موضوع سخنرانی : موسیقی
عنوان بخش ۱ : مقدماتی در مورد موسیقی
دقیقهی ۰ تا ۵
۱ – بسمالله الرحمن الرحیم. سلام. خب خوبه. سلامت باشین. خدا قوت. الله یُساعدک. ها؟ خدمت شما عارض بشم که خیلی خوشحالم در خدمتتون هستیم. من عرب نیستم اما بلدم. خیلی خوشحال هستیم که در خدمتتون هستیم. امیدوارم که جلسه خوبی باشه. دست پر بریم بالا. دست پر هم بریم بیرون، هم بریم بالا. چون بعضیها دست پر میشن اما میرن پایین. که این بدترین نوع بلایی است که سر یک نفر بیاد. من اولین باره، (حالا دانشگاههای مختلف زیادی رفتم) اولین باره که جهاد دانشگاهی برنامه دارم. حالا من واقعا… (این خاموشه! سه تا میکروفون گذاشتند جلوی ما. سه تا خاموش. آره، حالا یکی این فیلم رو ببینه جوک واسهتون درست میکنه. من حرفی ندارم حالا از خودتون.) (خدمت شما عارض بشم که) آره تا حالا جهاد دانشگاهی برنامه نداشتم. کلی هم بحث میکردیم که این چیه؟ یعنی دولتیه؟ یعنی آزاده؟ یعنی غیرانتفاعیه؟ بعد فرمودند: «نیمه…» پولیه میفرمایند، خب مشخص شد. مهمش همین بود.
همانطور که دوستتون فرمودند حالا زیاد وقت رو نگذرونیم. در مورد آسیبشناسی موسیقی، ببینید موضوعی است که به من گفتند بیام صحبت بکنم. مثلاً شاید به خودم میگفتند، میگفتند چه جمعی میخوان بیان، چه تیپی دارند چه جوریاند چه نکتهای رو دوست دارند، من اون رو… اما چشم. سمعاً و طاعتاً. چون من در مورد موسیقی صحبت کردم. سخنرانی کردم. حالا چون فرمودند سمعاً و طاعتاً. ما حرفی نداریم، مخلص شما هم هستیم.
در مورد موسیقی توی خوزستان صحبت کردن خیلی سخته. جدی میگم والله. چون آره یک استانیه که از اقوام مختلف در اونجا هستند. عرب، لر، فارس همه داره، همه چی داره، خوبه. میگه:
«از حجاز و چین و ایرانیم ما شبنم یک صبح خندانیم ما»
میگه: «ایران خوشگلیاش اینه که مثل یک گلخونهایه که همه جور اقوام توش هستند.» خیلی قشنگه ها! نگاه کن از چین آدم اومده تو این منطقه، از عربستان آدم اومده تو این منطقه و یک فرهنگ واحد ساخته. اما خب از قدیم گفتند: «عرب و طرب.» یعنی عرب به دایره تنبکش مینازه. از اون طرف لرها هم که ماشاءالله اهل دایره و تنبکاند. خب این کار ما رو خیلی سختتر میکنه. خیلی سخت میشه اوضاع. میگن آقا! یه بنده خدایی رو میخواستند شکنجهاش کنند. دست و پاش رو بستند، دایره تنبک جلوش زدند، خب؟ حالا هر چی بوده فرقی نداره. یعنی خلاصه موسیقی تأثیرگذاره. خب؟
و استانهایی که اینجوری اقوام مختلف توش هستند واقعاً میشه جزء نمونه جاهایی باشه که میتونند فرهنگ همزیستی مسالمتآمیز رو به کل بقیه مردم دنیا نشون بدهند. که میتوان با نژادهای مختلف بود. امّا عمدهی افرادی که در این استان هستند یک دین واحد و یک مذهب واحد دارند، عمده. بله خب ما اقلیتهایی مثل صبّیها هم داریم، نمیگم نیستند. اما به هرحال، پس عامل یکرنگی و یک شکلی، اون عقیدهایست و اون محبتی است که همهی ما رو به همدیگه نزدیک کرده. در این هیچ شکی نیست. اون محبت اهل بیته. همه توی محرمها -توی هر نژاد و هر قومی که میخواد باشه، باشه- واسه امام حسینش اشک میریزه. مشکی تنش میکنه. با شادی اهل بیت شاد میشه. این زیباترین عامل پیونده.
عنوان بخش ۲ : جریان داشتن موسیقی در زندگی
ناس (۱) ناس (۲) ناس (۳) ناس (۴) ناس (۵) ناس (۶) عادیات (۱) عادیات (۲) عادیات (۳) عادیات (۴) عادیات (۵) عادیات (۶)
۲ – و امّا مِقِلیخان به قولی اون بنده خدا گفتند: «امام قلیخان»، گفت: «و امّا مِقِلیخان.» و امّا موسیقی. موسیقی واقعاً یکی از… عرصه موسیقی یکی از مهجورترین عرصههایی است که شناختی ازش وجود نداره و هم، خیلیها مبتلابهش [هستند]. اصلاً ما با موسیقی به دنیا میآیم، با موسیقی زندگی میکنیم با موسیقی هم میمیریم. مگه میشه موسیقی رو حذف کرد از زندگی؟ خیلی سخته. اصلاّ موسیقی فقط آوا نیستش که. ما اصلاّ اشتباه همینه. فکر کردیم فقط موسیقی آوا میشه، اون میشه موسیقی آوا. ریتم، ریتم. ریتم راه رفتن، موسیقی داره. من بوده ها! رفتم تو کوک یه جمعیتی، یه جا نشستم دیدم مثلاً چهار نفر چهار نفر با هم قدم برمیدارند. قشنگ یکی که میاد کنار اینها وامیایسته، یک دقیقه با اینها راه میره، اون هم با اینها قدم برمیداره. اصلاً دست خودش نیست، بدون اینکه بفهمه.
موسیقی خیلی جاها هستش. اصلاً استاد دانشگاههای ما با موسیقی مطلب مینویسند. موسیقی تو کلام. آدم هست سخنرانی میکنه همهتون خوابتون میبره. چرا؟ چون موسیقیش اثر دیازپام داره. از دیازپام سنگینتر میشه چی؟ لورازپام. کلاًّ میپوکونه طرف رو. حالا نکتهای که اینجا وجود داره چیه؟ دقت بفرمایید. یک موسیقی هم هست نه! هیجانانگیزه. طرف صحبت میکنه، تهییج میکنه. مثل خطابههایی که خونده میشه. تهییج میکنه. توی جنگ اباعبدالله وقتی میخواست به میدان بره رجز خوند.
دقیقهی ۵ تا ۱۰
رجزش رو بر وزنی از شعر عرب و ادب عرب انتخاب کرد که تهییجکننده و تشجیعکننده بود.
«الْمَوْتُ اولی مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّارِ
أَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِی آلَیْتُ أَنْ لَا أَنْثَنِی
أَحْمِی عِیَالَاتِ اَبِی أَمْضِی عَلَى دِینِ النَّبِی»
ببینید این اصلاً تهییجکننده است. مثل این شعر عصار هست وقتی میگه: «وطن یعنی.» اصلا همه یک حس، آره! «حُبُّ الوَطَن مِنَ الایمان» بهشون دست میده. دست خودشون هم نیست. آدم رو میگیره یک لحظه. خب؟ خوب این موسیقی اثر داره. حالا بگی یک نفر اثر نداره، این نمیفهمه. خب این کسی که نمیفهمه رو چی کارش بکنی؟ موسیقی رو مگه میشه اثر نداشته باشه. آقا! قرآن با موسیقی نازل شده! قرآن وقتی میخونی، آهنگین بودنش رو احساس میکنی. مسجعه این نثر. موسیقی اثر نداره؟ اصلاً یکی از معجزات قرآن و ویژگی زبان عربی، اینه که بسیار آهنگینه. بسیار بسیار آهنگینه. تا جایی که بعضی از آیات قرآن، جداً ریتم به خودش میگیره. من یک زمانی تو… مسئول انجمن شعر یک دانشگاهی بودم. حالا بماند کجا! ما هر روز میدیدم اینها از این شعرهای دری وری میخوندند. من همچین ارتباط باهاش نمیگیرم. نمیدونم چی چی، حالا اسمش رو هم میگذارند شعر نو. خب اصلا شعر نو هم نیستش. خب مثلا شعر نیما رو آدم نگاه میکنه عشق میکنه. نیما یوشیج رو. شعر مهدی اخوان ثالث رو گوش میکنه آدم کیف میکنه. اینقدر قشنگ و عالیه. این حالا نمیدونم، «اقیانوس در چشمان من. از آستین تو ابر بیرون آمد. من در ماهیتابه روزی سه بار خودم را میپزم.» موندیم چی چی میگه. بابا! این! خل شده این بابا! چرا اینجوری حرف میزنه؟ خب؟ آقا! پس این حرف چیه؟
یک روز من دیدم از این شعرهای نو و این جور چیزی میخونند. یه روز هم ما یک شعر بردیم. گفتیم حالا گوش کنید ما بخونیم. آقا دیگه مثلاً ما دبیر انجمن شعریم و اینها، احتراممون هم واجب. ما هم شروع کردیم خوندن. آقا! کلی: «عالی بود این شعر نو. بینظیر بود. چقدر زیبا و…» از این حرفها. بعد گفتند: «شاعرش کیه؟» گفتم: «یک شاعر عربه. تازه من عربی رو ترجمه کردم به فارسی کلی فاتحهاش خونده شده.» کلمه رو ترجمه کنی چیزی ازش نمیمونه که! بعد گفت: «این حتماً از جبران خلیل جبرانه.» گفتم: «نخیر، از اون هم گندهتره.» همینجوری میگفتند، میگفتند. تا اون چهار تا بیشتر هم بلد نیستند دیگه. ادا اطوار، قِره بیشتر اینجور چیزها تا اطلاع. قِر و فِره. جدی میگم اَدایه.
یک نفر هستش آخه میبینی ادا درمیاره. یک نفر هم هست این کاره است. اون کاملاً قابل تشخیصه. عرض کردم من ساحت شعر نو رو زیر سؤال نمیبرم. من مثال برای شما آوردم. من خودم شعر نو میگم، ماثی شعر نو میگم. یعنی مهدی اخوان ثالثی، خب؟ اما حالا اینجا شما میبینید که… بله دوست دارم آهنگین و مسجع باشه شعرم. حالا اینجا نمیدونم، گفتند: «کیه و کی؟» گفتم: «قرآن. سوره عادیات رو اومدم برای شما من ترجمه کردم.» «واقعاً؟» به قول اونها! حالا واقعاً هم قرآن بود. باور نمیکردند. گفتم: «بیا بخون.» ترجمه قرآن. آیه رو نوشتم رفتم دادم اونجا. فارسی ترجمه شده. یعنی کلی یک زبانی به یک زبان دیگه ترجمه بشه فاتحهاش خونده میشه. باز هم اینها دست میزدند، هورا میکشیدند. حالا این را یک نفر عربی بلد باشه، دیوانه میشه این شعر رو بخونه. نه! این آیه را بخونه.به خدا!
یک نفر علم آواشناسی داشته باشه قرآن بخونه، مات میمونه از این کلام سحرآمیز. حرف «س» در حرفها حرف انتقال پیامه. سلام، پیس پیس، سخن، (speake)، ترک هم داریم؟ سَس. اصلاً شما نگاه کنید حرف «س» حرف انتقاله. «سرو صدا» و همه چی «سه سوت» و فلان. نگاه کن همهاش شده «س.» حرف «س.» حرف انتقال پیامبری است. حرف پیغامبره حرف «س.» درسته؟ شما میای نگاه میکنی میبینی عجب در قرآن چه جوری رو این کار کرده در سورهی موسوم به وسوسه. وسوسه در زبان عرب یعنی؛ یک نفر، پشت یک ستونی باشه یواشکی بیاد بگه: «پیس پیس» برگردی، قایم بشه. به این میگن وسوسه. نتونی پیداش کنی. یعنی منبع سخن رو نتونی پیدا کنی. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ. مَلِکِ النَّاسِ. إِلَهِ النَّاسِ. مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ. الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ. مِنَ الْجِنَّهی وَ النَّاسِ.» (ناس/ ۱ تا ۶) این سوره رو میخوانی، نمیدونی چرا اینقدر حس وسوسه بهت دست میده؟ یعنی حس رو هم میگیری! چطور اومده این کار رو کرده؟
همین سوره عادیات رو شما بخونی اصلاً بینظیره. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. وَالْعَادِیَاتِ ضَبْحًا. فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا. فَالْمُغِیرَاتِ صُبْحًا. فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا. فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا.» (عادیات/ ۱ تا ۵) تا همه رو «آ» گفت، همچین میدونی چیه؟ «او» سخنت کم شده! یعنی یه وریای. «إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ.»(عادیات/۶) جمع میکنه. یعنی میخونی خالی میشی به خدا قسم،
دقیقهی ۱۰ تا ۱۵
تو علم موسیقی! میخونی خالی میشی. موسیقی اثر نداره؟ اصلاً عربهای جاهلی وقتی قرآن آمد مونده بودند این چیه؟ مونده بودند. میگفتند: «این سحره! مگه میشه؟ این کلام چرا این جوریه؟» تکون میداد آدمها رو. تکونشون میداد اصلاً. اثرگذاری داشت. در زمانی آمد که فن خطابه در حجاز بیداد میکرد. یک سکوهایی زده بودن، یک سنهایی، چهار طرفی بود، مثل تئاترهای چهارسو. وایمیستادند شعر میخوندند. اینها رد میشدند این شیوخشون، هدیه میدادند. صله میدادند. یک کیسه دینار میدادند، درهم میدادند، چه میدونم. بداههگو بودند! بداههگو یعنی میآمدی با طرف کَلکَل میکردی، همون جا شعرش رو میگفت تحویلت میداد. خیلی سخته! ما الآن شعرهامون کوششیه. جوششی نیستش که! کوششی میدونی یعنی چی؟ یعنی اول قافیهها رو همه رو میچینه تا ته، بعد میشینه واسه اینها پیدا میکنه کلمه، حالا چی بگیم، فلان. «چون قافیه تنگ آید، شاعر؟ به جفنگ آید.»
یک شاعری بود اومد پیش یک شاهی گفتش که:
ای شاه، ای شاه بزرگ که کنم در مقابل تو عرض
موند بقیهاش رو. گفت:
«اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهی وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ…» (بقره/۲۵۵)
(پادشاه) گفت این چی چی بود؟ این چه جور شعری بود؟ گفت حالا شانس آوردی به یک چیزی رسیدم و گرنه تا ته قرآن باید میرفتم. خب؟ والله. میچینند، بعد یه موقعهایی هم هستش که یک شعر مثل شعر حافظ، آقا! تو که موسیقی چرا از شعر داری صحبت میکنی؟ گفتم فقط موسیقی آوا نیست. ریتم رو دارم اول روش کار میکنم. یک شعری مثل شعر حافظ دیوانه میکنه آدم رو. بینظیره. شصت جور معنی از توش درمیاد. چرا؟ چون حافظه! دقت کن عزیز من! حافظه. او حافظ کل قرآنه. بطون مختلف آیات قرآن بر این دل اثر گذاشته. شعر که میگه قرآنی شعر میگه.
همچو منصور از مراد آنان که بر دار اند، بردارند
این یعنی چی؟ همچو منصور: مانند منصور. از مراد آنان که بردارند، بردارند؟ آنان که بردارند، بر دار اند؟ آنان که بر دار اند، بردارند؟ آنان که بر دار اند، بر دار اند؟ چی چی شد؟ هیچ کدوم.
هر کو ز مراد کم کند مرد شود کم کن الف مراد تا؟ مرد شوی
ها؟ کم کن الف مراد تا؟ مرد شوی. همچو منصور از مراد/ آنان که بردارند بر دار اند.
میبینی یک مصراع گفته، یک مصراع ۶۰ جور معنی از توش میزنه بیرون. این هنر یک شاعره. حالا این رو با موسیقی گفته به ما یا نه؟ بله. ریتم داره این شعر. نداره؟
شما نونوایی سنگکیتون رو اگه مَردید موسیقی رو ازش بگیرید، فلج میشه. اصلا باید بندری برقصه تا بتونه نون رو جا بگذاره توی تنور. اُتوران (Aoutorun) روی ریتمه بنده خدا. غیره اینه؟ ها؟ حالا بگو آقا! این حرکات موزون زشت چیه داری انجام میدی؟ حق نداری حرکات موزون انجام بدی. نمیتونه. روبات که نیستش. او ریتم میگیره با این کارش. آرایشگاه میرید دقت کنید. چشمهاتون رو ببندید به موسیقی قیچی این آرایشگر گوش کنید. میگه تتق تق تق تق. دو تا بیرون میزنه دیگه بیخود که موها بریزه. اما اونها رو هم با موسیقی میزنه. تتق تق تق تق. همینجوری. میبینید این موسیقی داره قشنگ برای شما. او اگه اینجوری نزنه اصلا نمیتونه موهای شما رو بزنه. دست خودش هم نیست اگه شما فکر کردی اون الآن عامدانه مثلا سمفونی بتهون رو شنیده الآن آمده اون رو روی کلهی تو پیاده کنه نه این اشتباه باطلی هست. اصلا اینطور نیست.
پس موسیقی از زندگی جداشدنی نیست. بابا! تو با موسیقی مینویسی، با موسیقی راه میری، با موسیقی میخوابی، با موسیقی بیدار میشی. اصلا انسان اولیه… هنرهای هفتگانه داریم دیگه… هر کاری کرد (تبدیل) شد (به) هنرهاش. آتیش درست کرد شروع کرد به رقصیدن دورش، که شد همین حرکات موزون: رقص. شروع کرد آآآآآآ اوووو، سر و صدا درآوردن: خوندن. این شد یکی دیگه. همینجور رسید که الآن هفتم شد سینما و هشتم هم الآن میگن انیمیشن. یا تلویزیون حالا. دعوا هست بینشون. کاری نداریم. مهم نیستش.
پس ندیدنِ این مطلب بیانصافی است. یعنی ما بیاییم این [موسیقی] رو نبینیمش. بگیم نه! نیست. اصلا همچین چیزی وجود نداره
دقیقهی ۱۵ تا ۲۰
و بیخردی است. اما دیدنش هم چیه؟
عنوان بخش ۳ : شرطی سازی موسیقی
۳ – آقا! من سؤال از شما دارم موسیقی آبه یا دارویه؟ دارویه. موسیقی آب نیست. چون هی تغییر میکنه. اما آب یکیه. واحده. حالا عزیز دل من! اومدی پیش منِ دکتر. اومدی میگی که: «گوشهی ناخنم کنده شده.» میگم: «خب…» سوسول تشریف دارید. مثلا شما اومدی. سوسول تشریف دارید. میگی: «گوشهی ناخنم کنده شده میترسم دل و رودهام بزنه بیرون.» خرجش چیه؟ یک نگاه کنم، یک قطره بتادین بزنم و یک چسب زخم بگم: «بدو برو.» خدا بده از این مریضها! ۱۵ تومن ویزیت داده. بعد یکی هم هستش، من پزشکم دیگه، میگم: «شما پای چپت رو قطع کن عزیزم از زانو.» بعد «یک دو پاکت قرص ضدبارداری بدید به این آقای محترم بره.» میگی: «این دکتره خل شده!» نمیگی؟ میگی دیگه! خداییش میگی. حالا حرف من اینه: چه طوری هر داروی روحیای رو شما میگیری؟ اینجا اینجوری بخوام به شما بدم میگی: «این دکتره خله؟» اگر خودت این دارو رو بگیری نمیگی منِ مریض خلم؟ خب میگی دیگه. فک و فامیلهات هم میگن، ننه و بابات هم میگن: «خله این پسر ما، رفته پیش دکتر ناخنش کنده شده گفته پات رو باید قطع کنی!» اگه بپذیری در عقلت باید شک کرد. چرا اینجا توی حوزهی روحی هر چیزی رو میپذیری؟
میشناسی اصلا موسیقی رو؟ نه بابا! یک چیزی باشه یک دایره تنبکی باشه و بزنه و دامبال و دیمبولی باشه بزنه و ما ریتمه رو باهاش بگیریم. بابا والله بالله اینها علم داره، به این سادگیها نیست. اثری که موسیقی روی بدن میذاره در حد صدم ثانیه است اثرگذاریش روی اعصاب. آقا! پسره بوده… حالا شماها که این کاره نیستید. اونهایی که بیرون جهاد دانشگاهیاند رو دارم میگم. پسرهی بدی بوده قدیمها شیطنت کرده بوده با یک دخترهای دوست بوده. (ببین، میگم اینها بچهها خوبیاند) آقا! زده اون موقع فلان آهنگ رو گوش میکرده. الآن ۱۵ سال گذشته ها! زن و بچه داره. یهویی اون آهنگه رو که واسش میذارن این وامیره. چی شد؟ یاد اون میافته.
توی مترو آهنگ بچههای مدرسهی والت روی موبایلها اومده بود، ما خودمون جزء اولین کسانی بودیم که این آهنگ رو گذاشتیم. بعد خَز شد گذاشتیم بقیه استفاده کنند. من یادمه زنگ میخورد موبایلم میدیدم ۴۰ نفر برمیگردند اینجوری نگاه میکنند. یاد بچگیهاشون میافتادند. نوستالژیکه. موسیقی اثرگذاریش یادت نمیره. به خدا یک موسیقی رو بچگیات گوش کردی… همین الآن سوژه شده دیگه، کارتونها رو دارند میذارن. تلویزیون تهران کارتون میذاره، فلانی از فلان شهر ۵۵ ساله زیرنویس میکنه. آدم مایهی آبروریزیه. چیه؟ خب؟ نه! اثر گذاشته روش عزیز من!
مگه میشه اثر نداشته باشه؟ موسیقی یعنی همین. یعنی به آنی شرطیسازی رو احیا بکنه. شما شرطی میشید. در یک حالت خاص کافیه چند بار یک موسیقی پخش بشه برای شما، بعد دیگه شرطی میشید. من این بلا رو سر دانشجوها میآوردم. (استان خوزستان من سالی دوبار حداقل میاومدم. حداقل. قدیمها. برای راهیان نور. دانشجوها رو میآوردم. من خیلی حال میکنم با این سفرهای راهیان نور. تا دو سال پیش هم هرجوری بود خودم رو میرسوندم باز هم. دیگه سرمون خیلی شلوغ شد. یک سالش که اصلا ایران نبودیم. پارسال هم که واقعا نتونستم بیام. برنامهریزی کرده بودم اما واقعا بنا دارم امسال بیام.) این دانشجوها رو که میآوردم اینوَر و اونوَر میبردم. سر کچل اون بدبختها اوستا شده بودیم ما. ما چند تا بیسیمچی داشتیم. بهشون میگفتیم بیسیمچی. این اِکوهای همراه رو براشون بند برزنتی دوخته بودیم میانداختیم روی پشتشون. اینها اکو رو با خودشون میبردند. یک آنتن الکی هم زده بودیم سرش حس لااقل بیسیمچی بگیره این بچه که این ۲۰ کیلو رو داره میکشه لااقل خوش باشه. این میدوید و… سه تا بود. یکی جلو، یکی مونده به آخر، یکی هم وسط. یک موسیقی سخنرانی هر چی بود پخش میکردند. من اینها رو شرطی کرده بودم این ۶، ۷ روزی که خوزستان بودیم. موقع صبح بیدار شدنشون، موقع رفتن به یک مکان زیارتی رو میرفتند میدیدند، مثلا فکه میرفتند، اون منطقهی رمضان میرفتیم، شلمچه میرفتیم، برق اروند میرفتیم، موقع برگشتن این موسیقی رو برای اینها میگذاشتم. خب؟ بدون اینکه اینها بفهمند. همهشون شرطی شده بودند. بعد برمیگشتیم دانشگاه من اون موقع شاهرود بودم. توی دانشگاه من اینها رو میدیدم. مثلا میاومد به من سر بزنه. من عمدا این آهنگه رو توی گوشیم میآوردم میزدم. مثلا اومد بود به من سر بزنه حال و احوالی بپرسه. تا میزدم این رو انگار برق میگرفتش این بچه رو: «اِ! من این آهنگه رو میخوام. من این آهنگه رو میخوام.»
از هر تیپ و هر لباسی که میخواد باشه. آدم هست یا نه؟ بله. شرطی میشه یا نه؟ بله. اثر موسیقی وقتی اینقدر توی شرطیسازی اهمیت داره پس میتونه به آنی و به سادگی
دقیقهی ۲۰ تا ۲۵
شما رو از فضای عقلانیت دور بکنه. یک سؤال اساسی. که قادر به پاسخ هم نیستیم بهش. ما وقتی یک آهنگی رو گوش میکنیم چی یاد میگیریم؟ چی یاد میگیریم؟ یعنی الآن من چی یاد گرفتم؟ مثلا من آمدم امروز سخنرانی چهار تا نکته یاد گرفتم. نه دو تا جوک یاد گرفتم حداقل. جز شعر اون موسیقی، یعنی شعرش رو یاد بگیری حفظ بشی شعرش رو، هیچ چی دیگه یاد نمیگیری. هیچ چی دیگه. خوب دقت کنید. جز شعرش. که اون هم جالبه بدونید، شعرش رو هم شرطی میشی، بهت بگن بدون آهنگ بخون نمیتونی بخونی. یعنی برای اینکه اون ابیات یادآوری بشه چه کار باید بکنی؟ با خودت مرور بکنی باید همون آهنگه رو بخونی. یعنی حتی شعر رو تو با آهنگش شرطی شدی تو یاد گرفتی. درسته؟
اما در عوض به سادگی موسیقی این توانایی رو داره که به سرعت شما رو از فضای عقلانیت خارج بکنه. یعنی همچین روی احساساتت وَر بره، وابِری. وابِری مثل پنیر، مثل کره. بعد وا بدی. احساسات یک نفر رو میشه به سادگی با موسیقی تحریک کرد. به سادگی. آقا! این بَده یا خوبه؟ من نگفتم بَده. دقت کنید هنوز نگفتم بَده. میتونه هم خوب باشه هم بد. آقا! به کشورت حمله کردند. تو میخوای جوونهات رو تشجیع کنی برن دفاع کنند از شرف و ناموست. از موسیقی استفاده میکنی. مارش حمله میزنی. توی این مارش فکر شده که چه آلات موسیقی، چطور استفاده بشه که اینها رو بتونه بشورونه. [صدای درآوردن مارش] اصلا مال اروپاییهاست دیگه. تو جنگ جهانیشون میزدن ظاهرا. ویژگیهای این آلاتی که استفاده شده (آلات موسیقیای که استفاده شده) و نحوهی استفاده و اندازهی بسامدهای صوتیش و چی و چی و… که علمه، اینها همهاش روی حساب کتابه. داستانها تا دلتون بخواد داره.
عنوان بخش ۴ : اثر موسیقی بر فیزیولوژی بدن (فشار خون، کبد، اعصاب)
۴ – اثرگذاری موسیقی روی سیستم بدن و فیزیولوژی بدن بسیار بالاست. روی شیمی بدن و هورمونهای بدن از اون بالاتره. یعنی فقط کافیه شما یک موسیقی ریتمیک گوش بکنید تا فشار خونتون بیاد بالا. رگهاتون تنگ بشه. آدرنالین توی خونتون ترشح بشه. یعنی موسیقی ریتمیک همانا گوش کردن، موسیقیای که یک نفر فریاد میزنه توش. اون گیتار برقی اون آهنگ خاص کشیدنِ گیتار برقی یکی از مثلا این نکات است. باعث ترشح آدرنالین توی خون میشه. آدرنالین کی ترشح میشه توی خونت؟ وقتی سگ دنبالت کرده. گربه رو دیدی اینجوری موهاش رو پوش میده؟ اون آدرنالین توی خونش ترشح میشه. دیدی یک معجزهای چیزی برات تعریف میکنند یک ماجرای عجیب غریبی، مو به تنت سیخ میشه؟ آدرنالین توی خونت ترشح شده. آدرنالین توی خون ترشح میشه قند خون میاد بالا بعد آقا کجاست؟ باید بدوه دیگه! سگ دنبال آدم کرده بدن به طور طبیعی دستور ترشح آدرنالین داده باید گولّه بُدوه. اون قند استفاده بشه. کجاست؟ پشت رُله آقا!
یک تحقیقی انجام شده بود بر روی آهنگهای اِبی. یک خوانندهایه. دیده بودند آقا! این اِبی داد میزنه مردم گاز میدن. او داد میزنه اینها گاز میدن. تصادفهایی که کسانی که اِبی گوش میکردند توی لوسآنجلس روی ایرانیهای اونجا تحقیق انجام شده. از این خارج کشوریه. هر چی اون داد زده بود، اینها گاز داده بودند. برای همین تصادفهای اونها بیشتر بود. یک سری آهنگهای خاص این رو برداشته بودند بررسی کرده بودند. (من اینها رو تو تاکسی شنیدم ها! دیدید مثلاً طرف میگه تو تاکسی من اینها رو شنیدم، من هم اینها رو تو تاکسی شنیدم، اِبی کیه؟ اسم زَنه ها! بعد خدمت شما عارض بشم) اثر داره دیگه.
حالا گوش کن، موسیقی لایت اثر عکس داره، یعنی اون اگه دقیقاً باعث افزایش فشارخون، ترشح قند، تنگ شدن رگها، گشادی مردمک چشم، چه، چه، چه، و غیره میشود، دقیقاً موسیقی لایت عکسشه؛ یعنی رگها رو گشاد میکنه، فشارخون میاد پایین. یک آهنگ لایت گوش میکنه، اینطوری وامیره، توی چیزی تو مایههای خوابِ (نمیدونم چیه اسمش) خوشِ آره خلصه ماننده. اینجوری وامیره، همون حس رو میگم.
دقیقهی ۲۵ تا ۳۰
حالا فکر کن، یارو داره رادیو پیام گوش میکنه، اول زده یه شجریان گذاشته، یا ها ها ها فلان بچه وارفته، یهویی بعدش یه تاجیک گذاشته، اونم داد و بیداد میکنه، این…
بابا! شل کن سفت کن راه انداختی؟ این بدن بدبخت چی کار بکنه؟ «آی آدرنالین ترشح بکنین، بادبانها را بکشید، حمله است!» بعد بلافاصله بعدش میگه: «نه آدرنالین به درد نمیخوره فشارخون رو بیا پایین!» منِ کبد بدبخت چه جوری این کار رو بکنم؟ من کبد چه جوری این کار رو بکنم؟ هیچ چی کبدت فاتحهاش خونده میشه عزیز من! به همین سادگی!
کسانی که موسیقی غیراصولی گوش میکنن، عمرشون خیلی پایینه، ضعف اعصاب میگیرن، بیماری کبدی پیدا میکنن و میدانید که مهمترین عضو در بدن بعد از مغز چیه؟ کبده. چون قلبت رو میتونی عوض کنی. کبد مشکلات داره. کبد که به هم بریزه، پوستت به هم میریزه، خوابت به هم میریزه، تمام هورمنهای بدن به هم میریزه، اصلا داغون میشه یک نفر. هرچی داره میگذره، بیماریهای کبدیِ ویژه داره بیشتر میشه. برید تحقیق بکنید در موردِ…
اما یکی هست موسیقی رو میشناسه، علمه دیگه! دارو، داروسازی. عجب چیزی پیدا کردم! داروسازی. مثلا فرض کن سرماخوردی، میای میری: «آقا یه خرده اسیدسیتریک به من بده، یه خرده از اون مواد آلی نمیدونم فلان به من بده»، «چی شده؟» «قاطی میخوام بکنم، سرما خوردم بخورم.» کدوم آدم همچین کاری رو میکنه؟ اما تو حوزه موسیقی چون درکش رو نداریم، چون ما خوردن، برامون خلاصه شده همین انباری [اشاره به شکم]، خوردنهای دیگه رو نمیفهمیم. خب؟ حالیمون نمیشه، چشیدنهای دیگه رو نمیفهمیم. این بلاها سرمون میاد.
عمل سمپاتیک عبارت است از: تنگ کردن رگها، اتساع عضلات صاف، جلوگیری از ترشح، فشار خون. پاراسمپاتیک: گشادکردن رگها، انقباض عضلات صاف، ایجاد ترشح، تقلیل فشارخون. یعنی کاملاً در مقابل هم است. ضعف اعصاب اولین هدیهی کسانی است که موسیقی رو غیراصولی گوش میکنن. اولین هدیه به اونهاست. بسیار سریع هم اثر میذاره. افرادی رو دیدید تقریباً چند شخصیتی میشن، شیزوفرنی میگیرن، یک شخصیتهای شیزوفرن پیدا میکنن. اینها میبینی هر لحظهای حرف عوض میکنه. یهویی داره صحبت میکنه: «آقا من داشتم این رو میگفتم، لپتاپ، راستی لپتاپ رو نمیدونی چند خریدم؟ رفتم اونجا گرون، گرونی رو بگو، دلار رفته بالا، اصلاً فلان…» میگی چیچی داره میگه این بابا؟
بررسی صورت گرفته، ما نکردیم، پزشکهای غربی کردن متأسفانه، ما باید این کار رو میکردیم، پزشکهای ما. بله گفتن یکی از اثراتش اینه، پارانوآ میگیرن توهم میگیردشون. غیراصولی ها! ببینید! حرف واسه من درست نکنین ها! از اول انگار دارم میگم: «ای کسانی که موسیقی رو اشتباهی مصرف میکنند.» گفتم دارویه. به جای اینکه رجوع کنن به داروساز، رفتن ناصرخسرو، خودشون تازه میسازن؛ هر ننه قمری هم که از جاش بلند میشه، یه ته حنجرهای هم داره، میگه: «منم داروسازم.» انگار که هر کسی که لوله آزمایش داشته باشه، بگه: «من پزشکم.» عین همینه دیگه. یک صداهایی هم میان میخونن که آدم بیزار میشه از موسیقی خدا شاهده. چه اعتماد به نفسی دارن اینها! باید بهشون جایزه بدی تو اعتماد به نفس. اون یارو اومده میگه: «من دو تا حنجره دارم» هه هه، به خدا قسم! یه بار اینجوری میکنه اِ وِ وِ وِ وِ… [در آوردن اصوات] یه بار هم صدای خودشه. مثلا یه بار صداش رو نازک بکنه میگه: «سه حنجره.» کی به کیه؟ شما بزن یه دکون دستگاهی شما واکن «پنج حنجره» کاری نداره که آقا!
آقا عین اینکه یک کسی بگه: «من بلدم یه چیزهایی رو باهم قاطی کنم.» این شد پزشک؟ این شد داروساز مرد مؤمن؟ این چه وضعشه؟ ما با چه جرأتی اینها رو میریم گوش میکنیم؟
عنوان بخش ۵ : اثر موسیقی بر فیزیولوژی بدن (قلب، روان، افزایش انرژی)
۵ – اثرِ بر قلب؛ قلب یک انسان به طور معمول در هر ۲۴ ساعت متجاوز از ۱۰۰.۰۰۰ مرتبه ضربان دارد و در هر دقیقه متوسطِ ۷۰ تا ۷۵ بار میزند. حالا فرض بکن، ضربان قلبِ زیاد زمانی لازمه که تو فشارخون زیاد نیاز داری، بابا یه کسی که بیماری فشارخون داره، موسیقی غیراصولی سَمّه برای این آدم! عین عامل سکته است براش. برای کسی که فشارش زیاد میافته، موسیقی غیراصولی پدر این رو در میاره، خطر داره، ممکنه تو کما بره. «آهنگ، مگه میشه؟ گرفتی ما رو آقا؟» میگم دیگه، باید یه چیزی رو ببینیم ظاهراً.
بتهوون، شوبرت، شومان و نیچه که هر چهار تا موسیقیدان بودن، خود نیچهی معروف، فیلسوف، آلمانی، ویلیام فریدریش نیچه، ایشون موسیقیدان هم بود. هر چهار نفر از جمله افرادیان که جنون و دیوانگی گریبانگیرشون شد در اواخر عمرشون، خل شده بودن،
دقیقهی ۳۰ تا ۳۵
آدم میدیدن. شخصیتهایی بودن که دچار توهم شده بودن، نیچه اواخر عمرش میگفت: «این کیه کنار من؟ بگید بره.» میگن: «کیو میگی بابا؟» هیچ کی هیچ چی نمیدید، مثلاً عین الآن مثلاً بگی… میگن مجنون شده طرف، چهار تا موسیقیدان… چرا باید این بلاها سرشون بیاد؟ خیلی مهمه ها! شوبرت، مندلس و باخ، کسانی که در اثر اغتشاشات روانی تا سرحد جنون پیش رفتن.
لوتر میگه: «موسیقی در تخدیر اعصاب انسان از مواد مخدر هم قویتر است، بعضی از غلطاندازان معتقدند که موسیقی غذای روح است.» من نمیگم ها! لوتر داره میگه. یعنی نگین رائفی اومد گفت. میگه، میگه: «بعضی از غلطاندازان»، میخوان حرف غلط بندازن، میگن «موسیقی غذای روح است»، غذا نیست؛ دارویه، این نکته اول. «ولی هیچ دانایی این سخن را قبول ندارد بلکه دانای کامل عقیده دارد، موسیقی عذاب روح است» منظورش از دانای کامل خداست.
موسیقی غیراصولی پدر یک نفر رو میتونه دربیاره، این اثبات شده. دکتر اوریزن سوت مارون (اگه درست تلفظ کرده باشم اسمش رو) میگه: «هیجان بزرگترین عامل سکتههای قلبی است و هنرمندان اغلب با سکته قلبی درگذشتهاند» بعد نقش موسیقی رو بیان میکنه در ایجاد سکتههای قلبی و هیجانات کاذب.
یه آهنگ گذاشته تو ماشین نشسته، اصلاً قدرت تحرک نداره اون انرژی رو خالی بکنه، اون قندی که تو خون ترشح شده رو بسوزونه، یه هیجاتی میگیردش، دیدی کلهشو تکون میده تو ماشین، هرکی از کنارش رد میشه میگه: «ای بابا چرا اینجوریه» او اصلاً دست خودش نیست ها! دیدی یک آهنگ برات پخش میکنن، اینجوری پات تکون میخوره، دسته داره میزنه، اگر… این تیکه عزیزم! اگه همین توی گردنت بود، خوب نشون میداد. میگن: «یارو تیک داره.» اصلاً حواسش نیست، غیرارادی میبینی دستش رو داره تکون میده. حالا تیک حاد نیست ها! شروعه. شروعه. و ما عادت داریم اصلاً، ذاتمون اینجوری آفریده شده. مگه میشه موسیقی پخش بشه، ما رتیم نگیریم باهاش؟ ریتم میگیریم باهاش، اصلاً یه چیز طبیعی است.
آقا گاو، برای گاوها هم موسیقی پخش میکنن، شیرشون زیاد میشه، این خیلی حرف زشتیه، برا گاوها پخش میکنن شیرشون زیاد میشه ها! حرف درستیه ها! اما حرف زشتیه. چرا؟ چون من و تو آدمیم، زشته خودمون رو با گاو مثلاً مقایسه کنیم. خب سگ جلوش ژله بندازی نمیخوره، حالا بیایم نتیجه بگیریم از سگ؟ از شغال ما باید نتیجه بگیریم برای آدم؟ خب این چه حرفیه؟ جلوی گوسفند ما کباب بره گذاشتیم نخورد، برگ هم گذاشتیم نخورد، چنجه هم گذاشتیم نخورد، آبگوشت هم نخورد گوسفندِ ما. بابا اون گوسفنده. این چه حرفیه؟ بعضی از دوستان هستن که میگن نمیدونم «چای رو جلوی گاو گذاشتن، گاو هم نخورده.» خب من میگم: عیبی نداره، اگه جای مضره، بحث دیگری مطرحه، اما خب خیلی زشته، حالا گاو چیزهای دیگه هم نمیخوره که ما میخوریم. بگیم همه اونها ضرر داره؟ دلیل، دلیل خوبی نیست، فهمیدی چی میگم؟ دلیل، دلیل خوبی نیستش.
اما این گاوه چه جوری شیرش زیاد میشه؟ همین تکنیک در عصر صنعت در اروپا اجرا شد، کارگرها رو برای اینکه ازشون کار بکشن، موسیقی ریتمیک براشون پخش میکردن، قند خونشون اضافه ترشح میکرد، در واقع یه کارگری که ۸ ساعت داشت کار میکرد، قدِ ۱۰ ساعت ازش کار میکشیدن. این اسمش کلاهبرداریه. اون کارگر که تو ۳۰ سال عمر مفیدش اینقدر پیر میشه، توی ۲۵ سال اونقدر پیر شده بود. این یعنی بردهداری عزیز من! فهمیدند، تازه فهمیدن پزشکهاشون. الآن ممنوع شده، تو محیط کار حق ندارن موسیقی، به هیچ وجه حق ندارن پخش کنن، شدیداً برخورد میکنن اصناف کارگری و احزاب کارگری. اینها حقوق کارگران رو دنبالشاند در غرب. شدیداً برخورد میکنن، میگن: «مگه اینجا گاوداریه؟» الآن انجمنهای حمایت از حیوانات از حیوانات هم شاکیاند از این بحث موسیقی که برای گاوها پخش میشه. بابا اون شیر رو از تو هوا که نمیسازه که، از توی این بدن داره میسازه. میگه: «شیرش زیاد شده.» خب از کجا میاره؟ قانون بقای ماده و انرژی، پدر بیامرز! اون [موسیقی] آبِ اون شیر رو زیاد میکنه، مواد غذاییش تغییری به آن شکل نمیکنه و اون گاو سریع پیر میشه، آسیب میبینه. انگار که بگی: «بهرهبرداری این در ۱۰ روز، من ۲ روزه بهرهبرداری کردم.» زدی فاتحهاش رو خوندی خب! عین اینکه من به شما بگم: «آقا این لیوانها رو دونه دونه لطفاً جابجا کن.» یه فرقون بیاری بریزی اون تو، بگی ببرن. خب ۶۰ تاش هم توی راه میشکنه. «همه رو جابجا کردم در ۵ دقیقه! به من گفته بودی در ۵ ساعت.» این میشه بردهداری این میشه بر عکس استحمار، میدونید چی میگم.
عنوان بخش ۶ : روایات تاریخی (مسحور شدن به وسیله موسیقی)
دقیقهی ۳۵ تا۴۰
۶ – گویند روزی فارابی عودی با خود داشت، عود، مخترعش کیه؟ فارابی، قانون مخترعش کیه؟ سازِ قانون؟ فارابی. فیزیکدانان ما… عجب! فیزیکدانان ما اومدن ابزار موسیقی اختراع کردن! برای اینکه کاملاً یک علمه. اینجوری نیستش که… الآن ساز قانون رو ترکها بیشتر استفاده میکنن. ترکها، ترکیهایها رو میگم ها! توی آهنگهاشون دیدی یه غم خاصی داره. اینها یه خوانندههایی هستن نمیدونم ابراهیم تاتلیس و نمیدونم کی و و اینها. خب؟ یه زنهای هست اسمش ابرام تاتلیسه اینها (خدمت شما عرض بکنم) یه مَردهای هست اسمش سیبل جانه! خب؟ سیبیل داره دیگه، اینها. بعد (خدمت شما عارض بشم که) میبینی که اینها… (خوب دقت بفرمایید!) اونها از ساز قانون استفاده میکنن. سوز خاصی میده، حزنانگیزه این ساز. میگه: عودی با خودت داشت و به لباس ترکها به مجلس صیفالدوله رفت. وی عود خود را آماده ساخت و تارهایش را تنظیم نمود و آهنگی نواخت و همه را به خنده واداشت، یه آهنگی زد همه خندهشون گرفت. نمونههاش هست ها! همراهم ندارم.
یعنی پت و مت رو من بذارم اینجا همهتون میزنید زیر خنده. امتحان کردم تو دانشگاه. گذاشتم، هِر هِر هِر همه زدن زیر خنده. مگه من جوک واست تعریف کردم عزیزم؟ واسه چی میخندی؟ مگه من شوخی دارم؟ احترام خودت رو حفظ کن آقا. هِر هِر هِر بیشتر میخندیدن، «زهرمار نیشت رو ببند! مگه این موسیقی خنده داره؟» چون همیشه همراه با خنده بوده، میگه: «یه موسیقی زد همه زدن هِر هِر هِر زیر خنده» «سپس به شکل دیگری تارها را تنظیم کرد و باز آهنگی دیگر نواخت و همه اهل مجلس را گریاند» همه زدن زیر گریه. «و باز هم تارها را تنظیم نمود و آهنگ سوم را نواخت و همه را به خواب برد و خود مجلس را ترک کرد.» دیدی چی کار کرد؟ ترکیبات داروش رو عوض کرد اول خندوندشون، بعد عوض کرد گریوندشون، بعد عوض کرد دیازپام درست کرد بعد خوابیدن، بلند شد رفت، خداحافظ. این میدونی چی شد؟ چون میگه: «با لباس خاصی رفته بود اونجا، رئیس اون جلسه تحویلش نگرفت»، گفت: «کی به تو گفته بیای اینجا بشینی؟ اصلا تو کی هستی؟» گفت: «من کیم؟» گفت: «آره.» گفت: «خب حالا داشته باش. من یه موسیقیدانم، نوازندهام، مطربم.» براش زد هِر هِر هِر زدن زیر خنده، بعد گریه کردن، بعد خوابیدن، این هم بلند شد رفت.
مسعودی، تاریخ نویس گوید: «در زمان عبدالملک یا یکی دیگر از خلفای بنیامیه که لهو و موسیقی خیلی رایج شده بود خبر به خلیفه دادند که فلان کس خواننده است و کنیز زیبایی دارد که او هم خواننده است و تمام جوانهای مدینه را فاسد کرده، دو نفرن یه مرده با یه زن رقاصه میرن آهنگ میخونن که میگن همه جوانهای مدینه رو فاسد کرده و اگر جلوی او را نگیرند این زن تمام مدینه را فاسد میکند، خلیفه دستور داد که غل به گردن آن مرد انداختند و آنها را به شام بردند، دستگیر شدن، بردنشون شام. وقتی به حضور خلیفه نشستند آن مرد گفت: «معلوم نیست آنچه او میخواند موسیقی باشد.» گفت: «معلوم نیست این موسیقی باشه. شما به عنوان خلیفه مسلمین شما فتوا بده اگه گفتی گردن من هم بزنن من قبول میکنم.» و از خلیفه خواست که خودش امتحان کند، گفت: «من یک کم مثلا بزنم اینجا این خانومه هم بخونه، خب؟ اگه شما تشخیص دادی این موسیقیه من دیگه اون وقت حرفی ندارم.» گفت: «باشه.» خلیفه دستور داد که کنیز بخواند و او شروع به خواندن کرد و مرد هم میزد، کمی که خواند دیدند سر خلیفه تکان میخورد، کمکم کار به جایی رسید که خود خلیفه شروع کرد چهار دست و پا راه رفتن بر روی زمین و به کنیز میگفت: «بیا جانم بر این مرکب خود سوار شو.» اون هم زرنگ بوده، اون هم خیلی هفت خط بوده.
در بعضی از زندانهای روسیه که در آنجا به ویژه محکومان نهیلیست را نگه میدارند، شکنجهای مرسوم است که به نام «هومه اوپاتیک» موسوم است. با این وضع در یکی از زندانها، زندان «اُدِسا» یک محکوم سیاسی را برای مدت ۶ ماه برای اینکه میهنپرستی موردنظر خودکامگان را بیاموزد، در معرض شنیدن موسیقیها و نواهایی قرار دادند که سرود ملی روس را مینواخت. اما آن بیچاره پس از ۵ ماه دیوانه شد. هی سرود ملی روسیه رو براش گذاشتن با شکلهای مختلف و مدلهای مختلف و یه بار دست جمعی بخونن، یکی تکی بخونه، مدلهای مختلف. براش گذاشتن این بعد ۵ ماه بدبخت روانی شد.
«در ملبورن (Melbourne) ۵۰.۰۰۰ نفر بعد از گوش دادن به یک کنسرت موسیقی چنان به هیجان آمدند که ناگهان به هم ریختند و بدون جهت یکدیگر را زخمی و مصدوم کردند. تا پلیس خود را برساند چند نفر به ضرب چاقو از پای درآمدند و به چندین دختر تجاوز شد و تعداد زیادی نیز مجروح شدند.» «در یک کنسرت موسیقی به دستهای از جوانان برای اولین بار «هیستریک» (Hystrionic) (که میدونید چیه دیگه، خوندید توی کتابهاتون) که یک نوع بیماری روحی است دست داد. توی علوم اجتماعی تو درسهاش بود توی دبیرستان. آنها پس از برنامه به خیابانها ریختند، اتومبیلها را آتش زدند، شیشههای مغازه را شکستند، مغازهها را غارت کردند و تعداد ۳۱۵ نفر از آنها از فرط هیجان غش کردند و به بیمارستان انتقال داده شدند.» اینها آمار غربیهاست. زدن یهویی گرفته گرفته گرفته تا… بیا حالا جمعش کن.
دقیقهی ۴۰ تا ۴۵
چون اصلا میگم دیگه یک هیجان غالب میکنه، عقلانیت میره کنار.
عنوان بخش ۷ : ناهماهنگی موسیقی زندگی در عصر کنونی
۷ – ما یک فرقهای داریم در میان مسیحیها که در ایالت نِوِدا یا ناوِدا آمریکا ساکن هستن، به اسم «مورمونها» اینها یک شاخهای از مسیحیتند. مورمونها خوبه بدونید که چای رو حرام میدونن، نوشابه رو حروم میدونن، مشروب رو حروم میدونن، موسیقی رو هم حروم میدونن، کلا حرام میدونن. به تعدد زوجات هم قائلند در ضمن، برخلاف بقیه مسیحیها. این میت رامنی (Willard Mitt Romney) نامزد ریاست جمهوری امریکا که برای کاندیداتوری اومده، این مورمونه. به ارزشهای خانواده بسیار پایبندند، مخالف سقط جنیناند، بکارت دختران بسیار براشون مهمه، نزدیکترین و شبیهترین فرقه در مسیحیت به اسلامند. یعنی به اعتقاد ما مسلمونها کمتر تحریف شدن، سالمتر موندن. اینها موسیقی رو حرام میدونن، چای رو حرام میدونن نوشابه رو حروم میدونن، مؤمنهاشون ها! برای چی؟ میگن هرجا که اینها بیاد از اون طرف عقل میره کنار. حتی به تئین چای حساسند. میگن: «تئین چای یه خرده مخدره. این باعث میشه که من کلهام خوب کار؟ نکنه.» معتاد شدیم بعضی از ما حالیمون نیست، ما معتادیم خبر نداریم، منتها باید حتما آب بینی طرف آویزون بشه تا بگن معتاده، دندونهاش بریزه بگن معتاده. طرف میبینی اصلا میخواد یه انتگرال دوگانه حل کنه گیر کرده، یه چای پررنگ میزنه میخوره حلش میکنه. او چی شده؟ او معتاده، الآن خماره کلهاش خوب کار نمیکنه، نشئه میکنه توپ حلش میکنه. آخه اعتیاد هم شکلهای…
ما به موسیقی معتاد میشیم، طرف میگه: «من اگه موسیقی نذارم نمیتونم مطالعه کنم.» معتادی! موسیقی باعث ترشح اندروفین در خون میشه یا ایندروفین. بچههای علوم پزشکی میدونن بله این مخدره، خاصیت سرکنندگی و نشئگی داره. عین کسی هست که میگه: «من اگه تریاک نکشم نمیتونم کار بکنم» میگه: «من اگه موسیقی گوش ندم نمیتونم مطالعه کنم»، برعکس در حالت عادی نه، میگه: «بذارم کنار نمیتونم…» خب معلومه مثل کسی که معتاده میگه میخواد… باید ترک کنی اول. اول باید ترک کنی بعدا به حالت عادیش برگرده که بتونی مطالعه بکنی.
زدیم فاتحه همه چی رو خوندیم، موسیقی رو به هم ریختیم خدا شاهده! موسیقی کویر و هنر کویر و کلام کویر و آوای کویر و ریتم کویر، همین کویره. توی این کویر که شما میری دوس داری خونههای خشت و گلی ببینی، توی این کویر خونه سنگی میبینی، بهت برمیخوره. تو کوهستان میری دوست داری خونههای سنگی ببینی. تو جنگل میری دوست داری خونههای چوبی ببینی. دوست داری همه چی با هم جور باشه. این خیابونهای ما موسیقی نداره، این خیابونهای ما مریض میکنه آدم رو نگاهشون میکنی، تو خیابونهای ما راه میری یکی آجر سه سانته، یکی سیمان سفید کرده، یکی اصلا نما کار نکرده، یکی چه میدونم گرانیت، یکی از این آلومینیومها. هر کی هر جوری عشقشه آهنگ خودش رو داره مینوازه، پخش عمومی هم داره میکنه نامرد. مریض میشه آدم تو این خیابونها، باور کنید روح و روان آدم آسیب میبینه.
شما جاهایی که میرید خونههاشون یکدست هستن، اصلا کیف میکنی، آرامش بهت میده. چون میفهمی با چی طرفی. یک موسیقی داری میشنوی، میگی: «کو؟ صدایی نمیاد.» اینجا موسیقیش دیداریه. اون ریتم آوا نیست، تصویره. میری وایمیستی رو عالیقاپو(رفتی اصفهان) روبهرو گنبد مسجد رو میبینی. وقتی هواش تمیز باشه این گنبد آبی رو میبینی، اینجوری رفته غرق شده توی آسمون آبی، دوست داری بشینی ۲ ساعت نگاهش کنی، ۲ ساعت بشینی نگاهش کنی، به خدا قسم! بس که زیباست، بس که هارمونیکه، همه چیش با هم جوره. همه چیش با هم جوره. اما همه چی رو همین جور دارن خراب میکنن. مریض داریم میکنیم خودمون رو.
آقا پزشکی اینقدر پیشرفت کرده که میگن: «ما دیگه نزدیکه آدم درست کنیم. جک و جونور درست کردیم با شبیهسازی.» ظاهرا… چه بسا آدم هم این کار رو کرده باشن، شروع کرده باشن، اما لو نمیدن، میترسن. خب؟ حالا میگن: «داریم یه سری کارها میکنیم.» عزیز من! پس چرا سکتهها اومده روی ۱۸ سال، ۲۰ سال، ۳۰ سال؟ برید بخشهای قلب بیمارستان رو ببینید، جوان ۲۰ ساله رو آوردن سکته کرده. چرا ما دیگه عمرهای ۱۲۰ ساله نداریم؟ ها؟ مگه نمیگید: «پزشکی پیشرفت کرده فلان… آدمها مریضیها بیچارهشون نمیکنه فلان؟» کو؟ ما تا همین چند سال پیش هر دهاتی میرفتی شما ۹۰ ساله، ۱۰۰ ساله راحت گیر میآوردی. من برای یه تحقیقی در مورد این کشتاری که انگلیسها کردن با قحطی که راه انداختن توی ایران از طریق خرید غلات، در روستای وانان چهار محال و بختیاری، روستای افچنگ سبزوار، آوج قزوین، شنیده بودیم که اینجا شدت داشته، تحقیقات پژوهشی. به سادگی شما سنهای بالا گیر میآوردی که یادشون بود،
دقیقهی ۴۵ تا ۵۰
بودن و اون موقع رو دیدن، یعنی کله کار میکنه مثل ساعت. الآن آلزایمر شده یک بیماری بسیار جدی برای ما. چی فرق کرده؟ چی داره عوض میشه؟
ما هر روز با هجمه بسیار زیادی از آنارشی (Anarchy) رو به رو هستیم، آنارشی (Anarchy) در لباس، طرف میگه: «عشق خودمه این جوری لباس بپوشم.» غلط کردی عشق خودته من دارم میبینم. جالبه بدونید این قیافهای که ما این همه بهش میرسیم کمتر از همه کی میبینه؟ خودمون. خودمون از همه کمتر میبینیم. اصلا شما میبینی هیچ هارمونی تو ظاهر طرف نیست، توی لباس پوشیدن طرف نیست، هر کدوم… اصلا رنگها رو درست کار نکرده، پدر آدم رو درمیاره بابا این رنگها… شما به یه رنگ قرمز خیلی خیلی نگاه کنی یهویی چشمات رو ببند، چه رنگی میبینی؟ یکی بگه، درسته «س» اش رو درست دارید میگید، سبز میبینید. میدونید چرا؟ بدن شما نیاز داره رنگ مکملش رو ببینه. اصلا همه چی رو زدیم فاتحهاش رو خوندیم، فکر میکنه همینجوری یِلخیه.
قدیمها توی موسیقی سنتی ایرانی نیم ساعت یارو میزد تا اون بابا بخونه، پیر میشد آدم، تا اون بخواد بخونه، چرا؟ چون دستت رو میگرفت اول آروم آروم آروم اون هورمونها به وقت درست ترشح بشه، یهویی ترشح نشه. میاومد بالا میخوند. بعد تموم کردنش هم یهویی تموم نمیکرد؛ ولت کنه رو هوا بیفتی پایین. دوباره مثل هواپیما فرود میاومد.
[خاموش شدن چراغها در سخنرانی] (بسم الله الرحمن الرحیم، بابا چیزی نگفتیم آقا، حالا که این کار رو کردی باشه.)
رنگهای مکمل:
این دایره رنگ رو شما ببینید، این موسیقی تصویریه عزیز من! برای همینه… ببین من از شما پرسیدم همهتون گفتید، گفتم: «قرمز ببینی چشمات رو ببندی چی میبینی؟» گفتید: «سبز.» برای اینکه سبز رنگ مکملشه.
رنگهای متشابه:
سه تا رنگی که کنار همدیگه هستن، با هم دیگه رنگ متشابه درست میکنن تو دایرهی رنگ، از سرخ داری تا آبی، از گرم داری تا سرد، فرابنفش، فرو سرخ.
رنگهای سه گانه.
ببینید چی کار کرده تو خلقت خدا شاهده! اصلا آقا برهان چی چی میخواد آدم برای اینکه اثبات بشه خدایی وجود داره؟ شاهکارش رو ببینید چطور ریاضی در رنگها جور درمیاد! رنگهای سهگانه تو مثلث متساویالاضلاع با هم دیگه، کنار همدیگه قرار بگیرن آرامشبخش هستن. (هیچ چی نمیبینید شما؟ چرا دیگه دیده میشه، شلوغش نکنید خداییش. خب؟ آقا این چراغه رو خاموش کن بذار ما رو نبینن. قیافه ما رو میخوان چی کار ببینن؟ الآن نامردها ما رو فراموش کردن، اینها فقط میخوان این نقاشی رو ببینن الآن.)
رنگهای مثلثی دقیقا تو مثلث متساویالاضلاع یعنی همه چی برابر با هم جوره، یعنی اینجا بنفش و اون زرده (حالا بین نارنجی و زرده) و این سبزه کاملا با همدیگه جور درمیاد.
رنگهای مکمل متساویالساقینی با هم جوره، آرامشبخشه، نگاه میکنی خوشت میاد این سه تا رنگ کنار همدیگه باشه، بدون اینکه بفهمی. نگاه میکنی توی طبیعت، یه جونوری رو میبینی، یه گلی رو میبینی که در کل اینها توش رعایت شده. میبینی چرا اینقدر دوست دارم این گل رو نگاه کنم. باز میبینید بین قرمز و بنفش، یه بنفش تیز، بین نارنجی و زرد و با سبز چی؟ اینها همخونی دارن. رنگهای مستطیلی با همدیگه جورَن، چینش رنگها، باهم جورن. اصلا این دایره رنگ اصلا عجیبه! این زعفرون، دوست داری بشینی همین جوری نگاش کنی، خوشت میاد گل زعفرون رو میبینی، به خاطر اینکه اون زرد و اون نارنجی که داره به قرمز میزنه و این بنفش، استادانه کنار هم دیگه تکرار شده. این مفهوم نداره، این موسیقی تصویری؟
حالا طرف میاد، همه چی رو با همدیگه قاطی میکنه. از قدیم گفته بودن: «سیاهی با سپیدی؟ نقش بندد، سیاه گر سرخ بپوشد، خر بخندد.» نخندید اصلا! اینجا چیزِ خطرناکیه، اصلا نباید خنده صورت بگیره، حالا کسی سیاهی سرخ نپوشیده حالا، اما میخوام بگم که یه چیزهایی حتی تو ادبیات ما اومده بود، میگفتن ما این رو میفهمیم. میگفتن: «اَ نگاه کن این دو تا رنگ رو کنار همدیگه تنش کرده، هیچ چی نمیفهمه.» نشون بیسوادیِ یه نفر بود. میگفتن: «این خُله، دیوانه است.» (چراغ رو روشن کن آقا! ما از تاریکی میترسیم.)
پس ببینید ما به کجا داریم میریم؟ نه موسیقی تصویری رو فهمیدیم، نه ریتمش رو فهمیدیم، نه آواش رو فهمیدیم، الآن موسیقیهای الآن رو نگاه کن، از آهنگه زودتر، یارو خواننده شروع میکنه، از همون اول هم همه چی جوره دیگه. ریتمیک شدید، بعد رو هوا هم ولت میکنه، تموم نمیشه که. یهویی چی؟
دقیقهی ۵۰ تا ۵۵
یعنی سقوط نداره، یهویی رو هوا ولت میکنه.
بیاید شما رو دستگاههای صوتیِ عربی کار بکنید، که همین قرائتِ قرآنی که ما داریم، اول قراره، طرف توی بمترین حالت، توی خودش میاد، قرائتش رو میکنه، «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»، بعد میاد میره یه خرده میخونه. مثلا توی بیات شروع میکنه. توی بیات شروع میکنه میره جلو، میره جلو، میره جلو، آرام آرام میاد جوابش رو میکنه. یه اوج میگیره، شما هم با اوج او لذت میبری، بعدش میره توی جواب جواب، به نقطهی اوج خودش، به ماکزیممِ قرائتِ خودش میره، اونجا جولونهای خودش رو میده، بعد دقیقا موقع تمام کردن، دوباره برمیگرده توی جواب. بعد برمیگرده توی قرار، بعد صدقاللهش رو میگه، تموم میکنه میره.
من یه قرائتی، مثل قرائت «محمد اللیثی» دیوانهام میکنه، سوره آلعمران محمد اللیثی، ۱۷ دقیقه است، کسانی که موسیقی میفهمن، کسانی که موسیقی میفهمن ها! من به هر کی دادم، میگه: «این کیه بابا؟ این کیه اینجوری خونده؟» این آدم استاد موسیقی بوده، میفهمه. زنش هم به کشتنش میده، امان از شما خانومها! از قاهره بلند شد رفت، بیروت، وسط قرائت گریپاژ کرد، آبروش اساسی رفت، اینقدر غصه خورد، سکته کرد، سکته کرد، افتاد مُرد، زنه هم به آرزوش رسید، کُلا شوهره رفت دیگه. ببینید! (خودم باز میکنم) حواس ما باشه، آقا ببینیم ما داریم چی کار میکنیم، (البته درش باز بود، فکر کنم از شیر پُر کردین ها! پلمپ نبود، من حواسم جمعه، چیزی که توش نریخته، چون من اگه بلایی سرم اومد، این قیافه رو یادتون نره.)
آره آقا! شما مثلا شاهکارِ موسیقیِ بیاتِ ترکِ مرحوم مؤذنزاده اردبیلی رو گوش کنید! ببینید! اذان شیعه و اذان سنی توی دو فراز با هم تفاوت داره، تو چیها؟ «اشهد ان علیً ولی الله» و دیگه؟ «حی علی خیرالعمل»، دقیقا نقاط اوج این اذان، توی همین دوتا فرازه، یعنی به «اشهد ان علیً ولی الله» میرسه، شاهکارِ خودش رو توی اذان شروع میکنه، توی دستگاه بیاتِ ترک، میره جلو، باز عادیه، به «حی علی خیرالعمل» که میرسه، باز شاهکارِ خودش رو میکنه. این یعنی عقیدهاش رو آورده توی اذانش گذاشته، اذانه رو گوش میکنی، عشق میکنی. چهل ساله خونده، هنوز تازه است. هنوز اذانی به گرد پایِ این هم نرسیده، در زیباییِ این اذان. فکر نکنید، اینها فقط ما خوشمون میاد ها! من این اذان رو برای کسانی، خارجی بودن گذاشتم، گفتن: «عجب موسیقی!»
موسیقی علمه، عزیزِ من! حالا قاطی کردیم هر چی.
عنوان بخش ۸ : موسیقی و هیجان
۸ – چندی پیش براون، خوانندهی انگلیسی، ضمن اجرای برنامهای در فستیوالِ پاپ تمام لباسهایش را از تن بیرون آورد. خود خواننده رو جَو گرفته بوده، یکی بیاد حالا غضنفر رو بچسبه، و در برابر جمعیتی بیش از ۱۵.۰۰۰ نفر، برنامه اجرا کرد، لخت! ابتدا پیراهنش را درآورد و چون تماشاگران به هیجان آمدند، هی دست زدن، این هم همین جور هی ادامه داد، وی هنگام خواندن آواز به کلی لخت و عریان شد و به خواندن و رقصیدن پرداخت، در این موقع افراد پلیس خود را به صحنه رساندند و خواننده عریان را دستگیر کردند.
در یکی از ایالتهای فرانسه رو داره میگه. میگه یه جمعیتی حدود ۱۵۰.۰۰۰ نفر جمع شدن، اینها کنسرتهای موسیقی بسیار سنگینی میگذارن، یعنی بیش از ورزشگاه آزادی ما جمعیت جمع میشه، محلش هم دارن ها! برای اینجور برنامههاشون، مردم برای موسیقی ۱۵۰.۰۰۰ نفر گرد هم جمع شده بودند، پس از اجرای یک کنسرت آنان چنان به هیجان آمدند که تمام ویترینها را شکستند، مغازهها را ویران کردند، عدهای زخمی و عدهای مجروح شدند. هیستری دست میده دیگه.
من یادمه یک بار، یک شهری بودم، حالا کدوم شهر اینها نگم چون سیاسی میشه. نمایندهشون اومده بود اونجا، بعد یه چند نفر با اون نماینده مشکل داشتن، شروع کردن شعار دادن، نیروی انتظامی نماینده رو برداشت ببره، این الآن میزننش، این رو که برداشتن بردن، مردم همینجور پشت سرش افتادن شعار دادن، فحش دادن، خب؟ بعد چهار پنج تا بچه مچه، هم بودن، این رو به چشم خودم دیدم، مثلاً بچهای که نمیفهمه نماینده اسمش چیه، کی هست؟ کدوم وریه؟ چپ چیه؟ راست چیه؟ کی به کیه؟ این همین جور افتاده بود اون پشت، آقا من دیدم همینجوری که داشتن میرفتن، این بچهها شروع کردن به لگدزدن به کرکرههای مغازه، جمعه بود مغازهها تعطیل بود، شانس آوردن، شروع کردن به لگد زدن به کرکرههای مغازه، هیجان بهش دست داده بود سن کمتره، سریع هیجان بَرش غالب میشه، میزنه کنار شروع کردن لگد زدن و فلان. نیروی انتظامی، یکی از کلانتریهاش به اون منطقه نزدیک بود، بردنش نیروی انتظامی حالا این بدبخت و نجات دادن و،
دقیقهی ۵۵ تا ۶۰
خودِ مردم، اصلاً بزرگترها این بچهها رو جمع کردن، گفتن آروم بگیر، چه خبرته؟ به سادگی توی هیجانات، افراد، رفتارهای غیرمنطقی از خودشون… ببینید هرجا عقلانیت کنار بره، تو رفتار غیرمنطقی ممکنه ازت سر بزنه. طرف عصبانی میشه، یه حرفی میزنه، بعداً مثل چی پشیمونه، (اون چی رو هر چی دلت میخواد جاش بذار) واقعاً ها! بعد میگه: ای بابا عجب غلطی کردم، چرا این کار رو کردم؟ چرا حواسم رو جمع نکردم؟ چرا این طور شد؟ چه میدونم برو بپرس!
عنوان بخش ۹ : موسیقی در کلام بزرگان
۹ – ولش کن از رائفی نشنو، از این کلهگندهها، ماشاءالله همه غربزده، اسم یک خارجی که میاد: «ای وَل!»
ویکتور هوگو، نویسنده مشهور کجاییه؟ بارک الله، فرانسوی. خوبه ها! این جا کدهایی هر از چند گاهی میاد، آدم خوشحال میشه. مثلاً بعضی دانشگاهها میری، یه چیزهایی ابتداییات… یه چیزهایی میگن که مایه ننگ و آبروریزیِ وزارت علومه کلاً. میگه: «علت اینکه ما از موسیقی خوشمان میآید، این است که در عالم خیال و رؤیاها میرویم» تمام! میگه: «ما خوشمون….» بعضی موقعها آدم نیاز داره بِره تو عالمِ خیال و رؤیا، میگه: «موسیقی سریعاً این رو تسهیل میکنه و فراهم میکنه.»
لئون تولستوی نویسنده مشهور: (بارک الله، فقط یه صدایه ها! فکر کنم این هم بکشم بیرون، شما هم همون جوری میشین) «موسیقی محصولِ تحریک احساسات و هدف احوال نفسانی و عواطف انسانی است.» میگه: «تحریک احساسات و عواطف انسانی.» اسم عقل این وسط نیومده.
آرون کوپلند: «موسیقی انسان را از عالم اصوات بیرون میبرد و به یک دنیایِ خیالی و رؤیایی میراند.»
خداییش به تک تکمون این حس دست داده، دروغ نگیم دیگه به خودمون، گوش میکنی، میری تو خیالات گذشته: «ای بابا! ای داد بیداد، چه اشتباهی کردیم.»
هِگل، فیلسوف مشهور آلمانی: «ذکر و عبادت مسلمانان، این رو در مورد شما گفته! در مساجد بیآلایش، خود فکر میآورد، میگه یه جایی میری که خودش فکر میاره، نوع عبادتشون یه جوریه که فکر میاره و دعای مسیحیان در کلیساها با عربدهی ناقوس و نقش و نگارهای در و دیوار، تشویش خاطر و انصراف ناظر. میگن: «امام زمان (عج) بیاد، همه مسجدها که مثل کلیسا خوشگلش کردن، همه رو میزنه خراب میکنه» میای اینجا آدم… مسجد باید بری اینقدر ساده باشه، دنبال یه چیزی میگردی پیدا نکنی، بگی: «قربونت برم خدا» بری سراغِ… تو کوک خدا. اینجا اینقدر نقاشی، لوسترها رو نگاه میکنی، بعضی از مسجدها لوستری داره که، آدم میگه: «این اگه بیفته چی میشه؟» اصلا میری توی کفِ این، «بابا این چیه؟» فلان… من دیدم ها!
الان این ساختمونی که ساختن بالا سرِ خونهی کعبه، تا طبقه پنجش افتتاح شده بود، چند وقت پیش، حالا نمیدونم تا آخر، دیگه همین امسال افتتاح باید بشه کامل، ۲۰۱۲ به قولی دیگه. آره این ساختمونه، وقت اذان چراغهاش رو روشن میکنه، یعنی شما باید ببینی! همهی کلهها میره بالا، اصلا خدا کو؟ ساختمونه رو نگاه میکنی، جلوه میکنه اونجا.
کانت، فیلسوف و موسیقیدان، موسیقی هم میفهمیده، کانت میگه: موسیقی اگر از همه هنرها مطبوعتر باشد، میگه: «اگه ویژگیش این باشه که از همه هنرها بهتر هم باشه» مطبوع، یعنی باب طبع ما باشه، ولی چون به بشر چیزی نمیآموزد، از تمام هنرها پستتر است. راست میگه. هیچ چی بهت یاد نمیده. گفتم؛ الآن یه آهنگ گوش میکنی، چی یاد میگیری؟ هیچ چی. کُلِش اینه که اون شعر رو حفظ بشی، که اون هم گفتم، بدون آهنگش نمیتونی بخونیش، موقع خوندن، هی باید با خودت زمزمه کنی با اون آهنگه بخونی، بری جلو.
ویلیام جیمز: «ممکن است، خداوند از گناهان و گناه موسیقی ما بگذرد، چقدر جالب! این غربیه موسیقی رو گناه میدونه! ولی ضعف اعصاب دست از سرِ ما برنمیدارد.» میگه شاید خدا ببخشت، اما ضعف اعصاب که گناه، مُناه حالیش نمیشه که، میاد سراغت.
فرانکو باتیاتو، یکی از خوانندههای مشهور ایتالیایی که ول کرده موسیقی راک رو، او میگه که: انسان کافی است، پیامهای برخی گروههای راک را گوش دهد تا شیطانپرست شود، بسیاری از گروههای راک دچار نوعی تشنج رفتاری شده و پیغامهای شیطانی را در موسیقی خود وارد میکند، همون بحث ریورسینگِ (Reversing) موسیقی، که کلمهها رو بر عکس میکنن، میگذارن تو موسیقی، اول درست میخونن، بعد برعکسش میکنن، میگذارن تو موسیقی، شما توی موسیقی اون رو برعکس میشنوی، اما ذهن شما ظاهرا قدرت موشکافیِ این رو داره، کار به جایی رسیده بود که در اواخر دهه ۷۰، اوایل دهه ۸۰ میلادی در اِمریکا، روی صفحههایی که موسیقی میفروختن، نوشته بود: «فاقد ریورسینگ» خیالتون راحت باشه! ما قول بهتون میدیم، که چیزی توش نباشه، یعنی اثرگذاریش رو دیده بودن، همین شاهین نجفی، یه آهنگی خوند، اون البته تابلو بود، یعنی کلمهای رو عمدا برعکس میخوند، که فقط شما… جان؟ بله شرِ اعظمش بود، که متأسفانه از همونجا این گرایشاتِ انحرافی خودش رو نشون داد دیگه،
دقیقهی ۶۰ تا ۶۵
به صورت واضح، که اون رو اگه برعکس میکردید، شما میدیدید، که پیام کاملا جدید میده، این رو من نمیگم، باتیاتؤ ایتالیایی داره میگه الآن اون بعدا شد مسئول موسیقی پاپ. مشاور موسیقایی پاپ، یعنی برگشت اومد به قول خودش تو جبهه حق مثلا!
آرتور شوپنهاور آلمانی میگه: «عیبی که موسیقی دارد این است که ما را به طور کامل از واقعیت برکنار میکند.» میگه: «از عالم واقع میریم تو عالم خیال.»
ویلیام جیمز که گفتم این رو. دکتر الکسیس کارل زیستشناس و فیزیولوژیست فرانسوی میگه: «کاهش عمومی هوش و نیروی عقل از تأثیر الکل و سرانجام از بینظمی در عادت ناشی میگردد و بدون تردید رادیو و موسیقی در این بحران فکری سهیمند.» سینما رو هم البته ایشون میگه اثر داره. همین ایشون در ادامه میگه: «سینما و موسیقی و رادیو و ورزشهای نامناسب روحیهی فرزندان را فلج میکند.» اصلا اثر مخدربودن این، اینه که حتی یکی از خوانندهها تو عمل جراحی خودش گفت: «از ماده بیهوشی استفاده نکنید.» یک آهنگی رو گذاشت بدون بیهوشی این رو عملش کردند. خودش از اول عمل تا آخر عمل گریه میکرد، پرستارها هم گریه میکردند. پالستری گیلیارد اسم ایشونه. جالبه ها! یعنی دارو بودنش کاملا اثبات میشه. خب بیایم آقا به عنوان یه پژوهش روی این فکر بکنیم. داروهای بیهوشی مگه این همه عوارض سوء نداره؟ بیایم این رو حذف بکنیم. میشه با موسیقی این کار رو انجام داد؟ آقا این همه ما… البته اینها رو که دارم میگم بحث علمیش رو دارم میگم. بحث فقهیش، بحث فقهیش کاملا جدا باید بره برسی بشه که البته این هم بهتون بگم: بسیار بسیار بحث علمی و فقهیش به هم نزدیکه. پویایی و دینامیک بودن فقه شیعه رو میرسونه. میدونید در مورد موسیقی خیلی جالب گفتند. فتاوا معمولا اینجوریست، نمیگم همش ها! میگن: «موسیقی فردیه.» یعنی یه آهنگِ واحد ممکنه برای شما حرام باشه، برای من حرام نباشه. یعنی به تو بستگی داره. عین اینه که بگیم یه داروی واحد میتونه برای تو مفید باشه، برای یکی دیگه مضر. ببین چقدر قشنگ و منطقی و عقلانیه! چقدر جوره! اسم آهنگ این بنده خدا هم بازگشت بود.
عنوان بخش ۱۰ : وهابیت در خوزستان
حجرات (۱۳)
۱۰ – یک زنی بچهاش مُرد خیلی گریه میکرد، به نظر شما یه آدمی که نیاز به خالی شدن داره به چه موسیقی نیاز داره؟ حتما یه موسیقی هست! همین گریههای دور و بَریهاش تو عزا، همین گریههای دور و بَریهاش چی؟ آرامش بخشه واسش. تمام شد رفت! همه چی اصولیه. مثلا ما چه چیزی رو توی عزاها پخش میکردن قدیمها؟ الآن دیگه ور افتاده، کم شده، حلوا. حلوایی که با گلاب درست شده. چرا؟ چون گلاب هم آرامشبخشه. او نیاز نداره توی همچین شرایطی قند خونش شدید بره بالا، اصلا نیاز نداره. الآن متأسفانه تو قبرستونها شکلات بخش میکنند، این خیلی مضره. اون اصلا به هیجانات شدید نیاز نداره بلکه تخلیه باید بشه. یه نفر که گریه نمیکنه، تو پزشکی اگه عزیزی از دست میده گریه نکنه چه کار میکنن؟ دق میکنه نگرانش میشن، هست مواردی که میزنن توی گوش طرف، محکم میخوابونن تو گوشش که بشکنه، گریه کنه. حالا این وهابی بیشعور رو بیا بهش بفهمون که: «بابا گریه کردن براش خوبه.» میگن: «یه نفر میمیره، نباید گریه کنه و گرنه مشرکه.» یارو باباش مرده به زور خودش رو نگه میداره. چی بری بگی خدا شاهده آخه!
یک فتوایی ازشون براتون بگم داخل پرانتز روحتون شاد شه. ابنتیمیه حرّانی بابای اینهاست دیگه، که زمانی که اومد فتاواش رو داد خود اهل سنت ریختن… ابن بطوطه در تاریخش آورده که – باز سنّیه – میگه تا خورد تو مسجد دمشق زدنش این مرتیکه رو. میگفت بالای منبر نشسته بود میگفت: «من همونطور که از منبر میام پایین، خدا هم از عرشش میاد پایین.» یعنی خدا جسمه. لنگ دمپایی بود که حوالهاش میکردند. زدنش انداختنش بیرون. حرفهاش نگرفت. بعدها که انگلیسیها از محمدبنعبدالوهاب حمایت کردند این [ابن تیمیه] گرفت کارش دیگه، شد همین آل سعود و همین سیستم و این قتلها و خونریزیهایی که داره صورت میگیره. یه فتوایی داده این معرکه! میگه: «خدا همه جا نیست.» اگه شما بگی: «خدا همه جا هست.» کافری و مهدورالدّمی، میشه خونت رو ریخت. نمیتونی بگی. «فقط خدا روی عرشه.» یعنی خدا روی زمین نیست. «فقط خدا شبها میاد
دقیقهی ۶۵ تا ۷۰
حاجات رو میریزه توی کیسه جمع میکنه میره بالا.» خب؟ این عین توراته و ما یک سؤال داریم. یک سؤال داریم. یه سؤال علمی دارم جواب من رو بدین! سؤال شما هم هستش. مگه کره زمین گرد نیست؟ کروی نیست مگه؟ چرا. خدا شب میاد روی زمین چه کار میکنه؟ (بگید) حاجات رو جمع کنه. قبول دارید اصلا روی کره زمین هیچگاه شب تموم نمیشه. همیشه شب روی زمین هست. اینوَر که روز بخواد بشه، آرام آرام همینجور که داره میچرخه، از اونوَر هی شب میشه… کلا خدا نعوذ بالله تو جوّ زمین گیر کرده، بالا نمیتونه بره. هی اینجا شب میشه، باید بره اونوَر حاجاتش رو جمع کنه. هی باید بره اون طرف. کلا بالا نمیتونه بره. پس برعکس خدا فقط رو زمینه تو آسمون نیست. خب گند زدن. بیا، چی بری بهشون بگی؟
[صحبت یکی از حضار در مورد تبلیغ وهابیت در خوزستان] نه خوزستان رو وهابیت، نخواهد گرفت، و نخواهد گرفت یعنی این اثراتی که هست بیشتر جوّه، ادایه. اگر هم باشه. مگه میشه یه شیعه وهابی بشه؟ اصلا امکان نداره. گوش کنید! اگه بحث وهابیت رو که میان مطرح میکنند بیشتر در میان اعراب مطرح میکنند دیگه، خب؟ میگن عربها میخوان برن. اصلا افتخار اعراب خوزستان به اینه که تنها اعراب صددرصد شیعه اثنیعشری روی کره زمینن. مگه میشه؟ این اصلا جوکه! آره بله مثلا یکی ناراحته. مشکلات هست بله من هم میپذیرم، مشکلات هست. بگیم نیستش دروغ بگیم؟ من آدم واقعگراییام. بله مشکلات هست، این استان مشکلات زیاد داره. استانِ بالاخره جنگزده است، زیر موشک باران بوده. تا تونسته نصف دار و ندار جنگیش رو صدّام فقط ریخته توی همین یه استان. طلائیه آدم میره ترکش پیدا میکنه اندازه درِ بشکه. ۱.۲۰۰.۰۰۰ گلوله و موشک فقط تو طلائیه ریخته این آدم. این استان ساختنش سخته. باید… بیتدبیریها هست من میپذیرم. خب؟ باید کار بشه. این مردم مقاومت کردن. اگه میخواستن جا خالی کنند و بزنن عقب [عراقیها] تا خود تهران اومده بودن. اون موقعی که این جنگ شد همه ایرانیها با غیرت اومدن اینجا وایستادن. کسی نگفتش که خوزستان مثلا نمیدونم آی مثلا: «خراسانی تو خوزستان نداریم من از مشهد نیام.» این حرف اینجوری نیست. همه اومدن با غیرت جنگیدن. خود مردم خوزستان جزء کسانی بودند از همه بیشتر وایستادن، خود مردم خرمشهر جزء اولین هستههایی بودند که دفاع کردند. اینجوری نیست. بعضی موقعها یه نفر میخواد لج یکی رو دربیاره میگه: «از لج تو میرم اینجوری میشم.» اینها بیشتر ادایه. یعنی وقتی شما با اینها صحبت هم میکنی میبینی اصلا هیچ چی از وهابیت هم نمیدونه. یعنی دو تا سؤال بپرسی گیر میکنه. مثل اون وهابی که تو عربستانه نیست اون باهاش بحث میکنی میگیره. این بیشتر بحث مالیه. وهابیها بذار من (به شما) رُک بهتون بگم یه سری ارتباطات بله گرفته شده، یه آقایونی رو برداشتن بردن توی کویت. توی کویت اومدن با اینها صحبت کردن، گفتند که: «شما بیاین جدا بشین» مثلا، بعد انگلیسیها گفتند: «شما اگه بخواین جدا بشین یک کشور شیعهی دیگه میشید»، درسته؟ خب خوزستان مثلا، اگه فرض محال بخواد جدا بشه میخواد بشه کشور شیعی جدا دیگه، چون شیعهان همهشون. گفت: «این مطلوب میل ما نیست. ما هیچ کمکی نمیکنیم. باید یه دین دیگه باشین و مطلوب ما چیه؟ که وهابی بشین.» آخه ممکنه یه روزی مثلا یه اهل سنت، وهابی بشه، احتمالش هست. خب؟ باز هم اهل سنت با وهابیت کلی تفاوت دارن. خوبه بدونید! وهابیها اهل سنت رو کافر میدونن. چون فقه اهل سنت… اهل سنت یا اشعریان یا ماتوریدی، اصلا وهابیها کسی که اشعری و ماتوریدی باشه رو کافر میدونند. ما سنی نداریم که نه اشعری باشه نه ماتوریدی یه چیز دیگه باشه، اصلا نداریم. اصلا من کتاب دارم از وهابیها که نوشته: «ابوحنیفه کافره.» یک چهارم جهان اهل سنت رو داریم. یک فتوا داده که همه اینها کافرن.
فعلا وهابیها به این نتیجه رسیدن بیایم با اهل سنت یکی بشیم، فعلا برجک شیعه رو بیاریم پایین، بعدش که برجک شیعه رو آوردیم پایین برمیگردیم پدر اهل سنت رو درمیاریم. اینها اینجوریان! فلذا این نشدنیه. اصلا اینطوری نیستش. یه خرده بله مشکلات اقتصادی بوده، بحثهای، اختلافنظرهای سیاسی بوده، این جایگاه جولان دادن وهابیها رو یه خرده فراهم کرد. اما مگه میشه یه همچین افتخاری رو از دست بدن؟ به خدا! یه چیز دیگهای هم بگم حالا که این رو گفتم. این هم شاید جالبه براتون؛ تنها قومی روی کره زمین، تنها قومی که صددرصد شیعهان فقط یه قومه. یعنی ما فارس داریم که اصلا یهودیه، فارس مسیحی داریم. فارس یهودی داریم [توی] یزد، خب؟ تنها قومی که صددرصد شیعهان کیان؟ لُرها. خب ببینید! والله. این افتخاره برای این. افتخاره. ببین نگاه کن مایهی افتخار… یه چیزی هم بهتون بگم! زیاد تو بحر نژاد نرین. نژاد دو قِرون نمیارزه. «آی من فارسم و ترک و عرب.» اینها همهاش یه مشت مزخرفاته.
دقیقهی ۷۰ تا ۷۵
«…إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ…» (حجرات/۱۳) چقدر آدمی؟ بگو ببینم. چقدر آدمی؟ انسانیتت رو نشون بده. آقا ما ایرانیها، ایرانیها عرب که نبودن. ایرانیها این همه آدم رو زمین همهشون عاشق ۱۴ نفری شدن که هر ۱۴ نفر از نسل عرب عدنانی. همه عاشقشونن، اینجوری که الآن فارسها اشک میریزن واسه اهل بیت (ع) واسه کی میریزن؟ باباشون بمیره اینجوری اشک نمیریزن. نه که فارسها، همه! آذربایجان، ترکها، همه. الآن تو اندونزی طرف شیعه شه ببین چه جور اشک میریزه برای اباعبدالله؟ این حقیقت این اُستانه. بعضیها بیخود میخوان بیان شلوغش کنن. جوّ بِدَن. میخوان رای جمع کنن مثلا. متأسفانه دَم دَمهای انتخابات اینها باب میشه. «آی گرفتند بردند، ما بدبخت شدیم، هیچ چی نمانده است فلان شده است.» آقا مردم هم چی؟ جوّ بهت میدن رأیها رو جمع میکنن حاجی حاجی مکه. بای بای. ۴ سال دیگه میاد: سلام علیکم دوباره. دوباره معضلات… چی ۴ سال یکبار مثل توابع سینوسی کُسینوسی مشکلات میره بالا، هی دوباره میاد پایین؟ میدونید دیگه تا خودش میخواد مسئول بشه… من توهینی به هیچ نمایندهای، کسی نمیکنم ها! یه وقت اسم چیزی درنیاد. تا میخواد مسئول بشه باید بگه مشکلات چیه؟ زیاده. وقتی مسئول میشه بابت مشکلات باید جواب بده میگه: چی؟ «مشکلات کمه.» یعنی دوباره. ۴ سال، ۴ سال همین سیستم داره میره. بیشترین سوءاستفاده هم که میشه باز از جوّ چیه؟ هیجانی. یه نفر میاد یه سخنرانی هیجانی قومی میکنه، قومی! خدا وکیلی آدم عقلانیت بَرِش حاکم باشه باید بگیره از بالا هرکی که رفته اون بالا بکشدش پایین. بگه چرا اومدی خَرِمون کنی؟ مگه ما احمقیم؟ تو داری تهییج میکنی من رو!
یه استاد دانشگاه ایران که توی آمریکا تدریس میکرد، دختره اومده بود جلوش پایاننامهاش رو ارائه بکنه با لباس آنچنانی اومده بود. خیلی هم خوب پایاننامهاش بوده ظاهراً چی بوده؟ ۸ بهش میده. میندازدش. دختره میره شکایت میکنه. توی دانشگاه یه کمیته تشکیل میدن بعدش از استاد ایرانی که توی آمریکا تدریس میکنه ازش میخوان دلیلت رو بیار، میگه: «به علت کلاهبرداری من به این ۸ دادم.» میگه: «کلاهبرداری چی کار کرده؟» میگه: «هیچ چی این عمداً لباسهای ناجور پوشید که من رو تحریک جنسی کنه، عقلانیتم بره کنار، من به این پایاننامهاش نمره عالی بدم. من هم نگاهش نکردم بهش ۸ دادم تا جونش درآد.» جالبه بدونید دانشگاه حکم به تایید رأی استاد ایرانی داد. گفتن: «تو چه لباسی تنت کردی اون روز؟ یک بار دیگه تنت کن»، این وقتی تنش کرد همه گفتن: «راست میگه!»
عنوان بخش ۱۱ : موسیقی و سبک نادرست زندگی
۱۱ – خب. این خانومه، بنده خدا بچهاش مرده بود تو یکی از این کشورهای غربی فکر کنم امریکا بوده، بله امریکا بوده. اینها دیدن بابا این خیلی گریه میکنه؛ خب گریه میکنه، نیاز داره به گریه. اومدن گفتن: «چهار تا آهنگ شاد براش بزن یک عینک ریبن اصل و فلان و از اینها براش بذارین کلاً رو فرم میاد» بعد (خدمت شما عارض بشم که) آمدن (عینکه رو، عینکه نه) آهنگه رو براش گذاشتن و این بنده خدا بیماری سیکلوتمیگرفت. یعنی چی؟ یعنی ۵ دقیقه میخندید ۵ دقیقه گریه میکرد، ۵ دقیقه… تا آخر عمر ها! بیماری سیکلوتمی… چرا؟ بدن نیاز به گریه داره، اون موسیقیه میگه: «شاد باش، بخند.» این بدن خوب به هم میریزه بابا! گناه داره. چرا اینجوری با خودتون تا میکنید؟
عمرها کم شده، تمرکز اعصاب رفته کنار، قبلا اصلاً شما میدید یک نفر در آنِ واحد میتونست ۱۰ تا مطلب رو آنالیز بکنه. الآن میبینید شما چون ضعفِ اعصاب گرفتیم؛ یک خرده سر و صدا زیاد بشه اعصابمون خورد میشه، درس نمیتونه طرف بخونه. «بابا ساکت لامصب! تلویزیون رو کم کنید، میخوام درس بخونم.» تمرکز اعصاب داره از بین میره، ببینید! باور کنید قبلاً اینقدر هوش بالا بوده در گذشته، طرف میاومده یک خطبه میخونده میرفته خونه، کُل خطبه رو پیاده میکرده، کلمه به کلمه. قرآن نازل میشد، ۷۰ نفر آنلاین قرآن رو حفظ میکردن. بعد که قرآن رو پس میدادن یک حرف اینوَر و اونوَر نبود، هر ۷۰ نفر! بهرهی هوشی بالا، تمرکز بسیار بالا. چون تغذیه مناسب بود، آت آشغال نمیخوردن، پفک و چیپس و نمیدونم زهرمار. روغن مونده میدونی چی کارت میکنه؟ چه بلایی سرت میاره؟ چهار مغز اصلی رو میخوردن، گردو میخوردن، پسته میخورن، فندق میخوردن، مَویز میخوردن، چقدر این مَویز توی بهره هوشی اثر داره! کُندر چقدر اثر داره!
آقا خواب قیلوله! خواب قیلوله! ما تو روایاتمون داریم، تو مفاتیح برید بنویسید دعا برای افزایش حافظه. زده یکیش اینه که خواب قیلوله انجام بدین. من اون روزی داشتم سرچ (Search) میکردم توی اینترنت دیدم تو دانشگاه سالزبورگ (Salzburg) که یک دانشگاه آلمانی – اتریشی است. دیدم نوشته بود اثر خواب قیلوله بر افزایش حافظه! تحقیق دانشگاهی بوده. برید همین الآن سرچ کنید بنویسید «اثر خواب قیلوله» (با قاف) خواب، خواب ظهر. میگه: «بر افزایش حافظه»، ما اگه این رو بخوایم به… حالا بحث همینه که قبل نماز باشه یا بعد نمازش باید به روایت بررسی بشه درست،
دقیقهی ۷۵ تا ۸۰
چون هر دوتاش هم متأسفانه میگن، خب؟ باید ببینی کدوم؟ آقا این رو اگه بخوایم دانشگاه اسلامی درست داشته باشیم که بخوایم احکام اسلام رعایت بشه یعنی دقیقاً یک جایی برای خواب قیلوله برای افراد باید در نظر گرفته بشه. یک کارمنده، آقا این فقط کافیه ۲۰ دقیقه، ۲۰ دقیقه بخوابه، بلند بشه، ریاستارت ریاستارته (restart). یعنی اصلاً اون کارخانهداره اگه بفهمه این چقدر سرحال میشه خودش باید این بخش رو در نظر بگیره. الآن در برخی از مدارس ژاپن من شنیدم اتاقکهای خواب در نظر گرفتن برای دانش آموزان، که سر ظهر که میشه اینها رو میفرستن یک استراحت نیم ساعته میکنن، میان شارژِ شارژ. بابا اینها رو ما گفتیم، اهل بیت (ع) ما گفتن، حالا باید بگردیم سالزبورگ (Salzburg) بگه، کدوم قبرستون دَرهای هست حالا؟ گفتم برید سرچ کنید ها! هم انگلیسی سرچ (Search) کنید، هم فارسی. چون خبرش فارسی هم ترجمه شده، انگلیسی هم حتماً سرچ (Search) کنید. فکر کنم سالزبورگ (Salzburg) با u نوشته میشه، فکر کنم اونجوری که تو ذهنمه. حالا خلاصه بنویسید خودِ گوگل تصحیح میکنه براتون دیگه.
بیماریهایی که اگه موسیقی بد گوش بکنید شامل این مباحثه: اضطرابات گوناگون، عصبانیت، سستی، بیارادگی، سرگیجه، صداع، مالیخولیا، نفخ معده، تحریکات قلبی، تپش قلب، بینظمی، آنژین صدری، انقباضات عروقی، اختلالات غدد مترشحهی داخلی مخصوصا تیروئید و تخمدان، اسپاسم لوله گوارش، آسم، مرض مانی، اینها چی… ضعف جنسی! اینها تمام مواردی است که مثلاً ذکر شده. یک بخشی از مواردی که موسیقی غیراصولی پیش میاره. چرا؟ چون کبد رو به هم میریزه، کبد که به هم بریزه، هورمونها به هم میریزه. هورمونها که به هم بریزه کل بدن میریزه به هم دیگه. متأسفانه یکی از مرضهایی که میگیرن معمولا این بندگان خدا رانندههای ماشینن. اینها معمولاً برای اینکه خوابشون نبره، هی آهنگ گوش میکنن، این آهنگها هم غیراصولیه. یارو معین گذاشته، چیه؟ یکی بخونه. اوّل این آقای معین داره طلا طلا واسش میخونه این هم توپ توپه، یهویی آقا صندلی چوبی میخونه، این وامیره. خب اصلاً داغون میشه این آدم. من راننده تاکسی میشناسم که بنده خدا بیماری کبدی گرفت جلوی چشم خودم حمله به این دست داد، کمتر از یک وجب قفسه سینه این آدم میاومد بالا میرفت پایین، میاومد بالا میرفت پایین، اصلاً وحشتناک بود من اون صحنه رو دیدم. رفتن دکتر، دکتر گفتش که: «آقا تمام آنزیمهای بدنت ریخته به هم، کبدت مشکل پیدا کرده، چی کار میکنی؟» گفت: «هیچ چی.» اما ۵۰۰ تا سی دی داشت. این بالا رو وا میکرد سی دی فلان، نمیدونم کی. حالا اسم نبریم. خب؟ همه رو… چنان هم تبلیغ میکرد که نگو. یک خوانندهای بود که این دوست داشت سیدیهاش رو رایت کرده بود توی داشبورد گذاشته بود. یکی میگفت: «آقا این چقدر قشنگ میخونه» میگفت: «بیا، بفرما بیا این رو بگیر. فقط پول رایتش رو به ما بده.» خب ببینید خودش داغون شد بنده خدا! بابا اون قندی که ترشح شده باید خالی بشه.
شما دیدید توی این بدنسازیها، آهنگهای ریتمیک زیاد میذارن، این برای چیه؟ به خاطر اینکه تحلیل علمی که میکنن، – فقهی نه ها! دقت کنید! – تحلیل علمی که میکنن میگن این نیاز به قند زیادی داره که بسوزونه اینها رو، به خاطره این، ما این کار رو انجام میدیم که در راستای انرژی خواهی است. فرض کنید یک نفر رفته ورزش، داره یک آهنگ سنتی گوش میکنه، پدرش درمیاد این آدم، واقعاً پدرش درمیاد، آسیبهای جدی به بدنش وارد میشه.
موسیقی رو نمیشناسی گوش نکن! این آقای الهی قمشهای، سخنران، هم ادیبه هم قرآن میفهمه، انسان شریفی است و انسان دوست داشتنی و سالم. ایشون میگفتش که: «من موسیقی رو موسیقیدانش رو نشناسم عمراً گوش نمیکنم، باید بدونم کی این رو ساخته؟» چطوری یک غذایی رو… من هر غذایی رو نمیخورم، باید ببینم آشپزش کیه؟ مخصوصا سالاد. ها؟ دستهاش رو شسته بوده یا نشسته؟ این کاهو رو خوب شسته شده یا نشسته؟ ها؟ میگه: «برام مهمه.» جدی میگفت: «من گوش نمیکنم.» ماشاءالله میبینی تو این سن و سال کَلّه مثل ساعت کار میکنه. ابیات شعر رو یک جوری میاد میخونه اصلاً آدم تعجب میکنه چه جوری میتونه رجوع بکنه همینجوری به این کتابخونهی ذهن، بیرون بکشه؟ تمرکز داره، همه چیز سر جاشه، نخها وصله به این کتابها، تو بازیابی سریع دقت…
وقتی ضعف اعصاب گرفتم همه چیز ریخته به هم. الآن میبینی جوون ۲۰ ساله است نمیتونه، یک خرده شلوغ میشه دور و برش، عصبی میشه، فحش میده، دعوا میکنه، هزار جور مشکل پیدا کرده. هر کی هم میبینی ماشاءالله، ماشاءالله یک کوفت و زهرمار چپونده تو گوشش داره راه میره، گوپ، گوپ، گوپ، همین جور هم از کنارت رد میشه صدا هم میزنه بیرون. بابا خب این وقتی که تو داری تلف میکنی، صدای استادت رو سر کلاس ضبط کن، یک بار دیگه تو راه گوش کن. آقا بشین چه میدونم انگلیسیت رو خوب کن، پونصد تا لغت بریز اون تو [داخل] اون برات بگه، خودت فلان، فلان. میدونید دیگه این اثر… چشمی یک اثر داره، صوتی یک اثر داره، با هم که باشه تأکید میشه، یعنی دو برابر (انرژی شما) قدرت شما در حفظ لغات میره بالا.
دقیقهی ۸۰ تا ۸۵
بشین این رو گوش کن. آقا یک متنی رو بشین… متن درسیت رو چه میدونم؟ ده تا سخنرانی بریز گوش کن، رائفی بشین گوش کن. از راه به در میشی ها؟
نه والله حالا یک کسی که واقعاً علاقه داری میخوای بحث علمیت رو قوی بکنی، زبانت رو خوب کنی، عربیت رو خوب کنی، آقا تفسیر قرآن صوتی اومده عالی، آدم میذاره طرف تفسیر میکنه واسش، راه میره. روزی ۵ آیه، ۵ آیه تفسیرش ۲۰ دقیقه هم نمیشه، تو راه آدم تو تاکسی داره میاد گوش کنه. قرآن اومده، قرآن آیه رو برات میخونه… طرف برای خود من اومده… فرش فروش بود طرف اصلاً توی این فضاهای علمی، مِلمی، اینجور چیزها نبود. میگفت فلانی من یک سخنرانی از شما شنیدم در مورد قرآن رفتم این سی دی رو گیر آوردم. سیدی خوبیه به منم داد هدیه. این قرآن رو میخوند، آیه رو، بعد ترجمه رو هم میگفت همین، چیز خاصی نبود. میگفت: «من با همین عربیم فول فول شده.» یاد گرفته بود دیگه! این رو که خونده بود ترجمهاش رو گرفته بود، باور کنید اصلاً آیه عربی رو که میخوند توی ماشینش گذاشته بود، توی سمندش گذاشته بود هی گوش میکرد، توی ضبط ماشین. میگفتش که… من مثلاً میگفتم: «خب این رو قطع کن بقیهاش رو بگو.» میگفت. معنی آیه رو قشنگ میگفت.
خب از این فرصت بهتر؟ این همه راه، حالا این شهرهای کوچکتر اینطوری نیست، اما مثلاً توی تهران میبینی طرف یک ساعت صبح توی مترو، میشینن همدیگر رو نگاه میکنن، ندیدین چه صحنههاییه! میشینن همدیگر رو اینجوری نگاه میکنن. فقط کافیه یکی روزنامه همراش باشه، اون داره روزنامه میخونه، این میبینی شیش تا چشم اینجوری. مثلاً آگهی ترحیم افتاده واسش ها! همینجوری داره میخونه. اون یکی از اونوَر از لای شیشه داره میخونه، خب پدر بیامرز! یک کتاب بردار بیار بخون. همه هم سریع گوشیشون رو درمیارن میان میشینن، هندزفری رو میزنن تو گوششون فلان حالا. داغون دارن میکنن مردم خودشون رو، خبر هم ندارن، خبر هم ندارن چه بلایی دارن سر خودشون درمیارن!
فرهنگ سازی… بارک الله دوستتون میگه: «فرهنگسازی نمیشه، باید فرهنگسازی کرد» راست میگه. مردم غریزی که اینها رو نمیدونن. موسیقی چیه؟ دوست داشتنیه! آدم خوشش میاد. عین اینکه یک کسی که اعتیاد پیدا میکنه از تریاک خوشش میاد، بدش که نمیاد که، خوشش میاد که میره سمتش. واقعاً درست میفرمایید شما، باید فرهنگسازی کرد، باید گفت. شما هر کدومتون نمایندهاین توی خانواده خودتون برید بگید. بگید: «آقا میدونی این رو داری گوش میکنی؟ این کیه داره این رو میخونه؟ توی آهنگش شاید ۶۰ تا چیزی چپونده باشه بدون اینکه تو بدونی، هزار جور اثر سوء داشته باشه.»
جمع بکنم بحثم رو، موسیقی آب نیست، غذا هم نیست. موسیقی دارویه، باید درست ازش استفاده بشه. برای سردرد داروی سردرد میخورن، برای پادرد داروی پادرد میخورن، برای چشمدرد داروی چشمدرد میخورن. برعکس استفاده کنید درد که درمان نمیشه هیچ چی، تازه اثر سوء مواد دارویی هم در بدن شما میماند. در بین جوانانمون متأسفانه خیلی شایع شده استفادهی غیراصولی، چقدر من این «غیراصولی» رو تأکید میکنم.
آقا نمیشه که یکی میگه: «در مورد وهابیت صحبت کن»، یکی میگه: «در مورد اینترنت و نمیدونم اینها صحبت کن.» اصلاً بذارید «موسیقی، وهابیت، اینترنت، چالشهایی هم در زندگی اجتماعی» نتیجهاش همینه. دیدید؟ اگه موسیقی رو شما… (سؤالهاتون رو بیارید ببینم پرسش، پاسخ… چقدر وقت داریم آقا؟ ربع ساعت؟ باشه؟)
عنوان بخش ۱۲ : پرسش و پاسخ؛ ریورسینگ موسیقی
12 – [سؤال] – با سلام خدمت استاد گرامی (استاد: علیک سلام عزیزم) از آنجا که رشته بنده نرمافزار بوده و موضوع پایاننامهام درباره پردازش سیگنال و ریورس (reverse) آهنگ است و قصد چاپ آن به صورت کتاب را دارم (استاد: خیلی عالیه) میشه ده دقیقه به من فرصت بدین؟
[پاسخ استاد]: سؤال نبود این. خیلی خوبه. خیلی خوشحال میشم وقتی میبینم که دانشجو تصمیم گرفته تحقیق کنه و به سمت نویسندگی بره. اسمش میشه دانشجو یعنی دنبال دانش برود. حالا یک چیزی بگم که به درد بقیه هم بخوره این ریورسینگ (Reversing) موسیقی ماجراها دارد. گوش کنید تا من این رو کامل، درست براتون شرح بدم. ببینید ریورسینگ (Reversing) موسیقی یک علمه، علم هم نتونیم بگیم میگیم حداقل یک تکنیکه، یک روشی که میشه یک چیزی رو قایم کرد توش. اما خیلی جاها از این سوءاستفاده داره صورت میگیره. گوش کنید یعنی چی؟ شما دیدید یک ابری رو نشون میدی به یک نفر، میگی: «این چیه؟» اون میگه: «شکل فیله.» در آنِ واحد یکی دیگه شبیه موتورسیکلت دیده اون رو. میگه: «نه، شکل موتوره.» میگه: «کو؟ نگاه کن این فرمونش.» «اِ راست میگی، من شکل فیل دیدم.» «چطوری شکل فیل دیدی؟» «ایناهاش این خرطومه رو میبینی.» درست شد؟ بعضی موقعها این برعکس و ریورس (reverse) شدن موسیقی وَهمه، من قشنگ این رو دیدم. یعنی چی؟ مثلا طرف اومد گفت: «نگاه کن داره میگه: لعنت لعنت لعنت»، یعنی به من القا کرد اون موسیقی که… در هم آمیخته بود ها! دیدید برعکس میکنی موسیقی رو یه چرت و پرتهایی همینجوری پخش میشه. خب؟ اون میگه اَ یو اِ [در آوردن صدا] یه صدای اینجوری. گفت: «نگاه کن این داره میگه: لعنت لعنت لعنت لعنت» به من القا کرد من واقعا چی میشنیدم؟ «لعنت» میشنیدم. بعد گفتم: «این فایده نداره. این به من القا کرد.» گفتم: « این بذار باشه دست من.» گفت: «باشه.» برای ما گذاشت
دقیقهی۸۵ تا ۹۰
و یه بنده خدایی رو آوردم تو گفتم: «چی میشنوی این رو؟ گوش کن» گفت: «هیچ چی.» دیدم عجب اولی نشنید. یکی دیگه رو آوردم گفتم: «چی میشنوی؟» گفت: «هیچ چی.» دیدم اون هم نمیشنوه. سومی رو آوردم گفتم: «چی میشنوی؟» گفتم: «خوب دقت کن»؛ میگفت: « اِ داره میگه: الله الله الله.» همون کلمهی لعنت رو این الله میشنید. بعد برای من تکرار کرد دیدم اِ داره راست میگه. داره میگه: «الله الله الله الله.» موتورسیکلته و فیله. خب؟
اما بعضیهاش هست خیلی تابلویه. یعنی اصلا برمیگردونی هر کی میشنوه میگه: «آره داره این رو میگه.» اون شرایطش کِیه؟ [چه زمانی است؟] شرایطش اینه که به هیچ کس هیچ چی؟ نگی. بذاری خودش گوش کنه. فهمیدید؟ بتونه تشخیص بده. الآن از این داره سوءاستفاده میشه. متأسفانه مثلا یه بنده خدایی اومده ادعا کرده که: «تمام انسانها بدون اینکه بدانند در ریورس (reverse) صحبتهاشون کلمات الهی یا شیطانی دارند.» یعنی شما داری حرف میزنی همینطوری، بدون اینکه بفهمی خودت استفاده میکنی. این کلمه رو بر عکس بکنند یهویی میبینی توش داره میگه شیطان، شیطان. بابا من کی گفتم همچین چیزی رو؟ آقا کار به جایی رسیده که الآن این سوژه شده، ملت حرفهای همدیگه رو برعکس میکنن، میذارن خب؟ میگن: «نگاه کن این داره میگه شیطان.» همین هم ما دیدیم. حرف یه بدبختی رو برعکس کرده بودن، کلی هم تهمت بهش زده بودن. یه مزخرفی، اینها اثباتپذیر علمی نیست، تهمته والله بالله! آقا همین اثبات شد، دقیقا یه حرفی رو آوردیم هر کسی یه چیزی شنید. یکی الهی شنید یکی شیطانی، حرف واحد رو! اون آدم میاومد چی کار میکرد؟ القا میکرد این مطلب رو. میاومد به طرف میگفت: «حتما و حتما چی؟ همینطوره.»
(آقا سؤالها رو نخون من خودم اینجا از تو بهتر فیلتر میکنم، بیار بیار اینجا. فوقش فحش نوشته دیگه)
یه روز یه منبری رفته بود بالا منبر، یه نفر یه چیز بدی نوشته بود. بعد واسش آوردن… (نه ذرت پرت نکن نه، اون زرت و پرت نکن بوده و…) خب؟ این رو براش فرستاده بود بعد [گفت]: «به به، به به یکی از برادرها برای مادرش التماس دعا داره.» خب؟ آره خیالتون راحت باشه. منبریها و تریبوندارها هم کم نمیارن. اینها کارشون اینه دیگه بالاخره.
[سؤال]: موسیقیهای دارای پیام مخفی را پخش کنید.
[پاسخ استاد]: این همون بحث ریورسینگ (Reversing) موسیقیه. بعضی از آهنگها هست، بله مثلا این سیندرلا عروس شد. آره مثلا… آره، برعکس میشه، میشه: «من ابلیس، من ابلیس، من ابلیس، پشت حلقه بنویس. همهاش رو از غم بنویس» این کار کردن. خب؟ این میشه. این سیندرلا عروس شدی که تو همهی عروسیها میذاشتن. نه من واقعا به این نتیجه رسیدم که مثلا موسیقی برعکسش رو گذاشتن، میتونه یه وقت خدایی نکرده فضای وهم به وجود بیاره، بِرَن همه هم دیگر رو نگاه کنن، پس فردا برمیگردن میگن، میگن… آقا میبینید آهنگهای اصفهانی بدبخت هم برمیدارن برعکس میکنن، میگن: «ببین توش چی داره!» خب؟ من این فنونش رو به شما گفتم. رَوِشش رو. بوده، توی وبلاگ خود من… یعنی تو گوگل شما بنویسید رائفی پور یه وبلاگ میاد به اسم (Anti Zionism) عنوانش اینه. آدرسش آنتی سمیتیزمه. دات بلاگفا دات کام. بلاگفایه. [antisemitism.blogfa.com]. برید تو اونجا یه پستی دارم، نوشتم: «برگردان موسیقی از واقعیت تا توهم.» یه همچین چیزی. عنوانش هست. پیدا میکنید توی پستها رو، توی آرشیو نگاه کنید، پیدا میکنید. اونجا کامل بررسی کردم. اول یه لینک دادم گفتم: «برید این مقاله رو بخونید، وقتی خوندید بیاید اینجا» تمام نرمافزارهای این کار معرفی شده. اون عزیزی که میخواست ده دقیقه ما رو ببینه ما هم جوابت رو دادیم. تمام نرمافزارهای این کار معرفی شده، که با چه نرمافزاری، اصلا با یولید ویدئو (Ulead Video) هم میشه. چون صوت رو میشه برعکس کرد.(دیگه اذیت نکنید دیگه! حالا یه چیزی میدونم لابد.)
آره اونجا ببینید سورس(source)هایی معرفی شده، توی ایران اگر دارید میپرسید، توی ایران کاری تو این زمینه صورت نگرفته، بیشترش ادعاست. این رو حقیقت رو میگم ها! نه، کاری صورت نگرفته. من تمام کسانی که داعیهی این مطلب رو دارن بررسی کردم بیشتر ادعاست. خب؟ ادعاست تا کار. اما غربیها علیالخصوص امریکاییها و حتی قبلتر از امریکاییها، آلمانها. تو جنگ جهانی دوم آلمان از این فناوری استفاده میکرده. یعنی یه سری موسیقیها پخش میکرده توش پیام ناخودآگاه داشته، بهش میگن: (subconscious messages) پیامهای ناخودآگاه، یعنی آرام یه صوتی بوده که شما متوجه نمیشدی، اما تو ذهن شما مینشسته. یک پژوهشی هم صورت گرفت در امریکا، توی یه دونه فروشگاه موسیقی پخش میشد برای مردم، یه موسیقی لایتی، لابهلاش یه نفر آرام میگفت: «دزدی نکنید، دزدی نکنید، دزدی نکنید. دزدی بده. فلانه.» از این حرفها! میگفتن: «آمار سرقت از فروشگاهها اومده بوده پایین.» یه سری پژوهشها کردن. منتها باید بررسی شد، یعنی باید زبان انگلیسیتون خیلی قوی باشه. این به اینترنتم نمیشه اعتماد کرد اصلا. برید ببینید سورس (source) کتابی که داده چیه؟ معمولا این غربیها «زَکَاهُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ» رو خوب رعایت میکنن. سریع پیدیافهای (Pdf) این کتابهاشون رو سالی، یه مدتی که میگذره میدن بیرون. پیدیافهای (Pdf) کتابهاشون رو بررسی کنید بخونید،
دقیقهی۹۰ تا ۹۵
بعد حتما با یک روانشناس مشاوره بگیرید، صحبت بکنید ببینید این به لحاظ روانی پیامهای ناخودآگاه تا چه سطحی در بدن انسان و در روان انسان نفوذ میکنه؟ با یک نفر که موسیقی میداند، نه موسیقیدانهای ما نه. یعنی نه اینکه طرف حتما دکترای موسیقی داشته باشه الزاما نه، کسی که سواد داره، بفهمه موسیقی رو. ما داریم دکترای موسیقی داریم، هیچ چی نمیفهمه، فقط هم درسهای دانشگاهش رو خونده، بلده آهنگ بسازه. یکی دیگه هم هست نه، اهل مطالعه است، آخرین اخبار روز دنیا رو باخبره. ما یک درسی رو تو اقتصاد داشتیم زمانی که دانشجو بودیم، اون اقتصاددانه هنوز زنده بود، نظر خودش رو پس گرفته بود، تو سایتش من رفتم. نظرش رو پس گرفته بود. به استادمون میگفتیم: «فلانی با این درسی که داره به ما میده غلطه. اون بابا خودش اومده گفته من اشتباه گفتم.» میگفت: «نه من همینی که تو کتابه ازتون امتحان میگیرم.» خب؟ صاحب حرف بخشیده بود، شاه بخشیده بود شاه قلی اینجا نمیبخشید. حالا پس میخوام بگم که باید به روز، برید ببینید سراغ اینجور اساتید پیدا کنید.
عنوان بخش ۱۳ : پرسش و پاسخ؛ صدای استر و خشایارشاه
۱۳ – [سؤال]: آیا در زمان خشایارشاه همان زنی که با صوت برای خشایارشاه قصه تعریف میکرد که فکر میکنم یهودی بود ربطی به موضوع دارد؟
اینها عمدا… بذارید من یه چیزی به شما بگم. زنها بالذات از صدای مردانی خوششون میاد که دو رگه باشه. یعنی هرچی صدا مردونهتر علاقهی زنها بیشتره به این صدا ناخودآگاهه ها! مردها از صدای زنگدار خوششون میاد. دقیقا اخبارگوها همینن، اگه میخواید بدونید. متأسفانه برای اخبارگوهای مرد صدای دو رگه انتخاب میکنن. برای زن هم؟ صدای [زنگدار]. چرا؟ گفتیم. متأسفانه چون سطح سلیقهی آدمها رو داره بالا پایین میکنه. این حقیقتیه! یعنی طرف میبینی با یه دختری میخواد ازدواج بکنه تمام شرایط رو داره اومده میگه: «این صداش کلفته صداش مردونه است خوشم نمیاد.» اومدن گفتن ها! خب؟ یعنی طرف داره زندگیش رو خراب میکنه به خاطر اینها. اما چی شده؟ این براش جا افتاده. رسانه اصلا کارش میدونید دیگه سطح توقعات رو بسیار میبره بالا. الآن طرف میخواد بره زن براش بستونن به ننه باباش میگه: «یکی بگیر شبیه آنجلینا جولی» باشه. خب بچه آنجلینا جولی براش شده خطکش دیگه معیار. میگه: «آنجلینا جولی اگه شبیه اون باشه خیلی عالیه، گیر نیاوردی دیگه حداقل جنیفر باشه.»
(خدمت شما عارض بشم که) بله توی این داستان هم همونطور که یهودیها تعریف میکنن نه اینکه ما بگیم اونطور که خودشون میگن و در فیلم (one night with the king) میگن: «برای اینکه خشایار شاه عاشق استر بشه، مدتهای طولانی استر رو فرستادن براش داستانهای عاشقانه تعریف میکرد» خشایارشاه به صوت و موسیقی صدای استر چی شد؟ معتاد شد. بعد زنه رو هم نمیدید ها! دختر رو هم نمیدید از پشت پرده میاومدن براش داستان رو تعریف میکرد میرفت. روزی که این میخواست ازدواج کنه کِیس(case) های مختلف رو آوردن. برعکس بود این [خشایارشاه] باید انتخاب میکرد. تا استر اومد پیشش گفت: «سلام.» این برق گرفتش. صدا شرطی شده بود. خب؟ تو این فیلم خودشون اینجوری میگن و میتونه حتی این اثر باشه. حالا ما کار نداریم راسته یا دروغ خودشون دارن میگن دیگه.
عنوان بخش ۱۴ : پرسش و پاسخ؛ منبع سخنرانیها، به چالش کشیدن یهود در مورد جشن پوریم
مائده (۱۳)
۱۴ – [سؤال]: متأسفانه شما در سخنرانیهای خود رِفرِنس (reference) و مرجع کلام را نمیگویید.
آها! شما بگید تو چه مسئلهای میخواید تا بگم. در مورد همین موسیقی چندین جلد کتاب هم فارسی نوشته شده، هم ترجمه شده. داریم توی بازار. که من مجموع اینها رو از همین کتابها جمع کردم. اصلا شما فقط برید توی اینترنت اسم این کتابها رو سرچ (Search) کنید. بیش از دهها جلد کتاب میاد. یکی از این دوستان اسم کتابش رو که من یادم رفته که من خیلی استفاده کردم از کتابش یه کتاب درمورد اثرات موسیقی نوشته بود به این قطر. چیز عجیب غریب تحقیق انجام داده بود. خب؟ فقط کافیه در مورد همین موسیقی چه بسا مد نظرتون باشه اونجا رفته بود گفته بود حالا من اینجا میگفتم دیگه اسم نویسنده رو هم میگفتم. اما تو هر زمینهای که مدنظرتونه… اخیرا که ما کلا رفتیم سورس (source) محور شدیم تا جایی که دانشجوها اعتراض دارن میکنن که اینقدر منبع معرفی میکنی جلسههات خسته کننده شده. به خدا قسم به ما دارن میان میگن خب؟ اما حق مطلب اینه که باید درستش به این شکل باشه. ما به این نتیجه رسیدیم که تا یه حدی سورس (source) داده بشه و یک جا گذاشته بشه که شما یه آدرس بدید برید اونجا.
سلسله نشستهای روایت عهدی که تمام موضوعاتش جدیده و در تهران برگزار میشه و صوتش هفده هجده ساعت کمتر میاد روی سایت، صوتش هم کپی رایت نداره یعنی همه میتونن پخش کنن خب؟ اون میاد روی سایت یک گروه دانشجویی روی هرکدوم از این سخنرانیها… من اونجا خب سورس (source) رو میخونم اعلام میکنم، اینها دارن کار میکنن تمام این صوتیها داره مکتوب میشه. مکتوب که میشه سورس (source) به عنوان زیرنویس میاد زیر مطلب قرار میگیره. مثل صفحههای کتاب. بعد اینکه آماده شد بعد این رو ما انتشارش میدیم انشاءالله. این نتیجهای که ما رسیدیم نه سیخ بسوزه نه کباب بسوزه.
دقیقهی ۹۵ تا ۱۰۰
من سخنرانی مشهد در مورد اثبات هجوم به خانهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) ۱۱۲ صفحه منبع خوندم فقط. ۱۱۲ صفحه منبع! باورتون نمیدونم میشه یا نه؟ اینقدر کاغذ برده بودم لپتاپم تازه بود همینجوری سورس (source) میخوندم. اصلا مردم قاطی کرده بودن. من نگاه میکردم مثلا گردنشون رو کج کردن ۵ دقیقه است دارم میگم: «صحیح بخاری جلد چی فلان چی، صحیح مسلم جلد چی، صفحهی….» چون اینها رو باید بگی. یه جاهایی هست اگه نگی میگه: «کو؟ همین الآن باید نشونم بدی.» خب؟ یه جاهایی هم هستش که نه، مثلا میتونم بهش بگم: «آقا این کتاب رو برو بخون.» من صفحه کتاب که یادم نمیمونه. «برو این کتاب رو مثلا شما برو بخون.» «آقا مثلا این ماجرای خشایارشاه کجا؟» میگم: «تو کتاب تورات.» دیگه از این سند بالاتر؟ کتاب خودشون نوشته! [سؤال یکی از حضار] نه، ۳۹ تا کتابه. کی گفته؟ شما برید سراغ یه خاخام عین اینه که شما بیای به روحانی اهل سنت بگی: «صحیح مسلم صحت ندارد.» میگه: «کی به شما گفته همچین حرفی بزنید؟ صحیح مسلم بر من جزء صحاح سته است و اثر دارد» عهد قدیم شامل ۳۹ تا کتابه که ۵ تاش میشه تورات. بخشیش رو میگن: «کتوبیم»: کتابتها. بخشیش رو میگن: «نبوئیم.» تازه اگر میخواید برید شما اسطورهی کتاب مقدس رو سخنرانیش رو گوش کنید، بسیاری از کتابها که شما فرمودید جزء اون کتابهاست. که اصلا اینها یهودیها بخشیشون قبول دارن، بخشیشون قبول ندارن. اما تو ۳۹ تا همه قبول دارن و جالبه بدونید تمام مسیحیها هم باید اون ۳۹ تا کتاب رو قبول داشته باشن. باید قبول داشته باشن. کلیسای پروتستان ۴۰۰ ساله به وجود اومده! چیزی که ۴۰۰ سال به وجود آمده و بنیانگذارش مارتین لوتره، مارتین لوتری که تو دایرهالمعارف جوداییکا نوشته شده که: «بزرگترین کسی است که به جهان یهود خدمت کرد، به خاطر اینکه تعصب مسیحیت را زدود و از دل آنها پروتستانتیزمی به وجود آورد که عاشق یهودیانند.» مسیحیت ایونجلیسم یا مسیحیان صهیونیزم که ۷۵ تا ۸۰ میلیون جمعیت امریکا رو دارن، اینها از تو شاخههای پروتستان به وجود اومدن. ۳۰۰۰ تا شاخه داره پروتستانها. (عین اینه که مثلا بگه که… شما عین اینه که بگی که…) من بگم: «مسلمونها فلان.» یهویی شما بیای بگی که: «وهابیها قبول ندارن.» میگم: «بابا وهابیه ۲۰۰ سال نیست ساخته شده، چی چیه اسلامه این؟ این زنگوله پای تابوته.» انگار بیان تو تشیع بگن: «آقا بهاییها قبول ندارن!» اصلا کی گفته که بهاییها قاطی تشیعن؟ بحث اینه. کتاب استر جزء اصلیترین کتابهای عهد عتیقه. در اون کتاب خود یهودیان میگن ۷۵.۰۰۰ یا ۷۷.۸۰۰ ایرانی رو کشتیم. اما سؤال، گوش کن گوش کن جوابت رو بدم!
حرف من اینه، من حرفم اینه، ببین چی دارم به شما میگم. او میگه: «کشتم.» تو کتاب دینیش. انگار که نعوذبالله تو قرآنمون ما میگیم چی؟ «زدیم کشتیم.» درسته؟ حالا حرف من اینه؛ میگم: یا این درسته یا درست نیست. شما از این دو حالت بیشتر میخوای بگی؟ نگاه کن میخوای بگی از این دو حالت بیشتره؟ ول کن آقای دکتره رو یه دقیقه نگهشدار آخر صحبت میکنیم. از این بیشتر میخوای بگی؟ یا درسته یا درست؟ نیست. حالت سومی داریم؟ آره یا نه؟ آقا یا درسته یا درست نیست. به من بگو آره، یا درسته یا درست نیست دیگه، از این دو حالت. اگر درسته زدی کشتی، عیبی نداره قدیم بوده زدی کشتی. من هنوز هم سر این حرفی ندارم. ما هم حمله کردیم زدیم مصریها رو کشتیم، ما ایرانیها. درسته؟ ما ایرانیها حمله کردیم زدیم گرجستانیها رو قتل عام کردیم. آغا محمدخان قاجار چشمهای زنهای اینها رو درآورد باهاشون گردنبند درست کرد. خب؟ اما صبحت اینجاست، گوش کنید! الآن هیچ ایرانی از حمله به گرجستان شاد نیست و در آن روز جشن نمیگیره. الآن هم به هر کی بگی همه وقتی همین الآن گفتم چشمهای زنها رو درآورده صدای چ چ اومد تو جلسه، یعنی ناراحتیم از این وضع، این وحشیگری بوده، بله. آقا مغولها حمله کردن به ایران. اگه الآن بیان هر روز سال روزی که ایرانیها رو قتلعام کردن جشن بگیرن به ما برمیخوره. یعنی تو هنوز همم با نژاد ما چیه؟ مشکل داری.
حرف من اینه. پس یا درسته یا درست نیست. اگر درست نیست، الحمدلله، پس من یک حرفی پیدا کردم تو کتاب دینی تو که این حرف درست؟ نیست و نشون میده که تو کتاب دینی تو حرفهای؟ نادرست هست و این حرف قرآن رو تأیید میکنه، «… یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ…» (مائده/۱۳) شما استاد تحریفید. این شد یک اثبات. دو، درسته کشتی. حالا دو حالت پیش میاد. الآن از اون کشتار خوشحالی یا خوشحال نیستی؟ اگه خوشحال نیستی عیبی نداره، اجدادت کشتن تو هم ناراحتی. به خدا من حرفی ندارم. اما اگر کشتی، هر ساله جشن میگیری، تو این جشنت اینقدر عرق میخوری که مست میشی میافتی روی زمین جوری که نتونی دو تا جمله رو از هم تشخیص بدی این الآن به من برمیخوره.
دقیقهی۱۰۰ تا ۱۰۵
تازه حالت بعدی رو داشته باش که این دیگه دهنها رو میبنده. گیریم درست هم نیست، کتاب دینیت هم تحریف شده، تو هم میخوای چی؟ میگی کتاب دینیم هم تحریف؟ نشده. از این دیگه حالت دیگه بیشتر؟ حالت چهارمی والله نمیمونه. یعنی شرط عقل میگه نمیمونه. این رو چی جوری جواب میدم؟ این رو با یکی از رفیقهام براتون جواب میدم. یه روز تو مشهد داشتیم میرفتیم، تو بلوار سجاد، دانشجو بودیم. یه رفیقی داشتیم اسمش آرش بود، بعد، این تنهاش خورد به تنهی یکی از این پسرهایی که اونجا اومده بود داشت راه میرفت. آقا اینها دعواشون درگرفت و اون هم برگشت به این رفیق ما یه فحش خواهر داد. این هم انصافا زدش، یعنی قشنگ زد، اصلا نگاه کردیم کیف کردیم. بعدش که تموم شد من جدا کردیم و فلان. گفتم: «آرش تو که خواهر نداشتی که!» خب؟ برگشت یه حرف فیلسوفانه به من زد، فیوزای ما رو سوزوند. گفت: «مهم نیست من خواهر داشته باشم یا نداشته باشم، او فکر میکرد من خواهر دارم.» او با این نیت که تو خواهر داری فحشه رو داده، درسته؟ مهم نیست درسته یا درست نیست. او هرساله با این نیت که ۷۷.۸۰۰ تا ایرانی رو کشتیم هر ساله داره جشن میگیره و هر ساله تو اسرائیل کارناوال راه میندازه!
بله، یوم الپوریم، روز جشن پوریم، هامان سوزی. مجسمهی هامان رو درست میکنن آتیش میدن! به شکل نون درست میکنن با بچههاشون میدن با چنگال میافتن تیکه تیکه میکنن! من عکسهاش رو دارم از جشن پوریم اینها. خب؟ پس گرفتی چی شد؟ سه حالت خارج نیست در هر سه حالت من جواب دارم. به این میگن استراتژی (win_win) چه طرف قبول بکنه چه قبول نکنه شکست خورده و محکومه و شما بهش میذاری میگی خودت انتخاب کن، هر کدومش رو انتخاب کنی من حرفی ندارم. اما در کل این جشن رو ما ایرانیها نمیتونیم بپذیریم. ما نمیتونیم بپذیریم یکی به این نیت که کشتیم داریم جشن میگیریم. نتانیاهو امسال گفتش که: «یه پوریم دیگه براتون راه میندازیم!» پررو رو نگا کن! یعنی یه پوریم دیگه واسهتون راه میندازیم، خب ما هم واسه تو درست میکنیم اگه اینجوریه. خب؟
پس شما الآن مثلا احمدینژاد چون هولوکاست رو زیر سؤال برده بود، ما سایتهای عبری رو بررسی میکنیم… ما کارمونه. یکی از کارهایی که من انجام میدم تحلیل سایتها و روزنامههای عبری زبان رژیم صهیونیستیه. احمدینژاد رو یه مدت اینها مینوشتن اهمنینژاد! یعنی اسم هامان رو توی نام احمدینژاد میگذاشتن، یعنی تو هامانی داری به هولوکاست مثلا گیر میدی. چون هامانها کسانی بودن که… حالا از خودم بپرسید تو نظرت چیه؟ ترجیح میدم که نظر شخصیم رو نگم که کدوم یکی از این سه حالته. بگم چرا؟ به خاطر اینکه… من نظر دارم خودم ها! نظر دارم، نظر منطقی دارم و خوبه بدونید که من این ۷۷.۸۰۰ ایرانی کشته رو بزرگنمایی میدونم. اصلا امکان نداره که تو توی یه روز بتونی چی؟ ۷۷.۸۰۰ تا آدم رو توی ۱۵ تا قوم بکشی. هماهنگیهاش الآن با بیسیم ممکن نیست! خب؟ اما من همین حرف رو میزنم، میگم اصلا کار نداریم، کار نداریم که تو چی؟ او بابا خواهر داره یا نداره، تو به این نیت فحش دادی که او؟ خواهر داره. خب؟ این حرفه. فکر میکنید ما مثلا تاریخ رو نمیدونیم؟ اصلا بحث سیزده به در، بیا من برای شما مسائلی مطرح بکنم که هیچ کسی تو این کشور نگفته و بررسی نکرده.
میدانیم اما شرط عقل ایجاب میکند من به عنوان یک سخنران وقتی میام اینجا قرار میگیرم، خب؟ من میدونم، فکر کردی نمیان تو جلسات؟ من بوده تو یه جلسهام یک سورس (source) از تورات دادم ۲۴ ساعت بعد فیلتر شده سایتش! جالبه! صوت جلسه پخش نشده بوده هنوز! اون جلسهی روایت عهد ما مشکل پیدا کرد. نزدیک ۴۸ ساعت طول کشید صوتش رو بذاریم، اما ۲۴ ساعته سایته فیلتر شد! بیبلوس دات کام (www.byblos.com) اسم سایته. یعنی اومده نشسته تو جلسه. من واسه… شما فکر میکنی من فقط میام واسه شما صحبت میکنم؟ من الآن جوری صحبت دارم میکنم که میگم الآن اینجا بهایی ممکنه باشه، وهابی میخواد باشه، هرکی میخواد باشه من بحث خودم رو دارم مطرح میکنم. وهابیه بلند میشه میگه: «آقا کجا میگی ما کتابهامون میگید ما گفتیم خدا جسمه؟» من اون جا این رو جواب دارم، کاغذ رو درمیارم میکنم تو چشمش. والله! شما سؤالت رو بپرس تا من جواب بدم. الآن حضرت عالی ما کاغذ تو چشم شما نکردیم ها! حرف بود. آسیب هم نرسوندیم. شما مطرح کردی گفتم از این سه حالت خارج نیست، نظر شخصیم هم آخر دادم.
ممکنه یه مقداری کشته باشن، ممکنه کشته باشن اما اینها چون یهودیها قوم سرخوردهای بودن دوست داشتن خودشون رو گنده نشون بدن همیشه. اصلا تعدادشون رو میگن ما، حضرت موسی ما ۷۰۰.۰۰۰ نفر بودیم ما رو کوچاند. خب؟ واقعا یه خرده غیر طبیعیه ۷۰۰.۰۰۰ نفر جمعیت. خب؟ پیامبر الهیه بله، میتونه فلان اما خب یه خرده خیلی زیاده! درسته؟ من با خودم میگم ۷۰۰.۰۰۰ نفر رو بخوای از یه دریا رد بکنی چقدر طول میکشه؟ تایم میبره. اینها همه رو حساب میکنم. میرم دریای سرخ رو با خودم میگم آقا آب دریا اون موقع بالا بوده، پایین بوده،
دقیقهی ۱۰۵ تا ۱۱۰
اون موقع تنگه، تنگه، کانال سوئز هنوز حفر نشده بوده. این چقدر عرضشه؟ میگیرم با گوگل ترنسلیت (Google Translate) عرض این رو کیلومترش رو درمیارم. یعنی ریز بررسی میکنم که چی جوری بوده. بعد تورات رو… اصلا این رود نیل بوده، دریای سرخ بوده از کجا رد کرده؟ همهی اینها باید بررسی بشه. بعد میبینی نه آقا ۷۰۰.۰۰۰ تا چیه؟ زیاده. شاید مثلا ۳۰۰، ۴۰۰ هزار تا بوده. درسته؟
اما وقتی من دارم بحث میکنم میگم تویی که ۷۰۰.۰۰۰ تا رو جابجا کردی. چرا میگم ۷۰۰.۰۰۰ تا؟ چون خودش داره میگه دیگه. اصل هنر مباحثه و مناظره تو اینه، از حرفی که او اعتقاد داره و الزاما تو اعتقاد؟ نداری. الآن مثلا شیعیان صحیح بخاری رو قبول دارن؟ نه. الآن بیا برای یه شیعه بگو که تو چرا این کار رو نمیکنی؟ میگه: «خب دوست دارم.» باید این کار رو بکنی، پیامبر (ص) فرموده. میگه: «کجا؟» میگی: «توی صحیح بخاری.» میگم: «به درد تو میخوره.» همینطور توی شیعه، ببری بگی: «آقا در وسائل الشیعه آمده!» میگه: «به درد خودت میخوره.» اما وقتی من دارم بحث میکنم میگم: «چرا این کار رو میکنی؟» میگه: «دوست دارم.» میگم: «پس چرا تو صحیح بخاریت آمده خلاف این؟» میگه: «کجا؟» اون نمیتونه زیر… یا باید بگه من اهل سنت نیستم، کتابهام رو قبول ندارم. یا اگه قبول داشته باشه اون کار رو ادامه؟ نده. این هنر مباحثه و مناظره است. اصلا تکنیکش اینه. انگار این که من بزنم یکی رو بکشم داداش خودم رو ببرم شاهد! اصلا خانواده در شواهد قبول نیست برای چی میگن؟ اما یه موقع هست میرم یه کاری میکنم داداش یارو رو، شاکیم رو میارم شاهد. خب هیچ کی دیگه نمیتونه حرف بزنه اون موقع.
متأسفانه متأسفانه توی دانشگاه به دلیل این که ما فنون مباحثه و سخنرانی رو یاد نمیگیریم خیلی عقبیم. اما تو حوزه یاد میگیرن. توی حوزه طلبهی پایه یک از همون اول یک نفری همراهشه بهش میگن: «هم مباحث.» اینها با همدیگه بحث میکنن، دائم در حال بحثن. به خاطر همین سخنور و سخنران و سخندان بار میان. خیلی از این سؤالهایی که شما دانشجوها میپرسین وقتی من نگاه میکنم میبینم پر از ایرادات ادبیه، وحشتناکه. مثلا چند وقت پیش وزیر، یه وزیری رو نشون داد تلویزیون بنده خدا گفت: «من تشریف آوردم چین.» پخشش کرد آبروش رو برد. خب؟ کار خوبی نکرد. اینقدر از اینجور چیزها نوشتن تو برگه سؤالهای دانشجو ها! استاد عزیز خیلی خوشحالم که شما به دانشگاه ما مثلا، مثلا آمدهاید. شما در سخنان خودتان عرض کردید! خب آدم عرض کردم رو آدم واسه خودش میگه! معلومه بیادب نیست چون از استاد عزیزش و ایناهاش معلومه. بنده خدا میخواد… اما بلد نیست.
یه جا من دیدم مثلا دانشجو سر کلاس بلند میشه مثلا یک نکتهای داره، میخواد بحث بکنه. نمیتونه انتقال بده بحثش رو. بقیه هم کلاسیهام ایرانی جماعت که دنبال میگرده کِرکِر خنده داشته باشه، شروع میکنه هِرهِرهِر خندیدن. یکی یه متلک میندازه، یکی چی کلا بایکوت (Boycott) میشه، شخصیتش ترور میشه میشینه دیگه تا آخر سال حرف نمیزنه. خب؟ این خیلی بده. باید یاد بگیریم. و مناظرهی همراه ادب و مؤدبانه و… آره برای این که نتیجه بخش باشه. فرض بکن با یک نفر بیای مناظره کنی. مناظرهای که اصلا هدفش مشخص نیست. میگی آقا چرا قیمت دلار رفته بالا؟ مثلا داری در مورد دلار بحث میکنی. نوچ، پس سوریه چی؟ یا داری سوریه رو صحبت… اون جا رو اون هم کجا فاضلابش مشکل داره. بابا خب ما، عیبی نداره اینها رو دونه دونه مثلا دستهبندی کن تک تک اینها بحث بکن. چه بسا اصلا من تو بعضی از اینها با تو مشکل هم؟ نداشته باشم، هم عقیده هم باشم. من دیدم ها! بحث میکنن پس این چی؟ پس اون… انگار بابا مگه من اومدم اینجا از تمام چیزها مثلا حرف بزنم و دفاع کنم؟ کرسیهای آزاداندیشی که این همه بحث شد تو دانشگاها راه بیفته همین بود که دانشجو بیاد راحت حرفش رو بزنه. به قوهی قضائیه دستور داده شد از سمت رهبری که: «مباحثی که تو کرسیهای آزاداندیشی مطرح میشه حق پیگیری حقوقی و قانونی ندارید.» یعنی حق نداری بری بگی این به خاطر این حرفی که زده میشه پیگیری با فلان بند قانون در تضاده این رو مثلا بگیریم. گفت: «حق ندارید.»
تا بیان اینها یاد بگیرن. این جا یاد نمیگیره پس فردا بنده خدا میشه یه مدیری، یه وزیری، یه گاف بده اینجوری آبرو حیثیتش رو میبرن. خب خوشحال شدیم ما در خدمت شما بودیم. وقت نیست هی دارن اینجوری اینجوری میکنن. والله شما اون پشت رو نمیبینید.
چه دعایی کُنَمت بهتر از این که خدا پنجرهی باز اتاقت باشد.
برای همهتون آرزوی موفقیت و سلامتی و سربلندی در عین حال سر به زیری دارم، سر به زیریش هم مهمه ها!
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن(عج) که صد البته نزدیک است.