا به جا کنن! متوجه… عین چک سفید… چکی امانی به یک نفر میدی، هی چی کار میکنی؟ سفت و محکمش میکنی، نتونن جعل بکنن. میبینی یه دونه ماژیک بر میداره، هایلایتش (high light) میکنه، روی اون یه دونه چسب میزنه، چسب رو که زد با سوزن تهگرد میزنه رو چسبه که اگه چسب رو برگردوندند دیگه پاره شه برگرده! روی اون قسمت که خطچینه میبینید به حروف مینویسه. بعضی موقعها به حروف که مینویسه میاد میگه که: «نصفش میشود اینقدر.» یه کاری میخواد بکنه هیچ کی نتونه جعلش کنه! چک بازاری بوده. هیچ کی نتونه جعلش کنه! بابا میگم در کتب اهل سنت داریم. داره نقل میکنه میگه: «فرزند تقی!» همین که داره سلسله رو میگه: «به تا» که پس فردا یکی نگه، بگه: «این «ت» نه «ن» بود نقی بود. یا نه با «ث» سه نقطه بذارش.» خب؟ یعنی بیاد دستکاری بکنه. میگه: «نه با «تا»، با ت دو نقطه است این.» اینطور ذکر شده.
عنوان بخش ۲ : مسبوق به سابقه بودن غیبت امام زمان(عج)
مریم (۳۰) حشر (۲)
۲ – حالا غیبتی شکل گرفت. اول از اینها من به شما عرض بکنم که این غیبت برای اولین بار در دنیا بود یا نبود؟ نبود. قبلا هم تکرار شده بود. دهنها امکاناً بسته است. دقت کن! یعنی بعضیها میگن: «مگه ممکنه؟» میگیم: «دهنت رو ببند!» میگه: «چرا؟» میگیم: «قرآن میگه. چه دلیلی داره؟ به چه دلیل باید حضرت عیسی غایب و زنده باشد؟» دقت کنید! غایب و زنده! بله میشد حضرت عیسی به شهادت برسه، خدا دوباره زندهاش کنه. مگه بلد نیست؟ مگه قبلا نکرده؟ قرآن ما داریم که خدا به پیامبر یهود یه قومی رو زنده کرد. یه قوم بود نه یه نفر رو! «برای چی باید زنده باشه؟» از برادران اهل سنتمون بپرسید: «برای چی الیاس زنده است؟ برای چی خضر زنده است؟ برای چی عیسی زنده است؟ به چه دلیل باید زنده باشه؟ ها؟» امکاناً باید… بوده قبلا… این چیزی نیست که جدید شیعه از توی آستینش در آورده باشه! از توی کُلاهش در آورده باشه! امکاناً هست.
و در برخورد با مسیح، عیسیبنمریم، مردم سه دسته شدند. عدهای گفت… از یک جهت سه دسته شدند، از یک جهت دو دسته شدند. عین همین توی اسلام هم اتفاق افتاد، سریع بگم، چون این رو توی سخنرانی دیگهای گفتم قبلا، ۱.گفتند: «عیسی خداست.» دقیقا در مورد اهل بیت(ع) هم توی مسلمونها یه عدهای گفتن: «اهل بیت(ع) چیاند؟ (بگید) خدا.» به اینها ما میگیم چی؟ «غُلات.» کسانی که غلو میکنن. قبولشون نداریم. نجس میدونیمشون، بهتون بگم! یک عدهای گفتند: «نخیر اونم یه آدم عادی بود مُرد.» دقیقا همین در بین مسلمانها هم آمد. گفتند: «اینها هم مثل بقیه صحابه بودن، اون ها هم چی شدن؟ مُردن.» یعنی شأنشون رو خیلی عادی ببینیم. اینهام شدن کی؟ توی اسلام، اهل سنت. دستهی سوم توی مسیحیت… اینی که میگفتن: «مُرد.» یهودیها میگفتن دیگه. میگفتن عیسی کیه؟ «عیسی هم یکی مثل بقیه مرد.»
یه عدهای بودن به اسم مسیحیهای پترسی، که از بین رفتن، نداریم دیگه! مسیحیهای پتروسی، پتروس نایب حضرت مسیحه، وصی حضرت مسیحه، شمعون حمون صفا. «پتر» یعنی سنگ به زبان یونانی اسمش رو اصلا پیتر نیست. خب پیتِروس، پتروس. اسم شمعون حمون صفایه. بعد ایشون، برای اینکه سنگ… حضرت عیسی لقب سنگ آسیا بهش داد.
دقیقهی ۱۰ تا ۱۵
گفت: «تو مرکزی و مبنایی، تو باید برای این چیزها هماهنگی باشی بچرخی. تو سنگ زیرین آسیابی.» این ترجمه یونانی شدهاش میشه پیتر. خب؟ خوب عنایت داشته باشید! یه عده مسیحیهای پتروسی میگفتن: «عیسی نه خداست، نه آدم معمولیه! ایشون چیه؟ ولی خداست. پیامبر الهیه. به وقتش هم برمیگرده.» که اینها همون نگاه چی رو داشتن دقیقا؟ اسلام رو که قرآن هم تأیید… قرآن میگه که: «حضرت عیسی میگه: من عبداللهام، من بندهی خدام.» «آتَانِیَ الْکِتَابَ» (مریم/۳۰) «بهم کتاب داده.» یعنی بندهی خدا هستم اما این فرق هم دارم، چی؟ از سمت خدا اومدم. الطاف زیادی بهم کرده.
یک نکته، حضرت عیسی به دنیا میاد، دقت کردید توی قرآن، به دنیا میاد چه ویژگی داره؟ پیغمبره! بله صحبت میکنه میگه: «پیغمبرم.» چطور میشه یه بچه یه روزه پیغمبر باشه؟ نمیفهمی. قرآن امکاناً حرف داره. میگه به لحاظ شدنی، شدنیه. این طرف یه بچهی پنج ساله نتونه امام باشه؟ یه روزه میتونه پیغمبر باشه! بچهی پنج ساله نتونه امام باشه؟ بچهی هفت ساله نتونه امام باشه؟ همین بایزید بسطامی که شیخ خیلی از همین صوفیهاست، ماجرایی رو نقل میکنه که میگه: «من به حج میرفتم.» چهار، پنج مرتبه میره به حج، موقع سر راه به یک کودکی بر میخوره و اون کودک نیات درونی او رو میخونه و اینقدر قشنگ برش میگردونه دوباره میگه: «من فهمیدم برای حج آماده نیستم. برگشتم یک سال دیگه رو نفسم کار کردم.» بار دوم وقتی ازش میپرسند او کیه؟ میگه: «او محمدبنعلی جواد بود.» یعنی این سر مسیرش امام جواد رو دیده، یک کودک… یک کسی که برای خودش داستانی داره بالاخره بایزید بسطامی. میگه: «یک کودک من رو از نیات درونیم آگاه میکرد.» میگفت: «تو هنوز آماده نشدی برای حج رفتن.» نقل میکنه، اسم مبارک هم میبره. بچهی یه روزه میتونه!
از جهت دیگه، در بین بنیاسرائیل دو نگاه به وجود آمد در مورد مسیح. دقیقا توی بنیاسماعیل هم همین دو نگاه وجود داشت. یک، یک عده نگاه… حضرت عیسی پیغمبر یهودیهاست. اونهایی که قبولش کردن شدن مسیحی، اونهایی که به پیغمبری قبولش نکردن یهودی ماندن. فهمیدی چی شد؟ اونهایی که قبولش کردن شدن مسیحی. باز اونها هم دو شاخه شدن. پترسی؛ معقول. پولسی؛ غلو میکرد. اونهایی که قبولش نکردن، یهودی ماندن. در مورد اینکه منجیای که وعده داده شده بود در کتابهای بنیاسرائیل، نامش مسیحه، ماشیاه بن دیوید، مسیحبنداوود، در این شکی نیست. یعنی چی؟ همهی یهودیها منتظر ظهور حضرت مسیح؟ بودن. منتها، بر سر این که این فرد همان مسیح است، گفتن: «ما قبول نداریم.» فهمیدی چی شد؟ مسیحیها گفتن: «چرا، این همون مسیح وعده داده شده است.» الآن شما به یهودیها هم بگی: «منجیت کیه؟» میگه: «مسیح.» به مسیحیها هم بگی، میگه: «مسیح.» منتها دعواشون سر چیه؟ دعواشون سر اینه، مسیحیها میگن: «بابا این همون منجی بود، اومد قدر ندونستین، خدا بردش.» یهودیها میگن: «نه، هنوز به دنیا؟ (بگید) [نیومده].» در مورد مهدی کسی توی مسلمونها شک نداره؟ بحث سر چیه؟ شیعهها میگن: «بابا، این همون مهدی، همون فرزند حسنبن علی(ع) است. علیهماالسلام. که آمد قبولش نکردید خدا بردش.» سنیها میگن: «هنوز به دنیا؟ نیامده.» دقیقا همون نگاه مسیحی، یهودی.
یعنی، فلذا این اتفاقی که افتاده اصلا اتفاق جدید؟ نیست. مسبوق به سابقه است در تاریخ. فلذا امکاناً هیچ کس نمیتونه نفیاش کنه. بگه: «آقا نشدنی است.» بگه: «محاله.» امکان نداره کسی… کما اینکه قرآن هم چی کار کرده؟ ذکر کرده. و نکتهای دیگر؛ روایاتی داریم که پیامبر(ص) میفرماید که: «آنچه در بنیاسرائیل اتفاق افتاد در شما هم اتفاق میافتد.» این رو باید بفهمیم. چرا خدا گیر داده توی قرآن اینقدر آیه در مورد بنیاسرائیل آورده؟ ها؟ «فَاعْتَبِرُوا» (حشر/۲) میخواد به ما بگه: «بابا، بدبختها! شما هم مثل همینها میشید.» الآن خیلی از اینها میگن: «آقا یهودیها منحرفن.» میگیم: «تو خودت که منحرفتری! او مسیح رو قبول نکرد، تو هم مهدی(عج) رو قبول نکردی.» چی فکر کردی؟ چطور به او بخوای فحش بدی بهش میچسبه، به خودت یه نفر بخواد انتقاد کنه نمیپذیری؟ خیلی واضحه. این نگاه نسبت به مسئله غیبته.
عنوان بخش ۳ : محدود بودن علم انسان
۳ – اما این که داستان غیبت چیه؟ اول این رو من به شما بگم، قبل این که ما در مورد سرّ غیبت و اسرار و رازآمیز بودن این مسئله بخوایم صحبت کنیم، یک نکتهای رو باید عرض بکنیم. این که اصلا علم انسان برای دانستن یا ندانستن خیلی پایینتر از این حرفهاست، خیلی. همیشه بشر ندانستههاش از دانستههاش چیه؟
دقیقهی ۱۵ تا ۲۰
همیشه بیشتره. بشر هر چه پیشرفت که بخواد بداند، خرابتر کرد و فهمید بیشتر نمیداند. من یه مثال خیلی خوب میزنم، چند جا هم گفتم. طرفی رو بهش میگن: «آقا شما مشهد رو میشناسی؟» میگه: «نه.» یه شهر رو نمیشناسه، نمیشناسه. آقا مثلا چه میدونم شما شهر… مثلا من خیلی از شهرها رفتم شاید شما اسمش هم نشنیدید، رام اصفهان شهری که من رو بردن. اشکنان هم رفتم، اسم شهریه مربوط به…. خب میگه: «آقا میشناسی؟» میگه: «نه نمیشناسم.» شاید اسمش هم؟ نشنیده. حالا میاد میشناسه. علمش مگه بیشتر نشد؟ چرا. بعد حالا میدونی چی شده؟ حالا که مشهد رو شناخت، آقا ۲۰۰ تا خیابون رو؟ (بگید) نمیشناسه. میگه: «مشهد میشناسی؟» «آره رفتم، یه بار رفتم زیارت.» کل مشهد این خیابون امام رضا رو رفته. مثل من.
من اصلا با مشهد شما جز با خیابون امام رضاش با هیچ جای دیگهاش اصلا کاری ندارم. هر موقع هم مشهد میام فقط میرم همونجا بعد میام، نه این پارک آبیش میرم و نه اون نمیدونم اون تاکسیها داد میزنن بیاید ببریمتون اونجا سر اون فلکه، اسمش رو نبریم و… اینها رو اینها تهران بهتر از اینها اون جا هست. خب! آره، ما اینجا اگه میآیم فقط به خاطر وجود نازنین آقا علیبنموسیالرضاست. صلوات نداشت؟ [الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم]. آقا از سر اتفاق، این رائفیپور کارش میافته چی؟ میافته مشهد. مشهد اون ۲۰۰ تا خیابون هم، خیابون بزرگ، ۲۰۰ تا خیابون بزرگ هم یاد میگیره. میگه: «اِ، علمم بیشتر شد. ۲۰۰ تا خیابون یاد گرفتم.» تازه میفهمه اوه! ۲.۰۰۰ تا کوچه رو بلد نیست. میگه: «تو میدونی فلان خیابون کجاست؟» میگه: «بله میدونم کجاست.» میگه: «آقا کوچهاش؟» میگم: «نمیشناسم.» چقدر جالب! هر چی شما دانستههات داره بیشتر میشه، هم تعداد، هم کمیت، هم کیفیت ندانستههات پی میبری که بیشتره. آقا کوچهها رو یاد میگیری، خونهها رو نمیشناسی، خونهها رو میخوای بشناسی… اصلا نشدنیه این. دیگه نشدنیه، یعنی از دستت بر نمیاد، هیچ کس اینجوری نیستش، کارمند اداره پست هم باشه دیگه نمیتونه.
اینجا یه نکتهای پیش میاد. هرچه بشر به سمت دانستن رفته فهمیده که نمیدونه. ما داریم دیگه. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «خداوندا، منزهی تو! بزرگ است آنچه را ما از آفرینش تو میبینیم و چه کوچک است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ما پنهان است.» میگه: «اونچه که ما میدونیم از تو بزرگه، اما این بزرگی در مقابل اونچه که از تو نمیدونیم خیلی خیلی…» اصلا قابل قیاس نیست. بشری که یک روزی با خودش میگفت… تا کرهی ماه بیشتر نمیتونست ببینه با چشم. سیارههایی که توی منظومه شمسی هست رو فکر میکرد ستاره است. خب؟ همین بشر حالا تلسکوپ اختراع کرد: «عجب! بابا منظومه شمسی هست.» آقا تلسکوپ هابل اختراع کرد دید آی بابا… الآن میگن آقا فضا چیه؟ میگه: «لایتناهی.» ته نداره. عجب! میگه: «انتها نداره.» یعنی من چی؟ من حقیرم، نمیفهمم. هرچی سوی چشمش بیشتر میشه میفهمه کمتر میدونه. یعنی خودش رو ببین چی کار کرد؟ خودش رو قرار داد در مقابل لایتناهی، یعنی تمام. من محدودم و او فراوان. هر چی بیشتر میفهمه، میفهمه که نمیفهمه. این واضحه.
پس اگر این که ما قرار نیست… اینجوری بهتون بگیم، اگه قرار باشه… بعضیها فکر میکنن به هر چیزی میتونن علم پیدا کنن. طرف میگه: «آقا من پزشکم.» میگه: «من بدن انسان رو میشناسم.» نخیر، شما با پزشکها صحبت میکنید میبینید مجهولاتشون از من و شما بیشتره، چون اون اونها خیلی تخصصیتر میدونن چیا رو نمیدونن. میدونید دیگه توی این کتابهای پزشکی، همون کتابهای اولشون، نوشته:«۹۰ درصد…» قبلا ۸۰ درصد بود کتابهای چاپهای جدید کردن ۹۰ درصد، «۹۰ درصد بیماریها رو خود بدن میتونه درمان بکنه.» میمونه ۱۰ درصد، که این ۱۰ درصد دو قسمت میشه؛ دوتا ۵ درصد. که ۵ درصد رو پزشکها خوب میکنن، ۵ درصد هم خرابتر میکنن. یعنی کاملا چیه؟ (بگید) پنجاه، پنجاه میمونه. پنجاه پنجاهه. یعنی شما، میگه: «خود بدن…» بعد، فلذا پزشکی، شاخههایی از پزشکی داریم که میگه: «بدن رو کمک کنید که خودش درمان کنه.» ها؟ شما تب میکنید میگن: «آقا مثلا این دارو رو بخور، برو زیر رختخواب بگیر، عرق بکن، خودش خوب بشه.» گلبولهای سفید تو باید مبارزه کنن. میاد کمکش میکنه که این اتفاق بیفته. واکسن درست میکنه که گلبول سفید یاد بگیره، دشمن رو بشناسه، با میکروب ضعیف شدهاش بشناسه، مانور انجام بده تا با اصلیش هم بتونه؟ بجنگه. چقدر جالب، این همه پزشکی پزشکی، ۵ درصد! این همه «اُلدُرُم، بُلدُرُم، بگیر، ببند، بیا، بریم» شده این عزیز دل من!
ندانستهها خیلی… میگه یک زنی از بوذرجمهر، که مدل عربیشه، فارسیش میشه چی؟ بزرگمهر. مال همین خراسان بوده، حالا مال قائم بوده. از بزرگمهر میپرسه که: «جواب سؤالم رو بگو.» میگه: «نمیدونم.» بعد میگه: «ببین فلان فلان شده، شاه به تو پول میده که جواب سؤالهای ما رو بدی.»
دقیقهی ۲۰ تا ۲۵
میگه: «اگه قرار بود شاه در مقابل نادانستههام به من پول میداد… الآن به خاطر دانستههام پول میده، اگه قرار بود به خاطر ندانستههام پول بده کل دنیا رو هم به من میداد باز هم کمه.» یعنی ما ندانستههامون خیلی بیشتره. میگه: «نمیدونم.» اونقدر ساده.
اصلا بعضی موقعها هست توی حوزهی دانستن، ما اصلا تو محدودهمون نیست، اصلا درکی از این نداریم. خوب دقت کنید این مثال رو! میگن: «این اسبها، اسبها اصلا رنگی نمیبینن محیط رو، سیاه سفید میبینن.» یعنی رنگ قرمز نمیبینن، رنگ قرمز و رنگهای مختلف رو تیرهتر و روشنتر میبینن. یعنی شما… یه جور مثال اینجوری بهتون بگم، یه نفر نابینای مادرزاده، خب؟ کسی که نابینای مادرزاده بیا بهش بگو: «قرمز چیه.» چه جوری میخوای بهش بفهمونی؟ هیچ راهی نیست. اصلا درکی از رنگها ندارد که بفهمد قرمز چیه. چی؟ آبی. هیچ چی ها! بهش بگی رنگ چیه؟ بگی: «رنگ مثلا گیلاس، رنگ آلبالویه، رنگ خون، رنگ هندونه است.» رنگ چیه؟ نمیتونه. نه گیلاس دیده، تازه اگر هم ببینه، تجسمش بکنه، لمسش هم بکنه، باز هم اصلا درکی از قرمزی، ندارد. اما میتونیم بگیم قرمزی وجود نداره؟ نه. هست، تو نمیبینی.
فلذا، ندانستنهای بشر خیلی زیاده. به سادگی… یه زمانی فکر میکردن نظریه فیزیکیای که داره: «آقا این کُرات دور هم میچرخه و بعد…» نظریه بطلمیوسی حاکم بود، که زمین ساکنه و همه دور زمین داره میچرخه. بعد فیزیک کپرنیک اومد گفت: «اصلا اینطور نیست، اشتباه میکنید. چون زمین دور خودش داره میچرخه.» گفت: «تو فکر میکنی اون داره میچرخه. اشتباهه.» اصلا کلی علوم رو به هم ریخت. از کجا معلوم فردا یه نظریه دیگه نیاد این رو بزنه زمین؟ کاملا محتمله. کاملا… اصلا فیزیک جدید بسیاری از مسائل فیزیک قدیم و فیزیک نیوتنی رو زیر سؤال برد. یه چیز واضحه. حالا چون اکثریت جمع توی جلسه هم جوان هستن و متوجهاند اینها رو، جوونهای قدیمی هم مستحضر بشین دیگه. فیزیک جدید اصلا خیلی از مسائل فیزیک نیوتنی رو زیر سؤال برد. چون اصلا با قوانین فیزیک نیوتنی اصلا نمیتونی بررسیش کنی، اصلا نمیفهمی این رنگه چیه، اصلا فرمولش رو نداری.
عنوان بخش ۴ : ارتباط علم و عقل (سرّ غیبت امام زمان(عج))
یس (۶۸) مائده (۵۸) فرقان (۴۴)
۴ – این خیلی احمقانه است که بشر بگه: «نمیبینم پس نیست.» واقعا احمقانه است. بگه: «من نمیبینم لابد نیست. کی گفته؟» عین این که یه اسبی بگه من رنگ قرمز و آبی رو نمیبینم فلذا وجود نداره. میگم این مگسها… اینجا دیگه نگفتم اون نابیناهه ها! گفتم یه اسبی. چون معمولا اسبها این حرف رو میزنن، خب چون اگه عقل داشته باشه طرف میفهمه دلیلی بر نبودن… ندیدن دلیل بر نبودن؟ نیست. بعضی از این چیزها رو ما عقلی اثبات میکنیم، عقلی، علمی نه. متوجه شدی چی شد؟ علم من دوست ندارم! عقلی. شما یه نفر غایبه سر کلاس، میگه: «آقای فلانی.» میگه: «غایب.» تو نبودن یه نفر رو چی جوری اثبات کردی؟ اصلا مگه میشه نبودن رو اثبات کرد؟ نبودن یعنی نیست. نیستی رو مگه میشه هست در نظر گرفت؟ نشدنی است. تو اینجا استدلال عقلی کردی. چرا؟ نبودن او رو از بودنش استدلال کردی. گفتی: «یه روزی بوده. اینجا بوده و جاش هم اینجاست، اسمش هم اینه، چون تو دفتر نمره هست پس هنوز کلاس رو حذف نکرده، پس نیست.» گرفتی چی شد؟
یه چیز جالب بگم. هیچ احدالناسی روی کره زمین نمیتواند اثبات کند خدا وجود ندارد مگر اینکه احمق باشه. چون اصلا نبود چیزی رو نمیشه اثبات کرد. به قول مرحوم علامه، حرف خیلی قشنگ میزد. ایشون میفرمود: «کسی که میخواد اثبات کنه چیزی نیست، اول اثبات میکنه هست، بعد میگه حالا نیست. پس هر کسی میخواد خدا رو اثبات کنه نبودنش رو، اول بودن خدا رو اثبات میکنه.» مگه میشه نبود یک چیزی رو اثبات کرد؟ نبودن، ندیدن، از جنس نبودن که نمیشه اثباتش کرد که. شاید هست، پشت دیواره، تو نمیبینی. دقت کنید ها!
یک سری چیزها ابتدائیات عقله به خاطر این قرآن میگه: «أَفَلَا یَعْقِلُونَ» (یس/۶۸) با علم کاری ندارم حالا علمش رو ندارید، شعور که بهتون دادم که. یک دو دو تا چهار تا میخواد. یک عقلت رو نمیخوای کار بندازی؟ یک سری چیزها عقلیه، به خاطر همین به شما بگم ها! مذهبی روی کره زمین مثل تشیع اثنی عشری عقلی نیست. دو دو تا چهار تا میکنه. الآن فقهای ما که استخراج میکنن احکام رو، بخش عمدهای با استفاده از قدرت عاقله است، قوهی عاقلهشونه. دو دو تا چهار تا میکنن. یک مفسر قرآن یک چیزی رو میبینه ولی خب نمیپذیره، میگه: «غیرعقلانیه.» ببین! نمیگیم غیرعلمیه، چرا؟ چون شاید تو علمت چی باشه؟ دانش تو اصلا اشتباه باشه. میگه: «غیرعقلیه.» علم و عقل با هم فرق دارن.
دقیقهی ۲۵ تا ۳۰
کسی کراک میکشه، علم بر بد بودن کراک داره، چرا میکشه؟ چون عقل نداره. ازش بپرسی: «کراک بده؟» میگه: «آره.» میگی: «پس چرا میکشی؟» میگه: «میکشم.» خب عقل نداره. علم داره، عقل نداره. یارو مثلا میبینید کارهای عجیب غریب میکنه، این شبکه نسیم نشون میده. این یک سیخی، روی یک میخی، روی نخی راه میرن، بین دو تا کوه، این علم داره بیفته مثل… با کاردک باید بیان جمعش کنن؟ ۱۰۰ در صد، علمش رو داره. پس چرا این کار رو میکنه؟ بی عقله. بی عقله. بابا یک چیز واضحه. آدم بی عقل ندیدین؟ اوه تا دلتون بخواد. من بهتون نشون میدم. خب؟ اینها رو دقت کنین!
پس دانستن این مسئله که آقا غیبت چیه؟ یک بحث… اگر علم بر این مطلبه، برو کنار، اصلا خیلی چیزهاست که تو نمی دونی، چه برسه بخوای این مطلب رو درک بکنی. توی عالم تشریع… یک تکوین داریم، یک تشریع. تکوین رو بذارید، یک خرده بزرگواران و علما ایراد نگیرن. بذارین من یک مثالی بزنم همهفهمه. تکوین: قوانینی که دور و بر ماست؛ (نه قوانین الهی ها)! جاذبه. چاقو میبرد. آتش میسوزاند. این تکوینه. تشریع: شرع. یک مثال برای شما میزنم. اینکه شمر ملعون سر مبارک اباعبدالله(ع) رو میبُرّه، این اجازهی تکوینی داره. چرا؟ چون چاقو میبُرّه. اما اجازهی تشریعی نداره. کجا شرع اجازه میده شما امام زمان خودت رو بکشی؟ اصلا امام زمان هم نه، یک انسان بیگناه رو بکشی؟ شرع بهت اجازه نمیده. یک جایی خدا وارد میشه تکوین هم اجازه نمیده. کَون هم اجازه نمیدهد. میگن: «تکویناً هم اجازه نداریم.» مثل ماجرای کی؟ سر بریدن اسماعیل. اینجا بر عکس شرعاً میتونست ببُرّه، چرا؟ چون خدا دستور داده بود. تشریعا میتونست ببرّه، تکوینا نمیتونست ببُرّه. خدا این رو برگردوند. قاعدتاً چاقو باید ببُرّه، نبُرّید. یک جایی تکوین معجزه است. قوانین زیر سؤال میرن. آقا باید چیزی که چگالی بیشتر از آب داره بره زیر آب، حضرت عیسی روی آب میایسته. آتیش باید بدن، گوشت انسان رو بسوزونه، حضرت ابراهیم رو میندازن تو آتیش، نمیسوزه.
ما توی این تکوین و توی تشریع هم علم نداریم خیلی جاها. آقا نمیدونیم دلیل اینکه این فتوا: «آقا شب میخوای آب بخوری، بشین آب بخور، روز ایستاده آب بخور.» چرا؟ علل و شرایطش رو نمیدونیم، علم بَرِش نداره. اما عقل داره، شبها نشسته آب میخوره، روز ایستاده، چرا؟ چون قبلا درستی این دین بهش اثبات شده، میگه: «نخورم ضرر میکنم.» گرفتی؟ «نخورم…» الان مراجع ما رو میبینی ماشاءالله ۹۰ به بالا دارن عمر میکنن. برای چی؟ زندگی بسیار سختی هم داشتن، بعد عمدتاً هم دقت بکنی، تا آخرین روزهای زندگی هم مغز ماشاءالله مثل ساعت کار میکنه. نه آلزایمری، نه چیزی، نه فلان. عمدتاً اینجوریه. برای چی؟ به خاطر اینکه همین چیزها رو رعایت میکنن. اثر داره، توی زندگیش دیده. خب دکتره چهل سالگی سکته میکنه. پزشک ها! ۴۰ سال، ۵۰ ساله سکته میکنه. مرجع تقلید، الآن فکر میکنم آیتالله صافی ۹۶ سال باشه. حضرت آیتالله وحید بالای ۹۰ سال عمر دارن، و چی؟ همین الآن درس خارج دارن. یعنی همین الآن میشینن مجتهدها میان پیششون، درس خارج فقه داره، درس خارج اصول داره، میشینه درس میده. همهی روایات توی ذهن، آقا رجال این کی بوده؟ اون یکی چی بوده؟ همه توی ذهن مونده، بعد من و تو هی باید قبل شب امتحان، هی ۵۰ بار یک چیز رو تکرار بکنیم که یادت نره. اینها رعایت کردن. آقا گفته: «گوشت گاو نخور.» چرا؟ علم هم برش؟ (بگید) ندارم. اما عقلم میگه: نخور. برای چی؟ برای اینکه این دین قبلا حسن نیتش اثبات شده.
یک چیز جالب! ما عکس این رو اجرا میکنیم ها! میری دکتر میگی: «آقای دکتر، مثلا سرم درد میکنه.» یک معاینهات میکنه یک وقت میشه میگه: «آقا از فردا دیگه چربی نباید بخوری.» سریع گوش میکنی. «چشم.» «فردا روغن…» «بله.» «روغن دیگه نباید بخوری.» «آقا چشم.» گوش میکنی آقا برای چی؟ میگی: «من علم ندارم توی کلهی من چه خبره؟ چی به چی شده؟» حالا اون هم نمیتونه توضیح بده، آقا کلسترول خونت رفته بالا، اینجا این سلول فلان شده است، به بهمان سلول گفته است برو کنار و فلان، اینها رو ولش کن، خب؟ میگی: «این گفت، من باید گوش کنم.» چون من علم ندارم اما عقل داری. چرا باید به حرفش گوش بکنی؟ میگی: «نه بابا این خالی میبنده.» خب؟ بعد میره میخوره به درک واصل میشه. یک چیز واضحیه. طرف اومده بود میگفتش که: «من ۴۰ ساله از خیابون رد میشم، نگاه هم نمیکنم.» خب. تو دیوانهای! احمقی! وگرنه چی؟
پس [باید] این عقل و علم، تفاوتش رو قائل بود. قرآن در مورد ولایت امیرالمؤمنین(ع) میگه: «ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَعْقِلُونَ» (مائده/۵۸) میگه: «اینها عقل نداشتن که علی(ع) رو پس زدن، وگرنه علم بر خوب بودن علی(ع) داشتن.» کیه نمیگه علی(ع) از همه بهتر بود توی صحابه؟ میگه: «عقل نداشتن که پس زدن.»
دقیقهی ۳۰ تا ۳۵
پس نگاه کن! خیلی جاها ما ممکنه علممون قد نده، اما عقلمون که خدا بهمون… به خاطر همین از عقل خدا به عنوان پیغمبر درونی اسم میبره. میگه: «یک رسولالله داری، یک نبی داری، یک پیغمبر داری، دائم توی وجودته. به اون رجوع بکن.» حالا یک نکتهی حدیث بگم، حواسهاتون رو جمع کنید! رسولالله(ص) فرمود: «هر بار که شما به هوای نفستون عمل میکنید، بخشی از عقل شما کم میشود، که هیچ گاه باز نمیگردد.» یعنی غیرقابل جبران است. «بخشی از عقل شما کاسته میشه، از دست میدی، خراب میشه میره، که هیچ گاه جبرانپذیر نیست.» عقل رو میگه ها! نمیگه: «علم.» عنایت داشته باشید! فرمایش خیلی دقیقه. اینها رو ما گذاشتیم کنار، وگر نه خیلی عجیب ما توی روایتهامون داریم.
ما توی ایمان به غیب هم مجاز به دانستن (اگر سِرّه غیبته) نیستیم. خیلی چیزها سِرّه. میگه: «اسْکُتُوا.» «ساکت شو جایی که خدا ساکت شده.» چه کار داری؟ چرا میپرسی؟ خب؟ سرّه آقا. گفت: «وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها» تا آخر اون صلوات، با محوریت حضرت زهرا(س) یعنی چی؟ گفت: «اگه سِرّ نبود که اسمش سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ نبود.» قرار بود همه بفهمن، که دیگه سرّ نبود که. بعضی موقعها میگه: «ما الزاما…» اما عقل که داریم. مثل همین کسی که گفتم آقا گوشت گاو نمیخوره. میگه: «اسلام نهی کرده.» اسلام میگه: «شیرگاو بخورید، گوشت گاو نخورید.» ما الآن خیلی چیزهای تغذیهمون دقیقا ضداسلامی داریم اجرا میکنیم ها! یعنی چیزهایی دقیقا عکسش رو اجرا میکنیم. خب این میشه جوون ۱۸ ساله سکته کرده بود بیمارستان قلب. کجا همچین چیزهایی بود؟ آقا بسم الله این هم ادعای پزشکی این جور چیزهاتون میشه، بسم الله. نمیخوام! یه دو سه تا دیگه از این عمرهای بالای ۱۰۰ سال به ما نشون بدید. چرا الآن دیگه از اون خبرها نیست؟ آدم عاقله، اینجا چشمش میبینه.
یک مثال دیگه بزنم، آقا عرضم تمام توی این حوزه، برم توی بحث خود سرّ غیبت، خوب دقت کنید! حضرت نوح هیچ جا نگفت: «والله بالله من جاذبه رو قبول ندارم، نمیدونم وزن رو قبول ندارم، چگالی رو قبول ندارم.» به پیر به پیغمبر، حضرت نوح کشتیش رو بر مبنای مکانیک سیالات ساخت. آقا نگاه کنید! یکی پسر نوح، یکی خود نوح؛ آب داره میاد بالا، دو تا راهکار ارائه میدن. نگاه کن! پسرش میگه: «میرم کجا؟ بالای کوه.» این یک راهکار. با توجه به علمی که داره میگه: «آب که بیاد بالا، من میرم بالای کوه و نشده تا حالا که آب بیاد کوه هم زیر آب بره.» میگه: «بلنده میام بالا.» حضرت نوح میگه: «من علم دارم، خبر دارم از جایی، که چی؟ به من گفته کوه هم میره زیر؟ (بگید) آب.» خب حالا شما جای حضرت نوح باشی چی کار میکنی؟ یک چیزی باید بسازی که هر چی آب میاد بالا، این هم بره بالاتر. این یعنی چی؟ یعنی چیزی باید درست بکنی، آدم توش جا بشه، اون جک جونورها رو هم بیاری توش جا بدی، خب؟ چوبی هم باشه، چون روی آب بمونه و…
چرا حضرت نوح(ع) مثل حضرت عیسی(ع) خدا بهش معجزه نداد روی آب راه بره؟ خیلی جالب بود دیگه! میدونید حضرت نوح میگن: «۸۰ نفر رو نجات داد.» خود نوح با ۸۰ نفر. بقیهی کشتی جونورها بودن. بقیهی آدمها هم غرق شدن. یعنی اون جونورها عقلشون از اون آدمها بیشتر بود. «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا» (فرقان/۴۴) دقت کنید! حضرت نوح نمیتونست خدا یک معجزهای بده با این ۸۰ نفر از یارانش رو آب بایستند؟ خیلی قشنگتر بود دیگه، اون موقع کُرک و پر همهی اینها می ریخت. میگفتن: «اَ، نگاه کن….» میگه: «نه بابا عقل داشته باش، من هم با همین قوانین، من هم با جاذبه، با چگالی، مکانیک سیالات چوب بیاد روی آب. رفت و روی آب موندش.» بعد بیعقلی پسرش رو ببین، گفت: «حالا که دیدی حرفم درست بود، بیا بالا.» گفت: «نه.» اینجا این آدم بیعقله، نگاه کن!
الآن فرض کنید یک دیوانهای، بلا تشبیه نَعَوذُ بالله، یک دیوانهای بیاد به من بگه که آقا بریم وسط همین خیابون داره مثلا یه کشتی میسازه، چوبی داره میسازه، بعد هی هر روز مسخرهاش کنیم، مسخرهاش کنیم و یهو همین طوفانی که توی راهه، توی تهران داره میاد، (آره. نترسید، داره توی راهم سرعتش کم میشه، انگار گشت نامحسوس گرفتتش، گفته بالای ۱۲۰ تا بوده) بعد داره همین جور سرعت میاد. بیاد اینجا یک سیلی راه بیفته، حالا تو داری خفه میشی، کاری نداری، اون دیوونه کشتیش رو خوب ساخته. بگی: «حالا دست انداختیم به درد ما که خورد.» اینقدر بیعقل بودن اون لحظه هم باز هم سوار نشد. گفت: «بیا بالا دست من رو بگیر.» گفت: «نه میرم بالای کوه.» گفت: «برو.» خب؟ تموم شد. این رو دقت بکنید.
عنوان بخش ۵ : فایده غیبت امام زمان(عج)؛ صبر مؤمنین
۵ – اما سرّ غیبت رو ما نمیدونیم. بهتون میگم. چون سرّه. روایتهاش هم براتون میخونم. اما در مورد فواید غیبت میتونیم صحبت بکنیم. که آقا اینکه امام زمان(عج) غایب شده، چه فوایدی میتونه برای ما داشته باشه؟ ما در مورد این مسئله میتونیم مفصل صحبت کنیم.
چرا غیبت میکنه؟ فایدهی غیبت چیه؟ این هم بهتون عرض بکنم، چون بسیاری از مسائل هست
دقیقهی ۳۵ تا۴۰
تا اتفاق نیفته شما دلیلش رو نمیدونی، خب؟ بعضی موقعها یک کار باطلیه دیگه، نگاه کنید! طرف میاد یک گردویی رو میکاره، پسته بگیم که دیر بار میده مثلا. گردو هم همینطور دیر بار میده. کلی باید توی سرما بپای این باشه، توی گرما بپای این باشه، نمیدونم حَرَسش کنه، بزرگش کنه، بهش برسه، چوب زیرش بزنه، هر کی میبینه میگه: «این دیوانه است. داره وقت خودش رو واسه یک تیکه چوب میذاره.» وقتی به بار دادن رسید سِرّ اون کار چی میشه؟ آشکار میشه. تا قبل بار دادن و برگ دادن و میوه دادن کار احمقانهای به نظر میرسید و سِرّه و رازه، اما آدمها یاد گرفتن که چی؟ با دیدن این جور چیزها کارهای عقلانی کنن.
یک سؤال؛ شما کمتر کسی رو میشناسید که ماشینش رو بدون بیمه بیرون بیاره. بیمه یعنی چی؟ یعنی همون اول میری یک پولی میدی به ادارهی بیمه، که اگر تصادف کردی پول بده. که میدونید دیگه وجود ادارات بیمه یعنی چی؟ یعنی اینکه بیشتر براشون میصرفه تا اون خسارتی که میدن دیگه. بیشتر درآمد دارن وگرنه دیوانهان مگه برای همچنین چیزی ضررشون بیشتر باشه؟ متوجهید چی میگم؟ یعنی میصرفه. خب آقا دیوانهای تو رفتی… بعضی از این ماشینهای گرون قیمت ۱۵ میلیون، ۲۰ میلیون پول بیمهشه. ۱۵ میلیون، ۲۰ میلیون تو پول بیمه دادی، برای چی؟ ۱۵ میلیونت رفت. میگه: «اگر تصادف کردم ۲۰۰ میلیون رو بیاد خرجش رو بده.» ببین! اینجا خود ما کار عقلی میکنیم. چرا؟ چون جونمونه، چون پولمونه. میفهمیم. تا میاد توی حوزه دین یارو بیعقل میشه. خیلی عجیبه ها! خدا وکیلی اصلا در عجبم از این بشر دو پا! اونجا که میخواد پول بده خوبه.
آقا شیر اطمینان آبگرمکن این کارخونهها نادانن میذارن؟ یه قطعهی اضافی کلا بیکارن بذارن؟ میگه: «بابا اگه جوش آورد خواست بترکه…» چقدر ممکنه احتمال داره دست بده؟ یک در هزار. یک درصد هم کمتر. یک در هزار مثلا ممکنه این اتفاق بیفته.
خوب اینها رو عنایت داشته باشید! پول بیمه، این هزینهها یک کار عقلیه. برای چی؟ برای اینکه ما فایدهاش رو میدونیم. دقت کنید! فایدهاش رو میدونیم. میگیم: «ببین فایدهی این اینه که دفع اون خطر میکنه. فایدهی این اینه که به خاطر این…» بعضی جاها میان دیگه خیلی فایدهگِران [هستند]، میان چی میگن؟ میگن: «من دو نوع بیمه میکنم، هم بیمهی بدنه، هم بیمهی شخص ثالث.» بعضیها میان خونهشون هم بیمه میکنن. بیمهی عمر، بیمهی آتشسوزی. یعنی چی؟ خیلی بیشتر داره پول میده. اما این آدمی که از فواید… فلذا ما برای اینکه یک جاهایی یه چیزی رو بفهمیم خوبه بیاییم از فوایدش صحبت کنیم.
حضرت موسی رفته کنار حضرت خضر. خدا هم بهش گفت: «برو پیش خضر.» اینجا نکتهای درش نهفته است. حضرت خضر چه مقامی داره که پیغمبر اولوالعزم کلیمالله توی آخرهای عمرش، توی آخرهای عمرش هم هست. باید بره پیش یه نفر مثل یک بچهی کوچیک، مثل یک بچهی کوچیک ازش درس یاد بگیره؟ عین یه بچهی کوچیک. (این بچهای که داره سر و صدا میکنه، کار نداشته باشید. من کارم سخنرانی کردنه. کار اون هم وینگ و وینگ کردنه. ایرادی نداره هرکس باید کارش رو بهتر انجام بده) خب؟ آره. من سرکلاس دانشگاهم هستم به دانشجوهام میگم. میگم: «نگاه کن! کار من تقلب گرفتنه. تو هم میخوای تقلب کنی دیگه. خب؟ من که میدونم حالا شما مثلا… بیام بگم: «آی من راضی نیستم. نه که خیلی هم که خیلی گوش میکنید؟ عیبی نداره. تو میتونی تقلب کن. منم میگیرمت. بسم الله. بعد بهتون هم میگم.» یه عینک دودی میزنم، کلاس، میشینم اینجوری میگیرم میخوابم. اینها کلهشون رو بالا نمیارن. این محافظها میدونی چرا عینک دودی میزنن؟ واسه خوشتیپی نیست. برای اینکه نبینن چشمشون کدوم طرفه؟ اگه چشم اینوَر باشه، اونوَریه سریع یه غلطی میکنه. خب؟ آره. ما هم عینکمون رو میزنیم و میگیریم میخوابیم. اینهام کلهها پایین. چیز خوبیه.) حالا میتونیم از این… علت عمدهی این سرّ، نگاه کنید چیه؟
حضرت موسی با اینکه پیغمبر اولوالعزمه مثل یک بچه رفته پای درس خضر. خضر چه مقامی داره؟ به این فکر کنید. اینجا عقل آدم میبینی کار میافته. از یه اطلاعات علمی شروع میکنه نتیجه گرفتن، استدلال استنتاجی میکنه، استقرایی میکنه، همینطور شروع میکنه نتیجه گرفتن. میگه: «عجب! پیغمبر اولوالعزم ۵ تا داریم دیگه. اون زمان، زمان موسی است؟ این کیه که حضرت موسی کنارش میره؟» و میدونین که توی آزمون حضرت خضر هم پیروز نمیشه و مردود میشه میره کنار. این خیلی مهمه ها! حالا حضرت خضر هم میگه: «تو اجازهی سؤال پرسیدن؟ داری یا نداری؟ به هیچ وجه نداری.» چرا این کار رو میکنه؟ ماجرای امتحان موسی است. دقت کردی؟ ببین سرِّش رو نمیدونه چرا این بچه رو کشت؟ چرا اون دیوار خراب رو زیرش رو، پِیِش رو درست کرد؟ چرا کشتی رو زد سوراخ کرد؟ و امثال این داستانها. خب سِرش رو نمیدونه برای چی؟ واقعا هم اطلاع نداشته. شاکی میشه حضرت موسی. نشسته تو کشتی دید اِ این برداشته این پیرمرده شروع کرده کشتی رو سوراخ کردن.
دقیقهی ۴۰ تا ۴۵
گفت: «آی چی کار داری میکنی؟» گفت: «مگه نگفتم سؤال نکن.» گفت: «کشتی مردم رو چرا داری سوراخ میکنی؟» حضرت موسی چی کار میکنه؟ با دو دو تا چهار تای چی؟ احکام دینیش داره برخورد میکنه. پیغمبره! صاحب شریعته. دین رو آورده. گفت: «چی کار داری میکنی بابا؟» گفتش که: «مگه قرار نبود سؤالی نپرسی؟» گفت: «ببخشید.» رفتن اونجا دید؟ زد بچه مردم رو انداخت خفه کرد؟ گفت: «ای وای بر تو چه گناه بزرگی! بچهی مردم رو چرا کشتی؟» گفت: «ساکت، مگه نگفتم سؤال نکن.» یادش افتاد گفت: «ببخشید.» رفتن یه دهاتی، نه یه قُلُپ آب به اینها دادن، یه جرعه آب به اینها دادن، نه غذایی بهشون دادن، بعد موقع رفتن گفت: «بیا این دیوارهای خراب هم درست کنیم.» گفت: «تو ما رو گرفتی ها! اینها یه جرعه آب به ما ندادن، یه لیوان آب به ما ندادن، میگه بیا دیوار خرابش هم درست کنیم.» گفت: «مگه قرار نبود سؤال نپرسی؟» گفت: «آخ ببخشید.» بعد موقع مفارقت، موقع جدایی گفت: «بدون که وقت جدایی من و تو رسید، تو این کاره موسی نیستی.»
آقا رسول الله فرمود: «اگر موسی صبر میکرد کارهایی قرار بود از خضر ببیند.» کشتی سوراخ کردن که چیزی نبود. قرار بود چیزهایی ببینه از حضرت خضر. چون صبر نداشت… میدونید دیگه… یک سؤالی یه جوابی بهتون بدم، خیلیها شبهه است. آقا امامهای ما چرا همچین جایگاهی دارن؟ ها؟ حضرت عیسی به دنیا اومده پیغمبر میشه. چرا یه امام توی ۵ سالگی به امامت برسه؟ ها! بهتون بگم ما داریم در عبارات خودمون که این بزرگواران هم جایی امتحان خودشون رو پس؟ دادن. به حضرت زهرا(س) وقتی سلام میدی میگی: «السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَهُ.» «ای کسی که امتحان شدی» «امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ» «خدا تو را آزمود قبل از آن که تو را خلق کند.» یعنی امتحانه پس داده. دو: میگه: «أَئِمَّهً» (سجده/۲۴) «این امامها.» وقتی توضیح میده، آخرش میگه «لَمَّا صَبَرُوا» (سجده/۲۴) میگه: «صبر.» خیلی خاصه.
اصلا یه چیزی به شما بگم! مؤمن بیصبر ما نداریم. اگر کسی در حوزهی ایمان آمد، خدا با صبر او را خواهد آزمود و صبر میدونی چیه؟ مثلا فرض بکنید به یه آقا پسری میاد میگی: «دماغ چرا اینقدر گنده است؟» میگه: «به تو چه؟» تموم شد رفت. اما به یه دختر خانم بگی: «دماغت چرا اینقدر گنده است؟» شما شک نکن این ده بار دیگه میره جلوی آینه، بعد یواشکی توی اتاقش میشینه گریه میکنه، بعد به عمل جراحی فکر میکنه. یعنی چی؟ صبر یک دختر خانم در متلک «این چه دماغی است؟» خیلی بیشتر میطلبد تا صبر آقا. چون اصلا آقا همچین نکتهای براش اهمیتی به اون شکل نداره. حالا بعضی از آقایون هستن، یه خرده اونوَری میزنن. خب؟ اون باز یه بحث دیگهایه. من در مورد اونها مطلبی ندارم، کاریشون هم ندارم. خب؟ میخوام بگم ببین فرق میکنه.
صبر چی؟ به علیبنابیطالبی که شمشیر میزنه بهش بگی: «جلوی چشمت میخوان همسرت رو بزنن، باید شمشیرت رو غلاف کنی.» صبر اینجاست. گرفتی چی شد؟ به حضرت زهرا سلاماللهعلیهایی که نماد پاکدامنی است، در مقابل نابینا هم حجاب اختیار کرد، میگفت: «بوی بدن مرا نشنود»، به همچین فاطمهای میگه: «برو توی کوچه از علی(ع) دفاع کن.» یعنی کار سختتر را کردن است. برای همین مؤمن، عادی باید مسائلی براش پیش بیاد که صبر بطلبه. صبر میخواد. اینجوری نیستش به این سادگی که شما فکر میکنید.
حضرت موسی باید صبر میکرد. دقیقا صبر حضرت موسی کجاست؟ یه پیغمبر جایی باید صبر بکنه که چی؟ موقع فحش خوردن؟ نه به اندازه کافی فحش خورده حضرت موسی. موقع تعقیب و گریز، اذیتش کردن، از مادر و پدرش جداش کردن، همهی اینها رو صبر کرده حضرت موسی. صبر او جایی است که ببینه حق یک مردم داره ضایع میشه. دادش در اومد: «چرا داری…» دقت میکنید؟ عموما ارتباط با خدا نیست، ارتباط با مخلوقه. متوجه شدید؟ میگه: «چرا کشتی مردم رو سوراخ کردی؟ چرا برای این مردم دیوار ساختی؟ چرا بچهی مردم رو زدی کشتی؟ متوجه شدی؟» ارتباط با مردمه. خوب عنایت داشته باشید. پس از اینجا بفهمیم که کسانی هستند که علمی دارن، که پیغمبر اولوالعزم هم ندارد. اینجا شروع بحثی است که در بطن آن میخواهد مهدویت را بیان کند.
این سورهی کهف سه تا داستان داره. داستانهاش همه در حوزهی مهدویته. یک: فردی که علمی بالاتر از پیغمبر اولوالعزم دارد؛ خضر. دو: افرادی که خدا آنها را ۳۰۹ سال زنده نگه میدارد. نمیتونست بکشدشون؟ خواب بودن، نفس میکشیدن. حتی بیدار شدن، احساس گرسنگی میکردن. چرا باید زنده بماند حتما؟ ۳۰۰ ساله میکشتشون. ما آیه داریم توی قرآن: «استخونهاشون… استخون شد، روی استخون دوباره زنده کرد.» خب؟ این خیلی جالبه! سوم: از حکومتی میگوید (ذوالقرنین) که بر شرق و غرب عالم حاکم میشه. [یک:] فردی که علم بیشتر از پیغمبر دارد. دو: عمر طولانی دارد. سه: حکومتی جهانی دارد. در مجموع سورهی کهف
دقیقهی ۴۵ تا ۵۰
گویا کَأنّه ماجرای اهل بیت(ع) و علیالخصوص آقا صاحبالزمان(عج) است. اینجا دیگه عقل رو به کار بنداز، کله رو به کار بنداز. نکات ظریفی میتونی از توش استخراج کنی. خیلی قشنگ قرآن اینها رو به ما گفت.
عنوان بخش ۶ : لزوم پوشیده ماندن سرّ غیبت و آشکار شدن آن پس از ظهور
نبأ (۱) نبأ (۲) نبأ (۳) نبأ (۴) نبأ (۵) نبأ (۴۰) کهف (۸۴)
۶ – از امام صادق(ع) روایت داریم در بیان قصور فهم بشر و درک بشر از حقایق، میفرماید: «آنچه بگویم راجع به اسرار غیبت بیشتر مربوط به فواید و آثار آن است و الاّ علت اصلی آن مجهول است.» صدوق در کتاب کمالالدین، مرحوم شیخ صدوق و کتاب عللالشرایع، سند خودش از عبداللهبنفضل هاشمی روایت میکنه، میگه: «شنیدم از امام جعفر صادق(ع) فرمود: البته برای صاحب این امر غیبتی است که چارهای از آن نیست، در آن هر باطلجو به شک میافتد.» میگه: «عمدا این غیبت اونقدر طولانی میشه که اونهایی که چی؟ ایمان خالص دارن بیان.» آروم آروم، دونه دونه یکی از فواید رو خودت حدس میزنی. میفهمی. عجب! قراره خالص و ناخالص از هم چی بشن؟ جدا بشن. باریکالله.
چرا خدا وعدهی طوفان رو اون قدر عقب انداخت؟ خواست خالص و ناخالص از هم جدا بشن. میخواست ایمان به غیب رو بسنجه. حضرت نوح فقط ۹۵۰ سال پیغمبری کرده، قبل از طوفان! بعد طوفان جداست. متوجه شدی چی شد؟ قبول دارید افرادی در زمان نوح به دنیا میاومدن، میمردن، بچهشون به دنیا میاومد، میمردن، نوهشون هم به دنیا میاومد، میمرد. از طوفان نوح هم خبری نبود. این آدم باید ایمان به چی میداشت؟ به غیب. نوح داره میگه: «آقا نگاه کن اینجا قراره طوفان بیاد. آدم شید فلان و اینجور چیزها.» هیچ طوفانش هم ندیدن. از کسانی که طوفانش رو دیدن، از مؤمنین به اینها ۸۰ نفر طوفانش رو دیدن، خیلی کسان قبل اینها باباهای اینها مثلا بودن، مُردن، اما مؤمن به آن امر الهی که هیچ وقت نرسید. مثل باباهای ما. گفتن مهدی(عج) میاد بابا بزرگهامون، باباهای بابا بزرگهامون، اجدادمون، مؤمن بودن، اشک ریختن، ندبه کردن، اما ندیدن به چشم. انشاءالله ما ببینیم. گرفتی چی شد؟ نکته رو خیلی زیبا قرآن مثال زده ها! برای اینکه دوزاری بیفته. و از طوفان هم به عنوان چی صحبت میکنه؟ امر الهی. میگه: «وقتی امر ما برسد.» نمیگه طوفان. توی این آیهها میگه: «وقتی امر ما برسد.» و عدهای مسخره کردن نوح رو، میگفتن: «اینها رو نگاه کن، یه مشت دیوانه.» ما توی روایات داریم باباهه دست بچهاش رو میگرفت، میگفت: «پسرم بیا اینجا این آقاهه رو میبینی؟ این دیوونه است.» حضرت نوح رو نشون میداد. میگفت: «بابام به من گفت این دیوانه بوده، بابابزرگم به بابام گفته بود این دیوانه بوده، بهت بگم. خب؟ دور و بر این نرو. یادت باشه به بچهات بگی.»
اکثریت جامعه رد کردن نوح رو و مسخره کردن نوح رو. اما حرف حق باقی موند، متوجه شدی چی شد؟ اکثریت جامعه توی آخرالزمان نفی میکنند وجود نازنین مهدی(عج) رو و غیبتش رو رد میکنند. میگن: «کو بابا؟ کجا؟ به چه درد میخوره؟» قراره خالص و ناخالص از هم جدا بشه، داری آروم آروم فواید غیبت رو میبینی. سِرِّ غیبت هنوز بر ما؟ پوشیده است.
باید ظهور صورت بگیره، ما مفارقت بکنیم با ایام غیبت. مثل مفارقت موسی و خضر. وقتی داشت ازش جدا میشد، گفت: «تو که دیگه مردود شدی، با من اجازهی آمدن نداری، سه تا امتیاز داشتی سوخت. ها؟ اما بهت بگم اون کشتی رو برای این کار کردم، اون دیوار برای این بود و اون بچه هم برای این بود. حالا برو پی کارت موسی.» دقیقا موقع مفارقت از حیات، وقتی میمیرید یهویی میفهمید: «اِ مهدیای هم بوده. اِ ولایت علی هم حقیقت داشته.» منتها راه برگشتی وجود ندارد. این آیه و این ماجرا رو در مورد حضرت مسیح مثال میزنه، دقت کنید. میگه: «اینهایی که در مورد مسیح به شک افتادند لحظهی مرگ حقیقت مسیح براشون چی میشه؟ آشکار میشه.» مثل کسانی که در مورد نبأ عظیم به اختلاف افتادند. «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ» (نبأ/۱) «از چه میپرسند؟» «عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» (نبأ/۲) «از علی میپرسند.» به امام زمان میگی: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَابْنَ النَّبَأ العَظِیمِ»! «ای پسر نباء عظیم!» پس نباء عظیم یه آدمه. میگه: «در مورد نباء عظیم به اختلاف افتادند.» الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ. کَلَّا سَیَعْلَمُونَ. ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ. (نبأ/۳ تا ۵) «به زودی میفهمید.» اون به زودی یعنی مرگ. لحظهی مرگ وقتی قیافهی جبرئیل… امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «فَمَن یَمُت یَرِنی.» «هر کی بمیره من علی رو میبینه.» هر کی ها! من! نمیگه: «مِنَ المؤمنین، مِنَ المسلمین.» نه. مِن، از کیا، نه. میگه هر کی بمیره چی؟
دقیقهی ۵۰ تا ۵۵
من علی رو میبینه، حقیقت علی(ع) رو… اون لحظه است که تا تو میبینی آخ آخ، همه چی، مُلک و ملکوت دست علی و اولادشه میگی: «یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا» (نبأ/۴۰) «ای کاش من هم تراب میبودم.» چرا؟ چون ابوتراب رو میبینی. آیهی آخر سوره نبأ.
«برای صاحب این امر غیبتی است که چارهای از آن نیست. در آن هر باطلجو به ریب و شک میافتد. عرض کردم چرا؟ فدایت شوم.» گفتم: «برای چی این اتفاق قراره [بیفته]؟» فرمود: برای امری… این سِرِّ غیبت رو پرسید. «فرمود: برای امری که به ما به اذن در فاش کردن آن داده نشده است.» عینا امام صادق(ع) میفرماید: «من میدونم سِرِّ غیبت چیه؟ اما اجازه ندارم به شما بگم. خدا به من اجازه؟ (بگید) نداده.»
هر فعلی که از امام سر میزند به اذن الله است. خدا اجازه نده… شما در این شک نکنید فعلی که امام انجام میدهد واسطهی خداست. عین فعلی که خود خدا انجام میده. یه جا خدا دوست داره با فرشتههاش انجام بده، یه جا دوست داره با چی؟ با یه آدم این کار رو انجام بده. به شما چه برای خدا تعیین میکنید که با کی انجام بده؟ خوب دقت کنید! شما یه نفر رو میبینید داره توی خیابون میره، بچه کوچیکه، ماشین میزنه بهش میمیره، تعجب میکنید. مثلا خیلی اتفاق عجیبیه؟ روی کره زمین تا حالا اتفاق نیفتاده؟ آقا سه نفر توی تهران، سه چهار پنج نفر توی تهران، توی این طوفان مردن درخت افتاده روی سر طرف افتاده مرده، خیلی چیز عجیبیه؟ واسطهی رسیدن مرگ چی بوده؟ (بگید) درخت؟ طوفان؟ ماشین؟ یک جا هم واسطهی رسیدن مرگ خضر پیغمبره. فهمیدی چی شد؟ اینها خیلی عجیبه!
این وهابیها اینقدر ابله و احمقند! میگن: «درخت میتونه واسطهی خدا باشه…» پشه، پشه رفت توی بینی نمرود رفت توی بینی سرسام گرفت، از بالا اومد کنار دیوارهی برج، از اون بالا افتاد پایین مرد. پشه میتونه واسطهی فیض الهی باشه. انبیاء خدا نمیتونن! اولیاء خدا نمیتونند! یعنی اینها شأن اولیاء خدا رو از پشه هم پایینتر میدونن. این ماجرای خضر مشت محکمی توی دهن اینهاست، که این واسطه است. بله در حالت عادی هر کسی اون بچه رو بکشه چیه؟ قطعا کار غلطی انجام داده. حق نداری اون بچه رو بکشی. اون هم به گناه چی؟ (بگید) نکرده، خدا میدونی چی میگه؟ میگه: «قرار بوده توی آینده آدم بدی بشه خب؟ ما میخوایم به این پدر و مادرش لطف کنیم، این باید بمیره یه پسر خوب دیگه بهشون میدیم.» این رو اگه من و تو بریم انجام بدیم قتله، باید قصاصم کنند چرا؟ چون قصاص قبل گناه که نمیتونیم بکینم، اما خضر یه آدم عادی؟ (بگید) نیست. او واسطه است. او سبب خداست. او اسباب الهی است. لذا وقتی توی همین داستان میبینید خود خضر سبب الهی است و اسباب الهی در اختیار اوست، میبینی در ماجرای ذوالقرنین هم نقل میشه میگه: «وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا» (کهف/۸۴) دقت کنید! میگه: «از هر چیزی ما سببش رو در اختیار ذوالقرنین قرار میدهیم.» عجب مقامی داره این ذوالقرنین! همه چی اسبابش در اختیار اونه. به خاطر همین بنده سخنرانی در مورد حقیقت ذوالقرنین کردم و اون بحثی که گفتم: «بله، سوای این که این کوروش هست یا نیست. اما این آیات داستان مهدوی داره تعریف میکنه.» خوب دقت کنید!
«فرمود برای امری که به ما اذن در فاش کردن آن داده نشد. گفتم: پس وجه حکمت در غیبت او چیست؟ فرمود: وجه حکمتی که در غیبت حجتهای خدا پیش از آن حضرت بوده است» گفت: «به همون دلیلی که حجتهای پیش از او هم غایب شدند.» یعنی حضرت امام صادق(ع) چی میگه؟ میگه: «چیز بعیدی؟ نیست. قبلا هم اتفاق؟ افتاده.» استدلال عقلی داره میکنه آقا. «به درستی که وجه حکمت غیبت کشف نمیشود مگر بعد از ظهور او، چنان که حکمت کارهای خضر از سوراخ کردن کشتی، کشتن آن کودک و به پا داشتن دیوار برای موسی کشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از یکدیگر. ای پسر فضل! این غیبت امری است از امر خدای تعالی، و سِرّی است از اسرار خدا و غیبی است از علوم غیبی خدا و پس از آن که ما دانستیم خداوند حکیم است، دقت کنید! و پس از آن که ما دانستیم خداوند حکیم است، گواهی دادیم به این کار و گفتارهای او همه موافق حکمت است هر چند وجه آن بر ما روشن؟ (بگید) نشده باشد.» دقت کردید؟ امام صادق(ع) استدلال عقلی آورد، گفت: «وقتی بر ما مشخص شد خدا به کسی ظلم نمیکنه و حکیم است، از این به بعد ولو ما دلیلش هم ندونیم، میپذیریم.» ما دلیلش هم ندونیم میپذیریم.
عنوان بخش ۷ : مبنای مردم در آخرالزمان و پس از ظهور
انعام (۵۹) جمعه (۱۱) حجرات (۱۳)
۷ – یه بحثی مثلا مطرح میشه من این رو باید مفصل صحبت کرد. یه جلسه سخنرانیه. خب؟ اما کوتاه میگم. بعضیها میپرسند که: «آقا روز غیبت رو و ساعت غیبت رو امام زمان(عج) میداند یا نمیداند؟» خودش؟ میدونید دیگه برخی میگن: «جز خدا هیچ کس؟ نمیداند.» برخی میگن: «نه مگر میشود امام نداند؟»
دقیقهی ۵۵ تا ۶۰
برخی یه نکتهی ظریفی میگن، میگویند: «میتواند بداند.» اما چی؟ (بگید) صندوقچه دم دستشه. «وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» (انعام/۵۹) خب؟ کلیدها هم دست خودت داده. اما نمیره سمتش. عجب صبری! گرفتی چی شد؟ عجب صبری! از امیر مؤمنان(ع) پرسیدند: «این راسخون در علم رو برای ما توضیح بده. اینها کیان [هستند] که رسوخ میکنند در علم؟» فرمود: «اینها کسانی هستند که یه سری علوم رو عامدانه میرن یاد میگیرن، یه سری علوم رو هم عامدانه نمیرن یاد بگیرن.» خیلی صبر میخواد ها! جلوی دونستن رو گرفتن خیلی صبر میخواد. گرفتی؟ «میداند یا نمیداند؟» یه عبارت ظریفیه: «اگر بخواهد؟ (بگید) میتواند بداند، اما نمیخواهد.» میگه: «هر موقع تو بگی. خوشگلیش به اینه که تو بگی.»
من افرادی رو میشناسم میتونن برن سونوگرافی کنن چی؟ که میدونید اون هم ضریب خطا داره ها! اما باز هم احتمال بالای نود و خردهای درصد مثلا تشخیص بدن که این بچه چیه؟ پسره یا دختره. من افرادی رو میشناسم نمیرن، خیلی جالبه! یکی از دوستان خودم، خانومش بارداره، پا به ماه گفتم: «دختره یا پسره بچهات؟» داشت در مورد اسمش صحبت میکرد، میگفت: «اسم رو چی بذارم؟» گفتم: «تو که چند وقت پیش گفتی خانومم بارداره.» گفت: «آره هفت ماهشه.» گفتم: «خب هنوز موندی اسم پسر بذاری یا دختر؟» گفت: «نمیدونم دختره یا پسر.» گفتم: «چطور؟» گفت: «ما دوست داریم اون لحظه برای ما آشکار بشه.» گفتم باریکالله. گفت: «ما حتی ببین سر لباس خریدن، سیسمونی آماده کردن و این داستانها، مشکل داشتیم ها! خب؟ اما دوست داریم اون لحظه برای ما آشکار بشه. دوست ندارم بدونم. دوست دارم هر چی که خدا خواست.» اون هم خواست خداست شما برید بدونید، اما نگاه کن، این صبر میخواد ها! آدم جلوی خودش رو بگیره. این جلوی خود گرفتن تقوایه، که خیلی در ماها متأسفانه کمه. در خیلیها هم هست. خب؟ این رو نگاه کنید. «میتواند بداند اما نمیداند» صبر رو نگاه بکنید.
این ماجرای سِرِّ غیبت و اینکه ما نمیدانیم پس مشخص شد سِرِّه. یعنی ببینید وقتی غیبت تمام بشه و ظهور شکل بگیره اون موقع خیلیها دهانشان باز خواهد ماند. و راز رو خواهند [فهمید]. اون موقع خیلیها پشت دستشون خواهند زد. همانطور که حضرت موسی میزد پشت دستش، خضر میگفت: «دیگه نمیتونی برگردی. برو. تمام شد.» معما چو حل گشت؟ آسان شود. قرار بوده چی باشه؟ سخت باشه. توی آسانی امتحانی نیستش که. توی چیه؟ توی سختیه. قرار بر اینه من و تو امتحان پس بدیم. اِ!
مهدی(عج) عزیز است به هر کس ندهندش پر طاووس به کرکس ندهندش.
برید بخونید توی روایات. اون حکومت که شکل بگیره یعنی چی؟ اصلا من و شما توهمی داریم از حکومت امام زمان(عج). اصلا نمیفهمیم، فکر میکنیم همین چیزهایی که الآن هست یه خرده بهتر قراره بشه. نه عزیزم! کُن فیکون میشه دنیا و معادلاتش. اصلا با این… یه سری روایات داریم عجیبه! میگه: «آقا گوشتخواران دیگه گوشت نمیخورن!» برخیها میان اینها رو تعبیر میکنن میگن: «لابد میخوان بگن: «یعنی خیلی دیگه… مثاله اینها مثاله که، یعنی خیلی اوضاع خوب میشه.» برخی هم میگن: «نخیر از کجا میدونین؟ از کجا میدونین؟ چه اتفاقی… طبع حیوانات عوض بشه. مزاج حیوانات عوض بشه.» «وَ اصـطـَلحـِت السَّبـاعُ.» «درندهخویان کنار هم آرام بگیرد. گرگ با بره بخوابد.» عجب! اینها رو نه فقط احادیث ما بگه، از داوود نبی هم اینجوری داشتن میگفتن. میگه: «مریض پیدا نمیکنی، مریض پیدا نمیکنی.» یعنی چی؟ یعنی ویروسه هست؟ درمان قوی میشه؟ یا نه اصلا ویروسه؟ (بگید) عمل نمیکنه. اثر نمیکنه. کدوم اینها؟ نمیدونیم.
یه توهمی داریم. یه چیزی مثل سایه است برای ما. بخونید. احادیثش هست. کتابها نوشته شده که دنیای پس از ظهور. اصلا باور… یه جاهایی گفتن این پرده کنار میره، میفهمین. اصلا میگه: «یارو دست میکنه توی جیب رفیقش، پول درمیاره حساب میکنه. اصلا اون یارو هم میگه اصلا نمیخواد پول بدی.» اصلا پول معنی نداره، میره کنار. یارو میاد میگه: «بیاید به من کمک کنید.» اینقدر بهش طلا میدن، کیسه رو پر میکنن نمیتونه ببره، بعد خودش خجالت میکشه، میندازه زمین، میگه: «اینها چیه من ببرم؟» مبنا عوض میشه. اصلا مبنای انسانیت الآن… خیلیها، دیدید بچهی پولدارها کج و کوله هم که هستن، خوشگلن. والله. بچه… مثلا ما یه بنده خدایی رو میشناختیم، حالا نمیخوام من توهینی چیزی بکنم، اما اینها بچهدار نمیشد، حالا با کلی داستان و فلان و اینها، خدا به اینها بچه داد. بچهی عقبمانده داد. عقبماندهی ذهنی. این بچه رو کت شلوار ۲۰۰، ۳۰۰ هزار تومنی تنش میکردن، خب؟ من شنیده بودم، بچهای که ۴ سال! بچهی ۴ ساله رو کت شلوار ۲۰۰، ۳۰۰ هزار تومنی تنش میکردن، این رو میآوردن مینشوندنش، هی دستهاش رو خدایی نکرده به هم گره میداد، بچه که مثلا دست به سینه
دقیقهی ۶۰ تا ۶۵
هی اینجوری راه میرفت بچه. بعد جالبه! در مورد این بچه که سندروم منگولیسم داشت، خب؟ در مورد این میگفتن: «بچه خیلی بانمکیه بچهتون.» حالا بچهی فقیر بدبخت بیچاره، علامه هم که باشه میزنن توی سرش. چون مبنا پوله.
آخرالزمان مبنا چیه؟ پوله، تجارت. میگه: «ملت پول در میارن خرج چی میکنن؟ خرج لهو و لعب.» دقت کنید ها! خرج اَتِینا میکنن. توی آخرالزمان بَرج مردم زیاد میشه، خرج بیخود. آیه داره توی قرآن. «وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَهً أَوْ لَهْوًا» (جمعه/۱۱) «تا یه لَهو رو دیدن» «انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا» (جمعه/۱۱) میدونید این آیهها، درسته داره ماجرای… شأن نزولش اونه، اما در بطنش داره ماجرای زیبایی رو میگه: «وَتَرَکُوکَ قَائِمًا» (جمعه/۱۱) «و تو را ترک کردند و تو قائم ماندی؟» به یه آقای دیگهای هم داره اشاره میکنه. میگه: «میدونی چرا تو تنها موندی؟ اینها به تو نمیرسن؟ برای این که اینها حواسشون فقط توی پول و چه جوری از هزار راه حروم در بیارن و این پول حروم روخرج چی بکنن؟ خرج لهو و لعبشون.» آقا طرف از اینجا بلند بشه، کلی پول بده بره تایلند، بره اونجا ۷۰۰.۰۰۰ تومن بده که با یه بتپرست زنا بکنه. گرفتی چی شد؟
یکی از این دوستهای ما توی تایلند بود برای ما تعریف میکرد، میگفت: «بابا ای کاش لااقل اینها خوشگل میبودن این تایلندیها.» خب؟ میگفت: «زنهاشون همه سبیل دارن.» (خنده حضار) میگفت: «من جیگرم میسوزه، این توی ایران با اون ۷۰۰.۰۰۰ تومن برای یک بار زنا، برای گناه کبیره داره پول میده…» (میدونید دیگه، اینها قیمتهای مختلفی هم دارن، حالا بگذریم محل بحثمون نیست. توی همون تایلندش هم…) خب؟ میگه: «برای یک زنا ۷۰۰.۰۰۰ تومن میده. بابا این میتونه بیاد توی ایران ازدواج بکنه، با یه دختری ازدواج کنه، یه زندگی تشکیل بده، میتونه مثل آدم زندگی کنه.» اما حاضره بره گناه کنه همون جا… بعد آره میگفتش که: «توی تایلند…» میدونید دیگه؛ تایلند هر از چندگاهی یه کودتا میشه میریزه به هم. خب؟ کل توریسم تایلند ریخت به هم. میگفت: «خدا وکیلی فقط هواپیمای ماهان بود مینشست اونجا.» میگفت: «از هیچ کشوری دیگه نمیاومدن اونجا.» میگفت: «این از ایران میگفت: بریم آقا بریم. از هواپیما میاومد پایین میگفت: بریم کجا؟ بریم کجا؟» «میخوای بری معابدشون رو نگاه کنی؟ توریسمشون رو؟» میگفت: «نه برای اینها نیومدم. اینها رو ولش کن. شمال خودمون قشنگتره. اونجا بگو کجاست؟» خرج لهو و لعبش میکنه. خیلی عجیبه ها! یه پول اضافه هم…
آقا میره برج میلاد بستنی میخوره ۴۰۰.۰۰۰ تومن. من رفته بودم پیش یکی از این دوستهام. حالا بعدا این صوتمون رو بذاریم توی سایت میشنوه. ایشون ادکلنفروشی داره، عطرفروشی [داره]. گفتم: «آقا این ادکلنها رو برام توضیح بده، این ادکلن سرده یعنی چی؟ گرمه یعنی چی؟ اینها رو برای ما بگو یعنی چی؟ بالاخره متخصصی توی این زمینه دیگه.» من هر جا برم یه متخصص پیدا کنم علمش رو کسب میکنم. بعد ایشون اومد گفتش که: «آقا نگاه کن این ادکلن سرده.» میگفتم: « از کجا میفهمی؟ آخه بویی که سرده که دما نداره.» گفت: «نگاه کن این مثلا مثل بوی نعنایه، که شما میخورید احساس سرما میکنید، به این یعنی بوی سرد. بوی… مثلا بویی مثل شکلات و اینجور چیزها بوی گرمه.» اینها رو داشت توضیح میداد. گفتم: «این ادکلنه چند هست حالا؟» گفت: «۸۰۰.۰۰۰ تومن.» گفتم: «۸۰۰.۰۰۰ تومن ادکلن؟» گفت: «اینکه چیزی نیست، ادکلن داریم ۴.۰۰۰.۰۰۰ تومن.» بعد گفت: «هر ۱۲ تا از اینها که میاد، دقت کنید! یه دونه سَمپل (sample) میفرستن. یه دونه نمونه.» گفت: «این بوشه.» من بو کردم، بوی خوبی بود. بعد گفت: «این سه حالت داره.» گفتم: «یعنی چی؟» گفت: «اول که میزنی این بو رو میده، مثلا یه روزی که بگذره، یه بوی جدید میده، بعد توی انتها که میمونه یه بوی دیگه میده. این جوری. یعنی سه نوع مدل بو داره.» کار کرده روش. حالا کاری نداریم. بحثم این نیست، بعد گفتم: «الآن اینی که توی این قوطیه است، با این سمپلش که برای شما رایگان میفرستن…» گفت: «آخه ما که نمیتونیم که باز کنیم بزنه هر کسی بوش رو بفهمه، یه دونه مدل میفرستن.» گفتم: «خب این الآن با اون فرق داره؟» گفت: «نه این همونه.» گفتم: «خب پس چرا اون اینقدر گرونه؟ چه جوریه؟» گفت: «این توش پودر پلاتین داره، پودر نقره داره، پودر طلا داره.» طلای سفید و این جور چیزهای مختلف. خب؟ بستگی به مدل کدوم یکیشون قشنگ کاتالوگهاش رو به من نشون داد، نوشته بود: «وایت گلد» (wite gold) طلای سفید داره، که این رو داری اسپری میکنی، پودر طلای سفید هم میپاشه رو کتت. خب به درک میخوام نپاشه. طلای سفید خیلی مثلا مهمه؟ مثلا کنتور میندازه توی خیابون بریم؟ طلای سفید مثلا داره روی کتش؟ گفتم: «این مردم دیوانهان واقعا.» یعنی پولشون رو با تجارت حرام… کسی که پول حلال در بیاره خرج این جور چیزها؟ نمیکنه. این رو بهتون بگم. خب؟ از راه حروم در آورده، میره خرج اَتِینا میکنه. خرج لهو و لعبش میکنه.
رفته برج میلاد بستنی گذاشته ۴۰۰.۰۰۰ تومن! میگه: «چیه؟» میگه: «این طلا روش ریختن.» آخه این طلا روی این چیه؟ طلای خوردنیه؟ این طلا از اینوَر میخوری از اونوَر پس میدی. چه اهمیتی داره این طلا؟ دیوانهان، مردم دیوانهان. واقعا مردم دیوانه میشن.
دقیقهی ۶۵ تا ۶۸
عقل میره، جنون میاد. توی آخرالزمان کارهای جاهلانه میکنن، جاهلیت مدرن. بشر دوباره کارهای جاهلانه انجام میده. بارها گفتم. این رو بگم و عرضم تمام. بقیهاش هم فردا بگم. فواید غیبت رو یکیش رو گفتم بقیه که ۶، ۷ مورده، فردا پشت سر هم میگیم، جمعش میکنیم انشاءالله.
دقت بکنید! نصف رکوردهای کتاب گینس خریته! (خنده حضار) به خدا! یه چیزهایی. میگه: «بزرگترین چاقوی دنیا.» ۶ متر چاقو درست کرده. با کدوم… کی میخواد از این چاقو استفاده کنه؟ میگه: «بزرگترین چاقوی دنیاست.» «به چه دردی میخوره این چاقو؟» «هیچ چی نداره. درست کردیم.» من تلویزیون خودمون دیدم آقا خبر… ببین این تلویزیون خودمون طریقهی خبرچینی اینهارو هم نگا کن! خبرچینی نه که حرف اینوَر و اونوَر بردن. یعنی «چینش اخبار.» خبر داره آقا چی؟ «۷۰ نفر فلسطینی… مثلا ۷۰ نفر در عراق به شهادت رسیدند.» از اون طرف میگه: «ساخت سنجاق ۳ متر و نمیدونم چند سانتی در کدوم کشور، در کتاب گینس ثبت شده.» سنجاق ۳ متری آخه… استغفرالله! به چه درد میخوره آخه؟ چه کارایی داره این سنجاق ۳ متری مثلا؟ ۳ متر و ۲۰ سانت. نمیدونم چقدر. آخه به چه کار؟ آدم عاقل باید باشه، یه چیزی بسازه که به درد بخوره. آها این میشه. پول حروم خرج حروم. پول حروم میشه تجارت حروم. خرج حروم میشه لهو و لعب. توی آخرالزمان مردم اینجوری میشن، اصلا دنیاشون یه چیز دیگه است. مبناشون…
توی ظهور مبنا عوض میشه. اصلا مبنای انسانیت پول؟ نیست «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (حجرات/۱۳) به معنی واقعی کلمه میبینی که هر چه اونجا به امام معصوم نزدیکتر، احترام بیشتر. نه اینکه هر چه پولدارتر. بره ماشین یه میلیاردی سوار میشه توی خیابون. این بعد… ماشین پیکانه، اگزوزش سوراخه، داره گاز میده قار، یه صدای اینجوری درمیاره، همه میگن: «زهرمار، لگن، فلان.» همون ماشین، مازراتی، همون صدا رو میده ها! اگزوزش. خب؟ داره رد میشه بعد میگه: «جون.» خب؟ (خنده حضار) بابا چه فرقی میکنه؟ همون صدایه. نیسان دیدین میرن دستکاری میکنن، نیسانهاشون یه صدایی بده صدای موتور لامبورگینی و بیامو و کوفت و زهرمار… ما بلد نبودیم. ما فقط ماشینهای «پ»دار رو بلدیم؛ پیکان و پراید و پژو. یکی گفت… من گفتم یه جایی، یکی گفت: «اِ پورشه و پرادو یادت رفت.» فهمیدیم «پ»ها اون بالا یه چیزهایی داره. خب؟ والله. داستان اینجوریه.
خب سرتون رو درد آوردم، عذر خواهم فردا ان شاءالله بقیه ماجرا و فواید غیبت رو عرض خواهم کرد.
تعجیل در فرج امام زمان(عج) صلواتی بفرستید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن(عج) که صد البته نزدیک است.